eitaa logo
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
5.2هزار دنبال‌کننده
27 عکس
18 ویدیو
94 فایل
فهرست های «روضه های مکتوب» به پیام های این کانال ارجاع داده می شود همچنین صوت روضه ها و ... راه ارتباط: @Yazahra1357 روضه های مکتوب: https://eitaa.com/rozehayemaktoub منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat تبادل و تبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
مطالبی که در این نوشته بیان شد بسیار قابل استفاده در زیارات و مناجات ها با اهل بیت علیهم السلام یا شبهای قدر و امثال آن است. مرحوم شیخ عباس قمی در منازل الآخرة داستان های بسیار زیبایی درباره پناه بردن به اهل بیت علیهم السلام آورده است در این آدرس بخوانید: https://lib.eshia.ir/27018/1/156 البته این کتاب به زبان عربی است اگر مجال شد چند داستان را به زبان فارسی اینجا خواهیم آورد‌.
حرمت «پناه بردن» به حرم سید الشهدا مرحوم شیخ عباس قمی در منازل الآخره به نقل از مرحوم بهبهانی نقل می کند که در عالم رویا از سیدالشهدا پرسیدم آیا از کسی که در جوار شما دفن می شود سوال خواهد شد؟ حضرت فرمود: کدام فرشته ای جرأت می کند که سوال کند؟!
🔰حكايت سعيد صالح صفى متقى حاجى على بغدادى (نقل تشرف به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف) به نقل از مفاتیح الجنان ص ۱ از ۴ شیخ عباس قمی می فرماید: شيخ ما در جنه الماوى و نجم الثاقب نقل كرده و در نجم ثاقب فرموده كه اگر نبود در اين كتاب شريف مگر اين حكايت متقنۀ صحيحه كه در آن فوايد بسيار است و در اين نزديكى‌ها واقع شده هر آينه كافى بود در شرافت و نفاست آن پس بعد از مقدماتى فرموده كه: حاجى مذكور أيده الله نقل كرد كه در ذمه من هشتاد تومان مال امام عليه السلام جمع شد پس رفتم به نجف اشرف بيست تومان از آن را دادم به جناب علم الهدى و التقى شيخ مرتضى أعلى الله مقامه و بيست تومان به جناب شيخ محمد حسين مجتهد كاظمينى و بيست تومان به جناب شيخ محمد حسن شروقى و باقى ماند در ذمه من بيست تومان كه قصد داشتم در مراجعت بدهم به جناب شيخ محمد حسن كاظمينى آل يس أيده الله. پس چون مراجعت كردم به بغداد خوش داشتم كه تعجيل كنم در اداى آنچه باقى بود در ذمه من پس در روز پنجشنبه بود كه مشرف شدم به زيارت امامين همامين كاظمين عليهما السلام و پس از آن رفتم خدمت جناب شيخ سلمه الله و قدرى از آن بيست تومان را دادم و باقى را وعده كردم كه بعد از فروش بعضى از اجناس بتدريج بر من حواله كنند كه به اهلش برسانم و عزم كردم بر مراجعت به بغداد در عصر آن روز و جناب شيخ خواهش كرد بمانم متعذر شدم كه بايد مزد عمله كارخانه شعربافى را كه دارم بدهم چون رسم چنين بود كه مزد هفته را در عصر پنجشنبه مى‌دادم پس برگشتم. چون ثلث از راه را تقريبا طى كردم سيد جليلى را ديدم كه از طرف بغداد رو به من مى‌آيد چون نزديك شد سلام كرد و دستهاى خود را گشود براى مصافحه و معانقه و فرمود اهلا و سهلا و مرا در بغل گرفت و معانقه كرديم و هر دو يكديگر را بوسيديم و بر سر عمامه سبز روشنى داشت و بر رخسار مباركش خال سياه بزرگى بود. پس ايستاد و فرمود: «حاجى على خير است به كجا مى‌روى؟» گفتم: كاظمين عليهما السلام را زيارت كردم و برمى‌گردم به بغداد فرمود امشب شب جمعه است برگرد! گفتم يا سيدى متمكن نيستم فرمود «هستى برگرد تا شهادت دهم براى تو كه از مواليان جد من امير المؤمنين عليه السلام و از مواليان مايى و شيخ شهادت دهد زيرا كه خداى تعالى امر فرموده دو شاهد بگيريد» و اين اشاره بود به مطلبى كه در خاطر داشتم كه از جناب شيخ خواهش كنم نوشته‌اى به من دهد كه من از مواليان اهل بيت عليهم السلامم و آن را در كفن خود بگذارم پس گفتم «تو چه مى‌دانى و چگونه شهادت مى‌دهى» فرمود «كسى كه حق او را به او مى‌رسانند چگونه آن رساننده را نمى‌شناسد» گفتم: «چه حق؟» فرمود: «آنچه رساندى به وكيل من؟» گفتم: «وكيل تو كيست؟» فرمود «شيخ محمد حسن» گفتم وكيل تو است؟ فرمود وكيل من است و به جناب آقا سيد محمد گفته بود كه در خاطرم خطور كرد كه اين سيد جليل مرا به اسم خواند با آنكه او را نمى‌شناسم! پس به خود گفتم «شايد او مرا مى‌شناسد و من او را فراموش كردم» باز در نفس خود گفتم كه «اين سيد از حق سادات از من چيزى مى‌خواهد و خوش دارم كه از مال امام عليه السلام چيزى به او برسانم» پس گفتم كه «اى سيد در نزد من از حق شما چيزى مانده بود رجوع كردم در امر آن به جناب شيخ محمد حسن براى آنكه ادا كنم حق شما يعنى سادات را به اذن او» پس در روى من تبسمى كرد و فرمود: «آرى رساندى بعضى از حق ما را بسوى وكلاى ما در نجف اشرف» پس گفتم: «آنچه ادا كردم قبول شد؟» فرمود: «آرى» پس در خاطرم گذشت كه «اين سيد مى‌گويد بالنسبه به علماى اعلام وكلاى ما!» و اين در نظرم بزرگ آمد. پس گفتم: «علما وكلايند در قبض حقوق سادات» و مرا غفلت گرفت انتهى آنگاه فرمود «برگرد جدم را زيارت كن!» پس برگشتم و دست راست او در دست چپ من بود چون براه افتاديم ديدم در طرف راست ما نهر آب سفيد صاف جارى است و درختان ليمو و نارنج و انار و انگور و غير آن همه با ثمر در يك وقت با آنكه موسم آنها نبود بر بالاى سر ما سايه انداخته! گفتم «اين نهر و اين درختها چيست؟» فرمود «هر كس از مواليان ما كه زيارت كند جد ما را و زيارت كند ما را اينها با او هست» 🔸پس گفتم «مى‌خواهم سؤالى كنم» فرمود «سؤال كن» گفتم: «شيخ عبد الرزاق مرحوم مردى بود مدرس روزى نزد او رفتم شنيدم كه مى‌گفت كسى كه در طول عمر خود روزها روزه باشد و شبها به عبادت بسر برد و چهل حج و چهل عمره بجاى آرد و در ميان صفا و مروه بميرد و از مواليان امير المؤمنين عليه السلام نباشد براى او چيزى نيست» فرمود: «آرى و الله براى او چيزى نيست» 🔸پس از حال يكى از خويشان خود پرسيدم كه «او از مواليان امير المؤمنين عليه السلام است؟» فرمود «آرى او و هر كه متعلق است به تو» ادامه حکایت👇👇👇
ص۲ از ۴ 🔸پس گفتم «سيدنا براى من مسأله‌اى است» فرمود بپرس گفتم «قراء تعزيه امام حسين عليه السلام مى‌خوانند كه سليمان اعمش آمد نزد شخصى و از زيارت سيد الشهداء عليه السلام پرسيد گفت بدعت است پس در خواب ديد هودجى را ميان زمين و آسمان پس سؤال كرد كه كيست در آن هودج گفتند به او فاطمه زهرا و خديجه كبرى عليهما السلام پس گفت به كجا مى‌روند گفتند به زيارت امام حسين عليه السلام در امشب كه شب جمعه است و ديد رقعه‌هايى را كه از هودج مى‌ريزد و در آن مكتوب است أمان من النار لزوار الحسين عليه السلام في ليلة الجمعة أمان من النار يوم القيامة اين حديث صحيح است؟» فرمود «آرى راست و تمام است» 🔸گفتم «سيدنا صحيح است كه مى‌گويند هر كس زيارت كند حسين عليه السلام را در شب جمعه پس براى او امان است؟» فرمود «آرى و الله» و اشك از چشمان مباركش جارى شد و گريست ادامه حکایت👇👇👇
ص ۳ از ۴ 🔸گفتم سيدنا مسأله فرمود بپرس گفتم سنه هزار و دويست و شصت و نه حضرت رضا عليه السلام را زيارت كرديم و در «درود» يكى از عربهاى «شروقيه» را كه از باديه‌نشينان طرف شرقى نجف اشرف‌اند ملاقات كرديم و او را ضيافت كرديم و از او پرسيديم كه چگونه است ولايت رضا عليه السلام؟ گفت بهشت است امروز پانزده روز است كه من از مال مولاى خود حضرت رضا عليه السلام خورده‌ام چه حد دارد منكر و نكير كه در قبر نزد من بيايند گوشت و خون من از طعام آن حضرت روييده در مهمانخانه آن جناب. اين صحيح است على بن موسى الرضا عليهما السلام مى‌آيد و او را از منكر و نكير خلاص مى‌كند؟» فرمود: «آرى و الله جد من ضامن است» 🔸گفتم «سيدنا مسأله كوچكى است مى‌خواهم بپرسم» فرمود بپرس گفتم «زيارت من حضرت رضا عليه السلام را مقبول است» فرمود قبول است إن شاء الله گفتم سيدنا مسأله فرمود بسم الله گفتم «حاجى محمد حسين بزاز باشى پسر مرحوم حاجى احمد بزاز باشى زيارتش قبول است يا نه؟» و او با من رفيق و شريك در مخارج بود در راه مشهد رضا عليه السلام فرمود عبد صالح زيارتش قبول است گفتم سيدنا مسأله فرمود بسم الله گفتم فلان كه از اهل بغداد و همسفر ما بود زيارتش قبول است؟ پس ساكت شد گفتم سيدنا مسأله فرمود بسم الله گفتم اين كلمه را شنيدى يا نه؟ زيارت او قبول است يا نه؟ جوابى نداد حاجى مذكور نقل كرد كه «ايشان چند نفر بودند از اهل مترفين بغداد كه در اين سفر پيوسته به لهو و لعب مشغول بودند و آن شخص مادر خود را نيز كشته بود» پس رسيديم در راه به موضعى از جاده وسيعه كه دو طرف آن بساتين و مواجه بلده شريفه كاظمين است و موضعى از آن جاده كه متصل است به بساتين از طرف راست آن كه از بغداد مى‌آيد و آن مال بعضى از ايتام سادات بود كه حكومت به جور آن را داخل در جاده كرد و اهل تقوى و ورع سكنه اين دو بلد هميشه كناره مى‌كردند از راه رفتن در آن قطعه از زمين. پس ديدم آن جناب را كه در آن قطعه راه مى‌رود پس گفتم اى سيد من اين موضع مال بعضى از ايتام سادات است تصرف در آن روا نيست فرمود: «اين موضع مال جد ما امير المؤمنين عليه السلام و ذريه او و اولاد ما است حلال است براى مواليان ما تصرف در آن. و در قرب آن مكان در طرف راست باغى است مال شخصى كه او را حاجى ميرزا هادى مى‌گفتند و از متمولين معروفين عجم بود كه در بغداد ساكن بود گفتم «سيدنا راست است كه مى‌گويند زمين باغ حاجى ميرزا هادى مال حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام است؟» فرمود «چه كار دارى به اين؟» و از جواب اعراض نمود. پس رسيد به ساقيه آب كه از شط دجله مى‌كشند براى مزارع و بساتين آن حدود و از جاده مى‌گذرد و آنجا دو راه مى‌شود به سمت بلد يكى راه سلطانى است و ديگرى راه سادات و آن جناب ميل كرد به راه سادات پس گفتم «بيا از اين راه يعنى راه سلطانى برويم» فرمود «نه از اين راه خود مى‌رويم.» پس آمديم و چند قدمى نرفتيم كه خود را در صحن مقدس در نزد كفشدارى ديديم و هيچ كوچه و بازارى را نديديم پس داخل ايوان شديم از طرف باب المراد كه از سمت شرقى و طرف پايين پا است و در در رواق مطهر مكث نفرمود و اذن دخول نخواند و داخل شد و در در حرم ايستاد پس فرمود زيارت بكن گفتم من قارى نيستم فرمود براى تو بخوانم؟ گفتم آرى پس فرمود: «أَ أَدْخُلُ يَا اَللَّهُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ و همچنين سلام كردند بر هر يك از ائمه عليهم السلام تا رسيدند در سلام به حضرت عسكرى عليه السلام و فرمود اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنَ اَلْعَسْكَرِيَّ آنگاه فرمود امام زمان خود را مى‌شناسى؟» گفتم «چرا نمى‌شناسم؟» فرمود «سلام كن بر امام زمان خود!» گفتم اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اَللَّهِ يَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ يَا اِبْنَ اَلْحَسَنِ  پس تبسم نمود و فرمود «عَلَيْكَ اَلسَّلاَمُ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ»  پس داخل شديم در حرم مطهر و ضريح مقدس را چسبيديم و بوسيديم ادامه حکایت👇👇👇
ص۴ از ۴ پس فرمود به من «زيارت كن!» گفتم من قارى نيستم فرمود زيارت بخوانم براى تو؟ گفتم آرى فرمود كدام زيارت را مى‌خواهى؟ گفتم «هر زيارت كه افضل است مرا به آن زيارت ده!» فرمود: «زيارت امين الله افضل است» آنگاه مشغول شد به خواندن و فرمود: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمَا يَا أَمِينَيِ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتَيْهِ عَلَى عِبَادِهِ الخ» و چراغهاى حرم را در اين حال روشن كردند پس شمعها را ديدم روشن است و لكن حرم روشن و منور است به نورى ديگر مانند نور آفتاب و شمعها مانند چراغى بودند كه روز در آفتاب روشن كنند و مرا چنين غفلت گرفته بود كه هيچ ملتفت اين آيات نمى‌شدم. چون از زيارت فارغ شد از سمت پايين پا آمدند به پشت سر و در طرف شرقى ايستادند و فرمودند: «آيا زيارت مى‌كنى جدم حسين عليه السلام را؟» گفتم آرى زيارت مى‌كنم شب جمعه است پس زيارت وارث را خواندند و مؤذنها از اذان مغرب فارغ شدند پس به من فرمود «نماز كن و ملحق شو به جماعت» پس تشريف آورد در مسجد پشت سر حرم مطهر و جماعت در آنجا منعقد بود و خود به انفراد ايستادند در طرف راست امام جماعت محاذى او و من داخل شدم در صف اول و برايم مكانى پيدا شد چون فارغ شدم او را نديدم پس از مسجد بيرون آمدم و در حرم تفحص كردم او را نديدم و قصد داشتم او را ملاقات كنم و چند قرانى به او بدهم و شب او را نگاه دارم كه مهمان باشد آنگاه بخاطرم آمد كه آن سيد كه بود؟ و آيات و معجزات گذشته را ملتفت شدم از انقياد من امر او را در مراجعت با آن شغل مهم كه در بغداد داشتم و خواندن مرا به اسم آنكه او را نديده بودم و گفتن او مواليان ما و اينكه من شهادت مى‌دهم و ديدن نهر جارى و درختان ميوه‌دار در غير موسم و غير از اينها از آنچه گذشت كه سبب شد براى يقين من به اينكه او حضرت مهدى عليه السلام است. خصوص در فقره اذن دخول و پرسيدن از من بعد از سلام بر حضرت عسكرى عليه السلام كه امام زمان خود را مى‌شناسى چون گفتم مى‌شناسم فرمود سلام كن چون سلام كردم تبسم كرد و جواب داد. پس آمدم در نزد كفشدار و از حال جنابش سؤال كردم گفت بيرون رفت و پرسيد كه اين سيد رفيق تو بود گفتم بلى پس آمدم به خانه مهماندار خود و شب را بسر بردم چون صبح شد رفتم به نزد جناب شيخ محمد حسن و آنچه ديده بودم نقل كردم پس دست خود را بر دهان خود گذاشت و نهى نمود از اظهار اين قصه و افشاى اين سر و فرمود خداوند ترا موفق كند پس آن را مخفى مى‌داشتم و به احدى اظهار ننمودم تا آنكه يك ماه از اين قضيه گذشت. روزى در حرم مطهر بودم سيد جليلى را ديدم كه آمد نزديك من و پرسيد كه چه ديدى و اشاره كرد به قصه آن روز گفتم چيزى نديدم باز اعاده كرد آن كلام را بشدت انكار كردم پس از نظرم ناپديد شد ديگر او را نديدم انتهى
این حکایت خصوصا قسمت سوال هایی که حاجی بغدادی طبق این نقل از حضرت حجت می پرسد بسیار زیباست. حتما مطالعه فرمایید. این حکایت (خصوصا صفحه ۲ و ۳ از آن) درباره حرمت «پناه دادن» اهل بیت علیهم السلام نوشته شد که در ادامه مطلب سابق قابل استفاده است.
🔰مصائب اسارت آل الله 🔴 مصائب شام 🔴 ۷۸. ضربات کعب نیزه و تازیانه بر پیکر اهل بیت 🔸نقل لهوف از امام سجاد علیه السلام درباره ورود به شام سيّد ابن طاووس از امام محمد باقر عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: پدرم امام زين العابدين عليه السّلام مى‏فرمود: «چون ما را به نزد يزيد مى‏بردند، مرا بر شتر برهنه سوار كرده بودند، و مخدرات اهل بيت را بر اشترهاى برهنه سوار كرده بودند و در عقب من بودند، و سر بزرگوار پدر عالي مقدارم بر سر نيزه بود و در پيش روى ما مى‏بردند، و نيزه‏داران آن كافران بر دور ما احاطه كرده بودند، و هريك از ما را كه مى‏ديدند كه اشک از ديده ما جارى مى‏شود، نيزه را بر سر ما مى‏كوبيدند. با اين حال ما را داخل آن شهر شوم كردند. چون داخل آن شهر شديم ملعونى ندا كرد: «اينها اسيران اهل بيت ملعونند.» 🔸گزارش سید نعمة الله جزائری از تازیانه زدن زجر بن قیس در مسیر حضرت سکینه در مجلس یزید خطاب به وی فرمود: ای یزید من از روزی که پدرم به شهادت رسیده است خواب نرفته ام زیرا نمی توانستم بر پشت مرکب مجروح و لاغر خواب روم و هر وقت از روی این مرکب به زمین می افتادم این زجر بن قیس با خشونت به من تازیانه می زد و کسی نبود که مرا از دست او خلاص سازد. پس یزید و همراهانش زجر را نفرین کردند.» «فقالت: يا يزيد! ...، إنّي لم أنم منذ قتل أبي الحسين لأنّي لم أتمكّن من الرّكوب على ظهر أدبر أعجف هذا، و كلّما عثر بي يقهرني هذا زجر بن قيس يوشحني بالسّوط، فلم أر من يخلصني منه. فلعنه يزيد و جلساؤه.» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مصائبی که در چند پیام اخیر بیان شد هر کدام به نوعی از حرکت کاروان از کربلا وجود داشته است اما پس از این به مصائبی اشاره می شود که غالبا مخصوص به شام بوده است: 🔴ورود به شام ۷۹. ورود به شام در اول صفر و عید گرفتن بنی امیه در آن روز شيخ كفعمى و شيخ بهايى و محدث كاشانى گفته‏اند: روز اوّل صفر سر حسين عليه السّلام را به دمشق آوردند و آن روز، عيد بنى اميه و روز ماتم است. سید رضی در شعر معروف خویش گفته است: کانت مآتم بالعراق تعدها أمویة بالشام من أعیادها روزهاى ماتمى اندر عراق آمد پديد بنى اميه در دمشق آن روزها كردند عید همچنین بنی امیه عاشورا را نیز روز عید خویش می دانستند و این سنتی برای همه مردم شد که طبق روایت تا زمان امام صادق (علیه السلام) وجود داشته است. ۸۰. معطل کردن سه روزه کاروان پشت دروازه دمشق ۸۱. تزیین شهر ۸۲. حضور 500 هزار نفر در مراسم ۸۳. دف زنی و چنگ نوازی و رقص در مراسم جشن اموی نفس المهموم از کامل الزیارات نقل می کند اهل بیت را سه روز بر دروازه شام معطل کردند تا شهر را زینت کنند پس شهر را انواع زیور و زینت ها و آینه ها آذین بستند تا به طوری شد که کسی شهری چنین ندیده بود سپس اهل شام با جمعیت 500 هزار نفری از آنان استقبال کردند در حالیکه زن و مرد با دف و طبل و چنگ و بوق ساز می نواختند و هزاران زن و مرد دف می زدند و می رقصیدند و خویش را با لباس های رنگارنگ سرمه و خضاب زینت کرده بودند. در برخی نقل ها نام دروازه «باب الساعات» خوانده شده است. ۸۴. گرداندن اهل بیت در شهر به مدت نیم روز بیرون سرزمین شام مانند عرصه محشر شده بود و جمعیت موج می زد طوری که سرهایی که اول روز وارد شهر شده بود در وقت زوال (ظهر) با سختی زیاد از کثرت ازدحام به کاخ یزید رسید‏. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مصائب شام 🔴 ۸۵. درخواست حضرت ام کلثوم از شمر 🔴 ۸۶. وارد کردن کاروان از دروازه پر از تماشاچیان 🔴 ۸۷. قرار دادن سرها در بین محمل ها 🔴 ۸۸. نگه داشتن کاروان در محل برده داران مثیر الاحزان ابن نما و لهوف می نویسند: كوفيان سر حسين را با زنان و مردان اسير بردند. چون به نزديك دمشق رسيدند، امّ كلثوم به شمر كه جزو آنان بود نزديك شد و او را فرمود: «مرا به تو نيازى است.» گفت: «چيست؟» فرمود: «ما را كه به اين شهر مى‏بريد، از دروازه‏اى وارد كنيد كه تماشاگر كمتر باشد و ديگر آن‏كه به اينان بگو كه اين سرها را از ميان كجاوه‏هاى ما بيرون ببرند و از ما دور كنند كه از بس ما را به اين حال ديدند، خوار شديم.» شمر در پاسخ خواسته آن بانو از عناد و كفرى كه داشت، دستور داد تا سرها را بر فراز نيزه‏ها بزنند و ميان كجاوه‏ها تقسيم كنند و با اين حال آنان را در ميان تماشاگران بگردانند تا آن‏كه آنان را به دروازه دمشق آوردند و در پله‏هاى در مسجد جامع به پا داشتند. يعنى همان‏جا كه اسيران را نگه مى‏داشتند. البته نقل مثیر الاحزان از پاسخ شمر این است که «فأمر بضد ما سألته» و این یعنی شمر دو کار انجام داد: یکی اینکه از در شلوغ وارد شهر شدند دوم اینکه سر ها را کنار محمل بانوان حرم رسالت آورد. البته همین مطلب را بحار صراحتا نقل کرده است که در بالا اشاره شده است. همچنین منتخب طریحی نقل می کند: اهل بیت را سه ساعت معطل کردند تا یزید اذن ورود به کاروان دهد موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص344. به نقل از مثیر الاحزان. فلمّا قربوا من دمشق دنت أمّ كلثوم من شمر. و قالت: لي إليك حاجة. قال: ما هي؟قالت: إذا دخلت البلد، فاحملنا في درب قليل النّظّارة، و تقدّم أن يخرجوا هذه الرّؤوس من بين المحامل و ينحّونا عنها، فقد خزينا من كثرة النّظر إلينا و نحن في هذه الحال. فَأَمَرَ فِي جَوَابِ سُؤَالِهَا أَنْ يُجْعَلَ الرُّءُوسُ عَلَى الرِّمَاحِ‏ فِي أَوْسَاطِ الْمَحَامِلِ بَغْياً مِنْهُ وَ كُفْراً وَ سَلَكَ بِهِمْ بَيْنَ النَّظَّارَةِ عَلَى تِلْكَ الصِّفَةِ حَتَّى أَتَى بِهِمْ بَابَ دِمَشْقَ فَوَقَفُوا عَلَى دَرَجِ بَابِ الْمَسْجِدِ الْجَامِعِ حَيْثُ يُقَامُ السَّبْيُ‏ کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مصائب شام 🔴 ۸۹. احاطه کردن کاروان توسط نیزه داران سيّد ابن طاووس از امام محمد باقر عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: پدرم امام زين العابدين عليه السّلام مى‏فرمود: «چون ما را به نزد يزيد مى‏بردند، مرا بر شتر برهنه سوار كرده بودند، و مخدرات اهل بيت را بر اشترهاى برهنه سوار كرده بودند و در عقب من بودند، و رأس مقدس حسین علیه السلام بر سر نيزه بود و در پيش روى ما مى‏بردند، و نيزه‏داران آن كافران بر دور ما احاطه كرده بودند، و هريك از ما را كه مى‏ديدند كه آب از ديده ما جارى مى‏شود، نيزه را بر سر ما مى‏كوبيدند.» با اين حال ما را داخل آن شهر شوم كردند. چون داخل آن شهر شديم ملعونى ندا كرد: «اينها اسيران اهل بيت ملعونند.» مجلسى، جلاء العيون،/ 728، همچنین ر،ک: بحار ج45 ص154 إقبال الأعمال.رَأَيْتُ فِي كِتَابِ الْمَصَابِيحِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ قَالَ لِي أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ‏ سَأَلْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عَنْ حَمْلِ يَزِيدَ لَهُ فَقَالَ حَمَلَنِي عَلَى بَعِيرٍ يَطْلُعُ بِغَيْرِ وِطَاءٍ وَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ ع عَلَى عَلَمٍ وَ نِسْوَتُنَا خَلْفِي عَلَى بِغَالٍ فأكف- [وَاكِفَةً] [قال فی البحار : أی بغیر سرج] وَ الْفَارِطَةُ خَلْفَنَا وَ حَوْلَنَا بِالرِّمَاحِ‏ إِنْ دَمَعَتْ مِنْ أَحَدِنَا عَيْنٌ قُرِعَ رَأْسُهُ بِالرُّمْحِ حَتَّى إِذَا دَخَلْنَا دِمَشْقَ صَاحَ صَائِحٌ يَا أَهْلَ الشَّامِ هَؤُلَاءِ سَبَايَا أَهْلِ الْبَيْتِ الْمَلْعُونِ کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰توبه 「﷽」 سلمه‌الله ترجمه کلیپ توبه یکی از علمای همدان (شیخ حسن) این قضیه را نقل می کند که مربوط به 100 سال پیش است. در یکی از شبهای محرم برای منبر و روضه خواندن به روستاهای اطراف همدان رفته بودم و موقع برگشتن دیر شده بود و دروازه های شهر را بسته بودند. درب دروازه را کوبیدم، صدای علی گندابی را شنیدم که عرق خورده و مست کرده بود. تا در را باز کرد، قمه به دست به همراه رفقای لاابالی اش، افتادند به جان من که این وقت شب اینجا چه میکنی؟ گفتم محرم است و رفته بودم روضه بخوانم. (حالش منقلب شد.) گفت: من انسان کثیفی هستم. کم مانده دهه محرم تمام بشه ولی هنوز یکبار هم به مجلس روضه نرفته ام. پس برای من هم روضه بخوان. گفتم: اینطور که نمیشود. مجلس روضه آدابی داره. منبر و مسجد و حسینیه می خواد، مستمع میخواد، چایی میخواد(میخواستم بهانه بیاورم که از دستش خلاص شوم) اینجا که نمیشه. حداقل یک صندلی می خواهد که بنشینم روش. علی گندابی گفت: زیاد گیر نده. خودم صندلی ات میشوم. بنشین روی من و روضه ات رو بخون. تا خواستم مقدمه روضه را شروع کنم گفت معطل نکن یا شیخ. منو ببر در خانه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام. {قمر بنی هاشم باب امام حسین علیه السلام است. مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبایی در مقامات عرفانی هرچه گرفته بود و به هرکجا رسیده بود از دست حضرت عباس گرفته بود. هروقت ایشان به حرم حضرت عباس مشرف می شدند، غش می کردند از ابهت و عظمت مقام حضرت اباالفضل علیه السلام} چنان روضه ای خواندم که در طول عمرم نه آنطور روضه خوانده بودم و نه شنیده بودم. دیدم علی گندابی آنقدر اشک ریخته زمین را از اشک چشمانش گِل کرده. بعد از روضه علی گندابی به من گفت یا شیخ منو ببخش! می خواستم پولی به عنوان هدیه بدهم ولی دیدم این پولها نجس و کثیف و غصبی است و به درد روضه نمی خورد. {بعضی صفات زیبا هستند. تلاش نکن همه پل های پشت سرت را خراب کنی. تلاش کن صاحب بعضی صفات زیبا هم بشوی که یک روز نوری می شود و جذبه ایجاد می کند و تو را بالا می برد. باید اندازه یک جو معرفت داشت. قیافه علی گندابی بسیار زیبا بود. ظاهر زیبا ولی باطن خراب. روزی کلاه پشمی زیبایی گذاشته بود و نشسته بود کنار قهوه خانه. دید دختر جوانی که تازه ازدواج کرده به او نگاه می کند، سریع کلاهش را خاکی کرد و موهایش را ژولیده کرد. دوستش گفت مگر دیوانه شدی؟ گفت نه، دیدم قیافه شوهر آن دختر زیاد خوب نیست. ترسیدم محبت من به دل دختره بیفته و از شوهرش سرد بشه. قیافه ام را خراب کردم تا محبت دختر به شوهرش کم نشود.} {باید مراقب باشی. امکان دارد تو قصد و غرضی نداشته باشی، ولی ممکن است دیگران بخاطر نحوه لباس و آرایش تو تمایل پیدا کنند و فساد ایجاد بشه.} چند روز از علی گندابی خبر نبود تا اینکه اطلاع دادن علی گندابی همان شب که شیخ حسن برایش روضه خوانده ، توبه کرده و رفته نجف اشرف. محضر آیت الله میرزای شیرازی توبه نصوح می کند و جزء مریدانش می شود. {مولای ما امیرالمومنین است. ما بنده فراری هستیم و غیر از در خانه مولایمان کجا را داریم که برویم و‌ پناه ببریم؟؟ } علی گندابی توبه نصوح می کند. میرزای شیرازی عبایی به او هدیه داد و همیشه صف اول نماز جماعت پشت میرزا نماز می خوانده و بارها میرزای شیرازی به علی گندابی التماس دعا کرده و می گفت علی آقا حرم رفتی ما را هم دعا کن. یکی از روزها بین نماز مغرب و عشاء به میرزای شیرازی خبر آوردند که فلان عالم وارسته از دنیا رفت. میرزا بسیار ناراحت شد و از خدمات آن عالم گفت. دستور داد در حرم امیرالمومنین برایش قبری آماده کنند. ولی تا قبر آماده شد، دوباره خبر دادند که آن عالم نَمُرد و دوباره زنده شد. میرزا گفت حتما حکمتی دارد. در همان حین علی گندابی به سجده رفته بود و به خدا می گفت خدایا دیگه از این دنیا سیر شدم. در حرم امیرالمومنین یک قبری آماده هست، آن را به من نمیدهی؟؟؟ من میخواهم در همان قبر دفن بشوم!!! من میخواهم زیر پای زائران امیرالمومنین دفن بشوم. نمازگزاران هرچی علی گندابی را صدا کردند دیدند در سجده جان به جان آفرین تسلیم کرده و از دنیا رفته. میرزای شیرازی گفت علی را در همان قبری که مولایش امیرالمومنین برایش آماده کرده بود، دفن کنید. بله! اگر خالصانه در خانه اهل بیت بیایی، اینطور تحویل می گیرند. از رهگذر خاک سر کوی شما بود هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد ◦◦◉✿ ✿◉◦◦ 🔆 @forooghetohid
🔰«احمق ها می گویند: (روضه چیست؟ این ها خرافات است!)...[در حالی که] این اشک چشم، به اعلی علیین مربوط است. ... از آنجا استیذان می کند [اذن می گیرد]» فرازی از بیانات حضرت آیت الله بهجت درباره فضیلت اشک قهراً این کسانی که می‌گویند: «این مداحی چیست؟ مصیبت‌خوانی چیست؟ اشک ریختن چیست؟» این‌قدر احمق هستند که نمی‌فهمند این اشک طریقۀ تمام انبیا علیهم‌السلام بود برای شوق لقاءالله، برای تحصیل رضوان‌الله و مسئلۀ دوستان خدا هم از همین باب است. محبت این‌ها هم اگر در فرح به فرح این‌ها و در حزن به حزن این‌ها اشک آورد، این هم همان‌طور است. دلیل [بر این مطلب] خیلی است: اول اینکه همۀ انبیا علیهم‌السلام از خوف خدا بکاء داشتند. آیا از شوق لقای خدا بکاء نداشتند؟! انبیا علیهم‌السلام کارشان همین بوده است. اگر کسی انبیا علیهم‌السلام را قبول دارد، باید بکاء و گریه را هم قبول داشته باشد. و همچنین [از ادله بر مطلب] این مسئله است که [در روایات] وارد شده و ثابت است که در اذن دخول حرم سیدالشهدا علیه‌السلام این مطلب منصوص است که [شخص بگوید]: «أاَدْخُلُ یَا اللهُ، أاَدْخُلُ یَا رَسُولُ اللهِ، أاَدْخُلُ...» (آیا داخل شوم خداوندا؟ آیا داخل شوم‌ ای رسول خدا؟ ...) و از تمام ائمه علیهم‌السلام استیذان۱۱ می‌شود. بعد می‌گوید: «فَإنْ دَمَعَتْ عَیْنُکَ، فَتِلْکَ عَلَامَة الإذْنِ»۱۲ (اگر اشکی از چشم آمد، علامت این است که به تو اذن داده‌اند). پس باید بدانیم که یک واجب بزرگی بر دوش همه است، معلمین به وسیله تعلیم و بر مادحین به عمل به اینها بفهمانند که از محبت اهل‌بیت علیهم‌السلام نباید دست برداشت. اما کیست که بفهمد این مطلب را؟! کیست که عاقل باشد؟! این اشک چشم، به اعلی علیین مربوط است. اما احمق‌ها می‌گویند: «اشک چیست؟ این‌ها ـ‌نعوذبالله‌ـ خرافات است، این‌ها چیست؟!» این اشک چشم، به آن بالا مربوط است. عمل «ام‌داوود» آن‌قدر مفصّل است که از ظهر تا غروب، بعضی‌ها آن را نمی‌توانند خلاص بکنند. [در روایت] دارد که در سجدۀ آخر، سعی کن اشکی از چشمت بیاید؛ اگر آمد، علامت این است که دعایت مستجاب شده است.۱۳  عجب! شما می‌گویید این اشک هیچ‌کاره است؟! نه‌خیر، این اشتباه محض است، این اشک ما مربوط است به اعلی علیین؛ از آنجا استیذان می‌کند، از آنجا استجابت دعا می‌کند. فلذا باید بدانند کسانی که حاجت مهمه‌ای دارند، یکی از همین نمازها و از این عبادت‌هایی که برای حاجت ذکر شده است [به ‌جا آورند] و اگر بخواهند تثبیت بکنند، تأیید بکنند و برسند به حاجت خودشان بلاشک، ملتفت باشند بعد از آن طلب حاجت و نمازها و دعاها، بروند به سجود و در سجود سعی کنند [به‌ اندازۀ] بال مگسی چشم تر بشود، این علامت این است که مطلب تمام شد. بله، چیزی که هست، عینک ما درست صاف نیست، ما نمی‌فهمیم، فرضاً ما از خدا خانه می‌خواهیم، اما خدا خانه‌ای را که ما می‌خواهیم به مصلحت ما نمی‌داند، چه می‌کند؟ آیا باطل می‌کند دعای ما را؟ خیر، بالاتر از خانه به ما می‌دهد؛ به مَلک می‌فرماید: چند سال بر عمر این شخص بیفزا. این بیچاره خیال می‌کند این‌همه زحمت کشید، آخر اثری از خانه و دعای خودش ندید، دعایش مستجاب نشد، اما نمی‌داند بالاتر از استجابت این دعا را به او داده‌اند، ولی او نمی‌فهمد. حسن ظن به خدا باید داشته باشیم، عینکت باید واسع و صاف باشد، کدورت نداشته باشد. به خدا می‌سپاریم همه را در تثبیت این اصل اصیل که «مودت ذی‌القربی» است با تمام لوازمش تا گاو و ماهی،۱۴ که ثابت قدم باشند، ان‌شاءالله. رحمت واسعه، ص۲۶۵ -۲۶۹ کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
15. روضه ورود به شام.pdf
149.2K
✍️روضه ورود به شام 🔸درخواست حضرت ام کلثوم از شمر 🔸کیفیت ورود حرم اهل بیت به دمشق 🔸مجلس یزید کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مصائب شام 🔴 نقل سهل بن سعد از رسیدن کاروان به شام 🔴 ۹۰. توصیف راس مقدس : شبیه ترین چهره به رسول خدا 🔴 ۹۱. درخواست سکینه خاتون از سهل 🔸 نقل علامه مجلسی از سهل از آنجا که خبر سهل بن سعد به چند نقل وارد شده است، نخست قسمتی از روایت علامه مجلسی در جلاء العیون که مطابق با برخی مقاتل دیگر نیز هست را نقل می کنیم: «در بعضى از كتب معتبره روايت كرده‏اند كه سهل‏ بن‏ سعد گفت: من در سفرى وارد دمشق شدم. شهرى ديدم در نهايت معمورى با اشجار و انهار بسيار و قصور رفيعه و منازل بى‏شمار. ديدم كه بازارها را آيين بسته‏اند و پرده‏ها آويخته‏اند. مردم زينت بسيار كرده‏اند و دف و نقاره و انواع سازها مى‏نوازند. با خود گفتم: «مگر امروز عيد ايشان است؟!» تا آن‏كه از جمعى پرسيدم: «مگر در شام عيدى هست كه نزد ما معروف نيست؟»گفتند: «اى شيخ! مگر تو در اين شهر غريبى؟»گفتم: «من سهل بن سعدم و به خدمت حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و اله و سلّم رسيده‏ام.»گفتند: «اى سهل! ما تعجب داريم كه چرا خون از آسمان نمى‏بارد و چرا زمين سرنگون نمى‏شود؟» گفتم: «چرا؟»گفتند: «اين فرح و شادى براى آن است كه سر مبارك حسين بن على عليه السّلام را از عراق براى يزيد به هديه آورده‏اند.»گفتم: «سبحان اللّه! سر امام حسين را مى‏آورند و مردم شادى مى‏كنند؟!» پرسيدم كه: «از كدام دروازه داخل مى‏كنند؟»گفتند: «از دروازه ساعات.» من به سوى آن دروازه شتافتم. چون به نزديك دروازه رسيدم، ديدم كه رايات كفر و ضلالت از پى يكديگر مى‏آمدند. ناگاه ديدم كه سوارى مى‏آيد و نيزه‏اى در دست دارد و سرى را بر آن نيزه نصب كرده است كه شبيه‏ترين مردم است به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم‏ 🔸در اینجا قسمتی از روایت کامل بهایی را نقل می کنیم که در این قسمت از روایت افزون بر نقل بالا می نویسد: « اول سر عباس آوردند و در عقب سرها خانواده حسين مى‏آمدند. سر حسين را ديدم با شكوهى تمام و نورى عظيم از او مى‏تافت. با محاسنی گرد كه موى سفيد با سياه آميخته بود و به وسمه خضاب كرده، با چشمانی سیاه و ابروهای به هم پیوسته، پیشانی فراخ، كشيده بينى و تبسم‏كنان به جانب آسمان چشم واكرده به جانب افق و باد محاسن او را به جانب چپ و راست حرکت می داد. گویا که امير المؤمنين على است. 🔸علامه مجلسی در ادامه از قول سهل بن سعد نقل می کند: «پس ديدم كه زنان و كودكان بسيار بر شتران برهنه سوار كرده‏اند و مى‏آوردند. پس من رفتم به نزديك يكى از ايشان و پرسيدم: «تو كيستى؟» گفت: «منم سكينه، دختر امام حسين.» گفتم: «من از صحابه جد شمايم. اگر خدمتى دارى به من بفرما.» سكينه گفت: «بگو به اين بدبختى كه سر پدر بزرگوارم را دارد، از ميان ما بيرون رود. و سر را پيش‏تر برد كه مردم مشغول شوند به نظاره آن سر منور و ديده از ما بردارند و به حرمت رسول خدا اين‏قدر بى‏حرمتى روا ندارند.» سهل گفت: من رفتم به نزد آن ملعون كه سر آن سرور را داشت. گفتم: «آيا ممكن است كه حاجت مرا برآورى و چهارصد دينار طلا از من بگيرى؟» گفت: «حاجت تو چيست؟» گفتم: «حاجت من آن است كه اين سر را از ميان زنان بيرون برى و پيش روى ايشان بروى.» آن زر را از من گرفت و حاجت مرا روا كرد. 🔸به روايت ابن شهر آشوب، چون خواست كه زر را صرف كند، هريك سنگ سياه شده بود و بر يك جانبش نوشته بود: وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ. و بر جانب ديگر: وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ.
🔰 مصائب شام منابع نقل سهل بن سعد از رسیدن کاروان به شام موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص376 به نقل از مجلسى، جلاء العيون،/ 729 و همچنین: موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص364 الخوارزمي، مقتل الحسين، 2/ 60- 61- عنه: المحمودي، العبرات، 2/ 268، عن أبي خالد، عن زيد، عن أبيه عليه السّلام: أنّ سهل بن سعد قال: خرجت إلى بيت المقدس حتّى توسّطت الشّام، فإذا أنا بمدينة مطّردة الأنهار، كثيرة الأشجار، قد علّقوا السّتور و الحجب و الدّيباج، و هم فرحون مستبشرون، و عندهم نساء يلعبن بالدّفوف و الطّبول؛ فقلت في نفسي: لعلّ لأهل الشّام عيدا لا نعرفه نحن؛ فرأيت قوما يتحدّثون فقلت: يا هؤلاء! ألكم بالشّام عيد لا نعرفه نحن؟ قالوا: يا شيخ! نراك غريبا. فقلت: أنا سهل بن سعد، قد رأيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و حملت حديثه، فقالوا: يا سهل! ما أعجبك السّماء لا تمطر دما، و الأرض لا تخسف بأهلها. قلت: و لم ذاك؟ فقالوا: هذا رأس الحسين عترة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، يهدي من أرض العراق إلى الشّام، و سيأتي الآن. قلت: وا عجباه! يهدى رأس الحسين و النّاس يفرحون، فمن أيّ باب يدخل؟ فأشاروا إلى باب يقال له باب السّاعات. فسرت نحو الباب، فبينما أنا هنالك، إذ جاءت الرّايات يتلو بعضها بعضا، و إذا أنا بفارس بيده رمح منزوع السّنان؛ و عليه رأس من أشبه النّاس وجها برسول اللّه، و همچنین: المجلسي، البحار، 45/ 127 عنه: البحراني، العوالم، 17/ 428؛ القمي، نفس المهموم،/ 430 موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص365 عماد الدّين طبرى، كامل بهايى، 2/ 296 همچنین ر،ک: موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص381 به نقل از نفس المهموم،/ 431. قال القمي فی نفس المهموم نقلا عن کامل البهائی: و للرّأس الشّريف مهابة عظيمة، و يشرق منه النّور بلحية مدوّرة، قد خالطها الشّيب و قد خضبت بالوسمة، أدعج العينين، أزج الحاجبين، واضح الجبين، أقنى الأنف، متبسّما إلى السّماء، شاخصا ببصره إلى نحو الأفق و الرّيح‏ تلعب بلحيته‏ يمينا و شمالا كأنّه أمير المؤمنين.] این توصیف از راس مقدس نزدیک است به توصیفی که از چهره مبارک سول خدا و امام زمان نیز شده است. در توصیف چهره امام زمان آورده اند: «وَاضِحُ‏ الْجَبِينِ‏ أَبْلَجُ الْحَاجِبِ مَسْنُونُ الْخَدَّيْنِ أَقْنَى الْأَنْفِ أَشَمُّ أَرْوَعُ كَأَنَّهُ غُصْنُ بَانٍ وَ كَأَنَّ صَفْحَةَ غُرَّتِهِ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بِخَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَال‏» ر،ک: كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏2 ؛ ص446 همچنین در توصیف چهره مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفته شده است:«مقرون الحاجبين أدعج العينين سبط الأشفار أقنى الأنف واضح‏ الجبين‏ رقيق الأجفان مفلج الثنايا» (العدد القوية لدفع المخاوف اليومية ؛ ؛ ص121) این نقل ها نشانگر این است که چهره امام حسین و امام زمان شبیه چهره رسول خدا (صلوات الله علیهم اجمعین) است. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مصائب شام 🔸ادامه نقل سهل 🔸در نقل مدینة المعاجز این قسمت را افزون بر دو نقل دیگر دارد: « دیدم سواری را که نیزه بلندی در دست دارد و بر آن نیزه سری است شبیه ترین چهره به چهره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که از چهره او نور می درخشد گویا ماه شب چارده است و دیدم زنی از آن میان فریاد بر آورده است وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه‏! ای کاش بودید و می دیدید که از دشمنان چه مصائبی بر ما وارد می شود گویا ما از اسیران یهود و نصاری هستیم و او ناله می زد به صدای جانسوز که دله را می آزرد بر طفل شیرخوار و بر پیر سربریده از قفا که حرمت او را شکستند و عریان بدن او را رها کردند و می گفت واحزناه از آنچه بر ما هل بیت وارد می شود پس این مصیبت را به حساب خدا می گذاریم. سهل گوید ستون محمل را گرفتم و به صدای بلند صدازدم: السّلام عليكم يا آل بيت محمّد و رحمة اللّه و بركاته! و شناختم که آن زن همان ام کلثوم دختر امیر المومنین است و ایشان پاسخ داد: ای مرد تو کیستی که از وقت شهادت برادر و آقایم حسین کسی با ما مانند تو سلام نکرده است. گفتم من از اهالی شهرزور هستم و نام من سهل است و از کسانی هستم که پیامبر را دیده ام. 🔸همچنین در نقل دیگری این چنین آورده اند: «دیدم دختری را بر شتری لاغر بدون پوشش و زیرا نداز که بر صورت او نقاب از خز است و فریاد می زند وا محمّداه! وا جدّاه! وا عليّاه! وا أبتاه‏! وا حسناه! وا حسيناه! وا عقيلاه! وا عبّاساه! وای از طول سفر! وای از این روز بد! رو به او رفتم ناگهان فریادی بر من زد که مرا مدهوش ساخت وقتی بهتر شدم نزدیک شدم و گفتم ای بانوی من! چرا بر سر من فریاد کشیدید؟ فرمود: آیا از خدا و رسول حیا نمی کنی که به حرم رسول خدا نگاه می کنی؟ [...] سپس سهل خود را به آن خاتون دو سرا معرفی کرد و می گوید: رو کردم به امام سجاد علیه السلام) و عرض کردم: مولای من! آیا خواسته ای داری؟ فرمود: آیا چیزی از درهم نزد تو هست؟ گفتم آری هزار دینار. فرمود مقداری از آن را بردار و به نیزه دار راس مقدس ابا عبدالله بده و از او بخواه تا سر را از زنان دور کند تا مردم مشغول تماشای سر حسین شوند و از تماشای بانوان باز مانند. در نقل موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص368 به نقل از مدینة المعاجز ص283، این قسمت را اضافه دارد: «إذا بفارس بيده رمح طويل و عليه رأس وجهه أشبه بوجه رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- و هو يتهلهل نورا، كأنّه البدر الطالع، و من ورائه النساء على أقتاب الجمال بلا وطاء و لا غطاء و قائلة منهنّ تقول: وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه‏! لو رأيتم ما حلّ بنا من الأعداء؟ يا رسول اللّه! بناتك أسارى كأنّهنّ بعض أسارى‏ اليهود و النّصارى، و هي تنوح بصوت شجيّ يقرح القلوب‏ على الرّضيع الصّغير و على الشّيخ الكبير المذبوح‏ من القفاء، و مهتوك الخباء، العريان بلا رداء، وا حزناه‏ لما نالنا أهل البيت، فعند اللّه‏ نحتسب مصيبتنا. قال: فتعلّقت بقائمة المحمل، و ناديت بأعلى الصّوت: السّلام عليكم يا آل بيت محمّد و رحمة اللّه و بركاته. و قد عرفت أنّها أمّ كلثوم بنت عليّ عليه السّلام، فقالت: من أنت أيّها الرّجل الّذي لم يسلّم علينا أحد غيرك‏ منذ قتل أخي و سيّدي الحسين عليه السّلام؟ مثل سلامک.فقلت‏: يا سيّدتي! أنا رجل من شهرزور اسمي سهل رأيت جدّك محمّد المصطفى صلّى اللّه عليه و اله و سلم‏.» در نقل دیگری چنین اضافه می کند: و أقبلت جارية على بعير مهزول بغير غطاء و لا وطاء، على وجهها برقع خزّ أدكن، و هي تنادي: وا محمّداه! وا جدّاه! وا عليّاه! وا أبتاه‏! وا حسناه! وا حسيناه! وا عقيلاه! وا عبّاساه! وا بعد سفراه! وا سوء صباحاه! فأقبلت إليها، فصاحت بي‏، فوقعت مغشيّا عليّ‏، فلمّا أفقت دنوت‏ منها، و قلت لها: سيّدتي! لم تصيحين عليّ؟ فقالت: أما تستحي من اللّه و رسوله أن تنظر إلى حرم رسول اللّه؟ فقلت: و اللّه ما نظرت إليكم بريبة. فقالت: من أنت؟ فقلت: أنا سهل بن‏ سعيد الشّهرزوريّ‏ و أنا من مواليكم و محبّيكم. ثمّ أقبلت على عليّ بن الحسين عليه السّلام و قلت له: مولاي‏ ! هل لك من حاجة؟ فقال لي: هل عندك‏ من الدّارهم شي‏ء؟ فقلت: ألف دينار، و ألف ورقة. فقال: خذ منها شيئا، و ادفعه إلى حامل الرّأس، و أمره أن يبعده عن النّساء حتّى تشتغل‏ النّاس بالنّظر إليه عن النّساء. ر،ک: موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
با عرض تسلیت ایام انشاالله به لطف الهی (در ضمن ادامه مطلب اسارت آل الله) در اینجا تقدیم خواهد شد که شاید در نوع خود جدید باشد و در هیچ مقتلی (از مقاتل در دسترس ما) به این شکل و بیان یافت نشد.
پیام های سال گذشته فهرست اسارت آل الله به ورود کاروان به شام رسید و توصیف سهل بن سعد از وقایع همراه با آن. در ادامه توصیف سهل از چهره سید الشهدا علیه السلام بیان می شود و به این بهانه سعی می شود نگاه جامع و البته مختصری به شباهت سیدالشهدا علیه السلام و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله داشته باشیم:
🔰 شباهت چهره امام حسین با رسول خدا و شباهت چهره امام زمان به ایشان (صلوات الله علیهم) 🔸ادامه مطلب فهرست مصائب اسارت آل الله ... سهل بن سعد می گوید: «سر حسين را ديدم با شكوهى تمام و نورى عظيم از او مى‏تافت. با محاسنی گرد كه موى سفيد با سياه آميخته بود و به وسمه خضاب كرده، با چشمانی سیاه و ابروهای به هم پیوسته، پیشانی فراخ، كشيده بينى و تبسم‏كنان به جانب آسمان چشم واكرده به جانب افق و باد محاسن او را به جانب چپ و راست حرکت می داد. گویا که امير المؤمنين على است.» متن عربی: «و للرّأس الشّريف مهابة عظيمة، و يشرق منه النّور بلحية مدوّرة، قد خالطها الشّيب و قد خضبت بالوسمة، أدعج العينين، أزج الحاجبين، واضح الجبين، أقنى الأنف، متبسّما إلى السّماء، شاخصا ببصره إلى نحو الأفق و الرّيح‏ تلعب بلحيته‏ يمينا و شمالا كأنّه أمير المؤمنين.]» در این نقل چند خصوصیت برای چهره سیدالشهدا شمرده شده است: «أدعج العینین، أزج الحاجبین: واضح الجبین:أقنی الأنف.» این توصیف از راس مقدس نزدیک است به توصیفی که از چهره مبارک سول خدا و امام زمان نیز شده است. علاوه بر سهل بن سعد در نقل های دیگری نیز به شباهت سیدالشهدا به رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره شده است. از جمله در کتاب مناقب از فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل شده است که در کودکی خطاب به سید الشهدا فرمود: «تو شبیه پدرم هستی!» همچنین ترمذی در جامع خویش نقل می کند هنگامی که ابن زیاد لعین با چوبدستی خود به بینی سیدالشهدا سلام الله علیه می زد می گفت چهره ای به این زیبایی ندیدم انس از صحابی رسول خدا که در آنجا حاضر بود گفت او شبیه ترین مردم به رسول خدا است. همچنین در نقل مسلم جصاص در دروازه کوفه نیز به این نکته اشاره شده است. ادامه این پیام 👇👇👇 🌺هدیه به شهید رئیسی و شهید سلیمانی صلوات🌺 کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 شناخت بهتر از چهره رسول خدا و امام زمان و سایر اهل بیت علیهم صلوات الله ادامه از پیام بالا👆👆👆 در توصیف چهره مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفته شده است: «مقرون الحاجبين أدعج العينين سبط الأشفار أقنى الأنف واضح‏ الجبين‏ رقيق الأجفان مفلج الثنايا» همچنین در توصیف چهره امام زمان آورده اند: «وَاضِحُ‏ الْجَبِينِ‏ أَبْلَجُ الْحَاجِبِ مَسْنُونُ الْخَدَّيْنِ أَقْنَى الْأَنْفِ أَشَمُّ أَرْوَعُ كَأَنَّهُ غُصْنُ بَانٍ وَ كَأَنَّ صَفْحَةَ غُرَّتِهِ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بِخَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَال‏» در ادامه به ترتیب و به اختصار توضیحی درباره این ویژگی ها بیان خواهد شد. زیرا یکی از مسائلی که محبان اهل بیت علیهم السلام به بیشتر دانستن درباره آن علاقه مند هستند چگونگی چهره اهل بیت علیهم السلام است. این مساله وقتی اهمیت بیشتری پیدا می کند که بدانیم یکی از علامات امام زمان عجل الله فرجه الشریف که در روایات ما بدان توجه شده است، توصیف چهره ایشان است. معلوم می شود که با بهتر شناختن کیفیت چهره امام زمان علیه السلام راه بر مدعیان دروغین مهدویت نیز بسته می شود. در روایات چهره امام زمان را شبیه به رسول خدا دانسته اند لذا با شناختن بهتر چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله شناخت دقیق تری از امام زمان حاصل می شود. بلکه از روایاتی که در مورد بسیاری از اهل بیت به ما رسیده است این معنا دانسته می شود که آن حضرات از جهت چهره شباهت زیادی به رسول خدا داشته اند. در روایات ما چهره امیرالمومنین، فاطمه زهرا و امام مجتبی ، سیدالشهدا، امام باقر، امام رضا، امام زمان، جعفر ابن ابی طالب و علی اکبر (علی جماعتهم صلوات الله) شبیه ترین چهره ها به رسول خدا معرفی شده است. پس با شناخت چهره پیامبر در واقع چهره این حضرات نیز تا حدودی معرفی خواهد شد. ادامه در پیام بعدی 👇👇👇 🌺هدیه به شهید رئیسی و شهید سلیمانی صلوات🌺 کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰ادامه مطلب شناخت چهره پیامبر صلی الله علیه و آله ادامه از پیام بالا👆👆👆 در ادامه نخست با توصیفی از چهره رسول خدا اشاره می شود و سپس این توصیفات با نقل های رسیده در باره سایر اهل بیت علیهم السلام مقایسه می شود. 🔸 در روایات برای چهره رسول خدا چند خصوصیت شمرده شده است: 🟢 الف) نورانیت و سفیدی و زیبایی خیره کننده چهره این نکته علاوه بر رسول خدا درباره بسیاری از اهل بیت از جمله امیرالمومنین ، فاطمه زهرا ، سیدالشهدا ، امام باقر ، امام عسگری ، امام زمان و حضرت عباس و حضرت قاسم بن حسن آمده است. البته نورانیت چهره برای ائمه معصومین امری بدیهی است و غرض از این جمع آوری اشاره به روایاتی بود که یافت شده است. 🟢 ب) سیاهی شدید چشم و درشتی آن (أدعج العینین): این واژه علاوه بر رسول خدا درباره چهره امیر المومنین ، امام مجتبی ، سیدالشهدا و امام زمان علیهم الصلوه و السلام به کار رفته است. درباره معنای آن گفته اند أدعج به معنای سیاهی چشم است یا سیاهی شدید چشم همراه با سفیدی شدید آن و برخی آن را به درشتی چشم در عین سیاهی معنا کرده اند. 🟢 ج) ابروی کشیده و کمانی (أزج الحاجبین): این تعبیر علاوه بر پیامبر درباره امیر المومنین ، سید الشهدا و امام زمان نیز آمده است. 🟢 د) پیشانی سفید و نورانی و فراخ (واضح الجبین): در روایات این تعبیر درباره پیامبر ، سیدالشهدا و امام زمان نیز وارد شده است. درباره معنای آن گفته اند «واضح الجبین» یعنی «پیشانی سفید و زیبا». ه) بینی کشیده و زیبا همراه با برآمدگی در وسط آن (أقنی الأنف): این تعبیر در توصیف پیامبر ، سیدالشهدا و امام زمان نیز به کار رفته است. چنانکه تعبیر «أشم الأنف» نیز در توصیف پیامبر و امام زمان به کار رفته است. در برخی نقل ها این دو تعبیر درباره پیامبر و امام زمان با هم به کار رفته است، (أقنی و أشم). 🟢 و) فاصله در بین دندان بالا( مفلج الثنایا): این تعبیر علاوه بر پیامبر درباره سید الشهدا و امام زمان نیز وارد شده است. درباره امام زمان تعبیر «أفرق الثنایا » نیز آمده است. این واژه به معنای فاصله بین دو دندان بالا آمده است. این ویژگی در توصیف سیدالشهدا علیه السلام در کتاب لباب الانساب بیهقی آمده است. 🔸این بود برخی از نکات مهم در توصیف چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله که باعث شناخت دقیق تر از چهره امام زمان عجل الله فرجه و سایر اهل بیت خواهد بود. در یک جمله می توان چهره سیدالشهدا را با یک چهره: «نورانی، خیره کننده، با چشمانی شدیدا سیاه و درشت و زیبا، با ابروی کشیده و کمانی و پیشانی سفید، نورانی و فراخ و بینی کشیده با برآمدگی زیبا در وسط آن» شناخت. 🌺هدیه به شهید رئیسی و شهید سلیمانی صلوات🌺 کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
در نوشتن این مطلب سعی شد روایاتی که در توصیف چهره پیامبر صلی الله علیه وآله آمده است حتی المقدور ملاحظه شود و در ترجمه هم بسیاری از کتب لغت با هم مقایسه شد که نتیجه به این ترجمه منتهی شد، امید اینکه ترجمه دقیقی انجام شده باشد و باعث آشنایی دقیق تر ما با چهره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و سایر اهل بیت شده باشد.