eitaa logo
روزنوشت⛈
112 دنبال‌کننده
49 عکس
41 ویدیو
8 فایل
امیدوارم روزی داستان ظهور را بنویسم.
مشاهده در ایتا
دانلود
یک مرد قد بلند را توصیف کنید. پسرک به دنبال توپ می‌دوید. از روی چاله آب رد شد. به مانعی خورد. سر بالا کرد. چشمهایش گرد شد. مرد قد بلندی روبرویش بود. با خود فکر کرد. خوش به حالش ۱-دستش به ابرها می‌رسد. ۲-راحت با فرشته‌ها سلام علیک می‌کند. ۳-با یک حرکت یقه ناظم را می‌کشد و او را می‌اندازد. ۴-چند برابر ترکه ناظم است. ۵-از آن بالا راحت گنج‌ها را پیدا می‌کند. ۶-با دو قدم به دزد‌ها می‌رسد. ۷- از رود خروشان وسط ده رد می‌شود. ۸-قدچوب‌های سقف خانه ننجون است. ۹-همه گیلاس‌های سر شاخه را‌ می‌چیند. ۱۰-نیاز به چوب بلند برای ریختن گردو ندارد. ۱۱-پسرک تخس همسایه با دیدنش خودش را خیس می‌کند. ۱۲-راحت ننجون را روی الاغ می‌گذارد. ۱۳-لامپ سوخته را بی نردبان عوض می‌کند. ۱۴-دستش به لانه کلاغ ها می‌رسد. ۱۵-از گرگ نمی‌ترسد. ۱۶- جوجه گنجشک ها را از سوراخ بالای سقف در می‌آورد. ۱۷-اندازه کوه روبروست. ۱۸-از چارچوب در رد نمی‌شود. ۱۹-در نیمکت ته کلاس هم جا نمی‌شود. ۲۰-از صخره با دو قدم بالا می‌رود. ۲۱- قیصی های پهن شده روی پشت بام را می‌بیند. ۲۲-راحت آنها را زیر و رو می‌کند. ۲۳-از چهارچوب تلم *هم بلندتر است . *( سه پایه ای که مشک دوغ را از آن آویزان می‌کنند. ۲۴-سقف سیاه چادرها را می‌بیند. ۲۵-حتی از خان هم نمی‌ترسد. ۲۶-اندازه شتر است. ۲۷-از فیل با آن خرطومش هم بلندتر ۲۸-با دستش پرنده ها را در هوا می‌گیرد. ۲۹-دیوها از او می‌ترسند. ۳۰-صدایش راحت به خدا می‌رسد. ۳۱-نردبان لازم ندارد. ۳۲-پرده خانه خان را راحت نصب می‌کند. ۳۳-دسته یونجه را بی چارشاخ بالای سقف می‌اندازد. ۳۴- می‌تواندسرشاخه های بالایی بید را قیچی کند. ۳۵-اگر شیخ بود نیاز به منبر نداشت. ۳۶-از قالی لوله شده کنار مسجد هم بلندتر است. ۳۷-دستش به چلچراغ می‌رسد. ۳۸- می‌تواندتارعنکبوتهای سقف را با دستمال پاک کند. ۳۹-اگر روز عاشورا علم را بردارد ،از علم همه روستاها بالاتر می‌رود. ۴۰-با دو قدم به ده پایین می‌رسد. ۴۱-از دار قالی هم بلندتر است. ۴۲-به نردبان می‌ماند. ۴۳-جان می‌دهد برای هافبک فوتبال ۴۴-دروازبان خوبی می‌شود. ۴۵-اگر توپ را شوت کند تا ماه می‌رود. ۴۶-دستش به بالای تور والیبال می‌رسد. ۴۷-آبشارهای خوبی خواهد زد. ۴۸-در گرگم به هوا،همه را زود می‌گیرد. ۴۹-اگر در چاه بیفتد دیده می‌شود. مرد به او خیره شده بود. روی دوزانو خم شد. دستش را جلوی صورت پسرک تکان داد. پرسید:«می‌دونی مرکز بهداشت کجاست؟» پسرک به خودش آمد. به ته کوچه اشاره کرد.:«اونجا بپیچید سمت راست.» از پشت سر به مرد نگاه کرد. ۵۰-مرد غریبه حالا چطور از در درمانگاه رد شود؟ ۵۱- لابد باید تاکمر خم شود. ۵۲- اگر خانم دکتر او را ببیند هول می‌کند. ۵۳-سرش به سقف درمانگاه می‌خورد. ۵۴-شاخه درخت چنار در چشمش فرو می‌رود. ۵۵-اصلا چه جوری در مینی بوس جا شده؟ ۵۶-احتمالا خودش را لوله کرده. ۵۷-یا مثل شاخه های بید مجنون خم شده‌. ۵۸-از شلنگ آب هم درازتر است. ۵۹-مثل طناب می‌ماند. ۶۰-اگر بخواهد آمپول بزند روی تخت جا نمی‌شود. ۶۱-پاهایش از ملافه بیرون می‌زند. ۶۲-مثل باند پارچه ای است. ۶۳-پنکه سقفی را با دست نگه می‌دارد. ۶۴-مثل شره آبشار می‌ماند. در حیطه پزشکی ۶۵-مثل سوند فولی ۶۶-یا سوند نلاتون ۶۷-سوزن و نخ بخیه ۶۸-استخوان فمور دایناسور (استخوان ران) ۶۹-باند کشی ۷۰-باند سوختگی ۷۱-عصای زیر بغل ۷۲- شلنگ آندوسکوپی ۷۳-ست سرم ۷۴-لوله آزمایش سایر مشاغل ۷۵-جرثقیل ۷۶-بالابر ۷۷-نردبان آتش نشانی ۷۸-شلنگ ماشین آتش نشانی ۷۹-نانچیکو ۸۰-غول چراغ جادو ۸۱-دوال‌پا ۸۲-تنوره دیو ۸۳-صنوبر ۸۴-مترو ۸۵-مداد رنگی در مقابل مداد شمعی ۸۶-قلم مو ۸۷-متر خیاطی ۸۸-سیم شارژر ۸۹-دوش سیار ۹۰-سایه دم غروب ۹۱-آینه قدی ۹۲-تونل شتاب دهنده ذرات ۹۳-موشک شهاب ۹۴-موشک قاره پیما ۹۵-ماهواره بر ۹۶-چاه ویل ۹۷-چوب اسکی ۹۸-قایق کایاک ۹۹-پارو ۱۰۰-چوب ماهیگیری https://eitaa.com/rooznevest
6.9M
اول گوش کنید و خلاصه‌ش را بفرستید در گروه و منتظر تمرین باشید. آفرین درختان انارِ گرامی‌. نور خدا بر شما.
. مرد خوش لباسی را در نظر بگیرید که با عصایی در دست مشغول قدم زدن است. می‌توانیم آن را در چنین صحنه هایی نشان دهیم: 🌱 پارکی زیبا، در صبحی روشن، در اوایل بهار. 🌱در کنار دریای توفانی، در غروبی دلگیر. 🌱 شب هنگام در کوچه پس کوچه‌های محله‌ای فقیرنشین. 🌱 عصر، در خرابه‌های هول‌انگیز یک قلعه‌ی قدیمی. 🌱 در کلاسی که شاگردان، ظاهر فقیرانه‌ای دارند و پوزخند می‌زنند. 🌱 در کلاسی که شاگردان، ظاهری آراسته دارند و نگرانند. 🌱 در میان آشغال‌ها و ماشین های اسقاطی بیرون شهر. 🌱در سرسرای یک قصر باشکوه. 🌱 سحرگاه، بر لبه‌ی بام یک آسمان خراش. 🌱 جلوی یک دستشویی کثیف، کنار رستورانی، در میان جاده. 🌱جلوی یک دستشویی کثیف، داخل هتلی پنج ستاره. 🌱در سالن انتظار یک فرودگاه شیک. 🌱روی خط سبقت ممنوع، در خیابانی شلوغ. 🌱میان صدها دیوانه‌ی جورواجور، در حیاط یک تیمارستان. 🌱میان زمین فوتبال، در جریان یک بازی مهم. 🌱کنار دیگی جوشان در قبیله‌ی آدم‌خواران. حداقل ۲ تا از این صحنه‌ها رو با ، پردازش کنید. توصیفات تا جای ممکن باشند... هر کدوم از صحنه‌ها میتونه از دو بند باشه تا دو صفحه.. سعی کنید بگید.. پیرمرد داره کجا میره؟ چه هدفی داره؟ وسط اون صحنه چیکار میکنه؟