eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
646 دنبال‌کننده
664 عکس
83 ویدیو
5 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 🎧 شما را می‌شنوید! 🌇 فکرم در کیش و کرمان و امارات می‌چرخد. کدام دوره بیشتر آرامش داشتم؟ هر کدام من را سمت خودشان می‌کشند... ✂️ ️برشی از کتاب به قلم ✍️ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🪴 قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا ﴿بقره/۸۳﴾ «با مردم به زبان خوش سخن بگویید» 🔸حضرت امام محمد باقر (علیه السَّلام): فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً قَالَ قُولُوا لِلنَّاسِ أَحْسَنَ مَا تُحِبُّونَ درباره این گفته خداوند که «با مردم به زبان خوش سخن بگویید» فرمودند: 👌 بهترین سخنى که دوست دارید مردم به شما بگویند، به آنها بگویید. 📙 امالى(صدوق)، ص ۲۵۴ بحار الانوار، ج ۶۵، ص ۱۵۲ 🕯شهادت امام محمد باقر (علیه‌السلام)، شکافنده‌ی علمِ پیامبران، بر تمام شیعیان جهان تسلیت باد. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 🍂 السلام علیک یا محمد بن علی الباقر (ع) 🔸️زید، پسر امام حسن(ع)، ادعا کرده بود وارث پیامبر است. چون فرزند حسن بود و او هم فرزند بزرگتر علی و فاطمه. می‌خواست میراث پیامبر را از محمد نوه‌ی حسین بگیرد. رفت پیش قاضی شکایت کرد. قرار شد هر دو بروند پیش قاضی. محمد و زید. محمد گفت: «اگر چیزهایی که اطراف‌مان هستند شهادت بدهند حق با من است، دست از شکایت برمی‌داری؟» زید قبول کرد. چاقو از دست زید افتاد. سنگ زیر پایشان شکاف برداشت. درخت بالای سرشان لرزید. هر سه شهادت دادند محمد (ع) وارث پیامبر است. از زید خواستند دست بردارد از کارش وگرنه می‌کشندش. 🔹️ زید رفت پیش خلیفه. گفت ابوجعفر ساحر است. گفت ابوجعفر می‌خواسته با سحر و جادو، به وسیله‌ی چاقو، سنگ و درخت او را بترساند و بکشد. خلیفه نامه نوشت برای فرماندار مدینه. دستور داد محمد بن علی (ع) را بکشد. فرماندار مدینه قبول نکرد، دستش به خون پسر پیامبر برسد. خلیفه به زید اسبی داد که زینش مسموم بود. گفت آن را ببرد برای ابوجعفر. به عنوان هدیه‌ی آشتی‌کنان. ✂️ برشی از پایانِ کتاب «آفتاب دانش» زندگی و زمانه‌ی امام محمد باقر (علیه السلام) از مجموعه‌ی چهارده خورشید، یک آفتاب ✍️به قلم بهزاد دانشگر 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
هدایت شده از فرهنگسرای سراج
☘️قرار اول: نشست تخصصی کتابِ "تولد در سائوپائولو" 🔹️با حضور بهزاد دانشگر، نویسنده و پژوهشگر 🔸️زمان: شنبه ۱۰ تیر/ ساعت ۱۷:۰۰ 🔸️مکان: فرهنگسرای سراج 🔘دریافت بلیط رایگان جهت حضور در برنامه الزامی است. ➖️➖️➖️➖️ ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر ☎️ ۰۳۱۳۳۸۵۶۸۰۰ 🟢فرهنگسرای سراج: @SerajOnlinn 🟢منطقه۲ شهرداری اصفهان: @farhangshahr2
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 📜 روایت ِ کهن قسمت چهارم: تاریخ بیهقی داستان مأمون و امام‌ رضا (علیه‌السلام) 🪴 امیدواریم از این قسمت لذت ببرید.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 مادام محبوبا به قلم مرضیه احمدی 💡 کلمات راهگشا (بخش اول) 🔸مادام محبوبا با شیوع کرونا شروع شد. همان روزهایی که همه کنج خانه بودیم. در داروخانه ها به دنبال اسپری ضدعفونی می گشتیم. به خانه نزدیکان مان نمی رفتیم. وهم و ترس تیشه به ریشه امید زده بود. فایل های مصاحبه با محبوبا را چندبار شنیدم. دنبال نخ تسبیح بودم برای نوشتن زندگی نگاره اش. سردرگم بودم. در همان روزهای قرنطینه یک روز تلفن ام زنگ خورد. دختری مثل ابر بهار گریه می کرد. نسبت بین من و او فقط چند سلام و علیک بود. سفره دلش را برایم پهن کرد. گوشه گوشه اش می نشست و اشک می ریخت.مات و متحیر بودم. چرا به من می گویی؟ مگر من را می شناسی؟ چه کمکی از دست من برمی آید؟ من که نسبت به تو شناخت ندارم؟ جواب داد: نمی دانم! من هم نمی دانستم. هاج و واج بودم. از تماس دختر. از چالش زندگی اش در این سن کم. از حرف هایی که شنیدم. صحبت ها و چت های شبانه من و دختر ادامه دار شد. یک جفت گوش بودم برای یک دنیا حرف. ⏳ این کلمات ادامه دارند.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 🌠 به مناسبت عید سعید قربان، عید نور و بندگی 🔸️روایت «گوشت نذری» به قلم و با صدای ☕️ چند دقیقه گوش ِ جان بسپارید و با این روایت جذاب و دل‌نشین همراه بشید... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 مادام محبوبا به قلم مرضیه احمدی 💡 کلمات راهگشا (بخش دوم) 🔸 حرف های دختر از جنس حرف های محبوبا بود. تیشه به ریشه امیدش خورده بود و دورنمایی نداشت. در تلاش برای جست‌وجوی نور و روشنایی بود. همین شد نخ تسبیح مادام محبوبا. قصه دختر و محبوبا به هم گره خورد. ترس و امید، یکی در میان جولان می‌دادند. 🌱 زندگی‌ام را زیر و رو کرد. نگاهم را تغییر داد. همیشه آرزو داشتم قلم‌ام باعث راهگشایی برای خواننده شود. اما آن روزها کشف جدیدی کردم. باید اول خودم راهگشای دیگران شوم. تمرین کنم. سختی‌اش را به جان بخرم. وقتی آبدیده شدم، کلمات طوری پشت سر هم ردیف میشوند که راهگشا شوند.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
؛ 🌱 نو قلم ویژه دختران نوجوان (👈🏻سنین ۱۵ تا ۱۸ سال) 💼 مدرس: شبنم غفاری نویسنده ی رمان پرخو، مسیر رستگاری، آخوند کاشی،در محضر آفتاب و.... جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۱۳۸۳۲۱۰۹۱ تماس بگیرید و یا به آیدی زیر در ایتا پیام بدهید: @Narges_gholami72 👈 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🖌 🔸️ پیرنگ سفر یکی از انواع پیرنگ‌ 🛤 سفر همراه می‌خواهد و چه همراهی بهتر از مخاطب. پیرنگ سفر به عنوان اولین پیرنگ بشر برای داستان‌گویی شناخته می‌شود 🔹️ در ادامه برای‌تان از بقیه‌ی پیرنگ‌ها خواهیم گفت... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane