«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#گاندو3🐊 #پارت_8 رسول: چشمامو باز کردم دیدم رو تختم....دستم باند پیچی شده بود! این ور اونورو نکاه ک
#گاندو3🐊
#پارت_9
رسول: از دکتر محمد اجازه گرفتم و رفتم داخل....
با دیدن محمد تو اون اوضاع اشک تو چشام جمع شده بود!
براش احترام گرفتم و گفتم: سلام آقای فرمانده🥺
چیشد که اینجوری شد...
چرا اینجوری شد...
با اینکه حتی 1روز هم نشده اما ذلم واست تنگ شده
دلم واسه استاد رسول گفتنات تنگ شده
دلم واسه موقعی که میگم ایول و سریع بهم تشر میزنی تنگ شده
محمد کی بیدار میشی(بغضش تبدیل به اشک شد)
به خاطر عزیز
به خاطر عطیه خانم
بیدار شو!
قوی باش
من مطمعنم خدا به دل عزیز رحم میکنه
پاشدم و بوسه ای پیشونی سفید محمد زدم...
خداحافظ محمد جانم
ـــــــــ
فرشید: سلام سعید...رسول کوش؟
سعید: سلام پشت سرت
رسول: سلام
داوود: سلام خوبی رسول
رسول: قربانت شما خوبید
داوود و فرشید: ممنون
رسول: کجا بودید؟
فرشید: رفتیم به عزیز و عطیه خانم بگیم ماجرارو
رسول:چییی😳😱
داوود: نترس نگفتیم چی شده گفتیم یکم مریض احواله
رسول:خیلی خب..
ــــــــــــــــ فردا ــــــــــــــــــ
عبدی: دکتر اومد و گفت باید به محمد خون بدیم...
خون هیچکدوممون به محمد نخورد به جز رسول
دکتر: پس شما باهام بیا بریم خون بدیم...
ـــــــــــــ
رسول: رفتم نشستم رو صندلی
دکتر: شما کم خونی داری درسته؟
رسول: ب..له
دکتر: خب اگه خون بدی واست مشکل پیش میادا
رسول: عیب نداره اقا بگیرید
ــــــ
دکتر: خببب تموم شد میتونی بری
فقط تا رفتی سریع یه چیز شیرین بخور و بخواب چون خون زیادی رو دادی
رسول:چ..ش..م
ــــــــــ
عبدی: رسول با یه رنگ سفیدی اومد بیرون
سعید: سریع رفتم سمت رسول
رسول خوبی؟
رسول: خو...ب...م
سعید: رنگت عین گچ دیوار شده
رسول: چیز.. ی... نی.. ست😓🙂
عبدی: رسول تو برو خونه یکم استراحت کن...
رسول: نه.. اقا...
رفتم نشستم رو صندلی به محض نشستن خوابم برد.....
ــــــــــــــــ
داوود: توی این موقیت رسول از همه بیشتر ضربه خورد....
رسول خیلی با محمد رفیق بود...رفیق مهنه....مثل دوتا داداش بودن...واسه اینکه ما حسودی نکنیم بیشتر از هممون به رسول گیر میداد اذیتش میکرد اما رسول....
رسول هیچوقت به دل نمیگرفت
فرشید: داوود؟
یکم صدامو بردم بالا تا از افکارش بیاد بیرون
ددداااوووددد
داوود:ب...ب...له....
فرشید: چرا گریه کردی؟
داوود: دستی روی صورتم کشیدم خیس بود......انقدر غرق خاطرات بودم که حواسم نبوده داشتم گریه میکردم
فرشید: چیزی شده؟
داوود: چیزی نیست😢☺️
فرشید: شونه هامو بالا انداختم و نشستم رو صندلی که دیدم سعید داره با یه پلاستیک ساندویچ میاد
سعید: سلام....
بچه ها بردارید از صبح تا الان چیزی نخپردید ساعت 7 الان
داوود و فرشید: دستت درد نکنه
سعید: نوش جان...رسول بیدار نشده هنوز؟
فرشید: ن...ه
سعید: خیلی خب...من برم به اقای عبدی هم بدم
یکن چشامو چرخوندم تا بلاخره پیداشون کردم رفتم سمتشون
سلام اقا
عبدی: سلام سعید جان
سعید: اقا بفرمایید هیچی نخوردید
عبدی: ممنون پسرم
ـــــــــــــــ
رسول: نهههههه محمددددد😱😭
بیییدااااررررر شوووووو
داوود:رسول جان تموم کرده😞
رسول: نههههههههههههههههه
سعید: منو داوود دستای رسول گرفته بودیم تا نره جلو اما همش میخواست دستاشورها کنه
رسول: ولمممم کنییییییییدددددد😭
محمدددددد😭😱
فرشید: رسوووول چرااا نیمفهمیییی
محمدد تمووووووم کردهههه
رسول: نههههههه😭😱
ولم کنییییییید
داااااووود ولمممم کننننن
پااارچه رو نکشییییید رووووووش😭😭
تروووخدا ولممم کنیییییدددددد
محمممدددددددد😭😭😓
پ.ن¹: عه وا چیشد؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت حرام است🚫
کپی رمان ممنوع می باشد🚫
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#گاندو3🐊 #پارت_9 رسول: از دکتر محمد اجازه گرفتم و رفتم داخل.... با دیدن محمد تو اون اوضاع اشک تو چش
یه پارت دیگه واستون گذاشتم که تا خرخره برید تو خماری😂😂
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#گاندو3🐊 #پارت_9 رسول: از دکتر محمد اجازه گرفتم و رفتم داخل.... با دیدن محمد تو اون اوضاع اشک تو چش
😭😭😭😭😭😭😭😭خدابگم چکارت نکنه بغضم گرفت😐🤣
#سرباز_رهبر
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#گاندو3🐊 #پارت_9 رسول: از دکتر محمد اجازه گرفتم و رفتم داخل.... با دیدن محمد تو اون اوضاع اشک تو چش
عزیزای دلم شک نکنید یا خوابه یا با داد و بیدادای رسول یهو برمیگرده که احتمال اولی بیشتره😊😊
#سرباز_زهرا 🍁
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
عزیزای دلم شک نکنید یا خوابه یا با داد و بیدادای رسول یهو برمیگرده که احتمال اولی بیشتره😊😊 #سرباز_ز
ده هزار بار تا حالا تجربه کردم که میگم😂
#سرباز_زهرا 🍁
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
خو داره پارچه میکشه روش😐😭😭😂😂 #سرباز_رهبر
تو خواب نمیشه پارچه کشید؟😐
#سرباز_زهرا 🍁
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
نه 😐😂 #سرباز_رهبر
خیلی ممنون😐😐😂
#سرباز_زهرا 🍁
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
یه پارت دیگه واستون گذاشتم که تا خرخره برید تو خماری😂😂
این دیگه خماری نیست
آقا محمد و کشتی 😑🤦♀️😂
این واقعیت دیگه 🤦♀️😭😭😭🙃
#منتظر_المهدی
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
صبح بخیر😐😂 #سرباز_رهبر
من الان اومدم😐
#بسیجی🦋
#استوری_اشکان_دلاوری
#استوری_بازیگران
#منتظر_المهدی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_پندار_اکبری
#استوری_بازیگران
#منتظر_المهدی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_پندار_اکبری
#استوری_بازیگران
#منتظر_المهدی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_مجید_نوروزی
#استوری_بازیگران
#منتظر_المهدی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_وحید_رهبانی
#استوری_بازیگران
#منتظر_المهدی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_پندار_اکبری
#استوری_بازیگران
#منتظر_المهدی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_هادی_بهشتی
#استوری_بازیگران
#منتظر_المهدی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#استوری_پندار_اکبری
#استوری_بازیگران
#منتظر_المهدی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
این دیگه خماری نیست آقا محمد و کشتی 😑🤦♀️😂 این واقعیت دیگه 🤦♀️😭😭😭🙃 #منتظر_المهدی
عزیزای من اگه محمد شهید شده بود از این به بعد منو اصغر صدا کنین🤣🤣
#سرباز_زهرا 🍁