عاشقانه_شهدا 💞
🍃امین روزها وقتے از ادراہ به من زنگ میزد و میپرسید چه میڪنے ❓
اگر میگفتم ڪارے را دارم انجام میدهم میگفت: «نمیخواهد❗️بگذار ڪنار
وقتے آمدم با هم انجام میدهیم.»
میگفتم:«چیزے نیست،مثلاً فقط چند تڪہ ظرف ڪوچڪ است» 🍽
میگفت:«خب همان را بگذار وقتے آمدم با هم میشوریم!»
🍃مادرم همیشہ به او میگفت:«با این بساطے ڪه شما پیش میروید همسر❣ شما حسابے تنبل میشود ها!»
امین جواب میداد:«نه حاج خانم!مگر زهرا ڪلفت من است❓زهرا رئیس من است.
🦋بہ خانہ ڪه میآمد دستهایش را به علامت احترام نظامے ڪنار سرش میگرفت و میگفت:《سلام رئیس.》
🌹شهید_امین_کریمی
همسفران_بهشتی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
💚شهیدی که امام زمان (عج) کفنش کرد💚
🌹شهیدی بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر...
یابن الزهرا💚
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرادر کفن کن.
از بس این شهید به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند.
اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی...
روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند.
پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است
آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند...
در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است:
یا بن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرا در کفن کن
وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن .
وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم
دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود
و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی
وقتی که می خواستم این شهید را کفن کنم دیدم
یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم.
من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟
با عجله برگشتم و دیدم این شهید کفن شده
و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود.
از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود. اما حالا فهمیدم ...نشناختم...
منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجه الاسلام سید مسعود پور اقایی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹 برگزاری ویژه برنامه شب های "آب و آینه" ویژه هفته حجاب و عفاف
🌷 با اجرای برنامه های متنوع فرهنگی و شهدایی: با حضور خانواده های معظم و معزز شهدا، با حضور راویان، روایت گری، اجرای سرود توسط گروه سرود انصارالحجه( گروه برتر کشوری)، اجرای مسابقه و برنامه های شاد ویژه کودکان، برپایی نمایشگاه فرهنگی و غرفه های متنوع و...
🌹هر شب به چند نفر به قید قرعه کمک هزینه سفر به مشهد مقدس تقدیم خواهد شد...
⚘ از جمعه شب(۲۰ تیرماه) ساعت ۲۱:۳۰ ، به مدت یک هفته
🌺 کوه خضر نبی( علیه السلام)، کنار مزار مطهر شهدای گمنام
🌹شـــــهادت فضل خداست.
به هرکس که بخواهد میدهد.
شهادت، گل خوشبو و معطری است که جز دست برگزیدگان خداوند در میان انسانها، به آن نمیرسد.
صبحتون_شهدایی🌹
تولدت مبارڪ آقا محسن عزیز🎂
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#پیام_شهید
🌷شهید مهدی زین الدین🌷
♻️ وضعیت حجاب زنان سوریه ناراحتش کرده بود! نمی توانست ببیند یک کشور اسلامی به چنین روزی افتاده! گفت: نباید بی تفاوت باشیم، نامه ای انتقادی نوشت با این آیه "إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ" داد دست یکی از مسئولان سوری!
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#کلام_امام
✌️ آرمان #شهیدان فراموش نشود
🌷رهبرانقلاب: «دیدید در #وصیّتنامههای_شهدا چقدر دربارهی #حجاب توصیه شده؛ خب، حجاب یک حکم دینی است؛ این آرمان شهیدان فراموش نشود. اینجور نباشد که تصوّر بشود «فقط یک جنگی بود مثل جنگهایی که بقیّه دارند در دنیا میکنند؛ بالاخره هر کشوری دشمنی دارد، گاهی جنگی اتّفاق میافتد، جوانهایی میروند در جبهه و میجنگند؛ کشته میشوند یا زنده برمیگردند یا مجروح برمیگردند؛ اینها هم مثل آنها»، این نبود قضیّه؛ قضیّه قضیّهی دین بود، قضیّهی آرمان الهی بود، قضیّهی حاکمیّت اسلام و انقلاب بود.» ۱۳۹۵/۷/۵
هفته_عفاف_و_حجاب🌷
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ #حجاب_ممنوع!
📹 ببینید| سخنرانی رهبر انقلاب درباره «بیحجابی اجباری» برای زنان ایرانی در دوران رضاخان پهلوی
➕ نقش روشنفکران غربزده مانند علی اصغر حکمت در هدایت سرنیزه رضاخان چه بود؟
➕ نقل آیتالله خامنهای از روایت والده گرامیشان درباره مشقتهای دوران کشف حجاب
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹خاطرهای از کودکی شهید حججی🌹
بچه که بودیم و بستنی میگرفتیم، سهم خودش را میخورد و با آن قیافه نی قلیانیاش خیلی مظلومانه به ما نگاه میکرد.
دلم خیلی به حالش میسوخت. بستنیام را میدادم بهش. نامردی نمیکرد؛ تا چوبش را هم خوب لیس نمیزد ول نمیکرد. تازه میفهمیدم سرم کلاه گذاشته.😄
راوی: خواهر شهید محسن حججی(کتاب سربلند)
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بانوی شهیدی که از جانش گذشت اما از چادرش نه
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فرازی از وصیت نامه #شهید_محسن_حججی
از همه ی خواهران عزیزم و از همه ی زنان امت رسول الله می خواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنید، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند؛ مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا چادر را کنار بگذارید. همیشه الگوی خود را حضرت زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید.
ولادت: ۱۳۷۰/۰۴/۲۱ - اصفهان (ایران)
شهادت: ۱۳۹۶/۰۵/۱۸ - التنف (سوریه)
#شهید_مدافع_حرم
#محسن_حججی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌿به قول حاج حسین یڪتا:
دنیا دنیای تیپ زدنهـ 💚!
فقط مهم اینه که کی برای_کی تیپ میزنه ‼️ شهدا🌹 یه جوری تیپ زدن که خدا نگاهشون ڪرد
اما فقط یه چیزۍ☝️🏼 اقا پسر الگوت حضرت علۍ(ع) بود حواست هست ؟ همون امیرالمومنین ڪه به دخترای جوون سلام نمیڪرد🍃
مگه قرار نبود صحبت با نامحرم در حد ضرورت باشه⁉️ پس این چت📲 ڪردنا و... چۍ میگه؟؟🤨
دخترخانوم وارث ارثیه حضرت زهرا(س)
شما چی❓حواست هست❓خود حضرت فاطمہ جلوی یہ مرد ڪور حجابشو رعایت مۍڪرد؛
چشمات قشنگه ،صورتت زیباست ، میدونم همه ی اینارو... . 😇
ولی قرار نبود زیباییاتو بزاری برای هرڪسۍ
پس این پروفایل و اینا چۍ میگہ❓
جایی ڪه با چندتا لمس صفحه ی گوشی ڪلی مرد میتونن ببیننش
_قرار بود یار باشیم . . .
_قرار بود منتظر باشیم . . .
_قرار بود راه شهدارو ادامه بدیم. .
_قرار بود برای رفیق شهیدمون مرام بزاریم🍃 . . .
ولۍ قرار نبود به مجازی باخت بدیم . . .
اومدیم تو صحنه ۍ جنگ دشمن تا مقاومت ڪنیم ،گفتیم جنگ نرمم
ولی نرم نرم خودمون داریم وا میدیدم.
http://eitaa.com/raviannoorshohada
نگاهش فاش میگوید: که از خنجر نمیترسد
که سرباز حرم از بذل جان و سر،
نمی ترسد
http://eitaa.com/raviannoorshohada
اینو دیگه تحمل نمیکنم....👆👇
http://eitaa.com/raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
اینو دیگه تحمل نمیکنم....👆👇
بسم الله الرحمن الرحیم
اینو دیگه تحمل نمیکنم!
آیت الله مصباح یزدی:
«در مشهد به خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضا علیه السلام شد. ...
آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار میرفتیم... در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که نابینا بود... ما بچه بودیم و سالها بود که او را میشناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود. پدرم از او پرسید: کربلایی رضا من را میبینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدر من را شرح داد.
... این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را میگرفت و پدر نابینایش را به مسجد میآورد ... ما جستجو کردیم که چرا شفا دادهاند. گفتند: سالها بود که این دختر بچه دست کربلایی را میگرفت و به مسجد میآورد. کمکم دختر بزرگ شد و بهاصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود. روزی بعضی از بچههای بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگیر و مرا به حرم ببر.
در حرم، کربلایی به دخترش میگوید تو برو خانه من اینجا میمانم. او به امام رضا علیه السلام عرض کرده بود: آقا! من سالهاست که نابینا هستم و حتی یکبار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یکبار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به ناموسم را تحمل نمیکنم؛ یا من را شفا بدهید یا همینجا مرگم بدهید. من دیگر طاقت ندارم متلکهای مردم را به ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل میشود و بعد از مدتی خوابش میبرد. در خواب، حضرت رضا علیه السلام او را شفا میدهند.
داستان_تربیتی
http://eitaa.com/raviannoorshohada