eitaa logo
عریضه(اشعار رضا دین پرور)
647 دنبال‌کننده
35 عکس
94 ویدیو
0 فایل
مناجات، مدح و مرثیه اهل بیت (علیهم السلام) آدرس کانال تلگرام👇: @reza_dinparvar101
مشاهده در ایتا
دانلود
حسن شدم که پُر از ماتم فدک باشم حسن شدم که خودم شاهد کتک باشم میان راهروی خانه دود مانده هنوز تمام پیکر زهرا کبود مانده هنوز چه سوختم! که نزد بعد سوختن حرفی نزد ز لکّه ی خون، روی پیرهن حرفی حریف روضه میخ و لگد نخواهم شد ز هرچه کوچه تنگ است رد نخواهم شد عصای دست شکسته شدم، شکسته شدم ز روی قاتل مادر چقدر خسته شدم همینکه با غضب خود جلو می آمد زد نشد درست ببینم، کشیده را بد زد تمام شهر مدینه روی سرم پیچید عقب که رفت، دو تا پای مادرم پیچید رکاب صبر علی بودم و نگین خوردم زمین که خورد، زمین خوردم و زمین خوردم همینکه پاشدم ازجا دوباره افتادم کنار خون روی گوشواره افتادم نشد که قدرت خود را به او نشان بدهم غبار چادر او را نشد تکان بدهم شکستگی جبینم شدید شد آنجا سه چار موی سیاهم سفید شد آنجا بخند جعده! از اینکه به من جسارت شد بخند جعده! حسن از مدینه راحت شد اگرچه تیر به تابوت من رسیده حسین هنوز غربت من را کسی ندیده حسین مرا مقابل چشم همه لگد نزدند به خنجری که سرم را نمی بُرد نزدند مسیر لشکریان خشکی لبم نشده کسی مزاحم خلخال زینبم نشده به روی نیزه سرم زیر آفتاب نرفت میان تشت زر و مجلس شراب نرفت @reza_dinparvar101
آقاترین روزی ده شهر مدینه روی جگر داری هزاران وصله پینه زخم فراوان داری و مونس نداری کاری شده زهر جفا و حس نداری در سینه ماتم داشتی، انکار کردی با لختهء خون، روزه را افطار کردی باید سرت را در بغل مادر بگیرد داری چه می پیچی به خود، خواهر بمیرد بال و پر شیر خدا، بال و پرت کو؟ آن گوشواره، یادگار مادرت کو؟ ازکودکی، خیلی خودت را پیر کردی بافاطمه رفتی کجا که دیر کردی فضه گواهم بود، ترسیدم همانروز چادر که خاکی بود را دیدم همانروز رفتی کسی با مادر ما، در نیفتد رفتی کنارش باشی و با سر نیفتد در کوچهء تنگ مدینه گیر کردید خوردید سیلی، بعد آن تغییر کردید آنروز مادر تا شبش حرفی نمی زد تا صبح هم با زینبش حرفی نمی زد تو ریختی در خود، ولی من گریه کردم دور از همه، دور از علی من گریه کردم چشمم به چشم تار مادر خورد، ای وای دستم به پهلویش شبی برخورد، ای وای دیگر پی رازت نمیگردم برادر این بار هم ناراحتت کردم برادر پاشو تو که اهل محل را می شناسی فتنه گر جنگ جمل را می شناسی یک عده مأمورند آتش بر فروزند تابوت و پیکر را به یکدیگر بدوزند هنگام تشییع تنت همراه زهرا باید بگیرم چشمهای قاسمت را *** صد گرگ، آهوی چمن را دوره کردند جای حسن ابن الحسن را دوره کردند با چه شتابی بر سر او می رسیدند باهرچه میشد میزدند و می بریدند ماه حرم تا خیمه با خواهش می آمد مثل عسل، موم تن او کِش می آمد @reza_dinparvar101
تمام بار خویش را به چشم تر کشیده ام خمیده و کشان کشان عبا به سر کشیده ام میان این مسیرِکم، رسیده جان من به لب دوبار آمدم جلو، ولی سه چار بار عقب اگرچه زهر خورده ام به زور، چند خوشه ای سرم که تاب می خورد، نمیخورد به گوشه ای دگر همین نفس زدن، حریف من نمیشود دوای این جگر بجز حسن حسن نمی شود روی زمین که خورده ام به زخم من نمک نخورد کسی کنار من میان کوچه ها کتک نخورد رسیده ام به حجره و عصای دست من در است میان گوش من فقط، صدای وای مادر است ندیده چشم تار من هجومی از چهل نفر نخورده روی پهلویی، دری شکسته بی خبر سلام من به حیدر و به ناله های سد شده سلام من به فاطمه، به چادر لگد شده نخواستم که چاره ای به زخم بال و پر کنید غریب مانده ام، فقط جواد را خبر کنید جواد من بیا که بیقرار و غرق خواهشم لبی که خشکتر شده به روی خاک میکشم اگر که سینه می زنی برای کربلا بزن اگر که دست و پا زدم، حسین را صدا بزن حسین را زدند نیزه های تیز این و آن حسین را زدند با عصا و چوب خیزران حسین را زدند پیش چشم تار مادرش حسین را زدند و میکشید ناله خواهرش @reza_dinparvar101
رضا که بین خراسان، صدای او پیچید میان کوچه زمین خورد و پای او پیچید شرار زهر، خودش را روی جگر انداخت امام ما تک و تنها عبا به سر انداخت به حجره، بی نفس و قدخمیده آمده بود دراین مسیر، کشیده کشیده آمده بود گلیم خانه ی خود را کنار اگر زده است به کربلا دل زارش دوباره پر زده است سرش به دامن خاک و تنش به تاب افتاد جواد آمد و چشمش به ظرف آب افتاد جواد آمد و دردش، دوسه برابر شد گریز روضه او روضه های اکبر شد حسین، بوسه به خون، لخته های اکبر داشت ولی جواد، ز لعل پدر، سبو برداشت میان طوس رسیده به داد او پسرش میان طوس نپیچید در حرم خبرش به هم نریخته با یک اشاره پیکر او به هم نریخته خواهر، کنارِ پیکر او خلاصه بی کس اگر مانده، دست و پا نزده کسی به صورت او مُشتِ بی هوا نزده رضا شهید شد اما سرش نرفت از دست ستون پیکر او زیر چکمه ها نشکست لبش اگرچه ترک خورده، نیزه بینش نیست کسی مزاحم ذکر حسین حسینش نیست فدای آنکه به روی تنش غم ازل است هزار و نهصد و پنجاه ضربه، لااقل است فدای آنکه گلویش به درد دشمن خورد ز پشت، ضربه بی نظم و نامعین خورد زغارت تن او کسب و کار، سکه شده فدای آنکه سرِ وقت، تکه تکه شده @reza_dinparvar101
همینکه زهر، به روی جگر شرر انداخت امام هشتم ما را به چشم تر انداخت شبیه مار گزیده به دور خود پیچید عبای شانهء خود را به روی سر انداخت میان کوچه زمین خورد و یاد زهرا کرد به راه خلوت کوچه کمی نظر انداخت نشست و تکیه به دیوار خانهء خود کرد نگاهِ غرق غمش را به میخ در انداخت دوشنبه صورت زهرا میان آتش سوخت مدینه مادر او را به دردسر انداخت لگد زدند و در خانه کنده شد از جا و جان حوریه را ضربه در خطر انداخت خلاصه میوهء طوبی ز شاخه، کال افتاد خلاصه فضهء او دید که پسر انداخت اگرچه با غم مادر به سینه می کوبید... اگرچه ماتم او شعله بر جگر انداخت... نفس نفس زدن و دست و پا زدن هایش به جان شاه خراسان غمی دگر انداخت صدای آن لب خشکیده را جواد شنید رسید و اشک، به روی لب پدر انداخت اگرچه تشنه روی خاک بر زمین افتاد غم رضا همه را یاد یک نفر انداخت حسین در ته گودال، جای تنگی داشت به صورتش لگد چکمه ها اثر انداخت حسین شد نفسش تنگ و شمر، وزنش را به روی سینهء ارباب، بیشتر انداخت حسین، دل نگران کشته شد کنار حرم ز بسکه نیمه نگاهی به دور و بر انداخت حسین، پاره حصیر دهات شد کفنش عقیله را تن صد پاره از کمر انداخت غریب بود رضا، نه غریب تر ز حسین نبوده روضه اش اصلاً عجیب تر ز حسین @reza_dinparvar101
اگرچه دیده ای از من هزار شرّ و بدی نمی روم بجز این خانه، خانه ی احدی مرا دوباره بغل کن بگو سلامُُ علیک سلام حضرت سلطان! علیک معتمدی از اینکه کاسه ی من خالیَ است خوشحالم رسیده باز به این در، گدای نابلدی منم کسی که فقط زیر قول خود زده ام تویی که قید مرا مثل دیگران نزدی هزار و یک گره خوردند دست زائرها ولی ندیده کسی از ضریح، دست ردی ز خاکبوسی این در، رسیده ام همه جا بدون جلوه ی هشت تو نیستم عددی تجلیات سریع الرضا، امام رضاست کسی قبول ندارد ... بیاورد سندی! غبار جان مرا می بَرد غبار نجف مرا ببر به نجف باز، یاعلی مددی من آمدم بگذاری قدم به چشمانم زمان بی کسی ام بین خانه ی ابدی مرا دوباره رضاجان به اربعین برسان اگر بناست بیاید به پیکرم لحدی رضا تو گرچه غریبی، غریب تر نشدی نخورده جسم جوادت، بجای تو لگدی ندیده ای جلوی چشم مادرت زهرا شکاف نیزه روی پهلوی بلند قدی حسین با سر زانو کنار اکبر گفت؛ هزار تکه شده پیکرت... عجب جسدی! میان جمعیتی، جمع کردنت سخت است چقدر پیکر تو ریخت از عبا ولدی @reza_dinparvar101
یابن الحسن (عج)؛ روز آخر، حلال کن ما را ‌مستحقِّ وصال کن ما را @reza_dinparvar101
گدا می کشد حسرت و مضطر است پُر از اشک و آهِ شب آخر است محرم صفر رفته اما حسین دلم بیقرار غم مادر است @reza_dinparvar101
جان پیغمبر به دست ساعت خواب علی است لشکری ترفند از این دو برادر میخورد @reza_dinparvar101
سخت است مردی گوشه زندان بیفتد در غربت و در وادی هجران بیفتد زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد می خواند با خود روضه موسی بن جعفر تا خنده از لب های زندانبان بیفتد دور از وطن جان داده آقا تا دوباره شیعه به یاد روضه سلطان بیفتد تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند قسمت نشد تا با لب عطشان بیفتد سهواً به دندان ثنایش خورده ظرفی نه آنکه با مشت و لگد، دندان بیفتد در پادگان بوده ولی هرگز ندیده لشکر به جان پیکری بیجان بیفتد اصلاً نخورده بر قفایش خنجری کُند تا سر به دست چند بی وجدان بیفتد این روضه ی پر سوز، مخصوص حسین است اینکه غریبی گوشه میدان بیفتد شخصی به غارت بُرد عبای پاره اش را تا قیمت سوغاتی اش ارزان بیفتد از آن سلیمان زمان کی فکر می کرد انگشترش در دست ساربان بیفتد @reza_dinparvar101
گاهی هزاران برکت از کمتر شدن هاست یا دل بریدن، میوه ی دلبر شدن هاست پروانه را از شعله ی آتش نترسان چون که کمال او به خاکستر شدن هاست سردارهای ما سری افتاده دارند سر دادن ما اوّل سرور شدن هاست خاکِ لباس خاکی رزمنده هائیم خاکی شدن ها بهتر از گوهر شدن هاست آن جنگ تحمیلی، دفاعِ از حرم بود راه حسینی، راهی معبر شدن هاست دیگر نباید این علی تنها بماند وقت جهاد و موقع قنبر شدن هاست آری "شتر در خواب بیند پنبه دانه" خواب مشوّش، وارد کشور شدن هاست حس کن که جنگ است و در این خط مقدم همدل شدن ... معنی همسنگر شدن هاست در مکتب قاسم سلیمانی به والله نوکر شدن بالای سرلشکر شدن هاست ارباب، او را ارباً اربا پیش خود بُرد این جلوه ی مست علی اکبر شدن هاست مردم! در باغ شهادت باز، باز است در فتح خرمشهرها، پرپر شدن هاست جمهوری اسلامی زهراست ایران این رود، جریان همان کوثر شدن هاست زینب تماشا کرد، مادر بر زمین خورد آنچه حسن را کُشت، "میخِ در شدن" هاست اصحاب حیدر، پشت در کاری نکردند آن ترک فعل، آغاز بی مادر شدن هاست در بستر افتاد و علی تنها شد آخر بستر نه! ... این غم باعث لاغر شدن هاست در انتظار آخرین صبح ظهوریم بعضاً شروع بُرد، در آخر شدن هاست @reza_dinparvar101