اگر دنبال یه رمان جذاب و عاشقانه، هیجان انگیز و غمگین هستی این کانال رو بهت پیشنهاد میکنم👌🏻🤩
دیالوگ های کوتاهی از رمان👇🏻
_تویی که خیانت کردی اونم به کشورت حق نداشتی خودتو جای یه عاشق جا بزنی
_نمیتونم باهات ازدواج کنم
_پشیمون شدم
_قلبم بیشتر از همیشه درد میکرد
_دوستت ندارم
_سریع خودمو رسوندم بیمارستان
_چرا باهام بد رفتاری میکنی
_من همیشه کنارتم
_باور نمیکردم اون چیزیو که میدیدم
_محکم زدم تو گوشش
_سیاهی مطلق....
بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻
(شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی)
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
900 تایی شدیممم😍👌🏻
مبارکمون😍
بماندبهیادگاری☺️
#بسیجی🦋
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
900 تایی شدنمون مباااااااااارک😍👌🏻❤️
مبارک نباد😂😂
وی همین الان از خواب بیدار شده و گیجه🤣🤣🤣
#سرباز_زهرا 🍁
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#اشتباه_بزرگ🥀 #پارت_23 صبا: داشتم از پنجره سایت بیرونو نگاه میکردم که دیدم داوود ناراحت و اصبانی دا
#اشتباه_بزرگ🥀
#پارت_24
4 روز بعد...
اسما: باید به رسول بگم چه اتفاقی واسم افتاده، شاید پشتم بمونه...
ولی اگه احساسی تصمیم بگیره چی!
نه، اینجوری نمیشه.... باید همجیو تموم کنم...
چند روز بود رسول سایت نیومده بود، گفتن مرخصی گرفته
به رسول پیام دادم «میخوام ببینمت»
ــــــــــــ شب ـــــــــــ
رسول: به به اسما خانم🤩
اسما: میخوام باهات حرف بزنم...
رسول: جانم؟
اسما: ا....ع....م... آقای... رسول... محمودی.... ما... نمیتونیم.... باهم..... ازدواج..... کنیم😢
رسول: لبخند روی صورتم محو شد....
یع.... یعنی.... چی😳😲
اسما: اشکامو پاک کردم و جدی تر گفتم:
یعنی من دیگه دوست ندارم
نمیخوام باهات زندگی کنم
نمیخوام ببینمت
پشیمون شدمم😭
رسول: قدرت حذف زدن نداشتم همینجوری به اسما خیره شده بودم و اشک میریختم....
اسما: آقای محمودی برای سه شنبه وقت طلاق گرفتم تشریف میارید میریم همه چیو تموم میکنیم😠😢
رسول: من که معذرت خواهی کردم...
خواست حرف بزنه که دوباره ادامه دادم:
میدونم، میدونم خیلی خیلی زود قضاوت کردم ولی خب، بزار به پای.....
اسما، بهت خق میدم قهر کنی ناراحت باشی ولی جدایی بهترین راه نیست😞
اسما: برای آخرین بار رسولو نگاه کردم و رفتم... 😭
رسول: اسما رفت.... اما من همونجوری مات و مبهوت به رفتنش نگاه میکردم، یکم ازم فاصله گرفت به خودم اومدم و بلند داد زدم:
قرااارموووون اااااییین نبوووووود😭😓
اسما: سر جام وایسادم... با این حرفش انگار دنیا روسرم خراب شد....
راستم میگفت، قرارمون این نبود😞
ولی چه کنم که مجبورم😭
پاتوق:
اسما: نشسته بودم و اشک میرختم...
خدایا رسولو به خودت میسپرم...
یه کاری کن ازم متنفر بشه😭
ــــــــــــــــ
رسول: ای خدا، چرا اخه....
اسما چرا اینجوری میکنه... و بعد دستامو گذاشتم رو صورتم طوری که پنهان بشه...
(تصور کنید پاتوق یه دریاچه کوچیک داره که با سنگ دور فواره آب صندلی درست شده که رسول این اینوره اسما اونوره)
پ.ن¹:.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت حرام است🚫
کپی رمان ممنوع می باشد🚫
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#اشتباه_بزرگ🥀 #پارت_24 4 روز بعد... اسما: باید به رسول بگم چه اتفاقی واسم افتاده، شاید پشتم بمونه
اگر بنرو دیده باشید پارت 24 بیشترش واستون تکراریه😂
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
اگر بنرو دیده باشید پارت 24 بیشترش واستون تکراریه😂
به همیییننن دلللییییلللل
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
به همیییننن دلللییییلللل
تا هفته بعد پارت نداریم تا متوجه نشید اسما چشه😂😐
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#اشتباه_بزرگ🥀 #پارت_24 4 روز بعد... اسما: باید به رسول بگم چه اتفاقی واسم افتاده، شاید پشتم بمونه
#اشتباه_بزرگ🥀
#پارت_25
صبا: اسما ذهنمو مشغول کرده بود...
رفتم پیشش: سلام اسما خانوم بد اخلاق
اسما: سلام...
صبا: اسما، من میدونم با رسول بحثت شده.... بهم میگی همیچیو کامل...
اسما: چیزی نشده....
صبا: با این کبودی صورت کاملا مشخصه..
اسما: اینو که خوردم زمین...
صبا: اسما، بسه دروغ...
داوود همچیو دیده
اسما: یعنی تو پارم بوده😱
صبا: نــــــه.... برگشته پارک و دوبینارو چک کرده...
فهمیده رسول بهت تهمت زده فهمیده زده تو گوشت...
داوودم رفته در خونه رسول و زده تو گوشش🤦♀
اسما: اسم رسول که اومد سرم گیج رفت داشتم میوفتادم که صبا دستمو گرفت....
صبا: خوبی😥
اسما: خوبم...
رسول حالش خوبه؟
چیزیش نشده؟
صبا: نخیررر
اسما: زیر لب گفتم: خداروشکر....
صبا: خب؟
اسما: خب چی؟
صبا: بیا با داوود حرف بزن ارومش کن بعدم با رسول اشتی کن برو سر خونه زندگیت..
اسما: از رو صندلی بلند شدم و گفتم: دیگه نمیخوام با رسول ازدواج کنم...
صبا: چی😳
اسما: دیشب بهش گفتم...
سه شنبه میریم برای طلاق..
صبا: تو چی میگی دختررر😳
به خاطر یه سو تفاهم
اسما:.....
صبا: اسما، میدونم بخاطر رفتار رسول نمیخای جدا بشی دلیلشو بگو بهم...
اسما: خوشم نمیاد ازش، نمیخامش
صبا: مگه آدامسه نمیخایش😐😡
اسما: صبا برو بیرون...
صبا: تا نگی نمیرممم
اسما: انقدر بشین اینجا که زیر پات علف سبز بشه....
آخخخخخخخ😓
صبا: اسما اسما چیشده😥
یا حسین...
سریع زنگ زدم اورژانس..
پ.ن¹:....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت حرام است🚫
کپی رمان ممنوع می باشد🚫
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#اشتباه_بزرگ🥀 #پارت_25 صبا: اسما ذهنمو مشغول کرده بود... رفتم پیشش: سلام اسما خانوم بد اخلاق اسما
الان شما با کلی ذوق دارید خط به خط این پارتو میخونید که شاید بفهمید اسما چشه، ولی متاسفانه یه اشتباهی پیش اومده و توی پارت 26 مشخص میشه😂😂😂😂😂
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#اشتباه_بزرگ🥀 #پارت_25 صبا: اسما ذهنمو مشغول کرده بود... رفتم پیشش: سلام اسما خانوم بد اخلاق اسما
بچه ها چون پارت 24 تکراری بود یه پارت دیگه هم گذاشتم دیگه😐
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
چرا مبارک نباد😐
گفتم که در دنیای خواب بودم🤣🤣
#سرباز_زهرا 🍁
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
الان شما با کلی ذوق دارید خط به خط این پارتو میخونید که شاید بفهمید اسما چشه، ولی متاسفانه یه اشتباه
واقعا این طور بود😂😂
قیافه ام قبل خوندن این پارت:😍🥰
قیافه ام بعد خوندن این پارت:😐😑🙄
#سرباز_زهرا🍁
#استوری_سوگل_طهماسبی
#استوری_بازیگران
#سرباز_امام_زمان
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷