eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
646 دنبال‌کننده
675 عکس
85 ویدیو
5 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 آیین رونمایی کتاب 🚖 تاکسی دایموند ۵۳ با حضور : 💬 دکتر غلامرضا شیران | راوی ✍ محمدمجید عمیدی | نویسنده کتاب 🔍 بهزاد دانشگر | کارشناس 🎤میثم رشیدی مهرآبادی | مجری و کارشناس 📆 زمان: دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ⏰ ساعت: ۱۸:۳۰ 🏢 مکان: نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، مصلی امام خمینی(ره)؛ شبستان، راهرو ۶، غرفه ۱۳۱، مجمع ناشران انقلاب اسلامی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️سکته ناقص فردوسی پس از دو دقیقه حضور در تهران ! 🔸 📆۲۵ اردیبهشت 🇮🇷 روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و روز پاسداشت زبان فارسی 🔖 کاری از رسانه فرزند ایران 🔸 ⁉️ واقعا دلیل استفاده بی‌مورد از واژه‌های غیرفارسی در گفتگوهامون چی میتونه باشه؟ 😔 نظرات خودتون رو برای ما ارسال کنید @revayat_khaneh 👈 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane
🎂 🗓 🧕 آتنا حسینی از ویژگی های متولدین اردیبهشت، صبوری و آرام بودن است. و این دقیقا در مورد آتنا صدق میکند. با محبت و با احساس است و این ها خیلی خوب در نوشته هایش نمود پیدا می کند. نوشته هایش حس آدم را به خوبی درگیر میکند. آنقدر جوان و سر زنده هست که کسی باورش نمیشود مادر ۴ فرزند است . و با وجود ۴ فرزند، عشق به نوشتن را پر انرژی ادامه می دهد . قبل از اینکه بنشیند پای نوشتن چایی اش را دم می گذارد. دوقلوهایش را می خواباند و نتیجه متنی پر از حس های لطیف می شود. آتنا از دوست هایی که است که اگر مشکلی برایت پیش بیاید حاضر است ساعت ها گوش بسپارد به صحبت هایت و در نهایت تمام تلاشش را برای رفع مشکلت می کند. وقتی که آن قدر درگیر مادرانگی شده بود که داشت استعدادهایش را لابه لای روزها گم می کرد، نویسندگی را به عنوان هدیه ای از مادرش دریافت کرد. مادری که او را در کلاس نویسندگی ثبت نام کرد و دفتر و قلم را داد به دستش. و این طوری ژن نویسندگی که از مادرش به او منتقل شده بود کم کم به بار نشست. ○● @revayat_khane ●○
📺 🚩مراسم رونمایی از کتاب «تاکسی دایموند ۵۳»، خاطرات غلامرضا شیران از روزهای اسارت در دست حزب دمکرات، با حضور راوی اثر و مجید عمیدی، نویسنده کتاب، به همراه بهزاد دانشگر، نویسنده و کارشناس، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت در غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی برگزار شد. 💤 اگر براتون سواله که چرا گزارش این مراسمو با تاخیر داریم کار می‌کنیم باید بهتون بگیم چون که آزار داریم و می‌خواستیم شخص نویسنده کتاب را اذیت کنیم 😎 ❌ اگر هم فکر کردید که خبرهای روایتخانه در نمایشگاه تموم شد باید بگیم سخت در اشتباهید ..‌ 💥یک رمان جذاب دیگه هم به نمایشگاه رسید ... ⏳منتظر اخبار بعدی باشید با ما همراه باشید... 🌱 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane
🌅 برنامه‌ی امشبِ «به افق فلسطین» را از دست ندهید! 🎤با حضور بهزاد دانشگر گفت‌وگو پیرامون کمال کورسل قهرمان کتاب «موسیو کمال» و نسبتش با جهان امروز ⏰ ساعت ۲۰:۱۵ 📺 شبکه‌ افق 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
📚 آیین رونمایی کتاب 🐈‍⬛️ ما غیرممکنیم... با حضور: ✍ مطهره شیرانی | نویسنده کتاب 👓 بهزاد دانشگر | کارشناس 🔍 حمید بابائی | کارشناس 📆 زمان: پنج‌شنبه ۲۷ اردی‌بهشت ⏰ ساعت: ۱۵:۳۰ 🏢 مکان: نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، مصلی امام خمینی(ره)؛ شبستان، راهروی آخر(۲۶)، جنب ورودی ۸۱ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
📺 🔭وقتی فیزیک می‌خونی 🪶درکنارش ادبیات رو هم ادامه میدی 👇 نتیجش میشه یک رمان فانتزی متفاوت ، رمانی که شبیه هیچ رمان دیگری نیست 😵‍💫😎 رمانی که از جهان‌های موازی می‌گوید و... 🌀 🔸🔸🔸 📚کتاب «ما غیر ممکنیم» پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ با حضور مطهره شیرانی، نویسنده کتاب، بهزاد دانشگر، مدیر دفتر ادبیات داستانی حوزه هنری و حمید بابایی، نویسنده و منتقد در سرای اهل قلم نمایشگاه کتاب تهران رونمایی شد. 🔻گزارش خبری برنامه را در سایت نمایشگاه کتاب بخوانید 🌐 گزارش برنامه 🔸🔸🔸 ⁉️می‌دونیم براتون سواله فردا چه کتابی قراره رونمایی کنیم ولی بهتون نمیگیم تا تعلیق ایجاد کنیم 😌 الان باید بریم برا خودمون اسفند دود کنیم 🚶‍♂ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane
📚 آیین رونمایی کتاب 👜 یسنا با حضور : 🗃 محمد حسن زمان وزیری | مدیر انتشارات ✍ زهرا کرباسی | نویسنده کتاب 📑 بهزاد دانشگر | دبیر مجموعه هفت جلدی رو به‌دریا 🎤حاتم ابتسام | مجری و کارشناس 📆 زمان: جمعه ۲۸ اردیبهشت ⏰ ساعت: ۱۵:۳۰ 🏢 مکان: نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، مصلی امام خمینی(ره)؛ شبستان، راهرو ۶، غرفه ۱۳۱، مجمع ناشران انقلاب اسلامی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane
📺 🏁نمایشگاه بین المللی کتاب روایتخانه به ایستگاه پایانی خودش رسید 😎 🔸🔸🔸 در روزهای پایانی نمایشگاه، کتاب «یسنا» به قلم زهرا کرباسی، در غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی رونمایی شد. 🔺گزارش کامل نشست را در سایت مجمع ناشران بخوانید.. 🔸🔸🔸 البته حضور روایتخانه در نمایشگاه فقط محدود به رونمایی‌های آثار خودش نمی‌شه 😌 در سایر نشست ها هم نام روایتخانه می‌درخشه ✨ در نشست رونمایی کتاب «خانه کتاب بازها» کتاب های پناهم باش و فکرشم نکن نیز مورد بررسی قرار گرفت. 🔻گزارش این نشست را در سایت ایبنا بخوانید. 🔸🔸🔸 با ما همراه باشید .... 🌱 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane
15.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓اصلا چرا در روایتخانه به سراغ موضوعات حوزه جمعیت رفتیم؟ 🎞گفتگو برنامه اردیبهشت کتاب با بهزاد دانشگر 1⃣ بخش اول ۳۰ اردیبهشت | روز ملی جمعیت 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane
16.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 «در سال‌های اخیر هر موقع خواستند یک زن کم سواد و بی‌فرهنگ را نشان بدهند، مادری با چند فرزند را نشان دادند.... » با این جمله موافق هستید؟ 🧐 🎞گفتگو برنامه اردیبهشت کتاب با بهزاد دانشگر 2️⃣ بخش دوم 📚معرفی کتاب « فکرشم نکن » ۳۰ اردیبهشت | روز ملی جمعیت 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane
34.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‼️ قتلی کاملا عادی! 🎞گفتگو برنامه اردیبهشت کتاب با بهزاد دانشگر 3⃣ بخش سوم 📚معرفی کتاب « پناهم باش » ۳۰ اردیبهشت | روز ملی جمعیت 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane
ا❁﷽❁ا ما نمیشیم دلسرد، فقط این پرچمو عشق است...! برگه ی رای را لا به لای انگشتانم نگه داشته بودم، شک و دودلی تا لحظه ی آخر هم باقی ماند‌. اگر این یکی هم مثل قبلی باشد چه؟ اگر کارهایش شوآف باشد چه؟ اگر.... چند ماهی و چند سال میگذرد و بعد کم کم میفهمیم نه این یکی تفاوت هایی دارد، مثلا قدمهایی که در جهت تغییر برمیدارد با خودم میگویم: لااقل گامهایی برداشت. خیلی ها اما مسخره اش میکنند: پروپاگاندا ندارد، درحد ریاست جمهوری مملکت نیست، آدمی که یک هجی ساده ی کلمات را بلد نیست و هی تپق میزند و .... بعد از ظهر که اخبار شبکه های اجتماعی مینویسند: حادثه، سانحه و .... من یکی از این کلمات خاطره ی خوشی ندارم مخصوصا من را به یاد شهید احمد کاظمی می اندازند. خب دلشوره و نگرانی هست اما امید هم هست . شبکه ی پویا دارد جشن امام رضا (ع) را کنار مقبره ی فردوسی نشان میدهد. بچه ها دارند میخوانند: ما نمیشیم دلسرد فقط این پرچمو عشق است... هرکدوم یه نهالیم تو خاک این کشور....! به آسمان نگاه میکنم و میگویم خدایا بحق دعای بچه ها.... ✍ ○● @revayat_khane ●○
آقای رئیس جمهور همین امروز ظهر با رفقا نشسته بودیم و داشتیم درباره انرژی کلمات حرف می زدیم. عده ای موافق بودند و عده ای مخالف. نمی دانم آنهایی که مخالف بودند حالا که فیلم دوربین مخفی سقوط بالگردت را می بینند نظرشان فرق می کند یا نه؟ آقای رئیس جمهور اولش که خبر سقوط بالگردت را شنیدیم دوسه تا نوجوان که از فیلترینگ ناراضی بودند گفتند خدایا شکرت. فکر می کردند تو که نباشی اینستا و یوتیوب رفع فیلتر میشود. تو همانقدر که خستگی ناپذیر کار می کردی حتی در خانه های ما طرفدارانت هم غریب بودی. حالا نشسته ام و کلیپ های طنز مسخره ای که تو بزرگوارانه از کنار آن میگذشتی را دوباره نگاه می کنم. آنجا که غذای ساده هیئتت را مسخره می کردند و می گفتند از هیئت بغلی قرض کرده ای و مخلوط بوده و تو با متانت گفتی اگه مخلوط هم بوده تبرکی امام حسین است یک جور دیگری مظلومیتت دلم را می سوزاند. یادم می افتد به روزهای انتخابات که به خاطر جواب دادن به توهین یک نفر با بدرقه فحش های ناموسی یکی از مادران از گروه کلاس فرزندم لفت دادم و بقیه مادرها که جرئت حرف زدن نداشتند در پی وی دلداری ام دادند و گفتند طرفدار تو هستند ولی جرئت نمی کنند حرف بزنند. یادت هست چقدر همه به همدیگر می گفتیم به شما ناهار دادن؟ و می خندیدیم. تو نگران ناهار خوردن کارگرها هم بودی. هر اتفاقی بیفتد میخواهم بگویم روسفیدمان کردی با سخت کار کردنت با کلیپت در صحبت با آن پیرمرد روستایی یادت هست دغدغه حلال بودن رای ات را داشتی. رای ما حلالت دکترجان. ○● @revayat_khane ●○
بارها در این موقعیت بوده ام. مثلاً شبی که سپاهان و الاتحاد بازی داشتند یا شبی که تیم ملی با قطر بازی داشت کلی طرح برای شادی مردم آماده کرده بودیم ولی باختیم. لذتی هم از دیدن بازی نمیبردم. تمام طول بازی گوشی به دست با طراح و مدیرم در حال رد و بدل کردن طرح و اصلاحات آن بودیم و دلم برای شاد نشدن دسته جمعی‌مان میسوخت. امیدمان به شکست میرسید و حالمان گرفته میشد. ولی الان قصه برعکس است. حالم گرفته شده و دلم میخواهد امیدوار باشم. دلم میخواهد با خبری خوش تمام برنامه ریزی ام خراب شود باید برای چیزی که دوست ندارم آماده باشم. فکرش را هم نمیکردم یک روزی امیدواری باعث اختلال در کارم شود. طراح چند بار اتود زده است ولی او هم امیدوار است و طرحش خوب نمیشود. ولی من باید برای هر خبری آماده باشم. مثل روزی که خبر شهادت سردار زاهدی مخابره شد. مثل شبی که وعده صادق محقق شد. خودم را جمع و جور میکنم. اصلاحات را به طراح میگویم. - سیدش را سبز بنویس، عکس بج آستان که اسم آقای رییسی را زیرش نوشته را به طرح اضافه کن ، بنویس خادم الرضا. راستی یک طرح هم آماده کن برای تبریک خبر سلامتی رییس جمهورمان. ○● @revayat_khane ●○
📌 رئیس جمهور ایران است، بفهم توی مغازه ایستاده بودم تا سفارشم آماده شود. توی صف تازه داشت مصاحبه وزیر کشور پخش میشد . همه سر ها توی گوشی میان سال مرد تپلی با تی‌شرتی سبز بود. گفت ببیند چی نوشته ؟خبری هست؟همه توی این چند دقیقه بحث مشترک پیدا کرده بودند. احتمالا فکر نمیکردی در حالت عادی بحث مشترک در تنها چند دقیقه شکل بگیرد . یکی گفت نوشته چند تا گروه رفتند سمت محل هلیکوپتر یکی دیگر گفت: نمیتونه بره دنبالشون جو هوایی مساعد نیست . اون طرف دو تا بودند جوان کمتر از بیست سال خندیدند و گفتند خب حالا چی شده؟شد شد نشد. مرد میانسال یک مرتبه چنان با سرعت به سمت او رفت که فقط حجم حرکت سبز لباسش را دیدم، گفتم چی شد این چرا اینقدر عصبانی شد؟! رفت تا دم صورت پسر ،همه مانده بودیم سرعت اتفاقات زیاد بود. خود حادثه هلیکوپتر کم بود حالا سر هیچی داشتیم تجزیه میکردیم . خیلی جدی و محکم در چشمهای پسر نگاه کرد . پسر های جوان هم شوکه بودند. _مهمه خیلی مهمه .رئیس جمهور ایران است بفهم! برگشت و رفت. منتظر نماند کارش تمام شود. واکنش های بد و تندتر از این برایم عادی شده بود. شاید برای همین حرف این دو توی ذوقم نزد . دوباره با خودم تکرار کردم حرفش را و به جانم افتاد معنای مهم بودن ایران فارغ از همه حرف ها.تکرار کردم با خودم رئیس جمهور ایران است بفهم . سعید معتمدی یکشنبه| ۱۴۰۳/۲/۳۰ | ۲۲:۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
ازخستگی بی هوش شده بودم. با صدای مادرم بیدارشدم. میخواست شبکه خبر را ببیند و صالح وعلی میخواستند پویا ببینند. مضطرب بود. تسبیح دستش گرفته بود . من را که دید گفت: این بچه ها که نمیذارن ببین تو گوشیت خبر جدید چی داری؟میگن بالگرد رئیس جمهور دچار سانحه شده. سرم منگ بود. لیوان چایی را هورت کشیدم وتندتند توی کانال ها وخبرگذاری ها سرک کشیدم. خبر جدیدی نبود. همه پر بود از احتمال واما واگر. از اینکه منطقه صعب العبوراست و... اما برایم جالب بود دست به دعا شدن های خودجوش مردم. ختم صلوات ها که راه افتاده بود. مشهد وقم مردم دعای دسته جمعی داشتند میخواندند. مامان خودم تسبیح دستش گرفته بود و حال وحوصله هیچ کاری را نداشت. ازخانه مامان بیرون زدم . مزون روسری جاری ام کاری داشتم. تلوزیون روشن بود و اوهم پیگیر خبر بود. با مشتری اش از نگرانی هایش میگفت. از اینکه فردا اگر بخواهد اوضاع همین طوری باشد دل و دماغ فروش ندارد وشاید تعطیل کند. توی کانال ها وگروه ها همه پیگیرند ونگران. باخودم میگویم این همه نگرانی عادی نیست. میشد عادی نباشد. مهم نباشد. یک خبر باشد مثل خیلی خبرهای دیگر. اما وقتی رئیس جمهور مردم از جنس مردم باشد.برای مردم باشد . میان مردم باشد معادلات عوض میشود. رهبر بذر امید می پاشد ودعوتمان میکند به آرامش. شب میلاد است ودل همه مردم عیدی میخواهد. عیدی سلامتی رئیس جمهور مردمی شان. دلشان نمیخواهد دشمن به شاد بشوند. دلشان میخواهد بارقه امید آمدن رئیس جمهور به شهر و روستایشان همچنان سوسو کند در دل هاشان. مردم امید دارند. دعا میخوانند. برای مردی که از جنس خودشان است. ○● @revayat_khane ●○
ا❁﷽❁ا چرا بعضی گره خورده اند به امام رضا؟ مثلاً اگر ده بیست سال پیش هم از دنیا رفته باشند باز چهره شان توی حرم امام رضا می آید جلوی چشم آدم. اولین باری که آقای ریسی را دیدم توی حرم بود، یک وقت خلوت ساعت هفت صبح، داشت با کسی درمود چیزی حرف میزد. خاله رفت و بهش التماس دعا گفت اما من فکر کردم چندان هم مهم نیست، او یک آدم معمولی ست. حالا که خوب فکر میکنم این که کسی که تولیت آستان قدس رضوی را دارد بدون هیئت همراه بیاد توی حرم و حرف بزند و کار کند، خودش به اندازه ی کافی او را غیر معمولی می‌کند. دیگر جایی ندیدمش به جز اخبار تلویزیون، میان مردم و گاهی با لباس گِلی. نمیدانم چرا بعضی ها اینقدر ربط پیدا می کنند به امام رضا. مثلاً شب میلاد امام رضا چند میلیون آدم برای سلامتی اش دعا کنند. ○● @revayat_khane ●○
یا رحیم کاش یک جایی پیدا می کردم که سر صبحی روضه بخوانند. از اول صبح تا به حال دارم فکر می کنم امروز چکار کنم؟ از در خانه که می آم بیرون جلوی در مغازه میوه فروشی چند نفری دارند بحث می کنند. بحث شان درباره رییس جمهورهاست و مقایسه این با آن که کدام یکی واقعا خدمت کرده و کدام یکی شعار داده. حوصله شان را ندارم. توی اتوبوس هم یکی دو نفری دارند چیزهایی می گویند. بازهم حرف نمی زنم. یک کلیپ دیده ام که خبرنگار تلویزیون از سید شهید می پرسد وقت فراغت یا استراحت داشته اید؟ سید فکری می کند و اخمی به نشانه دقت یا تفکر بین ابروهایش را خط می اندازد. یادش نمی آید. یک چیزی می گوید که وقت فراغت نداشته. استراحت نداشته. یادم می آید این چند سال هم با هیچ مخالفی بحث نکرد. جواب نداد. انگار بقدر یک جواب دادن هم نمی خواست از کار کردن عقب بیفتد. فکر می کنم ما هم باید همین مدل باشیم. نباید درباره سید شهیدمان بحث کنیم. باید بیشتر کار کنیم. فکر می کنیم حتی وقتی برای غضه خوردن هم نداریم. ما هنوز یک سید بزرگوار دیگر داریم که نباید احساس تنهایی کند. باید بجای شهدای مان هم کار کنیم. با این حال اما یک کاش دیگر در دلم مانده. یک چیزی در دلم بالا و پایین می شود. یک چیزی که فقط روضه ی سیدالشهدا و اشک امام حسین خنکش می کند. کاش سر صبحی یک جایی یک روضه بود... ○● @revayat_khane ●○