#امام_هادی_شهادت
شاه تبعیدی و بی خادم و بی دربارم
چه کنم خستهام و بی کسم و بی یارم
بیشتر از دو دهه هست که دور از وطنم
بند در سامره ام ساکن بالاجبارم
به هدایت نرسد هرکه زما رو گرداند
هادی ام حیف کشیدند به ابر تارم
پسر شیرم وبین قفس شیرم بُرد
آه نشناخت مرا والیِ بد کردارم
عرش و فرش است گدایم به که گویم ظالم
به گداخانه مرا برد که سازد خوارم
بد نکردم به کسی زهر بکامم دادند
اشک پاییز درآمد بر این رخسارم
دشمن از کینه و از ترس شبیخونم زد
به حرمخانه و سجادهءاستغفارم
هر زمان برد مرا، نالهی من مادر بود
چکنم سیّدم و یاد در و دیوارم
به خدا مادر ما زیر لگد گیر افتاد
روضهءمحسن و در کرده مرا بیمارم
تا که تحقیر شوم بزم شرابم بردند
چکنم یار ندارم چه کنم ناچارم
وسط بزم شراب از غم زینب مُردم
داد یاد لب و آن چوب مرا آزارم
بین آن معرکه با چشم به عباسش گفت
تا کجاها که رسیدهاست پساز تو کارم
اشهد لحظهی موتم شده ای وای حسین
یاد آن طشت طلا جان به خدا بسپارم
#مجتبی_صمدی_شهاب
@raziolhossein1
#امام_جواد_ولادت
پسر عشق رسید و پدری را جان داد
حق به یعقوب دلی خاتمهء هجران داد
تشنه بودیم که الله به ما باران داد
یک ولیعهدِ پُر از خیر به یک سلطان داد
نه مدینه که زمین نور شد و زیبا شد
صلواتی بفرستید رضا بابا شد
شب گذاشتهست ببینید سحر آمدهاست
به هواداری خورشید قمر آمدهاست
مهربان ذات پدر را پسر آمدهاست
نه پسر شیرهءشیرین جگر آمدهاست
هرچه خواهید بگیرید رضاشاد شده
که جواد آمده و خانهاش آباد شده
سالیانی به ره این گل دلبندش بود
چشم بر راه طلوع رخ فرزندش بود
تشنهء دیدن هنگامهء لبخندش بود
عاشق بوسه به لبهای پر از قندش بود
که خدا داد به او دیر، ولی غوغا کرد
برکت دارترین را به رضا اهدا کرد
برکت از نوک پا تابه سرش میریزد
خیر با هر قدمی دوروبرش میریزد
اهل انفاق گداسان به درش میریزد
جود با دیدن او کُرک و پَرش میریزد
چون خدا خواسته که باب مراد است مراد
همه جود خدا دست جواد است جواد
هر چه گوییم ز جود و کرمش کم گفتیم
هر چه گوییم ز اعجاز دمش کم گفتیم
هرچه گفتیم ز خیر قدمش کم گفتیم
از تبار و نسب محترمش کم گفتیم
ریشهاش حیدری و فیض زاصلش باشد
حضرت مهدی موعود ز نسلش باشد
او رسیدهست که دلتنگی بابا ببرد
روزهداران رجب را سوی دریا ببرد
دست ما گیرد و ما را سوی بالا ببرد
به مسیر پسرش مهدی زهرا ببرد
تا مبادا که گرفتار و نابود شویم
دور وغفلت زده از مهدی موعود شویم
سائلیم و ز کَفَش لطف و عطا میگیریم
درد داریم و طبیب اوست دوا میگیریم
از مسیح رضوی زاده شفا میگیریم
کاظمین و نجف و کرب و بلا میگیریم
جود کن در شب میلاد به ما زر برسان
دل مارا وسط روضهء اصغر برسان
تیر آمد به گلو خورد پدر حیران شد
باسه شعبه عطش کودک او درمان شد
وسط معرکه درمانده و سرگردان شد
وای از پوست سرش بود که آویزان شد
مادرش بر در خیمه به سر و صورت زد
مگرآن تیر ز حلقوم برون میآمد؟
#مجتبی_صمدی_شهاب
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
انگارعالم باردیگرجان گرفته
شادی مجال غم ازاین وآن گرفته
ازابررحمت بازهم باران گرفته
سردارخوبی ها سر وسامان گرفته
امشب شب رؤیائی این عالمین
کوچک ترین حیدر به دستان حسین است
چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد
طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد
نوری مضاف جمع خورشید وقمر شد
آقا برای چندمین دفعه پدر شد
اجماع کلی بنی هاشم همین است
این طفل تمثال امیرالمؤمنین است
یک تکه الماس است بر دستان بابا
مانند یک رود است درآغوش دریا
آئینه می گردد به روی دست سقا
صف بسته قومی محضرش بهر تماشا
اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت
ارباب درگوشش مسیحایی اذان گفت
وقتش رسید آقا که نام او بگوید
با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید
این نکته باریکتر از مو بگوید
کوری چشم دشمنان حق منجلی شد
فرزند بچه شیر حق نامش علی شد
این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است
سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است
آقا و آقا زاده آقای عشق است
مهری به طومار و به عاشورای عشق است
هدیه به زهرا شیره جان رباب است
از نسل آب و تشنه لبهاش آب است
بند قماطش را زبالا آفریدند
مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند
محسن برای نسل زهرا آفریدند
هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند
ششماهه صد ساله کند طی مدارج
آری علی اصغر بود باب الحوائج
گهواره اش یک قبله سیّار باشد
کعبه به دورش حاجی هشیار باشد
سرباز راه حیدر کرار باشد
پس تیر معمولی برایش خار باشد
از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت
بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت
با دست وپای بسته میدان را بهم ریخت
یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت
نظم وفنون رزم وگردان را بهم ریخت
معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت
مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد
نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد
داغش به قاب سینه غم تصویر کرده
انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده
طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده
انگار نیزه در گلویش گیر کرده
آن سو به صورت مادری بیچاره می زد
این سو زحلقش خون چه بد فوّاره می زد
طفلک میان نعره ها لرزید وپرزد
براشک بابا لحظه ای خندید و پرزد
برگ گل حلقوم او پاشید و پرزد
با تیر بر کتف پدر چسبید و پرزد
تیر از گلویش در نیامد غم بپا شد
در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد
#مجتبی_صمدی_شهاب
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
شاه تبعیدی و بی خادم و بی دربارم
چه کنم خستهام و بی کسم و بی یارم
بیشتر از دو دهه هست که دور از وطنم
بند در سامره ام ساکن بالاجبارم
به هدایت نرسد هرکه زما رو گرداند
هادی ام حیف کشیدند به ابر تارم
پسر شیرم وبین قفس شیرم بُرد
آه نشناخت مرا والیِ بد کردارم
عرش و فرش است گدایم به که گویم ظالم
به گداخانه مرا برد که سازد خوارم
بد نکردم به کسی زهر بکامم دادند
اشک پاییز درآمد بر این رخسارم
دشمن از کینه و از ترس شبیخونم زد
به حرمخانه و سجادهءاستغفارم
هر زمان برد مرا، نالهی من مادر بود
چکنم سیّدم و یاد در و دیوارم
به خدا مادر ما زیر لگد گیر افتاد
روضهءمحسن و در کرده مرا بیمارم
تا که تحقیر شوم بزم شرابم بردند
چکنم یار ندارم چه کنم ناچارم
وسط بزم شراب از غم زینب مُردم
داد یاد لب و آن چوب مرا آزارم
بین آن معرکه با چشم به عباسش گفت
تا کجاها که رسیدهاست پساز تو کارم
اشهد لحظهی موتم شده ای وای حسین
یاد آن طشت طلا جان به خدا بسپارم
#مجتبی_صمدی_شهاب
@raziolhossein1
#امام_جواد_ولادت
پسر عشق رسید و پدری را جان داد
حق به یعقوب دلی خاتمهء هجران داد
تشنه بودیم که الله به ما باران داد
یک ولیعهدِ پُر از خیر به یک سلطان داد
نه مدینه که زمین نور شد و زیبا شد
صلواتی بفرستید رضا بابا شد
شب گذاشتهست ببینید سحر آمدهاست
به هواداری خورشید قمر آمدهاست
مهربان ذات پدر را پسر آمدهاست
نه پسر شیرهءشیرین جگر آمدهاست
هرچه خواهید بگیرید رضاشاد شده
که جواد آمده و خانهاش آباد شده
سالیانی به ره این گل دلبندش بود
چشم بر راه طلوع رخ فرزندش بود
تشنهء دیدن هنگامهء لبخندش بود
عاشق بوسه به لبهای پر از قندش بود
که خدا داد به او دیر، ولی غوغا کرد
برکت دارترین را به رضا اهدا کرد
برکت از نوک پا تابه سرش میریزد
خیر با هر قدمی دوروبرش میریزد
اهل انفاق گداسان به درش میریزد
جود با دیدن او کُرک و پَرش میریزد
چون خدا خواسته که باب مراد است مراد
همه جود خدا دست جواد است جواد
هر چه گوییم ز جود و کرمش کم گفتیم
هر چه گوییم ز اعجاز دمش کم گفتیم
هرچه گفتیم ز خیر قدمش کم گفتیم
از تبار و نسب محترمش کم گفتیم
ریشهاش حیدری و فیض زاصلش باشد
حضرت مهدی موعود ز نسلش باشد
او رسیدهست که دلتنگی بابا ببرد
روزهداران رجب را سوی دریا ببرد
دست ما گیرد و ما را سوی بالا ببرد
به مسیر پسرش مهدی زهرا ببرد
تا مبادا که گرفتار و نابود شویم
دور وغفلت زده از مهدی موعود شویم
سائلیم و ز کَفَش لطف و عطا میگیریم
درد داریم و طبیب اوست دوا میگیریم
از مسیح رضوی زاده شفا میگیریم
کاظمین و نجف و کرب و بلا میگیریم
جود کن در شب میلاد به ما زر برسان
دل مارا وسط روضهء اصغر برسان
تیر آمد به گلو خورد پدر حیران شد
باسه شعبه عطش کودک او درمان شد
وسط معرکه درمانده و سرگردان شد
وای از پوست سرش بود که آویزان شد
مادرش بر در خیمه به سر و صورت زد
مگرآن تیر ز حلقوم برون میآمد؟
#مجتبی_صمدی_شهاب
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
انگارعالم باردیگرجان گرفته
شادی مجال غم ازاین وآن گرفته
ازابررحمت بازهم باران گرفته
سردارخوبی ها سر وسامان گرفته
امشب شب رؤیائی این عالمین
کوچک ترین حیدر به دستان حسین است
چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد
طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد
نوری مضاف جمع خورشید وقمر شد
آقا برای چندمین دفعه پدر شد
اجماع کلی بنی هاشم همین است
این طفل تمثال امیرالمؤمنین است
یک تکه الماس است بر دستان بابا
مانند یک رود است درآغوش دریا
آئینه می گردد به روی دست سقا
صف بسته قومی محضرش بهر تماشا
اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت
ارباب درگوشش مسیحایی اذان گفت
وقتش رسید آقا که نام او بگوید
با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید
این نکته باریکتر از مو بگوید
کوری چشم دشمنان حق منجلی شد
فرزند بچه شیر حق نامش علی شد
این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است
سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است
آقا و آقا زاده آقای عشق است
مهری به طومار و به عاشورای عشق است
هدیه به زهرا شیره جان رباب است
از نسل آب و تشنه لبهاش آب است
بند قماطش را زبالا آفریدند
مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند
محسن برای نسل زهرا آفریدند
هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند
ششماهه صد ساله کند طی مدارج
آری علی اصغر بود باب الحوائج
گهواره اش یک قبله سیّار باشد
کعبه به دورش حاجی هشیار باشد
سرباز راه حیدر کرار باشد
پس تیر معمولی برایش خار باشد
از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت
بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت
با دست وپای بسته میدان را بهم ریخت
یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت
نظم وفنون رزم وگردان را بهم ریخت
معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت
مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد
نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد
داغش به قاب سینه غم تصویر کرده
انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده
طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده
انگار نیزه در گلویش گیر کرده
آن سو به صورت مادری بیچاره می زد
این سو زحلقش خون چه بد فوّاره می زد
طفلک میان نعره ها لرزید وپرزد
براشک بابا لحظه ای خندید و پرزد
برگ گل حلقوم او پاشید و پرزد
با تیر بر کتف پدر چسبید و پرزد
تیر از گلویش در نیامد غم بپا شد
در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد
#مجتبی_صمدی_شهاب
@raziolhossein
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم
باور نداشتم که به قبرت نظر کنم
ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید
با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم
با یاد روز واقعه جا دارد از غمت
لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم
با کعب نی جدا شده ام از تو یا اخا
حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم
بهرم دعا نما که مبادا دوباره از
دروازه های شام بلا من گذر کنم
شد آستین من به خدا معجرم حسین
عباس را نباید از آن با خبر کنم؟!!
مانده صدای چوب و لبت بین گوش من
صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم
رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر
آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم
طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت
باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم
با دست خسته زیر لحد جای دادمش
جا دارد از خجالت تو جان به در کنم
#مجتبی_صمدی_شهاب
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
#امام_زمان #رباعی
از سامره دوریم ولی نالانیم
دلگیر و شکسته بال وسرگردانیم
دستی برسان بر سر ما ،بر ما که
در بزم عزای جدّتان مهمانیم
#مجتبی_صمدی_شهاب
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
انگارعالم باردیگرجان گرفته
شادی مجال غم ازاین وآن گرفته
ازابررحمت بازهم باران گرفته
سردارخوبی ها سر وسامان گرفته
امشب شب رؤیائی این عالمین
کوچک ترین حیدر به دستان حسین است
چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد
طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد
نوری مضاف جمع خورشید وقمر شد
آقا برای چندمین دفعه پدر شد
اجماع کلی بنی هاشم همین است
این طفل تمثال امیرالمؤمنین است
یک تکه الماس است بر دستان بابا
مانند یک رود است درآغوش دریا
آئینه می گردد به روی دست سقا
صف بسته قومی محضرش بهر تماشا
اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت
ارباب درگوشش مسیحایی اذان گفت
وقتش رسید آقا که نام او بگوید
با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید
این نکته باریکتر از مو بگوید
کوری چشم دشمنان حق منجلی شد
فرزند بچه شیر حق نامش علی شد
این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است
سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است
آقا و آقا زاده آقای عشق است
مهری به طومار و به عاشورای عشق است
هدیه به زهرا شیره جان رباب است
از نسل آب و تشنه لبهاش آب است
بند قماطش را زبالا آفریدند
مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند
محسن برای نسل زهرا آفریدند
هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند
ششماهه صد ساله کند طی مدارج
آری علی اصغر بود باب الحوائج
گهواره اش یک قبله سیّار باشد
کعبه به دورش حاجی هشیار باشد
سرباز راه حیدر کرار باشد
پس تیر معمولی برایش خار باشد
از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت
بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت
با دست وپای بسته میدان را بهم ریخت
یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت
نظم وفنون رزم وگردان را بهم ریخت
معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت
مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد
نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد
داغش به قاب سینه غم تصویر کرده
انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده
طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده
انگار نیزه در گلویش گیر کرده
آن سو به صورت مادری بیچاره می زد
این سو زحلقش خون چه بد فوّاره می زد
طفلک میان نعره ها لرزید وپرزد
براشک بابا لحظه ای خندید و پرزد
برگ گل حلقوم او پاشید و پرزد
با تیر بر کتف پدر چسبید و پرزد
تیر از گلویش در نیامد غم بپا شد
در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد
#مجتبی_صمدی_شهاب
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_دودمه
پسر صف شکن فتنه ی جنگ جملم
(قاسم بی بدلم)۲
با همین سن کمم مثل ابالفضل یلم
(قاسم بی بدلم)۲
#مجتبی_صمدی_شهاب
@raziolhossein
#حضرت_علی_اکبر_دودمه
این سلحشوری که طوفانی میان لشکر است
(ماه لیلا اکبراست)۲
حیدر کرب و بلا در قالب پیغمبر است
(ماه لیلا اکبراست)۲
.......
چه یل بالا بلندی آمده در کارزار
(مثل تیغ ذوالفقار)۲
میکند شبه پیمبر کوفیان را تار ومار
(مثل تیغ ذوالفقار)۲
#مجتبی_صمدی_شهاب
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_دودمه
مرحبا بر قامت شیر نر ام البنین
(یاابالفضل آفرین)٢
کرده طوفان مثل بابایش امیرالمومنین
(یاابالفضل آفرین)٢
#مجتبی_صمدی_شهاب
@raziolhossein