نسیم فقاهت و توحید
#داستان_واقعی.... ✨ #راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_سی بعضی مواقع مهری و مینا، زینب را با خودشان به جلسات
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃
#قسمت_سی_و_یڪ
بعد از عروسی با جعفر، آرزو داشتم که ماه #محرم و #صفر توی خانه ی خودم روضه ی حضرت عباس(ع) و امام حسین(ع) و علی اکبر(ع) بگذارم و خانه ام را سیاه پوش کنم.
سالهای سال مستاجر بودیم و یک اتاق بیشتر در دستمان نبود. مدتی هم که خانه ی شرکتی به ما دادند، بابای بچه ها راضی به این کار نبود.
جعفر حتی از اینکه تمام من تمام ماه محرم و صفر را سیاه می پوشیدم، ناراحت بود.
من هر چه به اش می گفتم که من نذر کرده ی امام حسین(ع) ام و باید تا آخر عمر، محرم و صفر سیاه بپوشم، او با نارضایتی می گفت: مادرت نباید این نذر را تا آخر عمرت می کرد.
یک شب از شبهای محرم خواب دیدم در حیاط خانه شرکتی ، بزرگ شده و یک آقایی با اسب داخل خانه آمد. آن آقا دست و پایش قطع بود. با یک چوبی که در دهانش بود، به پای من زد و گفت: روسری ات را سبز کن.
من می خواستم جواب بدهم که من نذر کرده هستم و باید این دو ماه سیاه بپوشم. اما او اجازه نداد و گفت: برای علی اکبر حسین، برای علی اضغر حسین، روسری ات را سبز کن.
این را گفت و از خانه ی ما رفت. با دیدن این #خواب فهمیدم که خدا و امام حسین راضی نیستند که من بدون رضایت شوهرم دو ماه سیاه بپوشم.
خواب را برای مادرم تعریف کردم. مادرم گفت : حالا که شوهرت راضی نیست و ناراحت است ، روسری سیاه را دربیاور.
خودش هم رفت و برای من روسری سبز خرید.
سفر به مشهد برای من مثل سفر کربلا بود. دخترم #زینب هم که برای اولین بار مسافر امام رضا (ع) شده بود، سر از پا نمی شناخت.
من بارها و بارها برایش قصه رفتن به کربلا در سن پنج سالگی و نه سالگی را گفته بودم، از قبر شش گوشه ی حسین(ع) ،از قتلگاه ، از حرم عباس(ع).
زینب هم شیفته ی زیارت شده بود. او می گفت : مامان حاضر نیستم در مشهد یک لحظه بخوابم. باید از همه ی فرصت برای زیارت استفاده کنیم.
زینب در حرم طوری زیارتنامه می خواند که دل سنگ آب میشد. زنها دورش جمع می شدند و زینب برای آنها زیارتنامه و قرآن می خواند.
نصف شب در مسافرخانه مرا از خواب بیدار می کرد و می گفت: مامان پاشو، اینجا جای خوابیدن نیست. باید حرم برویم.
من و زینب آرام و بی سروصدا می رفتیم و نماز صبح را در حرم می خواندیم و تا روشن شدن هوا به خواندن #قرآن و #زیارت مشغول می شدیم.
زینب از مشهد یک سری کتابهای مذهبی خرید، کتابهایی درباره ی علایم #ظهور امام زمان(عج).
کلاس دوم راهنمایی بود،اما دل بزرگی داشت. دخترها که کوچک بودند عروسک های کاغذی داشتند. روی تکه های روزنامه عکس عروسک را می کشیدند و آن را میچیدند و با همان عروسک بازی می کردند. یک بار که زینب مریض شده بود ، برای اولین بار یک #عروسک اسباب بازی برایش خریدم.
مینا و مهری و شهلا عروسک نداشتند. زینب عروسک خودش را دست آنها میداد و میگفت: این عروسک مال همه ی ماست.
من یک سرویس غذاخوری اسباب بازی برای همه ی دخترها خریده بودم، ولی عروسک را فقط برای زینب که مریض بود گرفته بودم. اما او به بچه ها میگفت: عروسک را برای ما خریده اند.
بعد از برگشتن از مشهد، زینب #کتابهایی را که خریده بود به مهری و مینا داد. او می خواست با دادن این سوغاتی باارزش، آنها را در سفر و زیارتش شریک کند.
#ادامه_دارد....
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
@rkhanjani
به سبک فرشته ها☺️
بخش دوم:
آشنایی با پارچه های چادری
🔹قسمت دوم🔹
خب در این قسمت میخوایم با دو نوع پارچه ی خوش پوش آشنا بشیم:
🌀کرپ حریر اسود
تار و پود این پارچه با تراکم ۴۵۰ است و پارچه ای بسیار سبک وزن و در عین حال مشکی و ضخیمه، پارچه حریر اسود کرپ محصول کشور کره ، یه پارچه ی مقاومه که برای استفاده روزانه مثل حضور در دانشگاه، محل کار، بازار و … کاربرد داره. به اصطلاح بشور بپوش😁
و مناسب محل کار !
🌀کریستال
این پارچه از تراکم ۶۵۰ برخوردار است و به دلیل رنگرزی دوباره به کرپ دبل نیز در بازار معروف شده، کیفیت پارچه به شکلیه که علاوه بر وزن سبک به هیچ وجه بدن نما نبوده و همچنین به دلیل ۲ بار رنگ شدن متقال پارچه فوق العاده مشکیه، بر خلاف تصور پارچه کریستال اصل به هیچ وجه براق نیست. این پارچه به دلیل ریزشی که داره برای چادرهای مدل دار مناسب تره!
از اونجایی که چادری بودن شاید به ظاهر برای بعضیا کار سختی باشه😉
پس برای پوشیدنش با ما همراه باشید🌹😊
#پارچه_چادر
@rkhaniani
به درد هم اگر خوردیـم
قشنگ است
به شانه بار هم بُردیم
قشنگ است
در این دنیا که پایانش به
مرگ است
برای هم اگر مُردیـم
قشنگ است
@rkhanjani
مداحی آنلاین - هدایت معنوی - استاد عالی.mp3
2.2M
🌸 میلاد امام هادی(ع) مبارک
هدایت معنوی
حجت الاسلام عالی
@rkhanjani
خدایم در این دریایِ پرتلاطم روزگار،
با نگاه مهربانت، دلگرمِمان کن♥️
@rkhanjani
💌 #امام_هادے علیــہ السلام روایـت خیـلے جالبے دارند کـہ میــ؋ـرمایـند:
✨ لا تُخَيِّبْ راجيكَ فـَيَمْقُتَكَ اللّهُ وَ يُعاديكَ
كسى كـہ بـہ تو اميد بستـہ است نااميدش مگردان ، وگرنـہ مورد غضب خداوند قرار خواهى گرفـت.✅
#رفـیـق حواست باشـہ اگر روزے خدا تو رو وسیـلـہ حل مشکل کسے قرار داد ناامیـدش نکنیـ :)
#میـلاد_امام_هادے مبارک 🌿
شب بخیر 🌙✨
@rkhanjani
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«غذا دادن به یک مومن در روز عید غدیر ثواب اطعام یک میلیون پیامبر و صدیق (در راس آنها خود ائمه معصومین) و یک میلیون شهید (در راس آنها حضرت عباس و شهدای کربلا) و یک میلیون فرد صالح در حرم خداوند را دارد.»
(بحار ج۶ ص ۳۰۳)
———🌻⃟————
@rkhanjani
دست بر دامنتـ هستیم عبـایت متکان
خار در بینِ بیابان بہ عبـا مۍ چسـبد🌱'!
#امیرالمومنین_حیدࢪ 💚
———🌻⃟————
@rkhanjani
📝 #اصلاح_نفس
🔶سه راهکار مهم در #مبارزه_با_نفس
1⃣ابليس، شاگرد نفس است، اگر شما بخواهيد اين نفس را که استاد شيطان است، بکوبيد و رامش کنيد، بايد خود را فقير کنيد، [يعنی] بايد خودتان را در مقابل عظمت حضرت حق، هيچ بدانيد.
2⃣بعد از اين مرحله، مرحله شب زنده داری است. اين دو راه، راه مبارزه با نفس است.
🔸بايد نه آنقدر تنبل باشيد که مردم بگويند وبال جامعه است و نه آنقدر فعاليت در دنيا داشته باشيد که عرف بگويد چهار دست و پا افتاده روی دنيا.
3⃣اگر اراده کنی که خودت را از گناه حفظ کنی، پروردگار هم در هنگام ارتکاب معاصی، برای تو ايجاد مانع می کند.
🎙🌸آيت الله #حق_شناس (ره)
@rkhanjani
پناهیان - اطعام غدیر.mp3
3.44M
🛑🎙فضیلت عجیب اطعام دادن در روز عید غدیر
حجت الاسلام پناهیان
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
به سبک فرشته ها☺️ بخش دوم: آشنایی با پارچه های چادری 🔹قسمت دوم🔹 خب در این قسمت میخوایم با دو نوع پ
به سبک فرشته ها☺️
بخش دوم:
آشنایی با پارچه های چادری
🔹قسمت سوم🔹
🌀کن کن
پارچه کن کن از دسته پارچه های نیمه براقه والبته بسیار سبک و لطیف...
این پارچه به دلیل زیبایی و ظرافت خاص اش بیشتر مناسب مجالسهست و خب به دلیل همین ظرافت اش احتمال نخ کش شدن این پارچه زیاده!
🌀کرپ کن کن
پارچه کرپ کن کن مورد استقبال خیلی از بانوان قرار گرفته که میتونه یکی از دلایلش این باشه که👈 پشت این پارچه حالت کرپ داره ونمای روی سر بسیار زیبا است.
🌀مهاراجه
پارچه کرپ مهاراجه از جنس شناخته شده کرپه که چادری نرم، لطیف و مقاوم از این پارچه به دست میاد و با توجه به بافت ریزش هم، سَبُکه.رنگ این پارچه بسیار مشکی و ماته، همچنین بخاطر تراکم بالا به سختی چروک میشه!
خب دخترای گل🌺
امیدوارم تا الان مطالب مفیدی گیرتون اومده باشه🙃
و پیشنهاد میکنم برای کامل شدن اطلاعاتتون قسمت های بعد رو هم مطالعه کنید😉
با ما همراه باشید👋🏼
#پارچه_چادر
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_سی_و_یڪ بعد از عروسی با جعفر، آرزو داشتم که ماه #محرم و #صفر توی خانه
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃
#قسمت_سی_و_دو
💠#فصل_ششم_جنگ
هنوز در حال و هوای #انقلاب بودیم که ناغافل، #جنگ بر سرمان خراب شد.
خانه ی ما به پالایشگاه نزدیک بود. هر روز هواپیماهای #عراقی برای بمباران پالایشگاه می آمدند. دود سیاهی که از سوختن تانک فازم بلند شده بود،همه آبادان را پوشانده بود.
با #شروع_جنگ همه جا به هم ریخته بود. بعضی از مردم، همان اول خانه و زندگی و شهر را ول کردند و رفتند.
برای اینکه نگران مادر نباشم، او را به خانه خودمان آوردیم. مهرداد چند ماه پیش از شروع جنگ به خدمت سربازی رفته بود. او در مهر سال 59در شلمچه خدمت می کرد. مهران هم به عنوان #نیروی_مردمی با بچه های مسجد فعالیت می کرد.
مهری و مینا هم هر روز صبح برای کمک به مسجد پیروز مبرفتند و هر وقت کارشان تمام می شد، خسته و گرسنه بر میگشتند.
#زینب و شهلا هم به مسجد قدس و جامعه معلمان می رفتند و هر کاری از دستشان برمی آمد انجام می دادند.
برق شهر قطع بود. شب ها فانوس روشن می کردیم. من و مادرم و شهرام در خانه بودیم و دعا می کردیم.
صدای هواپیما و خمپاره هم از صبح تا شب شنیده می شد.
یکی از روزهای مهر ماه، یکی از بچه های مسجد قدس به خانه ی ما آمد و گفت: تعدادی از سربازها را به مسجد آورده اند و گرسنه اند، ما هم چیزی نداریم به آنها بدهیم.
من هر چیزی در خانه داشتیم ، اعم از تخم مرغ و گوجه و سیب زمینی، همه را جمع کردم و به آنها دادم.
#بنی_صدر که مثلا رئیس جمهور بود اصلا کاری نمی کرد. هر روز که می گذشت وضع بدتر می شد و خمپاره و توپ بیشتری روی آبادان می ریختند؛
طوری که ما صدای خراب شدن بعضی از ساختمان های اطرافمان را می شنیدیم.
اما من راضی بودم که همه ی خطرها را تحمل کنم و در آبادان بمانم.
دخترها هم بی آبی و بی برقی و خطر را تحمل می کردند و حاضر نبودند از آبادان فرار کنند. مهری و مینا برای #کمک به مسجد پیروز(مهدی موعود) در ایستگاه 12می رفتند.
در آنجا تعدادی از زن ها به سرپرستی خانم کریمی (مادر میمنت کریمی) برای رزمندگان غذا درست می کردند.
گاوهایی که در اطراف آبادان زخمی می شدند را در مسجد سرمی بریدند و زن ها گوشت ها ی آنها را تکه می کردند و آبگوشت درست می کردند و گوشت کوبیده آن را ساندویچ می کردند و به #خرمشهر می فرستادند.
مینا بارها در دلش از خدا خواسته بود که مهرداد هم از آن گوشت بخورد. اتفاقا یک بار که مهرداد از #جبهه به خانه آمد از ماجرای گرسنگی چند روزه در جبهه و گوشتی که خورده بود تعریف کرد ما فهمیدیم مهرداد همان ساندویچ های گوشت دست ساخته ی دخترها را خورده است.
مهران و مهرداد اصرار داشتند که ما همگی از شهر خارج شویم. همه دختر ها مخالف رفتن بودند .
زینب عاشق آبادان بود و تحمل دوری از آبادان را نداشت. اصلا ما جایی را نداشتیم که برویم.
در همه ی این سالها بچه ها حتی برای سفر هم از آبادان خارج نشده بودند.
بین مهران و مهرداد و دخترها سر ماندن و رفتن از آبادان، دعوا سر گرفت. مهرداد هر چند روز یک بار از خرمشهر می آمد و وقتی می دید که ما هنوز توی شهر هستیم عصبانی می شد، می خواست خودش را بکشد.
اواسط مهر ماه خیلی از خانواده ها از شهر خارج شده بودند.
#ادامه_دارد....
@rkhanjani
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#خانومها_بخوانند
👈ریتم قلب مرد با تن صدای همسرش ارتباط مستقیم داره
🔻شاید باورتون نشه ولی خانومایی که لحن صداشون بالاست به هیچ وجه برای همسرشون خوشایند نیستن
🔻وقتیکه پیش همسرتان هستید، ملایم صحبت کنید. تن صدایتان را طوری تنظیم کنید که همسرتان از صحبتکردن شما آرامش بگیرد.
🔻 از کلمات وزین و عبارات محبتآمیز استفاده کنید وگاهی با صدای کودکانه با همسرتان صحبت کنید اما نه خیلی زیاد و نه در زمان رابطه جنسی
🔻لحن آرام و استفاده از واژه های محبت آمیز مثل عزیزم . عشقم و ... معجزه خواهد کرد
❤️در یک کلام: همه چیز به لحن شما بستگی دارد...
@rkhanjani
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ...
از میان مردمانی که بذل جان کنند
یک علی بود که الحمدلله امام ما شد🌱
#بقره۲۰۷
@rkhanjani