eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.7هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
320 ویدیو
4 فایل
🇮🇷 روایت مردم ایران از پیکرهٔ حوزه هنری انقلاب اسلامی هنر خوب دیدن و خوب نوشتن وابسته به نویسندگان مردمی خرمشهرهای پیش‌رو، آوینی‌ها می‌خواهد... نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال روایت: ˹ @ravina_ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 اهل هذا البیت... اینجا خانه فاطمه زعرور است. البته خانه پدرش. هر چند فرقی ندارد. فاطمه هم خانه‌اش در بمباران رفته است. کاش فقط خانه‌اش می‌رفت. پدرش هم رفته است. من نمی‌دانستم که پدر فاطمه از رزمندگان مقاومت است. فقط وقتی پیامش را دیدم که نوشته بود "در کمال افتخار شهادت پدرم را اعلام می‌کنم" تازه فهمیدم که پدرش رزمنده بوده. بعد از دو ماه انتظار پدر فاطمه پیدا شد. پیدا که نمی‌شود گفت... چند تکه گوشت و استخوان متلاشی... شاید به اندازه یک کیسه کوچک... اینجا خانه پدر فاطمه است. خانه فاطمه هم رفته است... ۹ سال طول کشیده بود تا خانه فاطمه تکمیل شود. هر بار که پول دستشان می‌آمد یک گوشه‌اش را می‌ساختند و حالا تمام آن ۹ سال شده است آوار و ویرانه... اینجا خانه پدر فاطمه است. دوست نویسنده‌ام. البته فاطمه بیشتر از داستان‌نویسی برای بچه‌ها قصه می‌گوید. حالا هزاران قصه روی زمین و لا به لای آوار این خانه‌هاست که فاطمه باید برای بچه‌ها بگوید... اینجا خانه پدر فاطمه است. این عکس را هم برادر فاطمه انداخته است "اهل این خانه منتظر صاحب الزمان‌اند. سلام بر مهدی" رقیه کریمی eitaa.com/revayatelobnan1403 جمعه | ۷ دی ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
📌 پیجر طلایی به پیجر طلایی اهدایی نتانیاهو به ترامپ نگاه می‌کردم... یاد موزه جمجمه‌های فرانسه افتادم. جمجمه الجزایری‌هایی که در مقابل فرانسه ایستادند و سرهایشان ۱۷۰ سال در موزه فرانسه درس عبرت تمام کسانی بود که بخواهند در مقابل اشغالگری بایستند... ۱۷۰ سال نمایش جمجمه در مهد دموکراسی! شنیده‌ام این جمجمه‌ها ۴ سال پیش به الجزایر برگشت. با عذر خواهی یا بدون عذرخواهی‌اش را نمی‌دانم! اصلا چه فرقی می‌کند. گرگی که عذر خواهی بکند حتما دندان‌هایش ریخته است. پیر شده است. شاید نای دویدن به دنبال طعمه چموشش را ندارد. اما هرگز از گرگ بودنش پشیمان نمی‌شود. شاید هم نقشه جدیدی برای یکی شبیه شنل قرمزی دارد و شاید به دنبال راهی جدید برای ورود به خانه بزبز قندی... دستش را سفید می‌کند... صدایش را عوض می‌کند. اما در که باز بشود همان گرگ است. داشتم به این فکر می‌کردم که در شرایطی که ما همیشه به دنبال تطهیر وجه خودمان در برابر گرگ‌های درنده هستیم گرگ‌ها عین خیالشان هم نمی‌آید که حتی بخواهند گرگ بودن خودشان را پنهان کنند... هیچ گرگی از گرگ بودنش خجالت نمی‌کشد. و چقدر ساده لوح است میشی که گمان کند لبخند به گرگ درنده راهی برای زنده ماندن است... رقیه کریمی eitaa.com/revayatelobnan1403 شنبه | ۲۰ بهمن ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 شبیه من نبود اما... سال‌ها پیش یک دوست علوی از لاذقیه داشتم. یعنی هنوز هم دارمش اما هیچ خبری ندارم از او این روزها. نمی‌خواهم بپرسم. می‌ترسم مشکلی پیش بیاید برایش. با این دوست خوب علوی شباهت زیادی نداشتیم. یعنی اصلا شباهتی نداشتیم. اما نگاه سیاسی ما شبیه هم بود. این دوست علوی یک نویسنده فوق العاده بود. یعنی نمی‌گویم کلماتش مثل داستان‌های من شبیه صدای باد و طوفان بود... این دوست خوب علوی نوشته‌هایش مثل صدای چشمه بود. مثل صدای رودخانه. یعنی حتی داستان‌هایمان هم شبیه هم نبود. این روزها که نسخه به روز شده تکفیری‌های جبهه النصره علوی‌ها را قتل عام می‌کنند هر روز به یاد این دوست خوب علوی می‌افتم... یعنی حالا کجاست... زنده است... مرده؟ یاد روزهای سقوط سوریه می‌افتم که عده‌ای در کشور من از سقوط اسد خوشحال بودند و ما را متهم به در کنار دیکتاتور ایستادن می‌کردند و آرزوی این روزها را برای ایران می‌کردند... این روزها که علوی‌های لاذقیه دسته دسته نسل‌کشی می‌شوند باید از آنها پرسید دقیقا منظورتان همین آزادی بود؟ دیروز به دوستی می‌گفتم کسی نمی‌گوید اسد خوب بود اما ما روزی مجبور بودیم به خاطر خیلی چیزهای دیگر بین بد و بدتر بد را انتخاب کنیم... اسد حتما پر از ایراد و خطا بود... اما تکفیری‌ها و نیروهای ازبک و تاجیک و مسلحین اجاره‌ای آدمخوارش... حتما خیلی بدترند. رقیه کریمی eitaa.com/revayatelobnan1403 دوشنبه | ۲۰ اسفند ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 آیا بر حق نیستیم؟ وقت سحر دوستی لبنانی یادداشت روزانه شهید لبنانی قاسم رقة در وسط جنگ را برایم فرستاد. بی‌اختیار یاد کانال کمیل و يادداشت شهيد ايرانی افتادم: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم... السلام عليكم و رحمة الله و بركاته امروز دوشنبه ٢١ اكتبر ٢٠٢٤ (٣٠ مهر ١٤٠٣) روز به روز اوضاع بدتر می‌شود. الان در روستای طلوسه هستيم. تمام ارتباطات قطع شده. نمی‌دانیم اطرافمان چه اتفاقی می‌افتد به جز با یک دستگاه. صدای درگیری‌های اطراف هنوز تمام نشده. بمباران اطراف ما هر روز شدیدتر می‌شود. مخصوصاً امروز که خواستم برای شما نامه بنویسم. زمان گذشت و ساعت ده و نیم شب است. سی متری ما را زدند و ما در تاريكی مطلقيم. موتور برق خراب شده. دیگر برق نداریم. تنها چیزی که داشتیم یعنی تلویزیونی که کمی اخبار را دنبال می‌کردیم و می‌دانستیم این بیرون چه خبر است هم از کار افتاده. حالا هیچ چیز نداریم دیگر و نمی‌دانم چه زمانی صدایمان بزنند و بگویند اسرائیل وارد روستا شده. الان که می‌نویسم باز بمباران شد. دقیقاً نمی‌دانم کجا. اگر زنده بمانیم فردا می‌فهمیم. اما فکر کنم خیلی نزدیک بود چون شیشه‌های خانه‌ای که در آن هستیم از جا کنده شد. حس می‌کنم دنیا ویران شده اما مهمترین چیزی که می‌خواهم بگویم این است که امروز یک روز تاریخی پر از ماجراست. یک روز پر حادثه. مثل روزهای قبل. دلم برای خیلی‌ها تنگ شده مادرم، پدرم، خواهر و برادرهایم و برای ملاک... برای دوستانم تنها چیزی که می‌دانم این است که ما نه نا امید شدیم و نه هرگز نا امید خواهیم شد. خدا با ماست و باذن خدا و همانطور که علی اکبر (ع) گفت: «آیا بر حق نیستیم؟ پس از مرگ نمی‌هراسیم» رقیه کریمی eitaa.com/revayatelobnan1403 پنج‌شنبه | ۷ فروردین ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 باز هم نجات پیدا کردیم آيات از بهترين دوستان من است... آيات جرادي يكی از بهترين شاعران مقاومت. آيات در شعر بی‌نظير است. شعرهای آیات سهل و ممتنع است... ساده است اینقدر که وقتی می‌شنوی بهترین احساس عالم را داری و احساس می‌کنی چقدر ساده است... اما ساده نیست... سخت است... بغداد که بودیم فقط دلم می‌خواست فرصتی پیش بیاید و آیات شعر بخواند... آيات دختر شهيد است... ديشب وقتی بی‌خبر يک‌باره اسرائيل ضاحيه را زد، بالای خانه آيات بود. خدا را شكر كه سالم است آيات. این یعنی یکی از بهترین‌های شعر مقاومت هنوز هم زنده است. اما قشنگ است نگاه آیات به نجات: "یک‌بار دیگر نجات پیدا کردیم... و وقتی شهید می‌شویم نجات پیدا خواهیم کرد..." رقیه کریمی eitaa.com/revayatelobnan1403 سه‌شنبه | ۱۲ فروردین ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
11.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 حالا دیگر می‌توانیم موز بخوریم حرف‌های این پیرمرد علوی را که می‌شنیدم یاد روزهای سقوط سوریه می‌افتادم. آن روزها سرک می کشیدم به صفحه سوری‌ها... چون دوست دارم همیشه خبرها را از منبع اصلی‌اش بشنوم... یادم نمی‌رود یکی نوشته بود حالا دیگر می‌توانیم موز بخوریم... موبایل‌هایمان هم گمرک نمی‌خورد... این روزها که اسرائیل تا دمشق را زیر آتش گرفته است یاد آن روزها می‌افتم. نمی‌دانم مردم الان می‌توانند موز بخورند یا نه و یا ... ادامه روایت در مجله راوینا رقیه کریمی eitaa.com/revayatelobnan1403 پنج‌شنبه | ۱۴ فروردین ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 شیخ عبدالمنعم بالاخره فرصتی شد و داستان شهيد شيخ عبدالمنعم مهنا را به عربی نوشتم. روحانی شهیدی که فكر می‌كنم اولين نماينده امام خمينی در لبنان بود. داستانش را از زبان نوه‌اش شنیدم. یعنی خودش این ماجرا را برای نوه‌اش تعریف کرده. سال ۶۱ با بقيه علما برای اجلاس مستضعفین به ایران می‌آید و دقیقاً همان روزها اسراییل به لبنان حمله می‌کند. بهترین فرصت برای آن‌ها پیش می‌آید که تکلیفشان را از امام خمینی ... ادامه روایت در مجله راوینا رقیه کریمی eitaa.com/revayatelobnan1403 شنبه | ۲۳ فروردین ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند امروز با شيخ حسين حريری پدر شهید مجتبی حریری حرف می‌زدم. همان شهیدی که وصیت کرده بود زیر پرچم ایران تشییعش کنند. نمی‌دانم چرا دلم می‌خواهد زیباترین داستان عمرم را از مجتبی بنویسم. شهیدی که وصیتش به موقع بود. دقیقا وقتی که دشمن دل دوستان ما را خالی می‌کرد که ایران شما را تنها گذاشت. ایران شما را فروخت. دقیقا وقتی بعضی در ایران نمی‌دانستند چرا باید پشت مقاومت ایستاد. چه پیام بزرگی داشت تابوت مجتبی که با پرچم ایران در کوچه‌های روستای دیرقانون تشییع می‌شد. این یعنی ایران ما را نفروخت... باور نکنید... این یعنی مردم ایران ما جدا از شما نیستیم... ما خودِ شمائیم چ... دلم می‌خواهد زیباترین داستان عمرم را از مجتبی بنویسم. امروز پدر شهید یادداشت‌های کوتاه هر روز شهید مجتبی را برایم فرستاد... و من می‌خواندم و با خودم می‌گفتم شهادت تصادفی نیست. حتی اگر از زمین و آسمان تیر و گلوله ببارد... فقط کسی شهید می‌شود که خدا انتخابش کرده باشد. داشتم یادداشت‌های مجتبی را نگاه می‌کردم رسیدم به یادداشت روز ۳۱ ماه آب ۲۰۲۴ ساعت دوازده و پنجاه دقیقه ظهر. ترجمه فارسی‌اش می‌شود دقیقا همین بیت: هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست... بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند... رقیه کریمی eitaa.com/revayatelobnan1403 سه‌شنبه | ۲۶ فروردین ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
10.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 اسرائیل احتیاجی به بهانه ندارد... شب عيد قربان كه اسرائيل چند ساختمان در ضاحيه را زد خانه هبه هم ویران شد. هبه شحادة دوستم است. البته خودش زیاد نه. خواهرش فرح دوستم است. هبه فقط من را می‌شناسد. البته بعضی جاها هم نمی‌شناسد. مثلا شب عاشورا که در ضاحیه بودم وقتی برای عزاداری و سخنرانی سید به باحة عاشورا می‌رفتم در يكی از ايست‌های بازرسی مردمی خانم‌ها بود. فكر می‌كردم حالا كه می‌داند من دوست خواهرش هستم و از ايران آمده‌ام تفتيشم نمی‌كند. حسابی تفتيشم كرد. آن روزها هنوز خطر داعش جدی بود و باید احتیاط می‌کردند. حرف‌های هبه بعد از ويرانی خانه‌اش شنيدنی بود. ياد آن شب عاشورا افتادم... ادامه روایت در مجله راوینا رقیه کریمی eitaa.com/revayatelobnan1403 سه‌شنبه | ۲۰ خرداد ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 حتما پیروزید... مهمان عزیزی داشتم. نوه دختری شهید عبدالمنعم مهنا. دوست نویسنده و قدیمی. سال‌های سال است كه از دوستان خوب من است. دیشب بعد از چند روز و حرف زدن از جنگ و صلح و مقاومت و داستان و کتاب و روایت یک دفعه یادم افتاد از پدر بزرگ شهیدش چیزی نپرسیدم‌. پدر بزرگ کوثر شیخ عبدالمنعم مهنا اولین نماینده امام خمینی در لبنان و مؤسس حوزه علمیه صدیقین بود. پرسیدم: کوثر از پدربزرگت خاطره قشنگی نداری بنویسم؟‌ چند لحظه‌ای فکر کرد و گفت: روز اولی که جنگ وسعت گرفت و معرکة اولى البأس شروع شد و اسرائيل مثل سگ هار قلاده دریده همه جا را می‌زد دایی‌ام سریع آماده شد تا خودش را به رزمنده‌ها برساند. مردم داشتند روستا را خالی می کردند و ... ادامه روایت در مجله راوینا رقیه کریمی eitaa.com/revayatelobnan1403 شنبه | ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا
📌 دروغ نگو دیشب سرک کشیدم به صفحه شبكه الحدث. بازوی رسانه‌ای اسرائيل. الحدث در جنگ لبنان باعث شهادت بهترین جوان‌های مقاومت شد.‌ نوشته: صدا و سيمای ايران مورد هجوم قرار گرفت و مجری برنامه فرار کرد. کامنت‌ها را نگاه می‌کردم. همه نوشته بودند فرار نکرد... دروغ نگو تا آخرین لحظه ایستاد. رقیه کریمی eitaa.com/revayatelobnan1403 سه‌شنبه | ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها
📌 📌 هر موشکی اسمی داشت گفت: «ممنون که بینی اسرائیل رو به خاک مالیدین» خندیدم و گفتم من که کاری نکردم باید از شهید حاجی‌زاده و شهید تهرانی مقدم تشکر کنید. از رهبر. از شهدای سپاه و ارتش. بعد از جنگ دوستان زیادی از من تشکر کردند. نه اینکه بخواهند از من تشکر کنند. به کسی جز من دسترسی نداشتند. فکر می‌کردند اگر از من تشکر کنند یعنی از ایران تشکر کرده‌اند. حتى از فلسطين، عراق. زینب دوست لبنانی‌ام می‌گفت موشک‌ها که به آسمان لبنان می‌رسید هر شب سعدة الموسوي مادر شهید عدنان مهدی به زحمت از پله‌ها بالا می‌آمد و نفس نفس زنان خودش را به بالای پشت بام می‌رساند. ادامه روایت در مجله راوینا رقیه کریمی eitaa.com/revayatelobnan1403 سه‌شنبه | ۱۷ تیر ۱۴۰۴ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانه‌ها