فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 #رادیو_روایتخانه
🌠 به مناسبت عید سعید قربان،
عید نور و بندگی
🔸️روایت «گوشت نذری»
به قلم و با صدای #مریم_بهادری
☕️ چند دقیقه گوش ِ جان بسپارید و با این روایت جذاب و دلنشین همراه بشید...
#عید_قربان #روایتخانه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
#مستقیم_کرمان
مثل اسب عصاری میدویدم که خودم را برسانم رادیو مقاومت. دیر رسیدم، مهمان آمریکاییشان رفته بود. گفتم باید از مهمانهای خارجی مصاحبه بگیرم. گفتند بروم موکب مس ایران. آقایی توی موکب بیسیم دستش بود. نیم ساعت پیگیری کرد تا با چند نفر مصاحبه کنم. بعد از مصاحبه دستم را روی سینهام گذاشتم و از ته دل تشکر کردم.
دستش را روی چشم راستش گذاشت. نگاهش پایین بود. گفت: این شمارهم. هر کاری داشتید هماهنگ کنید. خدمتگذارم.
تیکه کلام همسرم را توی دلم تکرار کردم.
«شهید شی مَرد»
عصر پسری توی آسانسور هتل با شانههای افتاده موبایلش را روشن کرد. صدایش درد داشت. مثل همهمان. گفت دوستم رفت.
عکسش را نشانم داد!
من بگویم غلط کردم برای آن دعایی که در حقت کردم، کافی نیست؟؟؟ 😭😭😭
آه از غمی که تازه شود با غمی دگر
✍#مریم_بهادری
• @revayat_khane •
#مستقیم_کرمان
پسره میزد رو پیشخوان میگفت:
مگه نگفتین O منفی لازم دارید؟
همین گوشه راهرو ازم خون بگیرید!
✍ #مریم_بهادری
• @revayat_khane •
#مستقیم_کرمان
میگفت پام لب گوره، یه نصفه جونی دارم
اونم فدای مردم
✍ #مریم_بهادری
• @revayat_khane •
🔴 #روایت_کرمان
🌱 اگر حماسه نبود، پس چه بود؟
برادرم...
برادرِ کمر شکستهام...
نمیدانم ارباب در تو چه دید که انتخاب شدی... اگر چفیهی روی دوش فرزندانت موقع رجز خواندنشان حماسه نبود،
پس چه بود؟
اگر طفل شیرخوارهات روی دستان تو حماسه نبود، پس چه بود؟ نمیدانم طفل شیرخوارهات مهلت تلظی کردن هم پیدا کرد یا نه...
همسرت...
ریحانهات...
مریمات...
امیرعلیات...
و شش عزیز دیگرت...
برادرم! برای قلبت یس میخوانم....
برادرم! کمر راست کن...
هلهلهی حرملهها پایانی ندارد.
🩸۱۴۰۰ سال است از دندانهایشان خون فرزندان ما میچکد. فقط ابزارشان فرق کرده. از تیر سه شعبه به ترکشهای آسفالت سوراخ کن تغییر کرده.
برادرم! تو حالِ عمهی سادات را زندگی میکنی. تو معنای "ما رایت الا جمیلا" چشیدی وگرنه که ولله اگر این داغ را برایت مینوشتند....
برادر رشیدم! سرت را بالا بگیر و کمر راست کن. ما که از کرمان برگشتیم. تمام شدیم و برگشتیم ولی تو اگر پیش مریمت رفتی بگو به دردانهی اباعبدلله بگوید، گوشهی چشمی هم به ما بیندازد.
چند سانتی متر آنطرفتر، ریحانهات را به شش ماههی ارباب شهیدمان قسم بدهد که ما را هم بخرد. ما را وقف انقلاب عزیزمان کند.
امیرعلیات را به قاسمبن الحسن علیهالسلام قسم بده که پسران و دخترانمان را شیران انقلاب کند.
همسر شهیدهات را به مادرمان فاطمهی زهرا سلام الله علیها قسم بده ما مادرها را قاسمپرور بار بیاورد.
🪴 برادر دلیرم! کوه در برابرت به کرنش درآمده!
✍ #مریم_بهادری
#تسلیت_کرمان #حاج_قاسم
#حماسه #مستقیم_کرمان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
🔻 #روایت_کرمان
« ننه بخواب،
نگران بچههات نباش،
کمرم شکسته، علیل که نشدم!
ننه پا دردت خوب شد دیگه، ها؟»
✍ #مریم_بهادری
• @revayat_khane •
جانباز.mp3
4.28M
🎧 | بشنوید..
🗓آنها جا ماندهاند...
تقدیم به همهی جانبازان وطن
🔻📼📖 بعضیهایشان مثل چینیهای گل قرمزی که لب پر شدهاند، بعضی دیگر مثل نوار کاستهایی که هد نوار از توی شکمشان ریخته بیرون و دیگر آهنگی از آنها پخش نمیشود. بعضیهایشان هم مثل کتابهایی هستند که صفحات قسمت اصلیشان دیگر وجود ندارد.
🥀 انگار هستند و نیستند!
🎙 گوینده: #مریم_بهادری
✍️ نویسنده: #حدیثه_محمدی
📻 کاری از رادیو روایتخانه
#ماه_شعبان #روز_جانباز
#میلاد_حضرت_عباس
• @revayat_khane •
🌤 ماهی برای خورشید
🔻💬 میگویند مرام سینهسوختگان عالم بر این است که در شادیِ اهلبیت شادند و در غمشان، همچون مادر مردهها آثار حزن و رزیه در چهرههاشان مشهود..
❣ولی بعضی سینهسوختهترها در شادی اهلبیت هم بغض دارند. میخندند در حالیکه جگرشان ذره ذره تاول میزند.
پای مدح مداح مینشینند، کِل و کَف میزنند و میگویند:
«خوش آمدی حبیب من!»
ولی من که میدانم جریان شریعه و مشک را. من که میدانم دلشورههایت قبل از رسیدن به خیمهها را...
و دوباره کل میکشی و کف میزنی و پاره آجرهای ته حلقت را قورت میدهی...
🧮 حالا حساب کن چه سخت است حیدر کرّار باشی، عالِم به مخازن اسرار عالَم باشی و مجبور باشی توی صورت همسرت لبخند بزنی و به اشکها فرمان صبر بدهی!
💧من تصور میکنم وقتی ماه هاشمی را به آغوش حسین (علیهالسلام) دادند، زینب (سلاماللهعلیها) به طرفة العینی، اسفند دور سر ماه و خورشید گرداند و "فالله خیر حافظا" خواند. آنجا بود که حضرت فاتح خیبر، حریف قطره اشکی سرکش نشد و قبل از اینکه مادرِ ماه ببیند، گونهی مبارک را پاک کرد.
🥀 و من بمیرم تا شب که به نخلستان و سر چاه برسد، چه بر آن قلب عزیز و صبورش گذشت. و هزاران بار بمیرم که وقتی سر در چاه کرد، حتما اول به زهرایش آمدنِ عباسِ حسین را تبریک گفت و بعد برای فاطمهاش حکایت دستهای عباس و کمر شکستهی حسین را نقل کرد.
به خودم قول داده بودم این بار روضه نخوانم. نشد...
بر من ببخشید.
✍️#مریم_بهادری
#ماه_شعبان #حضرت_عباس
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا❁﷽❁ا
🌱 جایتان سبز، برای سحر قیمه داریم. از دیروز عصر بار گذاشتم. گوشت و لپه و آلوچه تا نیمه شب توی سر و بار هم کوبیدند و قوام گرفتند و جا افتادند.
ولی با هر قاشق انگار به قول قدیمیها گوشت تنم را میجوم. ذهن است دیگر. پر و بال دارد. پرواز میکند بالای سر خرابههایی در خان یونس. آن جا که دخترکان روزه اولی شهر، دستمال کوچکی روی بتنها و میلگردها۶ پهن کرده و برای سحری تکهای نان خشک سق میزنند. کمی آن طرفتر مادری به یاد اطفال شیرخوارهاش که از گرسنگی روی دستهایش سرد شدند، با پر شالش نم چشمهایش را میگیرد. به چشمهای وق زدهی پسرش خیره شده و روی دندههای بیرون زدهی پسر دست میکشد و صدای یک چیزی شبیه سمباده روی دیوارهی معدهش را میشنود.
از درز پنجرهها کمی سوز میآید. پتوی روی دخترها را صاف میکنم. باید چلو قیمهام را بخورم. از دهان میافتد...
✍ #مریم_بهادری
📼 مقایسهی رمضان ۱۴۴۴ با امسال
📌 خانیونس
#فلسطین #غزه #ماه_رمضان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○