eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
441 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 ساخت ایران، به نفع مردم : 🔺️ جهش تولید اگر بدرستی در کشور اتّفاق بیفتد هم تأثیرات عمیق اقتصادی در کشور میگذارد و هم موجب اعتماد به نفْس ملّی و رضایتمندی عمومی مردم و تضمین‌کننده‌ی امنیّت ملّی میشود... ما بایستی تولید را محور کار قرار بدهیم و حمایتهای لازم را انجام بدهیم و مانعها را از سر راه تولید برداریم. ۱۳۹۹/۱۲/۳۰ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳فروردین‌ماه ، گرامی باد . 🥀 نام و نام خانوادگی:علی خلیلی تاریخ تولد:۸ آذر ۱۳۷۱ محل تولد:تهران تاریخ شهادت:۳ فروردین ۱۳۹۳ محل شهادت:تهران-تهرانپارس-چهار راه سیدالشهدا علت شهادت:درگیری خیابانی علت درگیری:امر به معروف و نهی از منکر حکم قانونی درگیری:حمایت از آمران به معروف و اعدام الف شین شادی روحــش 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد.علی خلیلی از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی دینی بهشت آشنا شده و وارد این مجموعه ی فرهنگی شد. او که انگیزه و استعداد خوبی در انجام فعالیت های فرهنگی داشت خیلی زود به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) شد شهید علی خلیلی ناهی امر به معروف نهی از منکر قبل از نائل شدن به درجه رفیع شهادت در گفت‌و‌گو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، در مورد درگیری خود با اشراری که سال 90 قصد تجاوز به یک خانم را داشتند، گفت: نیمه شعبان دو سال پیش به نظرم ساعت دوازده شب بود که می‌خواستیم دو نفر از دوستانم را به خانه‌‌شان در خاک سفید برسانم که دیدیم پنج، شش نفر در حال اذیت دو خانم هستند و به زور می‌خواستند وی را سوار ماشین کنند. وی افزود: دوستان من به دلیل پائین بودن سن‌شان جلو نرفتند اما من به آن افراد تذکر دادم و گلاویز شدیم و یکباره چاقویی که نمی‌‌دانم از کدام سو، نثار ما شد. شهید خلیلی با بیان اینکه چاقو به ناحیه گردنم و شاهرگ خورده بود، اظهار کرد: من همان جا افتادم و آن افراد نیز فرار کردند اما یکی از همراهان من که موتور سواری بلد بود آن‌ها را دنبال کرد و شماره پلاکشان را برداشت. وی می‌گوید که من نیم ساعت در خیابان افتاده بودم و ماشینی که دو سرنشین داشت و عازم شمال بود من رو سوار کردند و به اورژانس فلکه سوم تهرانپارس بردند؛ ساعت دوازده و نیم بود که پزشکان گفتند که اگر تا نیم ساعت دیگر مریضتان را به یک بیمارستان مجهز نرسانید وی جان به جان آفرین تسلیم می‌کند. «دوستان من را به بیست و شش بیمارستان دیگر هم بردند اما هیچ بیمارستانی من را به دلیل اینکه حالم وخیم بود پذیرش نمی‌کرد تا اینکه بالاخره ساعت پنج در بیمارستان عرفان عملم کردند». وی با بیان اینکه ضارب نیز به دلیل در اختیار داشتن شماره پلاک اتومبیلش به زندان افتاد گفت که مدت زیادی گذشت و ما چهار الی پنج ماه بعد به دادگاه رفتیم که سردار نقدی نیز حضور داشتند و من دیدم وکیلی گرفته‌اند و خود ایشان پیگیر کارها بودند. این ناهی امر به معروف و نهی از منکر افزود: در دادگاه یکی از آن افراد به سه سال زندان و بقیه نیز که همدست بودند به شصت الی هفتاد ضربه محکوم شدند اما همه آن‌ها به قید وثیقه آزاد هستند. شهید خلیلی به نقش مرضیه وحید دستجردی وزیر بهداشت وقت نیز اشاره کرد و اظهار داشت: البته ناگفته نماند دکتر دستجردی نیز تشریف آوردن و هزینه بیمارستان را حساب کردند. وی معتقد است که اسم کارش را امر به معروف نمی‌گذارد بلکه آن اقدام را دفاع از ناموس می‌داند و به گفته وی دفاع از ناموس بر هر مسلمانی واجب است. شهید خلیلی در پایان با تاکید بر اینکه جز خدا هیچ کسی پشت آدم نیست، خاطرنشان کرد: من آن موقع هم که رفتم با آن افراد درگیر شدم به کسی امید ندوخته بودم به خاطر لبخند آقا رفتم و دفاع کردم. پیکر شهید ناهی از منکر حجت الاسلام علی خلیلی سه شنبه 5 فروردین ساعت 9:30 صبح از مسجد فاطمه زهرا(س) در نارمک به سمت مسجد النبی(ص) تشیع شد؛ همچنین ساعت 11 صبح در مسجد النبی نارمک آیت الله صدیقی نماز را بر پیکر شهید علی خلیلی خوانده شد و پس از آن پیکر شهید به سمت بهشت زهرا تشییع و در قطعه شهدا به خاک سپرده شد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فرازی از نامه که 15 روز قبل از شهادتش به نوشته است. شادی ارواح مطهر شهدا 🌸 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
متن کامل نامه : سلام آقا جان! امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدرخوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد. اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید،خوبم؛دوستانم خیلی شلوغش میکنند. یعنی در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند،شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند… هر چند که دکترها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند…من نگران مسائل خطرناک تر هستم… من میترسم از ایمان چیزی نماند. آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمی شنود و بلا نازل میکند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم.اما اینجا بعضی ها میگویند کار بدی کرده ام. بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند میگفتند به تو چه ربطی داشت؟!!مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!ولی آن شب اگر من جلو نمی رفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت ونیروی انتظامی خیلی دیر میرسید. شاید هم اصلا نمی رسید…یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کرده ام گفت : پسرم تو چرا دخالت کردی؟ قطعا رهبر مملکت هم راضی نبود خودت را به خطر بیندازی!من از دوستانم خواهش کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند، ولی این سوال در ذهنم بوجود آمد که آقاجان واقعا شما راضی نیستید؟؟ آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز شب واجب است.آقاجان!بخدا دردهایی که میکشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمیکند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و از منکر تشریح نفرمودید؟مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شمارا نمی فهمند؟؟یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟؟رهبرم!جان من و هزاران چون من فدای غربتت. بخدا که دردهای خودم در برابر درد های شما فراموشم میشود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ مینشینید.آقا جان!من و هزاران من در برابر درد های شما ساکت نمی نشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمی گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد. بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت سر خمَ می سلامت شکند اگر سبویی 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
پدر شهید: وقتی علی هم سن و سال شما بود(دبیرستانی،چند سال بزرگ یا کوچک تر)من راننده ی ماشین سنگین بودم،یه بار خورد برای کاشان.علی گفت منم میخوام باهاتون بیام،منم بردمش.بار رو رسوندیم کاشان،علی گفت بابا منو ببر جمکران.گفتم باشه. رفتیم جمکران،رفتیم دم چاه که عریضه بنویسیم و بندازیم توش.یکی علی نوشت،یکی من.بعدش به علی گفتم علی جان چی نوشتی تو عریضت؟اولش نگفت،ولی بعدش گفت:"من از آقا شهادت خواستم"از همون بچگی عاشق شهادت بود...آخرشم شهادتشو از آقا گرفت... دوست شهید: هر سال اربعین موقع سفر کربلا که میشد یه کاروانی راه می انداختیم، واقعا واسه اینکه بیست سی نفر بیان کربلا تلاش میکرد،بعضی ها مدیون علی بودن چون هر طوری بود پول جور میکرد،اصلا مهم نبود کی بود، من که رفیقش بودم یا یکی از دانش آموزای هیئت،غیر مستقیم کمک میکرد یا پول رو میداد یکی بده بهش یا پول رو میداد به مسئول کاروان که دیگه از طرف پول نگیره،مثلا اگر قرار بود نفری۳۰۰تومان بدیم،علی ۹۰۰تومان میداد و سه نفر رو حساب میکرد. دوست داشت توی زیارت کربلا سنگ تمام بذاره... علی در دوران طلبگی با دوستانش حجره ای داشتند که اسمش را«مقر»گذاشته بودند. دستش را وسط گذاشت و بقیه هم دستهایشان را محکم روی دستشکوبیدند. _پس از همین امشب. ...انگشتش را با صلابت بالا آورد. _نامردِ هرکی بلند نشه! با هم قول و قرار نماز شب گذاشته بودند (هر چند که خودش از هفده،هجده سالگی نماز شب میخواند)..سرش هم درد میکرد برای شوخی و سر به سر گذاشتن. _آی آی!پام...پام له شد. _ای وای ببخشید.اِ اِ!این چی بود؟ _آآ.....ی!بمیری علی!پامو شکوندی. _پاشید ببینم،کی بود گفت نماز شب بیدار میشم،یادتون رفت؟ _نزن علی جون!له شدیم؛خوبه حالا پیامبری چیزی نشدی٬وگرنه فکر کنم قومتو با کتک هدایت میکردی! بالاخره این قرار چه با شوخی و چه با دعوا!به همت علی آقا هر شب برقرار بود.❤️ دوست شهید: رسم خوبی داشتیم,ماه رمضون ها بعضی شب ها چندتااز مربی ها جمع میشدیم افطاری میرفتیم خونه ی دانش آموزا.یه بار تو یکی از شبا تو ترافیک گیر کردیم اذان گفتند. علی گفت:وحید بریم نماز بخونیم؟ وقت نمازه. من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا میخونیم. نشون به اون نشون که یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونه ی بنده خدا! از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونمو گفت: کاری موقع نماز اول وقت انجام بشه ابتر میمونه!!!! دوست شهید: یه شب در مسیر کربلا توی موکبی بودیم،بچه ها سردشون بود بلند شدم پتو از یه موکب دیگه بگیرم بیارم که دیدم علی یه گوشه نشسته داره گریه میکنه؛رفتم گفتم:« چی شده؟»یه کمی شوخی و خنده کردم٬دیدم نه سر حال نیست. بعد به حضرت زهرا(سلام الله علیها) قسمم داد و گفت:«یه چیزی بهت میگم به کسی نگو» گفت:«امام حسین (علیه السلام) رو تو خواب دیدم٬گفتم چرا منو پیش خودت نمیاری؟.» گفت:«مادرت تو رو دست ما امانت سپرده.» بعد باهم یه کم گریه کردیم... دوست شهید: خیلی چله میگرفت،این آخری هم برای این بود که حالش خوب شود و بتواند مثل قبل در مراسم عزاداری خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها)خدمت کند.ارادتش به بی بی مثال زدنی بود. مثل حضرت مادر حدودا ۱۸ سالش بود که ضربت خورد و دو ماه و نیم هم بود که در بستر افتاد،وقتی پیکرش را غسل میدادیم بدنش خیلی ضعیف شده بود،ما یاد چیزهایی افتادیم که درمورد شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)شنیده بودیم... علی اینطور هم علاقه و ارادتش را به مادر نشان داد. استاد شهید: همیشه برای کارهاش با من مشورت می کرد. ولی اون شب غیرتش فرصت مشورت نداد و رفت جلو نمی تونست که نره… بعدها که حالش کمی روبه راه تر شده بود بهش گفتم : داش علی! فکر نکردی شب نیمه شعبان که بعضی از این جوون ها تو حال خودشون نیستن، باید بیشتر احتیاط کنی؟.. با اون صدای گرفته ی با نمکش در حالی که می خندید گفت: می دونستم دست به چاقو می برن، ولی نمیشد وایسم و نگاه کنم که یه زن رو دارن به زور سوار ماشین می کنن… من که از این همه شجاعت و مردونگیش شرمنده شده بودم، دیدم که شاگردم، معلمم شده و به من درس مردونگی میده. که اگه مرد باشی، لحظه ای بر تو می گذره که نمی تونی بمونی و نگاه کنی… شبیه مادرش بود. نتونست بمونه و جلو نره. هرچند که اون ور طناب چهل مرد جنگی باشن… 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره‌ای تکان دهنده از زبان دوست در آن حادثه تلخ: شب نیمه شعبان سال ۹۰ بود که علی ضربه خورد... همون طور که وسط خیابون افتاده بود، یه پیرمردی اومد نزدیک و بهِش گفت: پسرم، به شما چه ربطی داشت که دخالت کردی؟؟؟! 💔علی با اون حالش جواب داد: حاج آقا! فکر کردم شماست، از ناموس شما دفاع کردم... 😔💔 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
: قرار گذاشتیم باهم بریم زیارت (ع)… بعد از چند روز من کارام هماهنگ شد و بلیط هم گرفتم اما فقط یه دونه!☝🏻 بیشتر پول نداشتم😕 و قرار بود پیش عده ای از رفقا که اردو میرفتن بریم و فقط بلیط رفت و برگشت از خودمون باشه. بهش() گفتم: هماهنگه شب راه آهن باش.🙂بچه های فلان جا که قرار بود باهاشون بریم شب حرکت میکنن. منم بلیط برا همون موقع گرفتم… شب زنگ زد بهم گفت کجایی!؟ یه ربع دیگه قطار حرکت می کنه. گفتم: من گیر کردم تو برو من خودمو می رسونم…😣 مثل اینکه فهمیده بود تو راه که راضی شدم اون بره خودم نرم…😢 حالا در هر صورت صبح رسیده بودن مشهد. دم غروب بود که یکی از بچه های اون اردو زنگ زدو گفت: این رفیقت تا رسیدیم رفت حرم هنوزم نیومده! گفتم پیداش کن نگران شدم :( سر نماز دیده بودنش تو که گفته بود تا فلانی نیاد من نمیام بیرون حرم! از خواستم…🤲🏻💔 تهران مضطرب بودم فکر کردم گم شده و… گوشیم📱 زنگ خورد یکی از بچه های تهرانپارس بود گفت: بلیط رفت و برگشت دارم هوایی دوتا! 😌 اونی که قرار بود بیاد نمیاد تو اگه میای بیا… (مهمون من)😍 دو سه ساعت بعد حرم دیدمش از حال داشت میرفت تقریبا دو روز بود غذا نخورده بود😬؛ تا منو دید بغلم کرد و گفت: ما بی معرفت نیستیم دمت گرم (ع)… از خوشحالی و حالی که داشت گریه م گرفت😭 احساس کردم اصلا نمیشناسمش…🥀 بعضی وقتا میگم ای کاش بود…💫 ❤️ 💞 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 راه را گم ڪرده‌ایمـ روبہ راهمان ڪن حالا ڪھ دستمان در دستان توستـ رهایمـان نڪن داداش 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شما دعوتید بہ مهمانے شہدا❣ راوی🎤: حجةالاسلام والمسلمین (از موسسه روایت سیره شهدا ) با نواے برادر جانباز مزار هفتمین سالگرد 💖 با رعایت تمام اصول بهداشتی😷 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جریان در سال ۱۳۴۲ در پی کشتار طلاب مدرسه فیضیه به خاطر تحریم‌ رفراندوم‌ انقلاب‌ سفید ، توسط امام خمینی و بعضی علما درسالروز شهادت امام صادق(ع) : 💠رهبرانقلاب ‼️در پی حادثه فیضیه ما رفتیم منزل امام و امام صحبت کردند، بیست دقیقه به نظرم، بیست و پنج دقیقه صحبت امام طول کشید. صحبت امام که تمام شد، من احساس کردم آن چنان نیرومند و مقاوم هستم که اگر الان تمام آن جمعیت و یک فوج لشکر به این خانه حمله کنند، من یک تنه حاضرم مقاومت کنم. والله به قدری تأثیر کرد این صحبت امام که من فراموش نمی کنم. علت این هم که این صحبت این طور دقیق مطالبش را یادم است، همین است که آن اثر شگرف و عجیب را در من کرد. من که تا لحظه ای پیش از جهت مرعوب بودن، آن چنان بودم که نمی توانستم بایستم نماز، بعد از این صحبت -نیم ساعت فاصله شده بود- با خودم گفتم امشب من اینجا می مانم؛ چون ممکن بود شب حمله کنند منزل امام؛ میمانم دفاع میکنم. خبر آوردند و گفتند که امام گفته اند راضی نیستم کسی اینجا بماند امشب؛ لذا همه بلند شدیم آمدیم بیرون و کسی نماند آنجا. آن شب گذشت؛ من البته آمدم منزل دوستان. یادم نیست منزل چه کسی رفتم؛ اما خب، خواهری در قم داشتم و دوستان نزدیکی داشتم که منزل اینها میرفتم. اول یک تلگراف مشهد فرستادیم که پدر و مادرمان، چون حادثه ای بود، ناراحت و نگران نشوند و بعد از آن، همه طلبه ها تلگراف کردند به شهرهایشان، و بعد نشستم فردای آن روز وصیتنامه نوشتم. ۶۱/۱/۲ کتاب عبدصالح خدا ص۶۲ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
📸تصویر متن وصیتنامه حجةالاسلام خامنه ای بعداز حادثه فیضیه 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
متن کامل : وصیتنامه سیدعلی خامنه‌ای مرقومه لیله یکشنبه ۲۷شوال ۱۳۲۸ق (سوم فروردین ۱۳۴۲ش) بسم الله الرحمن الرحیم؛ «عبدالله علی بن جوادالحسینی الخامنه ای غفرالله لهما یشهد ان لااله الاالله وحده لا شریک له و ان محمداً صلی الله علیه و آله عبده و رسوله و خاتم الانبیاء و ان ابن عمه علی بن ابیطالب علیه السلام وصیه سیدالاوصیاء و ان الاحد عشر من اولاده المعصومین صلوت الله علیهم الحسن و الحسین و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمدو علی و الحسن و الحجه اوصیائه و خلفائه و امناءالله علی خلقه و ان الموت حق و المعاد حق و الصراط حق و الجنه و النار حق و ان کل ما جاء به النبی صلی الله علیه و آله حق. اللهم هذا ایمانی و هو ودیعتی عندک اسئلک ان تردها الی و تلقیها ایای یوم حاجتی الیها بفضلک و کرمک. مهم ترین وصیت من آن است که دوستان و عزیزان و سروران من، کسانی که بهترین ساعات زندگی من با آنان و یاد آنان سپری شده است، مرا ببخشند و بحل کنند و این وظیفه را به عهده بگیرند که مرا از زیر بار حقوق الناس رها و آزاد نمایند. ممکن است خود من نتوانم از همه کسانی که ذکر سوءشان بر زبانم رفته و یا بدگوئیشان را از کسی شنیده ام، حلیت بطلبم. این کار مهم و ضروری را باید دوستان و رفقای من برای من انجام دهند! دارایی مالی من در حکم هیچ است، ولی کفاف قرض های مرا می دهد. تفصیل قروض خود را در صفحه جداگانه یادداشت می کنم که از فروش کتب مختصر و ناچیز من ادا شود. هر کسی هم که مدعی طلبی از من شود، هر چند اسمش در آن صفحه نباشد، قبول کنند و ادا نمایند...پنج شش سال نماز هر چه زودتر ادا و مرا از رنج این دین الهی راحت کنند؛ البته یقیناً آن قدر مقروض نبودم، ولی احتیاط کردم. مبلغی به عنوان رد مظالم بابت قروض جزئی از یاد رفته به فقرا بدهند. از همه اعلام و مراجع و طلاب و دوست و آشناها و اقوام و منسوبین من استحلال شود. (چون آن روزها نق و نوق علیه آقایان در جلسات زیاد بود که چرا فلانی اقدام نکرده، فلانی چرا این حرف را زده و این مطلب را گفته است، لذا خواستم از آقایان اعلام و مراجع حلیت طلب کنند.) گمان می کنم بهترین راه این کار آن است که عین وصیت نامه مرا در مجلسی عمومی که آشنایان من باشند، قرائت کنند. پدر و مادرم که در مرگ من از همه بیشتر عزادار هستند، به مفاد حدیث شریف اذا بکیت علی شیء فابک علی الحسین، به یاد مصائب اجدادمان از من فراموش نخواهند کرد ان شاءالله تعالی. گویا دیگر کاری ندارم. اللهم اجعل الموت اول راحتی و آخر مصیبتی و اغفرلی و ارحمنی بمحمد و آله الاطهار. العبد علی الحسینی الخامنه ای. (۳فروردین ۱۳۴۲) 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۳فروردین‌ماه گرامی باد . 🥀 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
اࢪادت خاصے بھ حضࢪت عݪےاڪبࢪ(؏) داشـت؛ و همین موجب اࢪباً اࢪبا شـدن بدنش موقع شـھادتش شـد . نیمے از پیڪࢪش هشـتم فࢪوࢪدین تشـییع شـد ؛ و نصـف دیگـࢪ بدنش ࢪا ڪھ چند ڪیلومتࢪ آن طࢪف تࢪ از محݪ انفجاࢪ پیدا شـدھ بود، ࢪوز ۱۶ فࢪوࢪدین بھ ایࢪان ࢪسـاندند و قࢪاࢪ شـد ࢪوز بیسـت و سـوم تشـییع شـود ؛ مصادف با ࢪوز تولّــد من ، گـفتم آقا هادۍ مےخواهد بھ من هدیھ تولّـد بدهد! ✍🏻بھ ࢪوایٺ همسࢪ ♥️🕊 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۳فروردین‌ماه ، گرامی باد . 🥀 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani