eitaa logo
راوی
138 دنبال‌کننده
41 عکس
26 ویدیو
0 فایل
🌐مجموعه خبری راوی؛ ✍گزارشگر فرهنگ، سیاست و‌ اجتماع ارتباط با ما : @seyed_amir_861
مشاهده در ایتا
دانلود
🌐دوگانه‌های نواندیشی دینی راوی : نواندیشان دینی کوشیده‌اند تا تصویری از دین ارائه دهند که در جهان جدید قابل تبعیت باشد. در ایده‌های آنان شاهدیم که برای این منظور، دوگانه‌هایی را برساخته‌اند. این دوگانه‌ها را ساخته‌اند تا اسلام را در جهان امروز معرفی کنند. ✔️سنّت زنده- سنّت نبوی یکی از این نواندیشان، فضل الرحمان مَلِک (1988-1919) متفکر پاکستانی بود. دوگانه‌ای که او برساخت، «سنت زنده» و «سنت نبوی» بود. می‌گفت سنّتِ نبوی همان اعمال و رفتار نبیّ مکرم اسلام است. این اعمالِ پیامبر(ص)، به اقتضای شرایط جامعه عربستان در آن زمان، صورت پذیرفته است. فضل الرّحمان اما معتقد بود که بشر جدید در دنیای معاصر، نیازمند «سنت زنده» است. سنّت زنده همان است که عالمانِ دینی باید با شناخت روح و معنای اصلی از سنت نبوی، برای بشرِ امروز استنباط کنند. سنت زنده همان اسلام مناسب با دنیای جدید است. شناخت سنت نبوی در مرحله‌ نخست و درک دنیای جدید در گام بعدی، دو مؤلفه تأثیرگذار برای ایجاد سنت زنده است. در اندیشه فضل الرحمان، «سنت زنده، همان سنت نبوی است که به نحو خلاّقانه بسط یافته و تفسیر شده تا با چالش‌های جدید در جامعه اسلامی مواجه شود» (فضل الرحمان، تحوّل در سنت آغازین، ص 206). ✔️اسلام سیاسی- اسلام معنوی علی عبدالرازق (1966-1888) و محمد سعید العشماوی (2013-1932) هم دو متفکری بودند که دوگانه‌ای دیگر را برساختند. آنها دوگانه‌ «پیام سیاسی» و «پیام معنوی» اسلام را معرفی کردند. عشماوی ادعا کرد که انحراف در اسلام از آنجا ناشی شده که مسلمانان تصور کردند دین اسلام به مانند دین یهود، رسالت قانون‌گذاری دارد. این در حالی است که پیام دین اسلام، رحمت و معنویت بود. وی با برساختن این دوگانه، به آیات قرآنی هم توجه داد و گفت که اغلب آیاتِ قرآنی رایحه معنویت دارد، حال آنکه مسلمانان از آن برداشت‌های قانون‌گذارانه و سیاسی کرده‌ و به انحرافی گرفتار آمده‌اند. او گفت تنها هشتاد آیه یعنی یک و نیم درصد از آیات به وضع قوانین نظر دارد. به باور عشماوی، از این یک و نیم درصد نمی‌توان این‌گونه استنباط کرد که رسالتِ پیامبر اسلام، وضع قانون بوده است (محمد سعید العشماوی، اسلام‌گرایی یا اسلام، ص 17). ✔️ثابت- متغیّر دوگانه‌ «ثابت» و «متغیّر» نیز از دیگر برساخته‌های نواندیشان بود. غالب نواندیشان به این دوگانه گرایش داشتند که جمال البنا (2013-1920) از جمله آنها بود. وی معتقد بود که نصوص قرآن بر دو قسم است؛ قسمتی از آن که اکثر قرآن را شامل می‌شود ثابت و بدون خدشه است و متعلق به ذات الهی و ماوراء غیب. اما قسمتی از نصوص دارای اعتبار ثانوی است، یعنی می‌باید آن را به گونه‌ای تفسیر کرد که منطبق با جامعه‌ روز باشد. در مواجهه با این‌گونه از نصوص می‌باید عقل و منطق و تدبیر انسانی را مالک قرار داد. اگر نص قرآنی منطبق با عقل زمانه نبود، به تفسیر آن پرداخت. این‌گونه از نصوص دارای اعتبار ثانوی است و نمی‌باید به آن بدون تفسیر یا تأویل نگریست (جمال البنا، تفسير القرآن الكريم بين القدامي و المحدثين). ✔️اجتهاد قانون‌محور- اجتهاد الگومحور این دوگانه‌سازی‌ها در میان نواندیشان ایرانی نیز قابل ردیابی است. به عنوان نمونه، ابوالقاسم فنایی دوگانه «اجتهاد قانون‌محور» و «اجتهاد الگومحور» را برساخته است. اجتهادِ قانون‌محور نحوه‌ای از مواجهه با متن دینی است که بر اساس آن، شخص می‌کوشد برای فهمِ صحیح دین به صدر اسلام رجوع کند. می‌کوشد تا از دل متن دینی، قواعد و اصول جهانشمولی را صورت‌بندی کرده و آن را بر موضوعات جدید تطبیق دهد. یعنی بر اساس همان اصول، جامعه‌ای بنا نهد که احکام رایج در صدر اسلام در آن ساری و جاری باشد (ابوالقاسم فنایی، اخلاق دین‌شناسی، ص 441) . اما نحوه دیگری از اجتهاد نیز وجود دارد که فنایی آن را اجتهاد الگومحور می‌نامد. در این نحوه از اجتهاد، شارعیت خداوند با رحلت پیامبر(ص) تعطیل نمی‌شود و خداوند هنوز هم امکان تغییر احکام پیشین خود را دارد. وظیفه مجتهدان این است که کشف کنند اگر پیامبر(ص) در زمینه و زمانه کنونی می‌زیست چه پیامی از خداوند دریافت می‌کرد و بر اساس آن پیام، چگونه زندگی خود و پیروان خود را سامان می‌داد. 🔺هر متفکری برای نظم بخشیدن به مواد خام تحلیل خود نیاز به مفهوم‌پردازی و دوگانه‌سازی دارد. این مفهوم‌سازی حتی می‌تواند تعین و واقعیت خارجی نداشته باشد و صرفا به روشمندسازی معرفت کمک کند. ولی اگر یک دوگانه یا مفهوم، مدعی گزارش واقعیت خارجی باشد، عدم انطباق آن با واقعیات تاریخی موجود به کارساز بودن آن لطمه خواهد زد و اینجاست که برخی از دوگانه‌های نواندیشان دینی دچار چالش می‌شود. @rawinews
🌐جدال بر سر «زنان»؛ ریشه‌های عربی و غربی راوی ، محمدحسین مصلایی: این روزها با پیشروی‌های طالبان در افغانستان، بحث درباره نسبت اسلام و حقوق زنان رونق بیشتری یافته است. در اوایل دهه نود میلادی نیز با ظهور طالبان این بحث شدت گرفته بود. همان‌ سال‌ها پروفسور لیلا احمد (متولد ۱۹۴۰ در قاهره)؛ متفکر معاصر مصری و استاد دانشگاه هاروارد کوشید در بخشی از کتاب «زنان و جنسیت در اسلام» از خلال بررسی تاریخی نشان دهد که طی چه فرایندی «حجاب» به عنوان «وضعیت معاصر» برساخته شده و در پیوند با چه مقولاتی و چگونه «مسأله» شده و همچنان مسأله مانده است. با آغاز نفوذ اقتصادی غرب در خاورمیانه و گشایش جوامع خاورمیانه‌ای به جریان اندیشه و آرای سیاسی غرب در قرن نوزدهم،‌ افق‌های فکری‌ پدید آمد که به افشای نهادهای اجتماعی محدودیت‌زا و گشایش فرصت‌های بیشتر برای زنان منجر شد، اما در سو‌‌ی دیگر استعمار قرار داشت که به نتایج متفاوتی می‌انجامید. استعمار، که در جوامع خودش دشمن فمینیسم بود، زبان فمینیسم را از آن خود کرد و موقعیت زنان در سرزمین‌های مستعمره را مویدی بر پست‌تر بودن آن‌ها نسبت به غرب در نظر گرفت. این امر مردم مستعمره‌ها را لایق سلطه و فرهنگ‌ آن‌ها را لایق نابودی می‌کرد. به این ترتیب برای نخستین‌بار مجادله بر سر فرهنگ حول محور زنان شکل گرفت. این عقیده از جامعه استعماری به سمت جامعه‌های محلی نیز سرازیر ‌شده و جریان مقاومت اسلامی و استعمار، تصویر یکدیگر را در قبال زنان منعکس می‌کنند. بنیادگرایان با اتکا بر همان مفروضات، عقاید استعمار را با معکوس کردن آن به چالش گرفته و از نو بحث حفظ سنت‌ها را به ویژه در ارتباط با زنان به عنوان نماد مقاومت دربرابر امپریالیسم استعماری توجیه ‌می‌کنند. بنابراین مواضعی از سنخ خلوص‌گرایی و فرهنگ اصیل، صرفاً وارونه کردن کردن ایده‌ها و تأیید مفروضات استعماری است که در نقطه‌ مقابل آن باورهای دینی را در کسوت اعتقادات سیاسی صورت‌بندی می‌کند. نتیجه تحقق این اهداف، دست‌کم برای ما که این تجربه تاریخی موجود را از سر می‌گذرانیم ‌نیازی به وصف ندارد و جلوی چشمانمان حاضر است که این جریان‌ها چگونه با تشکیل حکومت، قواعد مورد نظر خود را در قالب «قانون» به همگان تحمیل کردند. برای این دولت‌های خودکامه نوعاً موضوع زنان و تأکید مجدد بر احیای قوانین و نهادهای جوامع گذشته محوریت دارد. تحمیل قوانین عمیقاً نابرابر و تبعیض‌آمیز و خشونت‌های نظام‌مند از جمله ویژگی‌های این حکومت‌ها در قبال زنان تاکنون بوده است. ناگفته پیداست که تأثیر وضعیت نامطلوب حقوق بشر و فقدان آزادی‌ها و حقوق سیاسی برای مرد و زن یکسان است اما چیزی که موقعیت به مراتب اسف‌بارتری برای زنان به بار می‌آورد این است که آن‌ها نه به خاطر مخالفت سیاسی با نظم مستقر بلکه صرفاً به دلیل زن بودن خود سرکوب و از حقوقشان محروم‌ می‌شوند. فهم و تفسیر این گروه از پیام دین و مباحث مورد مناقشه‌ آن، از جمله معنای جنسیت در جوامعی که در آن به قدرت رسیده‌اند به عنوان تنها تفسیر مشروع دست‌بالا را گرفته است، اما نه از آن رو که تنها تفسیر ممکن یا مطلوب‌ترین آن‌ها است، بلکه از آن جهت که در ید صاحبان قدرت سیاسی است، یعنی کسانی که می‌توانند قرائت‌های دیگر را کفرآمیز تلقی کرده و از اعتبار ساقط کنند. این عبارت بخشی از استدلال منسجم لیلا احمد را درباره‌ پیچیدگی نظام جنسیت و نقش تعیین‌کننده‌ تفسیر توضیح می‌دهد که آشکارا این گروه نادیده‌اش می‌گیرد: «نخست می‌پندارند که جنسیت در جامعه‌ صدر اسلام و در رفتارها و گفتارهای پیامبر کاملاً خالی از ابهام و به صورت دقیق و مطلق واضح است، و فهم از جنسیت که در متون نوشتاریِ اسلام جریان غالب بیان شده، تنها فهم ممکن و خالی از مناقشه از معنای جنسیت در اسلام است. اما اسنادی که در صفحات پیشین مرور شد، موید هیچ یک از این مفروضات نیست. معنا و بیان اجتماعی جنسیت که در جامعه صدر اسلام در عربستان وجود داشت کاملاً با آنچه در جوامع اسلامی بعدی پدید آمد تفاوت داشت. جامعه‌ای که به طور خاص در صورت‌بندی گفتارهای مسلط در شکل نهادی، قانونی و وحیانی نقش داشت، عراق دوره‌ عباسی بود. معنای جنسیت در جامعه‌ عباسی (یعنی جامعه‌ای که در آن سنت‌های مذاهب و فرهنگ‌ها اعم از یهود، مسیحی، و ایرانی به گونه‌ای تفکیک‌ناپذیر در یکدیگر ادغام و جذب اندیشه اسلامی شدند) و مفهوم خاصی که زن در آن جامعه پیدا کرد، به ادبیات، قانون و نهادهای آن عصر راه یافت و همین محصولات امروزه ستون فقرات اندیشه اسلام جریان غالب را تشکیل می‌دهد». بدین‌سان لیلا احمد نیز با اتکا به شواهد و استدلال‌هایی مدعی است که این رویه‌های زن‌ستیز، بنیان‌های محکمی حتی در خودِ قرآن و سنت ندارد. @rawinews
🌐واکنش علمای افغانستان به پیش‌روی‌های طالبان راوی : ظریف عزیزی؛ پژوهشگر مقیم افغانستان که مدرک کارشناسی جامعه‌شناسی خود را از دانشگاه هرات گرفته است، در یادداشتی که از این ولایت برای راوی نوشته، گزارشی از مواضع علمای شیعه و سنی افغانستان درباره پیش‌روی‌های اخیر گروه طالبان ارائه کرده است: ✍🏻علمای افغانستان سال‌هاست که در حوزه سیاست نقش فعال دارند. با اینکه مذاهب مختلفی در این کشور وجود دارد، ولی پیروان دو مذهب حنفی و جعفری در این کشور اکثریت را تشکیل داده‌اند. درباره قضایای جاری افغانستان، علمای حنفی به‌صورت عموم به سه گروه بزرگ تقسیم‌ شده‌اند؛ دسته اول به حکومت فعلی افغانستان وفادارند و این طیف بیشتر شامل کسانی است که در کنار دروس حوزه،‌ تحصیلات دانشگاهی نیز دارند. طیف دوم بیشتر شامل علمای شهرهایی‌ است که تحت تصرف دولت است و تحصیلات دانشگاهی هم ندارند. این گروه موضع‌گیری‌های مشخصی تا چند ماه قبل نداشتند، ولی بعضاً متهم به طرفداری از گروه‌های تندرو و جهادی مخالف دولت بودند. گروه سوم نیز علنا از گروه‌های افراطی و مخصوصاً گروه طالبان (امارت اسلامی افغانستان) حمایت کرده‌اند. بعد از اینکه قرار شد آمریکا و متحدانش افغانستان را ترک کنند، جبهه‌گیری‌های علمای افغانستان نیز بیشتر مشخص شد و کسانی که قبلاً جبهه‌گیری مشخصی نداشتند، در این اواخر شروع به حمایت از طالبان کردند. در تازه‌ترین مورد، موضع‌گیری مولانا مجیب‌الرحمن انصاری؛ خطیب مسجد جامع گازرگاه هرات درباره قضیه طالبان و دولت، واکنش‌های زیادی را در پی داشته است. او که در روز جمعه تاریخ ۸ اسد(مرداد) در بین شهروندان هرات سخنرانی می‌کرد، علنا گفت که از دولت و خیزش‌های مردمی تحت امر امیر اسماعیل‌خان ( رهبر خیزش‌های مردمی در ولایت هرات) خواسته است که دیگر در مقابل امارت اسلامی افغانستان (طالبان) مقاومت نکنند و سلاحشان را به زمین بگذارند. در مقابل، گروه دیگر از علمای اهل سنت افغانستان که بعضی‌شان در ادارات دولتی افغانستان نیز وظیفه ‌دارند و یا قبلاً داشتند، از این موضع‌گیری انتقاد کرده و به این باورند که این نوع برخورد با حکومت جمهوری اسلامی افغانستان و خیزش‌های مردمی درست نیست و نباید از منابر علیه دولت افغانستان سوءاستفاده شود. در رأس این گروه، وزیر حج و اوقاف جمهوری اسلامی افغانستان؛ مولوی محمدقاسم حلیمی قرار دارد که شنبه ۹ اسد(مرداد) در یک نشست رسمی در کابل به سخنان مولوی انصاری واکنش تندی نشان داد و او را متهم کرد که: «معاش از دولت من می‌گیرید و فعالیت برای طالبان می‌کنید؟!». مولوی حلیمی، مولوی انصاری را متهم کرد که جاسوس کشورهای بیگانه است و به او هشدار داد که دیگر چنین عملی را تکرار نکند. با اینکه به نظر می‌رسد این گفتگوهای تند بین علمای اهل سنت کم‌سابقه است، ولی واقعیت آن است که در گذشته نیز چنین بوده، هرچند در این اواخر شدید شده است و دو طرف هم‌زمان با شدت گرفتن جنگ جاری افغانستان، جنگ روانی و لفاظی را علیه یکدیگر تشدید کرده‌اند. در تازه‌ترین مورد نیز مولانا جلیل‌الله؛ یکی از برجسته‌ترین علمای اهل سنت افغانستان بدون اینکه علنی از طالبان حمایت کرده باشد، از وزیر حج و اوقاف خواسته که دیگر جهت‌گیری تندی علیه روحانیان و ملّا امامان نداشته باشد. به باور او وزیر حج و اوقاف افغانستان (حلیمی) در بین شهروندان افغانستان جایگاه مردمی ندارد و هیچ عالم دینی هم به حرف او گوش نمی‌دهد. علمای شیعه دوازده‌امامی افغانستان نیز تا هنوز درباره این قضیه سکوت اختیار کرده و جهت‌گیری مشخص و روشنی نداشته‌اند. شنبه ۴ اسد(مرداد) بعضی از شخصیت‌ها و علمای شیعه هرات بی‌طرفی شیعه‌های این ولایت را اعلام کردند که البته این حرکت در بین کاربران شبکه‌های اجتماعی به حمایت از طالبان تعبیر شده است. مراجع تقلید شیعه افغانستانی از جمله حضرت آیت‌الله‌العظمی فیاض نیز هنوز جهت‌گیری خاصی در این مورد نداشته‌اند. آیت‌الله واعظ‌زاده بهسودی که فعلاً دفاتر مرحوم حضرت آیت‌الله محقق کابلی زیر نظر اوست، در پیام عیدی خود فقط بیان کرده که «دولت با تمام قوّت و قدرت، صادقانه و مسئولانه از خیزش‌های مردمی حمایت نماید تا نقشه‌های بدخواهان کینه‌دل در قبال کشور بی‌اثر گردد». درعین‌حال بعضی از علمای شیعه در سطوح پایین‌تر نیز جهت‌گیری‌های شخصی داشته‌اند که نمی‌شود دیدگاه آن‌ها را به همه روحانیان شیعه تعمیم داد. به‌صورت عموم دیدگاه‌های همه علمای افغانستان را نمی‌توانیم در یک‌ جهت خاص ثابت بدانیم و در عین ‌حال به نظر می‌رسد این میدان جنگ است که نظرات آنان را در آینده مشخص‌تر خواهد کرد. @rawinews
🌐در جستجوی سازگاری اقتصاد و دین راوی ، محمدحسین مصلایی: چندی پیش گروهی از استادان حوزه و دانشگاه نامه‌ای به ابراهیم رئیسی نوشته و بار دیگر از «اقتصاد اسلامی» و راهکارهای نیل به این آرمان سخن گفته‌اند. سخن گفتن از نسبت میان دین و اقتصاد پیشینه طولانی دارد. سابقه خوار شمردن تجارت و بازرگانی از لحاظ اخلاقی به منزله‌ خصمی در مقابل فضیلت‌طلبی، به ریشه‌های کلاسیک تفکر غربی می‌رسد و در میان انواع تجارت، آنکه بیشتر از همه مورد سوءظن قرار داشت درآوردن پول از خود پول بود؛ وام دادن پول به قصد کسب بهره که آن را «رباخواری» خوانده‌اند. رباخواری را ارسطو شماتت‌بار می‌دانست و به نظر متألهان مسیحی نیز عملی گناهکارانه بود. در آیه‌ای از فصل بیست و سوم کتاب تثنیه‌ تورات، یهودیان از دادن وام با بهره به یکدیگر منع شده‌اند. البته آزادند که به غیر یهودیان وام دهند: «شما می‌توانید به بیگانگان وام بهره‌دار دهید، اما به برادرانتان نمی‌توانید». تعیین مصداق امروزی برای بیگانه و برادر از مسائل مناقشه‌برانگیز در بین متألهان مسیحی و یهودی تبدیل شد. متألهان مسیحی شمول مصادیق برادر را به همه‌ انسان‌ها گسترش دادند و رباخواری را قاطعانه ممنوع اعلام کردند. اما در شرایطی که کارکرد اقتصادی وام‌دهی برای گسترش اقتصاد اروپا ضرورت داشت، کلیسا با باز گذاشتن دست یهودیان برای ورود به این فعالیت ممنوعه‌ اقتصادی بر این معضل فائق آمد. چنین بود که پیوندی بین وام دادن پول و قوم یهود شکل گرفت. در اسلام نیز تمامی فرقه‌های مختلف اسلامی بر ممنوعیت اصل رباخواری اتفاق‌ نظر داشته باشند. قاطع‌ترین شکل تحریم ربا را می‌توان در آیه ۲۷۵ سوره‌ بقره یافت. اکنون که قوانین اسلام مبنای قانون‌گذاری در برخی کشورها قرار گرفته است، مسأله‌ حرمت ربا در اقتصاد سیاسی اسلام اهمیت نظری و عملی چشمگیری یافته است. یکی از کسانی که به این چالش پرداخته، دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان است که در مقاله‌ «ربا و بهره در اقتصاد سیاسی اسلام» بررسی مختصر ولی جامعی از این موضوع ارائه می‌دهد. او در مقام یک جامعه‌شناس یا تاریخ‌دان ِ غیر مسلمان به بررسی این موضوع نمی‌پردازد، بلکه می‌کوشد با به کار بستن تحلیلی اجتماعی، تاریخی و اقتصادی به بررسی این موضوع به شیوه‌ای که با اصول اساسی آموزه‌ اسلام تناقض نداشته باشد بپردازد. او در بخشی از این مقاله نشان می‌دهد که این قانون فراتر از نیت‌های شارع به کار بسته شده و کاربست اسلامی صحیح آن شامل بسیاری از موارد وام‌گیری و وام‌دهی که امروز مشکل‌ساز شده نمی‌شود. کاتوزیان پس از تقریر قانون تحریم ربا در اسلام، برخی تفسیرهای تاریخی و جامعه‌شناختی را برمی‌شمرد و دلایلی ذکر می‌کند که چرا آن‌ها قانع‌کننده نیستند. سپس از نسبت ربا، پول و تورم سخن می‌گوید. او در این بخش ربا و بهره را یکی می‌گیرد و بر این اساس، بهره گرفتن از هر وامی را ممنوع می‌داند مگر آنکه نرخ بهره بیش از نرخ تورم نباشد. اما در اصلی‌ترین بخش مقاله می‌کوشد با استناد مستقیم به متن و عبارات قرآنی، معنای ربا را روشن سازد و این فرض را بررسی کند که هنگامی که تورم و یا رکودی وجود ندارد آیا باز هم ربا و بهره یکی است یا نه. با تاکید بر آیه‌های ۲۷۳ تا ۲۷۵ بقره که موکدترین شکل تحریم ربا در قرآن است چنین نتیجه می‌گیرد که ربا گرفتن دربرابر وام‌هایی که به تهیدستان برای مصارف اساسی آنان پرداخت می‌شود در هر زمان و مکانی ممنوع است. او به نحوه بیان آیه‌ تحریم ربا اشاره کرده از اکل و خوردن ربا سخن می‌گوید، و نه دریافت و کسب آن. از نظر او احتمالاً تنها دلالت آیه به غذاست و دشوار می‌توان چیزهای دیگری را هم شامل آن کرد. پس منظور از ربای حرام، اجاره‌های دریافتی از بابت وام‌هایی است که برای تأمین اسباب عادی زندگی به نیازمندان پرداخت می‌شود و به کلی متفاوت از چیزی است که بخش اعظم وام‌های اعطایی و دریافتی در جوامع مدرن را شامل می‌شود. وی همچنین پیامدهای اجتماعی منع دریافت بهره را برمی‌شمارد که اگر تحریم ربا شامل فعالیت‌های تجاری نیز باشد، در تعارض با عدالت اجتماعی اسلام قرار می‌گیرد. این مقاله کاتوزیان سال ۱۳۶۰ منتشر شد، ولی او نخستین مسلمانی نبود که می‌کوشید چنین سازگاری میان متن قرآن و قواعد جدید اقتصاد برقرار کند. در اوایل قرن بیستم محمد رشید رضا؛ مفسر و متفکر مصری کوشید چنین دوگانه‌ای از ربا ارائه دهد تا بانکداری مدرن را با قواعد اسلامی سازگار کند. بعدها در ایران آیت‌الله محمدهادی معرفت در سال ۷۴ (شماره ۵ مجله نقد و نظر، ص۲۹) ربای بانکی را نیاز ضروری اقتصاد کنونی جهان دانست و میان آن با ربای مرسوم در دنیای سنت تفاوت گذاشت. اما آیت‌الله یوسف صانعی از سال ۷۵ با طرح «ربای استنتاجی و تولیدی» به عنوان مشهورترین چهره حوزوی مدافع این‌گونه ربا در برابر اغلب فقهای شیعه قرار گرفت. @rawinews
🌐جلال ستاری؛ پاسداریِ فرهنگی راوی : جلال ستاری؛ اسطوره‌شناس برجسته ایرانی در نود سالگی دیده از جهان فرو بست. عمده تحقیق و پژوهش او در زمینه اسطوره‌شناسی، ادبیات نمایش و نقد فرهنگی بود. او توانسته بود نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه را نیز دریافت کند. ستاری گفته بود آنچه که بیش از همه ذهن و فکرم را به خود مشغول داشته، فرهنگ ایران زمین است. معتقد بود که اگر ایران یک جاهایی حرفی برای گفتن داشته باشد، آن مطمئنا علم و صنعت نیست، بلکه فرهنگ است. بر همین اساس انتقاد می‌کرد که «آن چیزی که هنوز به آن توجه لازم را نداریم این است که اول باید ملی باشیم و بعد بین‌المللی. اما گویی ما می‌خواهیم از جهانی شدن شروع کنیم. این نمی‌شود. اول باید خودمان باشیم. خیام، فردوسی، حافظ و مولانا نیامدند برای جهان بنویسند. برای ما نوشتند. برای ایران نوشتند. اینها اول حافظ شدند و خیام و فردوسی و مولوی شدند، بعد اروپا را تسخیر کردند» (گفتگو با مجله بخارا، ش 41). توجه ستاری به اسطوره، سبب شده بود برخی او را به کهنه‌گرایی منتسب کنند. وی اما صراحتاً پاسخ می‌داد: «توجه من به آئین و فرهنگِ خودم، توجه به شئ موزه‌ای نیست و همیشه گفته‌ام که باید اینها را نو کرد. از نو خلق کرد». از همین رو در مواجهه با مراسمِ «تعزیه» گفته بود که: «باید تعزیه را حفظ کرد اما در قالب‌های جدید»(همان‌جا). ستاری در همین خصوص، سریال روز دهم را مورد تمجید قرار می‌داد. جلال ستاری از مدافعان گفت‌وگو در زمینه فرهنگ هم بود. در این خصوص گفته بود که باید ابتدا آزادی‌های اجتماعی شکل بگیرد و سپس میدان گفتگو فراهم شود. وی منتقد نگرش سیاسی به مقوله فرهنگ بود و می‌گفت که آزادی سیاسی فرع بر آزادی اجتماعی است. بر این باور بود که آزادی اجتماعی و آزادی اندیشه باید بتواند سیاست را نقد کند. سپس تذکار داده بود که نقد هم به معنای «جانشینی» نیست. می‌گفت که این مسأله در ایران نقض غرض شده و آزادی نقد را گاه با تمنای جانشینی اشتباه می‌گیرند. به عنوان مثال می‌گفت که اگر من نمی‌توانم وکیل بشوم، باید اجازه داشته باشم که حرف وکیل را نقد کنم. اما گاه این نقدها به منزله‌ جانشینی به کار گرفته شده و اجازه نقد گرفته شده است (بازتاب اندیشه، ش 31، 1381). ستاری با ایدئولوژیک شدن روشنفکری هم مخالف بود. می‌گفت که وظیفه روشنفکر چون و چرا کردن است و این یعنی تفکر آزاد، و اینکه تفکر تابع ایدئولوژی خاصی نیست. او می‌گفت که روشنفکری باید سعی کند خود را از ایدئولوژی برهاند. وقتی تفکر آزاد -که مزیت روشنفکر است- با ایدئولوژی خلط می‌شود، یک فکرِ از پیش‌ساخته قالبی زمینه تفکر آزاد را از بین می‌برد. به تعبیر او: «ایدئولوژی آدم را از مشقّتِ فکر کردن خلاص می‌کند». ستاری در خصوص «روشنفکری دینی» هم به ابراز نظر پرداخته و گفته بود که اگر دین به عنوان یک فرهنگ برای یک قوم پذیرفته شود و در حقیقت دین به نوعی با فرهنگِ عمومیِ یک ملت در آمیزد، این دین، دیگر دین ایدئولوژیک نیست. چنین دینی حاکم بر تفکر کسی نیست و روشنفکران دینی در قالب روشنفکری به چون و چرا می‌پردازند. او چنین تلاش‌هایی را پر اهمیت می‌دانست و امید می‌برد که با این فعالیت‌ها به یک مدرنیته یا عقلانیتی برسیم که ما را از این بن‌بست بیرون ببرد (بازتاب اندیشه، ش45، 1382). ستاری با نگارش بیش از صد کتاب، نامی ماندگار در فرهنگ ایرانی از خود بر جای گذاشت. @rawinews
🌐 معرفت‌شناسی اجتماعی؛ چشم‌انداز پیش رو راوی ، محمدحسین مصلایی: معرفت‌شناسی (Epistemology) از قدیمی‌ترین موضوعات فلسفی است که به مفاهیمی چون معرفت، توجیه، شاهد، دلیل باورها، احتمال صدق باورها و هر مفهومی که مشتمل بر این مفاهیم باشد می‌پردازد. به شاخه‌ای از آن که به مطالعه‌ ابعاد اجتماعی معرفت می‌پردازد «معرفت‌شناسی اجتماعی» اطلاق می‌شود. معرفت‌شناسان کلاسیک دل‌مشغول جستجوی صدق‌اند، یعنی چگونه ممکن است کسی، به نحوی موجه، به باوری صادق دست پیدا کند. این تعریف از معرفت‌شناسی چه به لحاظ معیار و چه از نظر نمونه‌ آثار بیش از حد فردگرایانه و متمرکز بر ذهن فاعل شناسا (سوژه) است که شاید از همین رو در توضیح چگونگی کسب باورها کارایی لازم را نداشته باشد. اما معرفت‌شناسی اجتماعی، که می‌توان آن را دنباله‌ معرفت‌شناسی سنتی یا جایگزین آن دانست، تلاش می‌کند با تاکید بر آن دسته از تاثیرات اجتماعی که در به وجود آمدن معرفت دخالت دارند، توضیح قابل‌قبول‌تری از آن و چگونگی کسب معرفت ارائه دهد. بدین منظور، هرگونه رابطه بین دو یا چند نفر که وضعیت معرفتی آن‌ها را تحت تأثیر قرار بدهد در قلمرو موضوعات مورد مطالعه‌ معرفت‌شناسی اجتماعی قرار می‌گیرد. استفاده نظام‌مند از این اصطلاح تاریخی طولانی‌ ندارد، اما اشارات پراکنده به جنبه‌های اجتماعی و عوامل اجتماعی موثر بر معرفت را می‌توان در آثار بسیاری از فیلسوفان از جمله افلاطون، جان لاک، هیوم، مارکس و بسیاری دیگر مشاهده کرد. همچنین از آن جا که علم نمونه اعلای فعالیت معرفت‌ساز شناخته می‌شود، هر تلاشی برای مشخص کردن عوامل تعیین‌کننده‌ اجتماعی آن را که عموماً تحت‌ عنوان جامعه‌شناسی علم صورت‌بندی می‌شود، می‌توان شکلی از معرفت‌شناسی اجتماعی محسوب کرد. جامعه، سازکارها و نهادهای اجتماعی علاوه‌ بر اینکه بر شکل‌‌گیری معرفت نقش اساسی ایفا می‌کنند، خودشان نیز می‌توانند موضوع معرفت‌شناسی اجتماعی قرار بگیرند که نمایانگر سویه‌های عملی این شاخه از معرفت‌شناسی است. «مسائل کاربردی» در معرفت‌شناسی اجتماعی عموماً متضمن موضوعات مربوط به طراحی نهادهای اجتماعی‌‌اند که در آن‌ها مسأله‌ اصلی ساماندهی نهادها به گونه‌ای است که افزایش احتمال صدق و اجتناب از کذب، خطا، در بالاترین حد باشد. بدیهی است که تامین درون‌داده‌ها برای طراحی این نهادها وظیفه‌ معرفت‌شناسان نیست و بر عهده‌ سایر علوم است که این امر سبب بین‌رشته‌ای بودن معرفت‌شناسی اجتماعی و سر و کار داشتن آن با رشته‌هایی نظیر اقتصاد، جامعه‌شناسی یا فلسفه سیاسی می‌شود. ساختارهای حقوقی را می‌توان از بارزترین نمونه‌‌های کاربرد این شاخه در نهادهای اجتماعی دانست. کاربرد آن به همین حوزه محدود نیست و می‌توان گفت هر جا در اجتماع، به وسیع‌ترین معنای آن، سخنی از صدق یا معرفت در میان باشد پای معرفت‌شناسی اجتماعی به میان می‌آید تا یا تاثیر نهادهای اجتماعی بر باورها را بررسی کند یا به گونه‌ای هنجاری، اعمالی را توصیه کند که باعث افزایش امکان صدق در جامعه می‌شود. 📸عکس: طرح جلد کتاب «آینده معرفت‌شناسی اجتماعی» اثر جیمز کلییر @rawinews
🌐واقع‌گرایی و خشونت‌ستیزی؛ تنها راه اصلاح‌طلبی راوی ، محمدحسین مصلایی: خلیل ملکی (1348-1280) در طول زندگی‌اش به خاطر تبلیغات گسترده‌ حزب توده چهره‌ای مثبت شناخته نمی‌شد. داریوش آشوری در این‌باره می‌گوید: «در دوران مصدق و تا چندی پس از آن، تصوير ملكي در ذهن، همانی بود كه حزب توده پرداخته بود؛ يعني آن غول هولناكی كه از زحمتكشان و حزب تراز نوين بريده بود و به دامن ارتجاع و امپرياليسم درغلتيده بود و اكنون خطرناک‌ترين دشمن شناخته می‌شد و در نتيجه حزب توده سهمگين‌ترين باران دشنام‌ها و تهمت‌ها را نثار او می‌كرد و در چشم هوادارانش از ملكی همان ابليسی را ساخته بود كه پيش از آن استالين از تروتسكی و ديگران ساخته بود و اين فنی بود كه شاگردان مكتب با استعداد استالين در آن استاد بودند» بخش دیگری از دشمنی‌ها نسبت به او به خاطر صراحت و رک‌گویی‌ و اجتنابش از عوام‌فریبی بود. ملکی در بالای مجله‌ علم و زندگی می‌نویسد: «ملاک عمل نویسندگان علم و زندگی حق و حقیقت است نه فریفتن عوام، نه خوشایند ایشان، یا هراس از اِعراضشان». او این را نه تنها می‌گفت بلکه به آن عمل می‌کرد. مجموعه‌ این عوامل در کنار واقع‌بینی ملکی که چندان با روح زمانه‌ای که در آن آرمانگرایی انقلابی حرف اول را می‌زد جور در نمی‌آمد، باعث شده بود در طول حیاتش چیزی جز تهمت و ناسزا نصیبش نشود. برخی از علاقه‌مندان ملکی در این سال‌ها کوشیده‌اند از چهره‌ او اعاده حیثیت کنند تا زمینه‌ مواجه‌ای منصفانه با میراث و افکار او فراهم شود. از جمله‌ این علاقه‌مندان، دکتر کاتوزیان است؛ تاریخ‌نگار و استاد دانشگاه آکسفورد که خود از ياران نزديک ملكی بوده است. او بخشی از آثار ملکی را در این سال‌ها منتشر کرده و در کتابی مستقل به بررسی حیات سیاسی او پرداخته است: «خلیل ملکی: سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی». همان‌گونه که از مقدمه و عنوان کتاب برمی‌آید، این کتاب در پی آن است که با شواهدی که عرضه می‌کند تصویر مثبتی از ملکی ارائه ‌دهد: روشنفکری از خود گذشته که کم‌و‌بیش سراسر زندگی پر جنب و جوشش را وقف بهبود میهن و سرنوشت هم‌میهنانش کرد. ایمانی استواری به آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی داشت و قدرت را برای خود نمی‌خواست، بلکه برای جنبش‌هایی می‌خواست که صادقانه در خدمت آن‌ها بود. از مؤلفه‌های اصلی اندیشه‌‌ سیاسی ملکی، دفاع از واقع‌گرایی در سیاست در زمانه‌ای است که نیروهای سیاسی با رمانتیک کردن حداکثری فضای سیاست و آمیختن آن به چاشنی آرمان‌گرایی به کلی از واقعیت بریده بودند. تجسم این واقع‌گرایی، مشی اصلاح‌طلبانه‌ در سیاست بود. او با شاه دیدار کرد و از دولت امینی حمایت کرد که هیچ‌کدام از نیروهای اپوزیسیون، از حزب توده تا جبهه ملی چنین رفتاری را برنمی‌تابیدند. توضیح این مشی اصلاح‌طلبانه که منشأ بسیاری از ناسزاها و قضاوت‌های غیرمنصفانه نسبت به اوست نیاز به کمی درنگ دارد. اصلاح‌طلبی ملکی به هیچ وجه از سر سازش‌گری، مصلحت‌سنجی شخصی، یا ترس از تبعات حرکت‌های انقلابی نبود، بلکه برخاسته از خشونت‌پرهیزی‌ او بوده که می‌کوشید از راه‌های مسالمت‌آمیز به اهداف انقلابی برسد. همچنین، ملکی درک پیچیده‌ و سنجیده‌‌ای از شرایط سیاسی داشت که سایر گروه‌ها از فهم آن عاجز بودند. امروز اگر از منظر تاریخ به قضاوت تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌های او بنشینیم خواهیم دید که بسیاری از تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌های او درست بوده و اتفاق افتاده است. ملکی پیش‌بینی معروفی دارد که می‌گوید: «جبهه‌ ملی به معبد متروکی بدل خواهد شد که رهبران آن فقط بتوانند در مراسم ختم یکدیگر حاضر شوند و از دور سری به علامت آشنایی و تأسف تکان دهند»‌. این تصویر آشنا عیناً درباره‌ جبهه‌ ملی سوم اتفاق افتاد. همچنین درباره‌ مصدق و مسأله‌ نفت وقتی مصدق پیشنهاد بانک جهانی برای میانجی‌گری میان ایران و انگلیس را نپذیرفت و از داوری مردم می‌ترسید، ملکی خطاب به او گفت: «این جبهه ملی دنباله‌رو عوام نیست، بلکه فریفته عوام است». ملکی معتقد بود که یک نیروی سیاسی باید کار درست را انجام بدهد و از داوری‌های کوتاه‌مدت نترسد. 📸خلیل ملکی (سمت چپ) در کنار آیت‌الله کاشانی و مظفر بقایی @rawinews
🌐عاشورا و دغدغه‌های جدید راوی : مواجهه فکری و تحلیلی با واقعه عاشورا متناسب با اقتضائات و نیازهای هر زمان، متغیر و متحول بوده است. اکنون که مفاهیمی چون آزادی، عقلانیت و معنویت مورد توجه قرار دارد، تبیین فکری ماجرای کربلا نیز بر اساس همین مؤلفه‌ها صورت می‌گیرد. سید مصطفی محقق داماد از جمله اندیشورانی است که فاجعه جهل مقدس را در واقعه عاشورا برجسته می‌بیند. او معتقد است که نحوه‌ای از جهالت، با پشتوانه‌ای از دین عجین شد و واقعه عاشورا را رقم زد. وی عدم درک صحیح از آموزه‌های دینی را عاملی در چنین جنایتی می‌داند و هشدار می‌دهد که مبادا معاصرین، برداشت‌های ناصواب از دین به دست دهند و سبب‌ساز چنین فجایعی شوند. ابوالقاسم فنایی از متفکرانی است که به اخلاق در دنیای معاصر توجه دارد. وی در ربط میان دین و اخلاق بر این باور است که اخلاق می‌باید مقدم شود. اما اگر این ارتباط، صورتِ معکوسی بیابد، می‌تواند به فاجعه و یا جنایتی هم منجر شود. فنایی همین رویکرد را در خصوص واقعه عاشورا هم ترسیم می‌کند و می‌گوید که نادیده گرفتن اخلاق سبب شد تا یزیدیان دست به جنایت بزنند و بر این فاجعه شکرگزاری کنند. مصطفی ملکیان هم قریب به همین موضع را در مواجهه با امام حسین(ع) و واقعه عاشورا بر می‌گزیند. وی که دغدغه‌های اخلاق و معنویت دارد، امام حسین(ع) را قدیس اخلاقی می‌داند. معتقد است که امام حسین فارغ از گرایش‌های دینی و مذهبی می‌باید به عنوان فردی شناخته شود که الگوهای اخلاقی را به نیکی ترسیم کرده است. مرحوم داود فیرحی نیز که پاییز 99 بر اثر کرونا درگذشت، از منظر فلسفه‌ سیاسی به واقعه عاشورا می‌نگریست و نسبت میان جامعه و حکومت را ترسیم می‌کرد تا نشان دهد که چگونه یک جامعه توسط حکومت ضعیف شده و به واقعه عاشورا مُنجر شده است. او می‌گفت که امام حسین(ع) برای جلوگیری از ضعف جامعه، اقدام به اعتراض کرد. معتقد بود که یک نظام رانتی در حاکمیت اموی ایجاد شده بود و امام تدبیر را در مقابله با این نظام می‌دید. وی همچنین بر این مهم تاکید داشت که امام حسین(ع) در تعابیر خود بارها بر روحانیتِ ضعیف شده در حاکمیت اموی نیز انتقاد داشته و حرکت خود را برای بیداری علما عنوان کرده است. بیژن عبدالکریمی هم وقتی می‌خواهد از عاشورا سخن بگوید، می‌کوشد آن را در یک افق جهانی ترسیم کند. می‌گوید ابتدا ما باید با فرهنگ جهانیان مرتبط شویم و بر ارزش‌هایی مانند آزادی، عدالت و عدم ذلت آشنا شویم و سپس به فهم فرهنگ حسینی بپردازیم. او عنوان می‌کند که گاه زبان فرقه‌گرایانه بر شناخت امام حسین(ع) غالب شده است. به تعبیر او، سنت‌گرایان چون فاقد زبان جدید و گشودگی به جهان هستند، امام حسین(ع) را هم محدود به یک فرقه‌گرایی کرده‌اند. 📸عکس: مرحوم دکتر داود فیرحی در مجلس عزاداری حسینی @rawinews
🌐شبه دانش پزشکی و تهدید سلامت بشر راوی ، محمدحسین مصلایی: با داغ شدن تب کرونا و اقدامات عجیبی از قبیل کتاب‌سوزان شیخ عباس تبریزیان که در شمایلی آخرالزمانی کتاب طب هاریستون را در حضور مریدانش آتش زد و خاطره‌ تلخ کتاب‌سوزی ایران و مصر را دوباره زنده کرد، یا توصیه‌اش به روغن بنفشه برای درمان کرونا و هشدار نسبت به عواقب واکسن، مبنی بر اینکه واکسن می‌تواند گرایش جنسی افراد را تغییر دهد بار دیگر توجه‌ها به این قبیل کوشش‌های علم‌ستیزانه جلب شد. این اقدام واکنش‌هایی را حتی از درون روحانیت علیه مدعیان «طب اسلامی» برانگیخت. از جمله آیت‌الله جوادی آملی گفت: «اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ به فنّ شریف پزشکی اهانت کرد یا کتاب دانشوران فنّ شریف پزشکی را حرمت ننهاد و سنگی برداشت به این کتاب و کتابت زد، نه ارجی پیدا کرد نه بر ارزش سنگ افزود، نه از ارزش آن کتاب کم کرد». او از این روحانی به عنوان «جاهلی حَجَر» یاد کرد و علم پزشکی را عنوان «گوهر» ستود. همچنین رسول جعفریان به صراحت گفت: «همه طب سنتی، اندازه یک آزمایش پاستور ارزش ندارد و حوزه‌ علمیه صلاحیت ورود به مسائل پزشکی را ندارد». البته نه دامنه‌ این افکار به رفتارهای عجیب و مبتذل محدود می‌شود و نه واکنش عده‌ای از روحانیان مخالف را می‌توان به بیش از اظهار نظرهایی شخصی تعمیم داد؛ چرا که سال‌هاست سیاست رسمی تحت عناوینی از قبیل علم بومی و اسلامی‌سازی علوم و با تأسیس سازمان‌ها و موسسات مختلف، هزینه‌های گزافی تحمیل کرده‌ تا با تئوریزه کردن این امور در راستای تمدن‌سازی اسلامی اقدام کند. اگر از برخی از این ادعاهای خرافه‌آمیز که ماقبل‌ نقد هستند بگذریم، در بین معقول‌ترین این ادعاها تأثیر آثار ابن‌سینا را به هیچ‌وجه نمی‌توان نادیده گرفت. درنگ درباره‌ آثار ابن‌سینا به عنوان ریشه‌ این اقدامات، ما را به اشکالی عام در اسلامی‌سازی علم متوجه می‌کند و آن اینکه بخش زیادی از آن اصولاً علمی نبوده است. او به عنوان یکی از خوشنام‌ترین متفکران مسلمان که همچنان هم از ارج و قرب فراوان در میان اهل علم برخوردار است، حدود دویست کتاب نوشته که بسیاری‌شان به علوم غریبه مربوط می‌شدند. برای مثال، در کتاب نفس استدلال می‌کرد که خیال می‌تواند بر بدنی در فاصله‌ای دور تأثیر بگذارد و از این رو قدرت چشم شور را می‌توان واقعی دانست. در تاریخ دانش پزشکی، کتاب «القانون فی‌‌ الطب» اهمیت به‌سزایی دارد. این کتاب در قرن دوازدهم میلادی به قلم جرالد کرمونایی ترجمه شد و در اروپای قرون وسطا به کتاب درسی معیار در علم پزشکی بدل گشت و با ظهور صنعت چاپ در قرن پانزدهم، این کتاب فقط در همان قرن، شانزده‌ بار تجدید چاپ شد. بخش اعظم مطالبی که او در این کتاب گفته، اقتباس از پزشکان مشهور یونانی، یعنی بقراط و جالینوس است که اگر از ریشه‌ یونانی آن چشم بپوشیم و فقط به محتوای علمی آن توجه کنیم خواهیم یافت که پزشکی جالینوس مبتنی بر نظریه‌ چهار طبع خون، بلغم، سودا و صفرا بوده و بیماری نیز نتیجه‌ به‌هم خوردن تعادل این چهار طبع است. امروزه با آگاهی از اولیات دانش پزشکی نیز می‌توان فهمید که این روایت از طرز کار بدن اساساً اشتباه و فاقدهرگونه کارایی لازم برای درمان بیماری‌هاست. قانون ابن‌سینا نیز در واقع نوعی گردآوری‌ غیر اصیل از کج‌فهمی‌های طبی جالینوس بوده است. مانفرد اولمان درباره‌ قانون می‌نویسد: «هیچ نشانی از تجربه‌های شخصی نویسنده و هیچ اندیشه‌ تازه‌ای در آن یافت نمی‌شود». همچنین نظر به اینکه شرع اسلام تشریح بدن را ممنوع کرده است، به نظر می‌رسد ابن‌سینا اصلاً کالبدی را تشریح نکرده است. مثال‌های فراوانی از مطالب عجیب و غریب و بی‌فایده‌ او می‌توان برجسته کرد، اما آنچه روی‌هم‌رفته می‌توان گفت این است که اگرچه ابن‌سینا منکر وجود علل و امراض جادویی بوده و ردیّه‌ای هم بر نجوم و طالع‌بینی نوشته است، ولی همان‌گونه که رابرت اروین در کتاب دانش خطرناک شرق‌شناسی گفته، به رغم تمام کوشش او جهت اتخاذ مواضع عقلانی، همچنان اثر عظیم پزشکی او یعنی «قانون» نیز چیزی جز جرح و تعدیل کهنه‌پرستانه‌ و فضل‌فروشانه‌ دانش یونان باستان نیست. بالتبع امروزه پس از انباشته‌ شدن سال‌ها دانش و تجربه‌ بشری، پوشاندن ردای دانش بومی یا دانش اسلامی به این آثار تنها سلامت و جان انسان‌ها و سرمایه‌ کشور را نشانه گرفته است. ✔️ مطالب مرتبط راوی: 1️⃣ رویکرد انتقادی مراجع علیه ترویج طب اسلامی و سنتی 2️⃣انتقاد یک مرجع تقلید از مدعیان «طب اسلامی» 3️⃣سفر «از شیطان تا میکروب»_با_ رسول_جعفریان 4️⃣چالش‌های کرونا در کانون روحانیت 5️⃣جدال شیوع و شفا @rawinews
🌐آغاز حکومت جدید طالبان با ورود طالبان به کابل و ارگ ریاست جمهوری افغانستان، گروه افراط‌گرای سلفی طالبان در آستانه بیستمین سالگرد شکست و سقوط اولین حکومتش، آغاز حکومت دوم خود را جشن می‌گیرد. پیام رییس‌جمهور آمریکا به مردم افغانستان بسیار صریح بود: آمریکا در سال ۲۰۰۱ برای دفاع از خود به افغانستان حمله کرد و طالبان را از میان برداشت، برای دفاع از خودش بیست سال به فعالیت نظامی در این کشور ادامه داد و اکنون نیز برای منافع خودش از افغانستان بیرون می‌رود. مقابله با طالبان نیز وظیفه مردم و ارتش افغانستان است، نه آمریکا. گفته می‌شود علی احمد اجلالی؛ سیاستمدار ۸۱ ساله پشتون که فرد مورد توافق طالبان، غرب و پاکستان و عربستان است، حکومت انتقالی افغانستان را بر عهده خواهد گرفت و اشرف غنی؛ رییس‌جمهور مخلوع با حمایت آمریکا از کابل خارج خواهد شد. در تصویر، طالبان در حال پایین کشیدن پرچم ملی افغانستان و برافراشتن پرچم خود است. @rawinews
🌐در جستجوی بدیل سرمایه‌داری در دنیای باستان راوی ، محمدحسین مصلایی: نظام سرمایه‌داری به رغم همه‌ ناکارآمدی‌ها و پیامدهای فاجعه‌باری که به لحاظ اخلاقی‌ و اقتصادی به بار آورده است، همچنان گزینه‌ بدیل کارآمدی در مقابل خود ندارد و عمده‌ کوشش‌های عملی‌ نیز یا شکست خورده‌اند یا در مواقع کمی که فرصت گسترش پیدا کرده‌اند به تجربه‌ها‌ی تلخ تاریخی منجر شده‌اند. اما یافتن جایگزین برای این نظام اقتصادی، با اهمیت‌‌تر از آن است که این ناکامی‌ها و پیچیدگی‌ها باعث ناامیدی از جستجوی یک بدیل و کوشش برای تحقق آن بشود. رساله‌ پیش‌کش (The Gift) اثر مارسل موس (۱۹۵۰-۱۸۷۲) از خلال بررسی تطبیقی پدیده‌ پیش‌کش در جوامع باستانی در پی ارائه‌ خوانشی تام از پدیده‌ مبادله و دلالت‌های معنایی و پیامدهای عملی آن در این جوامع است تا علاوه‌بر درک این نهادهای باستانی نشان بدهد که چگونه درک این نهادها می‌تواند به ما در فهم بهتر جامعه‌ خود و اصلاح آن کمک کند. پیش از این رساله، پنداشت کلی این بود که اقتصادهای ماقبل بازار به وسیله‌ تهاتر عمل می‌کرده‌اند و سعی داشته‌اند مطابق با منطق بازار عمل کنند، اما فاقد تکنولوژی‌های لازم برای صورت بخشیدن به آن بوده‌اند. اما موس در این رساله نشان می‌هد که هرگز اقتصادی مبتنی بر تهاتر وجود نداشته است و آن جوامعی که در آن‌ها از پول استفاده نمی‌شده، دارای اقتصادهای هدیه بودند؛ اقتصادی که نه بر اساس حساب و کتاب، بلکه مبتنی بر امتناع از حساب و کتاب سامان گرفته بودند. اقتصاد هدیه که ریشه در نظامی اخلاقی داشت، آنچه را که ما اصول بنیادین علم اقتصاد می‌دانیم به صراحت رد می‌کرد. مارسل موس نشان می‌دهد که قضیه، ناتوانی آن‌ها از به کار گرفتن وسایلی کارآمد برای دست‌یابی به سود نبود، بلکه آن‌ها به کنه این قضیه پی برده بودند که در تراکنش اقتصادی طلب بیشترین سود از هر طریق ممکن تا چه اندازه نفرت‌انگیز است. این اثر همزمان با بحران سوسیالیسم و ورود مجدد بازار در اتحاد شوروی در دهه‌ ۱۹۲۰ توسط لنین نوشته شده و بدون شک مارسل موس هم این موضوع را در نظر داشته است. دیوید گریبر؛ انسان‌شناس آنارشیست در این باره می‌نویسد: «اگر ناممکن بود که بتوان اقتصاد پولی را حتی در روسیه، جامعه‌ای که در اروپا کمتر از هر کشور دیگری پولی شده بود، به سادگی با قوانین از دور خارج کرد، شاید لازم باشد انقلابیون یادداشت‌های مردم‌نگارانه را مد نظر قرار دهند تا ببینند بازار به واقع چه نوع موجودی است و بدیل‌های بادوام برای سرمایه‌داری ممکن است چه شکلی باشند». به نظر می‌رسد رساله‌ «پیشکش» موس در سال ۱۹۲۵ نیز به همین قصد نوشته شده باشد. او معتقد است که فعالیت‌های مردمی موجود، شالوده‌ای را هم برای نقد اخلاقی سرمایه‌داری و هم برای نگاه اجمالی به شکل جامعه‌ آتی فراهم می‌کند. 📸طرحی از مارسل موس و دایی‌اش امیل دورکیم؛ دو جامعه‌شناس فرانسوی @rawinews
🌐محمدرضا حکیمی؛ دفاع دینی از فقرا راوی : کرونا جان محمدرضا حکیمی را هم گرفت. او از داعیان مکتب تفکیک و تعیین‌کننده نام این روش فکری برخی خراسانی‌ها بود. از نظر حکیمی، ثمرات یک اندیشه می‌باید در جامعه نشان داده شود و به کاهش درد جامعه بیانجامد. آن‌گونه که خود می‌گفت این دغدغه را از همان ابتدای نوجوانی با خود داشته است: «هنوز جوان، بلکه نوجوان بودم که چه بسیار اوقات به‌ویژه شب‌ها به هنگام خواب به یاد محرومان و ناتوانان و دلشکستگان کوی و برزن غم می‌خوردم و چگونگی حال افسرده‌ آنان را پیش خود مجسم می‌کردم و چهره‌ دردسوخته‌ آنان را در نظر می‌آوردم و در غم و غصه‌ آنان به خواب می‌رفتم» (مؤخّره‌ای بر کتاب خورشید مغرب، کیهان، 8 تیر 1361). حکیمی این دغدغه را بعدها مکتوب کرد و گفت: زندگی هر انسانی بر دوگونه است؛ زندگی «قطره‌ای» و زندگی «دریایی». در زندگی قطره‌ای روح انسان مانند قطره‌ای کوچک و محدود است که تنها خود را می‌بیند و خود را می‌خواهد، نه دیگران را. این انسانِ حقیر همین که خودش و فرزندانش سیر شدند دیگر به هیچ انسان دیگر و خانواده‌ دیگر کار ندارد. بر سر دیگران هر چه آمد آمد. اما در زندگی دریایی، انسان بزرگ می‌شود، می‌گسترد و از محدوده‌ بسیار کوچک وجود قطره‌ای خویش رها می‌گردد و به اقیانوس کبیر انسان و جامعه بلکه انسان‌ها و جامعه‌ها می‌پیوندد و خود را عضوی از اعضای پیکر جامعه و جامعه را اعضای گسترده‌ خویش می‌داند. درد همه را چونان درد خود حس می‌کند و آسایش همه را آسایش خود می‌شمارد (محمد حکیمی، گزارشی درباره جلد سوم تا ششم الحیاه، صص99-97). با این نگرش بود که موضوع اقتصاد در نگاه محمدرضا حکیمی برجسته شد. گفته بود که مشکل بزرگ انسان در طول تاریخ، ظلم اقتصادی است نه ظلم سیاسی و اجتماعی. گفت که حتی ظلم‌های سیاسی نیز از اقتصاد نشأت گرفته است. در تعبیری عنوان کرد که هر کس در قضایای زندگی بشری و رنج‌هایی که انسان کشیده است و اکنون نیز می‌کشد به ژرفی بنگرد، یقین خواهد کرد که طاغوتِ اصلی حقیقی همان طاغوت اقتصادی است، و طاغوت سیاسی سیئه‌ای است از سیئات طاغوت اقتصادی (محمدرضا حکیمی، الحیاه، ج3، صص 327-328). حکیمی بر این باور بود که اسلام نیز بر این مهم توجه تام داشته و به صِرف بیان حقیقت، بسنده نکرده است. بلکه در اسلام آنچه مهم است، عدالت است. وی مدعی بود که پیامبران تنها مردم را به حقیقت دعوت نکرده‌اند، بلکه به عدالت نیز فراخوانده‌اند. پیامبران فقط از حق و باطل و کفر و دین سخن نگفته‌اند، بلکه از عدل و ظلم هم سخن به میان آورده‌اند. وی سپس تفاوت پیامبران را با فیلسوفان و مصلحان در همین مهم می‌دانست. می‌گفت که پیامبران به حقیقت و عدالت توامان دعوت کرده‌اند بر خلاف فیلسوفان و مصلحان که صرفاً از حقیقت سخن می‌گویند. توصیه‌هایی که حکیمی برای اصلاح ساختارهای اجتماعی می‌کرد نیز از همین دغدغه ناشی می‌شد. می‌گفت که فقر و محرومیت مردم می‌باید همیشه پیش چشم باشد. حتی به جامعه پزشکان توصیه کرده بود که باید دانشکده‌ پزشکی در محلی ساخته شود که انسان‌های فقیر و محروم در آنجا سکونت و رفت و آمد دارند تا فارغ‌التحصیلان در دوره‌ تحصیل به سیاه‌بختی انسان‌ها بنگرند و روزگار آنان را ببینند و بر نابه‌سامانی مردم وقوف یابند. به اساتید کهنسالِ پزشکی هم پیشنهاد داده بود که فیلم‌هایی از وضع زاغه‌ها و مردم تیره روز دهات و امثال آن تهیه کنند و برای دانشجویان رشته‌های پزشکی به نمایش بگذارند و هر گونه که بشود ارزش انسان را در شخص پزشک تزریق کنند (محمدرضا حکیمی، فریاد روزها، صص 75-76). مرحوم حکیمی برگزاری برخی جشنواره‌ها را هم مورد نقد قرار می‌داد و از دریافت جایزه علوم انسانی فارابی هم سر باز زد. وی گفت تا هنگامی که در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی و نامرئی بیداد می‌کند، برگزاری چنین جشنواره‌هایی از نظر اینجانب در اولویت نیست. سپس این پرسش را از برگزارکنندگان جشنواره پرسید که: آیا این علوم برای ثبت در کتاب‌ها و در دنیای ذهنیت است یا برای خدمت به انسان و حفظ حقوق انسان و پاسداری از کرامت انسان است در واقعیت خارجی و عینیت؟ او با همین نگاه بود که در سال‌های اخیر نیز محبوب اصولگرایان، اصلاح‌طلبان و حتی روشنفکران منتقد نظام نیز باقی مانده بود و هر یک می‌کوشیدند حکیمی را به خود منتسب کنند. نام حکیمی در تاریخ معاصر با دو موضوع دیگر نیز گره خورده است: او نخستین کسی است که سال 42 در کتاب «سرود جهش‌ها» از لقب «امام» برای امام خمینی استفاده کرد. سال 56 نیز پس از درگذشت علی شریعتی اعلام شد شریعتی نام حکیمی را به عنوان وصی خود و مسؤول اصلاح آثارش تعیین کرده است. هرچند حکیمی هیچ‌گاه حاضر به اصلاح آثار شریعتی نشد و گفت ایرادی که «شخصیت‌شکن» باشد در کتاب‌های شریعتی ندیده است. @rawinews
🌐نفت؛ جنگ، کودتا و خون راوی : «هر راه‌حلی برای مسأله نفت در برابر جانشین مصدق می‌گذاشتند مسلماً از آنچه در آخر کار، ایران را مجبور به قبول آن کردند بهتر می‌بود. در آن صورت مقدر نمی‌بود که خواب آشفته‌ نفت، کابوسی چون کودتا را به دنبال داشته باشد، و این همه به ماندن قوام بستگی داشت و قوام از دیدگاهی بس متفاوت به ماجرای نفت و چگونگی چیرگی بر بحرانی که ایران را در آتش می‌کشید می‌نگریست» (در تیررس حادثه، ص 317). ۲۵ تیر ۱۳۳۱ مصدق در پی اختلاف با شاه استعفا داد و شاه ناچار شد علی‌رغم تمایلش فرمان نخست‌وزیری احمد قوام‌ را صادر کند. متن تند اطلاعیه‌ قوام او در محتوا و کلام از صراحتی چشمگیر برخوردار بود و به اعتراض و شورشی دامن زد که در تاریخ با عنوان «قیام سی تیر» شناخته می‌شود. از آن پس نام قوام با خیانت مترادف شد. وی در آغاز این اطلاعیه به مسأله نفت و کوشش خود در راه «استیفای حق کامل ایران» اشاره کرده و از «سرسختی بی‌مانندی» که مصدق در راه احقاق حقوق مردم از خود بروز داده بود سخن می‌گوید (همان، ص 277). قوام که قصد داشت در پیشبرد هدف‌های برحق ایران در مسأله‌ نفت بیشتر بر دیپلماسی تأکید کند تا بر رویارویی آشکار، این را هم ناگفته نمی‌گذارد که «در ضمن مذاکرات نوعی بی‌تدبیری نشان داده … و مطالبه‌ حق مشروع از یک کمپانی را مبدل به خصومت بین دو ملت ساخت». همچنین در آن زمان بحران مالی ناشی از عدم فروش نفت، ایران را در آستانه‌ ورشکستگی قرار داده بود و مصدق راه ایجاد تفاهم را که تنها امکان گذار از این بن‌بست بوده به کلی منتفی کرده بود. اما قوام اعتقاد متفاوتی داشت:‌ «من هیچ وقت مثل دکتر مصدق معتقد نیستم که روی چاه‌های نفت را ببندیم و مملکت را در فقر بسوزانیم. باید ایجاد ثروت و کار کرد تا مردم مرفه باشند». توجه به این محدودیت‌ها و شهامت بیان آن‌ها، قوام را در مقابل مصدق و انتظارات سیراب‌نشده‌ ملتی تحقیرشده قرار ‌داد و خشم آن‌ها را علیه خود بر‌انگیخت. موضوع با اهمیت دیگر آن اطلاعیه، نگاه ویژه‌ او به دین بود: «به همان اندازه که از عوام‌فریبی در امور سیاست بیزارم، در مسائل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم. کسانی که به بهانه‌ مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت‌ نموده‌اند لطمه شدیدی به آزادی وارد ساخته، زحمات بانیان مشروطه را از نیم‌قرن به این طرف به هدر داده‌اند. من در عین احترام به تعالیم مقدس اسلام، دیانت را از سیاست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری خواهم کرد» (همان، ص 278). آخرین موضوع اطلاعیه نیز خطاب به کسانی بود که در برابر قوام مانع‌تراشی می‌کردند: «دوره‌ عصیان سپری شد، روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است. کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد!» (همان، ص 279). حمید شوکت در کتاب «در تیررس حادثه» معتقد است که چند روز پس از این اطلاعیه، با کوشش همه‌جانبه‌ دربار و بسیاری دیگر در حالی که قوام هیچ اطلاعی نداشت حادثه‌ سی‌ام تیر رخ داد و به حساب او نوشته شد و او را مجبور به ترک قدرت کردند (همان، ص 292). بیانیه‌ «کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد» و حوادث خونین سی‌ تیر دلایل اصلی سقوط قوام بودند؛ کشتاری که بازتاب آن شاید به گفته حمید شوکت «اغراق‌آمیز و دور از واقعیت بوده باشد. مخالفان ظاهراً بیشتر به تأثیر روانی و تبلیغاتی ادعاهای خود تکیه داشته‌اند تا بیان واقعیت» (همان، ص294). اگرچه واقعه سی تیر سال 31 به پیروزی مصدق و کاشانی منجر شد و آنها به ریاست قوای مجریه و مقننه دست یافتند و حتی حکم مصادره اموال و مفسد بودن قوام را از مجلس گرفتند، ولی اختلافات دو جناح پیروز ماجرا قبل از «شب هفت شهدای سی تیر» آغاز شد. نخستین اختلاف بر سر تعیین وزرای دولت دوم مصدق بود که با افزایش تدریجی اختلافات تا کودتای 28 مرداد 32 ادامه یافت و به جدایی و تضاد کامل بین مصدق و کاشانی انجامید. قوام اگرچه با تبلیغات حامیان مصدق و کاشانی بدنام ماند، ولی این دربار پهلوی بود که برنده واقعی این جدال شد و همه رقبا را از میدان خارج کرد. از همین رو باید واقعه 30 تیر سال 31 را یکی از بسترهای اصلی پیروزی خیر‌ه‌کننده کودتای 28 مرداد سال 32 دانست. @rawinews
🌐در فقدان پیرانِ محقق راوی : در روزهایی که بیماری کرونا در کشور، آمار مرگ را افزایش داده، سه تن از محققان برجسته کشور نیز روی در نقاب خاک کشیدند. صفدر تقی‌زاده؛ مترجم و نویسنده برجسته‌ای بود که در سن 89 سالگی درگذشت. او دلبسته‌ ترجمه بود و می‌گفت که ترجمه را نمی‌توان به کسی آموخت. معتقد بود که ترجمه به دلیل به‌کارگیری خلاقیت، خود یک هنر است. بر همین اساس می‌گفت که مترجم در مرحله اول باید خواننده‌ای دقیق و حساس باشد. باید به متن احساس داشته باشد. معتقد بود که مترجم گذشته از شناخت زبان، به چیزی شهودی هم نیازمند است. بر همین اساس می‌گفت هر گاه که زبانِ اصلی، این احساس را از او دریغ کند، ترجمه‌ متن ممکن نخواهد شد. تقی‌زاده کار مترجم را سخت‌تر از کار نویسنده می‌دانست. در همین خصوص می‌گفت که نویسنده وقتی مطلبی می‌نویسد، می‌تواند به دلخواهِ خود موضوع را تغییر دهد. اما مترجم با یک کتاب نوشته‌شده سر و کار دارد و نمی‌تواند دخالتی در متن کند. در عین حال باید حسِ خوبی را به مخاطب انتقال دهد. وی برخی آثار ویل دورانت، امبرتو اکو، جان اشتاین بک و گابریل گارسیا مارکز را ترجمه کرده بود. تقی‌زاده علاوه بر ترجمه، به معرفی نویسندگان و آثار ادبی نیز توجه داشت و داوری برخی جوایز معتبر ادبی را نیز بر عهده گرفته بود. لطف‌الله یارمحمدی؛ زبان‌شناس و عضو پیوسته فرهنگستان علوم نیز به‌تازگی در اثر کرونا در سن 88 سالگی درگذشت. وی کتاب‌هایی درباره زبان‌شناسی نوشته بود. او به آموزش زبان اهتمام داشت و در ابتدای انقلاب نیز عضو کمیته برنامه‌ریزی شورای انقلاب فرهنگی در تنظیم برنامه‌های زبان انگلیسی بود. یارمحمدی را به عنوان پایه‌گذار دوره کارشناسی ارشد زبان انگلیسی در دانشگاه هم می‌شناسند. در همین خصوص گفته بود: از کارهایی که بیش از هر چیز به من رضایت خاطر داده است، ایجاد برنامه فوق لیسانس در آموزش زبان است که برای اولین بار به طور نظام‌مند در دانشگاه شیراز برقرار شد. علاوه بر این، وی به نگارش مقالات و کتاب‌هایی با موضوعات زبان‌شناسی، گفتمان‌شناسی و صوت‌شناسی پرداخت. خود گفته بود که به نگارش مقاله راغب‌تر است و بر حسب طبیعت رشته تخصصی، این مقالات اغلب به زبان انگلیسی و در خارج از کشور مانند امریکا، انگلستان، آلمان، لهستان، یوگسلاوی و هند به چاپ رسیده است. دیگر محققی که دیده از جهان فروبست، پرویز کردوانی بود. او نسبت به دو محققِ پیشین، از شهرت بیشتری برخوردار بوده است. تأملات و تحقیقات او در خصوص جغرافیا بود و به عنوان چهره ماندگار کشور نیز انتخاب شد. کردوانی را به عنوان پدر علم کویرشناسی ایران هم می‌شناختند. کتاب‌ها و مقالات بسیاری نوشته بود و هشدارهایی که درباره کمبود آب بیان می‌کرد، در کنار صراحت لهجه‌ او سبب می‌شد تا سخنانش مورد توجه قرار گیرد. او در خصوص کمبود آب و سیاست‌های غلط آبی بارها هشدار داد. کردوانی می‌گفت تا 50 سال دیگر، ایران نه آب سطحی خواهد داشت و نه آب زیرزمینی. او انتقال آب را چاره‌ کمبود آب در ایران نمی‌دانست و به نقد آن پرداخته بود. وی معتقد بود که انتقال آب دریای خزر به سمنان جنبه سیاسی داشته و انتقال آب خلیج فارس و دریای عمان به خراسان جنوبی و رضوی مشکل کم‌آبی را رفع نخواهد کرد. کردوانی پس از عمری تحقیق و هشدار نسبت به برخی بی‌تدبیری‌ها، در 90 سالگی دیده از جهان فروبست. 📸عکس تدفین پروفسور کردوانی در بهشت زهرای تهران @rawinews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐کلیپ هشتادمین سال استعفای اجباری رضاشاه و اشغال ایران از سوی نیروهای متفقین @rawinews
🌐ادعانامه‌ای علیه «توحش بازار» راوی ، محمدحسین مصلایی: شکست ابرقدرت شرق و سیطره سرمایه‌داری سبب نشده که چپ‌گرایان از تلاش برای نکوهش اقتصاد بازار دست بردارند. جرالد آلن کوهن (2009-1941) فیلسوف مارکسیست کانادایی یکی از مهم‌ترین مدافعان مارکس و مخالفان بازار در سال‌های پس از فروپاشی شوروی بوده است. وی در کتاب «چرا سوسیالیسم نه؟» که در اواخر عمرش نوشت، با شرح موقعیت یک سفر تفریحی نشان می‌دهد که بیشتر مردم چنانچه در این موقعیت‌ها قرار بگیرند، شکل زندگی سوسیالیستی را بیشتر ترجیح می‌دهند. وی به دو اصل مساوات‌طلبی و اجتماع می‌پردازد که در سفر تفریحی محقق می‌شوند و توضیح خوبی برای جذابیت شیوه‌ سازماندهی به سبک سفر تفریحی به نظر می‌رسند. مراد از مساوات‌طلبی یا اصل عدالت، برابری بنیادی فرصت‌هاست. خصلت محوری مفهوم اصل اجتماع نیز این است که افراد به فکر یکدیگر باشند و در صورت ضرورت و امکان از یکدیگر مراقبت کنند. اصل اجتماع مقتضی رابطه‌ متقابل جمعی است که اصلی ضد بازار است. مطابق این اصل، اگر کسی به دیگری خدمتی کند دلیلش فایده‌ای نیست که نصیبش می‌شود، بلکه به این خاطر است که دیگری به خدمت او احتیاج دارد. در مقابل در رابطه‌‌ استوار بر بازار، پاداش نقدی هر فعالیت مولدی را برمی‌انگیزد، و انگیزه‌ هر فعالیت مولدی نوعاً ترکیبی از ترس و طمع است، نه تعهد اخلاقی افراد به یکدیگر. این برخورد طمع‌آلود و ترس‌برانگیز که از منظر بازار با هم‌نوعان صورت می‌گیرد و آنان را صرفاً به عنوان منابع بالقوه‌ ثروت و تهدیدی برای موقعیت شخص قلمداد می‌کند به واقع وحشتناک است اما به واسطه‌ دوام قرن‌ها تمدن سرمایه‌داری ما با آن خو گرفته‌ایم و به آن عادت کرده‌ایم. کوهن سپس می‌پرسد: آیا تعمیم اصل اجتماع و اصل عدالت به عنوان آرمان سوسیالیسم به کل حیات اقتصادی امر مطلوبی است؟ و بنا به فرض مطلوب بودن، آیا چنین آرمانی اصلاً ممکن است؟ وی سپس به موانع سوسیالیسم می‌پردازد: نخست اینکه اگرچه ما می‌توانیم نظام اقتصادی را بر اساس پرورش خودخواهی و دامن زدن به آن بگردانیم، اما نمی‌دانیم که نظام اقتصادی چگونه می‌تواند با پرورش سخاوت انسانی و بهره‌گیری از آن کار کند. همچنین رشدنیافتگی تکنولوژی‌های اجتماعی باعث می‌شود ناتوان از آن باشیم که بدانیم بدون کمک دم و دستگاه بازار چه چیزی را چگونه و به چه مقدار تولید کنیم. یکی از مواردی که مثال سفر تفریحی را برای تعمیم به ابعاد وسیع اقتصادی از کار می‌اندازد و وضعیتِ به کلی متفاوت جامعه را برجسته می‌کند، همین مورد است. اما کوهن برای حل این مشکل ایده‌ کتابی از جوزف کارینز را به میان می‌کشد که عنوان فرعی آن «رساله‌ای در باب نظریه‌ اقتصادی-سیاسی آرمانی» است. در این کتاب مسأله‌ تکنولوژی اجتماعی با به کارگیری مکانیسم بازار در خدمت برابری و اجتماع حل می‌شود. سوسیالیسم استوار بر بازار هم یکی دیگر از راه‌حل‌های ممکن برای حل معضلِ برنامه‌ریزی جامع است. این روش یکی از برنامه‌ریزی‌های غیرمتمرکز سازماندهی اقتصادی است که تا کنون اقتصاددانان سوسیالیست به خاطر پیوند تاریخی اندیشه سوسیالیسم با اندیشه برنامه‌ریزی متمرکز از آن غافل بوده‌اند. البته او فراموش نمی‌کند که بازار ذاتاً چیز نفرت‌انگیزی است. وی به سه ویژگی بازار اشاره کرده و می‌نویسد: «استعداد بازار در این است که می‌تواند ابتدایی‌ترین انگیزه‌ها را برای اهداف مطلوبی بسیج کند؛ اما در عین حال آثار نامطلوبی، چون نابرابری ناعادلانه و عظیم ایجاد می‌کند. در هر دید متعادل و موزونی، باید هر سه جنبه‌ حکم بالا را با هم در نظر گرفت، ولی برخی از پیروان سوسیالیسم استوار بر بازار با غفلت از دو ویژگی اول، خود را می‌فریبند. برنارد مندویل این دو ویژگی را همیشه با هم در نظر می‌گرفت، به همین دلیل عنوان فرعی کتابی را که در ستایش بازار نوشته بود گذاشت: رذایل خصوصی، منافع عمومی». کوهن پیش از اینکه کتاب را آغاز کند در مقدمه اشاره می‌کند که پرسشی که عنوان این کتاب است، به قصد پاسخ گرفتن مطرح نشده، اما به رغم همه‌ پیچیدگی‌ها و موانع نباید این ایده‌آل را رها کرد. در قطعه‌ پایانی کتاب نیز این حرف اینشتین را نقل می‌کند که سوسیالیسم عبارت است از کوشش بشر «برای غلبه کردن بر این مرحله‌ تعرض‌آمیز تحول انسانی و فراتر رفتن از آن»، و باز تأکید می‌کند که هر بازاری، حتی بازار سوسیالیستی، نوعی نظام تعرض‌آمیز است. همچنین شکست خوردن کوشش‌هایی که تا کنون برای فراتر رفتن از این سبعیت صورت گرفته، نباید باعث رها کردن این تلاش‌ها شود. @rawinews
🌐گزارش بیرونی از عاشورا راوی : در آخرین سال‌های ریاست‌جمهوری اشرف غنی، اخباری مبنی بر عزم دولت افغانستان برای بازسازی مقبره ابوریحان محمد بن احمد بیرونی در شهر غزنی افغانستان منتشر شد. بر پایه این اخبار، قبر ابوریحان با اینکه وضع نامناسبی داشت، اما مورد اقبال مردم بود و آنها با بستن پارچه‌هایی به قبر، طلب حاجت می‌کردند. ابوریحان بیرونی اگرچه مشخص نیست که دقیقا چه مذهبی داشته و حتی برخی او را مؤمن به دین مانوی می‌دانند، اما به احتمال زیاد شیعه دوازده امامی نبود. از سخنان انتقادی وی درباره برخی شیعیان در برخی آثارش پیداست که احتمالا از اهل سنت یا از شیعیان زیدی بوده است، اما در تاریخ ایران و اسلام به عنوان یکی از مهم‌ترین دانشمندان همه‌چیزدان مطرح بوده که هزار سال پیش توانست در دانش‌های فراوانی اثرگذار و صاحب تألیف یا اختراع باشد. اکنون شهر محل دفن بیرونی، محل سکونت شیعیان هزاره است و آنها نیز به وی احترام می‌گذارند. با توجه به حاکمیت مجدد طالبان، مشخص نیست که آیا عملیات ساخت آرامگاه وی ادامه خواهد یافت یا در هاله‌ای از ابهام و فراموشی فروخواهد رفت. ابوریحان بیرونی فراتر از این بی‌اعتنایی‌ها دانشمندی بزرگ در تاریخ بشر قلمداد می‌شود که هم نقش مهمی در انتقال دانش‌های ایرانی، اسلامی، هندی و یونانی به نسل‌های بعدی داشته و هم به بی‌طرفی و انصاف شناخته شده است. اکنون یکی از مهم‌ترین گزارش‌ها درباره واقعه کربلا و عزاداری شیعیان نخستین را در کتاب ارزشمند «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» می‌توان دید که بیرونی در سن جوانی در گرگان تألیف کرده است. در صفحه 420 از تصحیح پریز اذکائی آمده است: «مسلمانان ماه محرم را گرامی می‌داشتند، تا اینکه کشتار حسین بن علی ابی‌طالب به همراه خاندان رسول خدا از فرزندان ابوطالب در بیابان رخ داد و با حسین و خانواده‌اش رفتاری شد که تا پیش از آن در همه مردمان با بدترین افراد نیز چنین رفتاری نشده بود؛ کارهایی همچون کشتن با زبان تشنه به وسیله شمشیر و آتش زدن و بر نیزه کردن سرها و تازاندن اسب‌ها بر اجساد پاره‌پاره و هتک حرمت و اسیر کردن زنان و کودکان و نمایش دادن آنان روی شترها. از آن زمان مسلمانان محرم را شوم دانستند، ولی بنی‌امیه آن را عید می‌گرفتند و لباس‌های نو می‌پوشیدند و آرایش کرده و خود را مزین به زیورآلات می‌کردند ... ولی شیعه در ماه محرم نوحه می‌خوانند و برای کشته شدن سیدالشهدا گریه می‌کنند و در مدینة‌السلام [=بغداد] و شهرهای دیگر عزاداری آشکار می‌کنند و به زیارت تربت پاک کربلا می‌روند ». در صفحه 422 نیز ابوریحان به وقایع ماه صفر پرداخته و می‌گوید: «اول ماه صفر سر حسین (علیه‌السلام) وارد دمشق شد و یزید (که خدا لعنتش کند) سر را مقابل خود گذاشته و با چوب دستی‌اش به دندان‌ها می‌زد و این [شعر] را می‌خواند: "از قبیله خندف نیستم اگر از فرزندان احمد[ص] انتقام نگیرم. کاش بزرگان قبیله‌ام در جنگ بدر، اکنون بودند و ناله خزرجیان از ضربات شمشیر را می‌دیدند و شادی می‌کرده و می‌گفتند: آفرین بر تو ای یزید! ما بزرگان آنها را کشتیم و تلافی قتل بزرگان خود در جنگ بدر را بر سر آنها درآوردیم و بی‌حساب شدیم" ... بیستم صفر سر حسین را به کربلا بازگردانده و کنار پیکرش دفن کردند و در این روز، خاندان حسین هنگام بازگشت از شام به زیارت اربعین رفتند». اشاره صریح ابوریحان به عمق فجایع کربلا از جمله لب‌تشنه کشتن نوه پیامبر(ص)، کفرگویی یزید و زیارت اربعین و نیز عزاداری علنی شیعیان نخستین، این کتاب را به یکی از مهم‌ترین و قدیمی‌ترین منابع معتبر مربوط به فاجعه کربلا و عزاداری حسینی شیعیان بدل کرده است. روز 13 شهریور هر سال که زادروز ابوریحان بیرونی است به عنوان روز بزرگداشت او تعیین شده است. او احتمالا 13 شهریور سال 352 شمسی در بیرون شهر کاث خوارزم متولد شد، در سن 75 سالگی در غزنی از دنیا رفت و در این شهر تاریخی به خاک سپرده شد. غزنی اکنون در جنوب شرق افغانستان قرار دارد. 📸عکس قبر ابوریحان در غزنی افغانستان @rawinews
🌐درگذشت آیت‌الله‌العظمی حکیم رسانه‌های عراقی خبر داده‌اند که آیت‌الله‌العظمی سید محمد سعید حکیم؛ یکی از چهار مرجع تقلید اصلی نجف اشرف در سن ۸۷ سالگی بر اثر سکته قلبی از دنیا رفته است. آقای حکیم نوه دختری مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید محسن حکیم؛ زعیم نجف در دهه شصت میلادی بود. پیش‌تر در اینجا نوشته بودیم که وی نخستین فقیه برجسته شیعه به شمار می‌آید که قائل به عدم جواز اعدام مرتد شده است. @rawinews
🌐نیاکان مطالبه‌گر زنان مسلمان راوی ، محمدحسین مصلایی: جریان غالب شرق‌شناسی مایل است طیف وسیع تجارب زنان مسلمان و زنان در خاورمیانه را در توده‌ای انتزاعی به نام «زن مسلمان» به منزله‌ یک «دیگری»ِ عجیب و غریب که تمام وجوه زندگی‌اش محدود به فضاهایی است که مذهب برایش تعیین کرده، یک‌کاسه کند؛ فضاهایی از سنخ حرم‌سرا و سنت‌هایی از قبیل پرده‌نشینی، و به این نحو به انکار سرگذشت‌ همه‌ زنانی بپردازد که اندیشه و رفتار متفاوتی از هنجارهای جامعه‌شان داشته‌اند. جریان‌های محافظه‌کار و ارتجاعی نیز در عمل با آن‌ها همکاری می‌کنند و کوشش‌هایی را که در جهت احقاق حقوق زنان و عدالت‌اجتماعی صورت می‌گیرد به اعتبار اینکه برخاسته از فرهنگ بیگانه و فمینیست است مصداقی از «غرب‌زدگی» به شمار می‌آورد و مورد طرد قرار می‌دهد. فریده شهید؛ جامعه‌شناس پاکستانی در کتاب «Great Ancestors» که فاطمه صادقی آن را با عنوان «نیاکان ما» به فارسی ترجمه کرده، می‌کوشد زیر پای این قبیل اسطور‌ه‌ها را خالی کند؛ اسطوره‌‌هایی مبنی بر این‌که مبارزات زنان برای حقوقشان در جوامع اسلامی با این جوامع نسبتی ندارد و چیزی وارداتی از فرهنگ غربی است. او این هدف را از طریق احیای روایت‌های زنان مسلمانی که در طول تاریخ برای عدالت‌ اجتماعی مبارزه کرده‌اند دنبال می‌کند. در طول تاریخ گویا مجموعه‌ای از عوامل هماهنگ شده‌اند تا با همدستی با متون تاریخیِ «مورد قبول» به طور کامل حافظه‌ ما را در مورد نیاکان بزرگمان در تاریخ پاک کند. بازپس‌گیری و بازگویی بخش‌های کمتر شناخته شده‌ تاریخ و نشان دادن این امر که «زن مسلمان» بودن نه به منزله‌ یک حقیقت همگون و مطلق بلکه به اَشکال گوناگون و مختلفی ممکن است؛ هدفی است که او از طریق بیان سرگذشت نخستین نسل از این زنان از قرن هشتم میلادی تا ایجاد هویت‌های جدیدشان در قرن بیستم در دنبال کرده است. شهید بر اساس این روایت‌ها نتیجه می‌گیرد که از همان آغاز زنان در سه مورد آشکارا حقوق خود را مطالبه کرده‌اند: نخست؛ حق کنترل بر زندگی شخصی از جمله بدن، روابط جنسی و حقوق جاری در وضعیت زناشویی. دومین مورد، اقدام زنان در ایجاد همبستگی با زنان دیگر یعنی ابتکارات زنان در حمایت از زنان دیگر و سومین مورد نیز تلاش زنان برای اصلاح جامعه‌شان. وی توانسته بخش کوچکی از صدای زنانی را که با انتقاد از هنجارها، باورها و مناسبات قدرت، چشم‌انداز یک جامعه‌ عادلانه‌تر برای خود و دیگران را در جوامع اسلامی پیش چشم داشته‌اند و اقداماتی در این راه انجام داده‌اند، ثبت کند. خانم شهید پس از روایت‌های شکوهمندی که از مبارزه‌ این زنان ارائه داده، می‌نویسد: «مطلب دیگری برای گفتن نمانده یا بهتر است بگویم نمی‌توان به صداها و روایت‌های قدرتمند این نیاکان بزرگ، چیزی اضافه کرد. تنها می‌توان هم‌صدا با فاطمه مرنیسی گفت که خواست ما بهره‌گیری تام و تمام از حقوق انسانی عام، اینجا و اکنون می‌طلبد که مسؤولیت تاریخی خود را بپذیریم، آن را از نو بخوانیم، و یک تاریخ اسلامی گشوده را بازسازی کنیم ... این وظیفه، ناخوشایند و نامطبوع نیست، بلکه سفری لذت‌بخش و مطبوع است». @rawinews
🌐مواجهه‌ها با طالقانی راوی : سید محمود طالقانی نگاهی به اسلام را برگزیده بود که موافقان و مخالفانی را به همراه داشت. عمده توجه او به برداشت اجتماعی از اسلام بود. دکتر محمد مهدی جعفری که از همراهان طالقانی بود و درس‌های تفسیر او را تقریر می‌کرد، معتقد است که طالقانی قرآن را حرکت‌آفرین معرفی می‌کرده و توجه به اجتماع را در نظر داشته است. همین نحوه نگرش اما سبب شده تا محمد علی ایازی؛ قرآن‌پژوه حوزوی عنوان کند که توجه طالقانی به عرصه اجتماع، فرصت پرداختن دقیق به تفسیر قرآن را از وی گرفت. ایازی اما معتقد است که سابقاً عاِلمان دینی می‌کوشیدند تا نتایج تحقیقات خود را به زبان عربی به نگارش در آورند، اما طالقانی «پرتوی از قرآن» را به فارسی نوشت و سبب جذب بیشتر مخاطبان فارسی‌زبان را فراهم کرد. همین رویکرد است که مهدی خلجی، آن را سبب‌سازِ جذب مخاطبانِ جوان و دانشجویان به تفسیر قرآن می‌داند. برخی مواضع قرآنی طالقانی هم مورد توجه نسل بعدی نواندیشان دینی قرار گرفت. طالقانی در خصوص داستان‌های قرآنی به این نکته توجه داده بود که لازم نیست تمامی داستان‌های قرآن واقعیت داشته باشد؛ ممکن است اسطوره باشد، اما این اسطوره‌ها برای هدفی گفته شده که باید آن هدف را برجسته کرد (پرتوی از قرآن، ج3، صص 171-172). این نگرش مورد توجه عبدالکریم سروش قرار گرفت و آن را مورد تمجید قرار داد. برداشت‌های طالقانی از قرآن در جهت آزادی فکر و برابری بود. احمد زیدآبادی معتقد است که از این جهت، طالقانی شاید بیش از روحانیون دیگر به سکولاریزم نزدیک شده است. رویکرد طالقانی به اجتهاد هم مورد توجه برخی پژوهشگران قرار گرفت. طالقانی طرح «اجتهاد شورایی» را مطرح کرده بود. سید علی میرموسوی؛ استاد علوم سیاسی دانشگاه مفید قم می‌گوید اگر این رویکرد طالقانی مورد توجه قرار می‌گرفت و امتداد می‌یافت، می‌توانست تحولی در عرصه اجتهاد ایجاد کند. همچنین می‌توانست راه گذار را آسان‌تر کند. توجه طالقانی به نظام شورایی نیز مورد توجه بوده است. او اگرچه به نحو نظام‌مند به دموکراسی نپرداخت، اما با طرح ایده‌ شورا به دموکراسی نزدیک شد. مرحوم دکتر داود فیرحی؛ اندیشمند فقید علوم سیاسی این مؤلفه را در آرای طالقانی برجسته می‌دید. وی گفته بود که طالقانی به وسیله‌ طرح ایده‌ شورا، مقدمات بحث از دموکراسی را هموار کرده است. طالقانی در تفسیر پرتوی از قرآن، برخی مباحث علمی را هم مطرح کرد و این رویکردِ او برخی انتقادها را برانگیخت. بهاء‌الدین خرمشاهی؛ قرآن‌پژوه معاصر از جمله این منتقدان است. وی اعتقاد دارد که تفسیرِ علمی از قرآن در دنیای امروز مورد قبول نیست. خرمشاهی می‌گوید تفسیر علمی اگر مشکلی نیافزاید، نمی‌تواند مشکلی را حل کند. به تعبیر او، امروزه مشخص شده است که راه علم تکنولوژیک جدید از راه ایمان و عقیده جداست. وی در نقدی به طالقانی می‌گوید چرا باید تعارف کرد و انطباق‌های ساده‌دلانه انجام داد؟ بهتر است که علم و مخصوصاً علم جدید و ایمان هر یک به راه خود بروند و به هم تعارف نکنند. حسن محدثی هم به نقد این رویکردِ طالقانی پرداخت و این نحوه نگرش را «تجددمالی» نامید. طالقانی در آرای خود کوشید تا راه حل بسیاری از مشکلات را با ارجاع به دین حل کند. او دین را همچون گنجی مخفی می‌دید که امکان پاسخ‌گویی به مشکلات را دارد. حسن یوسفی اشکوری در نقد این رویکردِ طالقانی می‌گوید: «تجارب تاریخ معاصر نشان می‌دهد که اسلامِ تمامیت‌خواه، در نهایت جز فساد نتیجه‌ای به بار نخواهد آورد. در نقد دیگری در همین خصوص، مهدی خلجی گفته که طالقانی به دنبال یک «دین رمانتیک» بود. وی معتقد بود که یک اسلام واقعی داریم که در پشت غبارهای تاریخ مدفون شده است. عبدالکریم سروش نیز این رویکرد طالقانی را «بَزَک کردن دین» نامیده است. طالقانی ایده‌هایی را طرح کرد. او برخی مواضعی را عنوان کرد که تا پیش از این مورد توجه نبود؛ برخی ایده‌های او اینک مقبول افتاده، برخی از این ایده‌ها با تأملات دقیق‌تری مورد بررسی قرار گرفته و بعضاً مورد نقد واقع شده است. آنچه مسلم است این‌ است که طالقانی سنگ بنای برخی از مفاهیم و مقدمات فهم امروزی از دین را گذاشته است. @rawinews
🌐انتقاد شیعیان از انحصارطلبی و عهدشکنی طالبان راوی : گروهی از روحانیون و فعالان فرهنگی و اجتماعی شیعه افغانستان در نشستی که امروز به دعوت شورای علمای شیعه افغانستان (وابسته به جریان شیخ آصف محسنی) در کابل برگزار شد، از اقدام انحصارطلبانه در اختصاص وزیران کابینه جدید به جناح‌های داخل طالبان انتقاده کرده و آن را بر خلاف وعده‌های پیشین این گروه دانستند. شیعیان افغانستان که حدود یک سوم جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند همواره مورد آزار و بی‌مهری پشتون‌های حاکم (اعم از پشتون‌های طالبان و پشتون‌های غیر طالبان) بوده‌اند و از همین رو بیشترشان در جدال اخیر میان طالبان و عوامل دولت سرنگون‌شده، بی‌طرف مانده و دخالتی نکرده‌اند. در بیانیه شورای علمای شیعه افغانستان آمده که کابینه طالبان، غیر عادلانه است و موجب بروز مشکلاتی برای جامعه و کشور خواهد شد. در کابینه طالبان، قدرت میان جناح‌های مختلف این گروه تقسیم شده و طیف وابسته به پاکستان نیز جایگاه مهمی دارد، اما شیعیان هیچ نماینده‌ای در این دولت ندارند. @rawinews
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌐مفسر آزادی/بازنشر آیت‌الله سید محمود علایی طالقانی (۱۳۵۸-۱۲۸۹) اولین امام جمعه تهران پس از انقلاب بود. وی سه روز قبل از وفاتش،در آخرین خطبه خود در ۱۶ شهریور ۱۳۵۸ نسبت به «استبداد دینی» هشدار داد. طالقانی از میرزای نائینی آموخته بود که خطر استبداد دینی بیشتر از استبداد سیاسی است. او در جوانی مدت کوتاهی در زمان مرجعیت نائینی، در جلسات درس حوزه نجف شرکت کرده بود و دو سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، در سال ۱۳۳۴ کتاب «تنبیه‌الامه» میرزای نائینی را احیا کرد. وی حدود ۹سال از عمر خود را در زندان حکومت پهلوی گذراند،سال‌ها در مسجد هدایت و دوره زندان به برپایی جلسات تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه پرداخت و نقش مهمی در آوردن قرآن به صحنه اجتماع و سیاست داشت. روش تفسیری او منتقدانی هم داشت و چندان مورد استقبال محققان قرار نگرفت. منتقدان می‌گفتند که تفسیر او «علم‌زده» و «سلیقه‌ای» بود و تطابق چندانی با متدهای مقبول تفسیری نداشت. طالقانی بیشترین رأی تاریخ جمهوری اسلامی را در انتخابات خبرگان قانون اساسی کسب کرد. او اولین رییس شورای انقلاب اسلامی بود. شورایی و مردمی شدن اداره کشور، مهم‌ترین دغدغه او در پایان عمر محسوب می‌شد. @rawinews