💠شهید #محمد_رضا_تورجی_زاده پشت بیسیم📞 چه خواند که حاج #حسین_خرازی از هوش رفت⁉️
🌷خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر🕊 شده بودند خیلی #مجروح شده بودند. حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور می کردند اینجا #آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسیم چی📞 را صدا زد، حاجی گفت هرجور شده با بیسیم #تورجی_زاده را پیدا کن
🌷( شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا) مداح🎤 بااخلاص و از بچه های لشکر بود. خلاصه #محمدرضا رو پیدا کردند، حاجی بیسیم را گرفت با حالت بغض و گریه😢 از پشت بیسیم گفت محمدرضا چند خط روضه #حضرت_زهرا(س) برام بخون.
🌷محمدرضا فقط #یک_بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت😨 خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند✊ خط را #گرفته_بودند عراقی ها را تارومار کردند...
⭕️محمدرضاتورجی زاده خونده بود:
🔸در بین آن دیوار و #در
🔸زهرا صدا می زد پدر😭
🔹دنبال #حیدر می دوید
🔹از پهلویش خون💔 می چکید😭
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🌷 #طنز_جبهه
💠 شمر و شلمچه!!
🔸 از آن #بادمجان درشت های بمی بود که گلوله های #توپ فرانسوی صد بمب هم به او کار نمی کرد. مثل برق بلا
🔹شنیدن و دیدن این که #مجروح شده، مثل این بود که بگویند، آتش، آتش گرفته یا تیر، تیر خورده. مگر کسی #باور می کرد که او از پا درآمده باشد.
🔸هرکسی رو می دید، می گفت: «شما دیگر چرا؟»، «آدم قحطی بود؟»، «حیف تیر، حیف ترکش» کنایه از این که تیر و ترکش نصیب کسانی می شود که حسابشان #پاک پاک باشد.
🔹واقعاً #ایمان داشتند که افراد خلاف، چیزیشان نمی شود. یکی از بچه ها که همراهش آمده بود، گفت: « #شلمچه این حرف ها نیست، #شمر هم که بیاید، تیر می خورد، چه برسد به این!؟» بلند شد که با #عصا دنبالش کند، که بچه ها جلویش را گرفتند.
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠شهید #محمد_رضا_تورجی_زاده پشت بیسیم📞 چه خواند که حاج #حسین_خرازی از هوش رفت⁉️
🌷خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر🕊 شده بودند خیلی #مجروح شده بودند. حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور می کردند اینجا #آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسیم چی📞 را صدا زد، حاجی گفت هرجور شده با بیسیم #تورجی_زاده را پیدا کن
🌷( شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا) مداح🎤 بااخلاص و از بچه های لشکر بود. خلاصه #محمدرضا رو پیدا کردند، حاجی بیسیم را گرفت با حالت بغض و گریه😢 از پشت بیسیم گفت محمدرضا چند خط روضه #حضرت_زهرا(س) برام بخون.
🌷محمدرضا فقط #یک_بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت😨 خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند✊ خط را #گرفته_بودند عراقی ها را تارومار کردند...
⭕️محمدرضاتورجی زاده خونده بود:
🔸در بین آن دیوار و #در
🔸زهرا صدا می زد پدر😭
🔹دنبال #حیدر می دوید
🔹از پهلویش خون💔 می چکید😭
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠شهید #محمد_رضا_تورجی_زاده پشت بیسیم📞 چه خواند که حاج #حسین_خرازی از هوش رفت⁉️
🌷خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر🕊 شده بودند خیلی #مجروح شده بودند. حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور می کردند اینجا #آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسیم چی📞 را صدا زد، حاجی گفت هرجور شده با بیسیم #تورجی_زاده را پیدا کن
🌷( شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا) مداح🎤 بااخلاص و از بچه های لشکر بود. خلاصه #محمدرضا رو پیدا کردند، حاجی بیسیم را گرفت با حالت بغض و گریه😢 از پشت بیسیم گفت محمدرضا چند خط روضه #حضرت_زهرا(س) برام بخون.
🌷محمدرضا فقط #یک_بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت😨 خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند✊ خط را #گرفته_بودند عراقی ها را تارومار کردند...
⭕️محمدرضاتورجی زاده خونده بود:
🔸در بین آن دیوار و #در
🔸زهرا صدا می زد پدر😭
🔹دنبال #حیدر می دوید
🔹از پهلویش خون💔 می چکید😭
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
.
🥈نائب قهرمان دو و میدانی کشور
علی عباس در ورزش مستعد بود و خوش می درخشید. در رشته دو و میدانی جوانان #نائب_قهرمان کشوری بود.
می گفت: من هم از نظر روحی باید پرورش پیدا کنم و هم از نظر جسمی تا انشاءالله بتوانم روی آن عقاید و نظریاتی که دارم به نتیجه برسم.
در زمان عملیات به جبهه اعزام می شد. وقتی بر می گشت نرمش و تمرین را فراموش نمی کرد. اتفاقا دو بار آن هم از ناحیه پاهایش #مجروح شد. اما با وجود مجروحیت، در تمرین های مسابقه دو با مانع شرکت می کرد. به شوخی بهش می گفتم: «اون پاهات که باهاش مانع ها رو رد می کردی چیکارشون کردی؟ تو دیگه باید تو مسابقات معلولان شرکت کنی».
اگر شبی را در پایگاه بسیج می گذراند، صبح اولین کسی بود که برای نماز بلند می شد و بعد از نماز صبح ورزش می کرد و دیگران را هم به ورزش تشویق می کرد. می گفت: کمتر استراحت کنید و کمتر بخوابید و بیشتر به امورات معنوی بپردازید.
در اردوها و مسابقات وقتی که #اذان می شد، مقید به #نماز_اول_وقت بود. می گفت: اگر برای نماز به مسجد نمی توانیم برویم؛ همین جا توی #استادیوم #نماز می خوانیم.
📕منبع: کتاب دلم تنگه براتون؛ زندگی نامه و خاطرات شهید علیعباس حسینپور؛ نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: دوم-۱۳۹۷٫ صفحه ۵۰-۵۳ و ۵۹٫
برگرفته از سایت برشها
#روز_تربیتبدنی_و_ورزش
#ورزش
#ورزش_در_جبهه
#ورزش_و_معنویت
#شهید_علیعباس_حسینپور
🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻
https://eitaa.com/revayatgare_shohada
═══✼🍃🌺🍃✼═══
.