دلــآرامـــ
✿•••﴿#عشقِعلیهالسلام﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 #part_1553 - دیدی؟ سرم رو تکون دادم و گفتم: - انگا
✿•••﴿#عشقِعلیهالسلام﴾•••✿
💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜
#part_1554
به اونجایی که حافظ میگفت رسیدیم که همونموقع پلیس هم رسید و باهم کار رو شروع کردیم.
کل اون ساختمون رو محاصره کردن و با بلندگو اعلام کردن هر چه زودتر همشون تسلیم بشن تا تیراندازی نشه!
چند ساعت مونده بودیم بدون هیچ چیزی.
تنها شرط شروین این بود که من برم جلو و پلیس هم اجازه نمیداد.
بالاخره کارهای فنی رو انجام دادن و اجازه دادن داخل برم ولی تحت یه پوشش خاص!
با اینکه میدونستم اونجا صد در صد درخطرم ولی آرومتر حرکت نکردم بلکه دویدم.
خودم رو که با داخل رسوندم، شروین بلند شد وایساد همونطور که چاقو رو زیر گلوی علیرضا گذاشته بود؛ البته طرفی که نمیبرید!
- آره گولت زدم! ولی من رو میشناسی، اگه نگی پلیسها اینجا رو تخلیه کنن و حل شده،
چاقو رو چرخوند و طرف تیزش رو روی گلوش گذاشت که با شنیدن صدای "آخش" بهزور بغضم رو قورت دادم.
#ادامه_دارد•••
✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ پناهندہ﴾
#ڪپۍممـنۅع(حࢪام)‼️
#امـانٺداࢪبـاشیـم❌
💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜
【 @romankadehdalaram 】