eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.8هزار دنبال‌کننده
620 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بیدار و خواب بود که افتاد اتفاق از جدِّ خود شنید که(اُخرُج اِلی العِراق) پیغام دادش از طرف حَيّ ذُوالمِنَن (قَدْ شاءَ أَنْ يَراكَ قَتيلا)حُسين من أُخْرُج إلي العِراق،سفر پیش روی توست یک‌دشت‌داغ‌و خوف و خطر پیش روی توست أُخْرُج إلي العِراق،که چشم انتظار توست قومی که فکر غارت دار و ندار توست أُخْرُج إلي العِراق،که باید فدا شوی بشتاب تا که ذبح عظیم خدا شوی أُخْرُج إلي العِراق،که مهمانی ات کنند در پیش چشم فاطمه قربانی ات کنند هر چند خیل پرده نشینان عصمتند با تو مُخدّرات به این بزم دعوتند وقتی پس از فراق جوان،پیر می شوی وقتی که بین دشت زمین گیر می شوی وقتی کنار علقمه با قلب ریش ریش تیر آنقَدَر درآوری از نعش ماه خویش وقتی که دور از نظر زینب و رباب از خون شیرخواره محاسن کنی خضاب وقتی به سجده در دل گودال می روی وقتی که نیزه میخوری از حال می روی یعنی‌چه‌حکمتی‌ست‌که‌مَسلوب‌می‌شوی؟ در زیر سُم‌ّ اسب لگدکوب می‌شوی سر را بباز و سروری ات را نشان بده از روی نیزه دلبری ات را نشان بده در کوفه ای که لب به لب از بغض حیدر است قرآن شنیدن از سر بر نیزه خوشتر است از خون زخم وا شده ات رنگ هم بخور گفته خدا به خاطر من سنگ هم بخور آرامش عقیله در آن ازدحام باش یک جمله با رقیّه ی خود هم‌کلام باش @raziolhossein
نگذشت هر كه وقت سخن راحت از ادب بي شك گرفت صُحـبت او بركـت از ادب بايد كُنند اهل ادب ، صحبت از ادب تا واژه واژه ، جـان بِبَـرد لذّت از ادب روزي كه ما سفـيرِ صدايِ ادب شـديم مست از سبويِ نام خُداي ادب شديم ديديم بس به تجربه دنيا وفا نداشت حتّي جنان به آدم و حوّا وفا نداشت عبّاس جُز به زاده ي زهرا وفا نداشت يك تن شبيه حضرت سقّا وفا نداشت عبّاس ربّ عشق و ادب خالق وفاست عبّاس ذكر مـستيِ عُشّاقِ كـربلاست با اينكه مـثلِ قـطره ي ناقابليــم ما وصليم تا به علقـمه، دريا دليم ما از حُسنِ ماه مصر اگر غافلـيم ما محوِ جَـمال ماه ابوفاضليم ما شرمنده ايم چون كه قياس است نابجا مابين حُسنِ يوسف و زيبا نگارِ ما ؟ جُز موي او كه زُلفِ سياهي نديده ايم جُز زيرِ سايه اش كه پناهي نديده ايم جُز او وزيـر، در خُورِ شاهي نديده ايم جُز روي او كه چهره ي ماهي نديده ايم مثل هوا كه دور سـرش تاب مي خُورد از جام چشمهاش جنون آب مي خورد از هر نظر نگاه كُني فوق العاده است يك لحظه هم مَجال به نَفْسش نداده است پشت و پناهِ مرد و زنِ خانـواده است مانند كوه پاي حُـسين ايسـتاده است عباس بي نظيرترين ماه طايفه ست عباس روح سـبزِ تمـامِ مَعارف است ما قُـمـريِ تـرانه ي بابُ الحوائـجــيم مُحتاج آب و دانه ي بابُ الحوائجيم رندانِ بي نـشـانه ي بابُ الحوائجيم كَلبيم و دورِ خانه ي بابُ الحوائجيم با خاك بوسي حرمش عشق مي كنيم ديوانـه وار با عَلَـمـش عشـق مي كنيم كارش هميشه و همه جا ذرّه پروري ست مَهرش شبيه فاطمه ، قهرش پيمبري ست دلداده است اگرچه ، خودْاُستاد دلبري ست اللهُ اكبـر از وَجـَنـاتش كه حيدري ست طفـلي كه فنّ رزم پـدر را بَلَـد شود شايسته است شُهره به شِبلُ الأَسَد شود در عرصه ي نبرد چو تكبير مي كِـشد دشمـن ز خُـوف ، آهِ نَـفَس گير مي كِشد با ترس و لرز مغز سرش تـير مي كِشد انگار اين علي ست كه شمشير مي كِشد صِفّين شاهد است كه در نوجواني اش خوشحال شد چقدْر علي از قهرماني اش او عـبد صالح است به امضاي اهل بيت او غرق رحمت اسـت به فـتواي اهل بيت او دل بُـريده از هـمه ، منهـاي اهل بـيت سَـلمان به لطف اوشده ،مِـنّاي اهل بيت آن جا كه افـتخار به سـادات مي كنند با او به اهل عرش ، مباهات مي كنند وقتي كه بود اهل حـرم غـم نداشتند بر رُخ نشـان ز سيليِ مُحكم نداشتند لبهاي خُشك و چشمِ چو زمزم نداشتند دستان بسته يا كه قَـدِ خم نداشتند ... او مانده بود ،،، داغ كمر را نمي شكست در شامْ سـنگ ، حُرمتِ سر را نمي شكست @raziolhossein
همين كه عطر تو را با خودش بيارد باد به خاكِ پات مي اُفـتيم ، هرچه بادا باد اگر بناست كه صيد كسي بجز تو شويم خدا كند كه نباشيم لحظه اي آزاد شب ولادت پُر خير و بركت تو شده ست شبي كه قرعه ي مستي به نام ما افتاد چه اتّفاق قشنگي ست اين كه در شعبان فقط به صفحه ي تقويم حك شده ميلاد نمازِ پنجم شعبان من ادا شده است به سمت كعبه ي رخسار حضرت سجّاد خدا به يُمن قُــدوم تو بر بني آدم براي بال گشودن به عرش ، رخصت داد هميشه دامن پُر خير شهر بانو ، سبز بهشت خانه ي آقاي ما حسين ، آباد خدا كند كه نبيند غم علي ها را خدا كند كه نگردد حسين ، دشمنْ شاد به خاندان بزرگ تو مُنتسب گشتيم شبي كه مُلكِ عجم را حسين شد داماد نميشود به خدا مست هيچ ذكر دگر كسي كه شد به دَم "ياعلي مدد"مُعتاد عليّ عالي اعـلاست ، زيـنَتُ الله و عليّ دوّم ارباب ماست زِيـنُ العباد تو آنقَدَر شده اي چون علي كه خوانديمت شبيه حيدر كرّار ، مَجمـعُ الاَضـداد دخيـل تار عــبايِ نمــاز تو عُبــّاد خجل ز پينه ي پيشاني ات همه زُهّاد عجيب نيست كه پــير طريق خضر شود كسي كه ميشود از جانب شما اِرشـاد صحيفه ي تو "زبور"است آل طاها را كه با دعاي تو چون موم نرم شد فولاد پي طلسم نرفيتم چون دعايت هست چرا كـه باطل سِحرند نور اين اُوْراد نمي رسيم به حال بُكاء و خوف و رجاء مگر دعاي ابوحمزه ات كند امداد در اقتدا به دو تا چشم خيس پيغمبر بناست گريه كنم در تماميِ اعياد ز گريه هاي تو فهميده ام ، اسارت را اسير واقعـه هرگز نمي برد از ياد اگرچه شِكْـوه نكردي از آن همه غم ، ليك تو بر سر اُمَـوي ها چنان زدي فرياد كه پيش پاي تو اي شيرمرد نسل علي يزيد فكر بُريدن ز تاج و تخت افتاد پس از شهادت بابا مدام مي گفتي زيـاد باد الهي عـذاب ابن زيـاد . . . رسيده ام به مقامي كه حالي ام كردند كليد باب بقيع است صحن گوهرشاد @raziolhossein
شب در حضور تو صفاي ديگري دارد پيـشت ، دلم حال و هواي ديگري دارد عشقم به زلفت ، ماجراي ديگري دارد ذِبحَـم به پـاي تو مِـنايِ ديگـري دارد پس مـرگ در راهت بهاي ديگري دارد تاصبح،امشب با تو سرگرم مناجاتم اي بهـترين تكليف در باب عباداتم از تو گرفته رنگ ، الفـاظـم ، عباراتم در سجده فهميدم كه مي آيي ملاقاتم امشـب سـجودم رَبّــناي ديگري دارد ذهنم پُر از تصويرهايي از خيال توست دستم دخيل تار و پود سبز شال توست مَستم ولي مَستْيم از انگور كـال توست امشـب تمام حاجتم ، سِيـرِ جمال توست "سائل"به محـرابش دعــاي ديگري دارد هركس خُدا را بي تو مي خواهد مسلمان نيست مُفتـي وهّـابي مسلمان نه ، كه انسـان نيست خويي كه دارد دشمنت در ذات حيوان نيست در بين دريا ايمـن از امواجِ طـوفان نيست هركـس به جُز تو ناخُـداي ديگــري دارد وقـتي كه تو فرزند ختم المُرسلين بـاشي وقتي كه هم نـام امـيرالمؤمنين باشي وقـتي كه در بالاترين حدّ يقين باشي بايد جواب "أين زينُ العابدين؟" باشي با تو عبادت اِعـتِــــلاي ديگري دارد نام تو را آوردم اي شيرين سُـخن از عمد تا بشـكـنم نرخ عـسل را در وطـن از عمد تو خلقِ مضمون مي كني در ذهن من از عمد تو در بقيع مدفون شدي نزدِ حسن از عمد چـون با عـمو بودن صفايِ ديـگري دارد بَرده خـريدي ، بنده ي حق پرورش دادي تحـويل عـالم نوكراني با مَنِش دادي تو با دعا سـطح تـديُّن را جَهِـش دادي بر قلب دين داران به اين صورت تپش دادي اعجـاز تو ميـلِ عصـاي ديگري دارد از جانب تو هرچه صادر گشته استثناست فقري كه گفتي در صحيفه عين استغناست بي شك توسّـل بر تو از اركان استشفاست وقتي كه تُربت هست داروخانه بي معناست تو آن طبيبي كه دواي ديگـري دارد اين ناجوانمردان چه مي خواهند از جانت ؟ اي يوسفي كـه كوفــيان بُردند زندانـت از فرط گريه رنگ عوض كرده ست چشمانت گفـتم دمي كه شد خرابه بيت الاحزانت يعقــوب ما دارُ العـزاي ديگري دارد چِـل سال ياد لاله هاي پرپرت بـودي چِـل سال محو سُرخي انگشترت بودي هم ناله ي زينب ، به يادِ خواهرت بودي وقتي حرم مي سوخت ياد مادرت بودي هر كس علي شـد كربلاي ديگري دارد @raziolhossein
عزیز کرده‌ی ارباب ماست حضرتِ سجّاد حُسین‌سیرت‌وحیدرنِماست‌حضرتِ سجّاد پس‌ازحُسین که سلطان اولیای الهی‌ست یگانه‌ مالکِ مُلکِ‌ خُداست‌حضرتِ سجّاد قسم‌به‌یکصد و بیست‌و‌چهار هزار پیمبر که‌یک‌تنه‌ همه‌ی انبیاست حضرتِ سجّاد همان‌قَدَر که علی‌اکبر است مثل پیمبر همان‌قَدَر علیِ‌مُرتضاست حضرتِ سجّاد به‌این‌‌دلیل‌که‌میراث‌دارِ حضرتِ مولاست فضائلش‌ یَمِ بی‌اِنتهاست‌؛حضرتِ سجّاد زبانزد است‌در آقایی‌و کرامت‌و احسان اِدامه‌ی‌حسن مُجتباست حضرتِ سجّاد حدیث‌لوح‌بخوان‌تا بفهمی ای‌دل‌غافل حسابش‌ازهمه‌عالم‌جُداست‌حضرت‌سجاد امام؛‌حاکم‌دین؛اصل‌دین؛تمامی‌دین‌است نماز‌ و روزه‌وحجّ‌ودُعاست‌حضرِت‌سجّاد به اقتضای مَشیّت به تب نشسته وگرنه به‌دردِخَلق‌دوعالم‌دواست حضرتِ‌سجاد به‌ روز‌ حشر که جمعند خلق اول و آخر شنیدنی‌ست‌ندایِ(کجاست‌حضرت‌ِسجّاد؟) یزید را به حقارت کشید خُطبه‌ی‌ تُندش به‌طرز جنگ‌اگر برنخاست حضرت‌ِسجّاد پس‌از گذشت‌سی‌وچندسال‌هر نفسش را به‌یاد‌ تشنه‌لب‌ کربلاست‌حضرت‌ِسجّاد پس‌از حسین‌واباالفضل‌وعون‌وقاسم‌واکبر پناه بی کسی عمّه‌هاست‌حضرت‌ِسجّاد هزار و یک‌غم‌سنگین‌نشسته‌ بر دلش امّا شکسته‌ از غم شامِ بلاست‌حضرت‌ِسجّاد *فرازی از حدیث شریف لوح ((أَوَّلُهُمْ عَلِی سَیدُ الْعَابِدِینَ وَ زَینُ أَوْلِیائِی الْمَاضِینَ)) @raziolhossein
ای علـی اوّل از آل علـی وارث اِكرام و اِجلال علی پيشتاز و پيشواي اهل دين مظهر توحيد فخرُ العارفين حُجّةُالله و امامُ المَشرِقين سيّدسجّاد عليّ بن الحُسين نور چشمِ نور عينِ فاطمه يادگاريِ حُســينِ فـاطمه رونوشت زُهد شاه لافتي ماه داماد امام مجتبي عرش حق آئينه ي سجّاده ات سجده و ذكر و دعا دلداده ات محوِ سعيِِ تو صفا و مروه است تو غلامت مُستجاب الدّعوه است عقل ها در باب تو سر در گُم اند نقطه اي در آسمان چارُم اند مادر تو خاك بوس فاطمه ست فخرش اين بس كه عروس فاطمه ست مادرت ناموس شاه كربلاست خطبه خوان عقد او شير خداست شهـربانو عزّت ما مَردُم است شاهـدُخت يزدگِرد سـوّم است من ز توصيفش زبانم قاصر است مادر معصوم قطعاً طاهره ست مادري اين گونه بابايي چنين جمع اين دو كيست؟زين العابدين گر چه از اكبر كمي كوچك تري در حقيقت تو عليِ اكبري روح ما را كرده ذكرت صيقلي يا عليّ بن الحُسين بن علي كوري چشم نمك نشناس ها پيش مرگت مي شوند عبّاس ها گرچه در دشت بلا تب داشتي عمّه اي مانند زينب داشتي دم به دم داغ مُكرّر ديده اي ذبح هفتاد و دو تا سر ديده اي با چه حالي پيكر بابات را جمع كردي در ميان بوريا ؟ تو چهل منزل اسارت ديده اي خيمه ي در حال غارت ديده اي درد با هر عضو تو درگير بود دست و پايت در غُل و زنجير بود شاهدم دروازه ها ، بازارها كُشته اند اين مرد را آزارها آه از آن آتش كه در شام بلا هم سرت را سوخت هم عمّامه را آه از آن ساعت كه در بزم شراب خيزران مي خورد بر لب با شتاب چوبدستي يزيد از پا نشست چون كه دندان ثنايا را شكست @raziolhossein
قبل هر چيزي در عالم نور طاها خلق شد نور او تا شد دو قسمت ، نور مولا خلق شد آفرينش غرق ظلمت بود و مثل شب سياه صبح سر زد آن زمان كه نور زهرا خلق شد پلك بر هم زد محمّد ، از طفيلِ هستِ او آسمان ها گشت پيدا و زمين ها خلق شد كرسي و لوح و قلم اين را شهادت داده اند نور حيدر جلوه كرد و عرش اعلا خلق شد اين فضيلت بر حسين و بر حسن كافي ست كه ---نورشان از باطـنِ أمّ إبيها خلق شد خواست خطّاطي كه مشق نام مولا را كند ناگهان آمد به خود ، خطّ معلّي خلق شد هر كه از آل علي بر فرق دنيا پا گذاشت چون محمّد با ملاحت گشت و زيبا خلق شد هر كجا خورشيد عشق از مشرق خود جلوه كرد از شعاع نوري اش ماهي دل آرا خلق شد پاي تا سر مظهر اللهُ اكبر هست و بس اين كه با دست خداوند تعاليٰ خلق شد تا براي شاه ، علي اكبر به دنيا آورد با تمنّايِ وصالش ، أمّ ليلا خلق شد مادر عيسي كنيز أمّ ليلا شد كه ديد آيه ي إنّ اصطفا را باز معنا خلق شد كودكي آورد ايـن بانو براي شاه دين كز نفسهاي دمِ صُبحش مسيحا خلق شد قطره اي افتاد در درياي لطف حضرتش شاهدان ديدند، از آن قطره موسي خلق شد خواست تا طعم لبش را روزه داران حس كنند دست خود را سمت نخلي بُرد، خرماخلق شد او نه تنها از لحاظ ظاهري چون مصطفاست بلكه از هر حيث چون پيغمبر ما خلق شد بر محمد ، بر علي ، بر مجتبي و بر حسين اَشبه النّاس و قرين و مثل و همتا خلق شد تا كه تمثيلي شود از قامت رعناي او در بهشت عدن ، مثل سدره ، طوبي خلق شد چشمهاي شور كوفه ، نرگسش را چشم زد بس كه چشم مست شهزاده فريبا خلق شد دور او يك بار هنگام وداعش از حرم بار ديگر از هجوم خصم ، غوغا خلق شد روزِ پيريِ حسينش را خدا هم ديد ، آه او عصايي بود و بهر دست بابا خلق شد اشك چشم پيرمردي ريخت دورش آن قَدَر كز خروش گريه هايش ، موج دريا خلق شد تا كمي شرح پريشاني جسمش را دهند واژه اي سنگين به نام ارباً اربا خلق شد @raziolhossein
دور زمان به نيمه شعبان رسيده است اندوه و درد و غصّه به پايان رسيده است بر جسم مُرده ي همگان جان رسيده است از آسمان ، خليفه ي رحمان رسيده است تابيدن ستاره ي مجلس مبارك است ميلاد ماه پاره ي نرجس مبارك است اين صاحب كمال كه از راه آمده ست اين وجه ذوالجلال كه از راه آمده ست اين حُسنِ بي زوال كه از راه آمده ست اين مُصصطفي خِصال كه راه آمده ست بُـرهان قاطع همه ي دوستان ماست نصّ حديث گفته ، عليّ زمان ماست اين نورسيده ماه شبستان نرجس است اين سوره ي تبارك قـرآن نرجس است اين زينتي كه بركت دامان نرجس است روح امام يازدهم ، جـان نرجس است فرمانبري از او به همه خلق گشته فرض جايي كه هست جزو صِفتهاش"ربّ أرض" از هيبتش بفهــم كه فرزند عسكري ست لبخند او به خاطر لبخندِ عسكري ست لبهاي او عسل كه نگو ، قندِ عسكري ست دلبند و دلپسند و خوشايندِ عسكري ست اين حرف جز به وصف تو انشا نمي شود ((هر يوسفي كه يوسف زهرا نمي شود)) دل در هواي وصل تو بي تابِ سامراست چشمم در انتظار شب و خوابِ سامراست يادت كليدِ اصليِ ابــوابِ سامراست راه وصالت از دل سردابِ سامراست احساس مي كنيم كه فردا از آن ماست وقتي دعا براي تو ورد زبان ماست شيعه به انتظار تو بايد بأيستد وقتي كه اسم خاص تو آيد بأيستد پاي كسي به جز تو نشايد بأيستد تا پيش خصم رُخ بنمايد بأيستد با اينكه سيره ات چو مُحمّد، مُحبّت است دلهاي دشمنان تو مغلوبِ وحشت است بايد كه ذوالفقار بگيري به دستِ خود روي فَرَس ، مهار بگيري به دستِ خود با جبر ، اختيار بگيري به دستِ خود از دشمنت قرار بگيري به دستِ خود بينند چون كه خلق ، علمداريِ تو را اقــرار مي كنند علي واريِ تو را آقا بيا و بر سـَلَفي ها عِـتــاب كن قدري پيِ هلاكتِ داعش شتاب كن با دست خويش آن دو نفر را عذاب كن ما را شريك اين همه فعل ثواب كن از خون تمام معركه را رنگ مي كني وقتي به شيوه ي پدري جنگ مي كني اي قتله گاهْ ديده ي ما زودتر بيا اي پير اشكِ كرب و بلا زودتر بيا جان شهيدِ دستْ جدا زودتر بيا يارا ! به خاطر اُسرا زودتر بيا جدّت صدات مي زند از منبر سنان "عجّل عليٰ ظهوركَ يا صاحب الزّمان" @raziolhossein
تو در رفتار ، خَتم‌المُرسلینی یااباصالح تو در گُفتار، اميرالمؤمنـيني یااباصالح نه‌تنها کنیه‌و نام‌تو با‌احمد یکی باشد كـه ذاتاً رَحمـةٌ لِلعالَميني يااباصالح قوام‌عالم‌هستي‌‌به‌ جان‌ توست وابسته که تو هستی‌ِ هستی‌آفرینی‌ یااباصالح زِبَر دستانِ‌ عالم زیر دستانِ توأند آقـا كه تو دست خدا در آسـتيني یااباصالح سر دوش پدر يا در مقام‌ قُرب اُوْ اَدنا تو در هر منزلي بالانشـيني يااباصالح تو تنها كارفرماي ملائك در سماواتي تو تنها كارپــرداز زمیـنی يااباصالح جناب‌ِ"كوكب‌ِدُرّي‌"شدي،تا بر مُنجّم‌ها بفهماني كه نورانـي‌تـريني يااباصالح ازآن‌چشم‌و ازآن اَبرو كه آياتِ‌خداوندند عيان باشد كه قرآن مُبینی یااباصالح سر بازار حُسنت ایستاده ماه‌ِکنعانی که قدریک نظر اورا ببینی یااباصالح به‌شوقت‌خِضر شدآواره‌عمری‌در بيابانها كه‌مي‌دانست‌تو"ماء مَعيني"یااباصالح نه‌تنهادر زمين‌درآسمانها هم‌دراين‌دوران خدا جُز تو‌ ندارد جانشـيني یااباصالح تو عينِ‌نور و نورِعيني ‌و عين‌الحياة آري تو عين اللّهي و عين اليقيني يااباصالح چه‌میفهمنددنيادوستان دین‌ِحقيقي را؟ تو تنها اصل اصل اصل دینی‌ يااباصالح گزندِ دشمنان بر تو نخواهد داشت تاثیری که تحت‌الحفظ‌خَیر‌ُالحافظینی يااباصالح یهوداز ترس‌تو یک‌لحظه‌آسایش‌نداردچون -كه مي‌داند مُذلّ المُشركيني يااباصالح به‌غیر از بند‌نعلینت ‌دراین‌اوضاع‌وانفسا کسی دارد مگر حبل‌ُالمَتـيني يااباصالح؟ بُریدم‌ رشته ‌امید از مَردُم كه مي‌دانم تو تنـها مَلجأ مُسـتضعفـینی يااباصالح تو تسبيحي و تهليلي و تكبير نماز من تو بر انگشترم نقش نگيني يااباصالح علي اكبر و عبّاس،سلمان،مالکِ اَشتر تو را باشد سپاهي اينچنيني يااباصالح چنان دور تو مي‌گردند مثل روز عاشورا نيفتد بر جبينت تا كه چيني يااباصالح بنازم آن زماني را كه سرگرم تماشايِ هياهـويِ يل اُمّ البنــيني يااباصالح تو تكرار حسيني پس بدون شك لواي توست به دست ماه مقطوع اليميني یااباصالح @raziolhossein
حِـسّي از عشـق فـراتر متولّد شده است نــور در قـالب اَخــتر متولد شده است جبرئيل آيه ي تطهير نخواند عجب است ماه بانـــوي مُـطهّر متولّد شده است گفت ارباب پس از بوسه زدن بر دهنش طـفـل نَه ، قنـدِ مكــرّر متولّد شده است فاطمه آمده از سلســله ي فاطمــيون كوثر از تيره ي كوثر متولّد شده است مي شود از حَرَكات و سَكَناتش فهميد عشق عــبّاسِ دلاور متولّد شده است آخرين"فاطمه سادات"حسين آباد است اينكه در خانه ي دلبـر متولّد شده است بي سبب نيست اكر حيدريون سرمستند نوه ي حضرت حيــدر متولّد شده است دخترِ زينت دوش نبي آمد ، يعني زينت دوش بــرادر متولّد شده است عطر مادر شده از هر نفسش ، اِستشمام گرچه در كِسْوت خواهر متولّد شده است أمّ إسحاق تو رفتي ولي از دامانت غنچه اي ناز و مُعطّر متولّد شده است توأمان است غم و شاديِ امروزِ حسين همسرش رفته و دختر متولّد شده است تا كه آماده ي جُـنباندن گهـواره شود زودتر از علي اصغر متولّد شده است كوچ او مثل پرستوست ، غريبانه و تلخ گر چه مانند كبــوتر متولّد شده است بعداً از "أَيتمني"گفــتن او مي فهميـــم خِبره ي روضه ي منبر متولّد شده است @raziolhossein
نجابت،اصالت،شرافت رقيّه يگانه ست از حيث عفّت رقيّه عزيزه ست در اوج عزّت رقيّه جليله ست و دارد جلالت رقيّه بُــوَد رحمتِ بي نهايت رقيّه لب او عسل نوش عبّاس و اكبر دلش مست و مدهوش عبّاس و اكبر مَقَـرّش در آغوش عبّاس و اكبر از آن شد قلمـدوش عبّاس و اكبر كه باشـد هُـماي سعـادت رقيّه از او نُـور دارد فَلَـق در حقيقت طُفيلش بُوَد ماخَلَق در حقيقت به تن داده ذكرش رَمَق در حقيقت كجا مي رويد اهل حق ؟ در حقيقت ---به طفلي ست پير طريقت رقيّه مُوقّر ، مُكرّم ، مُعظّم ، مؤدّب به درگاه ذات الهـي ، مُقرّب نديدم كنارش كسي را مُعذّب روي دامنِ امّ كلثــوم و زينب نشسته ست بر تخت عصمت رقيّه چه زيباست از بند دنيا بريدن به سرعت به پابوسي او رسيدن در اطراف آن ماه گُنبد پريدن نداريم دلشوره ي نه شنيدن اگر هست صاحبْ كرامت رقيّه؟ دعا مي كنم مُبتلاي تو باشم فقير تو و بينواي تو باشم پريشان حال و هواي تو باشم فقط كلب صحن و سراي تو باشم دعا از من ، از تو اجابت رقيّه چه كرده دَمِ كاري ات در خرابه! كه مانده غم جاري ات در خرابه به سوز عزاداري ات در خرابه به لطف فداكاري ات در خرابه بقـا يافت نسلِ امامت رقيّه به آن ضعف زانو به آن زخم بازو به آن قامت خم به آن درد پهلو به آن روي نيلي به آن چشم كم سو تو مستور در نور بودي از اين رو نشـد روسريِ تو غارت رقيّه غمت بي شماره شبت بي ستاره دو گوش تو زخمي و بي گوشواره تو را پير كرده غم شيرخواره پس از ديدن آن لب پاره پاره ندارد دگر خواب راحت رقيّه @raziolhossein
فروغِ‌ هفت‌ آسمان‌ رُقیّه همایِ‌عرش‌آشیان‌ رُقیّه مکان گرفتی کنار زهرا به عرصه ی لامکان‌ رُقیّه تو جلوه‌ی ذات لایزالی تویی که داری شئونِ عالی که در سجودند از قیامت تمام کر‌ّوبیان رُقیّه قسم به عشّاق بیقرارت، به جان جانهای جان‌نثارت فقط عموجان باوقارت بُوَد جهان‌پهلوان رُقیّه همان‌که‌سقای‌اهل‌بیت‌است پناه‌آقای‌اهل‌بیت‌است در آفتاب آمده دو دستش‌ برای تو سایه‌بان رقیه تو عشق ما از قدیم‌هایی تو از تبار کریم‌هایی سخاوتت بی‌نهایت‌است‌ و کرامتت‌ بیکران‌ رُقیّه به‌هیچ‌کس جز تو دل‌نبستم غلامت از عالم اَلَستم من‌از ازل دلسپرده هستم تو از ازل دل‌سِتان رقیه اگرکه‌خوبم‌اگر‌که‌پستم هرآنچه‌بودم‌هرآنچه‌هستم اگر قبول درت بیفتد سگ توام همچنان رُقیّه اگرچه‌درظاهری‌تو کودک تورا ببینند اگرچه کوچک تو باهمین سِنّ‌وسال‌اندک شدی خدا را نشان رُقیّه به‌صحنِ‌توسیّد‌بن‌طاووس اگر بیایدبه‌شوق‌پابوس ببیند آنجا طنین‌ فکنده صدای صاحب‌زمان رُقیّه تو روشنای زلالِ آبی تو در سپیدی چو ماهتابی دلیل‌داردسپیدپوش است تمام این آستان رُقیّه بجزخودت‌کیست‌هم‌رکابت‌ جُداست‌ازدختران‌حسابت پَرِ مَلَک می‌شود حجابت، نه تکّه‌ای پرنیان رُقیّه از آن زمانی‌که‌در مدینه ظهور کردی‌پس از سکینه برای آرام جان زهرا ؛ شدی تو آرام جان رُقیّه نصیبب‌تو داغ‌ِمُستمر شد به‌دامنت‌شعله‌حمله‌ور شد همینکه عبّاس از حرم پا- -کشید دامن‌کشان رُقیّه به لهجه‌ی‌آسمانی تو به سوز مرثیه خوانی تو فدای شیرین زبانی تو تمامِ اهل‌ِجهان رُقیّه قسم به چشم انتظاری تو به درد ناقه سواری تو ندیده غیراز تو چشم دنیا سه‌ساله‌ای قدکمان رُقیّه شکسته‌شدساقه‌ی‌ظریفت کبود شد گونه‌ی لطیفت از اوج‌ناقه‌زمین‌که‌خُوردی توراشکست‌استخوان رُقیّه به‌این‌سر‌ِ درطَبَق نشسته مگوکه دندان تو شکسته؟ که قاتلش بر لب‌ودهانش زده‌ست‌ با خیزران رُقیّه @raziolhossein