eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
645 دنبال‌کننده
665 عکس
84 ویدیو
5 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 قابیل فراموش نمی‌شود به قلم زهرا امینی 🐚 چرا این کتاب را بخوانیم؟ 🔸️ همه‌ی ما در طول زندگی با نوجوان‌ها و جوان‌های بسیاری روبرو هستیم که به واسطه‌ی ناآشنایی و ناآگاهی، بستر تربیتی و.. از خدا، اهل بیت و زندگی آرمانی اسلامی فرسنگ‌ها فاصله دارند. قابیل فراموش نمی‌شود داستان این آدم‌ها و تغییر و تحول‌هایشان است. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 🥀 به مناسبت بیست و ششم خرداد، سالروز تشییع شهدای غواص در تهران ... 🌱 به قرارگاه که می‌رسیم خانواده زمانی با گل‌های داوودی توی دستشان منتظر ایستاده‌اند. سمانه که یخش آب شده و حسابی با خانواده زمانی گرم گرفته، می‌گوید: «میشه ما هم از این گلا برداریم؟» - بله بفرمایید. شما هم بردارید خانم. یک گل صورتی برمی‌دارم که به تیپ و لباس‌هام بیاید. سمانه هم صورتی برداشته. عده‌ای جلوتر رفته‌اند تا وضو بگیرند. پوران خانم توی صورتم نگاه می‌کند: - بمیرم، بعد بیست و نه سال چشم انتظاری داداشم رو آوردن. این را که می‌گوید بغض توی صدایش می‌دود و اشک از چشم‌هایش سرازیر می‌شود. گریه‌ام می‌گیرد. از بچگی تحمل دیدن اشک کسی را نداشتم. انگار که بیماری مسری باشد سیستم دفاعی بدنم مقابلش فلج می‌شود. می‌چرخم سمت سمانه و اشک‌هام را پاک می‌کنم. ... ✂️ برشی از کتاب روز دیدار روایتی کوتاه از تشییع شهدای غواص، به روایت و قلم اهالی روایتخانه 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🖌 🔸️ پیرنگ به مثابه‌ی نقشه‌ی گنج ☕️ این بار، درباره‌ی باورهایی که در مورد پیرنگ وجود دارد حرف زدیم؛ هر اسمی می‌خواهید روی این‌ها بگذارید ولی بدانید هیچ‌کدام‌شان پیرنگ نیستند. 🔹️ منتظر باشید تا ببینیم پیرنگ خوب، چه پیرنگی است... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📨 کارگاه داستان دینی (جلسه دوم) 👤 با حضور ابراهیم اکبری دیزگاه 🔸 در این کارگاه سعی داشتیم داستان‌ دینی را به مثابه‌ی یک راهبرد هدایت معرفی کنیم، راهبردی که علاوه بر مخاطب، نویسنده‌ی داستان را اول به خودش و دوم به خدای خودش نزدیک می‌کند. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 🦋 دو نفر از مخاطبین عزیزمون، از مواجهه‌‌شون با کتاب قابیل فراموش نمی‌شود گفتند. ⁉️ شما اگر خواننده‌ی این کتاب هستید، با نظرات این عزیزان موافقید؟ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📣 🔸 بعد از ده روز همراهی‌ با کتاب قابیل فراموش نمی‌شود یک خبر خوب براتون داریم: از استقبال خوب شما مخاطبین عزیز، قابیل فراموش نمی‌شود به چاپ دوم رسید. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
پرسیدند: فرقِ ڪریم با جواد در چیست؟ فرمودند: از شخصِ ڪریم همین‌كه درخواست ڪنے به شما عنایت مےڪند ولے جواد، خود به دنبالِ سائل مےگردد تا به او عطا ڪند ... 🥀 شهادت حضرت جوادالائمه، امام محمدتقی (علیه السلام) بر شیعیان جهان تسلیت باد. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🍂 السلام علیک یا محمد بن علی الجواد (ع) امام از درد به خودش می‌پیچید، انگورِ مسموم اثر خودش را گذاشت. ام‌فضل ترسیده بود. ایستاده بود گوشه‌ی اتاق و او را نگاه می‌کرد‌. امام گفت: «سزای کارت را می‌بینی. به خدا قسم، به بلایی مبتلا می‌شوی که درمانی ندارد.» از نفرین امام عصبانی شد. در را به رویش بست تا کسی نتواند به او کمک کند. امام با لب تشنه شهید شد. 🔹️🔹️🔹️ 🕊 تا سه روز بوی عطر کوچه‌های بغداد را پر کرده بود. مردم هر روز یک دسته پرنده‌ی سفید را می‌دیدند که بالای خانه‌ی امام پرواز می‌کنند و بال‌های خود را باز می‌کنند و روی بام سایه می‌اندازند. خانه‌ی امام که رفتند روی بام جسدش را پیدا کردند. ✂️ برشی از پایانِ کتاب «وسعت آفتاب» زندگی و زمانه‌ی امام محمد تقی (علیه السلام) از مجموعه‌ی چهارده خورشید، یک آفتاب ✍️به قلم اکرم کریم زاده 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
آماده‌اید با هم سراغ معرفی کتاب بعدی بریم؟؟ ❓می‌تونید حدس بزنید قراره با کدوم یکی از کتاب‌های اهالی روایتخانه آشنا بشیم؟ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 🌸 به مناسبت سالروز ازدواج امام علی (علیه‌السلام) و حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)، با هم کتاب «مادر آفتاب» را ورق بزنیم.. 🔹 برش‌هایی کوتاه از زندگی و زمانه‌ی حضرت زهرا (س) ✍🏻 به قلم مهرالسادات معرک نژاد 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 📜 روایت ِ کهن قسمت سوم: تاریخ بیهقی حکایت فضل سهل ذوالریاستین با حسین بن مصعب ⏳ منتظر قسمت‌های بعدی باشید... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 مادام محبوبا به قلم مرضیه احمدی 🌻 نقطه عطف جایی است که قبل و بعد آن متفاوت است. مسیر زندگی هر فرد می‌تواند چند نقطه‌ی عطف داشته باشد. مثل ازدواج، شغل، یک حادثه، مهاجرت و... 🧳 مهاجرت گاهی از یک شهر است به شهر دیگر. گاهی از یک سرزمین به سرزمین دیگر و گاهی از خود به خود است. نقطه عطف محبوبا وسط ماجرای مهاجرتش است. وقتی در تکاپوی مهاجرت از ایران بود و با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم می‌کرد به نقطه‌ی عطف زندگی‌اش رسید. خودش را پیدا کرد. چیزی که سال‌ها در این کشور و آن کشور دنبالش می‌گشت؛ ولی پیدا نمی‌شد، در درون خودش کشف کرد. تعریف جدیدی از مفهوم آرامش یافت و زندگی را با آوازی جدید زمزمه کرد. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🌱 به مناسبت دیروز که روز شهادتش بود.. 🪴 چ مثل او. (۱/۲) 🔸 راوی ایستاده بود، درست وسط یادمان "دهلاویه"، می‌گفت این تابلوها نقاشی‌های دکتر است. ایستادم مقابل تابلوی شمع، چطور می‌شود یک آدم هم مرد جنگ و یک چریک کهنه کار باشد هم با روح لطیفش چنین اثری ساخته باشد؟ آقا مصطفی برای من تا همین لحظه هم مثل یک پرسشِ بی پاسخ است! حس من به دکتر گمانم یک چیزی باشد شبیه حس بابک حمیدیان وقتی نقش اصغر وصالی را در فیلم "چ" بازی می‌کرد، همان جایی که برگشت توی صورت مصطفی نگاه کرد و گفت: چرا نمیفهممت دکتر؟ چرا نمی‌توانم بفهممت آقای دکتر؟ راوی می‌گفت زن و بچه‌ات را رها کردی، آمریکا و آسایشش را هم، بعد رفتی میان بیغوله‌های لبنان و شدی "شَمرانِ" بچه شیعه‌های محروم لبنانی. آقای مصطفی، بگو چطور می‌شود آدم از عزیزترین کسانش بگذرد برای یک هدف بزرگتر، یک هدف خیلی خیلی بزرگتر؟ چمران برای من یک پرسش بی جواب است! 🔹ادامه‌ دارد... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🪴 چ مثل او. (۲/۲) 🔸 با توپ پُر رفته بود به ملاقات امام موسی صدر، اما بعد از چند دیدار کوتاه چنان مریدش شده بود که در جایی از وصیت نامه‌اش نوشت: وصیت می‌کنم به کسی که او را بیش از حد دوست دارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی صدر.... هی باید با خودت بالا و پایین کرده باشی، بالا و پایین، باید با خودت خیلی جنگیده باشی وجودت را حسابی هرس کرده باشی تا از خودت یک چمران بسازی. ایران، آمریکا، مصر، لبنان، دهلاویه.... از من بپرسی می‌گویم روحِ مصطفی مثل یک پرنده‌ی اسیر که دنبال باریکه‌ی نور است همه جای دنیا را گشت و عاقبت اصابت ترکش خمپاره به سر مبارکش همان سر کچل که "غاده" را شیدا و شیفته ی خودش کرده بود مصطفی را به آرزویش، به هدف و آرمان تمام زندگی اش، به نور رساند. ✍ حدیثه محمدی [ عکس‌نوشت: بوسه‌ی مهدی چمران بر گونه‌ی برادرِ شهیدش مصطفی ] 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane