eitaa logo
رمان کده.PDF_ROMAN
4.3هزار دنبال‌کننده
314 عکس
238 ویدیو
51 فایل
@Sepideh222 ایدی من درصورت ضرورت #رمان_کده https://eitaa.com/roman_kadeh @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رمان کده.PDF_ROMAN
510_20023024519460.pdf
12.9M
📚 ✍نویسنده: ✨ژانر: 📑خلاصه: افرا تاشچیان نوه ی تاشچیان بزرگ در یک مهمانی با اروند روبرو شده و در نگاه اول عاشق تصویر بی نقص او می شود. اما زمانی که در اتاق خواب خانه با آن مرد گیر میفتد، این روبرویی منجر به یک رسوایی بزرگ می شود! اروند کامکار ، مردی جذاب و تاجری ثروتمند که برخلاف ظاهر مبادی آداب و آرامش با هدف و برای انتقامی سخت به تاشچیان ها نزدیک شده است و چیزی نمیگذرد که خودش را همسر نوه ی کوچک بزرگ ترین دشمنش میبیند! تاشچیان ها قرار ازدواج آن ها رو ترتیب می دهند تا آبروی رفته خانواده را برگردانند بی خبر از اینکه در آینده چطور راز های قدیمی برملا خواهند شد و... @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ تشکر ویژه از شبکه ی سه بابت این تبلیغ مهم ⛔️ حکم برای آدمی که ناخن میذاره و آرایشگری که این کار رو انجام میده.... 🌷 حتما ببینید و نشر بدید
🌹 ❓ خانم از پیرمردِ دستفروش می پرسد: _این دستمال ها دونه ای چنده؟ 🔹 فروشنده پاسخ می دهد: هر کدوم دو هزار تومن خانم. ▪ خانم می گوید: _من شش تا برمی دارم و ده هزار تومن می دم یا نمی خرم و می رم. 🔹 فروشنده پاسخ می دهد: _اشکالی نداره خانم. با این که سودی برام نداره ولی این می تونه شروع خوبی برای من باشه چون امروز حتی یه دونه دستمال هم نفروخته ام و برای زنده ماندن به پولِ این ها نیاز دارم._ ▪ خانم، دستمال ها رو را با قیمتِ دلخواهِ خودش می خرد و با احساسِ برنده شدن، سوارِ ماشینِ شیکِ خود می شود و با دوستش به رستورانی شیک می رود. ▪ او و دوستش آن چه را که می خواستند سفارش می دهند. آن ها فقط کمی‌ از غذای خود را می خورند و مقدار زیادی از آن را باقی میگذارند . ▪صورتحساب را که ۳۵۰ هزار تومان بود ۴۰۰ هزار تومان حساب می کنند و به صاحبِ رستورانِ شیک می گویند که بقیه اش را به عنوانِ انعام نگه دارد... 👈 این داستان ممکن است برای صاحبِ رستورانِ شیک، کاملاً عادی به نظر برسد ، اما برای پیرمردِ فروشنده بسیار ناعادلانه است... ❓سوالی که مطرح می شود این است: چرا همیشه هنگامِ خرید از نیازمندان، باید نشان* *دهیم که قدرت داریم؟ و چرا ما نسبت به کسانی که حتی نیازی به سخاوتِ ما ندارند هستیم؟ 🔹 یک بار مطلبی را در جایی خواندم که می گفت: پدری از افرادِ فقیر، با قیمتِ بالا، اجناس می خرید، هرچند به وسایلِ احتیاج نداشت. گاهی اوقات هزینه ی بیشتری برای آن ها پرداخت می کرد. پسرش شگفت زده از او می پرسد: "چرا این کار را می کنی بابا؟ 👈 پدر پاسخ می دهد: "این خیریه ای است که در عزّت پیچیده شده است، پسر." 🌺 شما جزو افرادی هستید که برای خواندن این پیام وقت گذاشته اید و در صورتِ ارسال به سایرین، تلاشی بیشتر برای " *انسان سازی* " نموده اید... 🌹از شما سپاسگزارم.
.. <1> 💐 19/7/1401💐 _ <2> 💐29/7/1401💐 <3> 💐17/8/1401💐 _ <4>‌ 💐27/8/1401💐 _ <5> 💐11/9/1401💐 _ <6> 💐21/9/1401💐 <7> 💐10/10/1401💐 _ <8> 💐20/10/1401💐 <9> 💐26/10/1401💐 <10> 💐10/11/1401💐 <11> 💐1401/11/19💐 <12> 💐 25/11/1401💐 _ () <13> 💐13/12/1401💐 <14> 💐20/1/1402💐 <15> 💐12/2/1402💐 _____ 💐18/2/1402💐 <16> ______ <۱۷> 💐24/2/1402💐 ____________ <۱۸> 💐3/3/1402💐 ___________ 💐13/3/1402💐 _______________ َ 💐30/3/1402💐 ____________________________ َ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💐11/4/402💐 __________________________ 💐8/4/402💐 دوستان ۳نقطه : قسمت راست بالای کانال هست ضربه بزنیدوکلمه < > بزنید. پایین کانال 2تافلش بالاوپایین هست > بزنیدروش ودرگوشه راستش یک مربع هست که روش ذربین گزاشته شده ابی رنگ هست روی اون تاریخ میادبالا تاریخ قابل تغییرتاریخ داستان موردعلاقه تون واردکنیدداستان میادبالا☺️ دوستانی که متوجه نشدن آمدیم پیام بدن @Sepideh222 ایدی من درصورت ضرورت پیام دهید
510_20023024519460.pdf
12.9M
📚 ✍نویسنده: ✨ژانر: 📑خلاصه: افرا تاشچیان نوه ی تاشچیان بزرگ در یک مهمانی با اروند روبرو شده و در نگاه اول عاشق تصویر بی نقص او می شود. اما زمانی که در اتاق خواب خانه با آن مرد گیر میفتد، این روبرویی منجر به یک رسوایی بزرگ می شود! اروند کامکار ، مردی جذاب و تاجری ثروتمند که برخلاف ظاهر مبادی آداب و آرامش با هدف و برای انتقامی سخت به تاشچیان ها نزدیک شده است و چیزی نمیگذرد که خودش را همسر نوه ی کوچک بزرگ ترین دشمنش میبیند! تاشچیان ها قرار ازدواج آن ها رو ترتیب می دهند تا آبروی رفته خانواده را برگردانند بی خبر از اینکه در آینده چطور راز های قدیمی برملا خواهند شد و... @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
سلام دوستان این سرویس هاسفارشی هرکس تمایل داشت خصوصی م پیام دهد
1_1717936287.m4a
4.63M
📣 این صوت رزق شماست 📣 از آن ساده نگذرید! 💌 این‌صوت حاوی یك تقلب کوچک می‌باشد که شما را سال‌هایِ سال جلو می‌اندازد🌿 @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
🌱💫 «من از کنار ساحل چند صدف با خودم آوردم و نمی‌دانستم که سرپناه خرچنگ‌هاست! او مرا تنها گذاشت و نمی‌دانست که حضورش بزرگترین دلخوشی و پناهگاه روزهای سخت من است! من به دوستم گفتم فعلا فرصت شنیدن حرف‌هایش را ندارم، در حالی که او همان لحظه لبه‌ی پرتگاه امیدواری جهانش ایستاده‌بود و عمیقا نیاز داشت با کسی حرف بزند. ما آدم‌ها، همیشه نا آگاهانه جدی‌ترین آسیب‌ها را به هم می‌زنیم، بی‌آنکه حتی متوجه باشیم... وقت‌هایی که قلبت از حرف یا رفتار کسی شکست؛ حکایت خرچنگ‌ها را به یاد بیاور و در نظر داشته‌باش که شاید طرف مقابلت حتی خبر نداشته که تو در مقابل فلان حرف یا رفتار او تا چه اندازه آسیب‌پذیر و شکننده بوده‌ای. 🖋نرگس صرافیان