eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
6.6هزار دنبال‌کننده
509 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عصر هر جمعه ی دلگیر، تو را می خواند دم به دم کوچه ی تقدیر تو را می خواند مادری چشم به راه است بیایی از راه کنج خانه پدری پیر تو را می خواند ندبه ها اشک شد و از تو نیامد خبری قطره ی اشک سرازیر تو را می خواند عالمی منتظر جلوه ی مولایی توست هر نفس قبضه ی شمشیر تو را می خواند ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید صبح و شب عرصه ی تدبیر تو را می خواند یازده قرن گذشت از غم تنهایی تو دل وامانده ی ما دیر تو را می خواند مادری پشت در خانه صدایت می کرد مادری خسته... زمین گیر تو را می خواند دارد از حنجره ای خشک صدا می آید دختری در غل و زنجیر تو را می خواند از همان ساعت سه ساعت سر ساعت حزن عصر هر جمعه ی دلگیر تو را می خواند @raziolhossein
بی تاب یارم هر صبح جمعه دل بی‌قرارم هر صبح جمعه با درد دوری ، ندبه بخوانم شد گریه کارم هر صبح جمعه تسبیح اشکم دانه به دانه غم می شمارم هر صبح جمعه تا پا گذاری بر چشمم آقا چشم انتظارم هر صبح جمعه این عادتم شد ، حرف دلم را اینجا بیارم هر صبح جمعه من بین راهت تنها نشستم ای تکسوارم هر صبح جمعه موی سپیدم باشد گواهم بر غم دچارم هر صبح جمعه باشند اگرچه مردم به شادی... من ناله دارم هر صبح جمعه  وقتی که مردم  حتما می آیی پیش مزارم هر صبح جمعه من روضه خوان کرب و بلایم با قلب زارم هر صبح جمعه زینب ببیند با قلب خسته قاتل به روی سینه نشسته @raziolhossein1
زمانه بر سرِ جنگ است یااباصالح مدد زغیر تو ننگ است یااباصالح گشاده کار دو عالم با ظهور شماست دگر چه جای درنگ است یااباصالح @raziolhossein
جان آمد از فراق تو بر لب، نیامدی امروز هم سرآمد و شد شب، نیامدی چتر سیاه غم همه جا را فرو گرفت ای در سپهر عاطفه کوکب! نیامدی از آه و اشک و ناله و سوزِ دل و دعا کردم بساط خویش مرتّب، نیامدی گفتند در رواج ستم می کنی ظهور دنیا شد از فساد لبالب، نیامدی خواندیم هر چه ندبه و عهد و کمیل را گفتیم هر چه یا حق و یارب نیامدی گفتم بیا به خاطر زهرا، اثر نداشت گفتم قسم به حرمت زینب، نیامدی @raziolhossein
ای کاش که منجی بشر برگردد اینبار ستاره ی سحر برگردد ‌ ای کاش که این جمعه عزیز زهرا با سیصد و سیزده نفر برگردد @raziolhossein
جان عالم بر لب آمد ای خدا مهدی نیامد دیده پر خون شد جدا و دل جدا مهدی نیامد هر چه گفتم یابن طاها یابن یاسین یابن احمد العجل یابن علی المرتضی مهدی نیامد هر چه گفتم یا مغیث الشّیعه نشنیدم جوابی هر چه گفتم یا معزّالاولیا مهدی نیامد دین ما ایمان ما امّید ما هستی عالم صاحب ما و ولی عصر ما مهدی نیامد ذکر ما امن یجیب است و به مضطرّ حقیقی من دعا کردم ولی روح دعا مهدی نیامد @raziolhossein
ای ناله ی یار دلغمین مهدی جان آرامش دلهای حزین مهدی جان در هر سحرجمعه تو را می خوانیم یابن النجباءالاکرمین مهدی جان @raziolhossein
قرار بود زمستان شود بهار چه شد قرار بود به سر آید انتظار چه شد مدینه منتظر فارس الحجاز بُوَد قرار بود رسد از ره آن سوار چه شد قرار بود که یک صبح جمعه بوسه زند به مقدمش حجر و رکن و مستجار چه شد قرار بود تنِ قاتلان زهرا را کند ز خاک برون و کشد به دار چه شد به دربِ سوخته چشمی هنوز دوخته است نشسته آمدنت را به انتظار.. چه شد اگر چنین گله از ما کنی، روا باشد: که ادعا بگذارید، اضطرار چه شد؟ بیا تو روضه بخوان و بگو در آن «روزی که شد به نیزه سرِ آن بزرگوار» چه شد به چشمِ زینب کبری، غبار، پرده فکند بیا بگو که چو بنشست آن غبار چه شد بیا «هَوَيْتَ إِلَى الْأَرْض» را تو معنا کن تنی که بود در آن، تیرِ بیشمار چه شد؟ کسی به خیمه نیاورد نعش عبدالله میان معرکه در اوج گیر و دار چه شد همه شنیده، تو دیدی ـ فدای چشم ترت ـ که ده سوار چه کردند و شهسوار چه شد جماعتی که بُوَد فرششان پرِ جبریل چو پابرهنه دویدند روی خار چه شد طنین العطش از قتلگاه می‌آمد به خیمه‌گاه رسید آب خوشگوار.. چه شد برای جایزه چون شد جدا سر شهدا در آن میانه تو دانی که شیرخوار چه شد چو کرد قافله آهنگ کوفه - واویلا - چو خواست عصمت صغری شود سوار چه شد به سمت راست، جسد را نهند در دل قبر بگو تنی که نمی‌ماند برقرار چه شد شنیده‌ام دخلت زینبٌ علی ابن زیاد به طعنه گفت که آن عزت و وقار چه شد چو دید شه ز روی نی: ز بی کسی با شمر کند تکلم ناموس کردگار چه شد کنار تربت شه چون رسید خواهر زار چو خواست آب بریزد بر آن مزار چه شد سؤال آخر خود با اشاره می پرسم میان قتلگه احکامِ احتضار چه شد @raziolhossein
بیا که جان به لب آمد ز شوق دیدارت همیشه یار دل من! خدا نگه‌دارت! چو اشک بر سر بازار دیده پای گذار الا که گرم‌تر از محشر است بازارت! نشسته‌اند به راه و ستاده‌اند به صف پیمبران الهی به شوق دیدارت سلامت دو جهان را به هیچ انگارد عنایتی که تو داری به جان بیمارت مرا دمی ز کمند غمت رهایی نیست که بوده این دل ما دم به دم گرفتارت متاع مهر تو سرمایه‌ای است بی‌نقصان دلم خوش است بدین مایه‌ام خریدارت رسان به تربت زهرا سلام ما و بگو بده ز دور جواب سلام زوّارت سری ز پنجرۀ خانه‌ات درآر و ببین به صد امید نشستیم پشت دیوارت قبول شعر «مؤیّد» نکوترین صله است قبول کن که نباشد جز این سزاوارت @raziolhossein
هنگام دعا از دل تنگم گفتم از خواسته های خود دمادم گفتم شرمنده زیاد از تو غافل بودم عجل لولیک الفرج کم گفتم @raziolhossein
 ای سلیمان موری آمد بر درت رد مکن او را به جان مادرت ای که صدها چون سلیمان مور توست چون کلیم الله بسی در طور توست اختیار ماسوا در دست توست خلق عالم جملگی پابست توست بر در دولت سرایت آمدم تا زنم بوسه به پایت آمدم آن‌قدر در می‌زنم این خانه را تا ببینم رویت ای جانانه را آمدم تا درد من درمان کنی در خور لطفت به من احسان کنی آمدم تا در به رویم وا کنی آمدم خود را به من اعطا کنی در کمند خود اسیرم کرده‌ای از خلایق جمله سیرم کرده‌ای ای انیس و مونس دیرینه‌ام می زنم سنگ تو را بر سینه‌ام ای تن و جانم بلاگردان تو کِی کشم دست از تو دامان تو @raziolhossein
سحر که ناله پر درد در گلوی من است زجا بلند شوم وقت گفتگوی من است مرور می کنم ایام عمر می بینم هزار راه نرفته است رو به روی من است همین یکی دو سه قطره ز اشک هم دارم قسم به چشم تو ته مانده سبوی من است تو ناز می کنی ومن پی تو سرگردان چه بی اثر همه اوقات جستجوی من است چه گویم از غم هجران همین بس ای اقا برای نافله با خون دل وضوی من است به خاک چادر زهرا قسم که اشک حسین تمام ثروت عمر است و آبروی من است میان روضه خدا شاهد است می فهمم نگاه مرحمت مادرت به سوی من است به این دو دیده گریان خویش می نازم نمی ز چشمه کوثر میان جوی من است به هر چه عشق قسم می خورم شب جمعه زیارت حرم جدّت آرزوی من است غروب سرخ حریم حسین دیدنی است صدای روضه ز لبهای تو شنیدنی است @raziolhossein
یقین دارم ای ماه آخر میایی شبی از دل ابرها در میایی تو جمع تمامی ایّام خوبی پس از یازده ماه دیگر میایی چنان حال ما بی‌تو بد شد که تنها تو از عهده‌ی کار ما برمیایی در این روزگار پر از ناامیدی امیدم شده زنده با هر "میایی" تو هر صبح و شام از حوالی گودال بمیرم که با دیده‌ی تر میایی به زینب قسم می‌دهم چون تو گفتی که در روضه‌ی شام با سر میایی و شاید ظهور تو با این دلیل است؛ به تسکین پهلوی مادر میایی خوشم با خیال رسیدن به روزی که با یازده ماه دیگر میایی... @raziolhossein
  تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری؟ تـو از تنهایــی اولاد پیغمبــر خبـر داری؟ تو همچون نور در صلب حسین ابن علی بودی تـو از سـوز دل صدیقه اطهـر خبـر داری؟ اگر چه کرد پنهان راز خود را از علی، زهرا تـو تنهـا از مـدال سینه مـادر خبر داری عموی کوچک تو قاتل خـود را ندیـد اما تو خود ازآنچه پیش آمد به پشت در، خبرداری تو می دانی علی با چاه کوفه شب چه ها می گفت تـو از ناگفتـه غم هـای دلِ حیـدر خبـر داری تو اشک خجلت عباس را در علقمـه دیدی تو از آن کشته بی چشم و دست و سر خبر داری تو بـا جد غریب خـود بـه دشت کربـلا بـودی تو از قلب وی و داغ علی اکبـر خبـر داری تو روی شانه خورشید دیدی ماه کوچک را تو از پیکان و ذبح حنجر اصغـر خبـر داری تـو دیـدی عمـه ات زینب، کنـار قتلگاه آمد تو از بوسیدن آن نازنین حنجر خبـر داری تو می دانی که «میثم» از فراقت سوزد و سازد تو از این بندۀ بی دست و پا بهتر خبر داری @raziolhossein
چهره گل عندلیبان را غزل خوان میکند دیدن مهدی هزاران درد درمان میکند باغبان گوید که با یک گل نمیگردد بهار من گلی دارم که عالم را گلستان میکند @raziolhossein
ای جان ما فدای تو یا فارس الحجاز ای دیده جای پای تو یا فارس الحجاز در کام مرگ ناز به آب بقا کنم میرم اگر برای تو یا فارس الحجاز دنیا در انتظار و جهان گوش سر به سر  تا بشنود ندای تو یا فارس الحجاز تو فارس الحجاز و حجاز تو چشم ماست گردون بوَد سرای تو یا فارس الحجاز کی می‌شود که از حرم آید به گوش خلق آوای دلربای تو یا فارس الحجاز؟ باز آ که بشنویم سرود وصال را با لحن جانفزای تو یا فارس الحجاز پا در رکاب کن که کند شیعه رهبری در سایۀ لوای تو یا فارس الحجاز بازآ که باز چاک شود قلب رود نیل  با معجز عصای تو با فارس الحجاز جای تو خالی است و همه عالم است پر از کثرت عطای تو یا فارس الحجاز «میثم» دعا برای ظهور تو می‌کند در سایۀ دعای تو یا فارس الحجاز @raziolhossein
بغض غم دوریت گلوگیر شده تعجیل نما آمدنت دیر شده از کودکیم منتظرم برگردی برگرد ببین منتظرت پیر شده @raziolhossein
رنگ از چهره پریده است، خودت می دانی عرقِ شرم چکیده است، خودت می دانی پشت این خانه گدا آمده و با گریه دستِ یاری طلبیده است، خودت می دانی تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست از شما قهر بعید است... خودت می دانی مهربانی و به جز لطف تو این قدر کسی بار ما را نخریده است، خودت می دانی هر کجا گفت زلیخا پی یوسف هستم طعنه و خنده شنیده است، خودت می دانی به غریبی تو سوگند، دل در به درم از همه جز تو بریده است، خودت می دانی عمر من رفت، فقط چند صباحی مانده آخر کار رسیده است، خودت می دانی سگ دربار خراسان شده ام تا شاید بر سر من بکشی دست، خودت می دانی مجلس روضه به پا گشته، بیا که بانی مادری زار و خمیده است، خودت می دانی @raziolhossein
شکسته بال و پرم، وا نمی شود بالم از این خراب تر آقا نمی شود حالم هنوز هم که هنوز است در مسیر جنون به پختگی نرسیدم، چو میوه ای کالم گذشت فرصت عمرم، سپید شد مویم بدون رؤیت رویت گذشت هر سالم مرا ببخش که کمتر به یادتان بودم ببخش، رنگ شما نیست رنگ اعمالم فدای تار عبایت، بگیر دستم را بگیر دست دلم را، مریض احوالم به غیر روضه و گریه، به غیر نور شما که هیچ نور امیدی نمانده در عالم میان روضه ی گودال این دلم گیر است شبیه جد غریبت اسیر گودالم هنوز هم که هنوز است دل پریشان صدای نعل جدید و شروع جنجالم هنوز هم که هنوز است در تب و تابم هنوز گریه کن روضه های خلخالم @raziolhossein
لال است آن‌زبان که نگوید ثنای‌تو  کور است دیده‌ای‌که‌ببیند سوای‌تو  رحمت‌به‌روح"صائب"شیرین‌سخن که گفت:  «عالم پر است از تو و خالی است جای تو»  از آن‌سری،که‌پای گذاری به‌چشم ما  ای‌چشم‌جبرئیل امین! جای پای تو   هرشب،دلم‌مسافرسرداب‌سامره‌ست همچون‌کبوتری که پرد در‌هوای تو   شب های جمعه ناحیه خوانند انبیا  در صحن سیّدالشّهدا با صدای تو  ای کاش در کنارحرم،صبح‌جمعه‌ای  تو بر حسین گریه کنی، ما برای تو  هرنیمه‌شب که بهرظهورت،دعاکنی  آمین فاطمه است، جواب دعای تو   دارند التماس دعا از تو دوستان  هر لحظه در زیارت کرببلای تو  بگذارما به جای توگرییم بر حسین تبدیل تابه‌خون نشود،اشک‌های‌تو  "میثم"اگر به‌کعبه بود،‌لحظة ظهور  زیبد کند هزار سر و جان فدای تو @raziolhossein
با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان شرم دارم خجلم من ز شما آقا جان با چه رویی بنویسم ز غم دوری تو که گناهان من آزرده تو را آقا جان مهربانانه به یاد همه ی ما هستی آه از غفلت روز و شب ما آقا جان صحن چشمان ترم منتظر مقدم توست قدمی رنجه نما ، بهر خدا آقا جان صبح آدینه قلم کوی تو را می پوید می شود همسفر باد صبا آقا جان قلم و دست غلامانه ی من می لرزد با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان @raziolhossein
در هوایت بی قرارم یا اباصالح مدد سر ز پایت برندارم یا اباصالح مدد جان احمد جان حیدر جان زهرا جان عشق هجر تو برده قرارم یا اباصالح مدد بنده ای هستم گنهکارو فقیر و رو سیاه از گناهان شرمسارم یا اباصالح مدد ای تو آقا ای تو مولا ای تو والا ای ولی ای همه دار و ندارم یا اباصالح مدد جز به درگاهت که گردی شافعم در نزد حق رو به درگاه که آرم یا اباصالح مدد گر نگاهی از سر لطفت بر این عاصی کنی خوش شود این روزگارم یا اباصالح مدد ذره ای هستم نگاهت آفتابم می کند نزد گل کمتر ز خارم یا اباصالح مدد آفتاب ای آفتاب ای آفتاب ای آفتاب ای مه شب های تارم یا اباصالح مدد در فراقت شد بهار دل خزان ای نازنین برگ خشکی در بهارم یا اباصالح مدد رشته ای بر گردنم افکنده شوق وصل دوست من اسیر زلف یارم یا اباصالح مدد شعله بر جانم فتاده آنچنان کز عشق تو آتشی در سینه دارم یا اباصالح مدد اعتبارم گشته حب مرتضی و آل او سربدار ذوالفقارم یا اباصالح مدد کاش می شد خاک پایت گردم و آخر شود خاک کوی تو مزارم یا اباصالح مدد تا ظهورتان قسم بر گردش لیل و نهار روز و شب را می شمارم یا اباصالح مدد کاش این جمعه شود روز ظهور و وصلتان مژده ی وصلت شعارم یا اباصالح مدد @raziolhossein
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست کسی که سوخته از انتظار، می‌داند دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست کسی که روی تو را دید یک نظر، چون خضر چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟! کسی که درک کند دولت حضور تو را نیاز گوشۀ چشمی به دیگرانش نیست نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت که بی حضور تو، حاجت به این و آنش نیست به خاک پای تو سوگند، ای همیشه بهار! گلی که بوی تو دارد، غمِ خزانش نیست بهار زندگی‌ام در خزان نشست بیا «بهار نیست به باغی که باغبانش نیست» کنارِ تربتِ زهرا تو گریه کن! که کسی به جز تو با خبر از قبر بی‌نشانش نیست بیا و پرده ز راز شهادتش، بردار پسر که بی‌خبر از مادرِ جوانش نیست... @raziolhossein
فراق تو بر دل شرر مي گذارد شب غصه را بي سحر مي گذارد به سوداي روي تو اي ماه زهرا دلم در شب خود قمر مي گذارد اگر تو بيايي ولي من نباشم چه داغي به روي جگر مي گذارد من آن طفل نامهربانم كه سر را به دامان لطف پدر مي گذارد كنار تو در روضه ها گريه كردن روي اشك هايم اثر مي گذارد عزادار زهرا دل غصه دارت شبي تلخ را پشت سر مي گذارد صداي نفس هاي مردي ميايد كه دارد به ديوار سر مي گذارد @raziolhossein
تا به کِی باید که در یادِ تو گریان سوختن تا کجا از دوری‌ات ای سبز دامان سوختن گرمیِ این روضه‌ها از ناله‌ی عشاقِ توست آه می‌چسبد برایت در زمستان سوختن عاشقی کو تا بیاموزیم از او  عشق چیست روزها در شهر و شب بِینِ بیابان سوختن از جگر آهی کشیدی آسمان آتش گرفت سالها کارَت شد از داغِ عزیزان سوختن گریه کردی آنقدر ، چشمان تو مجروح شد شمع را هرگز ندیدم زیرِ باران سوختن گفت باید که تو را در قلب خود پیدا کنیم کارِ ما شد بعد از آن سر در گریبان سوختن یوسفش نزدیک بود اما نمی‌دیدش چرا بختِ یعقوب است پیشِ چاهِ کنعان سوختن چشمهایش رفت وقتی ، بوی پیراهن شنید راه را وا می‌کند آخر ، زِ هجران سوختن آنقدر باید بگریم تا بیابم بوی تو قسمتم کِی می‌شود مثلِ نیستان سوختن ما پریشان روضه می‌خوانیم  آقاجان بیا سهمِ ما شد داد و سهمِ  تو پریشان سوختن کاش دستی روی دیوار مدینه می‌نوشت می‌شود نُه سال با ذکرِ علی‌جان سوختن می‌شود با پهلویِ زخمی تبسم کرد باز می‌توان با سینه‌ی مجروح پنهان سوختن کاش می‌شد مادری دیگر نبیند مثل این  پشت در اُفتادن و در پیش طفلان سوختن سخت‌تر از آتشِ در  از هجوم شهر چیست گفت از لبخند چندین نامسلمان سوختن... @raziolhossein