eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.7هزار دنبال‌کننده
734 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم گلاب اشک بهر لاله‌های پرپر آوردم ز جا برخیز ای‌صدپاره‌تر از گل تماشا کن که از جسم‌شهیدانت دلی زخمی‌تر آوردم تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم چو بر گشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم مسافر از برای یار سوغات آورد اما من از شام بلا داغ سه‌ساله دختر آوردم اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل که من بر تو خبرهای فراوان از سر آوردم چهل منزل سفر کردم به شهر شام و بر گشتم خبر از چوب و از لعل لب و طشت زر آوردم ز اشک‌چشم و سوز سینهٔ‌مجروح و خون دل همانا مرهمت بر زخم‌های‌پیکر آوردم قدخم، موی‌آشفته، تن‌خسته، رخ‌نیلی به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم ز سیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را به آهم شعله ها از سینهٔ «میثم» بر آوردم @raziolhossein
همه ساکت ،همه مدهوش ،همه دلداده همه عازم ،همه در راه ، همه آماده جاده ای آمده ام خوب تر از سجاده! عشق این است ،همین حال و هوای ساده آن بهشتی که روایت شده دیدیم به عین ثبت کن بیعت مارا، لک لبیک حسین @raziolhossein
ملجاء کُلّ اولیا نجف است دومین خانه ی خدا نجف است جز درِ خانه اش مرو جایی باطن عرش کبریا نجف است جان‌ پیغمبر است در اینجا مرقد ختم انبیا نجف است خبری نیست جز در این ایوان که خبرها از ابتدا نجف است در نجف می شود خدا را دید انتهای سلوک ما نجف است اربعین روزیِ زیارت اوست اوّلِ راه کربلا، نجف است @raziolhossein
باز هم جامانده ام از قافله، ای وایِ من می کُشد من را غم این فاصله، ای وایِ من زائرانت یک به یک راهی شدند و باز هم از تو دورم کرده آقا مشغله، ای وایِ من چندسالی می شود که از فراق کربلا آه حسرت می کشم دارم گله، ای وای من مثل آن طفل سه ساله که نیامد اربعین چون رقیه خسته و بی حوصله، ای وای من با سر بر روی نیزه گفت و گو ها می کند از دویدن روی خار و آبله، ای وای من گفت بابا جای من روی سر عباس بود نه که در بین سنان و حرمله،‌ ای وای من من النگو از حجاز‌ و از مدینه داشتم دست من بسته شده با سلسله،‌ ای وای من بین بازار و میان مجلس خَمّار ها دختر تو رفت بین هلهله، ای وای من @raziolhossein
دور مزار شاهی برپاست سوگواره یک قافله شکسته با قلب پاره پاره یک قبر با سه تا شمع، یک قبر دسته جمعی جمعند دور یک ماه، هفتاد و دو ستاره سوغاتی سفر را آورده کاروانی ... گودال زنده شد با پیراهنی دوباره سوزاند کربلا را ، یک یادگار دیگر چوبی که بود قبلا  بخشی ز گاهواره یک بانوی خمیده فریاد زد که برخیز آورده ام برایت یک جفت گوشواره ... زخمی شده وجودش ،به بازوی کبودش چرخاند چشم خود را ،  شد روضه با اشاره @raziolhossein
چندی‌ست در هوای تو سرگشته‌ام حسین شکر خدا که پیش تو برگشته‌ام حسین  چهل روزه خواهر تو چهل سال پیر شد از بسکه بی تو خون به جگر گشته‌ام حسین با آنکه مادرم به سرت میخورم قسم گر باخبر ز داغ پسر گشته‌ام حسین دارم دلی دوپاره شبیه تن و سرت راضی به این قضا و قدر گشته‌ام حسین حق میدهم اگر نشناسی مرا که من چندان شکسته ام که دگر گشته‌ام حسین در زیر بار هجر تو ای کهکشان‌ زخم چون ماه نو خمیده کمر گشته‌ام حسین دنبال کودکان تو از کوفه تا به شام هر منزلی به دیده‌ی تر گشته‌ام حسین هر جا که تازیانه‌ی دشمن بلند شد بر جسم کودکانت سپر گشته‌ام حسین با این همه ز روی تو دارم خجالتی من بی رقیه پیش تو برگشته‌ام حسین غیر از خرابه‌ها که مرا میهمان گرفت در شام‌ رانده از همه در گشته‌ام حسین مثل "یتیم" در عوض بوی موی تو هم ناله‌ی نسیم سحر گشته‌ام حسین @raziolhossein
هستند به جز من همه حاضر در خود نشکسته ام به ظاهر از ما که گذشت ما نرفتیم پابوس ، حلال هرچه زائر جامانده مگر که دل ندارد؟ ای لطف تو شامل  مسافر ... دیدم به طریق،  اهل شهرند مدیون محبت عشایر ... تقدیر من است بین روضه حسرت بخورم به حال جابر در روضه ببین کلافه ها را دریاب دل اضافه ها را .... هرکس به نیابتی رسیده شبهای زیارتی رسیده ... روح تو گرفته است آرام زینب به سلامتی رسیده  در دست گرفته گوشواره از شام،  غنیمتی رسیده ... از چهره بگیر شرم او را ... او با چه خجالتی رسیده ... می خواست نشان دهد ببینی زینب به چه غربتی رسیده ... یک فاتحه خواند  و شد حواله بر شادی روح یک سه ساله... @raziolhossein
مانده ام با غم بیرون ز حسابم چکنم مانده ام با دل ویران و خرابم چکنم اربعین من و تو هردو همین امروز است بسته شد بعد تو چشمان پرآبم چکنم یار برگشته من، من ز سفر برگشتم اشک طفلان تو شد عطر و گلابم چکنم قبر تو کعبه و من با سر زانو به طواف بهر اعمال نمانده تب و تابم چکنم از تو ای یوسف من پیرهنی دارم و بس برده پیراهنت آرامش و خوابم چکنم می دهد پیرهنت بوی سم اسب هنوز می دهد جای سم اسب عذابم چکنم غیرت اللَّه من از بزم شراب آمده ام وای برگشته من از بزم شرابم چکنم در تمام سفر هرجا که صدایت کردم شمر می داد بجای تو جوابم چکنم خولی و زجر گرفتند رکاب زینب می کند تا به ابد گریه رکابم چکنم با که گویم که رباب همسفر حرمله بود همه شب تا به سحر فکر ربابم چکنم به عزیزان تو دائم صدقه می دادند خارجی زاده نمودند خطابم چکنم همه هستند ولی جای رقیه خالی است گر بپرسی تو ز من کو در نابم چکنم دخترت گوشه ویرانه نمی دید مرا مانده بودم به سوی او نشتابم چکنم سر بازار به زینب چقدر خندیدند بخدا خنده اشان کرده کبابم چکنم @raziolhossein
در عراقی، جهت قبله ی ایران منی از تولد سبب گریه ی چشمان منی من اگر اشک نریزم نفسم می گیرد تو بهشت وسط سینه ی سوزان منی آمدم خوب نگاهم کنی و جان بدهم ببری یا نبری اَم به حرم، جان منی خستگی، تاول پاها... همه اش می ارزد بهترین خاطره در سختی دوران منی از همان قبل محرم که تو آواره شدی نگران سفر و حال پریشان منی پای من درد گرفت و نظرت راهم بُرد بسکه تو فکر من و بُردن عصیان منی لب تو خشک شد و خشک نشد آب فرات با همان تشنگی ات، چشمه ی جوشان منی درد خود را به اباالفضل نگفتم به کسی جز تو که معتقدم عشق نیاکان منی ای همه زندگی ام! قبر مرا روشن کن وقت تلقین سبب خنده ی پایان منی ای شه بی سر من، بی سر و سامان تواَم با همین بی سری اَت هم سر و سامان منی زنده زنده جلوی خیمه شهیدت کردند مقتل مستدل شاه خراسان منی روی نیزه بروی یا نروی بالایی ای که سی جزء شدی، مصحف قرآن منی موکبم را زده ام گوشه ی ویرانه حسین! باخبر از غم و آه دل ویران منی دخترت گفت حسین آب شدم، آب بخور تشت زر دور و برت نیست... تو مهمان منی @raziolhossein
سحر چون پیک غم از در درآید شرار از سینه، آه از دل برآید درای کاروانی از وطن دور به گوش جان ز دیوار و در آید گمانم کاروان اهل‌بیت است که سوی کعبهٔ دل با سر آید گلاب از چشم هر آلاله، جاری‌ست که عطر عترت پیغمبر آید پس از یک اربعین اندوه و هجران به دیدار برادر، خواهر آید همان خواهر که غوغا کرده در شام همان ریحانهٔ پیغمبر آید همان خواهر که با سِحر بیانش به هر جا آفریده محشر آید همان خواهر که کس نشناسد او را به باغ لاله‌های پرپر آید... اگر از کربلا، غمگین سفر کرد کنون از گَرد ره، غمگین‌تر آید نوای «وای وای» از جان زهرا صدای «های های» حیدر آید از این دیدار طاقت‌سوز ما را همه خون دل از چشم تر آید غم‌آهنگی به استقبال یک فوج کبوترهای بی‌بال و پر آید بیا با این کبوترها بخوانیم سرودی را که شام غم سرآید: «شمیم جان‌فزای کوی بابم مرا اندر مشام جان برآید گمانم کربلا شد عمه! نزدیک که بوی مُشک ناب و عنبر آید به گوشم عمه! از گهوارهٔ گور در این صحرا، صدای اصغر آید مهار ناقه را یک دم نگه‌دار که استقبال لیلا، اکبر آید ولی ای عمه! دارم التماسی قبول خاطر زارت گر آید، در این صحرا مکن منزل که ترسم دوباره شمر دون با خنجر آید» @raziolhossein
مهمان برایت آمده آن هم چه مهمانی جان تو  نه ! آمد بسویت بهتر از جانی چشم تو روشن در مزار ای پیرهن پاره  که فاتحه خوان تو شد پاره گریبانی ... قسمت نشد در روز دفنت کربلا باشد شام غریبان تو شد شام غریبانی .. اشک عقیله شد گلاب یادبود تو ... تر شد لب قبرت، خودت افسوس عطشانی ... یک کوچه مادر دید، زینب کوچه ها دیده از مادرش برده ست ارث  زخم پنهانی ای سفر دار خانه زهرا .، زجا برخیز ... مهمان برایت  آمده آن هم چه مهمانی @raziolhossein
تا نگاهش به مزار گل زهرا افتاد به روی تربت او زینب کبری افتاد زیر لب زمزمه می کرد برادر برخیز زیر بار غم تو خواهرت از پا افتاد غم به تصویر کشیده است به پیش چشمم اتفاقی که برای دلم این جا افتاد گر که فریاد دلم سوخته بر می خیزد پاره های جگرم بر روی صحرا افتاد کو علی اکبر وکوقاسم و کو اصغر من زین همه  داغ به دل شورش وغوغا افتاد همه فریاد زنان رو به مزارش کردند تانگاه همه بر تربت سقا افتاد یاد لب های تو و اصغر خود افتاده است گر رباب تو ز پا برلب دریا افتاد همه گل های  تو جمعند به گردت اما دختر تو به کنار سرت از پا افتاد انقلاب دگری گشت به پا در کوفه خطبه ام شعله شد وبر دل اعدا افتاد مرگ خود را زخداوند طلب می کردم سوی سرنیزه نگاهم به سرت تا افتاد هر زمانی که فتاد از اثر سنگ سرت دخترت گریه کنان گفت که بابا افتاد وای من چوب به روی لب تو کوبیدند درد این داغ مرا برهمه اعضا افتاد یاس های چمنت گرکه کبودند ببخش تازیانه به تن خسته ی گل ها افتاد همره قافله ی عشق «وفایی» به خدا اربعین شوق زیارت به دل ما افتاد   @raziolhossein