#امام_حسین_مناجات
#حضرت_زینب_اسارت
#نیزه
ای ذکر نام تو نمک روضه ها حسین
شکر خدا که با تو شدم آشنا حسین
سردرب خانه تو نوشتند از ازل
آقا شد هر کسی که شد اینجا گدا حسین
آلوده تر زمن نبود بر درت ولی
آقاتری از اینکه برانی مرا حسین
((لطفی که که کرده ای پدر ومادرم نکرد))
ای مهربانترین کسم ای با وفا حسین
زهرا اجازه داد که من نوکرت شدم
ورنه عزیز من، تو کجا من کجا حسین
گریه کن توام،بدم، اما شنیده ام
زهرا کند به گریه کنانت دعا حسین
فردا که هیچ کس به کسی نیست ،مادرت
خود میکند گریه کنت را سوا حسین
آقا تو را به دست جدای برادرت
دستم مکن زدامن لطفت جدا حسین
یک عمر من به روضه تو آمدم، تو هم
یک دم به شام اول قبرم بیا حسین
.........
زینب چو دید راس تو را روی نیزه ها
از سوز سینه ناله زد و گفت یاحسین....
موی تو بی وضو نزده شانه مادرم
کی راس تو زده به روی نیزه ها حسین
خاکم به سر بگو زچه خاکستری شدی
دیشب مگر که بوده سرت در کجا حسین
#عبدالحسین
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه #مجلس_ابن_زیاد
زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه
بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه
حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین
عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه
حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی
شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه
سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود
خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه
آبروریزی این شهر کم از شام نبود
کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه
آبرو داشت در این شهر به این روز افتاد
دختر حیدر کرار ، امان از کوفه
نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند
همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه
وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد
دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه
چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود
وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه
تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب
هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه
زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر
داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه
سختی حبس به دیده نشدن میارزید
سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه
وامصیبت ، (دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد)
پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه
طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد
با عصا بر لب و دندان حسینش میزد
#عبدالحسین
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه #اسارت
#مجلس_ابن_زیاد
مزن آتش به قلبم ای ستمگر یابن مرجانه
مزن زخم زبان بر دخت حیدر یابن مرجانه
منی که سایه ام را چشم نامحرم ندیده بود
شدم هم صحبت تو ای ستمگر یابن مرجانه
همین سر را که بنهادی میان طشت ای نامرد
بود ریحانه قلب پیمبر یابن مرجانه
نوامیس خدا را کوچه و بازار گرداندی
نکرده کس چنین با قوم کافر یابن مرجانه
دلم آتش زدی ای بی حیا با طعنه های خود
نگفتی دیده ام داغ برادر یابن مرجانه
تو بنشستی کنار سفره آب و غذا اما
گرسنه،تشنه ، اولاد پیمبر یابن مرجانه
گهی کنج تنور و گه به روی نیزه ها رفته
مدارا کن مدارا کن به این سر یابن مرجانه
حسین را کشتی و دست از سر او بر نمیداری؟
به لبهایش مزن با چوب دیگر یابن مرجانه
ببین دردانه هایش را که مثل بید میلرزند
پدر را میزنی در پیش دختر یابن مرجانه!؟
چرا میخندی ای نامرد بر موی سپید او
حسینم پیر شد از داغ اکبر یابن مرجانه
رباب است این ،عروس فاطمه مهلت بده یک دم
که گیرد این سر بشکسته در بر یابن مرجانه
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه #نیزه
بالا نشین نیزه اعدا حسین من
آرام جان زینب کبری حسین من
پای سر بریده ات ای سایه سرم
آید صدای گریه زهرا حسین من
دیشب تنور خولی و امروز روی نی
برگو کجاست جای تو فردا حسین من
قرآن بخوان زنیزه که این کوفیان پست
کمتر مرا کنند تماشا حسین من
مارا به بزم زاده مرجانه می برند
زینب کجا و مجلس اعدا حسین من
با دختر سه ساله ات یک دم سخن بگو
ذکر لبش ببین شده بابا حسین من
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
#شام
شامیان غربت مارا همه جا جار زدند
خنده بر بی کسی عترت اطهار زدند
پای راس شهدا هلهله بر پا کردند
تازیانه به اسیران گرفتار زدند
چقدر دور و بر محمل ما رقصیدند
ساز با ناله طفلان عزادار زدند
زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد
بی دوا زخم زبان است که بسیار زدند
طفل را پای دویدن چو بزرگان نبود
هر که افتاد عقب از قافله ،هر بار ،زدند
شاخه گل که نکردند نثار مهمان
سنگها بر سر ما از در و دیوار زدند
خوبی سنگ همین است ، نمیسوزاند
آتش از بام به فرق من بیمار زدند
سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی
سر بابای مرا زودتر اینگار زدند
بی جهت نیست می افتد سر عباس از نی
عمه ام را جلوی چشم علمدار زدند
گر نبودند به کوچه بزنند فاطمه را
در عوض فاطمه ها را سر بازار زدند
یاعلی زینبت افتاد عبای تو کجاست
دخترت را بنگر در بر انظار زدند
بیشتر از همه قافله بیچاره رباب....
سر طفلش به روی نیزه چه دشوار زدند
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
بگذارید برای پدرم گریه کنم
اشک تا هست به چشمان ترم گریه کنم
تشنه کشتند عزیزان مرا ، حق بدهید
تا که بر آب می افتد نظرم گریه کنم
پیش من وقت وضو طشت نیارید ،که من...
یاد طشت زر و راس پدرم گریه کنم
یاد آن ضرب عمود و عمویم می افتم
تا گذارم روی سجاده سرم گریه کنم
حرفی از کشته شدن نیست،اسیری سخت است
بگذارید به داغ جگرم گریه کنم
غم خاکی شدن چادر زینب بس بود
به خدا تا به قیامت اگرم گریه کنم
خواهرم بسکه کتک خورد زناقه افتاد
به زمین خوردن این همسفرم گریه کنم
ما و بازارچه برده فروشان ،ای وای
تا به بازار می افتد گذرم گریه کنم
دست بسته به خدا روی گرفتن سخت است
به گرفتاری زنهای حرم گریه کنم
وسط هلهله ها مادر اصغر میگفت
بگذارید برای پسرم گریه کنم
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
#شام
از غم کرببلا گرچه دل، آرام نبود
به خدا هیچ کجا سخت تر از شام نبود
آن قدر غم به دلم بود زداغ پدرم
که دگر جای غم طعنه و دشنام نبود
سر مهمان زسر بام نریزند آتش
گیرم این قافله از امت اسلام نبود
این چهل سال همه سوز دل من این است
دختر فاطمه جایش ملاء عام نبود
آنقدر کعب نی و سیلی و شلاق زدند
جای سالم به خدا در تن ایتام نبود
به تماشای اسیران همگی جمع شدند
کوچه کوچه که دگر حاجت اعلام نبود
همه رفتند سربام ولی کاش دگر
آن زن پست یهودی به سر بام نبود
آنچنان بی ادبی کرد نگویم که چه شد
ولی دیگر به روی نی سر بابام نبود
سخت تر از همه در بزم یزیدم بردند
درد و غمهای مرا باز سرانجام نبود
چوب در دست که بگرفت دل ما خون شد
ای خدا کاش به دست دگرش جام نبود
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#شام
شامیان غربت مارا همه جا جار زدند
خنده بر بی کسی عترت اطهار زدند
پای راس شهدا هلهله بر پا کردند
تازیانه به اسیران گرفتار زدند
چقدر دور و بر محمل ما رقصیدند
ساز با ناله طفلان عزادار زدند
زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد
بی دوا زخم زبان است که بسیار زدند
طفل را پای دویدن چو بزرگان نبود
هر که افتاد عقب از قافله ،هر بار ،زدند
شاخه گل که نکردند نثار مهمان
سنگها بر سر ما از در و دیوار زدند
خوبی سنگ همین است ، نمیسوزاند
آتش از بام به فرق من بیمار زدند
سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی
سر بابای مرا زودتر اینگار زدند
بی جهت نیست می افتد سر عباس از نی
عمه ام را جلوی چشم علمدار زدند
گر نبودند به کوچه بزنند فاطمه را
در عوض فاطمه ها را سر بازار زدند
یاعلی زینبت افتاد عبای تو کجاست
دخترت را بنگر در بر انظار زدند
بیشتر از همه قافله بیچاره رباب....
سر طفلش به روی نیزه چه دشوار زدند
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#شام
کربلا سخت ولی شام بلا سخت تر است
گذر از کوی یهود از همه جا سخت تر است
زیهودی چه توقع که به ما سب نکند
گر مسلمان بزند طعنه تو را سخت تر است
پشت دروازه نگه داشته اند قافله را
بعد دروازه از آن هم به خدا سخت تر است
یا اخا مادر من فاطمه میداند و بس
گذر از کوچه باریک چرا سخت تر است
دست بسته به روی ناقه عریان سخت است
گر ببارد به سرت سنگ جفا سخت تر است
سر عباس به نی بود و مرا باز زدند
سایه اش کم بشود از سر ما سخت تر است
همه شهر نوامیس تو را گرداندند
سر بازار ولی بر اسرا سخت تر است
به سر طفل تو هم رحم نکردند حسین
دیدن او ز تمام شهدا سخت تر است
بزم نامحرم اگر پا بگذاری سخت است
گر نگه دارد عدویت سرپا سخت تر است
سر نی سنگ اگر خورد سرت ،جام ندید
پس برای سر تو تشت طلا سخت تر است
زخم شمشیر کجا زخم زبان واویلا
به خدا شام غم از کرببلا سخت تر است
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_حسین
#اسارت
#شام
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند
نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند
کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند
یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند*
شد نقاب صورت من آستین پاره ام
بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند
پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله
من کجا و این همه آزار چشمت را ببند
تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی
دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند
کاری از دست سر ببریده می آید مگر
تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند
من که میدانم تو از زینب خجالت میکشی
در میان این همه انظار چشمت را ببند
چشم عباس تو را بستند با تیر جفا
تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند
کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت
میروم در مجلس اغیار چشمت را ببند
من کجا و این همه نامحرمان بی حیا
من کجا و این همه خمار چشمت را ببند
رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو
ای برادر میکنم اصرار چشمت را ببند
خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت
تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند
#عبدالحسین
*مرحوم ذهنی در کتاب مدینه تا مدینه:
حضرت زینب فرمودند بین کوفه تا شام
سر برادرم بر نیزه چشمش باز بود و به اطفال و اهل و عیالش نگاه میکرد اما در شهر شام نگاه به سر برادرم کردم دیدم چشمهای مبارکش بسته شده یعنی دیگر طاقت ندارم این همه رقاص و شراب خوار و..... دور اهلبیتم ببینم
@raziolhossein
#اسارت #شام
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت
وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت
دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند
پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت
کاش شب بود و نمی دید کسی زینب را
بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت
وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا
سرِ بازار به زنها چقدر سخت گذشت
آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد
ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت
هر کسی بغض علی داشت به اکبر میزد
پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت
دختر آیه تطهیر کجا بزم شراب
بیشتر از همه ، آنجا چقدر سخت گذشت
سر ببریده درآورد سر از طشت طلا
خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت
چوب میخورد حسین و دل زینب می سوخت
وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_حسن_شهادت
#دوبیتی
یک عمر فلک خون به دل و جانت کرد
بیدادِ دو زن زار و پریشانت کرد
لعنت به زنیکه کرد مسموم تو را
لعنت به زنیکه تیر بارانت کرد
......
لعنت به کسی که تیر کین زد به تنت
شد پاره شبیه جگر تو کفنت
زینب که شنید ناله زد وای حسن
ای کاش شبانه دفن می شد بدنت
#عبدالحسین
@raziolhossein