eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
6.6هزار دنبال‌کننده
509 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لاله ها پژمرد و بلبل را دگر آوا نبود هیچ کس در باغ مثل باغبان تنها نبود یک مدینه دشمن و یک خانه ی بی فاطمه بانوی آن خانه کس جز زینب کبری نبود روی سیلی خورده ی زهرا شهادت می دهد از علی مظلوم تر مردی در این دنیا نبود نیست جایز خانه ی کفار را آتش زدن ای مسلمانان! مسلمان بود زهرا یا نبود!؟ ای جنایت کار! ای بیدادگر! رویت سیاه اجر و پاداش رسالت کشتن زهرا نبود مصطفی از تو مودت خواست تو سیلی زدی بی حیا! سیلی زدن اجر ذوی القربی نبود ریخت دشمن بر سر زهرا ولایت را ببین بارها از پا فتاد و غافل از مولا نبود من نمی گویم چه شد گویند در چشم علی سیل دشمن بود پیدا فاطمه پیدا نبود ای مدینه! آتش غیرت چرا آبت نکرد؟ جای ناموس خدا در دامن صحرا نبود آنچه بر آل علی در کربلا یکسر گذشت در سقیفه اتفاق افتاد عاشورا نبود @raziolhossein
دشمن فاطمه ازرحمت حق مأیوس است درصف حشرهمه حاصل اوافسوس است همه دم گفته ام ودرهمه جامیگویم آنکه سیلی زده برفاطمه بی ناموس است @raziolhossein
باغبانی مثل من شرمنده ازگل‌ها نشد غنچۀ نشکفته‌ام گلبرگ‌هایش وا نشد آشیانی را که با هم ساختیم آتش زدند هر چه پیغمبر سفارش کرده بود اجرا نشد پای نامحرم نباید باز می‌شد در حرم با تمام قدرتم مانع شدم امّا نشد ضربه‌ای با پا به در زد سخت پهلویم شکست بعد ازآن، زهرا برای تو دگر زهرا نشد پشت در افتاده بودم خصم در را می‌فشرد یاعلی گفتم که برخیزم، ولی تنها نشد بین آتش ناگهان دلواپس زینب شدم دود می‌دیدم فضا را، دخترم پیدا نشد  ریسمان را باز می‌کردم اگر قنفذ نبود با غلاف تیغ محکم زد به دستم، وا نشد @raziolhossein
راز آئینه رو برملا نکن خودتو این همه جابجا نکن الهی درد و بلات به جون من... در خونه رو تو دیگه وا نکن یعنی میشه دوباره صدام کنی از دل این همه غم رهام کنی این‌قَدَر به دنده‌هات فشار نیار... نفست در نمیاد سلام کنی زندگیمون داره زیر و رو میشه بودنت داره یه آرزو میشه زینبت رو تا میرم آروم کنم... گریه‌ی حسین تو شُرو میشه گرد غم نشسته روی دامنت چه بساطی شده جارو کردنت دیگه جون مرتضی زمین نخور بخدا داره میبینه حسنت بغض چشمای ترت کشته منو زخمای بال و پرت کشته منو اشکِ بندِ رختِ خونه دراومد شُستشوی بسترت کشته منو داغ حیدرِ تو غربتش شده همه جا نَقلِ مصیبتش شده دلِ رفتنِ به مسجد ندارم... قاتلت امام‌جماعتش شده زخم بازوت دلمو تکون میده عطر پیرهنِ تو بوی خون میده منو هرجا میبینه قنفذِ پست غلاف شمشیرشو نشون میده لب من باید خدا خدا بگه دردِ دل‌هاشو توو ربّنا بگه حسرتش علی رو داره میکُشه محسنم نشد یه بار بابا بگه دلمو عذابِ بی اموون نده به من اسباب‌بازیشو نشوون نده لالایی خوندنتو عرش‌و سوزوند... این‌قَدَر گهواره‌اشو تکوون نده @raziolhossein
نبینم اشکُ تو یِ چشات علی دیدی عاقبت شدم فدات علی روزی که سپر فروختی یادته من بجاش سپر شدم برات علی خنده ها و خوشی هامون یادته از رو هم ، شرم و حیامون یادته پدرم دستامونو به هم سپُرد زیر لب میکرد دعامون یادته دعا میکرد بمونیم برای هم همدم و همدل و هم صدای هم تازه فهمیدم چی میدید که میگفت الهی که پیر بشید بپای هم منکه پیر شدم علی به پای تو مثل محسنم شدم فدای تو اگه صد بارِ دیگه زنده بشم باز دو باره میمیرم برای تو پیش من ابالحسن گریه نکن پیش تو منو زدن گریه نکن با نَوَد زخم  اُحُد دم نزدی حالا با یه زخم من گریه نکن حلالم کن که من از پیشت میرم حلالم کن  تو خونه ات سر به زیرم رو مو بر می‌میگردونم غصه نخور بخدا که  مجبورم رو بگیرم تو خودت میبینی دست به دیوارم با سوالِ تو جوابی ندارم این یه رازیه  برا من و حسن مجبورم تو خونه چادر بزارم.... @raziolhossein
فراق تو بر دل شرر مي گذارد شب غصه را بي سحر مي گذارد به سوداي روي تو اي ماه زهرا دلم در شب خود قمر مي گذارد اگر تو بيايي ولي من نباشم چه داغي به روي جگر مي گذارد من آن طفل نامهربانم كه سر را به دامان لطف پدر مي گذارد كنار تو در روضه ها گريه كردن روي اشك هايم اثر مي گذارد عزادار زهرا دل غصه دارت شبي تلخ را پشت سر مي گذارد صداي نفس هاي مردي ميايد كه دارد به ديوار سر مي گذارد @raziolhossein
گریه کنید مادر ما بیگناه بود گریه کنید مادر ما پا به ماه بود حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش در قتل او مشارکت یک سپاه بود یک لات هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود دیگر کسی به چهره ی قبلش نمی شناخت پایین پلک فاطمه از بس سیاه بود از شدت خجالت از هم در این سه ماه راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود جای تمام شهر برایش علی گریست جای تمام شهر علی غرق آه بود نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند ورنه به آه فاطمه عالم تباه بود همصحبتی نداشت دگر بعد فاطمه تنها کسی که گوش به او داد چاه بود رغبت نداشت پا بگذارد به خانه اش راه عبورش از وسط قتلگاه بود @raziolhossein
از عناوین جهان کوثر به زهرا می‌رسد بهترین تعبیر از مادر به زهرا می‌رسد از ابوها از بنیها،بعلها معلوم شد.. درمیان پنج تن محور به زهرا می‌رسد آن زمانی‌ که خلایق بر سر خود می‌زنند حکمرانی در صف محشر به زهرا می‌رسد یک علی دارد خدا! آن هم برای فاطمه ست کوثر است و بهترین گوهر به زهرا می‌رسد نوکری کن بر در این خانه و آرام باش حل و فصل کار هرنوکر به زهرا می‌رسد بیخودی حیران مشو با حرف های این و آن جاده ی توحید در آخر به زهرا می‌رسد! چون مدینه خواستی سمت نجف زانو بزن سیر نورانی از این معبر به زهرا می‌رسد او امام هر امام و او بزرگ انبیاست تو بگو حالا کسی دیگر به زهرا می‌رسد؟! هیزم از او عذرخواهی کرد و آتش گریه کرد با خجالت نو‌ْک میخ در به زهرا می‌رسد @raziolhossein
می آید استجابت اگر پیشواز تو فخر خداست محفل راز و نیاز تو محراب خانه نور علی نور می‌شود از جانماز و وصله ی چادر نماز تو فهم بشر به ساحت درکت نمیرسد پنهان شده به دست خداوند راز تو این آن حقیقتیست که کتمان نمیشود غیر از علی نبوده کسی هم‌ تراز تو ای ساده زیستی تو تدریس بندگی ای شوکت بهشت گلیم جهاز تو نامت سلام داشت قیامت قیام داشت زنده است آن شهادت تاریخ‌ ساز تو محشر که اختیار شفاعت به‌دست توست داریم ما امید به برگ جواز تو @raziolhossein
ای خوشا آن کس که دم از آل پیغمبر زند دست خود بردامن صدیقه ی اطهر زند باز گردد بررُخش درهای جنّات نعیم هرکه دراین آستانه حلقه ای بردر زند هرکه این جا چشم خود را چشمه ی زمزم کند دربهشت آرزوها ساغر از کوثر زند آن که دربزم عزای فاطمه اشکی نریخت روز واویلا دو دست خویش را برسر زند نزد زهرا قدسیان خاکسترش را می برند هرکه چون پروانه این جا درشرر پرپر زند بشکند دستی که با یک ضرب سیلی ازجفا بر رخ یاس علی ،او رنگ نیلوفر زند ازحساب خود «وفایی» غم ندارد روز حشر مُهر خود را گرکه زهرا پای این دفتر زند @raziolhossein
کسی به دیدن بیمار من نمی آید کسی دگر سوي بیت الحسن نمی آید ز بسکه خوانده ام امن یجیب ، خسته شدم تعجبم که چرا جان به تن نمی آید ؟ به پیش چشم علی ، قطره قطره آب مشو چو شمع صبح به تو سوختن نمی آید چرا من از تو به جز پیرهن نمی بینم ؟ دگر به جسم تو این پیرهن نمی آید بگو چکار کنم هی نَفَس نَفَس نزنی ؟ به تو کبوترِ من ! پر زدن نمی آید بگو چکار کنم اینقدر زمین نخوري ؟ زمین فتادنِ با سر ، به زن نمی آید بگو چکار کنم پیش من بمانی تو ؟ به تو عزیزِ جوانم ! کفن نمی آید ببین که فاتح خیبر به التماس اُفتاد عزاي تو به غریبِ وطن نمی آید تیممت بدهم یا بشویمت چکنم ؟ تمام زخمی و از تو سخن نمی آید چگونه آب بریزم به روي آب شده ؟ کسی دگر کمک بوالحسن نمی آید @raziolhossein
آنکس که کینه داشت ز ایمان همسرم می زد مرا مقابل چشمان دخترم با علم اینکه حکم به صبر علی شده دستور حمله داد به بیت مطهرم همسایه های کوچه به یاری نیامدند وقتی نشست، آتش کینه به معجرم قنفذ جدایِ از همه خط و نشان کشید با ضربه ی قلاف، به پهلو و بر سرم پای مغیره در وسط کوچه باز شد بر روی چادر پرِ از خاک و خون ترم قدم ز داغ کوچه ی غربت خمیده نیست بار غم علی ست که بر شانه می برم تا حرف عشق زنده بماند، قلاف ها هر زخم می زنید بر این شانه می خرم @raziolhossein
به نقلی سال‌روز آن زن که هوس، مست غرورش می‌کرد حِقد و حسد از عاطفه دورش می‌کرد از بعد نبی چه فتنه‌هایی که نکرد! ای کاش پدر زنده به گورش می‌کرد! @raziolhossein
علیست محور حق تا که با علی بد کرد مرا مراتب ایمان او مردد کرد به خویش گفتم او همسر پیمبر ماست که سب و لعنت و نفرین او نباید کرد کدام زن چه زنی احترام و حرمت که؟ زنی که خون به دل حضرت محمد کرد؟ زنی که با پدرش بعد قتل پیغمبر تمام مردم را در سقیفه مرتد کرد؟ زنی که مثل زن نوح بی لیاقت بود زنی که مثل زن لوط ظلم بی حد کرد جمل،شتر که زمین خورد زیر لب گفتم خدا به خیر کند با حسن چه خواهد کرد! مدینه...تیر و تابوت....کینه ای شتری و در ادامه ی این شعر گریه باید کرد... @raziolhossein
منوش از خُمِستان غیر آن سبو را که لب تر کند، خشک دارد گلو را . تو در ظلمت و اوست در روشنایی چه نسبت به شب می‌دهی ماه‌رو را؟ . بلاهت رها کن! بلاغت به پا کن! بجوی ای سراسیمه‌گو نکته جو را . چه امّید بستی به راهی به جز او مخوان از سر جهل «لا تقنَطوا» را . جنابت نمی‌يابد این‌سان طهارت بهل ای تن‌آسوده این شست‌وشو را . وضویی که بی حبّ حیدر بسازی به اسراف نسبت دهند آن وضو را . حذر کن! که با شیر نسبت مبندی به تمثیل خود کودک نق‌نقو را . کجا جمع گردد دلم با کسی که ندانست فرق پدر با عمو را . 🔴نخواهم من آن مادری را که در دل تــــــحمّل نکرده‌ست راز مـــــــــگو را . همان زن که با فتــــــــنه‌ی گاه‌گاهش نــبی جای خود، رنج داده‌ست شو را . همان زن که با مادر ما خــــــدیجــــه ز نـــــسبت فقـــط داشت نام هوو را . تو پیمانه‌ای را که نامش غدیرست اگر ریـــــختی، ریـــــختی آبرو را . کجا می‌دهم در قبال سوی اللّٰه ایا دست تقدیر! یک لحظه او را . همان او که از تخت و تاج کیایی گُزین می‌کند گیوه‌ی پررفو را . علی، آنکه در شام معراج، یزدان به لحنش بنا می‌نهد گفت‌وگو را . علی، آنکه از جان به ایتام کوشد علی، آنکه در دل شناسد عدو را . خدا را که ما را بخواند موالی که در دل نمیرانَد او آرزو را . بنوشند بی او حَمیمًا جَحیما بنوشیم با او شرابًا طهورا . مرا «جوهرِ» اعتقادی‌ست ثابت رقم می‌زنم نکته‌ی مو به مو را @raziolhossein
زنی که نامِ علی بود آتشِ جگرش به من مگوی که او مادر است و من پسرش! ز همسریّ پیمبر چه افتخار آن را که بود نزد پیمبر، نفوذیِ پدرش؟ خدا که خار کنارِ گل آفریده به باغ عجیب نیست که این شد زنِ پیامبرش از او ستاند مدالش، علی که نفسِ نبی‌است اگر به فرض، نبی کرده بود مفتخرش به غیرِ موکبِ او در قفای مرکب او شتر که دید هزاران مریدِ گاو و خرش؟! به حکم «حربک حربی» که مصطفی فرمود جمل، بود اُحُد و اوست هندِ فتنه‌گرش اگر شهادتِ کفرش ز من قبولت نیست بخوان به سورۀ تحریم و نصّ معتبرش بر او، به حکمِ خدا، حدّ قذف واجب بود حواله کرد نبی با امامِ منتظرش قبولیِ عمل انبیا به حبّ علیست از آن ضعیفه چه گویی و فضل و کرّ و فرش؟! اگر «علیٌّ خیر البشر» فرو خواندی دگر ز یاد مبر «من أبی فقد کفر»ش کسی که زخم زبان زد به مادرم زهرا ـ تو و عقیدۀ تو ـ من نمی‌شوم پسرش @raziolhossein
⚖مجازاتی که به تاخیر افتاد... ☑️ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ الْقَصِيرِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ: أَمَا لَوْ قَامَ قَائِمُنَا لَقَدْ رُدَّتْ إِلَيْهِ الْحُمَيْرَاءُ حَتَّى يَجْلِدَهَا الْحَدَّ وَ حَتَّى يَنْتَقِمَ لِابْنَةِ مُحَمَّدٍ فَاطِمَةَ مِنْهَا. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ لِمَ يَجْلِدُهَا الْحَدَّ؟ قَالَ: لِفِرْيَتِهَا عَلَى أُمِّ إِبْرَاهِيمَ. قُلْتُ: فَكَيْفَ أَخَّرَهُ اللَّهُ لِلْقَائِمِ؟ فَقَالَ: لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً رَحْمَةً وَ بَعَثَ الْقَائِمَ نَقِمَةً. 🔸راوی می‌گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: زمانی که قائمِ ما به پا خیزد، را به نزدش می‌آورند تا حد بر او جاری کرده و انتقام دختر پیامبر فاطمه زهرا (علیهماالسلام) را از او بستاند. عرض کردم: فدایت شوم، برای چه بر او حد جاری کند؟ فرمود: برای نسبت ناروایی که به بانو ماریه همسر پیامبر (علیهماالسلام) داد. عرض کردم: پس چرا اجرای حد، تا آن زمان به تأخیر می‌افتد؟ فرمود: زیرا خداوند، پیامبر را جلوه‌گاهِ رحمت قرار داد و حضرت مهدی را شمشیرِ ! [یعنی بر حسب حکمت الاهی، بناست کیفرها توسط امام عصر صورت گیرد، نه پیامبر _صلوات الله علیهما_]. 📚علل الشرائع ج2 ص 580 - بحارالانوار ج22 ص242 @raziolhossein
  سر پروردگار یازهرا صاحب اختیار یازهرا بوده ای در بهشت قرب خدا بانوی تاجدار یازهرا ومن الماء کل شی حی ای به خلقت مدار یازهرا ای که باشد چو مصطفی و علی مدح تو بیشمار یازهرا جبرئیل و همه ملائکه اند بر تو خدمتگذار یازهرا ای بزرگی که با کنیز خویش کرده تقسیمِ کار یازهرا پر نمودی همیشه کیسه ی ما بیش از انتظار یازهرا بانویی را ندیده همتایت گردش روزگار یازهرا پشت گرمی حیدر کرار بر علی اقتدار یازهرا نقش سر بند فاتح خیبر وسط کارزار یازهرا شاهدم چهارچوب آن قلعه است هیمن ذوالفقار یازهرا کاشف الکرب عالم است علی کاشف الکرب یار یازهرا می برد یک نگاه پرمهرت غم ز روی نگار یازهرا رو به راه است زندگی علی تا توئی خانه دار یازهرا فیض بردند از نماز شبت همه ایل و تبار یازهرا می شود مثل عرش غرق نور خانه روزی سه بار یازهرا در قیامت که هر پدر ز پسر می نماید فرار یازهرا تازه آنجا زمان جلوه ی توست با تمام وقار یازهرا می شوی باجلال فاطمی ات روی ناقه سوار یازهرا دور تا دور تو ملائکه اند جملگی پرده دار یازهرا روبرو ، پشت سر ، یمین و یسار هر سو هفتاد هزار یازهرا میرسی با حریر سبز بدست محضر کردگار یازهرا کتب ا.. و نفسه الرحمه گشته وقت قرار یا زهرا هر که دارد به سینه حب علی میکشد انتظار یازهرا تا که دستش بگیری و با تو بشود همجوار یازهرا با چنین عزت و جلال و شکوه با چنین اعتبار یازهرا به دو دست بریده عباس می کنی افتخار یازهرا همچو مرغی که دانه برچیند می شوی دست بکار یازهرا بر گنهکارهای بی کس و کار هم محلی گذار یازهرا میشوی با تمام فاطمیون بر جنان رهسپار یازهرا مانده ام با چنین مقام چرا گشته ای بی مزار یازهرا حیف کوتاه بوده عمر شما گل هجده بهار یازهرا سینه ی تو بهشت احمد بود شد به آتش دچار یازهرا غنچه از شاخه با تکان افتاد خانه شد لاله زار یازهرا سر آن ضربه ای که تو خوردی شیعه شد سوگوار یازهرا آمدی تا به خویش ، در افتاد بین آن گیر و دار یازهرا میخ مگذاشت تا که تو خود را بکشانی کنار یازهرا میکنم این قصیده را کوتاه با دلی داغدار یازهرا کاش مهدی بیاید و گردد آن مزار آشکار یازهرا هر که با شعر من شکسته دلش با همان انکسار یازهرا از برای ظهور منتقمش گوید از دل سه بار یازهرا @raziolhossein
هی پیش کمال کوه از کاه بگو از راه خلیفه های گمراه بگو راضی نشده فاطمه از او ، حالا هی تو پسِ نامش رضی الله بگو @raziolhossein
سجاده ام معطر از بوی ربنا بود آنچه شنیده میشد از من فقط خدا بود یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود طفلان من به جای مردم گرسنه بودند افطار خانه ما در سفره شما بود امروز را نبینید این بی حیا لگد زد دیروز پشت این در جمعیت گدا بود من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود من درد مرتضی را با جان خود خریدم در راه دوست باید آماده بلا بود دستم شکست اما من درد حس نکردم اسم علی دوا بود ، ذکر علی شفا بود رفتم برای مردم حجت تمام کردم او را که می کشیدید او حجت خدا بود ای کاش می شکستند این دست دیگرم را اما به جای این دست آن دست بسته وا بود با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد آن خانه ای که فرشش بال فرشته ها بود ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!! تازه میان کوچه قلبم به درد آمد حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود . . . تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید از بسکه مردن من چون شمع ، بیصدا بود از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود . . . ای آخرت وفا کن با ما شکسته دلها با ما شکسته دلها دنیا که بی وفا بود @raziolhossein
گریه کنید گریه ، که میراث فاطمه است هرکس که اشک داشت ز وُرّاث فاطمه است گریه برای فاطمه مهر تولی است مهر تولی است و نشان تبری است گریه کنید فاطمیه فصل ماتم است این فاطمیه است که باب محرم است گریه کنید فاطمه بسیار گریه کرد تا زنده بود بهر علی زار گریه کرد گریه کنید بر غم و اندوه فاطمه گریه کنید بر تن مجروح فاطمه گریه کنید آه جوان بود مادرم سنی نداشت گرچه کمان بود مادرم گریه کنید دست به دیوار میگرفت در خانه رو زحیدر ‌کرار میگرفت گریه کنید بر ورم روی بازویش بعد از سه ماه خوب نشد زخم پهلویش گریه کنید مادر ما بی قرار بود گریه کنید مادر ما باردار بود گریه کنید حوریه و دیو و دد کجا ریحانه الرسول کجا و لگد کجا گریه کنید پشت در جای علی نبود زهرا نیاز داشت به مادر ولی نبود گریه کنید شعله در اطراف باغ بود پهلوش که گرفت به در میخ داغ بود گریه کنید در غم او های های های پا میشد و دوباره می افتاد وای وای گریه کنید فاطمه را بی هوا زدند او را مقابل در و همسایه ها زدند گریه کنید بازوی زهرا شکسته شد آنقدر زد مغیره به دستش که خسته شد گریه کنید دور و بر او شلوغ بود ای کاش روضه هاش تمامش دروغ بود اینجای روضه داد بزن مثل دخترش هی داد میزدند سرش پیش شوهرش گریه کنید کشتن زهرا حلال بود طوری زدند زنده بماند محال بود گریه کنید روز در خانه کشتنش غربت ببین که نیمه شب دفن شد تنش گریه کنید که نتوانست دخترش آن شب بلند گریه کند بهر مادرش گریه کنید ، اشک بگیرید از همه نذر ظهور منتقم آل فاطمه @raziolhossein
ای حجازی بانو! از یثرب مرو آفتابا! جانب مغرب مرو روشن از خورشید رخ، عالم کنی از سرم سایه مبادا کم کنی! با تو هم پاییز دارم، هم بهار بی تو فرقی نیست در لیل و نهار تا تو هستی، کی غمی دارد دلم؟ با نگاهت عالمی دارد دلم باز مانده پلک‌های چشم من تا تو بگشایی دو چشم خویشتن گر چه پر دردیم امّا بی غمیم تا من و تو چشم در چشم همیم نرگس بیمار خود بیدار دار تا نگردد کار این گلزار، زار در دلم هر روزه گل می‌کاشتی خنده‌هایی بس معطّر داشتی مدّتی از تو ندیدم جز گریست قصّه‌ی تابوت و لبخند تو چیست؟ کوثرا! تا کی تو را جوش و خروش؟ این قَدَر از زمزم اشکت منوش زهره‌ی من! مشتریّ غم مباش این قَدَر بر ماه خود اختر مپاش نیست ما را غم در این غربت‌سرا تو مرا داریّ و من دارم تو را قدر نشناسند این امّت ولی قدر تو تنها علی داند، علی ای مرا بر صبر خوانده! می‌روی؟ حرف‌ها ناگفته مانده؛ می‌روی؟ من که هر پیکار داند کیستم مرد میدان جدایی نیستم با تو صاحب‌اقتدارم؛ پس بمان من کسی جز تو ندارم؛ پس بمان امشبی را _ شمع محفل! _ صبر کن ناصبوری می‌کند دل، صبر کن بعد پرواز تو از این غم‌سرا هم‌سرای من! کجا بینم تو را؟ @raziolhossein
رفتی و داغ فراقت به جگرسنگین است نفس سینه پر آه وشرر سنگین است من زمینگیرترین حوری زخمی شده ام پر پرواز من سوخته پر سنگین است سایه ای بیشترازفاطمه ات نیست به جا بار هجران تو از بس که پدر سنگین است رونگیرم چکنم؟دیدن این صحنه مرا که علی زانوی غم کرده به بر  سنگین است صبر در غصه ناموس زمین افتاده زیر مُشت و لگد چندنفر سنگین است زنده ماندم که فقط دست علی بازشود به روی آینه ای لنگه ء در سنگین است سخت بابا به شکوه پسرم بر خورده که زمین خوردن مادر به پسر  سنگین است لرزش شانهء در دست مرا زینب گفت بشکند دست مغیره چقدر سنگین است . . اشک هم بعد تو دردیده تر سنگین است گیسوی سوخته ام را گل سر سنگین است جز همین پیرهن پاره ندارم چیزی به گمانت نرسد بار سفر  سنگین است مُردن خویش تمنا نکنم پس چکنم که تماشا شدن بین گذر سنگین است بی تو هر روز دوسه وعده کُتک حتمی  بود چشم وگوش وسرم آنقدر پدر سنگین است پَرت میکرد مرا چندقدم سیلی زجر عمه دیده است که دستش چقدر سنگین است @raziolhossein
آن گل کزو فردوس رنگ و بو بگیرد سخت است با رنگ پریده خو بگیرد دریای رحمت رفت و باید بعد از این ، آه کشتی میان شعله ها پهلو بگیرد با خنده دشمن گفت کاری کرده ام که زهرا میان خانه اش هم رو بگیرد آمد عیادت ؟ نه فقط می خواست نامرد این نیمه جان را هم ازین بانو بگیرد از من تقاص خیبر و بدر و احد را می خواست با قتل تو مو به مو بگیرد کوری چشم دشمن از چشمان کم سوت چشم حقیقت تا قیامت سو بگیرد ای مستجاب الدعوه ی من قبل رفتن جان علی را بر خدایت گو بگیرد می بینمت در کربلا وقتی حسینم از داغ اکبر دست بر زانو بگیرد @raziolhossein
یارب نرسد آفتی از باد خزانش   آن یاس که شد دیدۀ نرگس نگرانش  هربار که می‌خواستم از او بنویسم  دیدم که حیا کرده به صد پرده نهانش  در پردۀ ابهام، زبان شعرا سوخت  از بس‌که ندیدند کران تا به کرانش ناموس خدا بود که می‌خواست نبیند  اندازۀ یک بیت به شعر دگرانش می‌خواست که قدرش نشود بر همه معلوم مانند شب قدر به ماه رمضانش آن قدر عزیز است که از سوی خدا نیست غیر از ملَک وحی کسی نامه‌رسانش وقتی که به در می‌زند از شوق بلند است  از سینۀ جبریل صدای ضربانش سرچشمه‌اش از مائدۀ «بَضعَةُ مِنّی»ست  خونی که دویده‌ست میان شریانش…  کوثر غزلی نیست که آسان بتوان گفت  جایی که خدا سوره فرستاده به شانش  یعنی که پس از «اَنَّ علیّاً وَلیُ الله»  یک فاطمه کم داشت مؤذن به اذانش این سورۀ مکّی مدنی، نبض رسول است نَفسی‌ست که مانند نَفَس بسته به جانش زهرا مَلَکی بود که نازل شد و برگشت  بیهوده در این خاک نگیرید نشانش… والعصر… که فرزند همین فاطمه، مهدی‌ست ما منتظرانیم، خدایا برسانش @raziolhossein