🔰گزارش نشست پرچمدار حقیقت
نشست پرچمدار حقیقت با موضوع «اربعین امتداد زنانه کربلا» با دو پرسش محوری :
۱) حضرت زینب (س)در چه بستری زیارت اربعین را تحقق بخشیدند؟
۲) زیارت اربعینِ حضرت زینب (س) چگونه در طول تاریخ استمرار یافته و تا عصر ظهور امام زمان (عج) امتداد می یابد؟
از مهمان برنامه ،سرکار خانم دکتر زهرا امیری مدیر تاریخ پژوهشگاه مطالعات اسلامی جامعه الزهرا (س)برگزار شد .
⬅️خانم دکتر امیری فرمودند: «اربعین استمرار یک حرکت سیاسی و دینی توأمان است، لذا زینب(س) اربعین را به عنوان یک رسانه برای انتقال پیام تبدیل کردند و این ابداع یک زن است که امامگونه به انتقال پیامهای امام حسین(ع) میپردازد و امروز بعد از ۱۴۰۰ سال، به واقع میتوان گفت اربعین ظرفیت یک رسانه جهانی را برای انتقال پیام و اهداف امام حسین (ع) را دارد».
⬅️برای مطالعه گزارش تکمیلی این نشست به سایت ایکنا مراجعه شود :
https://iqna.ir/fa/news/4165622
☘@revayate_zan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رادیو_رزان
🎙شما بخشی از وصیتنامهٔ شهـ.ـدای زن انقلاب اسلامی را میشنوید
🥀 شـ.ـهید.ان زینب کمـایی، مریم فرهـانیان، شـهناز حاجیشاه و نسـرین افضل.
@razan_radio
صدای ناقههای خسته را میشنوی؟ صدای احتجاج زن علم به دوش را؟ سالهاست است که در این صحرا، قدمها در پی هم دویدهاند و نفسها از تب سینهها افتادهاند در پی مخدراتی که قافلهسالارشان زینب(س) است. در این وادی عشق، بیشتر از هرچیز اقتدا به عقیله بنیهاشم را زنان آموختهاند. جان و مال خود و فرزندان و همسرانشان را به میان آوردهاند به مواسات با زینب(س) و کاروان کودکان و زنان رنجورش که بعد از چهل منزل و چهل روز، برای در آغوش گرفتن قبر حسین(ع) خود را از ناقهها زمین انداختند. این زنان، تاریخ را ورق زدهاند و تاریخ ساختهاند. رسیدهاند به فتح قله اربعین و پذیرای آن خیل عظیم مشتاق حسین(ع) شدهاند. خدمت به زوار الحسین(ع)، شرف و افتخار ابدیشان است.
سالهاست که زنان عراقی، زنان جهان را فراخواندهاند به همسفری با کاروان زینب(س). بانگ الرحیل در اربعین به کوی حسین(ع)، هربار با صدای زنانی بلند میشود که دینارهایشان طعام و موکب و خدمت شده است. زنان علم به دوش همچون زینب(س)، زنان یاریگر امام عصر که زنانگیشان با اقتدا به خواهر حسین(ع)، به بالندگی رسیده است، همان علمداران امامی که مسیر ظهورش از اربعین میگذرد.
#روایت
#جهاد_زنانه
☘@revayate_zan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهلا و سهلا، هلا بیکم یا زوار الحسین (ع)
این شعار زنان عراقیست .شاید مردان کمتر این صدا را شنیده باشند اما طعم لذیذش را حتما در غذا و نان و...چشیده اند و بر نرمی و راحتی فرش و رختخوابشان راحت جانشان را حس کرده اند .این شور و هیجانی که در صحنه بیرونی موکب ها مشاهده میکنید از شعله های آتشین عشق این زنان در داخل نشأت گرفته است که صد حیف نه به تصویر می آید و نه به قلم ،که فقط و فقط به چشیدن عشق حسین (ع) مزه میشود.
اینجا،صحنه اصلی میزبانی مردم عراق از زائران امام شهید است .
بله درست خواندید !صحنه اصلی !
مگر نه آن است که صحنه اصلی همان جایی ست که تنها رؤیت امام (ع) تعیین کننده اصالت آن است .اینجا قطعا همان جاست .جایی که تنها عشق این زنان را شبانه روز برای خدمت زوار سرپا نگه میدارد.قدرت عشق و محبتی که نابترینش در قلب این زنان است تنها اندکی از آن بر زبانشان جاری میشود و بر این باورند که خدمت شبانه روزی، همه اش، برای «حسین (ع)»هیچ است . و این خدمت شرافتی ست که خداوند تا لحظه مرگ نصیبشان کرده است.
اینجا صحنه اصلی ست !
#روایت
#جهاد_زنانه
☘@revayate_zan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهلا و سهلا ،هل بیکم یا عشاق الحسین(ع)
اسم من ام حیدر صحیحاویه
باعث افتخار منه که به حسین علیه السلام خدمت میکنم.
من و این خواهران هفت روزه که اینجاییم ولی آرزو میکنیم کل زندگی خدمتگذار زائرین امام باشیم.
اینجا برای ما مثل✨ بهشته✨..
دقیقا مثل ✨بهشته✨ نه این مکان معمولی.
ام حیدر میاحی : ما خونه و زندگیمون رو ترک کردیم و فراموش کردیم، به خدا که به چیزی جز خدمت به حسین فکر نمیکنیم.. انگاری که بهشته.. وقتی تموم میشه به گریه میفتیم..
بله به گریه میفتیم.. این هم خادم دیگهای هست.. برای ما این خدمتگذاری باعث عزت و افتخاره.
#روایت
#جهاد_زنانه
☘@revayatr_zan
هدایت شده از نویسندگان جریان
در #طریق_الحسین
پای ثابت خدمت، بچهها هستند!
دیروز عصر دائم سوالی در ذهنم پرسه میزد؛ سوالی که پسر نوجوانم به زبان آورد:« مامان! اینها(پدر و مادرها) چکار کردند که بچههاشون حاضرند به زوار خدمت کنند؟»
و در ادامه سوال دیگری پرسید که من از فکر کردن به آن ترس داشتم:« راستی، چرا ما برای امام رضا از این کارها نمیکنیم؟ مگر امام رضا با امام حسین چه فرقی دارند؟»
برای این سوالها همان لحظه جواب مشخصی نداشتم، بخصوص برای سوال دوم!
یک روز، قدم قدم فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که: بله، حسین «خون خدا»ست و با همه فرق دارد!
و «خون حسین» پیوند دهنده ملتها در زمانه ظهور است
اما اینها بهکنار برای امامی که ولینعمت ماست چه باید کرد؟
آیا واقعا من حاضرم زائر ولی نعمتم را با سر و روی خاکی و خسته روی فرشهای تمیز خانهام بپذیرم؟
حاضرم از همان دمِدر کل اسباب گِلی و کثیفش را خودم داخل بیاورم؟
حاضرم پذیرایشان به حمام خانهام باشم؟
حاضرم لباسهایشان را در لباسشویی خانهام بشویم؟
حاضرم کل خانهام را در اختیار انسانهایی بگذارم که فقط یک ویژگی از آنها میشناسم؛ اینکه دوستدار امام رضا(ع) هستند؟!
این عظمتهای انسانی بینظیرند!
✍ تیمورزاده
#اربعین_نوشت
#اربعین
@jaryaniha
هدایت شده از نویسندگان جریان
هنوز نوای زینب کبری سلام الله علیها در سرزمین کربلا طنین انداز است.
طنین "ما رایت الا جمیلا" هنوز به گوش می رسد.
او برادران و فرزندان را فدا کرد و در سخت ترین شرایط با خدای خود چنین عشق بازی کرد و گفت :"جز زیبایی چیزی ندیدم."
و این شد رسم عاشقان کربلا.
هر کس در اربعین عاشق شده، تاول و تشنگی و گرما و پا درد و مشکلات را جز زیبایی تأویل نمی کند.
رسم عاشقی اربعین یادگار زینب کبری سلام الله علیها است.
✍انسیهسادات یعقوبی
#اربعین
@jaryaniha
هدایت شده از نویسندگان جریان
ای اهل عالم
ماجرای چادر خاکی
در کوچههای مدینه تمام نشد!
چادرهای زیادی به خاک و خون کشیده شد تا به این لحظه تاریخ رسیدهایم.
امروز هم چادرهای خاکی فراخوانی برای تشکیل اجتماعی پایدار حول محور امام است.
اجتماعی که مناسباتش را بستر محبت امام رقم میزند!
اجتماعی که ارتباطی مبرم، با ظهور دارد.
#اربعین_نوشت
@jaryaniha
🦋با پروانگان🦋
🌷شهیده محبوبه آشتیانی
ساعت 7 صبح بود كه برادرم مرا صدا زد و گفت، «دوستت دم در منزل با تو كار دارد.»
وقتي خوابآلوده پشت در رفتم. محبوبه را ديدم. آن روز چه نوري در چهرهاش بود و چه صفايي در حركات و سكناتش. سراپاي وجودم شرم شد.
يك ساعت به شروع راهپيمايي مانده بود و من هنوز خواب بودم. در حالي كه محبوبه اين همه راه را طي كرده بود و خود را به آنجا رسانده بود.
گفتم:«چقدر زود آمدي. تظاهرات يك ساعت ديگر شروع ميشود.»
🔸گفت: «احتمال ميدادم خيابانها را ببندند و نگذارند مردم خودشان را به ميدان ژاله برسانند و من از اين توفيق بيبهره بمانم.»
#روایت
#جهاد_زنانه
#قیام۱۷شهریور
☘@revayate_zan
هدایت شده از رادیو رَزان
📻قسمت اول:
|رهبری عواطف به دست زنان عاشورایی|
یکی از مولفههای ماندگاری حادثهٔ عظیم عاشورا در طول تاریخ، نقشآفرینی «زنان» بوده است. آنها با رهبری عواطف مردم زمانهٔ خویش این واقعه را حفظ کرده و در طول تاریخ امتداد دادهاند. حال از میان این زنان تاریخساز، به شنیدن روایت دختر سهسالهای دعوتید که صرفا از رنجهای جسمی او روایت شده است. رادیو رَزان این بار روایتگر رهبری عاطفی ایشان در زمانهٔ خویش و در طول تاریخ است.
نویسنده: مریم فولادزاده
ویراستار: نعیمه موحدی
کاور آرت: مطهره سادات موسوی
با ما همراه باشید و این روایت را برای دوستانتان بفرستید.
لینک شنوتو
@razan_radio🎧
هدایت شده از رادیو رَزان
4_6010270323696471773.mp3
11.95M
📻قسمت اول:
|رهبری عواطف به دست زنان عاشورایی|
یکی از مولفههای ماندگاری حادثهٔ عظیم عاشورا در طول تاریخ، نقشآفرینی «زنان» بوده است. آنها با رهبری عواطف مردم زمانهٔ خویش این واقعه را حفظ کرده و در طول تاریخ امتداد دادهاند. حال از میان این زنان تاریخساز، به شنیدن روایت دختر سهسالهای دعوتید که صرفا از رنجهای جسمی او روایت شده است. رادیو رَزان این بار روایتگر رهبری عاطفی ایشان در زمانهٔ خویش و در طول تاریخ است.
نویسنده: مریم فولادزاده
ویراستار: نعیمه موحدی
کاور آرت: مطهره سادات موسوی
با ما همراه باشید و این روایت را برای دوستانتان بفرستید.
@razan_radio🎧
امّ تُقا
من آنجا بیشتر حسش کردم.
توی آن سحر عجیب و غریب که برای نماز صبح بیدار شده بودم.
بی حالی و ضعف بیماری، حالا با منگی ناشی از قرص ها توامان شده بود و تعادلم را بهم میزد. دست به دیوار، وارد پاگرد شدم و خواستم سمت سرویس بپیچم که زمزمه ضعیفی از پایین، توجهم را جلب کرد. از لای نردههای فلزی نگاه کردم.
نور ضعیفی از سمت آشپزخانه بیرون میزد.
درد و کوفتگی، هنوز کف پاهایم ناله میزد.
دست به نرده ها گرفتم و آهسته آهسته پله ها را پایین رفتم.
تُقا، بدون بالشت یا روانداز، یک بری گوشه آشپزخانه خوابش برده بود و دختر سه ساله اش مطهره، پشت به مادر چندک زده بود و رو به رو را نگاه میکرد. کمی جلوتر رفتم. صدای زمزمه بالاتر رفت و توانستم ظرف پر از دانه های سرخ انار را ببینم و دستهایی سفید که چروک برداشته بود و انارهای تِرَک برداشته را بر روی ظرف میتکاند و شعری عربی و کودکانه، برای مطهره زمزمه میکرد.
باز هم جلوتر رفتم و مثل مسخ شده ها، چفت چهارچوب آشپزخانه، کنارشان زانو زدم.
پیرزن سر بالا آورد و لبخند زد.
پرسیدم: امّ تقا، شما خودتون عربید؟
صورت سفیدش را به تایید تکان داد.
بعد گفت: من عرب، زوجی، ایرانی؛ دامادمان هم ایرانی.
بعد گفت که تُقا، این دختر زیبای خفته که از خستگی کنج آشپزخانه خوابش برده، در دانشگاه اهل البیت پزشکی میخوانده که با علی ایرانی ازدواج میکند و همین میشود که هر سال اربعین، میزبان کلی زائر ایرانی و خارجی دانشجو توی خانه پدریش در کربلاست؛ آنقدری که حتی جایی برای خوابیدن خودشان هم در خانه پیدا نمیشود.
همین، من را یک دنیا شرمنده میکند.
اما امّ تُقا لبخند میزند و با زبان شکسته بسته میگوید: همه اش از لطف حسین است.
این روزها به یک لیوان آب توی این خانه، یکی میگوید: مای؛ یکی آب، یکی واتر، یکی سوء و ...
رفتنی، کوله ام را باز میکنم و بسته زعفران و زرشک را بیرون میکشم.
عطرش باز نشده، در مشام میپیچد. میگویم: سوغات امام رضا جان است.
اشک توی چشم پیرزن حلقه میزند و با پرِ شال سیاه عربی، کنارش میزند.
فکر میکنم تُقا، عجب اسم زیبا و پر معنایی است. اسمی که از پرهیزگاری میاید.
اسمی که پر از سعادت است...
پیرزن، وقت اسم انتخاب کردن برای دخترش هم کلی خوش سلیقگی کرده.
درست مثل آلبوم تمدنی قشنگی که در خانه کوچک باصفایش ساخته.
فارس و ترک و عرب و افغان را میبینم که تَنگ در کنار هم تشک انداختهاند و همهشان وقت نوشیدن همان لیوان آب با گویشهای متفاوت، فقط میگویند: سلام بر حسین!
و شاید زیر لب، سلام بر مهدی!
✍ فاطمه شایانپویا
📝 روایت ۴۵۷
#خط_روایت
#روایت_مردمی
#روایت_اربعین
@khatterevayat
یک پسر داشتند و یک دختر.
از آن امام حسینی هایی بودند که به بهانه جمع میکردند و می آمدند کربلا.
مهر گذرنامه شان خشک نشده مهر میخورد. عرفه، شعبان،شب قدر، عاشورا،اربعین...
به دست تقدیر از مهران همسفر شدیم. آنقدر خون گرم و با نشاط بودند انگار هزار سال است مارامیشناسند.
توی روضه ی موکب نشسته بودیم. عکس پروفایلش را باز کرد و نشانم داد و گفت ببین پسرم چقد قشنگه.
6،7 ساله بود. نگاهش کردم و گفتم ماشالله. خدا حفظش کنه. پس چرا باتون نیمده؟
گفت:" بامون اومد. ولی بامون برنگشت.
سه سال پیش اربعین، تو مسیر پیاده روی، کنار جاده، ماشین زد و از دست رفت.
پدرش سوار آمبولانس شد و بردش. من تو این بیابونا با گریه میدویدم... "
ماتم برد. بی اختیار گفتم" وای... ای وای از دلتون... "هیچ کلمه ای نداشتم که داغ غمش و هرم اشکهای صورتش را سردتر کند...
خودش ادامه داد :" ولی سال بعدش که کرونا اومد نتونستیم نیایم!چهار شبانه روز دم مرز نشستیم. هرچی گیر اومد خوردیم. هرجا بود خوابیدیم. تااااا آخر گذاشتند بیایم...
آخه ما رو امام حسین یه جور دیگه خریده بود.اگه نمیومدیم غریبه و آشنا خیال برشون میداشت به خاطر رفتن محمد علیه! انگار قهر کرده باشیم!
نمیشد نیایم... "
بعضی ها انگار تا برای حسین، جان نگذارند، جان نمیگیرند...
آنقدر می آیند و میروند و میدوند و میگریند و می تپند تا بمیرند...
تا برای حسین بمیرند...
ما امدن و رفتنمان شوخی است.
ادا در می آوریم.
ادای خوب هارا در می اوریم
ما ضد افتاب زن ها، عینک دودی به همراه ها، ابلیمو و نعنا و هزار اگر و مبادا به چمدان ها... ما سنگین بارها...
و الا که سفر اربعین فقط باید جان با خودت ببری
آن هم اگر جا ماندو برنگشت چه بهتر!
نه همسفر؟
نه داغ دیده؟
به قول خودش فدای سر حسین.
✍ ر.ابوترابی
📝 روایت ۴۵۳
#خط_روایت
#روایت_مردمی
#روایت_اربعین
@khatterevayat
@otaghekonji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰جهاد زنانه
«جهاد زنانه ،ظهور و بروز کثیری دارد که به دلیل عدم نگاه درست به نقش زنانگی در عالم هستی، درک آن سخت و دور از ذهن است.
همسر شهیدی که همگام با همسرش احساس تکلیف کرده و به اقتضای زن بودنش انتخابگری او و فداکاری او منوط به شهادت همسرش است ،هضم در جهاد مردش می شود .
جهاد زنانه ،پشتیبانی از جهاد مردان جامعه نیست ،«جهاد زنانه »احساس تکلیف الهی ،انتخاب درست و فداکاری در این راه است که به تعداد زنان در جامعه تنوع دارد .
#جهاد_زنانه
☘@revayate_zan
خواهر عزیز عراقی من!
این جملات را از صمیم قلب و با محبت و احترام به نیابت از تمام زنان و مادران ایرانی مینویسم؛
اربعین راهی به سوی ظهور است.
موکبها و مبیتهای شما خواهران عزیز عراقی، سنگر جهاد شماست در مسیر ظهور.
شما مثل ام وهب و همسر زهیر در صف یاری امام زمانتان ایستادهاید و با قدرت و شکوه و با حجاب و عفت به زوار اباعبداللهالحسین (ع) خدمت میکنید و به مردم عالم و دشمنان اسلام، زیباییهای "زندگی بر مدار حسین" را نشان میدهید.
دور نیست روزی که زیر پرچم "یالثارات الحسین" در سپاه امام زمانمان دست هم را بگیریم و کشورهای غربی و استعماری که یزیدیان امروز هستند را سر جایشان بنشانیم.
من یک زن ایرانی هستم. شما را دعوت میکنم به خانه خودم در شهر سبزوار. اگر به زیارت امام رضا (ع) در ایران آمدید، به خانه من هم بیایید.
آدرس: ایران، استان خراسان رضوی، مشهد مقدس، سبزوار،
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
اُختی العراقیة العزیزة❤️
أقولها نیابةً عن کل الاُمهّات و النساء الإيرانیات بأنّ زیارت الأربعین طریق إلی الظهور المهدي المنتظر ☘
و أنّ مواکبکم و مساکنکم هي مواضع جهادکم في الطریق نفسه.
لقد وقفتنّ مثل أم وهب و زوجة زهیر في صف الدفاع عن الامام المهدی
في خلال خدمتکم لزوار الحسین🌺
و کل ذالک مع الحجاب و رفعة والاقتدار
و أرَیتم العالم و أعداء الاسلام جمال الحیاة من خلال الامام الحسین (علیه السلام).
و لیس بعیداً أن نتعاون و تحت رایة
( یا لثارات الحسین) فی جیش امام زماننا و ندحر دول الغربیة والاستعمار ان شاء الله🤲
انا إمرأةٌ ایرانیة أدعوکم إلی زیارتنا فی ایران فی بیتی بمدینة سبزوار .
فإذا أتیتم إلی زیارت الامام الرضا (علیه السلام) فتفضلوا لنقوم بخدمتکم😊
العنوان: ایران، محافظة خراسان الرضویة، مشهد ،سبزوار ......
🌺🌺🌺🌺
از مرز که رد شدیم اِسممان عوض شد. اولین نفر که اسم جدید رویمان گذاشت مرد سیهچردهی عراقی بود که سینی قیمه نجفی را جلومان گرفت و گفت:(( طعام زایر ))
از آن به بعد نه خانم بودیم نه آقا، نه سید، نه حبیبتی،(( زایر)) بودیم و ((زایره))
چند ماه قبلتر که مشرف شدیم فقط در حرم زایره بودیم که خادمهی حرم با پَرَش بهمان میزد و میگفت:(( طریق زایره)). اما حالا به محض ورود به خاک عراق زایر شده بودیم واین یعنی برای مردم آن دیار حرمت داشتیم. یعنی کسی بودیم که قصدمان زیارت حسین بود. کاری نداشتند اصلا کربلا میرویم یانه، چند روز آنجا میمانیم، یا چندبار حرم میرویم! ایام اربعین بود و هر کس پا در آن خاک میگذاشت لابد قصدش زیارت حسین بود.
این بود که وسط شلوغی موکب وقتی آن زایر درخواست اختصاصی برای حلیم بدون دارچین داشت، ((چشم)) شنید.
این بود که آن زن عربِ دستفروش وقتی بهانهگیریهای دخترجان را دید از همان بساط محقرش پرچم کوچکی را هدیه داد به زایر کوچک حسین.
این بود که وقتی دخترک تب کرد پیرزن اهوازی با آن خستگی بلند شد به دلجویی و همراهی با من.
از همان لحظهای که اسمت زایر میشود دیگر خودت نیستی، مفعولٌبِهی داری به نام حسین که متعلق به او میشوی و کیست که نداند هرچیزی که متعلق به حسین است احترامش واجب است. میخواهد فلزی باشد که ضریح حسین شده یا غذایی که نذر حسین شده و یا آدمی که زایر حسین شده است. تا وقتی اسمت زایر باشد همهچیزت مقدس و قابل تکریم است حتی خاک پایت...
✍ صفدری
📝 روایت ۴۷۸
#خط_روایت
#روایت_مردمی
#روایت_اربعین
@khatterevayat
هدایت شده از «آیهجان»
«اربعین مگر جای خانمهاست!»
سال ١٣٩٣
هربار چیزی کم بود، هزینه، همسفر، کاروان، خالیبودن وقت. اما همهش بهانه بود، مشکل این بود کارت دعوتش نمیرسید. بالای دفترم نوشتهبودم: «مأمور قبض روح خدا دور ما نگرد/ ما کربلا نرفته به تو جان نمیدهیم...» و بالاخره کارت دعوت به در خانهی ما هم رسید.
اولی گفت: «سفر اول اربعین نرو، هیچی نمیفهمی.»
دومی دلسوزانه تذکر داد: «اذیت میشوی.»
سومی با تحکم نوشت: «اربعین مگر جای خانمهاست!»
همه را شنیدم، خواندم و ترجیحدادم بیخیال شوم و بروم. سرد بود، گلی شدم، پاهایم عرقسوز و ناخنهای پایم کبود شد، زانویم قفل کرد، تاولهای ریز و درشت روی پایم درآمد. از شدت عود بیماری، دیگر صدایم در نمیآمد. سالم رفتم و قراضه برگشتم. با خودم گفتم نکند جای ثواب، عقاب شوم؟! نکند اشتباه کردم!
سال ١٣٩٤
محرم که شد، باز هوایی شدم. یاد حدیث امام حسن عسکری (ع) افتادم: «علامت مؤمن پنج چیز است: ...دوم زیارت اربعین...» برای همه. نه فقط مردان. تجربیات سال قبل را موبهمو بهکار بستم، کوله وکفش مناسب خریدم و قدم در مسیر گذاشتم و زمزمه کردم: «کنار قدمهای جابر/ سوی نینوا رهسپاریم/ ستونهای این جاده را ما/ به شوق حرم میشماریم...» توی همان حالواحول سوالی روشن شد: «چرا کنار قدمهای جابر؟! خب چرا نمیگوییم کنار قدمهای زینب کبری (س)؟» مگر نه این است که اربعین اول، کاروان اسرا به کربلا رسید؟! پس نخستین قافلهی اربعین را زنان تشکیل دادند.
سال ١٤٠٢
حالا هر سال بارم را میبندم که خودم را بین زائران اربعین جا بدهم چون خدای متعال فرمود: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا»* پس چرا خودمان را به هر حرف و بهانه و دلیلی از صف مجاهدین خارج کنیم؟! ما زنان بخشی از لشکر ولیعصر (عج) هستیم. پس چرا اینجا، جای ما زنها نباشد؟ که هست.
هر سال شرایط تغییر میکند. هر سال اگر همهچیز را هم برنامهریزی بکنم، باید یکجا گیر کنم. اگر با همسفر خوبی رفتم و توی ذهنم گفتم سال بعد هم کیف میکنم، نشد. اگر موکب خوبی رفتم و نشان کردم برای سالبعد، پیدا نشد. و هر سال یک درس میدهند. من صبورتر میشوم، بعد جدیدی از سازش را میآموزم! بیشتر توکل و توسل میکنم و میفهمم همهچیز دست میزبان است و خیلی چیزهای دنیا دست من نیست. هرسال من بیشتر میفهمم که اربعین اتفاقا نه تنها جای خانمهاست بلکه جای تمام انسانهایی است که جویای فرصت تربیت در مسیر آزادگیاند.
وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا
خداوند مجاهدان را بر بازنشستگان به اجر و ثوابی بزرگ برتری داده است.
نساء، ٩٥
نویسنده: مهدیه مظفری
عکاس: حمید عابدی
@ayehjaan
«انتشارات رَزان» برگزار میکند:
🔸دورهی «انسانشناسی»
کسانی که اهل نوشتن هستند بهتر از هر کسی میدانند روایت یا ساخت شخصیتها در قصههای واقعی یا خیالی بیش از هر چیزی به شناخت ابعاد وجودی انسان نیاز دارد، زیرا کنشها و واکنشهای شخصیتها در ظرف مکان و زمان است که قصهها را میسازد.
⬅️برای دوستان اهل قلم
⬅️طول دوره سه جلسه
◀️برای ثبت نام به آیدی 👇مراجعه شود:
@Admin_revayate_zan
☘@revayate_zan
♨️ خانم سمیه حیدری، اولین بانوی مدال آور🏅 در رقابت های جهانی در رشتهی جودو:
موقع اهدای جوایز مسابقات آسیایی کره جنوبی، مسؤولان تشریفات کره جنوبی به من گفتند گرمکن بپوش و روی سکو برو. من همانجا گفتم چادرم را بیاورید؛ من با چادر روی سکو می روم.
گفتند نه باید گرمکن بپوشید 😰که من گفتم اصلا برای من مهم نیست روی سکو بروم یا نروم؛ مهم این است که با چادر روی سکو بروم. 😠
۲۰ دقیقه ای طول کشید و در نهایت چون همه منتظر بودند و نگران که چه اتفاقی افتاده، گفتند که هر چی می خواهد به او بدهید که سریع برود روی سکو. 😒البته در نهایت چادرم را آوردند و من با چادر رفتم روی سکو.☺️
وقتی از سکو پایین آمدم و رفتیم هتل،🏢
متوجه شدم در هتل جلسه ای تشکیل شده و دبیر کمیته ملی المپیک به مسؤولین فدراسیون جودو اعتراض کردند که چرا فلانی با چادر روی سکو رفته است! 😳😔
مگر با چادر مسابقه داده! 😠
برای جمهوری اسلامی خیلی بد شده است! این کار به ضرر ما شده است!😕
بعد در اتاق را زدند و گفتند که این کار شما، برای ما خیلی بد شده است و فدراسیون جودو را زیر سؤال بردید!😔 چرا این کار را کردید؟😠
من آن موقع خیلی ناراحت شدم و فقط به حضرت زینب(سلام الله علیها) گفتم من فقط به خاطر خودت و به عشق خودت با چادر رفتم روی سکو. 😥😭😭
چیزی که آن لحظه در ذهنم آمد همین بود. بعد از آن قرار شد در مراسم اختتامیه شرکت کنم که به من گفتند اگر قرار است با چادر بیایی اصلا شرکت نکن!😳😔😱
بعد از این اتفاق و قبل از برگشت خیلی ناراحت بودم و استرس داشتم.😰
به گونه ای با من برخورد کرده بودند که من فکر می کردم خیلی اشتباه کردم. اما وقتی به ایران برگشتم، پدرم بابت این کار خیلی تشویقم کرد ☺️و من آن لحظه بود که خیالم یک مقدار راحت شد.
⬅️تا اینکه از دفتر حضرت آقا با من تماس گرفتند ☎️و پیغام ایشان را به من رساندند‼️
و من این قدر هیجان زده شدم که از خوشحالی زیر سِرُم رفتم.😅
اصلا باورم نمی شد.😳
بعد از آن به دیدار آقا رفتم و ایشان گفتند:
♨️ خیلی کار خوبی کردید که با چادر روی سکو رفتید. باعث افتخار مملکت ایران هستید.
من سجده شکر به جا آوردم که شما با چادر روی سکو رفتید
#روایت
#جهاد_زنانه
☘@revayate_zan
🕯السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (علیه السلام)
📜طبق مستندات تاریخی، زنان نوغان هزار و 242سال قبل نخستین عزاداران شهادت امام رضا(ع) بودند که بر پیکر پاک ایشان حاضر شدند و عزاداری کردند.
☑️به گواه تاریخ پس از شهادت امام رضا(ع) نخستین بیرق عزا برای آن حضرت در محله نوغان، آن هم توسط زنان سیاه پوش برپا شد، نخستین گریه ها و مویه ها برای شهادت جانسوز امام رئوف از زنان این محله به گوش رسید و نخستین حرکت هیات عزاداران توسط آنها انجام شد و مسیر خود را به سمت مرکز شهر آغاز کرد.
☑️هیچ سالی نبوده که زنان محله نوغان هیاتی به راه نیانداخته باشند و در عزاداری سالروز شهادت امام رضا(ع) حضور پیدا نکرده باشند، آنان همان طور که تابوت را بر دوش دارند، شاخه گلی در دست گرفته، دسته های سینه زنی تشکیل می دهند و حوالی ظهر پا به حرم قدسی آن امام همام می نهند و در فراق مولای خود اشک میریزند.
#روایت
#رهبری_عواطف
☘@revayate_zan
هدایت شده از نویسندگان جریان
#روایت_خادمی
«نورٌ علی نور»
همه با هم از روستا راه افتاده بودیم، تا اولین موکب راه زیادی بود. به محض اینکه رسیدیم به موکب، سینی را گرفت دستش. انگار با ما نبوده و از صبح توی موکب منتظر رسیدن زائران پیاده است.
همه می دانستیم اخلاقش همین طوری است. هیچ فرصتی را برای عشق بازی از دست نمی دهد.
چای را که برداشتم، چند دقیقه ای روی یکی از چهار پایه ها نشستم تا نفسی تازه کنم.
گفتم:
-خداقوت مادر. کمرت اذیت می شود. بنشینی بهتر نیست؟
لبخندی زد و گفت:
-عادت دارم مادر. اولین بار که نیست نیت خدمت به سربازان آقا را کرده ام.
با این دست و پا و کمر، جوان که بودیم در رختشور خانه ها لباس رزمنده ها را می شستیم و گاهی در خیاط خانه لباس سربازان را کوک می زدیم.
حالا هم کمی ایستادن برای زائر آقا که چیزی نیست.
محو دست های پینه بسته اش بودم که گفت:
یک چای دیگر؟
.
میشود زائر باشی، اما دلت بکشد که به زائران خسته خدمت کنی؛ به پیادگان مشتاقی که قدر خستگیشان را خوب میدانی!
این یعنی نورٌ علی نور!
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهدالرضا
#همه_خادم_رضاییم
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
هدایت شده از رادیو رَزان
📻 قسمت دوم:
«پیامبر طف» به زودی از راه میرسد.
روایتی از مجاهدت حضرت زینب (س)
@razan_radio🎧