ا❁﷽❁ا
🌱 «اولین شکوفه»
نگاهشان میکنم. بیاختیار میگویم:
«شما چقدر خوشگل و نازید؟»
🌸 از دیدن طروات و تازگیشان جان میگیرم.
یکی زودتر شکفته، دیگری هم آماده شکفتن است. با تولدشان خبرهای خوب دارند؛ خبر از نو شدن، شروع دوباره زندگی. سیر نمیشوم از تماشایشان. دلم غنج میرود برای اینهمه نشاط و طراوتشان. دلم میخواهد مثلشان شوم. خم میشوم تا بهتر ببینمشان. بهرویم میخندند. با لبخندشان بشارتم میدهند:
«امیدوار باش و آماده. تو هم تولدی دوباره در پیش داری. قرار است در بهار رحمت و مغفرت خداوند، دوباره متولد شوی»
✍#امینهالسادات_پردهچی
🌙 آغاز ماه مهمانی خدا مبارک...
#بهار_در_بهار #ماه_رمضان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○
ا❁﷽❁ا
«ماه میهمانی خدا»
🎒🧢 لباسهای مدرسهاش را پوشیده، دستش را روی دسته در فشار میدهد. یک لحظه صبر می کند. بر میگردد به سمتم: «مامان کفشای جدیدم رو بپوشم؟»👟
قبل از اینکه جوابش را بدهم ادامه میدهد: «نه ولش کن.»
دسته در را کامل فشار می دهد تا در باز شود.
- چرا نپوشیشون؟
- داداش گفته الان نپوش. صبر کن برای مهمونی عید نو باشه.
- اتفاقا امروز باید بپوشی. امروز که مهمانی خدا شروع شده. شما هم وارد مهمانی شدی.
👊🏼 هنوز دستش روی دسته در مانده. چند لحظه در سکوت نگاهم میکند. صورتش شکفته میشود. انگار کشف جدیدی داشته.
- پس برم بپوشمش
چند لحظه بعد، کفشهای نو به پا کرده از اتاقش بیرون میآید. سرش را خم میکند و پاهایش را جلو و عقب میکند تا کفشهایش را بهتر ببیند. با چشمهایی که برق میزند خداحافظی میکند...
✍ #امینهالسادات_پردهچی
#ماه_رمضان #مهمانی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا❁﷽❁ا
🌱 جایتان سبز، برای سحر قیمه داریم. از دیروز عصر بار گذاشتم. گوشت و لپه و آلوچه تا نیمه شب توی سر و بار هم کوبیدند و قوام گرفتند و جا افتادند.
ولی با هر قاشق انگار به قول قدیمیها گوشت تنم را میجوم. ذهن است دیگر. پر و بال دارد. پرواز میکند بالای سر خرابههایی در خان یونس. آن جا که دخترکان روزه اولی شهر، دستمال کوچکی روی بتنها و میلگردها۶ پهن کرده و برای سحری تکهای نان خشک سق میزنند. کمی آن طرفتر مادری به یاد اطفال شیرخوارهاش که از گرسنگی روی دستهایش سرد شدند، با پر شالش نم چشمهایش را میگیرد. به چشمهای وق زدهی پسرش خیره شده و روی دندههای بیرون زدهی پسر دست میکشد و صدای یک چیزی شبیه سمباده روی دیوارهی معدهش را میشنود.
از درز پنجرهها کمی سوز میآید. پتوی روی دخترها را صاف میکنم. باید چلو قیمهام را بخورم. از دهان میافتد...
✍ #مریم_بهادری
📼 مقایسهی رمضان ۱۴۴۴ با امسال
📌 خانیونس
#فلسطین #غزه #ماه_رمضان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○
مجموعه ادبی روایتخانه
🌱 #یک_آیه داروی تلخ ⚔️ زهر شیرین ~ دوم رمضان ۱۴۴۵ ○● @revayat_khane ●○
ا❁﷽❁ا
📱«گوشی میخواااام»
مثل برق گرفته ها برمیگردم و همزمان گوشی موبایل را داخل قابلمهی خالی برمیگردانم. اما فایدهای ندارد. محل استتار جدیدی که برای گوشی در نظر گرفتهام را کشف کرده. گوشی را دیده است.
می دانم کارم درآمده! می دانم که حداقل ده دقیقهای، جیغ خواهد کشید. هیچ چیز به چشمش نمیآید و هیچ حرفی را نمیشنود!
این بار، از ده دقیقه هم میگذرد. دختر دو سالهام همچنان گریه میکند. دیگر نمیدانم چه کلکی سوار کنم. دلم ریش میشود از گریه و التماسش.
💭 یاد حرف مشاور میافتم: «چطور چاقو را از جلو دستش برمیداری عذاب وجدان نمیگیری؟! چون میدونی براش خطرناکه. ضرر داره. گوشی هم همینطور!»
😔 نوبت خودم که میرسد، یادم میماند که چطور دل آن مهربانتر از مادر را ریش میکنم؟! به خاطر چیزهای دوست داشتنی مضر!
✨عسی ان تحبوا شیئاً و هو شرٌ لکم و الله یعلم و انتم لاتعلمون (سوره بقره، آیه ۲۱۶)
✍ #زهرا_مظاهری
#بارقه #یک_آیه #ماه_رمضان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○
🌙✨ #فرصت_رمضان
در ماه مبارک رمضان فرصت مناسبیه که 📚 مجموعه کتاب چهارده خورشید و یک آفتاب رو مطالعه کنید و با زندگی پربرکت ائمهی اطهار به زبان ساده آشنا بشید...
این مجموعهی چهارده جلدی به قلم #اهالی روایتخانه، زندگی دلنشین هر چهارده خورشید اهلبیت(علیهمالسلام) را در قالب ۱۰۰ روایت کوتاهِ داستانی، با زبانی روان و دوستداشتنی به شما ارائه میدهد...
بخرید، بخوانید
و شعاعی از نور ایشان را دریافت کنید🌻
#چهارده_معصوم #ماه_رمضان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○