#حضرت_فضه #خادمهالزهرا
#فضه_خاتون
#دوبیتی
كافی است
عاشق كه شوی، فقط همین دم كافی است
یك سوره و یك آیهی محكم كافی است
گر امر شود، شفیعهی خلق شود
یك فضّه برای هر دو عالم كافی است
چقدر سعادت!
از بس كه به فاطمه محبّت دارد
شد آینهای كه رنگ عصمت دارد
یك سمت علی و سمت دیگر زهرا
بهبه! چقدر فضّه سعادت دارد!
لبّیک
آن روز سیاه، روز بد، یا فضّه!
در آن همه داغ مستند، یا فضّه!
لبّیك به تنهایی زهرا گفتی
ممنون توایم تا ابد، یا فضّه!
بركت
چون تربیتش اساس دارد فضّه
عطر نفسش خواص دارد فضّه
از برْكت همنشینی با زهرا
خاكی است كه بوی یاس دارد
#ایوب_پرندآور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #حضرت_فضه
از زبان فضهی خادمه علیها سلام
از زیرِ در، وقتی که زهرا را در آوردم
گشتم به سختی، غنچهای را پرپر آوردم
اصلاً نمیدانستم آن لحظه، چه باید کرد
ناگاه، پیشِ چشمِ زینب سر در آوردم
او خیره خیره دید، وحشت کردنِ من را
من بارِ زهرا را، به نزدِ حیدر آوردم
او غنچه را دید و نظر بر باغچه انداخت
قبری پِیِ دفنِ جَنینِ مادر آوردم
از سینهی سوراخ، چادر غرقِ در خون بود
رفتم برایش چادر و هم معجر آوردم
وضعِ بدی دیدم، علی فرمود: ای سلمان!
رویش عبا اَنداز، عبایش را درآوردم
با بردنِ مولا، دوباره او ز جا برخاست
خود را پیِ زهرا بحالِ مضطر آوردم
با دیدنِ دستانِ بینِ ریسمان مُردم
بیدست و پا، دستی کمک بر کوثر آوردم
مَردی یهودی، صحنه را دید و مسلمان شد
گفتا: به ذهنم، یادِ فتحِ خیبر آوردم
زهرا کمربندِ علی را میکشید، اما
ناباورانه، قتلِ او را باور آوردم
زیرِ غلافِ تیغِ قنفذ، دست و پا میزد
دستم بزیرِ بازوانِ اَطهر آوردم
خون بود کز، پهلو و دست و سینهاَش میریخت
چادر نمازِ خویش را، چون بستر آوردم
یکسو، حسین و مجتبی را در بغل گیرم
یکسو، فغان از گریههای دختر آوردم
روزی رسید، این ماجرا در کربلا دیدم
هرچه دعا کردم، اجابت کمتر آوردم
میخواستم بهر اسیران، آب و نان آرَم
اما ز صبرِ بانویم، چشمِ تر آوردم
#محمود_ژولیده
@raziolhossein