eitaa logo
مرگ و رستاخیز
52هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
8 فایل
🍂امیرالمؤمنین علیه‌السلام:درشگفتم ازکسی که مرگ رافراموش می‌کنددرحالیکه داردمردگان رامی‌بیند! مدیریت : 👈 @mosafer_110_2 تبلیغ؛ https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝 #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج‌حنیف_طاهری_ماشاءالله_لاقوة_الا_بالله_بر_این_جلال_زهرائی_.mp3
13.62M
🔊 ماشاءالله لاقوة الا بالله بر این جلال زهرائی... 👤 حاج‌ 🌺 ویژهٔ ولادت علیه‌السلام 🌏 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
🔰(علیهم‌السلام): دنیا مانند آب دریاست که هر چه تشنه از آن بنوشد،‌ تشنه‌تر شود تا سرانجام او را می‌کشد. 📚تحف‌العقول 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📖 رمان فطرس در قتلگاه ✍ از جای خود بلند شدم و با عجله خود را به بلندترین نقطه جزیره رساندم و به آسمان خیره شدم شمیمی روح افزا به مشامم می رسید همانند نسیمی که از باغ های سیب بهشتی می وزید ستارگان آسمان پر نورتر از همیشه می درخشیدند و تعجب من هر لحظه بیشتر می شد یعنی چه اتفاقی در حال رخ دادن بود که اینگونه عالم را به خود مشغول کرده بود. ناگهان درهای آسمان گشوده شد و هزاران هزار فرشته به سوی زمین سرازیر شدند آسمان از مغرب تا مشرق پر بود از فرشتگان خدا که از نور وجودشان تمام عالم روشن شده بود با خود گفتم شاید دعاهای من مستجاب شده است و آنها برای بردن من به آسمان آمده اند اما نه این همه فرشته نمی توانستند بخاطر من آمده باشند حتما اتفاق مهمی آنها را به زمین کشانده بود آنها با سرعتی زیاد به زمین نزدیک می شدند و من آنچه را که می دیدم باور نمی کردم درست بود که قرن ها در این جزیره متروک آواره بودم اما هنوز او را می شناختم که همانند لؤلؤ و مرجان می درخشید ...... 🔻 ادامه دارد...... 🔰قسمت اول رمان👇 https://eitaa.com/rozehasrat/798 ✍ نویسنده: حسین ولی ابرقویی 🌏 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
امام علی (ع) فرمودند: 🔰 شما را سفارش می كنم كه به ياد مرگ باشيد و از آن كمتر غفلت ورزيد؛چگونه از چیزی غفلت می كنيد كه او از شما غافل نيست. 📚«نهج البلاغه، خطبه 188» 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📖 رمان فطرس در قتلگاه ✍ او جبرئیل بود که در رأس همه آن فرشتگان پرواز می کرد چهره اش آکنده از سرور و شادی بود. تعجم صد چندان شد دیگر مطمئن بودم که اتفاقی بزرگ به وقوع پیوسته است که جبرئیل با هزاران هزار فرشته به سوی زمین آمده است بی اختیار فریاد بر آوردم و او را صدا زدم جبرئیل با شنیدن فریادهای من متوجه حضورم من شد و به سوی من آمد با خود گفتم شاید این آخرین فرصتی باشد که بتوانم از این مصیبت و بلا رهایی یابم پس بی درنگ گفتم: سلام بر جبرئیل امین پیام آور وحی جبرئیل با رویی گشاده گفت: سلام بر فطرس ملک سالیان درازی است که تو را ندیده ام چه شده است که مرا به نزد خود خواندی؟ از شدت خوشحالی نمی دانستم باید چه کنم دست و پایم را گم کرده بودم چرا که قرن ها بود که با کسی سخن نگفته بودم اما حالا در مقابل جبرئیل ایستاده بودم پس می بایست از این فرصت کمال استفاده را می بردم پس بلافاصله گفتم: ای فرشته وحی سوالی دارم تو خود می دانی که من قرن هاست در این جزیره متروک سقوط کرده ام و آواره و سرگردانم تا به حال ندیده بودم که این همه فرشته به سوی زمین بیاند و این امر مرا بسیار متعجب ساخته است سوال من این است چه چیزی باعث شده است که شما فرشتگان به سوی زمین بیائید؟ جبرئیل در حالی که خندان و مسرور بود گفت: مگر نمی دانی آنچه را که همه ما منتظر آن بودیم به وقوع پیوسته است در هنگامه طلوع فجر حسین آن مولود پاک و بنده سزاوار خدا پسر علی و فاطمه و نوه رسول خدا چشم به جهان گشوده است من نیز به فرمان خدا با هفتاد هزار فرشته مامور شده ام تا به سوی زمین بیایم و به خدمت رسول خدا برسم و تبریک و تهنیت خداوند را به ایشان برسانم اکنون نیز راهی خانه فاطمه هستیم با شنیدن سخنان جبرئیل نور امیدی در دلم روشن شد با خود گفتم نباید این فرصت را از دست بدهم پس بی درنگ به جبرئیل گفتم..... 🔻 ادامه دارد...... 🔰قسمت اول رمان👇 https://eitaa.com/rozehasrat/798 ✍ نویسنده: حسین ولی ابرقویی 🌏 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📖 رمان فطرس در قتلگاه ای برادرم جبرئیل تو از حال و روز من با خبری می دانی که در این قرن ها در این مکان دور افتاده از درگاه خداوند رانده شده ام و هر روز و شب به درگاه او ناله می کنم، دلم از این تنهایی و غربت به تنگ آمده است و خواستار عفو و رحمت خدا هستم و امید به بازگشت به جایگاه خود را دارم از تو خواهشی دارم که مرا ناامید و مایوس نگردانی. جبرئیل که حال روز مرا می دید گفت: ای فطرس خواسته ات را بگو اگر در اختیارات من باشد اجابت خواهم کرد. به او گفتم: حال که به خدمت رسول خدا می روی سلام مرا به ایشان برسان و شرح حال مرا به ایشان بازگو کن و از ایشان بخواه تا نظر لطفی به من کنند چرا که ایشان پیامبر رحمت هستند. از ایشان بخواه تا مرا نزد خداوند شفاعت نمایند تا از این بلا و مصیبت نجات یابم همانگونه که انبیاء و اولیاء گذشته با توسل به نام ایشان از بلایا و گرفتاریها نجات یافتند. جبرئیل تبسمی کرد و گفت: امروز روز شادی و سرور و رحمت است امیدت به خداوند عالم باشد من نیز شرح حال تو را به رسول خدا خواهم گفت امید است که مورد عنایت ایشان قرار گیری و نجات یابی پس منتظر باش تا تو را با خبر سازم. اکنون باید به خدمت ایشان برسیم. پس با هم وداع کردیم و جبرئیل با فرشتگان خدا به سوی خانه فاطمه به پرواز درآمدند. با رفتن آنها سکوتی مرگبار تمام جزیره را در بر گرفت و من دوباره تنها شدم اما اینبار این تنهایی را دوست داشتم چرا که دلم روشن بود احساس غریبی سراسر وجودم را گرفت پس دلم را به خدای خود سپردم و مشغول راز و نیاز با معبود گشتم تا از این تنهایی به او پناه برم سر بر سجده گذاشتم و محو جمال و جبروت او شدم ..... 🔻 ادامه دارد...... 🔰قسمت اول رمان👇 https://eitaa.com/rozehasrat/798 ✍ نویسنده: حسین ولی ابرقویی 🌏 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
🔶رسول اکرم (ص) : 📛از بپرهيزيد، كه گمان، ترين دروغ است و همانگونه كه خدا به شما فرمان داده است، خدايى باشيد. ⛔️از يكديگر مجوييد، 📛[در كار ديگران] مكنيد، 📛به یکديگر نكنيد، 📛از يكديگر نكنيد، 📛با يكديگر نكنيد، 📛با يكديگر نكنيد، 📛از يكديگر ⛔️و به يكديگر نورزيد كه حسادت، همانگونه كه آتش، چوب خشك را مى سوزاند، را مى سوزاند. 📚قرب الإسناد : 29 / 94 📚بحار الأنوار : 75 / 252 / 28 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📖 رمان فطرس در قتلگاه کم کم آفتاب طلوع می کرد و نورش را در عالم پراکنده می ساخت سرم را از سجده برداشتم و نظاره گر طلوع خورشید شدم و منتظر خبری از جانب جبرئیل، ناگهان صدایی از دور مرا متوجه خود کرد انگار کسی مرا صدا می زد فطرس فطرس با عجله از جای خود بلند شدم و به دنبال صدا گشتم صدا نزدیک و نزدیکتر شد صدا از سوی دریا می آمد خوب که دقت کردم دیدم فرشته ای به سوی من می آید از شدت خوشحالی به سوی ساحل دویدم و فریاد می زدم من اینجا هستم. تا آنکه فرشته خود را به من رسانید بدون هیچ مقدمه ای گفتم: آیا تو از طرف جبرئیل امین آمده ای؟ فرشته گفت: آری من قاصد جبرئیل هستم سلام بر تو رساند و گفت: رسول خدا تو را پذیرفته اند پس شتاب کن تا به نزد ایشان برویم از شدت خوشحالی نمی دانستم باید چه کنم باورم نمی شد. تمام این قرن ها و تنهایی ها از جلوی چشمانم عبور می کرد آیا لحظه رهایی فرا رسیده بود؟ فرشته گفت: ای فطرس درنگ کن که رسول خدا منتظر تو هستند دستت را به من بده تا تو را به نزد ایشان ببرم. دستم را در دست او گذاشتم و به پرواز درآمدیم پروازی که سالها از آن محروم بودم. به اوج آسمان که رسیدیم نگاهی به آن جزیره انداختم که قرن ها در آن ساکن بودم و چه بلایا و مصیبت هایی که متحمل نشده بودم با خود می گفتم شاید این قرن ها کفاره من و آزمونی برای آینده من بوده باشد پس دل را از آنجا کندم و خود را به دست تقدیر سپردم. در چشم به هم زدنی خود را مقابل خانه فاطمه دیدم باورم نمی شد که قرار است به خدمت رسول خدا برسم اما حقیقت داشت. جلوی خانه پیامبر تا چشم کار می کرد پر بود از فرشتگان خدا که تا آسمان صف کشیده بودند و هلهله می کردند از میان آنها عبور کردیم دلشوره عجیبی داشتم بوی عطرهای بهشتی خانه را پر کرده بود و نداهای بهشتی از گوشه و کنار آن به گوش می رسید. در این ازدحام فرشتگان ناگهان لعیای فرشته را دیدم...... 🔻 ادامه دارد...... 🔰قسمت اول رمان👇 https://eitaa.com/rozehasrat/798 ✍ نویسنده: حسین ولی ابرقویی 🌏 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
✍️امام علی علیه السلام: 🔹 کسی که مقصدی غیر خدا داشته باشد، گم شود. 📚غرر الحکم حدیث ۵۹۰۷ 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📖 رمان فطرس در قتلگاه لعیای فرشته را دیدم که به همراه دیگر فرشتگان عزم بازگشت به آسمان را داشت او زیباترین فرشته خدا بود که در بین تمام آنها سرآمد بود سلام کردم و گفتم: درود خداوند بر تو ای زیباترین فرشته خدا آیا شما هم به اذن پروردگار برای تبریک آمده اید؟ لعیا گفت: سلام بر تو ای فطرس من به همراه تنی چند از فرشتگان به دستور خدا به سوی فاطمه آمدیم تا در هنگام ولادت حسین در کنار او باشیم و او را تنها نگذاریم اکنون که حسین متولد شده است ما نیز به سوی جایگاه خود می رویم. و به همراه همراهان خود به سوی آسمان عروج کردند. بعد از کسب اجازه از رسول خدا به خدمت ایشان رسیدیم سلام کردم و جواب آن را نیز شنیدم منتظر بودم تا ایشان دست به دعا بردارند و مرا نزد خدا شفاعت کنند اما دیدم که رسول خدا با دست خود به طفلی که در گهواره خوابیده بود اشاره کردند. تا نگاهم به آن طفل افتاد تمام ارکان بدنم به لرزه درآمد باورم نمی شد منی که تا روز گذشته در آن جزیره متروک تنها و سرگردان بودم اکنون در خانه فاطمه و علی در محضر رسول خدا در کنار حسین هستم بارها تمثال او را در عرش خدا دیده بودم او ستون عرش الهی و سبب خلقت بود، مات و مبهوت به حسین خیره شده بودم در همان زمان اندک انس عجیبی به او پیدا کرده بودم رسول خدا فرمودند: ای فطرس راه نجات تو حسین است. با شنیدن این سخن ولوله ای در میان فرشتگان افتاد عرض کردم: یا رسول الله باید چه کنم؟ ایشان فرمودند: به سوی حسین برو اگر می خواهی خداوند از خطا و اشتباه تو درگذرد و به جایگاه خود بازگردی بال های ریخته و شکسته ات را به حسین بسپار و با آنها او را لمس کن و از خداوند بخواه تا بحق این مولود مبارک از تو بگذرد چرا که حسین باب نجات است. با شنیدن این سخنان به سوی حسین رفتم چقدر نورانی بود هیبت و عظمتش همانند پدر و جدش بود. جبرئیل گهواره جنبان او بود و با نواهای بهشتی برایش می خواند. محو تماشای او شدم اصلا فراموش کرده بودم برای چه به آنجا آمده بودم همانطور که به حسین خیره بودم ...... 🔻 ادامه دارد...... 🔰قسمت اول رمان👇 https://eitaa.com/rozehasrat/798 ✍ نویسنده: حسین ولی ابرقویی 🌏 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
امام رضا علیه السلام: 🔹آنکه از خدا موفقیت بخواهد اما تلاش نکند خود را مسخره کرده است. 📚معدن الجواهر ۱:۵۹ 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📖 رمان فطرس در قتلگاه همانطور که به حسین خیره بودم چشمان خود را گشود تا به خودم آمدم دیدم مرا می نگرد و با نگاهش مرا به سوی خود می خواند. بال های ریخته و شکسته ام را باز کردم تا حسین را در آغوش بگیرم و آنها را به قنداقه آن مولود خجسته بمالم اما نگاهم مجذوب حسین بود ناگاه صدای فرشتگان را شنیدم که مشتاقانه مرا به تعجیل در این کار می خواندند. حسین لبخند می زد، با دیدن تبسم حسین بال های خود را به کشتی نجات حسین سپردم. بوی سیب مشامم را پر کرد. نمی توانستم نگاهم را از حسین بردارم انگار تازه خلق شده بودم تمام ناراحتی ها از من دور شده بود نمی توانستم از حسین دور شوم تا آنکه صدای تکبیر و شادی فرشتگان مرا به خود آورد. بال هایم همانند چتری برافراشته شده بود از شدت خوشحالی به سجده افتادم و از درگاه خداوند منان به خاطر عنایتی که به سبب حسین بر من شده بود سپاسگزاری کردم سپس از جای خود برخاستم و حسین را در آغوش گرفتم و با بالهای خود او را نوازش کردم و از رسول خدا بابت لطفی که در حق من نموده بودند تشکر کردم. فرشتگان به من تبریک گفتند و مرا در آغوش گرفتند رسول خدا فرمودند: ای فطرس تو آزاد شده حسین هستی پس با خیالی آسوده به جایگاه خود بازگرد و مشغول خدمت به پروردگار باش. از شدت خوشحالی سر از پا نمی شناختم و برای بازگشت لحظه شماری می کردم. دیگر زمان بازگشت فرا رسیده بود و فرشتگان آماده عروج بودند و مرا به سوی خود می خواندند امام من نمی توانستم حسین را رها کنم تمام توجه ام به او بود و از اینکه باید او را ترک می کردم اندوهناک بودم. حسین در آغوش رسول خدا بود و با جبرئیل مشغول به نجوا رسول خدا را می دیدم که مدام اعضاء و جوارح حسین را می بوسید و با جبرئیل سخن می گفت دلهره ای عجیب وجودم را گرفت می دانستم که رازی در این بوسه های عاشقانه رسول خداست اما نمی دانستم چیست...... 🔻 ادامه دارد...... 🔰قسمت اول رمان👇 https://eitaa.com/rozehasrat/798 ✍ نویسنده: حسین ولی ابرقویی 🌏 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️خطری به نام تَبَرُّج که چادری و غیرچادری، مذهبی و غیر مذهبی نمی‌شناسد. 🎙 🌏 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
🔺حلول ماه معبود و میعاد عبادت‌های عاشقانه مبارک باد 🌏 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
ec4beed1c5e1d1b453b1234441a90cb779ef00b4_۲۰۲۲_۰۴_۰۲_۱۳_۲۵_۳۷_۹۳۲.mp3
532.7K
🕋 توصیه ای کار ساز در شب اول ماه مبارک رمضان🌙 🎙 استاد پناهیان اللهم عجل لولیک الفرج 🌏 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥دعای خاص امام زمان(عج) برای مؤمنین 🎙 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
🌹دعای روز اول ماه مبارک رمضان📿 🌏 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃 🌺 🔰 بعضی از مردم برای اینکه نمازشون رو اول وقت بخونن، تا اذان صبح رو دادن، شروع به نمازخوندن می‌کنن. 📛 درحالی‌که این ممکنه درست نباشه. ✍️ مؤسسه موضوع‌شناسی احکام تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده که اذان رادیو و تلویزیون براساس نظر بسیاری از مراجع دقیق نیست و برای خوندن باید هشت دقیقه از اول اذان بگذره و بعد، نماز بخونیم. البته برای روزه بهتره که احتیاط کنیم و همون موقع که تلویزیون اذان می‌گه، دیگه چیزی نخوریم. ⭕️ نکته: در رساله نماز و روزه رهبری اومده که نماز ده دقیقه بعد از اذان رادیو و تلویزیون خونده بشه. ⭕️ نکته مهم: نوع محاسبه در تقویم باد صبا رو اگه به جای «مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران» روی «مؤسسه لواء قم» بگذارین، اینا توش رعایت شده. 📚سایت مؤسسه موضوع‌شناسی؛ مقام معظم رهبری، رساله نماز و روزه. 🌏 👈کانال مرگ و رستاخیز 🆔 @rozehasrat