eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
635 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴…🏴…🏴 #سلام_بر_محرم #چهارم_محرم #طفلان_زینب_کبری ◾️شب و روز چهارم محرم‌الحرام متعلق به بزرگانی چون فرزندان حضرت زینب علیهاالسلام نیز میباشد. ◾️ #محمد و #عون نیز دو شهید روز عاشورا هستند که آنها فرزندان حضرت زینب کبری(س) و عبدالله بن جعفرطیار (ع) بودند. ◾️در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید، فرزندان حضرت زینب (س) نیز همانند دیگر اصحاب اباعبدالله (ع) خود را آماده نبرد کردند. ◾️حضرت زینب (س) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی میدان جنگ می‌کرد، حالتی دگرگون داشتند. علیرغم مخالفت‌های سیدالشهدا (ع) در نهایت اجازه نبرد به آن دو داده می‌شود. آن دو بزرگوار پیاده به میدان نبرد رهسپار می‌شوند. ابن سعد آنها را شناخته و با صدای برخاسته از شگفتی می‌گوید: (عَجَبا لِلرَحِمِ) یعنی شگفت از این پیوستگی خواهر و برادری بین حسین و زینب (علیهما السلام). @raviannoorshohada
#دیدار_آخر مادر شهید روزی که می خواست #اعزام شود، نماز صبح را که خواندم دیدم #محمد هم نمازش را تمام کرده است.بعد آمد جلوی من پای سجاده #زانو_زد. دست هایم را گرفت بوسید صورتم را بوسید. من همینجا یک حال غریبی شدم. گفتم: #مادر جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی نمی کردی. گفت: این دفعه #مأموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ می شود. من دیگر چیزی نگفتم،بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم بعد که محمد رفت برگشتم سر #سجاده و ناخودآگاه گریه کردم انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این #دیدار_آخرمان است.   #شهید_محمد_تاجبخش #شهید_مدافع_حرم @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی با شهدا شهید #محمد پورهنگ امنیت وارامش امروزما مدیون خون پاک شماست #کلیپ_تصویری 📹 روایت یک دنیا عشق و محبت #شهیدمدافع_حرم_محمدپورهنگ 🌷 نثارروح مطهرهمه شهدا صلوات #الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @raviannoorshohada
بمناسبت روز #پرستار 🌺امروز یاد می کنیم از پزشک شهید مدافع حرم #محمد حسن قاسمی شهیدی که عیلرغم وجود همه امکانات مادی ولی عشقش به ولایت وائمه علیه السلام او را راهی دیار عاشقان درسوریه نمود وباوجود استعداد فراوان و امکان هرگونه بهره برداری از همه چیز ولی در نهایت خضوع وفروتنی درکنار رزمندگان ماند وبه فیض شهادت نائل آمد یاد همه شهدا راگرامی میداریم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد @raviannoorshohada
🔰دیدار آخر 🔻مادر شهید 🔸روزی که می خواست #اعزام شود، نماز صبح📿 را که خواندم دیدم #محمد هم نمازش را تمام کرده است.بعد آمد جلوی من پای سجاده #زانو_زد. دست هایم را گرفت بوسید💖 صورتم را بوسید. من همینجا یک حال غریبی شدم. 🔹گفتم: #مادر جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی👋 نمی کردی. گفت: این دفعه #مأموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ💔 می شود. من دیگر چیزی نگفتم،بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم 🔸بعد که محمد رفت🚗 برگشتم سر #سجاده و ناخودآگاه گریه کردم😭 انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این #دیدار_آخرمان است.   #شهید #محمد_تاجبخش #شهید_مدافع_حرم @raviannoorshohada
رفـــــیــق جــــــان صــــلـواتی برای ما می فرستی؟! مملو از عطر خـــــدا ... اللهم صل علی محمد و آل و عجل @raviannoorshohada
عملیات بیت المقدس که تمام شد و رزمنده ها برگشتند، هیچ خبری از محمد نشد نه می‌گفتند شهید شده، نه خبر اسارتش رو می دادند... خیلی گذشت مادرم تمام فکرش پیش بود یکی از آشناهامون داشت می‌رفت مشهد... مادرم به من گفت: «یک نامه برای امام رضا علیه السلام بنویس و بخواه که از محمد خبری بیاورند لااقل اگر شهید شده، پیکرش برگردد» دو سه روز بعد، محمد را آوردند فقط استخوان هایش باقی مانده بود.. دانش آموز شهید محمد اندرخور🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🔸در ۴ فروردين ۱۳۸۹ و اولین روزهای #بهار سال همت مضاعف-کار مضاعف، گلي🌹 از گل­هاي بوستان ولايت، پروانه
🌷 🔰عاشق بود و خود را شرمنده شهدا می دانست. زمان جنگ بچه بود اما هر دفعه که حرف جبهه می شد می گفت جبهه, یادش بخیر شبهای🌙 عملیات, یادش بخیر صدای تیر و خمپاره💥 و …  . گفتم محمد جان تو که جبهه نبودی، تو که با نبودی چرا این حرف ها را می زنی؟ 🔰می گفت: مادرجان من عاشـ♥️ـق شهادت و هستم, عاشق جبهه و سنگر و خاکریزم برای همین اینطور حرف می زنم؛ می گفتم: پسرم در این زمانه شهید شدن خیلی ولی او می گفت: اگر خدا بخواهد می توان به شهادت نائل آمد✅ گوئی که او می دانست و ندایی شنیده بود اما من غافل بودم. 🔰یک/ دی ماه،/ هزارو سیصدو هشتاد وهشت خدمت سربازی را به پایان رسانید و دوباره عزم و رفتن به خوزستان را کرد هر چه تلاش کردم منصرفش کنم نتوانستم❌ هنگام رفتن اصرار عجیبی داشت که از من بطلبد و بارها میگفت حاجتی دارم, از خدا و جدت بخواه که حاجتم روا شود. من هم رو به آسمان کردم و گفتم خدایا منو شرمنده نکن حاجتش را روا کن. 🔰دهم/ بهمن ماه/ ۱۳۸۸ بود که به پادگان اعزام شد؛ پنجاه و چهار روز به زائران کربلای ایران🇮🇷 خدمت کرد و شش روز قبل از این که به اتمام برسد خود را به آقا امام زمان(عج) معرفی کرد و دعوت حق را لبیک گفت🕊 و خود را در میان جمع قرار داد. 🔰ساعت نُه صبح⏰ روز چهارشنبه چهار فروردین زنگ دروازه به صدا در آمد؛ به من گفتند که با کار داریم؛ گفتم آقا محمد به راهیان نور رفته, از من پرسیدند آقا محمد چکاره هستند⁉️ گفتنم یک مخلص چطور مگه؟ گفتند با داداش بزرگتر محمد کار داریم, به خدای احد و واحد فهمیدم به مراد دلش رسیده😭 🔰قرآن به سر گرفتم از خدا خواستم خدایا محمدم قطع بشه یا قطع نخاع بشه یک عمر کنیزی این عزیزم را می کنم فقط آن چهره معصومش💖 برایم بماند ولی نه✘ این طور نبود خداوند رحمان بیشتر از من محمد را دوست داشت, او بود و خدا هم عاشق او. از خدا خواستم شهادت محمدم را قسمتم کرده, را هم نصیبم بگرداند. 🔰روز تولدم خداوند پیکر پاک محمد⚰ را به من هدیه داد و به خاک سپرده شد, آنقدر تشییع جنازه عظیم و با شکوه بود و مردم بر سر و سینه می زدند به گمانم آنروز آقا امام زمان (عج) صاحب عزا بود🖤 محمد ارادت خاصی به آقا (عج) داشت گونه ای که در دفترچه ای که همیشه در کنارش داشت اینطور با امام خویش در "آخرین جمعه" از دفترچه اش به گفتگو پرداخت: 🔸همیشه نذر دلم این بود که همسفر باشیم        🔹کنون که وقت سفرشد مولا اینطور از برگ آخر این دفترچه وصیت نامه ای ذکر شده که: 🔸آمده ام سفـری سمت دیار شهدا🌷 🔹که طوافی بکنم دور شهدا       🔸که دل خسته♥️ هوایی بخورد             🔹و شود از گرد و غبار شـهدا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada