eitaa logo
ریحانه 🌱
12هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
600 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
ریحانه 🌱
#پارت_31 #عشق_بی_بی‌رنگ به قلم #فریده_علی‌کرم صدای جیغ مامان انگار مرا از خواب بیدار کرد. ای وا
به قلم مقابل اینه نشستم از اثار کتکی که خورده بودم فقط گونه چپم کمی سرخ بود. صدای مضخرف امیر نوید از ورودش به خانه را میداد پله ها را بالا امد برخاستم و در اتاقم را بستم. دوباره روی تخت نشستم که در بی مهابا باز شد. هینی کشیدم و به سمت در چرخیدم. قامت مردانه ش لای در نمایان شدو گفت واسه چی درو میبندی؟ از اورو برگرداندم و سرم را لای دستانم گرفتم وگفتم برو بیرون صدای پایش را میشنیدم نزدیکم امدو گفت برم بیرون؟ امروز نیم ساعت زود اومدم خونه ببرمت بانک چشمانم گرد شد ناخواسته لبم را گزیدم. از گوشه بلیزم گرفت و کشید با لحن بدی گفت پاشو لباسهاتو بپوش . سرجایم میخکوب شدم وگفتم نمیام به زور میبرمت. کمی بلند گفتم بزو دست از سرم بردار کتفم را گرفت و گفت دوست نداری بریم یه شرط داره چه شرطی؟ اونروز کجا رفته بودی؟ به چشمان امیر خیره ماندم. از خدا کمک میخواستم. اگر بانک هم به بهانه نداشتن مدارک منتفی میشد گزینه باشگاه هنوز موجود بود . اشک از چشمانم جاری شدو گفتم ببخشید. امیر که از حرف من جا خورده بود متعجب گفت چی؟ اشکهایم دو برابر شدو گفتم بابت یه اشتباه چند بار من باید بازخواست و مجازات بشم؟ در را ارام بست، تن صدایش پایین امدو گفت من میخوام بدونم تو اونروز کجا بودی که اون مبلغ پول هم خرج کردی؟ اشکهایم را پاک کردم وگفتم تو فکر میکنی من کجا بودم؟صدبار پرسیدی دیدی که بهت نگفتم، من روم نمیشه به تو بگم کجا بودم، خجالت میکشم. الان پشیمونم . و قول میدم دیگه تکرار نشه. لب پایینش را داخل دهانش بردو گفت خیلی خوب. در حال خروج از اتاقم صدایش زدم وگفتم امیر به سمتم چرخیدو گفت بله گوشیمو میدی ؟ قاطع و مصمم گفت نخیر سپس از اتاقم خارج شد. نفس راحتی کشیدم. لحظاتی بعد برخاستم و از اتاق خارج شدم در اتاق امیر باز بود. خواستم به طبقه پایین بروم که صدایم زد عاطفه به سمتش چرخیدم ، چشم دیدنش را نداشتم. خیره نگاهش کردم که گفت اینجوری نرو پایین، پوریا پایینه. برو یه چیزی بپوش کمی تعلل کردم ، در این اوضاعم حوصله پوریا را اصلا نداشتم. به اتاقم رفتم و در را بستم. لحظاتی بعد در باز شد هینی کشیدم و با کلافگی گفتم امیر میشه خواهش کنم وقتی میخوای بیای تو اتاق من در بزنی محکم و قاطع گفت نخیر ، من به تو مشکوکم. یعنی اگر من در حال عوض کردن لباسهامم باشم. میخوای منو اونطوری ببینی؟ حس شرم را در صورت امیر به وضوح دیدم. اخمی کردو گفت یه موقع ها یه ضرهایی میزنی دلم میخواد بکوبم تو دهنت. از او رو برگرداندم و گفتم من که نه گوشی دارم، نه تو اتاقم خط تلفن دارم. مثلا چه کاری میتونم اینجا بکنم که تو شک داری پوزخندی زدو گفت تو یه مارمولکی هستی که فقط من میشناسمت. تو همونی هستی که من با این همه ادعای زرنگیم سر چرخوندم گوشیمو زدی نتونستم ثابت کنم. من گوشی تو رو بر نداشتم تو اونشب مست بودی حواست نیست من صد در صد مطمئمنم که تو برداشتی اتاقتم زیرو رو کردم نتونستم پیداش کنم. https://eitaa.com/reyhane11/1534 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️⁩ #فریده_علی‌کرم #پار
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 به قلم ✍️⁩ ظهر شد عطر قورمه سبزی فضای خانه را گرفته بود مرجان به زور یخ روی صورتم گذاشته بود تا کبود نشم پیراهن صورتی ریتا که استین سه ربع داشت و لبه استینش چین سفید داشت را به تنم کرده بود به اصرار خودم یک ساپورت سفید هم ازمرجان گرفتم چون پیراهن تا زیر زانوم بود در باز شد با ورود شهرام و فرهاد قلبم تند تند شروع کرد به تپیدن فرهاد سراپای مرا ورانداز کردشهرام گفت _ سلام ، بچه ها کجان؟ ارام گفتم _مرجان خانم داره با ریتا درس کار میکنه شهرام بلند گفت _ مرجان مرجان از اتاق خارج شدو گفت _ سلام فرهاد نزدیک من امد روی کاناپه لمیدو چشمانش رابست شهرام وارد اشپزخانه شد مرجان ارام گفت _چیشد؟ _طلاقش داد مرجان سر تاسفی تکان دادو گفت _ستاره ناراحت بود _نیومده بودند نه ستاره نه باباش، وکیل فرستاده بودند. یک دنگ از کارخونه رو پس گرفتند یک میلیارد هم از من چک گرفتند _چرا از تو؟ نمیدونم شرط اقای تهرانی برای طلاق این بود _چک برای کی نوشتی _پنج روز دیگه _از کجا میخواد بیاره _باید جور کنه دیگه، بره قرض بگیره،یه چیزی بفروشه بده. _خداروشکر شهرام ستاره اصلا بدرد این نمیخورد شهرام پوفی کردو گفت _ کی بدرد این میخوره؟ عسل صبح تا حدودی حقیقت و بهش میگفت ما همش میگیم ستاره بده ،حالامثلا فرهاد خوبه؟ به قول عسل وحشیه ، بد اخلاقه، مشروب خوره سپس خندیدو ادامه داذ _بی ناموس خدایی عجب حرفی بهش زد سپس ریز خندید مرجان اهی کشیدو گفت _ چی در مورد من فکر کردی که میگی این از ترکیه اومده؟ شهرام از خنده ساکت شدو گفت _چیزی بهت گفته؟ _از ترس فرهاد جرأت نمیکنه بگ ه مکثی کردو گفت _فراریه؟ شهرام سرش را به علامت نه بالا انداخت و گفت _ نه بیچاره _پس چیه شهرام؟ برات تعریف میکنم _الان بگو _الان نمیتونم _پس بهشون بگو برن شهرام مکثی کردوگفت _ چرا؟ _بوی دردسر میاد شهرام، وقتی من غریبه م و نباید بدونم ،پس دوست ندارم ببینم. بگو برن شهرام دست مرجان را گرفت و گفت _ یه لحظه بیا 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/reyhane11/20739 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) به خودم گفتم، ازم شماره گرفت، یعنی میخواد بهم زنگ بزنه، شایدم میخواد پیام بده. گوشیم رو دستم گرفتم، نگاهی بهش انداختم، نه خبری نیست، شاید شماره گرفته که فردا برای آزمایش زنگ بزنه، صدای زنگ پیامک گوشیم اومد. دلم ریخت، یعنی احمد رضاست، پیام رو نگاه کردم، خنده پهنی زدم، ای جان خودشه، بازش کردم سلام، بیداری؟ میخوام جواب بدم از استرس دستم میلرزه، با سلام و صلوات نوشتم سلام بله بیدارم _چیکار میکنی؟ _توی اتاق خودم نشستم _ایکاش میشد ببینمت منم دلم میخواست که الان احمد رضا پیشم بود، ولی روم نمیشه که اینطوری بگم، هر کاری هم میکنم نمیتونم جمله ای پیدا کنم بهش بگم، از فاصله که بین جواب دادن افتاد نوشت _مریم هستی _بله میگم ایکاش میشد ببینمت باید جواب بدم چون ممکنه دلش بگیره _منم دوست دارم شما رو ببینم _پیام رسان داری؟ _نه گوشیم ساده است _میخرم برات چشم هام باز شد، خنده پهنی به لبم نشست، خدای من میگه برات میخرم _ممنون _من خوابم نمیاد تو چی؟ _منم خوابم نمیاد _یه چی بگم ناراحت نمیشی _نه بگید _چرا زن داداشت با من همچین خوب حرف نمیزد _چون میخواست دسته گل رو بگیره، شما بهش ندادی _عه مگه برای اون آورده بودم، که بدم بهش، راستی میدونی خودم اون دسته گل رو پیجیده بودم _واقعا خودتون پیچیده بودید _آره، یه دوست دارم تو شهر گل فروشی داره، من زیاد میرم پیشش، ازش یاد گرفتم _خیلی قشنگه تا به حال همچین دسته گلی به این قشنگی ندیده بودم _ماییم دیگه برای نامزدم گل میپیچیم _مریم ربطه تو با زن داداشت جطوریه _زن داداشمه دیگه چی بگم _اذیتت میکنه؟ _بیشتر وقتها بله _میشه بگی چیکار میکنه مثلا امروز گفت باید همه خونه رو تنهایی تمیز کنی چون خواستگارها برای تو میان، منم مثل خونه تکونی خونه رو تمیز کردم، البته آشپز خونه رو دوستمم بهم کمک کرد _تو امشب گریه کرده بودی؟ _از کجا متوجه شدید؟ _مامانم گفت مریم چشم هاش پف داشت، فکر کنم گریه کرده بود _گریه کردم، پشتشم خوابیدم، دیگه چشم هام پف کردن _نگران نباش بزار عقد کنیم نمیزارم یه تو بهت بگه _ممنون _پایه ای تا صبح به هم پیام بدیم _بله تا اذان صبح به هم پیام دادیم، اذان صبح نوشت من برم نماز بخونم، بعد هم بخوابم، بقیه حرفهامون رو فردا که همدیگر رو دیدیم می‌زنیم _باشه... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾