eitaa logo
روضه حاج عباس طهماسب پور
414 دنبال‌کننده
275 عکس
451 ویدیو
10 فایل
کانال تخصصی روضه همراه با متن با نوای دلنشین #حاج_عباس_طهماسب_پور هیئت محبان الزهرا سلام الله علیها #بابل ارتباط با خادم کانال @youssof_62
مشاهده در ایتا
دانلود
👌نوکرای (امام)حسین... یکی دو روز روزه میگیرین 👌روزم بلند, طولانی،،، تشنگی بهت غلبه میکنه 🔰وقتی عطش بهت غلبه میکنه، از بچگی یاد گرفتیم فقط میگیم 😭😭 دم افطار که میشه، اول کاری که میکنی، رفع عطش میکنی 🔰اول کاریم که نوکر حسین، اول ذکری که از لبش جاری میشه میگه ✔️دم افطار که آب مینوشی میگی ✔️اما در طول روز، تشنه ای نمیتونی آب بنوشی فقط بگو 😭😭 🔻اما تو این عالم حرف از عطش میاد فقط میگیم یا 😭😭 🔺تنها شهیدی بود تو کربلا که تشنه بود ولی نمیتونست بگه 😭😭 💥مث ماهی که از آب افتاده بیرون، تلذّی میکرد ⬅️از یه طرف، رباب شرمندش شد 🤲خدا هیچ مادریو شرمنده ی طفلش نکنه ⬅️از یه طرف،شرمندگیه ابالفضل ⬅️سقای حرم بوده، پشت و پناه اهل خیام بوده 🔸باران خون گرفته و دل آسمان گرفت 🔸داغ غم تو از همه، تاب و توان گرفت 🔸وقتی شنید حرمله،نام تو هم علیست 🔸از جا پرید و قبضه ی تیر و کمان گرفت 🔸عرش خدا به لرزه در آمد که بیگناه 🔸تیری، سپیدیه گلویت را نشان گرفت 🔹تیری که استخوان گلوی تورا شکست 🔹از آن گذشت و جا به دل باغبان گرفت 🔹آنجا که آب،قیمت جان داشت،،، حرمله 🔹در خون به جای شیر، تو را از زبان گرفت 👌هر مادری برا بچش آرزو داره 👌هرمادری آرزو داره بچشو بزرگ کنه 👌هر مادری دوست داره دامادیه بچشو ببینه 😢آرزوی رباب،چیه؟؟ ⚪️بودم امید، مثل ابالفضل ببینمت ⚪️صد حیف باغ آرزویم را خزان گرفت ⚪️از چشم نیمه باز تو صد باره سوختم ⚪️خندیدنت ز مادر دلخسته جان گرفت 😔دیدی فاتحه میخونن، دست رو قبر میزارن اگه گرفتی، بیکار نباش ⬇️⬇️ ☑️سر نیزه ها، به فاتحه خوانیت آمدند ❇️یه اشاره ای بکنم ها؟؟ دقیق نمیدونستن، همه ی قبیله ها سر گرفتن برن جایزه بگیرن ❇️قبیله ی بیل دارا، دقیق نمیدونست کجای پشت خیمه علی اصغرو دفن کردن، با نیزه اومدن زمینو زیر و رو کردن، تا یکی از نیزه ها به بدن بخوره ❇️یکی از نیزه ها به بدن علی اصغر خورد 🔘سر نیزه ها، به فاتحه خوانیت آمدند 🔘وقتی که قبر پیکر تو، در میان گرفت 🔘گهواره ات کجاست؟ رقیه تکان دهد 🔘باید سراغ این یکی از ساربان گرفت 🟥یکی قبل تیرخوردنش،لالایی میخوند 🟥یکی موقعی که دفنش کرد،لالایی میخوند رباب 🟥یکیم اون موقعی که سر بالا نیزه بوده سر کوچولوی علی اصغر کجا ➖سر ابالفضل کجا ➖نیزه همون نیزه هست ✳️نیزه دارا، عرق میخوردن و مست میکردن نیزه هارو بهم میزدن ❇️گاهی وقتا سر از رو نیزه میفتاد، زیر قدم های این نانجیبا 😭 😔پیر همه بود اگرچه یک کودک بود 😔صبرش به غریبیه پدر اندک بود 😔میکرد به نی اشاره و میگفت رباب 😔ایکاش سر نیزه کمی کوچک بود 😭😭😭 علی لای لای علی لای لای علی لای لای علی لای لای ♨️بابا بیخود نبود تا به امام سجاد گفتن آقاجان مختار قیام کرد، اولین چیزی که 🔅پرسید، فرمود از حرمله چه خبر؟؟ ♻️گفت خیلیا تو کربلا جنایت کردن، چرا فقط میگید حرمله؟؟ 💯فرمود داغی که حرمله به دل ما گذاشت، احدی نذاشت 💠یکی از جاهایی که به حرمله گفتن، بگو چه کارایی کردی گفت اگه بگم در امانم؟ 🔆مختار گفت بگی نگی خونتو ریختم 💢گفت حالا که قراره بمیرم، خون به دل شما بکنم ✴️یکی از جاهایی که دلم سوخت برا حسین، اینجا بوده ✴️مادرا، وقتی میخوان نوزادشونو دست شوهرشون بدن، مخصوصاً پیش رفیقاش میخواد بره یجوری خوشکل قنداقش میکنن که شوهره خجالت نکشه بچه که قنداق میشه، دست و پاش بسته هست،،، تکون نمیخوره ◀️تیرُ رها کرد، به حلقوم علی اصغر خورده ◀️ابی عبدالله یه وقتی دستاش گرم شده، قنداقه رو گرفت اول کاری که کرد، خنجر در آورد ◀️میگه من فکر کردم این سر یه مقدار به پوست بند بوده، خواست این پوستو جدا کنه سر جدا بشه [تو فکر خودش این بوده] ⬅️گفت خوب که نگاه کردم اول کاری که کرد، بند قنداقو پاره کرد تا بند قنداق پاره شده، مث مرغی که سر میبرن این طفل شیرخواره بال بال میزد 😭 🟣شعله بر دل ماسوا مزن علی 🟣روی دست من،دست و پا مزن علی 🆔http://eitaa.com/rozehajabbas
من از غلامان سیاه کربلایم وقتی به تو رو میزنم، رو بر نگردان لطفی که دارد تربت تو، زر ندارد این خاک پایی را که دادی، زر نگردان 🍁امشب، شب علی اکبره 🍁شب جووناست 🍁مجلس جوونم باید جوون گرم کنه حُر پشیمانیم و با تو حرف داریم آقا به جان زینب از ما سر نگردان حیفت نمی آید ز ما، گریه نگیری؟! وضع بد ما را از این،بدتر نگردان خیلی برایم مادرت، زحمت کشیده آقا مرا شرمنده ی مادر، نگردان ⬅️یاد یه حرفی افتادم ✅وقتی جلو حُرُّ گرفت، گفت بزار برگردیم مدینه گفت مأمورم و معذور گفت پس بزار بریم گفت اجازه ندارم... مأمورم و معذور 💢هر چی گفت، حر امتناع کرد ✔️آقا فرمود:ثَکلتکُ اُمُک(مادرت به عزات بشینه) 👌حر یه نگاهی کرد، گفتم یا اباعبدالله... اگه هرکسی غیر تو، اسم مادرمو میاورد شمشیر برهنه میکردم همینجا جوابشو میدادم. چه کنم از مادرت ،جز خوبی نمیشه یاد کرد 😭😭 💠یوقتایی به خودمون فکر میکنیم،همینه تو خلوت، شده با خودت فکر کنی که اصلا من کجا، روضه ی امام حسین کجا؟؟ ❇️من با این آلودگیام، چی میشه هرشب خانم فاطمه زهرا دستمو میگیره میگه بیا پا روضه ی پسر غریبم حسین بشین و گریه کن 😭😭 خیلی برایم مادرت، زحمت کشیده آقا مرا شرمنده ی مادر، نگردان ما آمدیم اینبار، پیش تو بمیریم پس لطف کن مارا به خانه برنگردان من با فُراتت چند سالی هست،قهرم ای تشنه لب با آن، لبم را تر نگردان 🔸موج مزن، آب فرات 🔸رباب،غرق آتشه 🔸موج مزن آب فرات 🔸عموم خجالت میکشه من با فُراتت چند سالی هست،قهرم ای تشنه لب با آن، لبم را تر نگردان بر خیز که دور و بر زینب، شلوغ است در قتلگه هم روی از خواهر نگردان حداقل ای شمر ، پیش چشم زینب عریان مارا اینور و آنور نگردان 😭😭😭😭😭 🔰شب علی اکبر، شب خاصیه 🔰اومد بالا منبر گفت فردا شب میخوام روضه تموم بخونم یجورایی فکر مردمو درگیر این حرف کرد که روضه ی تموم این روضه خون چیه!! ✳️اومد بالا منبر، صحبتاشو کرد موقع روضه خوندن گفت: 🌐روضه رو به اینجا کشوند که آقا سیدالشهدا اومد بالا جنازه ی جوونش، علی اکبر... ❤️ از منبر پایین اومد ⭕️یکی اومد جلو گفت فلانی، بعد علی اکبر قاسم بود بعد علی اکبر، عبدالله بود، علی اصغر بود خوده امام حسین بود ⚫️شما گفتی روضه تموم... گفت تا جاییکه من میدونم و خوندم، امام حسین کنار جنازه علی اکبرش جون داده 😭😭😭😭😭😭😭 🔻فلذا اون لحظه ای که اومد کنار بدن علی اکبر، گفت تو کاری با من کردی که به غروبم نمیکشه 😭😭😭😭 سَرا رو آوردن تو بزم شراب 💯میخوام دلا آماده بشه، بعد شعر بخونم گفت دونه دونه سرهارو برام معرفی کن. این سر، سر قاسمه این سر، سر عبدالله این سر ، سر علی اصغر شیرخواره ی حسینه این سر، سر علمدار حسین، ابالفضله این سر، سر شهزاده علی اکبره ♻️تا رسید به سر علی اکبر، گفت بهم بگید اول بابارو کشتید یا پسرو؟؟ گفت مگه فرقیم داره براشما؟؟ هردوتا، سرشون جلو چشته 😭😭 گفت نه... اگه اول پسرو کشتید دیگه نیاز نبود بابارو بکشید 😭😭😭 💹به خودش آمد و فهمید که چشمش، تر بود دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود 💹تازه فهمید چه روزی به سرش آمده است یا که بهتر، چه به روز پسرش آمده است 💹پسر دست گلش را چو گل پرپر دید هر طرف را که نظر کرد، علی اکبر دید بابا ابراهیم پیغمبر.. بچشو مرتب کرد دستاشو حنا زد موهاشو حنا زد ◀️قشنگ مرتب آورد تو قتلگاه بفرمان الهی قربونی کنه پسرشو در راه خدا ⚛چاقو رو تیز کرد زد به حلقوم اسماعیل هر کاری کرد نبرید ✴️دوباره تیز کرد گفت الان اونجوری میخواستم شده هر کاری کرد، نتونست ببره گردن اسماعیلو ✳️ندا اومد یا ابراهیم قبول کردیم از شما دیگه نمیخوای ادامه بدی ‼️برگشتن پدر و پسر به خونه خانوم هاجر، مادر اسماعیل .. این چاقو که به پوست میخوره، پوستو کبود میکنه این کبودی رو که دید، گفت چه اتفاقی افتاده؟ 🔆قضیه رو ابراهیم پیغمبر توضیح داده گفت: هاجر... به فرمان الهی میخواستم پسرمو قربونی کنم که ندا اومد بسه این چاقو رو هر کاری کردم، نشد بِبُرم ⚠️جای چاقو موند رو گلوی اسماعیل ❗️روایت نوشته هاجر سه روز مریض شد. مریضیه بدی گرفت. بعد 3 روزم جون داده یه کبودی دید، طاقت نیاورد جون داده 🛑اما بدن ارباً اربا افتاده یجوری شد میخواست علی اکبرو صدا کنه، همه دشت شده بود علی اکبر 😭😭 ❤️میگفت پسرم جگر گوشم جگر بابا چه بلایی سرت آوردن؟؟؟ 😭😭😭 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas
👌مطمئن باش که مهرت نرود از دل من! 👌مگر آن روز که در خاک شود منزل من