eitaa logo
مقتل خوانی
756 دنبال‌کننده
39 عکس
6 ویدیو
1 فایل
مقتل حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام ) و یاران و اهل بیت باوفایش ( علیهم السلام )
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه های اسارت کراماتی از سر بریده امام حسین علیه السلام (۱) ولَمّا أصبَحَ عُبَيدُ اللّه ِ بنُ زِيادٍ ، بَعَثَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَديرَ بِهِ في سِكَكِ الكوفَةِ كُلِّها و قَبائِلِها. فَرُوِيَ عَن زَيدِ بنِ أرقَمَ أنَّهُ قالَ : مُرَّ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام عَلَيَّ ، و هُوَ عَلى رُمحٍ ، و أنَا في غُرفَةٍ ، فَلَمّا حاذاني سَمِعتُهُ يَقرَأُ : «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَـبَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُواْ مِنْ ءَايَـتِنَا عَجَبًا» (سوره کهف،۹) فَقَفَّ وَ اللّه ِ شَعري و نادَيتُ : رَأسُكَ وَاللّه ِ يَابنَ رَسولِ اللّه ِ أعجَبُ و أعجَبُ . ترجمه: صبحدم ، عبيد اللّه بن زياد لعنه الله ، سرِ حسين عليه السلام را روانه كرد و آن را در همه كوچه هاى كوفه و قبيله هاى آن چرخاند. از زيد بن اَرقَم روايت شده كه گفت : سر حسين عليه السلام را بر من گذراندند . سر بر نيزه بود و من ، در حجره اى نشسته بودم . هنگامى كه به رو به روى من رسيد ، شنيدم كه مى خوانَد : «آيا پنداشتى كه اصحاب كهف و اصحاب رَقيم ، از نشانه هاى شگفت ما بودند؟!» به خدا سوگند كه مو بر تنم راست شد و فرياد زدم : به خدا سوگند ، سرِ تو اى فرزند پيامبر خدا ، شگفت تر و شگفت تر است ! (منابع: الإرشاد : ج ٢ ص ١١٧ ، كشف الغمّة : ج ٢ ص ٢٧٩) صُلِبَ رَأسُ الحُسَينِ عليه السلام بِالصَّيارِفِ فِي الكوفَةِ ، فَتَنَحنَحَ الرَّأسُ ، و قَرَأَ سورَةَ الكَهفِ إلى قَولِهِ : «إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَـهُمْ هُدًى» (سوره کهف، آیه ۱۳) فَلَم يَزِدهُم ذلِكَ إلّا ضَلالا. ترجمه: سر حسين عليه السلام بر شاخه هاى خشك خرما در كوفه آويخته شد. در آن حال سخن در آمد و سوره كهف را تا عبارت : «آنان جوانانى ايمان آورنده به پروردگارشان بودند و ما بر هدايتشان افزوديم» تلا‌وت کرد. امّا اين كرامت ، جز بر گمراهى آن قوم نيفزود. (منبع: المناقب لابن شهرآشوب:ج ٤ ص ٦١) ______________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اسارت کراماتی از سر بریده امام حسین علیه السلام (۲) المنهال بن عمرو : أنَا وَاللّه ِ رَأَيتُ رَأسَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام حينَ حُمِلَ ، و أنَا بِدِمَشقَ ، و بَينَ يَدَيِ الرَّأسِ رَجُلٌ يَقرَأُ سورَةَ الكَهفِ ، حَتّى بَلَغَ قَولَهُ تَعالى : «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَـبَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُواْ مِنْ ءَايَـتِنَا عَجَبًا» (سوره کهف،۹) قالَ : فَأَنطَقَ اللّه ُ الرَّأسَ بِلِسانٍ ذَرِبٍ. فَقالَ : أعجَبُ مِن أصحابِ الكَهفِ قَتلي و حَملي . ترجمه: مِنهال بن عمرو روایت می کند: به خدا سوگند ، من سر حسين بن على عليه السلام را هنگامى كه مى بردند ، ديدم . من در دمشق بودم و جلوى سر ، مردى سوره كهف را قرائت مى كرد تا به اين سخن خداى متعال رسيد : «آيا پنداشتى كه اصحاب كهف و رَقيم ، از نشانه هاى شگفت ما بودند؟!». آن گاه خداوند ، سر را به سخن در آورد و با شيوايى تمام فرمود : «شگفت تر از ماجراى اصحاب كهف ، كُشتن و بردن من است» . (منابع: تاريخ دمشق : ج ٦٠ ص ٣٧٠ ؛ الخرائج والجرائح : ج ٢ ص ٥٧٧ ح ١) لَمّا صَلَبوا رَأسَهُ عَلَى الشَّجَرَةِ سُمِعَ مِنهُ : «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَـلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (سوره شعراء آیه ۲۲۷) و سُمِعَ أيضا صَوتُهُ بِدِمَشقَ يَقولُ : «لَا قُوَّةَ إِلَا بِاللَّهِ» (سوره کهف آیه ۳۹) ترجمه: هنگامى كه سرِ حسين عليه السلام را بر درخت آويختند ، از آن شنيده شد : «و به زودى ، ستمكاران خواهند دانست به كجا باز مى گردند!». و نيز صدايش در دمشق شنيده شد كه مى گويد : «قدرتى ، جز از جانب خدا نيست!». (منبع: المناقب لابن شهرآشوب : ج ٤ ص ٦١) عن الحارث بن وكيدة : كُنتُ فيمَن حَمَلَ رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام ، فَسَمِعتُهُ يَقرَأُ سورَةَ الكَهفِ ، فَجَعَلتُ أشُكُّ في نَفسي و أنَا أسمَعُ نَغمَةَ أبي عَبدِ اللّه ِ عليه السلام . فَقالَ لي : يَا بنَ وكيدَةَ ، أما عَلِمتَ أنّا مَعشَرَ الأَئِمَّةِ أحياءٌ عِندَ رَبِّنا نُرزَقُ ؟! قالَ : فَقُلتُ في نَفسي : أسرِقُ رَأسَهُ ، فَنادى : يَا بنَ وكيدَةَ ، لَيسَ لَكَ إلى ذاكَ سَبيلٌ ، سَفكُهُم دَمي أعظَمُ عِندَ اللّه ِ مِن تَسييرِهِم رَأسي ، فَذَرهُم «فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ إِذِ الْأَغْلَـلُ فِى أَعْنَـقِهِمْ وَ السَّلَـسِلُ يُسْحَبُونَ» (سوره غافر آیات ۷۰ و ۷۱) ترجمه: حارث بن وَكيده روایت می کند: من در ميان كسانى بودم كه سرِ حسين عليه السلام را مى بردند و شنيدم كه آن سر ، سوره كهف را مى خوانَد و من با آن كه صداى ابا عبد اللّه الحسين عليه السلام را مى شنيدم ، در درونم به ايشان شك مى كردم . سر به من فرمود : «اى پسر وَكيده ! آيا ندانستى كه ما امامان ، زنده هستيم و نزد خدايمان روزى مى خوريم ؟!» . با خود گفتم : سر را مى دزدم . ندا داد : «اى پسر وَكيده ! تو به اين كار ، راهى ندارى موفّق نمى شوى و گناه ريختن خون من ، نزد خدا ، از چرخاندن سرم بزرگ تر است . آنان را وا بگذار . «به زودى ، آن گاه كه غل و زنجير در گردن ، به روىْ كشيده شوند خواهند دانست!» منبع: (دلائل الإمامة : ص ١٨٨ ح ١۳) __________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
نکته ظریف و گریز روضه های مربوط به سر مطهر امام که بر روی نيزه قرآن تلاوت می کرد این است: لب هایی که بالای نیزه مترنم به آیات قرآن بود ، سالم نبود... الف ) تیری که به دهان مبارکش عصر عاشورا اصابت کرد ، ب) ضربات متعددی که بر دهان مبارک با چوب دستی مخصوص توسط عبیدالله لعنه الله زده شد ، ج) بر اثر تشنگی و عطش شدید خشک خشک بود ( وقتی گلبرگ ها خشک شوند با یک ضربه کوچک پر پر و ریز ریز می شوند ، حال لب های خشک ترک خورده حسين عليه السلام با یک ضربه چوب دستی چه می شود و چه اتفاقی بر آن وارد می آید، نمی دانم... یا حسین یا حسین یا حسین) ________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اسارت مسیر کوفه و شام کراماتی از سر بریده امام حسین علیه السلام (۳) - مسلمان شدن فردی مسیحی - لَمّا جاؤوا بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام و نَزَلوا مَنزِلاً يُقالُ لَهُ قِنَّسرينَ ، اطَّلَعَ راهِبٌ مِن صَومَعَتِهِ إلَى الرَّأسِ ، فَرَأى نورا ساطِعا يَخرُجُ مِن فيهِ ، ويَصعَدُ إلَى السَّماءِ. فَأَتاهُم بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ ، و أخَذَ الرَّأسَ ، و أدخَلَهُ صَومَعَتَهُ. فَسَمِعَ صَوتا ولَم يَرَ شَخصا ، قالَ : طوبى لَكَ ، وطوبى لِمَن عَرَفَ حُرمَتَهُ. فَرَفَعَ الرّاهِبُ رَأسَهُ و قالَ : يا رَبِّ ، بِحَقِّ عيسى تَأمُرُ هذَا الرَّأسَ بِالتَّكَلُّمِ مَعي . فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ و قالَ : يا راهِبُ ، أيَّ شَيءٍ تُريدُ ؟ قالَ : مَن أنتَ ؟ قالَ : أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى ، و أنَا ابنُ عَلِيٍّ المُرتَضى ، و أنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ ، و أنَا المَقتولُ بِكَربَلاءَ ، أنَا المَظلومُ ، أنَا العَطشانُ ، فَسَكَتَ . فَأَخَذَهُ الرّاهِبُ ، فَغَسَلَهُ و طَيَّبَهُ ، و تَرَكَهُ عَلى فَخِذِهِ ، و قَعَدَ يَبكي اللَّيلَ كُلَّهُ ، فَلَمّا أسفَرَ الصُّبحُ فَوَضَعَ الرّاهِبُ وَجهَهُ عَلى وَجهِهِ ، فَقالَ : لا أرفَعُ وَجهي عَن وَجهِكَ حَتّى تَقولَ : أنَا شَفيعُكَ يَومَ القِيامَةِ . فَتَكَلَّمَ الرَّأسُ ، فَقالَ : اِرجِع إلى دينِ جَدّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . فَقالَ الرّاهِبُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ ، و أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه ِ. فَلَمّا أصبَحوا أخَذوا مِنهُ الرَّأسَ وَالدَّراهِمَ ، فَلَمّا بَلَغُوا الوادِيَ نَظَرُوا الدَّراهِمَ قَد صارَت حِجارَةً . ترجمه: هنگامى كه سر حسين عليه السلام را آوردند و در منزلى به نام قِنَّسرين فرود آمدند ، راهبى از دِيْرش به سوى سر ، حركت كرد و نورى را ديد كه از دهان آن ، ساطع بود و به آسمان مى رفت . راهب ، ده هزار درهم به آن نگهبانان داد و سر را گرفت و به درون دِيرش برد و بدون آن كه شخصى را ببيند ، صدايى شنيد كه میگفت : «خوشا به حالت ! خوشا به حال آن كه قَدر اين سر را شناخت!» . راهب ، سرش را بلند كرد و گفت : پروردگارا! به حقّ عيسى ، به اين سر بگو كه با من ، سخن بگويد . سر به سخن آمد و گفت : «اى راهب ! چه مى خواهى؟» . گفت : تو كيستى؟ گفت : «من ، فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم . پسر فاطمه زهرا و مقتول كربلايم . من ، مظلوم و تشنه كامم» و ساكت شد . سر را گرفت و آن را شست و خوش بو كرد و بر روى رانش نهاد و همه شب را به گريه نشست. صبحگاه راهب ، صورت به صورت سر مطهر حسين عليه السلام نهاد و گفت : صورتم را از صورت تو بر نمى دارم تا بگويى : «من ، شفيع تو در روز قيامت هستم» . سر به سخن در آمد و فرمود: «به دين جدّم محمّد صلی الله علیه و آله ، درآى» . راهب گفت : گواهى مى دهم كه خدايى جز خداوند نيست و گواهى مى دهم كه محمّد صلی الله علیه و آله، پيامبر خداست . صبحدم ، آن قوم ، سر و دِرهم ها را گرفتند و چون به وادى رسيدند ديدند كه درهم ها سنگ شده است. (منابع: المناقب ابن شهرآشوب : ج ٤ ص ٦٠ تذكرة الخواصّ : ص ٢٦٣) ______________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اسارت مسیر کوفه و شام کراماتی از سر بریده امام حسین علیه السلام (۴) - مسلمان شدن مردی یهودی همراه با همه نزدیکانش - إنَّ رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام لَمّا حُمِلَ إلَى الشّامِ جَنَّ عَلَيهِمُ اللَّيلُ ، فَنَزَلوا عِندَ رَجُلٍ مِنَ اليَهودِ ، فَلَمّا شَرِبوا وسَكِروا ، قالوا لَهُ : عِندَنا رَأسُ الحُسَينِ . فَقالَ لَهُم : أروني إيّاهُ ، فَأَرَوهُ إيّاهُ بِصُندوقٍ يَسطَعُ مِنهُ النّورُ إلَى السَّماءِ ، فَعَجِبَ اليَهودِيُّ ، وَ استَودَعَهُ مِنهُم ، فَأَودَعوهُ عِندَهُ . فَقالَ اليَهودِيُّ لِلرَّأسِ و قَد رَآهُ بِذلِكَ الحالِ : اِشفَع لي عِندَ جَدِّكَ . فَأَنطَقَ اللّه ُ الرَّأسَ ، و قالَ : إنَّما شَفاعَتي لِلمُحَمَّدِيّينَ و لَستَ بِمُحَمَّدِيٍّ. فَجَمَعَ اليَهودِيُّ أقرِباءَهُ ، ثُمَّ أخَذَ الرَّأسَ و وَضَعَهُ في طَستٍ ، و صَبَّ عَلَيهِ ماءَ الوَردِ ، و طَرَحَ فيهِ الكافورَ وَ المِسكَ وَ العَنبَرَ . ثُمَّ قالَ لِأَولادِهِ و أقرِبائِهِ : هذا رَأسُ ابنِ بِنتِ مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ قالَ : وا لَهفاه ! لَم أجِد جَدَّكَ مُحَمَّدا فَاُسلِمَ عَلى يَدَيهِ ، ثُمَّ وا لَهفاه لَم أجِدكَ حَيّا فَاُسلِمَ عَلى يَدَيكَ و اُقاتِلَ دونَكَ ، فَلَو أسلَمتُ الآنَ أتَشفَعُ لي يَومَ القِيامَةِ ؟ فَأَنطَقَ اللّه ُ الرَّأسَ ، فَقالَ بِلِسانٍ فَصيحٍ : إن أسلَمتَ فَأَنَا لَكَ شَفيعٌ . قالَها ثَلاثَ مَرّاتٍ و سَكَتَ . فَأَسلَمَ الرَّجُلُ وأقرِباؤُهُ . ترجمه: هنگامى كه سر حسين عليه السلام را به شام مى بردند ، شب بر آنان در آمد . آنان ، بر مردى يهودى فرود آمدند و چون شراب نوشيدند و مست شدند ، گفتند : سر حسين ، نزد ماست . او به آنان گفت : آن را به من ، نشان بدهيد . آنان ، سر را در صندوقى به او نشان دادند كه از آن تا آسمان ، نور بر مى خاست . يهودى به شگفت آمد و از آنان خواست كه آن را به او امانت دهند . آنان نيز آن را امانت دادند . يهودى هنگامى كه سر را به آن حال ديد ، به آن گفت : شفاعت مرا نزد جدّت بكن . خداوند ، سر را به زبان در آورد و فرمود : «شفاعت من ، فقط براى معتقدان به دين محمّد صلى الله عليه و آله است و تو محمّدى نيستى» . يهودى ، نزديكانش را گِرد آورد و سپس سر را گرفت و در تشتى نهاد و گلاب بر آن ريخت و كافور و مُشك و عنبر بر آن نهاد . آن گاه به فرزندان و نزديكانش گفت : اين ، سر فرزند دختر محمّد صلى الله عليه و آله است . سپس گفت : آه كه جدّت محمّد را نيافتم تا به دست او اسلام بياورم! و آه كه تو را زنده نيافتم تا به دست تو مسلمان شوم و برايت بجنگم! اگر اكنون مسلمان شوم ، روز قيامت ، شفاعتم را مى كنى؟ خدا ، سر را به سخن در آورد و آن ، با زبانى شيوا فرمود : «اگر اسلام بياورى ، من شفيع تو خواهم بود» . اين را سه بار گفت و خاموش شد . مرد يهودى و نزديكانش ، مسلمان شدند . (منبع: مقتل الحسين عليه السلام خوارزمي : ج ٢ ص ١٠٢) __________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اسارت آل الله (۱) سُبِيَت حَرَمُهُ وحُمِلنَ مُكَشَّفاتِ الرَّؤوسِ عَلَى الاُكُفِ بِغَيرِ وِطاءٍ، حَتّى دَخَلنَ دِمَشقَ و رَأسُ الحُسَينِ بَينَهُنَّ عَلى رُمحٍ ، إذا بَكَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤيَتِهِ ضَرَبَها حارِسٌ بِسَوطِهِ ، و وَقَفَ أهلُ الذِّمَّةِ لَهُنَّ في سوقِ دِمَشقَ يَبصُقونَ في وُجوهِهِنَّ ، حَتّى وَقَفنَ بِبابِ يَزيد. ترجمه: خانواده حسين عليه السلام را به اسارت بردند در حالى که سرهايشان باز بود ، با مَركب هاى بدون جهاز و پالان ، حركتشان دادند ، تا وارد دمشق شدند ، در حالى كه سرِ حسين عليه السلام ، در ميانشان بر بالاى نيزه بود . هرگاه يكى از آنان با ديدن سر مى گريست ، نگهبانان ، او را با تازيانه مى زدند . اهل ذمّه ، در بازار دمشق براى تماشاى آنان ، صف كشيده بودند و به صورت های آنان ، آب دهان مى انداختند تا اين كه بر درِ كاخ يزيد ، متوقّف شدند . منبع: بستان الواعظين : ص ٢٦٣ ح ٤١٩ _________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اسارت آل الله (۲) فَأَمَرَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام فَنُصِبَ عَلَى البابِ و جَميعُ حَرَمِهِ حَولَهُ ، و وُكِّلَ بِهِ الحَرَسُ ، و قالَ : إذا بَكَت مِنهُنَّ باكِيَةٌ فَالِطموها . فَظَلَلنَ و رَأسُ الحُسَينِ عليه السلام بَينَهُنَّ مَصلوبٌ تِسعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ . و إنَّ اُمَّ كُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها ، فَرَأَت رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام فَبَكَت ، و قالَت : يا جَدّاه هذا رَأسُ حَبيبِكَ الحُسَينِ مَصلوبٌ ، و بَكَت ، فَرَفَعَ يَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ و لَطَمَها لَطمَةً حَصَرَ وَجهَها ، و شَلَّت يَدُهُ مَكانَهُ . ترجمه: وقتی کاروان اسراء را به نزد یزید لعنه الله آوردند، دستور داد تا سر حسين عليه السلام را بر در بياويزند ، در حالى كه خانواده امام عليه السلام در اطرافش بودند . همچنين ، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد كه : هرگاه يكى از آنان گريست ، او را بزنيد . همچنان ماندند ، در حالى كه سر حسين عليه السلام در ميان آنها به مدّت ۹ ساعت ، در روز آويزان بود . اُمّ كلثوم سلام الله علیها، سرش را بلند كرد و سرِ حسين عليه السلام را ديد و گريست و گفت : اى پدر بزرگ! اين ، سرِ حبيب تو حسين است كه آويزان شده است . سپس گريست . يكى از نگهبانان ، دستش را بالا برد و به صورت اُمّ كلثوم زد كه به تمامى صورت او آسيب زد . در دَم ، دست نگهبان ، از كار افتاد . منبع:بستان الواعظين : ص ٢٦٣ ح ٤١٩ ___________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اسارت آل الله (۳) عن جعفر بن محمد عن أبيه عليهما السلام : لَمّا قُدِمَ عَلى يَزيدَ بِذَرارِيِّ الحُسَينِ ، اُدخِلَ بِهِنَّ نَهارا مَكشوفاتٍ وُجوهُهُنَّ ، فَقالَ أهلُ الشَّامِ الجُفاةُ : ما رَأَينا سَبيا أحسَنَ مِن هؤُلاءِ ، فَمَن أنتُم ؟ فَقالَت سُكَينَةُ بِنتُ الحُسَينِ : نَحنُ سَبايا آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و اله . ترجمه: عبد اللّه بن ميمون از امام صادق عليه السلام ، از پدرش امام باقر عليه السلام روایت کرده: هنگامى كه خاندان حسين عليه السلام را بر يزيد وارد كردند ، روز بود و صورت هاى آنان باز بود . شاميان جفاكار گفتند : ما اسيرانى نيكوتر از اينها نديده ايم . شما كيستيد؟! سكينه دختر حسين عليهما السلام فرمود : ما اسيران خاندان محمّديم . منابع: قرب الإسناد : ص ٢٦ ح ٨٨ ، الأمالي شیخ صدوق ره : ص ٢٣٠ ح ٢٤٢ ___________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اسارت آل الله (۴) فَأَشاروا إلى بابٍ يُقالُ لَهُ : بابُ السّاعاتِ ، فَسِرتُ نَحوَ البابِ ، فَبَينَما أنَا هُنالِكَ ، إذ جاءَتِ الرّاياتُ يَتلو بَعضُها بَعضا ، و إذا أنَا بِفارِسٍ بِيَدِهِ رُمحٌ مَنزوعُ السِّنانِ ، و عَلَيهِ رَأسُ مَن أشبَهُ النّاسِ وَجها بِرَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، و إذا بِنِسوَةٍ مِن وَرائِهِ عَلى جِمالٍ بِغَيرِ وِطاءٍ . ترجمه: (مقدمه: سهل بن سعد ساعدی که از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد و حدود ۱۰۰ سال سن دارد و در حین رفتن به بیت المقدس از سرزمین شام عبور می کرد و آن روز که وارد شام شد روزی بود که کاروان اسراء را همراه سرها وارد دمشق کرده بودند ) سهل بن سعد می گوید: مردم به دروازه اى به نام «دروازه ساعات» ، اشاره كردند . به سوى آن رفتم و آن جا كه بودم ، پرچم هايى پى در پى آمد. ناگاه اسب سوارى را ديدم كه به دستش نيزه ی سرشكسته اى بود و سرى بر آن بود كه شبيه ترينِ صورت ها به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و در پى آن ، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند . نکته روضه: بر نيزه ی سر شکسته چگونه سر مولای ما را فرو کرده بودند و چرا نيزه ی سر شکسته ... یا حسین یا حسین یا حسین آجرک الله یا صاحب الزمان عج امان از دل زینب سلام الله علیها منابع: مقتل الحسين عليه السلام خوارزمي : ج ٢ ص ٦٠ ؛ مناقب ابن شهرآشوب : ج ٤ ص ٦٠ . ___________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اسارت آل الله (۵) (ادامه روضه قبل) فَدَنَوتُ مِن إحداهُنَّ فَقُلتُ لَها : يا جارِيَةُ مَن أنتِ ؟ فَقالَت : سُكَينَةُ بِنتُ الحُسَينِ . فَقُلتُ لَها : ألَكِ حاجَةٌ إلَيَّ ؟ فَأَنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ مِمَّن رَآى جَدَّكِ و سَمِعَ حَديثَهُ . قالَت : يا سَهلُ ! قُل لِصاحِبِ الرَّأسِ أن يَتَقَدَّمَ بِالرَّأسِ أمامَنا ، حَتّى يَشتَغِلَ النّاسُ بِالنَّظَرِ إلَيهِ فَلا يَنظُرونَ إلَينا ، فَنَحنُ حَرَمُ رَسولِ اللّه. ترجمه: سهل بن سعد ساعدی می گوید: به يكى از آن خانم ها که سوار شتران بی جهاز بودند نزديك شدم و به ایشان گفتم : اى دختر ! تو كيستى؟ فرمود : سَكينه دختر حسين علیه السلام. به او گفتم : آيا درخواستى از من دارى ؟ من ، سهل بن سعد هستم كه جدّت را ديده و از او حديث شنيده ام . سكينه سلام الله علیها فرمود : اى سهل ! به حامل سر بگو كه سر را جلوى ما ببرد تا مردم به ديدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نكنند ، كه ما حرم پيامبر خدا صلی الله علیه و آله هستيم . منابع: مقتل الحسين عليه السلام خوارزمي : ج ٢ ص ٦٠ ؛ مناقب ابن شهرآشوب : ج ٤ ص ٦٠ . ___________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اسارت آل الله (۶) سارَ القَومُ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام و نِسائِهِ وَ الأَسرى مِن رِجالِهِ ، فَلَمّا قَرُبوا مِن دِمَشقَ دَنَت اُمُّ كُلثومٍ مِنَ الشِّمرِ ـ وكانَ مِن جُملَتِهِم ـ فَقالَت : لي إلَيكَ حاجَةٌ . فَقالَ : وما حاجَتُكِ ؟ قالَت : إذا دَخَلتَ بِنَا البَلَدَ فَاحمِلنا في دَربٍ قَليلِ النَّظّارَةِ ، و تَقَدَّم إلَيهِم أن يُخرِجوا هذِهِ الرُّؤوسَ مِن بَينِ المَحامِلِ ويُنَحّونا عَنها ، فَقَد خُزينا مِن كَثرَةِ النَّظَرِ إلَينا و نَحنُ في هذِهِ الحالِ . فَأَمَرَ في جَوابِ سُؤالِها أن تُجعَلَ الرُّؤوسُ عَلَى الرِّماحِ في أوساطِ المَحامِلِ ـ بَغيا مِنهُ وكُفرا ـ و سَلَكَ بِهِم بَينَ النَّظّارَةِ عَلى تِلكَ الصِّفَةِ ، حَتّى أتى بِهِم إلى بابِ دِمَشقَ ، فَوَقَفوا عَلى دَرَجِ بابِ المَسجِدِ الجامِعِ حَيثُ يُقامُ السَّبی. ترجمه: سر حسين عليه السلام و نيز زنانش و مردان اسير خاندان را حركت دادند و چون به دمشق رسيدند ، اُمّ كلثوم به شمر لعنه الله نزديك شد و به او فرمود : درخواستى از تو دارم . گفت : درخواستت چيست؟ فرمود : هنگامى كه ما را به این شهر در می آوردى ، ما را از دروازه اى ببر كه تماشاگر كمترى دارد و به سربازان بگو كه اين سرها را از ميان ما بيرون ببرند و دور كنند كه از كثرتِ نگاه هايشان به ما در اين حال ، خوار شده ايم . شمر لعنه الله ، از سرِ سركشى و ناسپاسى ، در پاسخ درخواست او فرمان داد كه سرها را بر سر نيزه و در وسط كاروان ، حركت دهند و به همان حال ، آنها را از ميان تماشاگران عبور دادند تا آنها را به دروازه دمشق رساند و بر راه پلّه مسجد جامع ، آن جا كه اسيران را نگاه مى دارند ، ايستادند . نکته های روضه: "و الاسری من رجاله" اسيران مرد در کاروان اسرا عبارتند از : امام سجاد علیه السلام و برخی از فرزندان امام حسن علیه السلام همچون حسن مثنی که از روز عاشورا زنده مانده بودند و البته تعدادی پسر بچه . فاطمه دختر امام حسین علیه السلام همسر حسن بن حسن علیهماالسلام است که همسرش از روز عاشورا زنده مانده بود و با آن همه زخم و جراحت به سوی شام همراه اسراء به اسیری برده شد. چه گذشته بر امام سجاد علیه السلام و بر فرزندان امام مجتبی علیه السلام بویژه بر حسن بن حسن علیهماالسلام که بارها جسارت بر نوامیس شان را جلوی چشمانشان ديدند درحالیکه دستان شان به گردن هاي مبارک شان بسته شده بود. چه گذشته بر حسن بن حسن علیهماالسلام آن لحظه ای که در مجلس يزيد لعنه الله آن مرد پست شامی ، همسرش فاطمه سلام الله علیها را به کنیزی خواست ... یا حسین یا حسین یا حسین منابع: الملهوف : ص ٢١٠ ، مثير الأحزان : ص ٩٧ _______________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اسارت آل الله (۷) لَمَّا انتَهَوا السَّبايا ومَن مَعَهُم إلى بابِ يَزيدَ ، رَفَعَ مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَةَ صَوتَهُ ، فَقالَ : هذا مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَةَ ، أتى أميرَ المُؤمِنينَ بِاللِّئامِ الفَجَرَةِ . فَأَجابَهُ يَزيدُ بنُ مُعاوِيَةَ : ما وَلَدَت اُمُّ مُحَفِّزٍ شَرٌّ وألأَمُ . ترجمه: هنگامى كه اسيران و همراهانشان به درِ كاخ يزيد رسيدند ، مُحَفِز بن ثَعلَبه لعنه الله ، صدايش را بلند كرد و گفت : اين ، محفِّز بن ثَعلَبه است كه فرومايگان تبهكار را براى امير مؤمنان ، آورده است . يزيد بن معاويه لعنهماالله ، در پاسخ او گفت : آنچه مادر محفِّز به دنيا آورده ، بدتر و فرومايه تر است! منابع: أنساب الأشراف : ج ٣ ص ٤١٦ ، تاريخ دمشق : ج ٥٧ ص ٩٨ قَدِمَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَةَ العائِذِيُّ ـ عائِذَةُ قُرَيشٍ ـ عَلى يَزيدَ . فَقالَ : أتَيتُكَ يا أميرِ المُؤِمنينَ ، بِرَأسِ أحمَقِ النّاسِ وألأَمِهِم ! فَقالَ يَزيدُ : ما وَلَدَت اُمُّ مُحَفِّزٍ أحمَقُ وألأَمُ ! ثُمَّ قالَ بِالخَيزُرانَةِ بَينَ شَفَتَيِ الحُسَينِ عليه السلام ، و أنشَأَ يَقولُ : يُفَلِّقنَ هاما مِن رِجالٍ أعِزَّةٍ عَلَينا و هُم كانوا أعَقَّ و أظلَما. ترجمه: مُحَفِز بن ثَعلَبه عائذى لعنه الله ، از قبيله قريش ، بر يزيدْ لعنه الله وارد شد و گفت : اى امير مؤمنان ! سرِ كم خِردترين و فرومايه ترينِ مردمان را برايت آورده ام . يزيد لعنه الله گفت : آنچه مادر محفِّز، زاده است ، كم خِردترين و فرومايه ترين است! سپس ، در حالى كه با چوب خيزران (نِى) بر ميان دو لب حسين عليه السلام مى زد ، چنين خواند : سرِ مردانى را شكافتند كه نزد ما عزيز بودند ؛ ولى آنان ، نافرمان ترين و ستمكارترين بودند. منبع: الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ج ١ ص ٤٨٦ ______________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های شام (۱) اُسكِنَّ في مَساكِنَ لا تَقيهِنَّ مِن حَرٍّ ولا بَردٍ ، حَتّى تَقَشَّرَتِ الجُلودُ و سالَ الصَّديد. منبع: مثير الأحزان : ص ١٠٢ ترجمه: اسراء اهل بیت علیهم السلام را در مکان هایی جاى دادند كه نه از گرما و نه از سرما نگاهشان نمى داشت ، تا آن جا كه بدن هايشان پوست انداخت و پوستشان چرك كرد. عن فاطمة بنت علي عليه السلام : إنَّ يَزيدَ لَعَنَهُ اللّه ُ أمَرَ بِنِساءِ الحُسَينِ عليه السلام فَحُبِسنَ مَعَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام في مَحبِسٍ ، لا يَكُنُّهُم مِن حَرٍّ و لا قَرٍّ ، حَتّى تَقَشَّرَت وُجوهُهُم. منابع: أمالي مرحوم شیخ صدوق ره : ص ٢٣١ ح ٢٤٣ ، الملهوف : ص ٢١٩ ترجمه: فاطمه دختر امیرالمومنین عليه السلام فرمود : يزيد كه خدا لعنتش كند فرمان داد زنان حسين عليه السلام را نيز با على بن الحسين عليه السلام در زندان حبس كنند ، زندانى كه نه آنان را از گرما نگاه مى داشت و نه از سرما ، تا جايى كه صورت هايشان پوست انداخت . _________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های شام (۲) عن أبي مخنف : إنَّ يَزيدَ أمَرَ أن يُصلَبَ الرَّأسُ الشَّريفُ عَلى بابِ دارِهِ ، و أمَرَ أنَ يُدخِلوا أهلَ بَيتِ الحُسَينِ عليه السلام دارَهُ ، فَلَمّا دَخَلَتِ النِّسوَةُ دارَ يَزيدَ ، لَم تَبقَ امرَأَةٌ مِن آلِ مُعاوِيَةَ إلَا استَقبَلَتهُنَّ بِالبُكاءِ وَ الصُّراخِ وَ النِّياحَةِ وَ الصِّياحِ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام. منبع: مقتل الحسين عليه السلام خوارزمي : ج ٢ ص ٧٣ ترجمه: يزيد لعنه الله، فرمان داد كه سر شريف حسين عليه السلام را بر درِ خانه اش بياويزند و فرمان داد كه خاندان حسين عليه السلام را به خانه اش بياورند . هنگامى كه زنان به خانه يزيد وارد شدند ، زنى از خاندان معاويه نماند جز آن كه با گريه و فرياد و فغان و نوحه بر حسين ، به استقبال آمد. اُدخِلَ نِساءُ الحُسَينِ عليه السلام عَلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ ، فَصِحنَ نِساءُ آلِ يَزيدَ و بَناتُ مُعاوِيَةَ و أهلُهُ ، و وَلوَلنَ و أقَمنَ المَأتَمَ ، و وُضِعَ رَأسُ الحُسَينِ عليه السلام بَينَ يَدَيهِ . فَقالَت سُكَينَةُ : وَاللّه ِ ما رَأَيتُ أقسى قَلبا مِن يَزيدَ ، و لا رَأَيتُ كافِرا و لا مُشرِكا شَرّا مِنهُ و لا أجفى مِنهُ ، و أقبَلَ يَقولُ و يَنظُرُ إلَى الرَّأسِ : لَيتَ أشياخي بِبَدرٍ شَهِدوا جَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَلِ ثُمَّ أمَرَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَنُصِبَ على بابِ مَسجِدِ دِمَشقَ . منبع: أمالي مرحوم شیخ صدوق ره: ص ٢٣٠ ترجمه: زنان حسين عليه السلام را بر يزيد بن معاويه لعنهما الله ، وارد كردند و زنان خاندان يزيد و دختران معاويه و خانواده اش صيحه زدند و فرياد كشيدند و نوحه سر دادند . سرِ امام حسين عليه السلام پيشِ روى يزيد ، نهاده شد . حضرت سَكينه سلام الله علیها فرمود: به خدا سوگند ، سنگ دل تر از يزيد و كافر و مشركى بدتر و جفاكارتر از او نديده ام . يزيد ، در حالى كه به سر مى نگريست ، شروع به خواندن كرد : كاش پدرانم در بدر ، اكنون بودند و بى تابى خزرج را از زخم سلاح مى ديدند ! سپس فرمان داد سرِ حسين عليه السلام را بر درِ مسجد دمشق ، نصب كنند . _________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های شام (۳) اُدخِلَ نِساءُ الحُسَينِ عليه السلام عَلى يَزيد وَ الرَّأسُ بَينَ يَدَيهِ ، فَجَعَلَت فاطِمَةُ و سُكَينَةُ ابنَتَا الحُسَينِ عليه السلام تَتَطاوَلانِ لِتَنظُرا إلَى الرَّأسِ ، و جَعَلَ يَزيدُ يَتَطاوَلُ لِيَستُرَ عَنهُمَا الرَّأسَ ، فَلَمّا رَأَينَ الرَّأسَ صِحنَ ، فَصاحَ نِساءُ يَزيدَ ووَلوَلَ بَناتُ مُعاوِيَةَ . فَقالَت فاطِمَةُ بِنتُ الحُسَينِ عليه السلام ، وكانَت أكبَرَ مِن سُكَينَةَ : أبَناتُ رَسولِ اللّه ِ سَبايا يا يَزيدُ ؟ ! منبع: الكامل في التاريخ : ج ٢ ص ٥٧٧ ترجمه: زنانِ حسين عليه السلام را بر يزيد ، وارد كردند . سر ، پيشِ روى يزيد بود . حضرت فاطمه و حضرت سَكينه سلام الله علیهما دختران حسين عليه السلام ، گردن كشيدند تا سر را ببينند و يزيد هم سعى مى كرد كه سر را از آنان ، پوشيده بدارد . هنگامى كه سر را ديدند ، فرياد زدند و زنان يزيد هم شيون سر دادند و دختران معاويه لعنه الله هم فرياد برآوردند . فاطمه دختر حسين عليه السلام كه بزرگ تر از سَكينه بود فرمود : اى يزيد ! آيا دختران پيامبر خدا صلی الله علیه و آله ، اسير مى شوند ؟ و أمّا زَينَبُ فَإِنَّها لَمّا رَأَت رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام أهوَت إلى جَيبِها فَشَقَّتهُ ، ثُمَّ نادَت بِصَوتٍ حَزينٍ يَقرَحُ القُلوبَ : يا حُسَيناه ، يا حَبيبَ رَسولِ اللّه ِ ، يَابنَ مَكَّةَ و مِنىً ، يَابنَ فاطِمَةَ الزَّهراءِ سَيِّدَةِ النِّساءِ ، يَابنَ بِنتِ المُصطَفى . قالَ الرّاوي : فَأَبكَت وَ اللّه ِ كُلَّ مَن كانَ حاضِرا فِي المَجلِسِ ، و يَزيدُ ساكِت. منابع: الملهوف : ص ٢١٣ ، الاحتجاج : ج ٢ ص ١٢٣ ترجمه: هنگامى كه حضرت زینب سلام الله علیها سر امام حسين عليه السلام را ديد ، گريبان خويش را گرفت و آن را دريد . سپس با صدايى غم آلود كه دل ها را به درد مى آورْد ، ندا داد : اى حسين ! اى محبوب پيامبر خدا ! اى پسر مكّه و مِنا ! اى پسر فاطمه زهرا ، سَرور زنان ! اى پسر دختر مصطفى ! راوى مى گويد : به خدا سوگند ، هر كه را در مجلس حاضر بود ، گرياند و يزيد هم ساكت بود . ___________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های شام (۴) عن فاطمة بنت الحُسَينِ علیهما السلام: لَمّا جَلَسنا بَينَ يَدَي يَزيدَ رَقَّ لَنا ، فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ أحمَرُ ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، هَب لي هذِهِ الجارِيَة. و كُنتُ جارِيَةً وَ ضيئَةً ، فَاُرعِدتُ وظَنَنتُ أنَّ ذلِكَ جائِزٌ لَهُم ، فَأَخَذتُ بِثِيابِ عَمَّتي زَينَبَ ، و كانَت تَعلَمُ أنَّ ذلِكَ لا يَكونُ . فَقالَت عَمَّتي لِلشّامِيِّ : كَذَبتَ وَ اللّه ِ و لَؤُمتَ ، وَ اللّه ِ ما ذلِكَ لَكَ و لا لَهُ . فَغَضِبَ يَزيدُ و قالَ : كَذَبتِ ، إنَّ ذلِكِ لي ، و لَو شِئتُ أن أفعَلَ لَفَعَلتُ . قالَت : كَلّا وَ اللّه ِ ، ما جَعَلَ اللّه ُ لَكَ ذلِكَ ، إلّا أن تَخرُجَ مِن مِلَّتِنا و تَدينَ بِغَيرِها . فَاستَطارَ يَزيدُ غَضَبا ، و قالَ : إيّايَ تَستَقبِلينَ بِهذا ؟ ! إنَّما خَرَجَ مِنَ الدّينِ أبوكِ و أخوكِ . قالَت زَينَبُ : بِدينِ اللّه ِ و دينِ أبي و دينِ أخِي اهتَدَيتَ أنتَ و جَدُّكَ و أبوكَ إن كُنتَ مُسلِما . قالَ : كَذَبتِ يا عَدُوَّةَ اللّه ِ . قالَت لَهُ : أنتَ أميرٌ تَشتُمُ ظالِما و تَقهَرُ بِسُلطانِكَ . فَكَأَنَّهُ استَحيا و سَكَتَ . فَعادَ الشّامِيُّ فَقالَ : هَب لي هذِهِ الجارِيَةَ ! فَقالَ لَهُ يَزيدُ : اُغرُب ، وَهَبَ اللّه ُ لَكَ حَتفا قاضِيا . منبع: الإرشاد : ج ٢ ص ١٢١ ترجمه: حضرت فاطمه دختر امام حسين عليه السلام فرمود : هنگامى كه پيشِ روى يزيد لعنه الله نشستيم ، دلش به حال ما سوخت . مردى سرخ رو از شاميان برخاست و گفت : اى امير مؤمنان ! اين دختر را (منظورش من بودم) به من ببخش . بر خود لرزيدم و گمان كردم كه اين ، برايشان رَواست . لباس عمّه ام زينب عليهاالسلام را گرفتم و او مى دانست كه اين ، نمى شود . عمّه ام به آن مرد شامى گفت : به خدا سوگند ، خطا كردى و پَستى نشان دادى. به خدا سوگند ، اين ، نه حقّ توست و نه حقّ يزيد . يزيد ، خشمگين شد و گفت : تو خطا كردى . اين ، حقّ من است و اگر بخواهم چنين كنم ، مى كنم . زينب عليهاالسلام گفت : به خدا سوگند ، هرگز ! خداوند ، اين حق را براى تو ننهاده است ، مگر آن كه از دين ما خارج شوى و به دين ديگرى بگروى . يزيد ، از خشم ، عقل از سرش پريد و گفت : با اين گونه سخن ، با من رويارو مى شوى؟! آنانى كه از دين خارج شده اند ، پدر و برادرت هستند . زينب عليهاالسلام گفت : تو و جدّ و پدرت ، اگر مسلمان باشيد ، به دين خدا و دين پدرم و دين برادرم ، هدايت شده ايد . يزيد گفت : اى دشمن خدا ! دروغ گفتى . زينب عليهاالسلام به او گفت : تو اميرى و به ستم ، ناسزا مى گويى و به قدرتت نه بُرهانت ، چيره اى . يزيد ، گويى خجالت كشيد و ساكت شد . آن شامى ، دوباره گفت : اين دختر را به من ببخش . يزيد به او گفت : دور شو ! خداوند ، به تو مرگى دهد كه زندگى ات به پايان رسد ! گریز: بیشتر از حضرت زینب سلام الله علیها چقدر سخت گذشته بر حسن بن حسن -فرزند امام مجتبی علیهماالسلام- که در مقابل چشمانش ، همسرش فاطمه سلام الله علیها را به کنیزی درخواست کردند... ___________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های شام (۵) فَشاوَرَ يَزيدُ جُلَساءَهُ في أمرِهِ فَأَشاروا بِقَتلِهِ ، و قالوا لَهُ : لا نَتَّخِذ مِن كَلبِ سَوءٍ جَروا . فَابتَدَرَ أبو مُحَمَّدٍ عليه السلام الكَلامَ ، فََحمِدَ اللّه َ و أثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ لِيَزيدَ لَعَنَهُ اللّه ُ : لَقَد أشارَ عَلَيكَ هؤُلاءِ بِخِلافِ ما أشارَ جُلَساءُ فِرعَونَ عَلَيهِ حَيثُ شاوَرَهُم في موسى و هارونَ ، فَإِنَّهُم قالوا لَهُ : أرجِه و أخاهُ ، و قَد أشارَ هؤُلاءِ عَلَيكَ بِقَتلِنا ، و لِهذا سَبَبٌ . فَقالَ يَزيدُ : و مَا السَّبَبُ ؟ فَقالَ : إنَّ اُولئِكَ كانُوا الرِّشدَةَ و هؤُلاءِ غَيرُ رِشدَةٍ، و لا يَقتُلُ الأَنبِياءَ و أولادُهُم إلّا أولادُ الأَدعِياءِ . فَأَمسَكَ يَزيدُ مُطرِقا. منبع: إثبات الوصيّة : ص ١٨١ ترجمه: يزيد با همنشينانش در كار اسراء اهل بیت علیهم السلام ، مشورت كرد . آنها به قتل آنان سفارش كردند و به او گفتند : - نعوذ بالله - ما از سگ بد ، بچّه اى نگاه نمى داريم ! على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام سخن آغاز كرد و پس از حمد و ثناى خداوند ، به يزيد ـ كه خدا لعنتش كند ـ فرمود : «اين افراد به تو سفارشى كردند ، به خلاف سفارشى كه همنشينان فرعون به او كردند . فرعون ، در كار موسى و هارون ، با آنان مشورت كرد و آنان به او گفتند : به او و برادرش مهلت ده . ولى اينان كشتن ما را به تو سفارش كردند و اين ، علّتى دارد» . يزيد گفت : علّت چيست؟ فرمود : «آنان حلال زاده بودند و اينان حرام زاده اند ، و پيامبران و فرزندانشان را جز حرام زادگان نمى كُشند» . يزيد به فكر فرو رفت و هيچ نگفت. ___________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های شام (۶) عن عاصم بن حميد عن أبي عبد اللّه الصادق عليه السلام : لَقِيَ المِنهالُ بنُ عَمرٍو عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ : كَيفَ أصبَحتَ يَابنَ رَسولِ اللّه ِ ؟ قالَ : وَيحَكَ ، أما آنَ لَكَ أن تَعلَمَ كَيفَ أصبَحتُ ؟ أصبَحنا في قَومِنا مِثلَ بَني إسرائيلَ في آلِ فِرعَونَ ، يُذَبِّحونَ أبناءَنا ويَستَحيونَ نِساءَنا ، وأصبَحَ خَيرُ البَرِيَّةِ بَعدَ مُحَمَّدٍ يُلعَنُ عَلَى المَنابِر... منابع: تفسير قمی : ج ٢ ص ١٣٤ ، مجمع البيان : ج ٦ ص ٦٥٤ ترجمه: عاصم بن حُمَيد ، از امام صادق عليه السلام روایت کرده : مِنهال بن عمرو ، على بن الحسين بن على (امام زين العابدين) عليه السلام را ديد و به او گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! چگونه صبح كردى؟ على بن الحسين عليه السلام به او فرمود : واى بر تو ! آيا هنگام آن نرسيده كه بدانى چگونه صبح كرده ام؟! ما ميان قوم خود ، مانند بنى اسرائيل در ميان فرعونيان ، صبح كرديم . پسرانمان را مى كُشند و زنانمان را زنده مى گذارند و بهترينِ آفريدگان پس از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله ، بر منبرها لعن مى شود... __________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های شام (۷) [خوابی که حضرت سکینه سلام الله علیها دید] عن سكينة سلام الله علیها : لَمّا كانَ فِي اليَومِ الرّابِعِ مِن مُقامِنا ، رَأَيتُ فِي المَنامِ امرَأَةً راكِبَةً في هَودَجٍ ويَدُها مَوضوعَةٌ عَلى رَأسِها ، فَسَأَلتُ عَنها ، فَقيلَ لي : فاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ أمُّ أبيكِ . فَقُلتُ : وَاللّه ِ لَأَنطَلِقَنَّ إلَيها ولَاُخبِرَنَّها ما صُنِعَ بِنا . فَسَعَيتُ مُبادِرَةً نَحوَها حَتّى لَحِقتُ بِها ووَقَفتُ بَينَ يَدَيها أبكي و أقولُ : يا اُمَّتاه جَحَدوا وَ اللّه ِ حَقَّنا ، يا اُمَّتاه بَدَّدوا وَ اللّه ِ شَملَنا ، يا اُمَّتاه اِستَباحوا وَ اللّه ِ حَريمَنا ، يا اُمَّتاه قَتَلوا وَ اللّه ِ الحُسَينَ أبانا . فَقالَت لي : كُفّي صَوتَكِ يا سُكَينَةُ ! فَقَد قَطَّعتِ نِياطَ قَلبي ، و أقرَحتِ كَبِدي ، هذا قَميصُ أبيكِ الحُسَينِ لا يُفارِقُني حَتّى ألقَى اللّه َ بِه. منابع: الملهوف : ص ٢٢٠ ، مثير الأحزان : ص ١٠٤ ترجمه: حضرت سَكينه سلام الله علیها فرمود: روز چهارم اقامتمان در شام ، در عالم رؤيا ديدم كه زنى سوار بر هودج است و دستش را بر سرش نهاده است . از نام او جويا شدم . به من گفتند : او حضرت فاطمه سلام الله علیها دختر حضرت محمّد صلی الله علیه و آله ، مادر پدرت می باشد . با خود گفتم : به خدا سوگند ، به سوى او مى روم و آنچه را كه با ما كرده اند ، به او خواهم گفت . بلافاصله ، به سوى او دويدم تا به او رسيدم و پيشِ رويش ايستادم و مى گريستم و مى گفتم : اى مادر ! به خدا سوگند ، حقّ ما را انكار كردند . اى مادر ! به خدا سوگند ، جمع ما را پراكنده كردند . اى مادر ! به خدا سوگند ، حريم ما را ناديده گرفتند و حلال شمردند . اى مادر ! به خدا سوگند ، پدرمان حسين علیه السلام را كُشتند . او به من فرمود : «بس كن ، اى سَكينه! دلم را پاره كردى و جگرم را سوزاندى . اين ، پيراهن پدرت حسين عليه السلام است كه آن را از خود ، دور نمى كنم تا با آن ، خدا را ديدار كنم !». ________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های شام (۸) [درخواست های امام سجاد علیه السلام وقت خروج از سرزمین شام] قالَ يَزيدُ _لعنه الله- لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام : اُذكُر حاجاتِكَ الثَّلاثَ الَّتي وَعَدتُكَ بِقَضائِهِنَّ . فَقالَ لَهُ : الاُولى : أن تُرِيَني وَجهَ سَيِّدي و مَولايَ الحُسَينِ عليه السلام ، فَأَتَزَوَّدَ مِنهُ و أنظُرَ إلَيهِ و اُوَدِّعَهُ . وَ الثّانِيَةُ : أن تَرُدَّ عَلَينا ما اُخِذَ مِنّا . وَ الثّالِثَةُ : إن كُنتَ عَزَمتَ عَلى قَتلي ، أن تُوَجِّهَ مَعَ هؤُلاءِ النِّسوَةِ مَن يَرُدُّهُنَّ إلى حَرَمِ جَدِّهِنَّ صلى الله عليه و آله . فَقالَ : أمّا وَجهُ أبيكَ فَلَن تَراهُ أبَدا . و أمّا قَتلُكَ فَقَد عَفَوتُ عَنكَ . و أمَّا النِّساءُ فَما يَرُدُّهُنَّ إلَى المَدينَةِ غَيرُكَ . و أمّا ما اُخِذَ مِنكُم فَإِنّي اُعَوِّضُكُم عَنهُ أضعافَ قيمَتِهِ . فَقالَ عليه السلام : أمّا مالُكَ فَلا نُريدُهُ ، و هُوَ مُوَفَّرٌ عَلَيكَ ، و إنَّما طَلَبتُ ما اُخِذَ مِنّا ؛ لِأَنَّ فيهِ مِغزَلَ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله و مِقنَعَتَها و قِلادَتَها و قَميصَها . فَأَمَرَ بِرَدِّ ذلِكَ ، و زادَ عَلَيهِ مِئَتَي دينارٍ ، فَأَخَذَها زَينُ العابِدينَ عليه السلام و فَرَّقَها عَلَى الفُقَراءِ وَ المَساكينِ . ثُمَّ أمَرَ بِرَدِّ الاُسارى و سَبايَا البَتولِ إلى أوطانِهِم بِمَدينَةِ الرَّسولِ . منابع: الملهوف : ص ٢٢٤ ، مثير الأحزان : ص ١٠٦ ترجمه: يزيد لعنه الله به على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام گفت : سه خواسته اى را كه وعده برآورده كردنشان را به تو داده بودم ، بر شمار . على بن الحسين عليه السلام به او فرمود : «نخست ، آن كه صورت سَرور و مولايم حسين عليه السلام را به من بنمايى تا از آن ، توشه بر گيرم و به آن بنگرم و با آن ، وداع كنم . دوم ، آن كه آنچه را از ما گرفته شده است ، به ما باز گردانى . سوم ، آن كه اگر تصميم به كُشتن من گرفته اى ، كسى را با اين زنان ، همراه كن تا آنها را به حرم جدّشان مدينه باز گردانَد» . يزيد گفت : امّا صورت پدرت ، ديگر هيچ گاه آن را نخواهى ديد ؛ و امّا كُشتنت ، من ، از تو گذشتم ؛ و امّا زنان را كسى جز تو به مدينه باز نمى گردانَد و هر چه را هم از شما گرفته اند ، چندين برابر قيمتش را به شما باز مى گردانم . على بن الحسين عليه السلام فرمود : «ما دارايىِ تو را نمى خواهيم و دارايى ات فراوان باد و ارزانى خودت! من ، تنها آنچه را از ما گرفته شده ، خواستم ؛ زيرا در آن ، دوك پشم ريسىِ فاطمه ، دختر محمّد صلى الله عليه و آله و نيز مَقنعه و گردن بند و پيراهن اوست . يزيد ، فرمان داد آنها را باز گردانند و دويست دينار هم بر آن افزود . حضرت زين العابدين عليه السلام آن دينارها را گرفت و ميان فقيران و بينوايان ، قسمت كرد . آن گاه يزيد لعنه الله ، فرمان داد اسيران و دستگيرشدگان خاندان فاطمه عليهاالسلام را به وطنشان ، شهر پيامبر صلى الله عليه و آله ، باز گردانند . __________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه اربعین (۱) لَمّا رَجَعَ نِساءُ الحُسَينِ عليه السلام و عِيالُهُ مِنَ الشّامِ و بَلَغوا إلَى العِراقِ ، قالوا لِلدَّليلِ : مُرَّ بِنا عَلى طريقِ كَربَلاءَ ، فَوَصَلوا إلى مَوضِعِ المَصرَعِ ، فَوَجَدوا جابِرَ بنَ عَبدِ اللّه ِ الأَنصارِيَّ رَحِمَهُ اللّه ُ و جَماعَةً مِن بَني هاشِمٍ و رِجالاً مِن آلِ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله قَد وَرَدوا لِزِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَوافَوا في وَقتٍ واحِدٍ ، و تَلاقَوا بِالبُكاءِ وَالحُزنِ وَ اللَّطمِ ، و أقامُوا المَآتِمَ المُقرِحَةَ لِلأَكبادِ ، وَ اجتَمَعَت إلَيهِم نِساءُ ذلِكَ السَّوادِ، و أقاموا عَلى ذلِكَ أيّاما . منبع: الملهوف : ص ٢٢٥ ترجمه: هنگامى كه زنان و خاندان امام حسين عليه السلام از شام باز گشتند و به عراق رسيدند . به راه نمايشان گفتند : «ما را از راه كربلا ببر» . آنان به قتلگاه شهدا رسيدند و جابر بن عبد اللّه انصارى كه خدا رحمتش كند و گروهى از بنى هاشم و مردانى از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدند كه براى زيارت قبر حسين عليه السلام آمده بودند . پس در يك زمان ، در آن جا گرد آمدند و با گريه و اندوه و بر سر و صورت زنان ، به هم رسيدند و مجلس هاى عزايى بر پا داشتند كه جگر را آتش مى زد . __________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اربعین (۲) عن عطيّة العوفي : خَرَجتُ مَعَ جابِرِ بنِ عَبدِ اللّه ِ الأَنصارِيِّ زائِرَينِ قَبرَ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَلَمّا وَرَدنا كَربَلاءَ دَنا جابِرٌ مِن شاطِئِ الفُراتِ فَاغتَسَلَ ، ثُمَّ اتَّزَرَ بِإِزارٍ وَ ارتَدى بِآخَرَ ، ثُمَّ فَتَحَ صُرَّةً فيها سُعدٌ فَنَثَرَها عَلى بَدَنِهِ ، ثُمَّ لَم يَخطُ خُطوَةً إلّا ذَكَرَ اللّه َ تَعالى . حَتّى إذا دَنا مِنَ القَبرِ قالَ : ألمِسنيهِ ، فَأَلمَستُهُ ، فَخَرَّ عَلَى القَبرِ مَغشِيّا عَلَيهِ ، فَرَشَشتُ عَلَيهِ شَيئا مِنَ الماءِ ، فَلَمّا أفاقَ قالَ : يا حُسَينُ ، ثَلاثا ، ثُمَّ قالَ : حَبيبٌ لا يُجيبُ حَبيبَهُ . ثُمَّ قالَ : و أنّى لَكَ بِالجَوابِ و قَد شُحِطَت أوداجُكَ عَلى أثباجِكَ ، وفُرِّقَ بَينَ بَدَنِكَ و رَأسِكَ (ادامه دارد ...) منابع: بشارة المصطفى : ص ٧٤ ، الحدائق الورديّة : ج ١ ص ١٢٩ ، تيسير المطالب : ص ٩٣ ترجمه: عطيّه عوفى از اصحاب باوفای امیرالمومنین علیه السلام می گوید : همراه جابر بن عبد اللّه انصارى ، براى زيارت قبر حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام حركت كرديم . هنگامى كه به كربلا رسيديم ، جابر به كرانه فرات ، نزديك شد و غسل كرد و پيراهن و ردايى به تن كرد و كيسه عطرى را گشود و آن را بر بدنش پاشيد و هيچ گامى برنداشت ، جز آن كه ذكر خداى متعال گفت ، تا اين كه به قبر ، نزديك شد و به من گفت : دست مرا بر قبر بگذار . چون دست او را بر قبر گذاشتم ، بيهوش ، بر روى قبر افتاد . كمي آب بر او پاشيدم و هنگامى كه به هوش آمد ، سه بار گفت : اى حسين ! ای حسين! ای حسين! آن گاه گفت : دوست ، پاسخ دوست را نمى دهد ؟! سپس گفت : چگونه پاسخ دهى ، در حالى كه خون رگ هايت را بر ميان شانه ها و پشتت ريختند و ميان سر و پيكرت ، جدايى انداختند؟! (ادامه دارد...) ________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اربعین (۳) [ادامه روضه جابر ] جابر با این جملات زیر مولا را زیارت نمود: أَشهَدُ أنَّكَ ابنُ خاتَمِ النَّبِيّينَ ، وَ ابنُ سَيِّدِ المُؤمِنينَ ، وَ ابنُ حَليفِ التَّقوى و سَليلِ الهُدى و خامِسُ أصحابِ الكِساءِ ، وَ ابنُ سَيِّدِ النُّقَباءِ ، وَ ابنُ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ النِّساءِ ، و ما لَكَ لا تَكونُ هكَذا و قَد غَذَّتكَ كَفُّ سَيِّدِ المُرسَلينَ ، و رُبّيتَ في حِجرِ المُتَّقينَ ، و رُضِعتَ مِن ثَديِ الإِيمانِ و فُطِمتَ بِالإِسلامِ ، فَطِبتَ حَيّا وطِبتَ مَيِّتا ، غَيرَ أنَّ قُلوبَ المُؤمِنينَ غَيرُ طَيِّبَةٍ لِفِراقِكَ ، و لا شاكَّةٍ فِي الخِيَرَةِ لَكَ ، فَعَلَيكَ سَلامُ اللّه ِ و رِضوانُهُ ، وأشهَدُ أنَّكَ مَضَيتَ عَلى ما مَضى عَلَيهِ أخوكَ يَحيَى بنُ زَكَرِيّا . (ادامه دارد) ترجمه: گواهى مى دهم كه تو ، فرزند خاتم پيامبران و فرزند سَرور مؤمنان و فرزند هم پيمان تقوا و چكيده هدايت و پنجمين فرد از اصحاب كسايى و فرزند سالار نقيبان و فرزند فاطمه ، سَرور زنانى ؟! و چگونه چنين نباشى ، در حالى كه از دست سَرور پيامبران ، غذا خورده اى و در دامان تقواپيشگان ، پرورش يافته اى و از سينه ايمان ، شير نوشيده اى و با اسلام ، تو را از شير گرفته اند . پاك زيستى و پاك رفتى ؛ امّا دل هاى مؤمنان ، در فراق تو خوش نيست ، بى آن كه در اين ، ترديدى رود كه همه اينها به خيرِ تو بود . سلام و رضوان خدا بر تو باد ! و گواهى مى دهم كه تو بر همان روشى رفتى كه برادرت يحيى بن زكريّا رفت . _________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اربعین (۴) [ادامه روضه جابر] ثُمَّ جالَ بِبَصَرِهِ حَولَ القَبرِ و قالَ : السَّلامُ عَلَيكُم أيَّتُهَا الأَرواحُ الَّتي حَلَّت بِفِناءِ الحُسَينِ و أناخَت بِرَحلِهِ ، و أشهَدُ أنَّكُم أقَمتُمُ الصَّلاةَ و آتَيتُمُ الزَّكاةَ ، و أمَرتُم بِالمَعروفِ و نَهَيتُم عَنِ المُنكَرِ ، و جاهَدتُمُ المُلحِدينَ ، و عَبَدتُمُ اللّه َ حَتّى أتاكُمُ اليَقينُ . وَ الَّذي بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِيّا لَقَد شارَكنا كُم فيما دَخَلتُم فيهِ . قالَ عَطِيَّةُ : فَقُلتُ لَهُ : يا جابِرُ ! كَيفَ و لَم نَهبِط وادِيا و لَم نَعلُ جَبَلاً و لَم نَضرِب بِسَيفٍ ، وَ القَومُ قَد فُرِّقَ بَينَ رُؤوسِهِم و أبدانِهِم ، و اُوتِمَت أولادُهُم ، و أرمَلَت أزواجُهُم ؟! فَقالَ : يا عَطِيَّةُ ! سَمِعتُ حَبيبي رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : مَن أحَبَّ قَوما حُشِرَ مَعَهُم ، و مَن أحَبَّ عَمَلَ قَومٍ اُشرِكَ في عَمَلِهِم ، وَ الَّذي بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِيّا ، إنَّ نِيَّتي و نِيَّةَ أصحابي عَلى ما مَضى عَلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام و أصحابُه. ترجمه: آن گاه جابر ، ديده خود را گِرد قبر چرخاند و گفت : سلام بر شما ، اى روح هايى كه گرداگردِ حسين ، فرود آمده ، همراهش شديد ! گواهى مى دهم كه نماز را به پا داشتيد و زكات داديد و به نيكى فرمان داديد و از زشتى ، باز داشتيد و با مُلحدان جنگيديد و خدا را پرستيديد تا به شهادت رسيديد . سوگند به آن كه حضرت محمّد صلی الله علیه و اله را به حق برانگيخت ، در آنچه به آن در آمديد ، با شما شريك هستيم . به جابر گفتم : اى جابر ! چگونه با آنان شريك باشيم با آن كه ما نه به درّه اى فرود آمديم و نه از كوهى بالا رفتيم و نه شمشيرى زديم ، در حالى كه اينان ، سرهايشان از پيكر، جدا شد و فرزندانشان يتيم و زنانشان بيوه شدند ؟ ! جابر گفت : اى عطيّه ! شنيدم كه حبيبم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود : «هر كس گروهى را دوست داشته باشد ، با آنان محشور مى شود ، و هر كس كارِ كسانى را دوست داشته باشد ، در كارشان شريك مى شود» و سوگند به آن كه حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را به حق به پيامبرى بر انگيخت ، نيّت من و همراهانم ، همان است كه حسين عليه السلام و يارانش بر آن رفته اند . (ادامه دارد...) _________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala
روضه های اربعین (۵) [ادامه روضه جابر] جابر پس از زیارت به عطیه عوفی اینگونه فرمود: خُذوا بي نَحوَ أبياتِ كوفانَ . فَلَمّا صِرنا في بَعضِ الطَّريقِ قالَ : يا عَطِيَّةُ ! هَل اُوصيكَ وما أظُنُّ أنَّني بَعدَ هذِهِ السَّفَرَةِ مُلاقيكَ ؟ أحبِب مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ما أحَبَّهُم ، و أبغِض مُبغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ ما أبغَضَهُم و إن كانَ صَوّاما قَوّاما ، وَ ارفُق بِمُحِبِّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ ، فَإِنَّهُ إن تَزِلَّ لَهُ قَدَمٌ بِكَثرَةِ ذُنوبِهِ ثَبَتَت لَهُ اُخرى بِمَحَبَّتِهِم ، فَإِنَّ مُحِبَّهُم يَعودُ إلَى الجَنَّةِ ، و مُبغِضَهُم يَعودُ إلَى النّارِ . ترجمه: پس از زیارت جابر به عطیه عوفی فرمود: مرا به سوى خانه هاى كوفه ببر . عطیه عوفی می گوید: هنگامى كه بخشى از راه را رفتيم ، جابر فرمود : اى عطيّه ! آيا سفارشى به تو بكنم ، كه ديگر گمان ندارم پس از اين سفر ، تو را ببينم ؟ دوستدار خاندان محمّد صلی الله علیه و آله را ، تا زمانى كه آنان را دوست مى دارد ، دوست بدار و دشمن خاندان محمّد صلی الله علیه و آله را ، تا زمانى كه با آنان دشمن است ، دشمن بدار ، هر چند روزه گير و شب زنده دار باشد ، و با دوستدار محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان محمّد صلی الله علیهم اجمعین، رفاقت كن ، كه اگر يك گامش از فراوانىِ گناهش بلغزد ، گام ديگرش به محبّت آنان استوار مى مانَد ؛ چرا كه دوستدار آنان ، عاقبت به بهشت باز مى گردد و دشمن آنان ، به سوى آتش دوزخ مى رود . ___________________________ 🆔 @Dr_mollakazemi 🆔 @raviyankarbala