🍎 #بریده_کتاب
📗 «آفتاب بر نِی»
۱۰۰ روایت دلنشین از زندگانی امام حسین(ع)
✍ به قلم #زینب_عطایی
پنجمین کتاب از مجموعه ۱۴ جلدیِ «چهارده خورشید، یک آفتاب»
#میلاد_امام_حسین #ماه_شعبان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
👉 @revayat_khane
📝 #درست_بنویسیم
🔻
❔- صفحه روایتخانه را به دیگران معرفی میکنید؟
❕- چرا که نه؟
❓به نظرتون ایراد این گفتگو چیه؟🤔
🔺به کاربرد واژهها دقت کنیم.
❌ نه به «چرا که نه؟» 😀
#فارسی #انگلیسی
#گرته_برداری
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
👉 @revayat_khane
🔴 #روزنوشت
🗓 به بهانهی ۲۸ بهمنماه،
⚪️ زادروز صادق هدایت، ۱۲۸۱، تهران
⚫️ سالروز مرگ بزرگ علوی، ۱۳۷۵، برلین
📚👥 محفل ادبی ربعه
🤝 اولین چیزی که از یک جمع دوستانه به ذهنمان میرسد دورهمیهایش است. دورهمی در هر جمعی یک مفهومی دارد. یک معنایی دارد. بین نویسندهها این دورهمی تبدیل میشود به محفل ادبی.
این محفل ادبی در گروه ربعه که نامش از یک شوخی سر برافراشته با هر محفل دیگری متفاوت است. تفاوتش به خاطر آدمهایش است. به خاطر شهرتشان است. دورهمیای که از رفاقت صادق هدایت با بزرگ علوی شروع میشود. مسعود فرزاد و مجتبی مینوی دو نفری هستند که با اضافه شدن آنها به جمع تبدیل به گروه ربعه میشوند.
❗️هر کدام از این چهار نفر با هم متفاوتاند. یکی از اشتراکی که آن ها را دور هم جمع کرده و آن ها را به این شهرت رسانده علاقهشان به غرب است. صادق هدایت بعد از آن که از پاریس به ایران بر میگردد با بزرگ علوی که از آلمان برگشته رفاقتی به هم میزند. مجتبی مینوی که در آن سالها مدام بین کشورهای خارجی جابهجا میشده و از قبل صادق هدایت را میشناسد به آنها میپیوندد. مسعود فرزاد پسرداییِ جمال زاده نفر چهارم است. او هم که در انگلستان اقتصاد میخواند جمع را کامل میکند.
🌍 تاثیری که از فرهنگ و ادبیات کشورهای دیگر گرفتهاند آن ها را متقاعد میکند تا با جمع نویسندههای سنتگرای ایران که گروه سَبعه نام دارد مقابله کنند. هیچ مجله، روزنامه و کتابی نبوده که از اسم این هفت نفر خالی بوده باشد. بیشتر این مقابله از سمت این هفت نفر شکل گرفته. چرا که به گروه ربعه فرصت هیچ جولانی در جامعه داده نمیشود. بزرگ علوی در این باره میگوید:«آنها ادبیاتشناس بودند و ما میخواستیم ادبیات خودمان را بسازیم.»
☕️ این چهار نفر در کافههای شهر دور هم جمع میشدند و از ادبیات و سیاست حرف میزدند. علیرغم دوستیای که بینشان بود به یکدیگر هم انتقاد داشتند، انتقادی ناشی از علاقه. برای صادق هدایت موضوع مهم بوده و قدری بیپروا مینوشته، مینوی به او تذکر میداده که این جملهها غلط هستند. برخلاف هدایت، مسعود فرزاد یک دندهتر بوده و حرفش را قبول نمیکرده است.
🏆 مجتبی مینوی از ۵ سال ابتدای تشکیل گروه به عنوان بهترین دوران گروه یاد میکند و این دوره را دورهی کمال کابری گروه میداند. هر چند که نام گروه به خاطر تعدادشان و همینطور دهن کجی به گروه سبعه انتخاب شده بود اما به مرور نویسندههایی به جمعشان اضافه شدند. نویسندههایی که این جمع را کاملتر کردند. از جمله پرویز ناتل خانلری، عبدالحسین نوشین و حتی نیما یوشیج.
👏👊 با همهی اینها، بزرگ علوی معتقد بود که هدایت مشوق همهی ما بود در تألیف و تحقیق. یکی را به ترجمه تشویق میکرد یکی را به نمایشنامهنویسی و صحنهپردازی و یکی را به داستاننویسی. همانطور که باعث و بانی شکل گیری گروه رفاقت مشترک سه نفر دیگر با صادق هدایت هست. هر چند با سفر هر کدام از این نویسنده ها قبل و بعد از انقلاب به خارج از کشور جمع را پراکنده میکند. اما قدرت هر کدام از این چهره ها در نویسندگی و علاقهشان به یکدیگر این فاصله ها را تا به الان کوتاه نگه داشته است.
✍ #علیرضا_پورنفیسی
#صادق_هدایت #بزرگ_علوی #گروه_ربعه
#ادبیات_داستانی #محفل_ادبی #نویسنده
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌تو این مملکت نمیشه کار کرد؟...
🎥 معرفی کتاب تندتر از عقربهها حرکت کن
🔖کاری از رسانهٔ چیکتاب
#معرفی_کتاب #بهزاد_دانشگر
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
👉 @revayat_khane
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕فاطمه سعیدی مقدم
آخه این همه روز توی ماه؛ عدل روز سی ام....
بنظرم کسانی که روز آخر ماه متولد می شوند نه این وری اند، نه آن وری... شاید هم بشود گفت هم این وری اند، هم آن وری... مثلا در طالع بینی هم ویژگی های بهمنی ها را دارد هم اسفندی ها...
مثلا زیست و شیمی کجا و ادبیات کجا؟
اما فقط یک متولد سی امی مثل فاطمه سعیدی مقدم است که میتواند خیلی عجیب و خلاقانه، زیست و شیمی و اتفاقات روزمره را در نوشته اش بیاورد بدون اینکه ماست و قیمه ها توی هم بریزد.
دوست هایش می گویند سر کلاس نکته سنجی خوبی دارد و روی متن ها و نوشته هایشان نقد های خوب و به جایی می گوید.
اطلاعات بیشتری از ایشان در دست نیست، چون او یک دهه هشتادی(۸۱) است که سرش به کار خودش است و آرام می آید سر کلاس و می رود.
نوشتن را در بحبوحه ی کنکور آغاز کرده و اکنون یک سال و نیم است در این مسیر حرکت میکند.
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
👉 @revayat_khane
✨«از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان»
- همه چیز آنقدرها که ما فکر میکنیم آشکار نیست. پنهانکاری از اولش بین ما بود، پسرم!
مادر نشسته و دارد فکر میکند به پنهانکاریها. از پسر شروع میشود معمولا. زانویش که توی فوتبال زخمی شده بود، نمرهی کم درس ریاضی، غصهاش شده بود رفیقش نامردی کرده بود.
- من همهی اینها را میفهمیدم اما به رو نمیآوردم..
به پنهانکاری خودش هم فکر میکند. به اشکهایی که پسر وصیت کرده بود ریخته نشود جز برای عزای اباعبدالله و شبانه یواشکی سُر خورده بود روی صورتش. مادر دوست داشتنش را هم پنهان کرده بود. اینکه این یکی بچه غیر از بقیه است، این یکی خیلی شیرینتر از بقیه اولادش است. خیلی سال قبل وقتی پسر سه چهار ساله شده بود و عادت شیر خوردن از شیشهاش هنوز همراهش بود، مادر شیشه را پنهان کرده بود و گفته بود: «گمشده»
- پسر! پنهانکاری من انگار بیشتر است.
مادر میخندد، آب میریزد روی قبر.
- اما هنوز تو جلوتری، یک پنهانکاری بزرگ داری؛ نگفتی موقع رفتنت درد کشیدهایی یا نه؟
اشک میجوشد از چشمهایش،
زیر لب میگوید: «یا ابا عبدالله»
✍ #زینب_سنجارون
🌱 به بهانهی امروز،
روز تکریم مادران و همسرانی که داغشان هر روز تازه میشود و دم نمیزنند.
#مادران_شهدا #یا_ام_البنین
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
👉 @revayat_khane
🎈 #مخاطب_نوشت
🌱 💌 حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در نامه ۳۱ نهجالبلاغه توصیه میکنند:
«به گذشته نیاکان صالح و خاندان پر افتخارت بنگر...»
💬 استاد طاهر زاده در شرح این قسمت از کلام مولا میفرمایند:
توجه به گذشته توحیدی، مثل نوری از پشت سر، روی ما میافتد و مسیر پیش روی ما را روشن میکند تا در حرکت دچار گسست و انحراف نشویم..
📖 وقتی این کتاب را خواندم با قسمتهای مختلفی ارتباط گرفتم و به نظرم خواندنش، مصداقی در عمل به همین توصیه علی جان مولا (ع) است...
🪴 گاهی با افتادن بین روزمرگیها از گذشتهی توحیدیمون فاصله میگیریم و «تو دیگر بمان» و امثالش مثل دستگیرهای ست که گرفتنش و دل دادن به اون میتونه ما رو از منجلاب روزمرگی بیرون بکشه...
💡به نظرم کتاب به نزدیک شدن ما (به خصوص خانمها) به انسان طراز کمک بزرگی میکنه. مخصوصا در این زمانه که حس میشه موانع سر راه برای کشف هویت اصلی ما بیشتر یا پیچیده تر شده...
📝 #لیلا_آصالح
✨✨✨
🙏 کتاب «تو دیگر بمان»
✍ به قلم #زهرا_کرباسی
#مادران_شهدا #شهید #مادرانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰
👉 @revayat_khane
🎂#معرفی_اعضا
🗓#روزنوشت
🧕مرثا صامتی
اگر از من بپرسید مرثا صامتی داستان نویس است یا دندانپزشک به شما خواهم گفت او در داستان نویسی و داستان سرایی بسیار متبحرتر است از دندانپزشکی. اما قصه هایش را با آدم ها چنان عمیق پایه گذاری می کند که همه به عنوان دندانپزشکی موفق و کاربلد از او یاد می کنند. او شریک داستان تک تک بیمارانش است. از زندانی حبس بیست و پنج ساله تا آن یکی که سندرم دان دارد تا پیرزن تنهای همسایه تا زنی که به او خیانت کرده اند و یا آن یکی که همسرش خسیس است و......
نویسنده دندانپزشک ما با نگاه عرفانی اش به هستی ما را مهمان نوشته هایش می کند. قدیم ترها قصه هایش را در وبلاگ و هم اکنون در پیج اینستاگرام منتشر می کند.
داستان آخرین کتابش به نام باش در بستر پیاده روی اربعین اتفاق می افتد.همان جایی که هر سال هر کجا باشد خودش را به آنجا می رساند برای خدمت به زائران ارباب.
او شبیه هیچ کس نیست. این را همه آنهایی که می شناسندش بر آن اتفاق دارند. از صبح تا عصر یکسره انرژی مثبت می پراکند. آنقدر که یکی از مریض ها می گوید من ژنتیک خوانده ام. خانم دکتر ابرژن دارند. او در هیچ چهارچوبی نمی گنجد. حاضر است از رانندگی مینی بوس تا تتوی ابرو را خودش یاد بگیرد و انجام دهد. قصه های او جاندارند چون از دل تجربه هایش بیرون می آیند.
از او در سال های آینده که فراغت بیشتری برای نوشتن پیدا می کند، بسیار خواهیم شنید.
دکتر مرثا صامتی
زاده یک اسفند ۱۳۶۱
📚 آثار :
آفتاب در محاق
باش...
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
👉 @revayat_khane
⁉️به ایده «شنبه عزیز» چطور رسیدید؟
«ایدهاش را میان حرفهای نسل قدیم پیدا کردم. برای یهودیان روزهای شنبه حرام است که دست به آتش بزنند. در منطقه جوباره یا خیابان ولیعصر امروزی که یهودیان و مسلمانان کنار هم زندگی میکردند، یهودیان شنبهها در آستانه خانهشان مینشستند و از مسلمانان درخواست میکردند که چراغ یا آتش خانهشان را برای روشنایی منزل یا پخت غذا روشن کنند....»
🔺بخشی از مصاحبه با خانم مطهره شیرانی که امروز در روزنامهی اصفهان زیبا منتشر شد.
@esfzibanews
📰 ورق بزنید و مطالعه کنید:
http://isfahanziba.ir/25952
#فلسطین #شنبهعزیز #مطهره_شیرانی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺«من یک جوان فمنیست بودم!»
«...در پنج تا از دانشگاههای برتر لندن، در رشتهی انیمیشن پذیرش شدم.
ولی در #کالیفرنیا در بیست و چند سالگیِ من، با بانویی والا مقام آشنا شدم که تمام ارزشهای من را تحتالشعاع قرار داد...»
✨✨✨
🎞 |باهم ببینیم|
💬 روایت خاطراتی از قهرمانِ کتابِ
📔«تولد در کالیفرنیا»
سرکارخانم ستوده یارمحمودی
متولد ایران🇮🇷
بزرگ شده آمریکا و انگلیس🇺🇸🏴
📚ادامه قصهی بانو ستوده یار محمودی را در کتاب تولد در کالیفرنیا به قلم هدی سادات حامی بخوانید...
#تولد_در_کالیفرنیا
#هدیالسادات_حامی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
👉 @revayat_khane
🌠 یازدهم شعبان سال ۳۳ هجری ست.
خانهی حسین(علیهالسلام) غرق شادیست. لیلا در میانهی دردی که میکشد لبخند به صورت دارد و منتظر شبیهترین به پیامبر است.
صدای گریهی کودک که میآید خانه پُر نور میشود. همه بر محمد(ص) و اهل بیتش درود میفرستند و صدای خنده از گوشه و کنار بلند میشود.
وقت نامگذاری کودک است و حسین(ع) از شدت علاقهاش به پدر لب به سخن میگشاید: «اگر صد فرزند هم میداشتم، دلم میخواست همه را علی بنامم.» تو فرزند بزرگ این خانوادهی پر نوری. نام تو را علی میگذارم؛ «علی بزرگتر».
✨ولادت با سعادت حضرت علیاکبر(علیهالسلام) و روز جوان مبارک...
#میلاد_حضرت_علی_اکبر
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
●○ @revayat_khane ○●
📜 پای درس امیر عارفان
🔸 به جای مقدمه:
🔍💻 در قسمت جستجو مینویسم «شرح مناجات شعبانیه». تعداد جوابها زیادند. هر متنی با اوصاف مناجات شعبانیه شروع میشود؛
مناجاتی است از زبان وصال و فراق.
مناجاتی است آمیخته با خوف و رجا.
⛔️ همینجا متوقف میشوم. من که هیچ فهمی از اینها ندارم؛ نه از وصال، نه از فراق، نه از خوف و نه از رجا. اینها را اهلش میفهمند، نه من! خودم را دلداری میدهم:
«آب دریا را اگر نتوان کشید 🌊 هم به قدر تشنگی باید چشید💧
عیبی نداره. اینجا، سفره اهل کرمه. دست خالی که برنمیگردی»
🌀جستجویم را ادامه میدهم. میرسم به جملهای در کتاب نجوای عارفانه:
«مناجات شعبانیه، حالتهای انسان را در شئون مختلف این عالم بیان میکند».
بهدنبال شرح و توضیح فرازهای مناجات بودم ولی این جمله، پنجره دیگری را درنگاه به مناجات شعبانیه برایم باز میکند.
🔹مناجات شعبانیه میشود قابی که تصویر انسان را نمایش میدهد، آن گونه که باید باشد. یعنی انسانی که به بالاترین مرتبه انسانی خود رسیده است، درحد اعلای کمال وجودش. یعنی خود امیرالمومنین، امیر عارفان، کسی که عبد درگاه الهی شده. گوش هایم را تیز میکنم تا چیزی از این کلاس درس را ازدست ندهم. مناجات شعبانیه میشود کلاسِ درسی از امیر عارفان، برای عبدشدن
✍#امینهالسادات_پردهچی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○
🍎 #بریده_کتاب
📗 «آفتاب بر نِی»
۱۰۰ روایت دلنشین از زندگانی امام حسین(ع)
✍ به قلم #زینب_عطایی
پنجمین کتاب از مجموعه ۱۴ جلدیِ «چهارده خورشید، یک آفتاب»
#اعیاد_شعبانیه #ماه_شعبان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○
مجموعه ادبی روایتخانه
📜 پای درس امیر عارفان 🔸 به جای مقدمه: 🔍💻 در قسمت جستجو مینویسم «شرح مناجات شعبانیه». تعداد جوا
📜 پای درس امیر عارفان
🔸 درس اول:
شاهکلید صلوات را محکم دردست بگیر
🌱 گوشهایم را تیز کردهام تا خوب یاد بگیرم. گوش میدهم به اولین فراز مناجات شعبانیه:
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»
👤 به خودم نگاه میکنم. غبارها را میتکانم. پاک نمیشوند. چه کنم؟ با این وضع راهم نمیدهند. به کلید در دستم نگاه میکنم. 🗝
لب باز میکنم: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ». غبارها کم میشوند و کمتر. خوشحالم از رفتن غبارها، ولی میترسم. خواستهام اجابت میشود؟
زبانم بند آمده. به دستانم نگاه میکنم. در دستان خالیام فقط یک کلید دارم. زبان باز میکنم: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ». نور استجابت را میبینم. کلید در دستم را دوباره نگاه میکنم. این کلید نیست. شاه کلید است. مشتم را میبندم. محکم فشارش میدهم.
پیامبر صلیالله علیهوآله: «صلوات شما برمن موجب پذیرش دعای شما و تزکیه اعمالتان میشود»
(وسائلالشیعه،ج۴،ص۱۱۳۷)
✍ #امینهالسادات_پردهچی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○
رادیو روایتخانه .mp3
5.88M
🎧 | بشنوید
🇮🇷 ازخودگذشت
تقدیم به همهی اسرای هشتسال دفاعمقدس
💬...از شکنجهها میگفت. با شنیدن هر کدام، چشمهای کمسنوسالترها گرد میشد. چشم و صورت جوانترها تنگ میشد و جمع میشد. بزرگترها هم دستشان را به پیشانیشان میگذاشتند و سرشان را پایین میبردند. هیئت شده بود ترکیبی از تعجب و غم و سوختن دل.
ولی خود او یک لبخندی ته صورتش بود.
✍🎙به قلم و گویندگی: سیدمرتضی مرتضوی
📻 کاری از رادیو روایتخانه
#تجلیل_اسرا #رادیو #اسارت
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○
🖌 #چگونه_بنویسیم
🔺 یک نویسنده چه مراقبتهایی باید از بدن خود بکند؟
❗️نویسندگی همانطور که یک کار طاقت فرسای ذهنی است، میتواند باعث فرسودگی جسم هم شود.
#آداب_نویسندگی #داستان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○