eitaa logo
اشعار روضه های مکتوب
1.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
9 ویدیو
1 فایل
انشاالله به مرور در این کانال اشعار مدح و مرثیه اهل بیت قرار داده خواهد شد. متون مرثیه آل الله را در کانال روضه های مکتوب ببینید: https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار بعد شهادت👇👇👇
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ گاهی بیاد زخم تنت گریه میکند یا با حسین و با حسنت گریه میکند یا گوشه ای نشسته و همراه تک تک گل های سرخ پیرُهنت گریه میکند @hosenih با شب سیاه پوش غمت می شود هنوز با روضه های دل شکنت گریه می کند دستی به دستگیره ی در دارد و هنوز یاد نفس نفس زدنت گریه میکند با اینکه سوخت از تب بی مادری ولی دارد به یاد سوختنت گریه میکند @hosenih از بس که روضه دار غم سینه ات شده دختر نگو که سینه زنت گریه میکند "من نیستم، ببوس، بجایم گلوی او..." همواره یاد این سخنت گریه می کند ⏹ © کانال "حسینیه؛ @hosenih 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در ایتا https://eitaa.com/madareshohada
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ با ما چه کرده داغ پیمبر نداشتن در سوگ یار بودن و یاور نداشتن دنیا عوض شده ست ، وگرنه پس از نبی قرآن کجا و سوره ی کوثر نداشتن؟ @hosenih عادت شده ، پس از شب تشییع مصطفی باری ز شانه های علی برنداشتن ظلمی کجا بزرگتر از این که در غدیر حق را به چشم دیدن و باور نداشتن باید به داغ فاطمه این را اضافه کرد درد امیر بودن و لشکر نداشتن @hosenih دنیا بدون عطر دعاهای فاطمه محکوم شد به یاس معطر نداشتن اشک حسین و داغ جگرپاره ی حسن با ما چه کرده غصه ی مادر نداشتن عادت نمی کنیم به این بغض و گریه ها این روضه شهره است به آخر نداشتن حالا به فکر غربت هرروز و هرشبم در فکر ناله های جگرسوز زینبم ⏹ به نقل از کانال "حسینیه؛ @hosenih 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ همسايه ها ، مَردُم ، دگر راحت بخوابيد زهراي من رفته سفر راحت بخوابيد آن دختري كه باعث آزارتان بود مهمان شده نزد پدر راحت بخوابيد @hosenih با دست خود هستي خود را دفن كردم شد پير خيبر بي سپر راحت بخوابيد ديگر نمي آيد صداي آه آهش از درد پهلو تا سحر راحت بخوابيد فكر خبر بوديد از بيمار بدحال جان داد زهرا بي خبر راحت بخوابيد @hosenih بانوي من با سينة مجروح رفت و ... من ماندم و اين ميخِ در راحت بخوابيد حورية انسيه كه سيلي نمي خواست كشتند او را در گذر راحت بخوابيد باخنده هستيِ مرا آتش كشيدند دامان زهرا شعله ور راحت بخوابيد @hosenih دل تنگم و ديدار يارم مي روم من هر نيمه شب با چشم تر راحت بخوابيد ⏹ © کانال "حسینیه؛ @hosenih 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در ایتا https://eitaa.com/madareshohada
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ هر گوشه ببین نشانه‌ی دلتنگی‌‌ست هر لحظه‌ی من بهانه‌ی دلتنگی‌ست @hosenih زنده‌‌ست تمام خاطراتت مادر این خانه پس از تو خانه‌ی دلتنگی‌ست ⏹ به نقل از کانال "حسینیه؛ @hosenih 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ قرار من چه کسی بعد تو قرار علیست پس از تو بانوی خانه! که خانه دار علیست تو جسم و جان منی بین قبر خوابیدی و این مزار، مزار تو نه مزار علیست @hosenih دلیل خیسی این خاک، اشک نیست فقط کمی هم از عرق روی شرمسار علیست تو یاس بودی و در باغ، پرپرت کردند عجیب نیست اسیر خزان، بهار علیست پس از تو آنچه سپید است گیسوی حسن است پس از تو آنچه سیاه است روزگار علیست @hosenih غذای دیشبمان دستپخت زینب بود چنان تو و پدرت، دخترت کنار علیست دری که سوخته، دارد هنوز می سوزد چرا که مستمع روضه های یار علیست منم که ماندم و لبخند و طعنه ی یک شهر وگرنه خانه ی تو نزد کردگار علیست @hosenih به روی شانه ی تو چند موی سوخته بود نه موی سوخته بلکه طناب دار علیست ⏹ کانال"حسینیه؛ @hosenih 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ گُفتم که؛ بِمان همیشه... یارَم باشی هَر لَحظه ی زندگی کِنارم باشی @hosenih حیدر وسطِ مَعرِکه تَنها مانده بَرخیز دوباره ذوالفَقارم باشی ⏹ کانال "حسینیه؛ @hosenih 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
خداحافظ ای زخم بر دل نشسته خداحافظ ای یار پهلو شکسته خداحافظ ای رونق آشیانم خداحافظ ای قوت زانوانم خداحافظ ای جسم بی جان زهرا خداحافظ ای ماندہ در کوچه تنها خداحافظ ای گریه های شبانه خداحافظ ای بانوی بی نشانه خداحافظ ای داغ در دل نهفته خداحافظ ای موی آتش گرفته خداحافظ ای خاطرات غم یار خداحافظ ای خون ماندہ به دیوار خداحافظ ای یار در خون تپیدہ خداحافظ ای یاور قد خمیدہ خداحافظ ای یاور مهربانم خداحافظ ای مادر کودکانم @marsiyeeh خداحافظ ای زخم بر دل نشسته خداحافظ ای یار پهلو شکسته خداحافظ ای رونق آشیانم خداحافظ ای قوت زانوانم خداحافظ ای جسم بی جان زهرا خداحافظ ای ماندہ در کوچه تنها خداحافظ ای گریه های شبانه خداحافظ ای بانوی بی نشانه خداحافظ ای داغ در دل نهفته خداحافظ ای موی آتش گرفته خداحافظ ای خاطرات غم یار خداحافظ ای خون ماندہ به دیوار خداحافظ ای یار در خون تپیدہ خداحافظ ای یاور قد خمیدہ خداحافظ ای یاور مهربانم خداحافظ ای مادر کودکانم @marsiyeeh خداحافظ ای زخم بر دل نشسته خداحافظ ای یار پهلو شکسته خداحافظ ای رونق آشیانم خداحافظ ای قوت زانوانم خداحافظ ای جسم بی جان زهرا خداحافظ ای ماندہ در کوچه تنها خداحافظ ای گریه های شبانه خداحافظ ای بانوی بی نشانه خداحافظ ای داغ در دل نهفته خداحافظ ای موی آتش گرفته خداحافظ ای خاطرات غم یار خداحافظ ای خون ماندہ به دیوار خداحافظ ای یار در خون تپیدہ خداحافظ ای یاور قد خمیدہ خداحافظ ای یاور مهربانم خداحافظ ای مادر کودکانم @marsiyeeh 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
تا نهان زیر گِلت ای گل رعنا کردم نفسم تنگ شد و مرگ تمنّا کردم اینکه در خاک نهادم تن پاک تو نبود جان خود را در دل شب دفن بصحرا کردم تا ندانند که یار من مظلوم کجاست دل شب رو بسوی قبر تو تنها کردم تو شدی کشتة من، من نشدم حامی تو که کتک خوردی و در کوچه تماشا کردم بس که تنها شده‌ام نیمة شب در دل چاه سر فرو برده‌ام و عقدة دل وا کردم بجز از قاتل تو مردم این شهر همه پشت کردند به من روی به هر جا کردم زینبت جای تو میکرد ز رخ اشکم پاک هر زمان گریه ز هجران تو زهرا کردم مردم و زنده شدم لحظه به لحظه صد بار تا وصایای تو را یکسره اجرا کردم غم دل با که بگویم که بخندد به دلم منکه زخم دل خود با تو مداوا کردم بامیدی که اجل سوی تواَم بازآرد لاجرم صبر در این ماتم عظمی کردم تا بسوزد به عزای تو دل عالم را من به «میثم» جگر سوخته اعطا کردم حاج غلامرضا سازگار 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
من با دم تیغم شهادت آفریدم در فتح خیبر قلب مرحب را دریدم چون کوه بنشستم بروی سینۀ عَمر مردانه آن خصم خدا را سر بریدم یکروز در جنگ اُحد خوردم نود زخم دریای لشگر را به خاک و خون کشیدم یک لحظه زانویم نلرزید و به گوشم خود لافتی الاّ علی از حق شنیدم یکدم نیاوردم ز محنت خم به ابرو یکعمر در کام بلاها آرمیدم با آنهمه وقتی که زهرایم زمین خورد جان دادن خود را به چشم خویش دیدم آن شب زمین خوردم که دور از چشم مردم دنبال تابوت عزیز خود دویدم با آنکه همچون آسمان بودم مقاوم مثل هلال از غصّۀ ما هم خمیدم یا فاطمه شرمنده ام از اینکه امشب با دست خود خشت لحد بهر تو چیدم «میثم» گنهکار است امّا شاعر ماست یا رب ببخش او را به زهرای شهیدم حاج غلامرضا سازگار 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
بیتو در چشم من ای چشمِ مرا بینایی آسمان زشت شده با همۀ زیبایی تویی و گلشن سر سبز بهشت و پدرت منم و خانۀ آتش زده و تنهایی از نماز شب و آوای دعای زینب حجره ات گشته پر از زمزۀ زهرایی با که این قصّه بگویم که پس از مرگ رسول من شدم خانه نشین و تو شدی صحرایی ایستادی در خانه ز پی یاری من دیدم آنجا نبود دست تو را یارایی زدن فاطمه در خانه به نزد دو پسر وای از اینهمه بی باکی و بی پروایی جگرم خون شده یا رب چه تناسب دارد سیلی دیو و رخ انسیة الحورایی ای جوانمرگ علی کوه ستم با تو چه کرد که دو تا سرو قدت گشت بدان یکتایی کاش آن روز که بر بازوی تو ضربه زدند می گرفتند ز چشمان علی بینایی تا دم مرگ عزا دار توام یا زهرا ای عزدار تو هر شیعۀ عاشورایی چشم «میثم» همه جا در غم زهرا گردید نیست در حشر به جز اشک ورا دارایی حاج غلامرضا سازگار 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
الهی چشم دشمن هم نبیند آنچه من دیدم که پامال خزان تنها گلم را در چمن دیدم چراغ آرزوهای مرا کشتند در خانه سیه تر روز خود از شب در این بیت الحزن دیدم چگونه زنده مانم منکه تنها یاور خود را بزیر تازیانه با دو چشم خویشتن دیدم نگاهم بود بر دست مغیره رو چو گرداندم گشودم چشم و سیل اشک در چشم حسن دیدم کنار خانه زهرای مرا کشتند و بعد از آن به مسجد قاتل او را به اشکم خنده زن دیدم درون سینه آن مظلومه رازی داشت سر بسته که من آثار آنرا آشکار از پیرهن دیدم نمی گویم چه آمد بر سرم آنقدر می گویم که مرگ خویش را هنگام غسل آن بدن دیدم الهی جان من با آه من از دل برون آید که آنشب لالۀ خونین خود را در کفن دیدم به مظلومّی من تا عمر داری گریه کن «میثم» که عمری خویش را تنها میان انجمن دیدم حاج غلامرضا سازگار 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد به طفلی رخت ماتم در برم کرد الهی بشکند دست مغیره که در این آستان بی مادرم کرد گُل من چون تو را در گِل بپوشم زهجران تو خون دل بنوشم در ایام جوانی قسمتم شد که تابوت تو را گیرم بدوشم دعائی زیر لب دارم شبانه تو آمین گوی ای ماه یگانه الهی هیچ مظلومی نبیند عزیزش را به زیر تازیانه بیا با هم ناز شب بخوانیم دعای دل بتای و تب بخوانیم کتاب قِصّۀ غم های خود را نهان از دیدۀ زینب بخوانیم به خاک افتاده جسم اطهرش بود به روی دامن فضّه سرش بود میان آن همه رنج و غم و درد به فکر غصّه های شوهرش بود همه عهد خدا بشکسته بودند علیه ما بهم پیوسته بودند از آن، در خانه ام از پا فتادم که دست شوهرم را بسته بودند شرار دل به گردونم بریزد به دامن اشک گلگونم بریزد پس از مرگ تو چشمم مانده در راه که قاتل آید و خونم بریزد پس از تو همچنان مرغ اسیرم که هم از لانه هم از دانه سیرم به جان باغبان ای گل دعا کن که امشب در قفس تنها بمیرم غمت برده زدل تاب و توانم تو رفتی من چرا باید بمانم گلویم آنچنان از گریه بسته که نتوان بهر تو قرآن بخوانم چرا شب غم ما را سحر نمی آید چرا زیوسف زهرا خبر نمی آید عزیز فاطمه مهدی بیا به محفل ما مگر به محفل مادر پسر نمی آید حسینم این همه بر سینه آذرم نزنید نمک به زخم دل درد پروروم نزنید در این مدینه همین جا سر مرا ببرید غلاف تیغ به بازوی مادرم نزنید رسد آهسته آوایت مرا بر گوش جان مهدی کنار در، ستادی یا میان دوستان مهدی؟ به قربان صدای دلربایت گردم ای مولا بیا بر مادر مظلومه ات قرآن بخوان مهدی چرا بال و پر ما راشکستی نهال بی بر ما را شکستی الهی بشکند قنفذ دو دستت که دست مادر ما را شکستی نگاه نور عینت آتشم زد تماشای حسینت آتشم زد تنت را در کفن پیچیدم آن شب سکوت زینبینت آتشم زد نخلی که شکسته ثمرش را نزنید مرغی که زمین خورده پرش را نزنید دیدید اگر که دست مردی بسته دیگر در خانه همسرش را نزنید بر سوخته باغ ما دگر سر نزنید این خانۀ آتش زده را در نزنید از ما گذشت، مادری را دیگر در خانه به پیش چشم دختر نزنید حاج غلامرضا سازگار 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
تا تیر غمت قلب مرا کرده نشانه آتش کشد از هر نفسم بی تو زبانه بردار سر از خاک غم ای ماه یگانه اطفال تو بیدار نشستند به خانه گویند پدر، مادر ما آمده یا نه تنها نه زداغ تو همین بال و پرم سوخت آنگونه زدم ناله که پا تا بسرم سوخت خورشید صفت ماه زآه سحرم سوخت تنها نه سراپای وجودم جگرم سوخت از بس که کشیدم زجگر ناله شبانه بی همدمم و همدم شام و سحرم رفت زهرای جوان همسر نیکو سیرم رفت از دل نرود گر چه زپیش نظرم رفت رکن دگرم همره رکن دگرم رفت ای کاش روانم شود از جسم روانه ای خاک چه شد همدم رنج و محن من کو مادر دلسوز حسین و حسن من کو هم سخن زینب شیرین سخن من عالم همه جا آمده بیت الحزن من تا گشته نهان زیر گل آن ماه یگانه یک عمر به هر مهلکه من پای نهادم چون رعد خروشیدم و چون کوه ستادم یک لحظه به آن مهلکه ها پشت ندادم اما به غم مرگ تو از پای فتادم از پای درانداخت مرا بی تو زمانه با یاد تو بر شرح غمم خاتمه ای نیست در هجر تو گر جان بدهم واهمه ای نیست مرگ است حیاتی که در آن فاطمه ای نیست خاموشم و بعد از تو مرا زمزمه ای نیست زندان سیاهم شده بی روی تو خانه برخیز و بیفکن به سوی ما نظری را با ما به سرآور شب تاری، سحری را بین دختر بی مادر خونین جگری را چون می گذرد جوجۀ بی بال و پری را گر مادر او باز نگرد سوی لانه حاج غلامرضا سازگار 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
گل پژمرده از بیداد، مادر خزان آخر به بادت داد، مادر خودم دیدم که بابا با گُل اشک تو را در زیر گل بنهاد، مادر خودم دیدم که از زندان سینه نمی‌شد ناله‌اش آزاد، مادر خودم دیدم که دنبال جنازه حسینت از نفس افتاد، مادر خودم دیدم حسن می‌سوخت چون شمع که شد آب و نزد فریاد، مادر ز جا برخیز ای غمخوار بابا که بابا گشته دشمن شاد، مادر شب تاریک و تشییع جنازه مرا کی می‌رود از یاد، مادر؟ تو خفتی دست بابا را گرفتند گهی سلمان گهی مقداد، مادر به «میثم» گفته‌ام بنویس بنویس حاج غلامرضا سازگار 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
ای با تمام هستی خود یاور علی در بیت وحی حامی و هم سنگر علی چون شد که در بهار جوانی خزان شدی ای یاس مصطفی گُل نیلوفر علی با دفن مخفیانه ی تو در دل زمین هفت آسمان خراب شده بر سر علی وقتی نفس به قلب تو پیچید پشت در می خواست روح، پر زند از پیکرِ علی با تازیانه اجر رسالت به دست تو تقدیم شد به پیش دو چشم تر علی در لحظه ای غروب غم انگیزِ مرگِ تو گویی رسیده بود شب آخر علی دست خدایی تو چو از کار اوفتاد نیرو گرفت خصم ستم گستر علی یارب چه می شود که گذارم به باغ وحی صورت به قتلگاه گُل پرپر علی وقتی که گوشواره زگوش تو شد جدا افتاد لرزه بر بدن دختر علی ای اولین شهیده ی راه علی بمان آخر به خاطر دل غم پرور علی ای طایر شکسته پر بوستان وحی اینقدر بال بال مزن در بر علی «میثم» بر آستان ولایت نظاره کن بی فاطمه شکسته شده محور علی حاج غلامرضا سازگار 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
ای مسجد النبی گل نیلوفرت چه شد؟ یاس کبود سوخته ی پرپرت چه شد؟ ماه غروب کرده ی پیش از غروب عمر خورشید اوفتاده به پشت درت چه شد؟ ای آستان وحی که آتش زده تو را؟ ای باب جبرئیل امین کوثرت چه شد؟ ای مادر حسین و حسن تربتت کجاست ای بحر عصمت نبوی گوهرت چه شد؟ ای میر بدر و صف شکن خیبر و اُحد با من بگو شهیده ی بی سنگرت چه شد؟ ای همسر رسول خدا از علی بپرس داماد داغدیده ی من، همسرت چه شد؟ با من بگو مدینه در آن کوچه های تنگ با حسن آفتاب خدا منظرت چه شد؟ ماهی که خاک ریخت علی روی آن کجاست خورشید روی سینه ی پیغمبرت چه شد؟ «میثم» به سان شمع بسوز و سپس بپرس پروانه ی همیشه ی مولا، پرت چه شد؟ حاج غلامرضا سازگار 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ می‌شویمت که آب شوم در عزایِ تو یا خویش را بخاک سپارم بجای تو قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو @hosenih گر وا نمی شدند گره های این کفن دق مرگ می شدند زِ غم بچه های تو خون جای آب می چکد از سنگِ غسلِ تو خون می چکد که زنده کند ماجرایِ تو در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو گُم شد میانِ خنده یِ مَردُم صدایِ تو در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد هر کس که بود نیمه شبی در دعایِ تو @hosenih حالا زمانِ غسلِ تو فهمیده ام چرا رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو تنها نه جای دست و زخم و کبودی است آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
مي شويم روي تو را فاطمه جان ز اشك تنهائي خيز و بين حال منِ خانه نشين شده تماشائي (اي بود و نبود من اي ياس كبود من)2 نشسته غم به دلم ز روي تو خجلم مشو ز ديده نهان نرو تو فاطمه جان (اي يارو ياور من همسر من مريضه حيدر) ** دست گلچين تو چرا لاله من به گل ستان چيدي لاله ام چيدي و بر اشك من غمديده خنديدي (اي تمام هست علي مي روي از دست علي)2 گرفته ماه علي ببين تو آه علي مشو ز ديده نهان مرو تو فاطمه جان (اي يارو ياور من همسر من مريضه حيدر) ** اي كه بودي همه جا يار من و درد آشناي من دست بشكسته تو بوده بسي گره گشاي من (مي چكد خود ز ديده ام اي يار شهيده ام)2 ببين تو چشم ترم شكسته بال و پرم مشو ز ديده نهان مرو تو فاطمه جان (اي يارو ياور من همسر من مريضه حيدر) ***
شعر حضرت زهرا (س) فاطمیه ۱۴۰۰ _حاج محمود کریمی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● تاب رفتن نداشت پای علی شاهد ماجرا خدای علی جامه در پای مرتضی پیچید کوچه افتادن علی را دید راز چشمش به آستین می‌گفت کوچه با خانه‌ها چنین می‌گفت: راه مسجد به خانه طولانی‌ست یا علی را توان رفتن نیست؟ راه می‌رفت و بال در بالش مردم و جبرئیل دنبالش تا به درگاه خانه رفت، ولی ماند در نیمه‌راه جانِ علی کسی اینگونه مبتلا نشود مردی از همسرش جدا نشود گر رود همسری چنین از دست ماندن مرد خانه دشوار است گاه اشکی به چشم می‌آورد گاه زانوی غم بغل می‌کرد مرتضی بود و باوری خاموش بستری بود و همسری خاموش قفل صندوق راز خود وا کرد زیر لب قطعه قطعه نجوا کرد: فاطمه، همسرم، ببین که منم همسر خسته‌ات، ابوالحسنم منم آن قهرمانِ بدر و احد که سر افکنده نزد همسر شد نه اسیر غمم اسیر تو ام شاه مردانم و فقیر تو ام ای که تاب و توان من بودی گرمیِ آشیان‌ِمن بودی حسرت من نگاه دیگر توست چشم تو قفل بخت همسر توست ای که تنها سفر نمی‌کردی کاش می‌شد دوباره برگردی چشم خیسش پر از نگاه و دریغ حیدر از پا نشست، آه و دریغ همه نجوا کنان، علی خاموش آب می‌شد علی، ولی خاموش مردم شهر بی‌وفا رفتند همگی سوی خانه‌ها رفتند ماند در شامگاه سرد و سیاه تن بی جان و اهل خانه و ماه هق‌هق بی‌امانِ عزرائیل! بال در بال ناله جبرائیل آمد از دور و خیمه زد بر شهر باز پیچید بوی غم در شهر باز گسترده بود دامان شب گفت با لحن فاطمی زینب ای که ناخواسته امیر شدی شهریاری و گوشه‌گیر شدی پدر ای افتخار خانۀ ما یاور تو نشد زمانۀ ما مادر ما اگر که دیگر نیست خانۀ چشم‌های ما ابریست باز بخت تو یار خواهد شد عشقتان ماندگار خواهد شد ماند بر لوح خاطر دنیا شوخی ریسمان و دست خدا قصۀ ظهر گرم و کوچۀ سرد قصۀ حیدر و چهل نامرد قصۀ مردمان فتنه‌پرست فصل تارِ کتابِ تاریخ است صبر اگر صبر مرتضی، سر کَش خشم اگر خشم حیدری، آتش ای حضور تو، عدل پاینده قاضی عادلی‌ست آینده اشک چشم تو، روشنایی‌ ماست تو فقط نیستی، خدا تنهاست گرچه این رسم شهریاری نیست چاره‌ای جز سوگواری نیست از غمی عاشقانه لبریزی باید اما دوباره برخیزی شمع را مخفیانه دفن کنید بدنش را شبانه دفن کنید ماه از پشت ابر پیدا شد نیمه‌شب گاه غسل زهرا شد مرتضی بود و غرق خون دل او قامتی منحنی، مقابل او روحی آزرده، قامتی بی‌روح پیروهن پوش و لاغر و مجروح شعله با آب شست و شو می‌شد زخم‌هاب نهفته، رو می‌شد لحظۀ تلخ عمر مولا شد غنچۀ زخم پهلویش وا شد قلب او طاقت ادامه نداشت دست از غسل فاطمه برداشت روی زانو نشست تلخ گریست جز خدا با خبر ز حالش نیست بغض گرم امیر خانه شکفت نرم و آرام به زهرا گفت: مهربانم چرا چنان کردی !؟ از من این زخم را نهان کردی؟ بعد از این سال‌های صبر و تلاش بیم از صبر من نداشته باش مانده بغض تو در گلوی علی پیش تو رفت، آبروی علی باید اما که صبر پیشه کنم فکر غنچه نه، فکر ریشه کنم که حبیبم، وصیتم کرده‌ست می‌رود دین مصطفی از دست عطر او در کفن نمی‌گنجد غنچه در پیروهن نمی‌گنجد تن سبک بود و روح او سرشار عمر او کم، جراحتش بسیار شعلۀ آهِ آستانۀ وحی سر از بام شمع خانۀ وحی مردمان را که وقت خواب رسید وقت تشییع آفتاب رسید کاروانی شکسته و کوچک آمدند آسمانیان تک تک یار مجروح مرتضی می‌رفت هم‌رهش روح مرتضی می‌رفت بخت شب را سیاه می‌کردن قصد تدفین ماه می‌کردن چهره‌ای پشتِ اشک پنهان بود پسری آستین به دندان بود آسمان دل ز فاطمه برداشت خاک اما نشاط دیگر داشت خاک میزبان‌وار و ساکت و مغرور کاروان را نگاه کرد از دور گرد ابروی خویش را می‌رُفت با دل سرد خود چنین می‌گفت: در دلم قبر مادری دارم یادگار از پیمبری دارم در دل خاک ابوتراب نشست سر تکان داد و چشم‌ها را بست گفت: ای مهربان ترین بستر این تو و این امانت حیدر زندگی گرچه رنج او افزود خانۀ من که بود می‌آسود می‌توانی به رسم غم‌خواری تکیه‌گاهِ مرا نگه‌داری؟ آه را خاک می‌کنم امّا: باز هم شعله می‌کشد فردا خواست تا شمع خویش خاک کند ختمِ تشییع سوزناک کند ناگهان بین هاله‌های سپید دست‌های پیامبر را دید از دل شامگاه قیر اندود از کجا؟ کیِ؟ چگونه آمده بود؟ می‌شنید از هوا صدای نبی! ای که تنهای نیمه‌های شبی جانشین منی و خانه‌نشین که گناه تو عدل توست، همین این همان نو عروس خانۀ توست یادگارش ز آشیانۀ توست غم نخور از برادر جانی غافل از تو نبوده‌ام آنی سایۀ لالۀ چمن بودی باغبانِ نهال من بودی ای که از رنج تنگ حوصله‌ای از تو هرگز نمی‌کنم گله‌ای آمدم تا که یاورت باشم یاور دفن همسرت باشم بیرق مهر او خدا افراخت غیر من و او کسی تو را نشناخت ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net
ساعت سخت فراق آغاز شد مخفی و آهسته درها باز شد شد برون آرام با رنج و ملال هفت مرد و چار طفل خردسال چار تن دارند تابوتی به دوش دیده گریان سینه سوزان لب خموش در دل تابوت جان حیدر است هستی و تاب و توان حیدر است گوئی آنشب مخفی از چشم همه هم علی تشییع شد هم فاطمه شهر پیغمبر محیط غم شده زانوی سردار خیبر خم شده آسمان بر اشک او مبهوت بود جان شیرینش در آن تابوت بود کم کم از دستش زمام صبر رفت با دو زانو تا کنار قبر رفت کرد چشمی جانب تابوت باز گشت با جانان خود گرم نیاز کای وجودت عرش حق را قائمه یاریم کن یاریم کن فاطمه یاریم کن کز زمین بردارمت با دو دست خود به گِل بسپارمت وای بر من مرده ام یا زنده ام قبر تو یا قبر خود را کنده ام آسمان، اشک علی را پاک کن جای محبوبم مرا در خاک کن این چراغِ چشم خونبار من است این همان تنهاترین یار من است ناگهان از آن بهشت بی نشان گشت بیرون دست های باغبان کای شکسته بال و پر بلبل بیا وی به قلبت مانده داغ گل بیا باغبانم، هست و بودم را بده یا علی یاس کبودم را بده از چه یاسم این چنین پرپر شده لاله من باغ نیلوفر شده ای بیابان گِل زاشک جاری ات آفرین بر این امانت داری ات باغبان تا یاس پرپر را گرفت اشک خجلت چشم حیدر را گرفت یا محمد از رخت شرمنده ام فاطمه جان داده و من زنده ام شاخة یاست اگر بشکسته بود دستهای باغبانت بسته بود یا محمد دخترت در خاک خفت دردهای خویش را با من نگفت اینکه بگرفتیش جانان من است بلکه هم جان تو، هم جان من است قلزم خون کاسة صبر علیست خانة بی فاطمه قبر علیست غصه ها را در دل صد چاک ریخت بر تن محبوبه خود خاک ریخت زمزم از دریای چشمش سر گرفت مثل کعبه قبر را در برگرفت ناله زد کای با وفا یار علی ای چراغ چشم بیدار علی همسرم دستی برون از خاک کن اشک از رخسار حیدر پاک کن اشک من در دیده بی لبخند تو است تکیه گاهم شانه فرزند تو است
بی تو چه کند مولا؟ یا فاطمه الزهرا!  افتاده علی از پا، یا فاطمه الزهرا! وقت ست که از رحمت، دستی ز علی گیری  افتاده ز پا مولا، یا فاطمه الزهرا! بعد از تو علی از پای افتاد و ز غم خو کرد  با خانه نشینی‏ها، یا فاطمه الزهرا! رفتی و علی بی تو بیت الحزنی دارد  پر ناله و پر غوغا، یا فاطمه الزهرا! چو محرم رازی نیست، با چاه سخن گوید  تنهاست علی تنها یا فاطمه الزهرا! شب ها به مزار تو، می‏گرید و می‏سوزد  چون شمع ز سر تا پا، یا فاطمه الزهرا! بر خاک مزار تو، خون ریخت به جای اشک  از دیده‏ی خون پالا، یا فاطمه الزهرا! بر خرمن جان او، چون شعله شرر می‏زد  می‏ریخت چو آب اَسما، یا فاطمه الزهرا! دامان علی از اشک پر کوکب و اختر شد  در آن شب محنت‏زا، یا فاطمه الزهرا! هم وصف تو ناممکن، هم قدر تو نامعلوم  هم قبر تو ناپیدا، یا فاطمه الزهرا! استاد محمد علی مجاهدی