eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
631 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 در زندگےدنباݪ‌ڪسانی‌حرکت کنید که‌هر چه به جنبه های خصوصی تر زندگی ایشان نزدیک شوید تجلی ایمان را بیشتر می بینید🌱':) [شهیدبهشتے] http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️سالروز شهادت حاج همت https://digipostal.ir/c3pwkvx
✳️کلام شهید: سازش و صلح با کفر است❌ با کفر بر سر میز مذاکره نشستن؛ خصلت و و است نه خصلت مومنین و متقین... 🌱 http://eitaa.com/raviannoorshohada
••🍃🌸 : انسان یک تذکر در هر ۴ ساعت به خودش بدهد بد نیست...! بهترین موقع وقتی سر به سجده می گذارید،مروری بر اعمال از صبح تا شب خود بیندازد آیا کارمان برای رضای خدا بود... http://eitaa.com/raviannoorshohada
♥️ روایت عشق♥️ در تلفنم، نام همسرم را با عنوان شهید زنده ذخیره کرده بودم. یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد💞 به ایشان گفتم: آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده ای. قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شماره اش را بگیرم وقتی این کار را کردم، دیدم شماره مرا با عنوان شریک جهادم و مسافر بهشت ذخیره کرده بود💞 گفت: از اول زندگی شریک هم بوده ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است؛اما من با ارزش ترین دارایی ام را به خدا می‌سپارم و می‌روم. آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم. شام غریبان امام حسین(ع) بود که در خیمه محله مان شمع روشن کردیم ایشان به من گفت: دعا کنم تا بی بی زینب قبولش کند من هم وقتی شمع روشن می‌کردم، دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود، من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیت الشهدا قرار دهم. راوی: همسر شهید🌹 _ باصلوات @raviannoorshohada
تعداد مجروحین بالا رفته بود فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت : سریع بی‌سیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! شاستی گوشی بی‌سیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقی‌ها از خواسته‌مان سر در نیاورند، پشت بی‌سیم با کد حرف زدم گفتم: ” حیدر حیدر رشید ” چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد: – رشید بگوشم. + رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید! -هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟ + شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟ – رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم. + اخوی مگه برگه کد نداری؟ – برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می‌خوای؟😅🙈😂 دیدم عجب گرفتاری شده‌ام، از یک‌طرف باید با رمز حرف می‌زدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم😄😄😂 + رشید جان! از همان‌ها که چرخ دارند! – چه می‌گویی؟ درست حرف بزن ببینم چی می‌خواهی ؟😅😅 + بابا از همان‌ها که سفیده. – هه هه! نکنه ترب می‌خوای. + بی‌مزه! بابا از همان‌ها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره🚨👉 – ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس می‌خوای!🚒😂🙈😅 کارد می‌زدند خونم در نمی‌آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی‌سیم گفتم.😂😂 http://eitaa.com/raviannoorshohada
دست به غذايش نزده بود!🍲 همه دور تا دور سفره نشسته بودیم ؛ پدر و مادرِ مهدی، خواهر و برادرش. من رفتم توی آشپزخانه، چیزی بیاورم... وقتی آمدم، دیدم همه نصف غذایشان را خورده اند، ولی مهدی دست به غذایش نزده تا من بیایم...❤️ http://eitaa.com/raviannoorshohada
📃بخشے از وصیت نامه:⚡️ [از همسر بزرگوارم میخواهم که فرزندانم را همچون من مطیع رهبر عزیزمان پرورش دهد.... زیرا آقا مایه افتخار و مباهات ما مسلمانان و همه ی مظلومان عالم است] http://eitaa.com/raviannoorshohada
❇️نقل از همسر شهید: دلش با جبهه مقاومت اسلامی بود... وقتی تصمیمش را گرفت كه برود،به من خبر داد. من هم گفتم :شرایط شما را قبول كردم و هدفتان را هم خوب می‌شناسم اما كمی نگران بچه‌ها هستم كه اذیت نشوند؛ چون با هر بار مأموریت رفتن محمد‌حسین، بچه‌ها مریض می‌شدند. اما محمدحسین گفت :بچه‌های من هم مانند طفلان شهدای كربلا هستند، اگر نروم گویی به ندای هل من معین امام حسین(ع) پشت كرده‌ام...! http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️روایت_عشق 💌 من خانه مادرم بودم که محمد زنگ زده بود منزل همسایه، مادرم البته نمی‌دانست من هم آنجا هستم، وقتی همسایه‌مان مادرم را صدا زد و من را دید گفت: چه خوب اینجایی شوهرت زنگ زده با مادرم دویدیم، وقتی گوشی را گرفتم محمد با خوشحالی و تعجب گفت: تویی؟! چه خوب شد هستی و باهات حرف زدم، رفتی دکتر؟ گفتم: آره، هنوز از بچه‌دار شدنمان مطمئن نبودیم، گفت: مبارکت باشه! گفتم: چرا مبارک من؟ گفت: چون من نمی‌بینمش، خودت باید بزرگش کنی . گفتم: این جای دلداری دادنته؟ عوض این که یک خانم باردار رو دلداری بدی این طوری می زنی توی ذوقم؟ گفت: ناراحت نشو این واقعیته، منم گفتم: هر چی خدا بخواد گفت: خدا همینو می‌خواد، تو هم بی قراری نکن، این تلفن آخرین صحبت ما با هم بود و فردایش در طلاییه شهید شد. 🌷شهیدسیدمحمداینانلو🌷 ولادت: ۱۳۴۳/۱/۱ شهریار، تهران شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۱ طلائیه، عملیات خیبر.🌹 @raviannoorshohada
•••❤️ بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر ظاهرشان را شبیه شهدا کنند، کار تمام است! نه باید مانند شهدا زندگی کرد...!! http://eitaa.com/raviannoorshohada
گفتم: حاجی! چجوری شد که توی جبهہ ‌شیمیایی شدی؟؟ سرفہ‌امانش نمی‌داد!!... لبخندی‌زد و با صدای‌ضعیفی گفت: هیچی داداش! سه نفر بودیم با دو تا ماسڪ...💔 http://eitaa.com/raviannoorshohada
چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید•••💔 که آنچه زنده و زیباست است•••🌿 http://eitaa.com/raviannoorshohada
•••|عشق محمد(ص) بس است و آل محمد(ص)♥️🌱| http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌸🕊 شهید مهدی باکری چه زیبا میگفت: خدایا چه قدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی•••❤️ هیهات که نفهمیدم! @raviannoorshohada