eitaa logo
خانه روایت زن انقلاب اسلامی
317 دنبال‌کننده
249 عکس
81 ویدیو
0 فایل
🌻ارتباط با ما @Admin_revayate_zan
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رادیو رَزان
4_6010270323696471773.mp3
11.95M
📻قسمت اول: |رهبری عواطف به دست زنان عاشورایی| یکی از مولفه‌های ماندگاری حادثهٔ عظیم عاشورا‌ در طول تاریخ، نقش‌آفرینی «زنان» بوده‌ است. آنها با رهبری عواطف مردم زمانهٔ خویش این واقعه را حفظ کرده و در طول تاریخ امتداد داده‌اند. حال از میان این زنان تاریخ‌ساز، به شنیدن روایت دختر سه‌ساله‌ای دعوتید که صرفا از رنج‌های جسمی او روایت شده است. رادیو رَزان این بار روایتگر رهبری عاطفی ایشان در زمانهٔ خویش و در طول تاریخ است. نویسنده: مریم فولادزاده ویراستار: نعیمه موحدی کاور آرت: مطهره سادات موسوی با ما همراه باشید و این روایت را برای دوستانتان بفرستید. @razan_radio🎧
امّ تُقا من آنجا بیشتر حسش کردم. توی آن‌ سحر عجیب و غریب که برای نماز صبح بیدار شده بودم. بی حالی و ضعف بیماری، حالا با منگی ناشی از قرص ها توامان شده بود و تعادلم را بهم میزد.‌ دست به دیوار، وارد پاگرد شدم و خواستم‌ سمت‌ سرویس بپیچم که زمزمه ضعیفی از پایین، توجهم‌ را جلب کرد. از لای نرده‌های فلزی نگاه کردم. نور ضعیفی از سمت آشپزخانه بیرون میزد. درد و کوفتگی، هنوز کف پاهایم ناله میزد. دست به نرده ها گرفتم و آهسته آهسته پله ها را پایین رفتم. تُقا، بدون بالشت یا روانداز، یک بری گوشه آشپزخانه خوابش برده بود و دختر سه ساله اش مطهره، پشت به مادر چندک زده بود و رو به رو را نگاه میکرد. کمی جلوتر رفتم. صدای زمزمه بالاتر رفت و توانستم‌ ظرف پر از دانه های سرخ انار را ببینم و دستهایی سفید که چروک برداشته بود و انارهای تِرَک برداشته را بر روی ظرف میتکاند و شعری عربی و کودکانه، برای مطهره زمزمه میکرد. باز هم جلوتر رفتم و مثل مسخ شده ها، چفت چهارچوب آشپزخانه، کنارشان زانو زدم. پیرزن سر بالا آورد و لبخند زد. پرسیدم: امّ تقا، شما خودتون عربید؟ صورت سفیدش را به تایید تکان داد. بعد گفت: من عرب، زوجی، ایرانی؛ دامادمان هم ایرانی. بعد گفت که تُقا، این دختر زیبای خفته که از خستگی کنج آشپزخانه خوابش برده، در دانشگاه اهل البیت پزشکی میخوانده که با علی ایرانی ازدواج میکند و همین میشود که هر سال اربعین، میزبان کلی زائر ایرانی و خارجی دانشجو توی خانه پدریش در کربلاست؛ آنقدری که حتی جایی برای خوابیدن خودشان هم در خانه پیدا نمیشود. همین، من را یک دنیا شرمنده میکند. اما امّ تُقا لبخند میزند و با زبان شکسته بسته میگوید: همه اش از لطف حسین است. این روزها به یک لیوان آب توی این خانه، یکی میگوید: مای؛ یکی آب، یکی واتر، یکی سوء و ... رفتنی، کوله ام را باز میکنم و بسته زعفران و زرشک را بیرون میکشم. عطرش باز نشده، در مشام میپیچد. میگویم: سوغات امام رضا جان است. اشک توی چشم پیرزن حلقه میزند و با پرِ شال سیاه عربی،‌ کنارش میزند. فکر میکنم تُقا، عجب اسم زیبا و پر معنایی است. اسمی که از پرهیزگاری میاید. اسمی که پر از سعادت است... پیرزن، وقت اسم انتخاب کردن برای دخترش هم کلی خوش سلیقگی کرده. درست مثل آلبوم تمدنی قشنگی که در خانه کوچک باصفایش ساخته. فارس و ترک و عرب و افغان را میبینم که تَنگ در کنار هم تشک انداخته‌اند و همه‌شان وقت نوشیدن همان لیوان‌ آب با گویش‌های متفاوت، فقط میگویند: سلام‌ بر حسین! و شاید زیر لب، سلام بر مهدی! ✍ فاطمه شایان‌پویا 📝 روایت ۴۵۷ @khatterevayat
یک پسر داشتند و یک دختر. از آن امام حسینی هایی بودند که به بهانه جمع میکردند و می آمدند کربلا. مهر گذرنامه شان خشک نشده مهر میخورد. عرفه، شعبان،شب قدر، عاشورا،اربعین... به دست تقدیر از مهران همسفر شدیم. آنقدر خون گرم و با نشاط بودند انگار هزار سال است مارامیشناسند. توی روضه ی موکب نشسته بودیم. عکس پروفایلش را باز کرد و نشانم داد و گفت ببین پسرم چقد قشنگه. 6،7 ساله بود. نگاهش کردم و گفتم ماشالله. خدا حفظش کنه. پس چرا باتون نیمده؟ گفت:" بامون اومد. ولی بامون برنگشت. سه سال پیش اربعین، تو مسیر پیاده روی، کنار جاده، ماشین زد و از دست رفت. پدرش سوار آمبولانس شد و بردش. من تو این بیابونا با گریه میدویدم... " ماتم برد. بی اختیار گفتم" وای... ای وای از دلتون... "هیچ کلمه ای نداشتم که داغ غمش و هرم اشکهای صورتش را سردتر کند... خودش ادامه داد :" ولی سال بعدش که کرونا اومد نتونستیم نیایم!چهار شبانه روز دم مرز نشستیم. هرچی گیر اومد خوردیم. هرجا بود خوابیدیم. تااااا آخر گذاشتند بیایم... آخه ما رو امام حسین یه جور دیگه خریده بود.اگه نمیومدیم غریبه و آشنا خیال برشون میداشت به خاطر رفتن محمد علیه! انگار قهر کرده باشیم! نمیشد نیایم... " بعضی ها انگار تا برای حسین، جان نگذارند، جان نمیگیرند... آنقدر می آیند و میروند و میدوند و میگریند و می تپند تا بمیرند... تا برای حسین بمیرند... ما امدن و رفتنمان شوخی است. ادا در می آوریم. ادای خوب هارا در می اوریم ما ضد افتاب زن ها، عینک دودی به همراه ها، ابلیمو و نعنا و هزار اگر و مبادا به چمدان ها... ما سنگین بارها... و الا که سفر اربعین فقط باید جان با خودت ببری آن هم اگر جا ماندو برنگشت چه بهتر! نه همسفر؟ نه داغ دیده؟ به قول خودش فدای سر حسین. ✍ ر.ابوترابی 📝 روایت ۴۵۳ @khatterevayat @otaghekonji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰جهاد زنانه «جهاد زنانه ،ظهور و بروز کثیری دارد که به دلیل عدم نگاه درست به نقش زنانگی در عالم هستی، درک آن سخت و دور از ذهن است. همسر شهیدی که همگام با همسرش احساس تکلیف کرده و به اقتضای زن بودنش انتخابگری او و فداکاری او منوط به شهادت همسرش است ،هضم در جهاد مردش می شود . جهاد زنانه ،پشتیبانی از جهاد مردان جامعه نیست ،«جهاد زنانه »احساس تکلیف الهی ،انتخاب درست و فداکاری در این راه است که به تعداد زنان در جامعه تنوع دارد . @revayate_zan
خواهر عزیز عراقی من! این جملات را از صمیم قلب و با محبت و احترام به نیابت از تمام زنان و مادران ایرانی می‌نویسم؛ اربعین راهی به سوی ظهور است. موکب‌ها و مبیت‌های شما خواهران عزیز عراقی، سنگر جهاد شماست در مسیر ظهور. شما مثل ام وهب و همسر زهیر در صف یاری امام زمانتان ایستاده‌اید و با قدرت و شکوه و با حجاب و عفت به زوار اباعبدالله‌الحسین (ع) خدمت می‌کنید و به مردم عالم و دشمنان اسلام، زیبایی‌های "زندگی بر مدار حسین" را نشان می‌دهید. دور نیست روزی که زیر پرچم "یالثارات الحسین" در سپاه امام زمانمان دست هم را بگیریم و کشورهای غربی و استعماری که یزیدیان امروز هستند را سر جایشان بنشانیم. من یک زن ایرانی هستم. شما را دعوت می‌کنم به خانه خودم در شهر سبزوار. اگر به زیارت امام رضا (ع) در ایران آمدید، به خانه من هم بیایید. آدرس: ایران، استان خراسان رضوی، مشهد مقدس، سبزوار، 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 اُختی العراقیة العزیزة❤️ أقولها نیابةً عن کل الاُمهّات و النساء الإيرانیات بأنّ زیارت الأربعین طریق إلی الظهور المهدي المنتظر ☘ و أنّ مواکبکم و مساکنکم هي مواضع جهادکم في الطریق نفسه. لقد وقفتنّ مثل أم وهب و زوجة زهیر في صف الدفاع عن الامام المهدی في خلال خدمتکم لزوار الحسین🌺 و کل ذالک مع الحجاب و رفعة والاقتدار و أرَیتم العالم و أعداء الاسلام جمال الحیاة من خلال الامام الحسین (علیه السلام). و لیس بعیداً أن نتعاون و تحت رایة ( یا لثارات الحسین) فی جیش امام زماننا و ندحر دول الغربیة والاستعمار ان شاء الله🤲 انا إمرأةٌ ایرانیة أدعوکم إلی زیارتنا فی ایران فی بیتی بمدینة سبزوار . فإذا أتیتم إلی زیارت الامام الرضا (علیه السلام) فتفضلوا لنقوم بخدمتکم😊 العنوان: ایران، محافظة خراسان الرضویة، مشهد ،سبزوار ...... 🌺🌺🌺🌺
از مرز که رد شدیم اِسممان عوض شد. اولین نفر که اسم جدید رویمان گذاشت مرد سیه‌چرده‌ی عراقی بود که سینی قیمه نجفی را جلومان گرفت و گفت:(( طعام زایر )) از آن به بعد نه خانم بودیم نه آقا، نه سید، نه حبیبتی،(( زایر)) بودیم و ((زایره)) چند ماه قبل‌تر که مشرف شدیم فقط در حرم زایره بودیم که خادمه‌ی حرم با پَرَش بهمان می‌زد و می‌گفت:(( طریق زایره)). اما حالا به محض ورود به خاک عراق زایر شده بودیم واین یعنی برای مردم آن دیار حرمت داشتیم. یعنی کسی بودیم که قصدمان زیارت حسین بود. کاری نداشتند اصلا کربلا می‌رویم یانه، چند روز آنجا می‌مانیم، یا چندبار حرم می‌رویم! ایام اربعین بود و هر کس پا در آن خاک می‌گذاشت لابد قصدش زیارت حسین بود. این بود که وسط شلوغی موکب وقتی آن زایر درخواست اختصاصی برای حلیم بدون دارچین داشت، ((چشم)) شنید. این بود که آن زن عربِ دست‌فروش وقتی بهانه‌گیری‌های دخترجان را دید از همان بساط محقرش پرچم کوچکی را هدیه داد به زایر کوچک حسین. این بود که وقتی دخترک تب کرد پیرزن اهوازی با آن خستگی بلند شد به دلجویی و همراهی با من. از همان لحظه‌ای که اسمت زایر می‌شود دیگر خودت نیستی، مفعول‌ٌبِهی داری به نام حسین که متعلق به او می‌شوی و کیست که نداند هرچیزی که متعلق به حسین است احترامش واجب است. می‌خواهد فلزی باشد که ضریح حسین شده یا غذایی که نذر حسین شده و یا آدمی که زایر حسین شده است. تا وقتی اسمت زایر باشد همه‌چیزت مقدس و قابل تکریم است حتی خاک پایت... ✍ صفدری 📝 روایت ۴۷۸ @khatterevayat
هدایت شده از «آیه‌جان»
«اربعین مگر جای خانم‌هاست!» سال ١٣٩٣ هربار چیزی کم ‌بود، هزینه، همسفر، کاروان، خالی‌بودن وقت. اما همه‌ش بهانه بود، مشکل این بود کارت دعوتش نمی‌رسید. بالای دفترم نوشته‌بودم: «مأمور قبض روح خدا دور ما نگرد/ ما کربلا نرفته به تو جان نمی‌دهیم...» و بالاخره کارت دعوت به در خانه‌ی ما هم رسید. اولی گفت: «سفر اول اربعین نرو، هیچی نمی‌فهمی.» دومی دلسوزانه تذکر داد: «اذیت می‌شوی.» سومی با تحکم نوشت: «اربعین مگر جای خانم‌هاست!» همه را شنیدم، خواندم و ترجیح‌دادم بی‌خیال شوم و بروم. سرد بود، گلی شدم، پاهایم عرق‌سوز و ناخن‌های پایم کبود شد، زانویم قفل کرد، تاول‌های ریز و درشت روی پایم درآمد. از شدت عود بیماری، دیگر صدایم در نمی‌آمد. سالم رفتم و قراضه برگشتم. با خودم گفتم نکند جای ثواب، عقاب شوم؟! نکند اشتباه کردم! سال ١٣٩٤ محرم که شد، باز هوایی شدم. یاد حدیث امام حسن عسکری (ع) افتادم: «علامت مؤمن پنج چیز است: ...دوم زیارت اربعین...» برای همه. نه فقط مردان. تجربیات سال قبل را مو‌به‌مو به‌کار بستم، کوله وکفش مناسب خریدم و قدم در مسیر گذاشتم و زمزمه ‌کردم: «کنار قدم‌های جابر/ سوی نینوا رهسپاریم/ ستون‌های این جاده را ما/ به شوق حرم می‌شماریم...» توی همان حال‌و‌احول سوالی روشن شد: «چرا کنار قدم‌های جابر؟! خب چرا نمی‌گوییم کنار قدم‌های زینب کبری (س)؟» مگر نه این است که اربعین اول، کاروان اسرا به کربلا رسید؟! پس نخستین قافله‌ی اربعین را زنان تشکیل دادند. سال ١٤٠٢ حالا هر سال بارم را می‌بندم که خودم را بین زائران اربعین جا بدهم چون خدای متعال فرمود: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا»* پس چرا خودمان را به هر حرف و بهانه و دلیلی از صف مجاهدین خارج کنیم؟! ما زنان بخشی از لشکر ولی‌عصر (عج) هستیم. پس چرا اینجا، جای ما زن‌ها نباشد؟ که هست. هر سال شرایط تغییر می‌کند. هر سال اگر همه‌چیز را هم برنامه‌ریزی بکنم، باید یک‌جا گیر کنم. اگر با همسفر خوبی رفتم و توی ذهنم گفتم سال بعد هم کیف می‌کنم، نشد. اگر موکب خوبی رفتم و نشان کردم برای سال‌بعد، پیدا نشد. و هر سال یک درس می‌دهند. من صبورتر می‌شوم، بعد جدیدی از سازش را می‌آموزم! بیشتر توکل و توسل می‌کنم و می‌فهمم همه‌چیز دست میزبان است و خیلی چیزهای دنیا دست من نیست. هرسال من بیشتر می‌فهمم که اربعین اتفاقا نه تنها جای خانم‌هاست بلکه جای تمام انسانهایی است که جویای فرصت تربیت در مسیر آزادگی‌اند. وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا خداوند مجاهدان را بر بازنشستگان به اجر و ثوابی بزرگ برتری داده است. نساء، ٩٥ نویسنده: مهدیه مظفری عکاس: حمید عابدی @ayehjaan
«انتشارات رَزان» برگزار می‌کند: 🔸دوره‌ی «انسان‌شناسی» کسانی که اهل نوشتن هستند بهتر از هر کسی می‌دانند روایت یا ساخت شخصیت‌ها در قصه‌های واقعی یا خیالی بیش از هر چیزی به شناخت ابعاد وجودی انسان نیاز دارد، زیرا کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌ها در ظرف مکان و زمان است که قصه‌ها را می‌سازد. ⬅️برای دوستان اهل قلم ⬅️طول دوره سه جلسه ◀️برای ثبت نام به آیدی 👇مراجعه شود: @Admin_revayate_zan@revayate_zan
♨️ خانم سمیه حیدری، اولین بانوی مدال آور🏅 در رقابت های جهانی در رشته‌ی جودو: موقع اهدای جوایز مسابقات آسیایی کره جنوبی، مسؤولان تشریفات کره جنوبی به من گفتند گرمکن بپوش و روی سکو برو. من همانجا گفتم چادرم را بیاورید؛ من با چادر روی سکو می روم. گفتند نه باید گرمکن بپوشید 😰که من گفتم اصلا برای من مهم نیست روی سکو بروم یا نروم؛ مهم این است که با چادر روی سکو بروم. 😠 ۲۰ دقیقه ای طول کشید و در نهایت چون همه منتظر بودند و نگران که چه اتفاقی افتاده، گفتند که هر چی می خواهد به او بدهید که سریع برود روی سکو. 😒البته در نهایت چادرم را آوردند و من با چادر رفتم روی سکو.☺️ وقتی از سکو پایین آمدم و رفتیم هتل،🏢 متوجه شدم در هتل جلسه ای تشکیل شده و دبیر کمیته ملی المپیک به مسؤولین فدراسیون جودو اعتراض کردند که چرا فلانی با چادر روی سکو رفته است! 😳😔 مگر با چادر مسابقه داده! 😠 برای جمهوری اسلامی خیلی بد شده است! این کار به ضرر ما شده است!😕 بعد در اتاق را زدند و گفتند که این کار شما، برای ما خیلی بد شده است و فدراسیون جودو را زیر سؤال بردید!😔 چرا این کار را کردید؟😠 من آن موقع خیلی ناراحت شدم و فقط به حضرت زینب(سلام الله علیها) گفتم من فقط به خاطر خودت و به عشق خودت با چادر رفتم روی سکو. 😥😭😭 چیزی که آن لحظه در ذهنم آمد همین بود. بعد از آن قرار شد در مراسم اختتامیه شرکت کنم که به من گفتند اگر قرار است با چادر بیایی اصلا شرکت نکن!😳😔😱 بعد از این اتفاق و قبل از برگشت خیلی ناراحت بودم و استرس داشتم.😰 به گونه ای با من برخورد کرده بودند که من فکر می کردم خیلی اشتباه کردم. اما وقتی به ایران برگشتم، پدرم بابت این کار خیلی تشویقم کرد ☺️و من آن لحظه بود که خیالم یک مقدار راحت شد. ⬅️تا اینکه از دفتر حضرت آقا با من تماس گرفتند ☎️و پیغام ایشان را به من رساندند‼️ و من این قدر هیجان زده شدم که از خوشحالی زیر سِرُم رفتم.😅 اصلا باورم نمی شد.😳 بعد از آن به دیدار آقا رفتم و ایشان گفتند: ♨️ خیلی کار خوبی کردید که با چادر روی سکو رفتید. باعث افتخار مملکت ایران هستید. من سجده شکر به جا آوردم که شما با چادر روی سکو رفتید @revayate_zan
🕯السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (علیه السلام)  📜طبق مستندات تاریخی، زنان نوغان هزار و 242سال قبل نخستین عزاداران شهادت امام رضا(ع) بودند که بر پیکر پاک ایشان حاضر شدند و عزاداری کردند. ☑️به گواه تاریخ پس از شهادت امام رضا(ع) نخستین بیرق عزا برای آن حضرت در محله نوغان، آن هم توسط زنان سیاه پوش برپا شد، نخستین گریه ها و مویه ها برای شهادت جانسوز امام رئوف از زنان این محله به گوش رسید و نخستین حرکت هیات عزاداران توسط آنها انجام شد و مسیر خود را به سمت مرکز شهر آغاز کرد. ☑️هیچ سالی نبوده که زنان محله نوغان هیاتی به راه نیانداخته باشند و در عزاداری سالروز شهادت امام رضا(ع) حضور پیدا نکرده باشند، آنان همان طور که تابوت را بر دوش دارند، شاخه گلی در دست گرفته، دسته های سینه زنی تشکیل می دهند و حوالی ظهر پا به حرم قدسی آن امام همام می نهند و در فراق مولای خود اشک می‌ریزند. @revayate_zan
هدایت شده از نویسندگان جریان
«نورٌ علی نور» همه با هم از روستا راه افتاده بودیم، تا اولین موکب راه زیادی بود. به محض اینکه رسیدیم به موکب، سینی را گرفت دستش. انگار با ما نبوده و از صبح توی موکب منتظر رسیدن زائران پیاده است. همه می دانستیم اخلاقش همین طوری است. هیچ فرصتی را برای عشق بازی از دست نمی دهد. چای را که برداشتم، چند دقیقه ای روی یکی از چهار پایه ها نشستم تا نفسی تازه کنم. گفتم: -خداقوت مادر. کمرت اذیت می شود. بنشینی بهتر نیست؟ لبخندی زد و گفت: -عادت دارم مادر. اولین بار که نیست نیت خدمت به سربازان آقا را کرده ام. با این دست و پا و کمر، جوان که بودیم در رختشور خانه ها لباس رزمنده ها را می شستیم و گاهی در خیاط خانه لباس سربازان را کوک می زدیم. حالا هم کمی ایستادن برای زائر آقا که چیزی نیست. محو دست های پینه بسته اش بودم که گفت: یک چای دیگر؟ . می‌شود زائر باشی، اما دلت بکشد که به زائران خسته خدمت کنی؛ به پیادگان مشتاقی که قدر خستگی‌شان را خوب می‌دانی! این یعنی نورٌ علی نور! 🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
هدایت شده از رادیو رَزان
📻 قسمت دوم: «پیامبر طف» به زودی از راه می‌رسد. روایتی از مجاهدت حضرت زینب (س) @razan_radio🎧
هدایت شده از رادیو رَزان
1_6672702494.mp3
10.78M
📻 قسمت دوم: پیامبر طف از میان زنان تاریخ‌ساز و نقش‌آفرین حادثهٔ عاشورا، نقش زینب سلام الله علیها از همگی برجسته‌تر است. ایشان در حرکت و همراهی امام حسین علیه‌السلام به سمت کربلا، در میانهٔ حوادث روز عاشورا و همچنین بعد از شهادت حسین بن علی(ع) لحظه به لحظه در حال مجاهدت و نقش‌آفرینی بودند. جهاد بزرگ زینب کبری (س) رهبری عواطف انسانها در طول تاریخ است که با تحقق زیارت اربعین بستری را برای اتصال به عصر ظهور امام زمان (عج) فراهم کرده است. نویسنده: مریم فولادزاده ویراستار: نعیمه موحدی گوینده: سیده لیلا موسوی ضبط و تولید: آوایم گرافیست: زهرا پناهی
هدایت شده از رادیو رَزان
وصیت شهیده مریم فرهانیان.mp3
9.92M
📻 قسمت سوم: «آوای فرشتگان» شما دعوتید به شنیدن بخشی از وصیت‌نامهٔ زنان شهیده‌ای که اوج احساس و لطف و رحمت زنانه را با روح جهاد، شهادت و مقاومت درآمیختند و مردانه‌ترین میدان‌ها را با شجاعت و اخلاص و فداکاری خود فتح کردند. 🎙 گوینده: سما سهرابی 🎚 تنظیم صدا: روح‌الله دهنوی 💻 گرافیست: زهرا پناهی @razan_radio 🎧
هدایت شده از رادیو رَزان
. «روایت گردان احیاگر» منتظر باشید. @razan_radio 🎧
خانه روایت زن انقلاب اسلامی برگزار میکند: "محفل فرشتگان بال گشودند" ⚜یک دورهمی برای روایت جهاد زنانه ؛ با محوریت معرفی شخصیت های ویژه ای چون مادر شهید علم الهدی و مادر شهیدان صادقی 🔸راوی:زهرا صادقی فرد 🔹زمان:سه شنبه ،ساعت۱۶ 🔹لینک حضور:@revayate_zan@revayate_zan
🌸بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بود🌸 🌸جبریل مامورست و فکر مجلس آرایی بود🌸 🌸میکائیل از عرش آمده گرم پذیرایی بود🌸 🌸چشم کواکب خیره گر، از چرخ مینایی بود🌸 🦋سالروز ازدواج پیامبر اکرم و حضرت خدیجه (س) گرامی باد... ☘@revayate_zan
"ملکه بطحاء" ⚜«ملکه بطحاء»، «ملکه جهان عرب»، سال‌ها در شهر مکه، «خدیجه بنت خویلد» را به این نام می‌شناختند و می‌خواندند. 🕋 مکه زنان زیادی را پیش از «خدیجه (س)» دیده بود، اما هیچ‌کدامشان شبیه ملکه نبودند. 💰 ثروت داشتند و جمال، اما کمالشان لنگ می‌زد. ❗️ زنان مکه، تفاخرشان به مال و جمالشان بود و ثروتمندانی که خانه‌شان را برای خواستگاری دق‌الباب می‌کردند. پارچه‌های زرباف و شترهای مو سرخ هدیه می‌گرفتند و درهم و دینارها را برای صداقشان بالا و پایین می‌کردند تا خطبه عقدی جاری شود. 🔅در میان همهمه این زنان، بارها ثروتمندان و ابوجهل و ابوسفیان هدیه‌های گران‌قیمت فرستادند تا شاید دل ملکه را نرم کنند؛ اما نه! آن‌ها هرگز خدیجه(س) را نمی‌شناختند. او دلش را باخته بود. به همان کارگزاری که با ثروتش تجارت می‌کرد و سودش را می‌آورد. همان جوان ۲۵ ساله خوش‌سیما و امین، همان که هم‌تبار و هم‌خاندانش بود و مژده نور نبوتش را از آن راهب مسیحی شنیده بود‌. 🔅سال‌ها خدیجه(س) دنبال چنین مردی بود؛ مردی که او را از ناسوت بکند و ببرد تا ملکوت، تا جایی که درود پروردگارش را برایش بیاورد. 🔸 آماده شده بود برای «اصطفاه»، برای برگزیده شدن قبل از بعثت امین قریش. 🔸باید دستی بالا می‌برد و آن جامعه گنداب گرفته در تفاخر به جاه و مال را تکان می‌داد و گوش‌ و جانشان را آماده شنیدن کلام یتیم عرب می‌کرد. هدیه خواستگارها را پس فرستاد و به امین قریش گفت: « به سبب خویشاوندی‌ات با من و شرف و بزرگی و امانتداری‌ات در میان قوم خود و به جهت اخلاق نیک و راستگویی‌ات، مایلم با تو ازدواج کنم.» ⛔️در میان بهت و سرزنش‌‌های بی‌امان مردم حجاز، ملکه با امین قریش هم‌پیمان شد. 🔹ابوطالب گفت: «این برادرزاده من محمّدبن‌عبداللَّه‌بن‌عبدالمطلب با هیچ یک از مردان قریش سنجیده نشود جز آن‌که برتری یابد، و با هیچ‌کس از آنان قیاس نشود، جز آن‌که بزرگ‌تر آید، اگرچه از مال دستش تهی است؛ زیرا که مال نصیبی ناپایدار و سایه‌ای زودگذر است، و اکنون او را به همسری با خدیجه رغبتی و خدیجه را به ازدواج با او شوقی است و آنچه از مهریّه و صداق باشد بر عهده من خواهد بود.» 🔸رغبت خدیجه(س) به آن سعادت اخروی نهفته در پیوند با محمد(ص)، بار مهریه را از دوش ابوطالب برداشت. گفت: «من خودم را با افتخار همسر تو قرار دادم و خودم مهریه‌اش را پرداخت می‌کنم.» 📛از چشم‌ها و دهان‌های مردم حجاز، آتش می‌ریخت. قهر پشت قهر دامن خدیجه را گرفت. می‌گفتند حیرت‌آور است بانویی که تمام مردهای عرب به دنبالش بودند، این‌گونه سراغ فرد فقیر یتیمی برود که ثروتی برای تفاخر ندارد. 🔸خدیجه(س) اما دل خوش بود به سایه‌ درخت پرثمری که بالای سرش بود. به شانه امنی که می‌توانست ایمانش را به آن تکیه بدهد. خطابشان کرد: « اگر شما در فضل و ادب و اخلاق و امانت، مثل او دیدید، بعد سخن بگویید». 🔶و این‌گونه حجاز تکان خورد پیش از رسالت نبی، با زنی که می‌خواست روزنه‌ای برای نور باز کند؛ زنی که مال و جاه و جمالش را به پای نبوت ریخت و برگزیده زنان جهان و خوشه‌چین خرمن پربرکت نبی وحی شد. @revayate_zan
هدایت شده از رادیو رَزان
1_6785827978.mp3
8.12M
📻 قسمت چهارم: |روایت گردان احیاگر| زنان در دوران دفاع مقدس چه نقشی داشتند؟! این سؤالی است که غالباً این‌گونه پاسخ داده می‌شود: به‌عنوان مشوق همسران و فرزندانشان از درون خانواده جهاد خود را انجام می‌دادند! اما چرا استقلال زنان در طول تاریخ نادیده انگاشته می‌شود؟! سؤال اصلی ما این است! و پاسخ این سؤال در روایت مجاهدت هزاران زن مجاهد و شریف نهفته است که در نقش رهبران اراده‌ها و انگیزه‌ها ظهور کردند. اول شخصی که استقلال زنان را به رسمیت شناخت، امام خمینی(ره) بودند که در همان آغاز جنگ فرمودند: «بر هر مرد و زنی تکلیف است برای حفظ کشور بجنگد.» این فرمان یک رهبر الهی بود که زنان را به خط کرد برای انجام تکلیف الهی و چه خوش درخشیدند زنان عاشورایی ایران که رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در باره‌شان فرمودند: «این زنان به‌زودی سرنوشت تمام زنان جهان را تغییر خواهند داد.» در این قسمت از سیده بتول جزایری، مادر شهید حسین علم‌الهدی و نمونهٔ زنی مجاهد و جریان‌ساز، روایت خواهیم کرد. ✍🏻 نویسنده: فاطمه طوسی 📝 ویراستار: نعیمه موحدی 🎙 گوینده: فاطمه کدخداقلی 🎚 تنظیم صدا: آوایم 💻 گرافیست: زهرا پناهی @razan_radio 🎧
هدایت شده از رادیو رَزان
. از «ننه آقا» بشنوید. @razan_radio 🎧
هدایت شده از رادیو رَزان
1_6781261103.mp3
8.18M
📻 قسمت پنجم: |ننه آقا| چه کسی می‌تواند مانند یک زن صدای خشن توپ و تفنگ دشمن را به آوای زندگی‌بخش تبدیل کند؟! چه کسی می‌تواند سرخی خون و غم از دست دادن عزیزانش را به حماسه‌ای تبدیل کند که تمام قدرت استکبار را در برابر ارادهٔ خود به ذلت بکشاند؟! بانو «کبری آتش‌پنجه» نمونه‌ای از همین زنان است که روایت مجاهدتش بسیار شنیدنی است؛ همان زنان آبادانی که رهبر انقلاب از ماندنشان در شهر به جهاد یاد می‌کنند. ✍🏻 نویسنده: مریم فولادزاده 📝 ویراستار: نعیمه موحدی 🎙 گوینده: فاطمه رمضانی 🎚 تنظیم صدا: آوایم 💻 گرافیست: زهرا پناهی @razan_radio 🎧
هدایت شده از رادیو رَزان
وصیت شهیده نسرین افضل.mp3
3.93M
📻 قسمت ششم: |آوای فرشتگان| شما قسمتی از وصیت‌نامهٔ شهیده «نسرین افضل» را می‌شنوید. این شهید عزیز بعد از اتمام تحصیلات دبیرستان به توصیهٔ برادر شهیدش «احمد افضل» وارد جهاد سازندگی کردستان شد. مدتی بعد به دلیل نیاز شدید آموزش‌و‌پرورش، به عنوان معلم نهضت سوادآموزی مشغول به کار شد. او حتی بعد از ازدواج هم لحظه‌ای از نقش‌آفرینی اجتماعی دست نکشید. سرانجام یک شب با وجود بیماری و تب به مراسم دعا رفت. در مسیر برگشت به خانه توسط عوامل پلید آمریکا مورد تیراندازی قرار گرفت و از آنجا که همیشه آرزو داشت مانند شهید مطهری به شهادت برسد، به آرزوی دیرین خود رسید. یاد و خاطرش زنده‌باد. 🎙 گوینده: سما سهرابی و روح الله دهنوی 🎚 تنظیم صدا: روح‌الله دهنوی 💻 گرافیست: زهرا پناهی @razan_radio 🎧