#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
چو گنج از چه به خاك سیه نهان شده ای
گل همیشه بهارم چرا خزان شده ای
تو زهره ی فلكی زیر خاك جای تو نیست
برآر سر ز لحد، خشت متكای تو نیست
كنون ز خانه به خوشحالی تو آمده ام
برآر سر كه به جا خالی تو آمده ام
مرا ببر كه مقامات عالیت بینم
چسان به خانه روم جای خالیت بینم
گرفته از چه ترا خاك تیره در آغوش
تو ای چراغ نبوت چرا شدی خاموش
ز همدمی من غم رسیده ی مهجور
چه دیده ای كه شدی نو عروس حجله ی گور
ز چیست گشته ترا خاك تیره منزلگاه
مرا برای چه بنشانده ای به خاك سیاه
ز جای خیز كه با هم همی شبانه رویم
مرا ز داغ مكش، خیز تا به خانه رویم
كه طفلهای یتیم تو بی قرار تواند
دو چشم من، حسنینت در انتظار تواند
#آیت_الله_غروی_اصفهانی #کمپانی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
دخترم، بیتو بهشتِ جاودان شیرین نبود
بیش از این دوری، سزای صحبتِ دیرین نبود...
آمدی ای مهربان، اما چرا افسردهای؟
با تو در دنیا که بودم، خاطرت غمگین نبود
در مدینه تا تو را میدیدم ای نخل امید،
صحبت از گل بود، اما حرفی از گلچین نبود
لالۀ باغ مرا دیدند مردم، داغدار
اینکه رسم تسلیت، این شیوۀ تسکین نبود...
میهمان من شدی با گوشۀ چشم کبود
راستی آنجا مگر چشم حقیقتبین نبود؟
صورت نیلی و بازوی کبود، ای روزگار!
آن سفارشها که من کردم، جوابش این نبود
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
مانند دریا آمدی، چون رود رفتی
ای یار هجده ساله! خیلی زود رفتی
من با تو کی احساس غربت کرده بودم؟
تازه به بودن با تو عادت کرده بودم
این هم یتیمان تو، بر تن رختشان کن
دارند یک یک آرزو، خوشبختشان کن
زهرا! یتیمت سایه ای بر سر ندارد
زینب شب عقدش چرا مادر ندارد
من اشک می ریزم کنار این جهازت
زینب که بر سر میکند چادر نمازت
آن کوزه ای که در جهازت بود زهرا
بهر حسن گردیده زهر آلود زهرا
در این جهیزیه دلم یکجا اسیر است
چون بستر خواب حسین تو، حصیر است
گفتم حصیر و یادم آمد کربلایش
او را نهند اهلُ القُریٰ در بوریایش
پیراهنی که دوختی شخصاً برایش
از پیکرش در آورد دشمن برایش
دیروز دادی لقمه بر اطفال معصوم
روزی ز طفلان لقمه گیرد، ام کلثوم
من با یتیمان تو خیلی مهربانم
فکر یتیمان حسین و کوفیانم
گاهی عطش را می برد از بین، گریه
مثل کنار نیزه ها.. اشک رقیه..
من تازه با این بچه ها گریان اوییم
ما داغدار صورت و.. دست عدوییم
زهرا تو که داری خبر از درد سیلی
باید پس از سیلی در آغوشش بگیری
او زود تر از تو رسد در فصل پیری
باید تو او را از روی ناقه بگیری..
#عبدالزهرا_هاشمیان
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
غربتم گشت در این شهر زبانزد زهرا
رفتی و آنچه نباید سرم آمد زهرا
زندگی تلخ تر از مرگ برایم شده است
بین این دو شده ام سخت مردد زهرا
دردم این است مغیره سر منبر رفته !
حرف دین می زند آن واعظ مرتد زهرا
مجلس ختم گرفتم حسنت ریخت بهم
هیچ کس از در و همسایه نیامد زهرا
چه کنم بابت این طرز امانت داری !؟
شرم دارد علی از روی محمد زهرا
چه کنم ثانیه ای زینبت آرام شود !؟
شده دلتنگی او بیشتر از حد زهرا
سرخی چشم حسینت، ته گودالم برد
جگر سوخته ام سوخت مجدد زهرا
#وحید_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
امشب ردیف شد غزلم با نمیشود
یا میشود ردیف كنم یا نمیشود
شاعر چه باید از تو بگوید که شأن توست؟
ناموس خلقت است؛ خدایا! نمیشود...
زخمیست داغ فاطمه بر سینۀ علی
زخمی كه هیچگاه مداوا نمیشود
تنها نه هستی علی از دست رفته است
هستی بدون فاطمه معنا نمیشود
طاقت بیار خالیِ این خانه را علی!
گفتی که گریه سر ندهی... ها نمیشود
«حُزنی فَسَرمَدٌ، و لیالی مُسَهّدٌ»
این گفتههای توست که حاشا نمیشود
میخواستی که دخترت از حال مادرش
چیزی نپرسد از تو، دریغا! نمیشود
«لا خیرَ بعد فاطمه» هم بیحساب نیست
یعنی كسی برای تو زهرا نمیشود
تقویم عمر یاس تو هجده بهار داشت
این راز مبهمیست كه افشا نمیشود
این گنج تا قیام قیامت نهفته است
این قبر، گوهریست كه پیدا نمیشود
باور كنید حكم گذرنامۀ بهشت
الا به دست فاطمه امضا نمیشود
دوزخ كنار میكشد از نام پاک او
آتش حریف دختر طاها نمیشود
برگَرد یاس پرپر گلخانۀ رسول!
در سینۀ علی غم تو جا نمیشود
آن شب سپیده سر زد و روشن نشد چرا؟
از گوشۀ بقیع علی پا نمیشود
#عباس_شاهزیدی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
از پی کیست؟ که چشمان یتیمش اینسان
کم فروغ آمده در غربت خود وامانده...
بعد از آن واقعه ما را نه به دیوار و نه در
طاقت و حسرت یک پلک تماشا مانده
آسمان چهره به خون شست در آن شب تا دید
مادرم رفته ولی مویۀ مولا مانده
پلک خونین افق، چشم من و ما تا حشر
خیره بر مرقد گمگشتۀ زهرا مانده
#سیدحسین_موحد_بلخی
#@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه_مقتل #مقتل #بعد_شهادت
💔يقولون فعظم ذلك على عمار وسلمان و المقداد
وأبي ذر واجتمعوا في المسجد ثم بعثوا إليه
عمار بن ياسر ليكلمه، يقول عمار: دخلت على
أميرالمؤمنينوجدتهجالساًجلسةالحزينالكتيب،
واضعاً رأسه بين ركبتيه، دموعه جارية،الحسن
والحسين بين يديه، وزينب وأم كلثوم عنده،
ينظر إليهم ودموعه جارية فاختنقت بعبرتي
لما رأيته، قلت: مولاي أراكم تأمرون الناس
بالصبر وتجزعون قال : يا عمار إن الصبر عمن
فقدته لعزيز، يا عمار إني فقدتُ رسولاللهبفقد
فاطمة، يا عمار كانت لي فاطمة عزاء وسلوى
بعد رسول الله، كانت إذا مشت حكت كريم
قوامه وإذا نطقت ملأت سمعي بكلامه يا عمار
والذي آلمني إني لما وضعتهاعلىالمغتسلرأيت
ضلعاً من أضلاعهامكسوراًومتنهااسودمنضرب
السياط، يا عمار وكانت تُخفيعلي ذلك لألا
أحزن و يشتدّ وجدي.
صاحت والدمع سكاب
يا فضة الضلع مني انصاب
میگویند اینخبر [مصائب حضرت زهرا علیها
السـلام] بـر عمار، سلمان، مقداد و ابوذر بسیـار سنگین آمد. آنها در مسجد جمع شدند و عمار
یاسر را فرستادنـد، تا با امیرالمؤمنین صحبـت
کند. عمار میگوید که وقتی وارد خانه شدم،
دیدم امیرالمؤمنین نشسته است، مانند کسـی
کـه اندوه سنگینـی بر او چیره شده، سـرش را
بین زانوهایش گذاشتـه و اشک میریـزد. امام
حسن و حسین -علیهما السلام- در مقابل مولا
نشسته بودند و زینب و ام کلثـوم در کنـارش
بودند. به آنها نگاه میکرد و اشک میریخت.
عمار ادامه میدهد: وقتی این صحنه را دیدم،
بغضم گرفت و با گریه گفتم: مولای من، شما
مردم را به صبر امر میکنید، اما حالا خودتان
بیتابی میکنید؟ حضرت فرمودند: ای عمار!
صبر بر کسی که از دست دادهام بسیار دشوار
است. ای عمار، من با فقدان فاطمه، رسول
خدا -صلیاللهعلیهوآله- را از دست دادهام.
ای عمار! فاطمه پس از رسول خدا تسلی و
آرامش من بود. وقتی راه میرفت، مرا به یاد
قامت رسول خدا میانداخت و وقتی سخن
میگفت، گوشم از صدای او پر میشد، گویی
رسول خدا سخن میگوید.
ای عمار، آنچه بیش از همه دلم را به درد آورد،
این بود که وقتی بدن او را برای غسل آماده
کردم، دیدم یکی از دندههایش شکسته و
پشتش از ضرب تازیانهها سیاه شده است.
ای عمار، او این دردها را از من پنهان میکرد
تا مبادا اندوهگین شوم یا دلتنگیام شدت گیرد.
و گویا زهرا -سلام الله عليها- با اشک میگفت:
“ای فضه، دندهام شکسته شد!”
📚 العبرة الساکتة، دهینی، ج۲، ص۸۱
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
دلم طاقت ز کف داده خدایا
فتاده روی سجّاده خدایا
ز داغ فاطمه صبرم شده کم
گره در کارم افتاده خدایا
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
کنار قبر تو جان می دهد پرستارت
سفر بخیر عزیزم خدا نگهدارت ...
خدا کند که بیاید ببوسم از دستش
اجل اگر برساند مرا به دیدارت ...
تو را زدند علی را کشان کشان بردند
تو یاورم شدی اما علی نشد یارت
تو را شکسته سپردم به دستهای نبی
بیا ببین که شکسته غرور غمخوارت
به خنده های مغیره مرا سپرده ای ، آه
فدای دست کبود ز درد بیزارت
به ذوق مادری ات لطمه خورد واویلا
در شکسته ی این خانه داد آزارت
تو با صدای گرفته حسین می گفتی
که گریه کرد به گودال چشم خونبارت
سری به نیزه بلند است در برابر تو
به سر زند حرم از ضجه های آخر تو
#ناصر_دودانگه
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
پس از تو اهل خانه چون پریشانی کیسوها
نمیآیند گرد هم مگر با گریه آهو ها
شبیه غنچهها در خود پس از تو معتکف هستند
نمیآید دگر سرها برون از روی زانوها
خوشیها پر درآوردند و از باغ دلم رفتند
حکایت میکند اشکم از این کوچ پرستوها
نه خورشیدی نه مهتابی نه اختر مانده بعد تو
که شد هفت آسمان من دگر خالی ز سوسوها
به چشمم خاطرات تو شباهنگام میریزند
گریبان میکنم پاره از این فریاد شب بوها
دگر بی شمع این خانه پروانه نمیخواهد
تو در کنج لحد خاموش و ما در کنج پستوها
چنان از خون و خاکستر سرایم پر شده کان را
نه میشوید دریاها نه میروبند جاروها
فراموشم کجا گردد زنی بود و چهل نامرد
ندیدم هیچ مردی غیر تو بانوی بانوها
چه آمد بر سرت مادر که ارث خاندانت شد
که شد با سوختن در آل تو دیگر عجین خوها
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#مقتل_فاطمیه #مقتل #بعد_شهادت
💔علی جان به خانه برگرد!
و ظل يأتـي ليلاً إلـى زيـارة قبـر فاطمة كـمـا
أوصته. في ليلة من الليالي وبينما هو عندها
وإذ به يسمع صوت فاطمة يا ابن العم إرجع
إلى الدار، وانظر إلى حال أولادي. رجع أمير
المؤمنين مهرولاً إلىداره، وجدالحسينواقفاً
عندبابالدار و هو يخاطب أمه فاطمة بلسان
الحال: الموت قِدَامِكَ خَدوني ضِلْعِكَ ذَوَّبُنِي..
و أمیرالمؤمنین(صلوات الله علیه)شب ها بـه دیـدار قبـر حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
میرفت، همانطور که بهاو وصیت کرده بود،
در یک شب و در حالی که در کنار قبر او بود،
ناگهان صدای حضرت فاطمهرا شنید: «ای پسرعمو، به خانه برگرد و به حال فرزندان من نگاه کن.»
امیرالمؤمنین به سرعت به خانـه برگشـت و
امام حسین(صلوات الله علیه)را دیـد کـه در کـنـار در ایستـاده و بـازبان حال بهمادرش فاطمه را خطاب میکند:
«مادرم، دور نشو، به من نگاه کن، تـو رفتـی و
مـن از تـو جـدا شدم، دور نشـو، قلبم در آتـش
است، من حسینم، ای مادر دهر مرا یتیم کرده
و بـه مـن آسیـب رسانـده، ای مادر تـو مـرا در
آغوش بگیر؛ کجا باید تو را پیدا کنم؟ تو، مـرا
بهآغوش بکش؛ پهلوی تو مرا از هم میپاشد.»
📚 العبرة الساکتة، دهینی، ج۳، ص۴۰
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#بعد_شهادت
عالم و آدم کند، گریه برای علی
حیف که در خاک رفت، قد رسای علی
نخل بوَد منتظر، چاه بوَد بیقرار
حیف که خاموش شد، صوت دعای علی
گریه کند صبح و شام، اشک فشانَد مدام
تا که عدالت زند، بوسه به پای علی
زندگی بیعلی، سختتر از مردن است
کاش که ما میشدیم، کشته به جای علی
دامن محرابِ خون، گشته بر او قتلگاه
مسجد کوفه شده، کرب و بلای علی
تیغ به دشمن دهد، بذل به قاتل کند
گر ببرد کودکی، شیر برای علی
مسجدیان! یک طرف، جمله گشایید صف
تا که یتیمان نهند، سر به سرای علی
پیر فقیری زند، بر سر و بر سینهاش
طفل یتیمی شده، نوحهسرای علی
بذل و عنایت ببین، لطف و کرامت ببین
قسمت قاتل شده، سهم غذای علی
میدمد از سنگها، نالۀ «یا سیدی»
میچکد از نخلها، اشک عزای علی
ثروت هر کس همان، مال و منالش بوَد
هستی «میثم» بوَد، مهر و ولای علی
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein