🌷رازخـــــدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 76 ✅ #فصل_شانزدهم 💥 زمستان سال 1364 بود. بار آخری که به مرخصی آمد، گفتم: « صمد
🌷 #دختر_شینا – قسمت77
✅ #فصل_شانزدهم
💥 فردا صبح همسایهها آمدند بیمارستان و آوردندم خانه. یکی اتاق را تمیز میکرد، یکی به بچهها میرسید، یکی غذا میپخت و چند نفری هم مراقب خودم بودند.
خانم دارابی کسی را فرستاد سراغ شینا و حاجآقایم. عصر بود که حاجآقا تنهایی آمد. مرا که توی رختخواب دید، ناراحت شد. به ترکی گفت: « دختر عزیز و گرامی بابا! چرا اینطور به غریبی افتادی. عزیزکردهی بابا! تو که بیکس و کار نبودی. »
💥 بعد آمد و کنارم نشست و پیشانی سردم را بوسید و گفت: « چرا نگفتی بچهات به دنیا آمده. گفتند مریضی! شینا هم حالش خوش نبود نتوانست بیاید. »
همان شب حاجآقایم رفت دنبال برادرشوهرم، آقا شمساللّه که با خانمش همدان زندگی میکردند. خانم او را آورد پیشم. بعد کسی را فرستاد دنبال شینا و خودش هم کارهای خرید بیرون را انجام داد.
💥 یک هفتهای گذشته بود. شینا حالش خوش نبود. نمیتوانست کمکم کند. مینشست بالای سرم و هی خودش را نفرین میکرد که چرا کاری از دستش برنمیآید.
حاجآقایم این وضع را که دید، شینا را فرستاد قایش. خواهرها هم دو سه روز اول ماندند و رفتند سر خانه و زندگیشان. فقط خانم آقاشمساللّه پیشم بود، که یکی از همسایهها آمد و گفت: « حاجآقایتان پشت تلفن است. با شما کار دارد. »
💥 معصومه، زن آقاشمساللّه، کمکم کرد و لباس گرمی تنم پوشاند و چادرم را روی سرم انداخت. دستم را گرفت و رفتیم خانهی همسایه.
ادامه دارد...
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
@razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷:
#نیایش_شبانه_رازخدا
خدای عزیـــــزم...🍃💞
مگر من جز تو بهترینی سراغ دارم که وقتی دلم بگیرد، بیایم و با او درد دل کنم و بشود آرامِ جــــــــــانم …
خدای من ...🍃💞
اگر تو بخشش نکنی؛ اگر از محبتت محرومم کنی چیزی نمی ماند برایم …
بهترینم... 🍃💞
مرا هدایت کن؛ این بنده ی خطاکارت را هدایت کن که خطا نرود ...
(راه کسانی که ايشان را نعمت دادهای، نه خشم گرفته ای)
@razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده 61 وظایف متفاوت 🔷 البته یه نکتۀ مهم رو هم باید اینجا عرض کنیم و اونم اینه که
#نکات_تربیتی_خانواده 62
💢 خیانت های رسانه ای
⭕️ وقتی نگاه مردم به ازدواج غلط باشه، رسانه ها هم میان و این نگاه غلط رو بیشتر گسترش میدن!
❌ مثلاً بیشتر فیلم های سینمایی در جامعۀ هنری ما پر شده از بگو مگوکردن زن و شوهر ها!
😒
⭕️ طوری فیلم ها رو میسازن که نفرت زن و شوهرها از همدیگه بیشتر بشه.
🚫 هر طور شده سعی میکنن زن و مردها رو مخالف هم نشون بدن تا بتونن از هوای نفس های مردم استفاده کنن و "سود بیشتری" به جیب بزنن!
معلومه که رسانه های جامعۀ ما بیمار هستند...
@razkhoda 🌺
•┈••✾◆🍃◆✾••┈•
✨خطبـه شریف #غـــــدیـر [ #قسمت 1]
بخش اول: حمد و ثنای الهـــــی
1) اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فی تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فی سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فی اَرْکانِهِ،
2) وَاَحاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْماً وَ هُوَ فی مَکانِهِ وَ قَهَرَ جَمیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ،
3) حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ (وَ مَجیداً لایَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعیداً وَ کُلُّ أَمْرٍ إِلَیْهِ یَعُودُ).
4) بارِئُ الْمَسْمُوکاتِ وَداحِی الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضینَ وَ السّماواتِ،
5) قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائکَةِ وَالرُّوحِ،
6) مُتَفَضِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ أَنْشَأَهُ.
7) یَلْحَظُ کُلَّ عَیْنٍ وَالْعُیُونُ لاتَراهُ.
•┈••✾◆🍃◆✾••┈•
1) ستایش خدای را سزاست که در یگانگی اش بلند مرتبه و در تنهایی اش به آفریدگان نزدیک است؛ سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است.
2) بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود، بر همه چیز احاطه دارد و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.
3) همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگی او را پایانی نیست.آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست.
4) اوست آفریننده آسمانها و گستراننده زمینها و حکمران آن ها.
5) دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر است.
6) هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ افزونی بخش آفریدهها و نعمتده ایجاد شدههاست.
7) به یک نیم نگاه دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند.
ادامه دارد...
•┈••✾◆🍃◆✾••┈•
@razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت77 ✅ #فصل_شانزدهم 💥 فردا صبح همسایهها آمدند بیمارستان و آوردندم خانه. یکی اتاق
🌷 #دختر_شینا – قسمت 78
✅ #فصل_شانزدهم
💥 گوشی تلفن را که برداشتم، نفسم بالا نمیآمد. صمد از آنطرف خط گفت: « قدم جان تویی؟! »
گفتم: « سلام. »
تا صدایم را شنید، مثل همیشه شروع کرد به احوالپرسی؛ میخواست بداند بچه به دنیا آمده یا نه؛ اما انگار کسی پیشش بود و خجالت میکشید. به همین خاطر پشت سر هم میگفت: « تو خوبی، سالمی، حالت خوب است؟! »
💥 من هم از او بدتر چون زن همسایه و معصومه کنارم نشسته بودند، خجالت میکشیدم بگویم: « آره. بچه به دنیا آمده. »
میگفتم: « من حالم خوب است. تو چطوری؟! خوبی؟! سالمی؟! »
💥 معصومه با ایما و اشاره میگفت: « بگو بچه به دنیا آمد، بگو. »
از همسایه خجالت میکشیدم. معصومه که از دستم کفری شده بود، گوشی را گرفت و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: « حاجآقا! مژده بده. بچه به دنیا آمد. قدم راحت شد. »
💥 صمد آنقدر ذوقزده شده بود که یادش رفت بپرسد حالا بچه دختر است یا پسر. گفته بود: « خودم را فردا میرسانم. »
💥 از فردا صبح چشمم به در بود. تا صدای تقهی در میآمد، به هول از جا بلند میشدم و میگفتم حتماً صمد است. آن روز که نیامد، هیچ. هفتهی بعد هم نیامد. دو هفته گذشت. از صمد خبری نشد. همه رفته بودند و دستتنها مانده بودم؛ با پنج تا بچه و کلی کار و خرید و پخت و پز و رُفت و روب.
💥 خانم دارابی تنها کسی بود که وقت و بیوقت به کمکم میآمد. اما او هم گرفتار شوهرش بود که به تازگی مجروح شده بود.
صبح زود بندهی خدا میآمد کمی به من کمک میکرد. بعد میرفت سراغ کارهای خودش. گاهی هم میایستاد پیش بچهها تا به خرید بروم.
ادامه دارد...
@razkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک «صلوات»
تبدیل به چنان نوری در عالم برزخ برای مردگان مےشود، که آنها را از گرفتاریهای آن عالم نجات مےدهد.
🌸برای اموات خود صلوات بفرستید که چشم انتظارند.
💝 @razkhoda 💝
🌷رازخـــــدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده 62 💢 خیانت های رسانه ای ⭕️ وقتی نگاه مردم به ازدواج غلط باشه، رسانه ها هم میا
#نکات_تربیتی_خانواده 63
✅ در حالی که فیلم های سینمایی و کسانی که دغدغۀ فرهنگی دارن باید تمام تلاششون رو بکنن تا رابطۀ زن و شوهرها رو با همدیگه خوب کنن.
✅❇️
✔️ کافیه چند تا فیلم قوی ساخته بشه با این موضوع که توی فلان صحنه، آقا میتونست از همسرش به خاطر اشتباهی که کرده انتقام بگیره اما بخشیدش...
❤️ خانم میتونست شوهرش رو اذیت کنه اما فداکاری کرد...
بالاخره چهارتا مبارزه با نفس باید دیده بشه توی رسانه ها دیگه!
🚫 نمیشه رسانه های ما صبح تا شب فیلمای دعوای زن و شوهرا رو نشون بده بعدش ما انتظار داشته باشیم طلاق کم بشه!
@razkhoda 🌺
سردار بی سر،روزمیلادت مبارک
#دوست شهیدم،تولدت مبارک!
#21تیرماه_تولدشهیدمحسن حججی!
🌷رازخـــــدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت 78 ✅ #فصل_شانزدهم 💥 گوشی تلفن را که برداشتم، نفسم بالا نمیآمد. صمد از آنطرف
🌷 #دختر_شینا – قسمت79
✅ #فصل_شانزدهم
💥 آن روز صبح، خانم دارابی مثل همیشه آمده بود کمکم. داشتم به بچهها میرسیدم. آمد، نشست کنارم و کمی درددل کرد. شوهرش به سختی مجروح شده بود. از طرفی خیلی هم برایش مهمان میآمد. دستتنها مانده بود و داشت از پا درمیآمد.
💥 گرم تعریف بودیم که یکدفعه در باز شد و برادرم آمد توی اتاق. من و خانم دارابی از ترس تکانی خوردیم. برادرم که دید زن غریبه توی خانه هست، در را بست و رفت بیرون.
بلند شدم و رفتم جلوی در. صمد و برادرم ایستاده بودند پایین پلهها.
💥 خانم دارابی صدای سلام و احوالپرسی ما را که شنید، از اتاق بیرون آمد و رفت. برادرم خندید و گفت: « حاجی! ما را باش. فکر میکردیم به اینها خیلی سخت میگذرد. بابا اینها که خیلی خوشاند. نیمساعت است پشت دریم. آنقدر گرم تعریفاند که صدای در را نشنیدند. »
💥 صمد گفت: « راست میگوید. نمیدانم چرا کلید توی قفل نمیچرخید. خیلی در زدیم. بالاخره در را باز کردیم. »
همین که توی اتاق آمدند، صمد رفت سراغ قنداقهی بچه. آن را برداشت و گفت: « سلام! خانمی یا آقا؟! من باباییام. مرا میشناسی؟! بابای بیمعرفت که میگویند، منم. »
💥 بعد به من نگاه کرد. چشمکی زد و گفت: « قدم جان! ببخشید. مثل همیشه بدقول و بیمعرفت و هر چه تو بگویی. »
فقط خندیدم. چیزی نمیتوانستم پیش برادرم بگویم. به برادرم نگاه کرد و گفت: « سفارش ما را پیش خواهرت بکن. »
برادرم به خنده گفت: « دعوایش نکنی. گناه دارد. »
💥 بچهها که صمد را دیده بودند، مثل همیشه دورهاش کرده بودند. همانطور که بچهها را میبوسید و دستی روی سرشان میکشید، گفت: « اسمش را چی گذاشتید؟! »
گفتم: « زهرا. »
تازه آن وقت بود که فهمید بچهی پنجمش دختر است. گفت: « چه اسم خوبی، یا زهرا! »
ادامه دارد...
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
@razkhoda
💥 زیباست گلستان خدا رنگ به رنگ است
💥 لبخند بزن ، خنده دوای دل تنگ است
💥 صبح است بزن بوسه تو بر ساحت خورشید
💥 ترڪیب گل و شادی و لبخند قشنگ است
سلام صبح زیباتون بخیر😍🌴
@razkhoda 🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دوستان_خوب_رازخـــــــــدا 🌹
👌این ویدیو رو
هدیه کنید به هرکسی
که حال خوبش رو آرزو دارید! 🌹
ببینید , عالیه..👌
👍زندگی بهتر👍
#الهی_آمین 🌷
🌸🍃 @razkhoda 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی بـِهَم ریختهام😔
چــطوری به آرامش برسم⁉️
✅ #کلیپ_تصویری
@razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت79 ✅ #فصل_شانزدهم 💥 آن روز صبح، خانم دارابی مثل همیشه آمده بود کمکم. داشتم به ب
🌷 #دختر_شینا – قسمت80
✅ #فصل_هفدهم
💥 سال 1365 سال سختی بود. در بیستوچهار سالگی، مادر پنج تا بچهی قد و نیمقد بودم. دستتنها از پس همهی کارهایم برنمیآمدم.
اوضاع جنگ به جاهای بحرانی رسیده بود. صمد درگیر جنگ و عملیاتهای پیدرپی بود. خدیجه به کلاس دوم میرفت. معصومه کلاس اولی بود. به خاطر درس و مدرسهی بچهها کمتر میتوانستم به قایش بروم.
💥 پدرم به خاطر مریضی شینا دیگر نمیتوانست به ما سر بزند. خواهرهایم سخت سرگرم زندگی خودشان و مشکلات بچههایشان بودند.
برادرهایم مثل برادرهای صمد درگیر جنگ شده بودند. اغلب وقتها صبح که از خواب بیدار میشدم، تا ساعت ده یازده شب سر پا بودم. به همین خاطر کمحوصله، کمطاقت و همیشه خسته بودم.
💥 دیماه آن سال عملیات کربلای 4 شروع شد. از برادرهایم شنیده بودم صمد در این عملیات شرکت دارد و فرماندهی میکند. برای هیچ عملیاتی اینقدر بیتاب نبودم و دلشوره نداشتم.
از صبح که از خواب بیدار میشدم، بیهدف از این اتاق به آن اتاق میرفتم. گاهی ساعتها تسبیح به دست روی سجاده به دعا مینشستم. رادیو هم از صبح تا شب روی طاقچهی اتاق روشن بود و اخبار عملیات را گزارش میکرد.
💥 چند روزی بود مادرشوهرم آمده بود پیش ما. او هم مثل من بیتاب و نگران بود.
بندهی خدا از صبح تا شب نُقل زبانش یا صمد و یا ستار بود.
ادامه دارد...
@razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده 63 ✅ در حالی که فیلم های سینمایی و کسانی که دغدغۀ فرهنگی دارن باید تمام تلاششو
#نکات_تربیتی_خانواده 64
"نگاه درست به ازدواج"
🔷 همونطور که دو نوع نگاه به زندگی انسان ها وجود داره، دو نوع نگاه هم به "ازدواج" وجود داره.
شما عزیزان ببینید نگاهتون به ازدواج شبیه کدوم یکی هست.☺️
❌ یه نگاه به ازدواج اینه که میگه: من ازدواج میکنم که همسرم بهم سود برسونه!😤
✅ نگاه دوم میگه: «من ازدواج میکنم تا به همسرم سود برسونم. حالا همسرم بهم سود برسونه یا نرسونه فرقی نمیکنه».😌❤️
⭕️ متاسفانه در جامعۀ ما عمدتا نگاه اول وجود داره و این خیلی خطرناک هست.
رواج این نگاه باعث میشه انسان ها هیچوقت به آرامش و محبت نرسن...
نگاه شما کدومه؟!
@razkhoda 🌺
🌸
🌺هم نشینی احادیث و تصاویر🌺
❣امام على عليه السلام :
حاضر جوابترين مردم كسى است كه خشمگين نشود
أحضَرُ الناسِ جَوابا مَن لَم يَغضَبْ
ميزان الحكمه جلد8 صفحه 446
@razkhoda 🆔
1_17725369.mp3
4.86M
🎉 #میلاد_حضرت_فاطمه_معصومه (س)
ڔۅشنې / چشم #پدر
جان#برادر شده اې
#فاطمھ♥️" باڔ آمدې ۅ
واڔث "ڪۅثر شدھ اې
🔊° #میثم_مطیعی
•┈••✾◆🍃◆✾••┈•
@razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت80 ✅ #فصل_هفدهم 💥 سال 1365 سال سختی بود. در بیستوچهار سالگی، مادر پنج تا بچه
🌷 #دختر_شینا – قسمت81
✅ #فصل_هفدهم
💥 یک روز عصر همانطور که دو نفری ناراحت و بیحوصله توی اتاق نشسته بودیم، شنیدیم کسی در میزند.
بچهها دویدند و در را باز کردند. آقا شمساللّه بود. از جبهه آمده بود؛ اما ناراحت و پکر. فکر کردم حتماً صمد چیزی شده.
💥 مادرشوهرم ناله و التماس میکرد: « اگر چیزی شده، به ما هم بگو. »
آقا شمساللّه دور از چشم مادرشوهرم به من اشاره کرد بروم آشپزخانه. به بهانهی درست کردن چای رفتم و او هم دنبالم آمد. طوری که مادرشوهرم نفهمد، آرام و ریزریز گفت: « قدم خانم! ببین چی میگویم. نه جیغ و داد کن و نه سر و صدا. مواظب باش مامان نفهمد. »
💥 دست و پایم یخ کرده بود. تمام تنم میلرزید. تکیهام را به یخچال دادم و زیر لب نالیدم: « یا حضرت عباس(ع)! صمد طوری شده؟! »
آقا شمساللّه بغض کرده بود. سرخ شد. آرام و شکسته گفت: « ستار شهید شده. »
💥 آشپزخانه دور سرم چرخید. دستم را روی سرم گذاشتم. نمیدانستم باید چه بگویم. لب گزیدم. فقط توانستم بپرسم: « کِی؟! »
آقا شمساللّه اشک چشمهایش را پاک کرد و گفت: « تو را به خدا کاری نکن مامان بفهمد. »
بعد گفت: « چند روزی میشود. باید هر طور شده مامان را ببریم قایش. »
بعد، از آشپزخانه بیرون رفت. نمیدانستم چهکار کنم. به بهانهی چای دم کردن تا توانستم توی آشپزخانه ماندم و گریه کردم. هر کاری میکردم، نمیتوانستم جلوی گریهام را بگیرم.
💥 آقا شمساللّه از توی هال صدایم زد. زیر شیر ظرفشویی صورتم را شستم و با چادر آن را خشک کردم. چند تا چای ریختم و آمدم توی هال.
ادامه دارد...
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
@razkhoda
سلام😊✋دوستان خوب رازخدا 🌸🍃
#صبحتون_پر_از_عطر_خدا☕ 🌸🍃
امیدوارم بحق این روز خوش یمن🌸🍃
هیچ وقت امید تون نا امید نشه🌸🍃
به آرزوهای زیباتون برسید 🌸🍃
و امروز بهترین عیدی را از 🌸🍃
دستان پُربرکت کریمه اهل بیت (س) 💚🌸🍃
و برادر بزرگوارشان امام رضا (ع) بگیرید💚🌸🍃
میلاد باسعادت کریمه اهل بیت حضرت معصومه (س) مبارک 🎉🎊🎉
🍃🌸 @razkhoda