بسم الله
پسرک بدجوری بدخواب شده بود. هر بار چشمش قصد کرده بود به خواب گرم شود، به جایی رسیده بودیم و مجبور شده بودم از سینه بکَنَمش. این شد که عطای روایت راویِ مزار شهدا را به لقایش بخشیدم و روی کالسکه را برگرداندم در خلاف مسیر گروهمان.
اولش فکر کردم بخشی از فضای سبز محوطه قبرستان است. کمی که نزدیک تر شدم گمانم رفت که مزار باشد. بدون اینکه متوجه زن باشم نزدیکتر شدم. برگهای سبز کوچک با گلهای صورتی، مزارِ سفید رنگ را هم ازچهار طرف احاطه کرده بودند و هم از وسط دو نیمه. تازه اینجا بود که صدای قربان صدقه های زن توجهم را جلب کرد:
« عشقِ مامان
همه کسِ مامان
جیگرِ مامان
کلوچه مامان...»
مامان را هر بار بیشتر می کشید و نازِ توی صدایش هی بیشتر می شد. تو گویی دخترک داشت دور و برش بپربازی میکرد و گهگاهی می آمد سرش را توی دامن مامان میگذاشت. مادر دلش برای دخترک می رفت و نه بلند بلند، بلکه نرم نرمک قربان صدقه اش می رفت. دست می کرد لای موهای بلندش. رونیکای کوچولو سر می گذاشت روی شانه اش و برای مادر لوس میشد و مادر فشارش میداد توی بغلش.
اما همه این ها تنهاتصویر ذهن من بود. با جاروی پلاستیکی طوسی خس و خاشاک اطراف مزار را جمع می کرد و قربان صدقه دخترک میرفت.
هدایت شده از | نَسک |
بسم الله. یک راهِ سومی میانِ حرف زدن و سکوت کردن وجود دارد و آن ادبیات است.
#جان_مکسوِل_کوتزی
هدایت شده از مجلهٔ مدام
دورهمی و رونمایی مجلهٔ مدام
مدام یک: کتاب
با حضور
#مسعود_فروتن
#احسان_عبدیپور
#فرشته_نوبخت
#مرتضی_کاردر
به صرف داستان و موسیقی
یکشنبه دهم تیرماه
شهرکتاب مرکزی
ساعت ۵ تا ۷ عصر
مشتاق دیدار همهٔ شما هستیم و دیدهٔ ما، میزبان قدمهای شماست.
منتظرتان هستیم ❤️✌️
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
هدایت شده از | نَسک |
مدام، ادبیات است.
یک گفتمان نو. یک زبان مشترک.
نتیجه انتخاباتهای پیش رو، به ادبیاتِ امروز و فردای ما بستهست. به قصههایی که نقل میکنیم. به روایتهایی که سینه به سینه میگردانیم. به وحدتی که میان جاده سنگلاخی دنیا، راه میانبُر و آسفالته نشانِ شخصیتهای داستانیمان میدهد. ادبیات راه سومی است که به آن محتاجیم. مدام ادبیات است.
بسم الله
اریک امانوئل اشمیت نمی دانم چه گذشته ای از سر گذرانده که اینطور عمیق میتواند زن ها را خوب بنویسد.
«یک روز قشنگ بارانی» داستان زنانی است که از درون، خودِ ما هستند. هلن، اُدیل، اُدیت، اِمه، اُلگا، و لیلی هر کدامشان وجهی از من بودند. بعضیهایشان بخشی از ترسهایم، بعضی ها ذوقهایم، و بعضی افکارم را داشتند.
چقدر حس نزدیکی داشتم با آدم های این پنج داستان.
#چند_از_چند
#یازده_از_پنجاه
#اریک_امانوئل_اشمیت
#شهلا_حائری
هدایت شده از گاه گدار
این دقیقهها، این نگرانیها، این ابهام درباره آینده، این تلاشهای همه جوره آدمهایی با نگاههای متفاوت، این رای پایینتر آقای جلیلی در دور اول، این رای خیلی پایینتر آقای قالیباف در دور اول، این ستادهای مردمی، این تماسهای بیستکالی، این سفرهای خودجوش تبلیغی، این تکاپوی رجال سیاسی، این بیانیههای پر تعداد شخصی، این استوریهای پر ماجرا، این رقیبهراسیها، این آمارهای بالا از تماشای مناظرهها، این عکسهای پشت شیشه ماشینها، این میتینگها، این سفرهای استانی همه کاندیداها، این پیامکهای نامزدها، این حضور سیاسی مداحها، این سخنرانیهای انتخاباتی سخنرانان معروف، این پول خرج کردنهای زیاد ستاد نامزدها، این اعلام رایها، این دعوتهای مردمی به مشارکت بیشتر، همه و همه یک معنای روشن دارند: «فرایند انتخابات در ایران سالم و واقعی است»، «رای مردم است که انتخاب میکند نه هیچ چیز دیگر» و «نظام امانتدار رای مردم است».
من از دل شلوغی استوریها و غبار انتخابات، این را میبینم. این وجهه روشن این انتخابات برای ماست، فارغ از اینکه چه کسی رییسجمهور میشود.
«اینها» را یادمان نرود.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
50.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله
این ساعات نزدیک غروب جمعه دعای سمات را به نیت پیروزی بخوانید.
یقینا کله خیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در لگدکوبِ حوادث جانِ دیگر یافتم
چون غبار از زیرِ پایِ کاروان برخواستم
ولی خداوکیلی چقدر رئیسجمهور شدن تو ایران آسونه.
یاد انتخابات شورایدانشآموزی مدارس افتادم که هرکس وعده مختلط کردن مدرسه و اردوهای خارج از کشور رو میداد رای میآورد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاصه اینکه یک جاهایی با خدا اختلاف فتوا پیدامی کنیم!
موازنه خوانی از جمله سبک های کتاب خواندن من است. اما گمان میکنم تازگی ها گندش درآمده!
وسط آدم ها و قصه هایشان احساس سردرگمی دارم.
بسم الله
شیرخوارهی من شیشه شیر نمیگیرد.
پستانک را هم، همان اوایل بیخیالش شد. با قمقمه اما دوست دارد. میگیرد.
نمی دانم مادرِ چندتا بچه بودن به این مرحله رساندهام یا این یکی بچهام انقدر گریه هایش واضح است. عموما اینطوریست که گریه گرسنگیاش را از گریه تشنگی تشخیص میدهم. گریه اوف شدن را از هم ازگریه خواب توی چشم داشتن.
تشنه اش که میشود بریده بریده گریه می کند،اما ممتد. سرعت ممتد بودن و بریدگی گریهی تشنگی اش از گریه گرسنگی بیشتر است.توی تشنگی بیقرارتر است حتی.
بدبختی اینجاست که قمقمه شباهتی غیرایمن به مشک دارد.هربار بعدِ گریه ممتد و بریده بریدهی با سرعت بیشتر، میگیرمش جلوی دهانش، قُلُپ اول را که خورد به سلام میگذرانم. سلامِ آقای تشنه لب ها را که دادم، لعن ها پشت پشت هم میآیند. همه مسببین تشنه ماندنت را پشت هم ردیف میکنم. اسم هر کدام راکه میدانم بردهام. او هنوز دارد قلپ قلپ میخورد بی که فرصت بدهد دهانه را کنار بکشم تا مجال نفسی پیدا کند. دلم هنوز آتش است. یک لعن آبدارِ دسته جمعی روانه همه مسببین هم میکنم. بالاخره سیر میشود وقتی نفس را رها میکند و لبخند میزند.
آقای کوچکِ دست به گرههایِ ما، کهنه نمی شود دردت تا مادری روی زمین است و تا شیرخواره ای نفس دارد روی زمینِ خدا. خونت می جوشد و مادرها و بچه های روی زمین را بیمه میکند.
#آقای_دست_به_گرههای_کورِ_زندگیهای_ما
#حضرت_علیاصغر
#شیرخوارگان
هدایت شده از کانال حمید کثیری
#وطن
با هر رنگ و لباسی میتوان جهاد کرد.
خدا قوت ...
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
هدایت شده از کانال حمید کثیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به حال رضا خسروی و محمد مهدی امیری غبطه میخورم. نه فقط امروز، برای همیشه ...
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
هدایت شده از حرفیخته
🏴دهم
یا رب الحسین،
به حق محل روییدن دندانهای مبارک حسین(ع)، و پرزهای چشاییاش که آب و غذا را گوارایش میکرد
(و مَنَابِتِ أَضْرَاسِي وَ مَسَاغِ مَطْعَمِي وَ مَشْرَبِی)،
به حق شاهرگ حسین(ع) و پرده قلب مبارکش
(وَ حَمَائِلِ حَبْلِ وَتِينِي وَ نِيَاطِ حِجَابِ قَلْبِي)،
به حق گوشت حسین(ع) و خون حسین(ع) و موی حسین(ع) و پوست حسین(ع) و عصب حسین(ع) و نای حسین(ع) و استخوان حسین(ع)
(وَ لَحْمِي وَ دَمِي وَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ عَصَبِي وَ قَصَبِي وَ عِظَامِي)،
به حق خواب و بیداری و سکون و حرکت و رکوع و سجود حسین
(وَ نَوْمِي وَ يَقَظَتِي وَ سُكُونِي وَ حَرَكَاتِ رُكُوعِي وَ سُجُودِ)
یا رب الحسین،
بحق الحسین (ع)،
اشف صدر الحسین بظهور الحجه...
-چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من این قدر دوستت دارم
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه خون
که رو سیاهی ما نیز راه حل دارد
#سید_الشهداء
¤ @harfikhteh
أعظَمَ اللهُ اجورَنا بمُصابِنا بِالحُسَینِ، وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ(ع)