فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 صدای نویسنده
✂️ برشی کوتاه از داستان شب تاریک
📚 منتشر شده درکتاب حسن یوسف
✍️ زهره فصیحی
#صدای_نویسنده
#پادکست
#حسن_یوسف
#زهره_فصیحی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📷 گزارش تصویری
🔸 نشست صمیمی و گفتگو با حضور آقای مهدی قزلی
🔹نویسنده کتاب پنجره های تشنه، جای پای جلال و ...
🔸 مدیر نشر جام جم
🗓چهارشنبه 1401/10/28
📌گزیده نکات و صحبت های آقای قزلی :
🔹زندگی یک نویسنده باید مثل زنبور عسل باشد. خدا به زنبور عسل امر کرده خانهاش را بالای کوه ، درخت یا سایر جاهای مرتفع بسازد. دور از دست بقیه. امر کرده که از همهی گلها و میوهها بخورد. همهشان. بعد هم که این زنبور برمیگردد به خانهاش بخواهد یا نخواهد عسل از دلش بیرون میآید. آن هم عسلهایی در رنگهای مختلف. که برای همه ، همهی مردم در آن درمان وجود دارد. همه میتوانند از آن بهرهمند بشوند.
🔸نویسنده باید زیست اجتماعیاش جامع باشد و نوشتنش در خلوت. اگر اینطور شد میتواند چیزی بنویسد که برای همه باشد و همه بتوانند ازش استفاده کنند.
👈بر اساس سورهی مبارکه نحل ، آیات ۶۸ و ۶۹
#گزارش_تصویری
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📣📣📣
📌با ما همراه باشید
📚غرفه تولیدات روایتخانه
📍 نمایشگاه حریری از بهشت
🌐سالن اجتماعات گلستان شهدا
📅۲۹ دی لغایت ۷ بهمن
⏰ساعت ۱۶ الی ۲۱
اتفاقات جذابی در غرفه روایتخانه رخ خواهد داد ☺️☺️
دیدار با نویسندگان 🤓
جشن امضای کتاب 🎁
گفتگو و تبادل اطلاعات 🎙
و ...
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
🔸روایتخانه به روایت بهزاد دانشگر و اهالیاش ❄️1. زمستان است... ✍️بهزاد دانشگر : فرض کنیم شما جوان
🔺روایتخانه به روایت بهزاد دانشگر و اهالیاش
2⃣ قسمت دوم
نسیمی جانفزا میآید
✍️اهالی :
🔹ما آن روزها سن چندانی نداشتیم. هفده یاهجدهساله. خیلیهامان تازه دبیرستان را تمام کرده بودیم و حتی چند تایی از ما دانش آموز بودند. خبر رسید که یکی از مجموعههای فرهنگی شهر، سفر کربلا میبرد. کربلایی که بعد از چندین سال راهش باز شده بود. اوایل دهۀ هشتاد بود. عشق کربلارفتن پای ما را به مجموعۀ حدیث راه عشق باز کرد. گفتند اگر دل در گرو کربلا دارید، باید اهل کارگروهها شوید. اسم کارگروه نویسندگی و شهدا چشم ما چند نفر را گرفت. دختران هفدههجدهسالهای بودیم که هم نوشتن را دوست داشتیم، هم شهدا را.
🔸اولین بار اسم بهزاد دانشگر را آنجا شنیدیم. مرد جوانی که مسئول کارگروه نویسندگی بود. یک تابستان دورۀ فشردۀ نویسندگی را گذراندیم. ما حصل این دوره نوشتن درباره همسران شهدای اصفهان بود. شهیدان میثمی، صفوی، نیلچیان، بختیاری. مثل خیلی های دیگر برای خودمان هم باورکردنی نبود، ولی توانستیم. انتشار این کتاب ها در شرایط آن روزها نور امید در دل خیلی ها روشن کرد. نوری از جنس توانستن و رویش نسل جدید.
همۀ کارگروهها با سفر کربلا عاقبتشان ختم به خیر شد؛ اما سفر کربلا برای ما اول ماجرا شد.
#قصه_روایتخانه
ادامه دارد
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📝مخاطب نوشت
📗 نفس
🔸 گاهی فقط کافیست بدانی کسی قبل از تو وجود داشته که انجام داده باشدش،
هرچه کار بزرگ تر باشد و دور از انتظار ، پیدا کردن آدم های قبلی شیرین تر به نظر میرسد.
همین قدر که کسی پیدا بشود و بگوید «شدنی ست» آدم نفس راحتی میکشد و میگوید پس شدنی ست.
🔹رمان نفس دربارهی بازگشت است. وقتی که آدم می فهمد تمام مسیر را اشتباه آمده ، وقتی به پشت سرش نگاه می کند و خوف می کند از مسیر طول و دازی که درست نبوده، آن وقت است که اگر کسی پیدا بشود و بگوید « بازگشت شدنی ست » آدم نفس راحتی می کشد و سختی راه را به جان میخرند.
🔸سختی که شاید فقط در قدم اول است و از قدم اول به بعد قاطی میشود با نوری که توان می بخشد و گام ها را پر قدرت می کند.
🔹رمان نفس داستان « برگشت شدنی ست» در مسیری که آسان نیست اما نور دلگرم کننده یی می تابد درش.
✍️زینب سنجارون
#مخاطب_نوشت
#نفس
#بهزاد_دانشگر
#زینب_سنجارون
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
- از نمایشگاه چه خبر؟ 🤨
- به همین سرعت سه روز نمایشگاه گذشت 😳
📌با ما همراه باشید
📚غرفه تولیدات روایتخانه
📍 نمایشگاه محصولات عفاف و حجاب
🌐سالن اجتماعات گلستان شهدا
📅۲۹ دی لغایت ۷ بهمن
اتفاقات جذابی در غرفه روایتخانه رخ خواهد داد ☺️☺️
دیدار با نویسندگان 🤓
جشن امضای کتاب 🎁
گفتگو و تبادل اطلاعات 🎙
و ...
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
📖 آفتاب دانش
روایت داستانی از زندگانی امام باقر(ع)
✂️ گفت:«انت بقر؟» جواب داد: «انا باقر» گفت: «مادرت آشپز بود؟» پاسخ داد: «آشپزی شغل مادرم بود.» نصرانی گفت: «مادرت سیاه پوست بود و بد زبان.» امام فقط گفت: «اگر این چیزهایی که در مورد مادرم گفتی راست است، خدا بیامرزدش. اگر هم دروغ است، خدا تو را بیامرزد»
✅ مشاهده و خرید اینترنتی
https://b2n.ir/j19402
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/nashreshahidkazemi
📝 برایت نوشتم، که بخوانی اش...
#نویسنده_نوشت
📗 داستانهای سپید
🔸️لحظاتی درنگ و هم نفس شدن با دیگرانی ست از جنس خودمان. شخصیتهای بین سطور داستان ماجراهایی را از سر میگذرانند که گاه آن را از روی رغبت نوشیده اند و گاه زنانگی آن را به آنها تحمیل کرده است.
🔹️زنهای داستان در معرض چالش قرار گرفته و به واسطه ی نوع مواجهه و انتخابشان بزرگ میشوند یا با رنج و ناامیدی دست و پنجه نرم میکنند.
محور اصلی داستانها حفظ و صیانت است. شخصیتها میلغزند یا خود را حفظ میکنند؟!
✍️مطهره شیرانی
#داستانهای_سپید
#روایتخانه
#بهزاد_دانشگر
#مطهره_شیرانی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 بشنوید
✂️ برشی کوتاه از کتاب نفس
✍️ بهزاد دانشگر
#پادکست
#نفس
#بهزاد_دانشگر
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📝مخاطب نوشت
📗 تولد در توکیو
🔸️اگر "تولد در توکیو" قرار بود دهه ی ۷۰ یا ۸۰ چاپ شود، اسم کتاب می شد در جست و جوی خوشبختی. تا هر خواننده ای که به دنبال خوشبختی با هر معنایی می گردد رغبت کند کتاب را بخرد یا دست کم از کتابخانه قرض بگیردش. خاطرات خانم اتسوکو هوشینو، خاطرات حسرت ها و آرزوهاست. آرزوهای کوچک و بزرگ برای رسیدن به خوشبختی. یک وقتی توی پاساژ با خریدن "گوچی" و "آدیداس" دنبالش می گردد و یک وقتی با کمک مالی به یونیسف. انگاری که خوشبختی همیشه در حال فرار کردن باشد. اینقدر که چند بار بخواهد خودش را هم بکشد. اما ذهن پرسشگر خانم اتسوکو پا پس نمی کشد. می پرسد و می گردد تا خوشبختی معنای دیگری پیدا می کند. معنایی ثابت و همیشگی. معنایی بدون هیچ تغییری. آرزوهایش هم رنگ دیگری پیدا می کنند. رنگِ نور! نور می تابد و از قلبش وارد می شود و در تک تک رگ ها و شریان ها جریان پیدا می کند. آن وقت است که جریان نور با چراغِ اهل بیت قرار می گیرد و برای همیشه روشن می ماند.
🌙حالا اگر همان مخاطبی که در آرزوی خوشبختی بود و هنوز هم هست را بیاورید که "تولد در توکیو" را بخواند، پی می برد که خوشبختی چیست و باید دنبال کدام معنایش باشد. همان معنایی که چنین شب مبارکی آدم را وا میدارد خم و راست شود و ذکر بگوید و خدایش را صدا بزند.
خدایش را صدا بزند که یعنی من هیچ کدام از آن آرزوها را نخواستم و فقط به خودت رغبت دارم..
✍️علیرضا پورنفیسی
#مخاطب_نوشت
#تولد_در_توکیو
#بهزاد_دانشگر
#لیله_الرغائب
#ماه_رجب
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📷 گزارش تصویری
📚میز معرفی محصولات روایتخانه
📍 هتل عباسی
حضور ما در نمایشگاه حریری از بهشت و رویداد حجاب هتل عباسی هم به آخر خط رسید 🔚
اما شروع ماجرایی دیگر است ...
با ما همراه باشید تا از حاشیه ها و تجربه های تلخ و شیرین حضورمان در این رویدادها برایتان بگوییم
#گزارش_تصویری
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
📷 گزارش تصویری 📚میز معرفی محصولات روایتخانه 📍 هتل عباسی حضور ما در نمایشگاه حریری از بهشت و روید
🔺 پر رنگ تر از متن
🔶🔷🔶
🔸 میخواهم تلخ شروع کنم اما قول می دهم تهش شیرین باشد.
امیدوارم هیچ عکسی جایی منتشر نشود از زنان محجبه ی شهرم که صف کشیده اند برای مد و لباس.
🔹شاید کسانی که با بچه ی کوچک به بغل می آمدند و یک ساعت پشت در هتل عباسی معطل می ماندند و آخرش هم نوبتشان نمی شد و مجبور می شدند برگردند، برایشان آرزو بود جای من باشند که راحت و با تشریفات مستقیم می رفتم تو. آن هم اینکه چند ساعتی بودم و وقت داشتم حسابی لابه لای رگال ها چرخ بزنم. اما راستش به جز دوبار که برای خواندن نماز مجبور شدم از کنار رگال ها رد شوم دیگر پایم را آن پایین نگذاشتم. پایین شلوغ بود و هوایش برای من نفس گیر. ترجیح دادم توی پاگرد پله ها کنار میز و کتاب ها بمانم تا بتوانم عمیق تر و بهتر نفس بکشم.
🔸شاید اولش داشتن یکی از آن عباهای نگین دوزی شده که کمرش بند تنظیم داشت و قدش را اگر بلند بود کوتاه می کردند، برایم جذاب بود. راستش با اینکه قیمتش بالا بود اما چاره اش یک کارت بود که می دانستم همسرم با دست و دلبازی به من خواهد بخشید و من بدون پرسیدن قیمت فقط کافی بود یکی از آن دلبرها را بپسندم.
🔹اما یکدفعه حالت تهوع پیدا کردم. نمی دانم این تهوع به خاطر کودکی بود که در درونم داشت قد می کشید، یا بخاطر صحنه هایی که دیدم.
هجوم زن ها و دختران چادری به سمت چادرهای نگین دوزی شده ی گل برجسته ی چند میلیونی.
🔸رژه ی حجاب استایل ها که به عنوان مدل خودشان را پیچانده بودند لای یکی از همان عباهایی که آستین چین چینی و کار شده داشت با یک روسری ۴۰۰ تومانی تک رنگ.
حجاب استایل های به ظاهر محجبه ای که عملا به جز قرص صورت جای دیگرشان پیدا نبود. همان طور که اسلام گفته است: دست ها تا مچ و قرص صورت... اما چطور می توانستم اثبات کنم که دارند به هرچه مفهوم حجاب است تف می اندازند؟
🔸و رویدادی که زیرش با خط ریز نوشته بود با تاکید بر حجاب و عفاف اما بیشتر تاکید بر تجمل و چیزهای دیگر بود.
🔹و از همه بدتر برای من نداشتن یک جای کوچک برای خواندن نماز بود. آن همه فرشی که پهن کرده بودند زیر پای طواف کنندگان لباس ها، یکی اش کافی بود یک گوشه بیندازند و یک پرده دورش بکشند و بنویسند نماز خانه...
ادامه دارد...
✍ مریم زمانی
#مریم_زمانی
#حجاب
#یادداشت
#رویداد_حجاب
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane