eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.7هزار دنبال‌کننده
736 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تابید رخش زمان بیداری شد از عرش به فرش آینه کاری شد بفرست هزار بار امشب صلوات سرچشمه کوثر خدا جاری شد بر عابده ی پاک و فهیمه صلوات بر آمنه بانوی کریمه صلوات بر لحظه ی لبخند نبی اکرم بر قلب پر از مهر حلیمه صلوات بر پیکر بی جان زمین جان آمد لبخند زد و آمنه خندان آمد بفرست تو بر سوره ی چشمش صلوات پیغمبر نور، روح قرآن آمد بر خاک بقیع و بر بتولش صلوات برفاطمه و قلب ملولش صلوات تا شاد شود مهدی زهرا بفرست بر گنبد خضرای رسولش صلوات ای دل بفرست خوب و ممتد صلوات بر نام بهشتی محمد صلوات بدبخت کسی که بر لبش ذکری نیست خوشبخت کسی که می فرستد صلوات برچهره پاک بی مثالت صلوات برصوت دل انگیزبلالت صلوات ای خاتم عشق سرمدی صدهابار برهیمنه وجاه وجلالت صلوات از برکت عشق آبرو می گیرم در چشمه ی عشق او وضو می کیرم من عطر به خود نمی زنم اما باز با هر صلوات بوی او می گیرم بفرست به افتخار کوثر صلوات بر عترت نورانی حیدر صلوات هفده صلوات نذر پیغمبر کن میلاد پیمبر است و جعفر صلوات بفرست به اندازه ی باران صلوات بر آیه به سوره های قرآن صلوات اوقات خوشی ست لحظه ها سرشار است میلاد محمد است یاران صلوات با هم همه از خدا مدد می گیریم از کشته ی نینوا مدد می گیریم مهدی مدد و علی مدد قدرت ماست ما از صلوات ها مدد می گیریم @raziolhossein
داری نفحاتی از لبی می شنوی از درد و غمش قدر تبی می شنوی در فهم تو نیست درک زینب ممکن زینب می گویی و زینبی می شنوی @raziolhossein
آمده زینب شود زهرا شود کوثر شود بین فرزندان عصمت بهترین دختر شود دختر انسیه الحورا چه می دانی که چیست آمده مریم شود حوا شود هاجر شود آمده تا پله ای از هر چه مریم ، بیشتر آمده تا پله ای از فاطمه کمتر شود آمده تا در بلاغت مثل زهرا گل کند آمده تا در فصاحت حیدری دیگر شود وارث نهج البلاغات و فصاحات خداست مثل جدش می تواند صاحب منبر شود خاندان وحی دارد معجزاتی این چنین زن ندیدم در ابهت مثل پیغمبر شود آمده تا کوه ها مغرور تر گردن کشند سرو را قامت شود، در استقامت سر شود آمده در روشنای چشم های اهلبیت چشم را روشن کند یک جا چهل اختر شود بس که عمری با برادرهای خوش منظر نشست می تواند سال ها این گونه خوش محضر شود دختر است و در سجایا پا به پای مادر است می تواند پس خطاب سوره ی کوثر شود این چنین با آیه های نور بخش کوثرش می رود در کربلا تا شاهد وانحر شود فصلی از نیلی کبودی های مادر سهم اوست در مدینه یاس بوده شام نیلوفر شود اذن اگر باشد که شمشیری به دستانش دهند می تواند در رشادت صد علی اکبر شود دو پسر نذر برادر کرده تا ظهر عطش دست های حضرت عباس را خواهر شود روی تلّ زینبه ایستاده مثل کوه تا اگر لازم شود خواهر شود مادر شود نیم روزی بیشتر در کربلا فرصت نداشت جلوه اش خواهی ببینی باش تا محشر شود زن ندیدم با اشاره کوفه را سازد خموش جای آن دارد که او فرمانده ی لشکر شود تا بماند کربلا در ذهن مغشوش زمین مثل زینب یک نفر باید روایت گر شود مهر زینب نور قلب و نام زینب نور چشم ذکر یا زینب از این پس نقش انگشتر شود جای آن دارد تمام کهکشان های خدا بر زمین آید فدای دختر حیدر شود @raziolhossein
هنوز این کوچه ها شبگرد دارد غمی با خاطراتی زرد دارد گذشته قرن ها از قصه ... اما هنوزم جای سیلی درد دارد @raziolhossein
یکی این سان، یکی این گونه باید که شام و کوفه را رسوا نماید ببین پیشانی زینب شکسته بگو اخت المصائب لب گشاید ...... به حق بر فاطمه بوده است، نائب که یک لحظه نشد در صحنه، غائب در این عالم به غیر از «امّ‌کلثوم» برادر را که شد اخت المصائب؟ ...... کسی نشناختت، ‌ای دخت مظلوم! نباشد قدر تو بر خلق، معلوم اگر زینب بُوَد امّ المصائب تویی اخت المصائب، «امّ‌کلثوم»! @raziolhossein
با قلب کباب می‌فرستم صلوات با دیدن آب می‌فرستم صلوات چشمم که به چشم کودکی می‌افتد بر روح رباب می‌فرستم صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @raziolhossein
عمریست در انتظار نورت هستیم دلواپس لحظه ی حضورت هستیم خورشیدی و ما چراغ در دست هنوز دنبال علائم ظهورت هستیم @raziolhossein
آنان که در غدیر زمین خم گذاشتند راهی برای حاجت مردم گذاشتند هر جا که قابلیت دار و پاک بود آیینه ای برای تبسم گذاشتند مشهد نماد عشق شد و بوی گل گرفت تا سیب را مجاور گندم گذاشتند سنگینی امانت پروردگار را بر شانه های کعبه هشتم گذاشتند در چشم سبز آبی و مشتاق زائران دریاچه ای برای تلاطم گذاشتند جاری شد از بهشت نسیمی شبیه یاس تا یک ضریح گمشده در قم گذاشتند در سومین حرم که غم اهل بیت شد شاهچراغ و شعر و ترنم گذاشتند هر جا امامزاده ای از خاک سر کشید روی لب السلام علیکم گذاشتند در بارگاه کوچک فضل بن آفتاب سهمی برای مردم جهرم گذاشتند اذن دخول خوانده و با دل روانه ام من ذره ام غبار همین آستانه ام @raziolhossein
در باغ بهشت،زمزمه جاری شد لبخند به لبهای همه جاری شد ذکر صلوات در زمین راه افتاد تا عقد علی و فاطمه جاری شد ..... تا گل به نسیم راه در می‌آید از خاک بوی گیاه در می‌آید امشب به ستاره‌ها بگو که لبخند زنید خورشید به عقد ماه در می‌آید ....... بر هر چه به غیر عشق می‌تاخت علی با خوب و بد زمانه می‌ساخت علی از غم خبری نداشت تا وقتی که بر فاطمه‌اش نظر می‌انداخت علی @raziolhossein
بر هر چه به غیر عشق می‌تاخت علی با خوب و بد زمانه می‌ساخت علی از غم خبری نداشت تا وقتی که بر فاطمه‌اش نظر می‌انداخت علی ........... خورشیدِ علی به سینه من قاب است اما نفسم از نفس مهتاب است گفتند چرا فاطمه می گویی هی!؟ یک سوم من، خاک و... دو سوم، آب است! @raziolhossein
طفل بودم که تمام جگرم سوخته شد رفته بودم سفر اما سفرم سوخته شد خیمه ای، دشت عجیبی، شط آبی... اما همه ی منظره ها در نظرم سوخته شد هنر من، همه خنداندن اصغر بوده حرمله قهقهه ای زد هنرم سوخته شد خواستم از پی اصغر بزنم پر بروم آتش افتاد به گهواره پرم سوخته شد هر کسی رفت به میدان، خبرش آوردند بعد از آن حرف و حدیث و خبرم سوخته شد ظهر داغی شد و داغ از همه جا می بارید آنقدر داغ که شمسم قمرم سوخته شد روی هر نیزه سری در پی زینب می گشت نیزه ای خورد به من پا و سرم سوخته شد بعد از آن حادثه دیگر کمرم راست نشد خواستم خنده کنم، خنده.. دلم خواست... نشد آه از کوفه ی بی شرم و حیا... واویلا شام صد مرتبه شد کرببلا... واویلا هر قدم سنگ پذیرای سر بابا بود کوچه در کوچه بلا بود بلا... واویلا داغ زنجیر که بر گردن بابا بستند زخم آن آمده تا گردن ما... واویلا آی نامرد! پدر را زده ای ما را هم آی بی شرم و حیا!... عمه چرا... واویلا شرم کن شرم... رقیه چه گناهی دارد؟ جان زهرا نزن این فاطمه را... واویلا قصه ی فاطمه و سیلی و آن در بس نیست؟ غارت خیمه و پیراهن و معجر بس نیست ؟ اول شام، به اسماء خدا سنگ زدند به سر سرخ غریب الغربا سنگ زدند در دروازه ساعات، زنان با شادی به سر پاک تمام شهدا سنگ زدند از خدایم طلب مرگ نمودم صد بار در همان کوچه که بر عمه ی ما سنگ زدند به امیدی که خداوند غنی شان سازد به سر پاک عمویم، فقرا سنگ زدند قصد قربت به لب آورده و با حال وضو درِ مسجد – چه بگویم- علما سنگ زدند مادر و عمه و بابا سپر من بودند وقتی از بام به سمت اسرا سنگ زدند با رقیه همه جا ضجه کنان ناله کنان گریه کردیم ولی... باز به ما سنگ زدند شامیان بغض علی در دلشان بود چقدر نرسیدند اگر کرببلا ... سنگ زدند نرسیدند درِ خانه به آتش بکشند مردم شام به عشق خلفا سنگ زدند یکنفر آه... نپرسید چرا سنگ زدید یکنفر نیز... نمی گفت چرا سنگ زدند نزده هیچکسی زخم چنین تا حالا بر دل و پیکره ی دین مبین تا حالا @raziolhossein
به خانه شمر، ده ها خنجر آورد غنیمت، مرد کوفی معجر آورد تن تو زیر سم اسب‌ها رفت سرت از دیر راهب سر در آورد @raziolhossein