✳️کلام شهید:
سازش و صلح با کفر #حرام است❌
با کفر بر سر میز مذاکره نشستن؛
خصلت #قاسطین و #مارقین و #ناکثین است
نه خصلت مومنین و متقین...
#مرگبراسرائیــل
#اندکےتدبـــر🌱
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️•••[امانتے حضرت زهرا(س)]
🎤روایتگری حاج حسین یکتا
#شهیدابراهیمهمت🌷
#سالروزشهادت
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے📲
- با تمام سادگے رفتند🥀•↻
http://eitaa.com/raviannoorshohada
••🍃🌸
#کلامشهیـــــد:
انسان یک تذکر در هر ۴ ساعت به
خودش بدهد بد نیست...!
بهترین موقع #بعدازپایاننماز
وقتی سر به سجده می گذارید،مروری بر اعمال از صبح تا شب خود بیندازد
آیا کارمان برای رضای خدا بود...
#شهید_همت
#سالروزشـــهادت
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#شهیداحمدیروشن🍃
ظهوراتفاقمےافتد...
ولے...!!
مهمایناستڪه
#ماکجاےاینظهورباشیم...❤️
http://eitaa.com/raviannoorshohada
♥️ روایت عشق♥️
در تلفنم، نام همسرم را با عنوان شهید زنده ذخیره کرده بودم. یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد💞
به ایشان گفتم:
آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما میبینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده ای. قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شماره اش را بگیرم
وقتی این کار را کردم، دیدم شماره مرا با عنوان شریک جهادم و مسافر بهشت ذخیره کرده بود💞
گفت: از اول زندگی شریک هم بوده ایم
و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است؛اما من با ارزش ترین دارایی ام را به خدا میسپارم و میروم.
آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود
که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم.
شام غریبان امام حسین(ع) بود
که در خیمه محله مان شمع روشن کردیم ایشان به من گفت: دعا کنم تا بی بی زینب قبولش کند
من هم وقتی شمع روشن میکردم،
دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود،
من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیت الشهدا قرار دهم.
راوی: همسر شهید🌹
#شهیدجواد_جهانی
#یادعزیزش _ باصلوات
@raviannoorshohada
#طنز_جبهه
تعداد مجروحین بالا رفته بود
فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت :
سریع بیسیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!
شاستی گوشی بیسیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواستهمان سر در نیاورند، پشت بیسیم با کد حرف زدم
گفتم: ” حیدر حیدر رشید ”
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد:
– رشید بگوشم.
+ رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟
+ شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟
– رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم.
+ اخوی مگه برگه کد نداری؟
– برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی میخوای؟😅🙈😂
دیدم عجب گرفتاری شدهام، از یکطرف باید با رمز حرف میزدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم😄😄😂
+ رشید جان! از همانها که چرخ دارند!
– چه میگویی؟ درست حرف بزن ببینم چی میخواهی ؟😅😅
+ بابا از همانها که سفیده.
– هه هه! نکنه ترب میخوای.
+ بیمزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره🚨👉
– ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس میخوای!🚒😂🙈😅
کارد میزدند خونم در نمیآمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بیسیم گفتم.😂😂
http://eitaa.com/raviannoorshohada
دست به غذايش نزده بود!🍲
همه دور تا دور سفره نشسته بودیم ؛
پدر و مادرِ مهدی، خواهر و برادرش.
من رفتم توی آشپزخانه، چیزی بیاورم...
وقتی آمدم، دیدم همه نصف غذایشان را خورده اند،
ولی مهدی دست به غذایش نزده تا من بیایم...❤️
#بهروایتهمسرشهید
#همسرداری
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌿•••[عمری زدیم از دل صدا،
باب الحوائج را]
#شهادتامامکاظم🖤
#استورے
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📃بخشے از وصیت نامه:⚡️
[از همسر بزرگوارم میخواهم که فرزندانم را همچون من مطیع رهبر عزیزمان پرورش دهد....
زیرا آقا مایه افتخار و مباهات ما مسلمانان و همه ی مظلومان عالم است]
#محمدحسینعطری
#شهادتامامکاظمع
#سالروزشهادت
http://eitaa.com/raviannoorshohada