eitaa logo
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
5.8هزار دنبال‌کننده
35 عکس
30 ویدیو
96 فایل
فهرست های «روضه های مکتوب» به پیام های این کانال ارجاع داده می شود همچنین صوت روضه ها و ... راه ارتباط: @Yazahra1357 روضه های مکتوب: https://eitaa.com/rozehayemaktoub منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat تبادل و تبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰ام البنین روضه دار سید الشهدا 🔸زنان بنی هاشم در نزد ام البنین جمع می شدند و برای امام حسین عزاداری می کردند. 🔹و أقامت أمّ البنين، زوجة أمير المؤمنين، العزاء على الحسين و اجتمع عندها نساء بني هاشم يندبن الحسين و أهل بيته. و بكت أمّ سلمة و قالت: فعلوها، ملأ اللّه قبورهم نارا. موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏9 ؛ ص554 المقرّم، مقتل الحسين عليه السّلام،/ 440- مثله القاضي النّعمان، شرح الأخبار (الهامش)، 3/ 186
🔰درباره حضرت ام البنین (علیها السلام) صفحه ۱ از ۲ 🔸خلاصه ای از مقاله ای درباره حضرت ام البنین از سایت حوزه نت به آدرس https://b2n.ir/t17069 🔸حضرت ام البنین (س) از خاندان و طایفه ای است که به شهامت، رشادت و شجاعت و ویژگی های نیکوی اخلاقی مشهور بودند. و همین موضوع در ازدواج علی(ع) با ام البنین (س) تأثیرگذار بود. (مسعودی، 1374: ج2، 67؛ طبری، بی تا: ج2، 440؛ ابوفداء، بی تا: ج1، 181؛ ابن وردی، 1389: ج1، 220) 🔸هرچند علی(ع) پس از شهادت زهرا(س) همسران دیگری نیز انتخاب کرد، ولی همیشه در پی همسری بود که از خاندان شجاعت و غیرت و فضیلت باشد. امام علی (ع) این امر را با برادرش عقیل در میان گذاشت. امام از او خواست دختری از طایفه های مشهور عرب را برایش برگزیند که به شجاعت و قهرمان پروری زبانزد باشند تا از او فرزندی رشید، دلیر و با شهامت پدید آید. عقیل که انساب عرب را خوب می شناخت. علی را به خاندان راهنمایی کرد و گفت: با ام البنین(س) از طایفه کلاب ازدواج کن؛ زیرا در میان عرب، شجاع تر از پدران وی وجود ندارد. (مامقانی، 1350ق: ج3، 70؛ امین، 1403ق: ج8، 389؛ قمی، 1421 ق: 302؛ کحّاله، 1404ق: ج1، 242 🔸عقیل درباره خاندان ام البنین(س)می گوید: در میان عرب، شجاع تر از پدران ام البنین(علیها السلام) نبود. (ابن عنبر، 1362: 357؛ مامقانی، 1350ق: ج2، 128؛ امین، 1403ق: ج8، 381؛ قمی، 1421ق: 322). 🔸البنین(س) این صفت خاندانش را به ارث برده بود. پس از شهادت امام حسین (ع) و یارانش و شهادت عباس و دیگر فرزندانش در بقیع حضور می یافت و عبیدالله فرزند خردسال عباس را نیز به همراه می برد. این روحیه، شهامت و شجاعت او در مقابل باطل نشان می دهد. به یقین، در آن فضای خفقان به بقیع آمدن و عزاداری کردن به گونه ای که مردم جمع شوند و با او هم ناله گردند (سماوی، 1377: 56؛ طبری، بی تا: ج6، 296 🔸روزی امیر مؤمنان، عباس (ع) را در دامان خود گذاشت، آستینهایش را بالا زد و امام درحالی که به شدت می گریست به بوسیدن بازوان عباس (ع) پرداخت. ام البنین حیرت زده از این صحنه، از امام پرسید: «چرا گریه می کنید؟» حضرت با صدایی آرام و اندوه زده پاسخ داد: «به این دو دست نگریستم و آنچه را بر سرشان خواهد آمد، به یاد آوردم.» امّ البنین شتابان و هراسان پرسید: «چه بر سر آنها خواهد آمد؟» حضرت با آوایی مملوّ از غم و اندوه و تأثر فرمود: «آنها از ساعد قطع خواهند شد». این کلمات چون صاعقه ای بر امّ البنین فرود آمد و قلبش را ذوب کرد. سپس او با اضطراب و به سرعت پرسید: «چرا قطع می شوند؟» امام به او خبر داد که فرزندش در راه یاری اسلام و دفاع از برادرش، حافظ شریعت الهی و ریحانه رسول اللّه (ص) دستانش قطع خواهد شد. امّ البنین به شدت گریست و زنان همراه او نیز در غم، رنج و اندوهش شریک شدند. (مقرم، 1369ق: 19) 🔸نویسنده کتاب ابصارالعین، شعر زیر را از شرح الکامل ابوالحسن اخفش نقل می کند و آن را از سروده های ام البنین(س)در ماتم فرزندش (عباس) می داند: یا مَن رَأی العباس کَ     رَّ علی جماهیر النَّقَد وَ وَراهُ مِن ابناء حی     دَر کلٌّ لَیثَ ذی لُبَد اُنبِئتُ انَّ ابنیِ اُصیبَ    بِرَأسِهِ مقطوعُ یَد وَیلی علی شِبلی اَما      لَ برَأسِهِ ضربُ العمد لَو کانَ سَیفُهُ فی یَدَیهِ     لما دَنَا مِنهُ اَحَد (سماوی، 1341ق: 64؛ امین، 1403 ق: ج8، 389؛ شبّر، 1409ق: ج1، 71؛ ربعی (نقوی)، 1411ق: 26؛ امین، 1398 ق: 114؛ محلّاتی، 1368ق: ج3، 294). ای کسانی که حمله جانانه عباس(ع) را بر گله های گوسفند دیدید و نیز در پی او، فرزندان حیدر را که هر کدام شیری هستند که دست از یاری اش برنمی دارند. آه! به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس، عمود آهنین زدند، درحالی که دست در بدن نداشته است. وای بر من! که بر سر فرزندم عمود فرود آمد. اگر فرزندم عباس(ع)، دست در تن و شمشیر در کف داشت، چه کسی را یارای آن بود که به او نزدیک شود؟ 🔸گفتنی است ابیات دیگری را نیز به ام البنین(س) نسبت داده اند، مانند این موارد   لا تدعُوَنِّی وَ یَک ام البنین تُذکِّرینی بلیوث العرین   کانت بنونَ لی اُدعَی بهِم و الیومَ اَصبَحتُ و لا من بَنین   اَربعۀٌ مِثلَ نسُورُ الرّبی قد وَاصلُوا الموتَ بقَطعِ الوَتینِ   تنازَعُ الحِرصانَ اَشلائَهُم فَکُلّهُم اَمسُوا صَریعاً طَعین   یا لَیتَ شِعربی اَکَما اَخبَروا بِاَنَّ عبّاساً مَقطُوعَ الیَدَین   (سماوی، 1341ق: 64؛ امین، 1398 ق: 114؛ امین، 1403ق: ج8، 389؛ شبّر، 1409ق: ج1، 71؛ الحائری، بی تا: 432). ای زنان مدینه! دیگر مرا ام البنین(س) مخوانید و مادر شیران شکاری ندانید. من فرزندانی داشتم که به سبب آنها مرا ام البنین(س) می گفتند، ولی اکنون دیگر برای من فرزندی نمانده و همه را از دست داده ام. کانال صوت، شعر و متن روضه (آرشیو کانال): @rozehayemaktoubb کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
🔰درباره حضرت ام البنین (علیها السلام) صفحه ۲از ۲ 🔸خلاصه ای از مقاله ای درباره حضرت ام البنین از سایت حوزه نت به آدرس https://b2n.ir/t17069 بشیر می گوید: وقتی به نزدیکی مدینه رسیدیم، امام علی بن الحسین (ع) فرود آمد. بار شترش را پایین آورد. چادرش را نصب کرد و فرمود: ای بشیر! خدا پدرت را رحمت کند. او شاعر خوبی بود. آیا تو نیز از شعر بهره ای داری؟ گفتم: آری! امام فرمود: به مدینه برو و خبر شهادت پدر و عزیزانم را به اهل مدینه برسان. (ابن طاووس، 1419ق: 143). مدینه به ظاهر آرام بود، ولی روزها بود که در انتظار شنیدن خبری دهشتناک به سر می برد. بشیر با شنیدن دستور ولیّ خدا، بر اسب سوار شد و با سرعت خود را به مدینه رساند. وارد مسجدالنبی شد. صدا را به کریه بلند کرد و با حالتی غمناک، با دو بیت شعر به انتظار تلخ اهل مدینه پایان داد:   یا اهلَ یَثربَ لا مُقام لَکُم بِهَا قُتِلَ الحسینُ فَادمَعی مِدرارُ   الجِسمُ مِنهُ بِکربلاءَ مُصَرَّجُ و الرّاس منهُ علَی القَناۀ یُدارُ   (ابن طاووس، 1419ق: 142).  ای اهل مدینه! دیگر در مدینه نمانید؛ زیرا حسین(ع) کشته شد. پس فراوان اشک بریزید. بدن حسین(ع) در کربلا، در خاک و خون غلتید؛ در حالی که سرش بر بالای نیزه به این شهر و آن شهر برده می شد. با اعلام این خبر، مدینه یکپارچه در عزا و شیون نشست. زنان از خانه های خود بیرون آمدند، صورت هایشان را خراشیدند، فریاد ماتم سر دادند و بر مظلومیت حسین (ع) و یارانش گریستند. در آن میانه شور و شیون، ام البنین(ع)، مادر شکیبا و صبور عباس، خود را به بشیر رساند و فرمود: «بشیر! از حسین(ع) برایم بگو». بشیر گفت: در سوگ چهار فرزند شُجاعَت به تو تسلیت می گویم. نگاه ام البنین (ع) به بشیر خیره شد و دوباره تکرار کرد: «بشیر: گفتم از حسینم چه خبر آوردی؟ حسینم چه شد؟ فرزندانم فدای حسین(ع) باد.»(مامقانی، 1350: ج2، 128). آری، برای ام البنین (ع)، وجود امام و مقتدایش از همه کس مقدّم بود. آفرین بر این فضیلت و ایمان و مرحبا به این بزرگواری و وفا، او بار دیگر رو به بشیر کرد و گفت: اگر حسین زنده باشد، کشته شدن چهار فرزندم برایم آسان است. (شبّر، 1409ق: ج1، 74؛ مامقانی، 1350: ج2، 231) 🔴نکته قابل توجه اینکه به جهت ضیق مجال تمام مطالب به همان عبارت مقاله سایت حوزه نت و صرفا جهت مطالعه عزیزان قرار داده شد و تطبیق عبارات و اسناد مجال دیگری می طلبد. کانال صوت، شعر و متن روضه (آرشیو کانال): @rozehayemaktoubb کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
حضرت عباس در بیان آیت الله سعادت پرور صفحه 1 از 2 درك فناى كامل در برابر امام عليه السلام‏ از جمله چهره‏هاى تابناك عاشوراى حسينى، كه به حقّ ، و به تعبير سيّدالشّهدا- عليه‏السّلام- «پرچمدار امام و سردار لشكر حقّ» بود، سقّاى كربلا، ابوالفضل العباس، قمر بنى‏هاشم است. وقتى از امام اجازه جهاد خواست، حضرت به شدّت گريست، و سپس فرمود: «يا أَخى، أَنْتَ صاحِبُ لِوائى، وَ إِذا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرى.» برادرم، تو پرچمدار من هستى، و وقتى بروى، لشگرم از هم پاشيده مى‏شود. وى عرض كرد: «قَدْ ضاقَ صَدْرى وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَياةِ، وَ أُريدُ أَنْ أَطْلُبَ ثارى مِنْ هؤلاءِ الْمُنافِقينَ.» واقعاً سينه‏ام تنگ شده و از زندگى، خسته و بيزار شده‏ام، و مى‏خواهم از اين منافقان خون‏خواهى نموده و انتقام بگيرم. و چون اجازه‏ى آوردن آب براى كودكان خواست و حضرت اجازه داد و مشك را از آب فرات پر كرد، هنگام بازگشت، در حالى كه با آنان مى‏جنگيد، اين ابيات را مى‏خواند: لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ، إِذِ الْمَوْتُ رَقا حَتّى أُوارى‏ فِى الْمَصاليتِ لَقى‏ نفْسى لِنَفْسِ الْمُصْطَفَى الطُّهْرِ وِقا إِنّى أَنَا الْعَبّاسُ أَغْدُو بالسِّقا وَ لَا أَخافُ الشَّرِّ يَوْمَ الْمُلْتَقَى‏ از مرگ نمى‏ترسم؛ زيرا مرگ، ترقّى و بالا رفتن است- تا اين كه با ملاقات كردن كارگزاران و جنگاوران در ميان آن‏ها پوشيده شدم- جانم سپر و حامى جان برگزيده‏ى پاك نهاد [امام حسين- عليه‏السّلام-] باد- همانا من عبّاسم كه با مشك مى‏روم- و هنگام رويارويى [با شما كافران‏] از بدى و هلاكت نمى‏ترسم. و هنگامى كه دست راستش قطع مى‏شد، [مشك و يا شمشير] را به دست چپ گرفت و به دشمن حمله نموده و رجز خواند كه: وَ اللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمْ يَمينى‏ إِنّى أُحامى أَبَداً عَنْ دينى‏ وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الْيَقينِ‏ نَجْلِ النَّبِىِّ الطّاهِرِ الأَمينِ‏ به خدا قسم، اگر دست راستم را قطع كنيد، من تا ابد از دينم و از امامى كه داراى يقينى راست، و نوه‏ى پيامبر پاك و امين است، حمايت مى‏كنم. و هنگامى كه دست چپش را قطع مى‏نمايند، به خود خطاب كرده و فرمود: يا نَفْسُ لا تَخْشَىْ مِنَ الْكُفّارِ وَ أَبْشِرى بِرَحْمَةِ الْجَبّارِ مَعَ النَّبِىِّ السَّيِّدِ الْمُختارِ قَدْ قَطَعُوا بِبَغْيِهِمْ يَسارِى‏ فَأَصْلِهِمْ يا رَبِّ حَرَّ النّار اى نفس، از كافران مترس و تو را بشارت باد به رحمت [خداوند] جبران كننده، همراه با پيامبر، آن آقاى انتخاب شده. همانا با ظلم‏شان دست چپ مرا قطع نمودند، پس پروردگارا، آنان را در حرارت آتش [جهنّم‏] ساكن گردان. و هنگامى كه شربت شهادت نوشيد، امام حسين- عليه‏السّلام- به بالينش حاضر شد، گريست و ابياتى را قرائت و سپس فرمود: «أَلْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرى وَ قَلَّتْ حيلَتى.» حالا، پشت من شكست و چاره‏ام كم شد. و به نقلى، سخت گريست، و در حالى كه پيكرش را به سوى خيمه مى‏برد، اشعارى خواند و سپس فرمود: «أَلْآن انْكَسَرَ ...» بيان: نكته‏ها و معارف اين قسمت را در دو بخش، بررسى مى‏كنيم: الف. سخنان سيّدالشّهدا عليه السلام‏ 1. اين نكته را همواره بايد در نظر داشت كه حركت و گفتار امام معصوم، هم چون مردم عادى نيست، كه با احساسات و عواطفِ بى‏مبنا همراه باشد؛ بنابراين، گريه‏ى‏شديد امام در دو مورد (هنگام اجازه‏ى جهاد خواستن برادر و هنگام حضور در كنار پيكر او) را نمى‏توان تنها به خاطر اين كه برادرش بوده، و يا به علّت بعضى از جهاتى كه در فصل پنجم گذشت، دانست؛ بلكه هر چه نسبت به گريه‏ى حضرت كنار جنازه‏ى غلام ترك بگوييم، در اين جا نيز همان معنى را- علاوه بر جهات فوق كه بدان اشاره شد- خواهيم گفت. 2. جمله‏ى‏ «أَلْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرى» نيز سخن عميقى است كه بيانگر مقام و منزلت و بزرگى قمر بنى‏هاشم است، گويا امام با اين جمله مى‏خواهد بفرمايد: تمام مصايب، از شهادت مسلم‏بن عقيل- عليه‏السّلام- تاكنون به اين حدّ مرا ناراحت ننمود دل مرا نشكست. 3. جمله‏ى‏ «قَلَّتْ حيلَتى.» ممكن است اشاره به ممكن نبودن حمل پيكر مطهّر وى به خيمه باشد. و يا اين كه بخواهد بفرمايد: من ديگر حامى و پشت‏گرمى ندارم. و يا اشاره به همان جمله‏اى باشد كه هنگام اجازه خواستن حضرت عبّاس- عليه‏السّلام- فرمود: «يا أَخى، أَنْتَ صاحِبُ لِوائى، وَ إِذا مَضَيْتَ، تَفَرَّقَ عَسْكَرى.» نقل از کتاب شریف فروغ شهادت ادامه در صفحه بعد کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
حضرت عباس در بیان آیت الله سعادت پرور صفحه 2 از 2 در نتيجه، ريشه‏ى اصلى صدور امورى از اين گونه از سوى سيّدالشّهدا- عليه‏السّلام- همان ديد معنوى آن بزرگوار نسبت به ياران و عظمت مقام و منزلت معنوى آن‏هاست. مردم عادى هم اگر گوشه‏اى از آن ديد امام را دارا شوند و يا حداقل به خصوصيّات اشخاص، بهتر عنايت داشته باشند، گريه و سخنان آنان در فقدان اشخاص، به حساب منزلت آن‏ها در شدّت و ضعف، و كمى و زيادى، متفاوت خواهد بود. ب. سخنان ابوالفضل العبّاس عليه السلام‏ نحوه‏ى اشعار و سخنان حضرت ابوالفضل- عليه‏السّلام- نيز شاهد بر عظمت مقام و منزلت اوست كه به قسمتى از آن اشاره مى‏شود: 1. كلام‏ «لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ» را تنها كسانى مى‏توانند با جرأت بگويند كه نسبت به سراى آخرت- از عالم قبر گرفته تا عرصه‏ى حساب و كتاب و قيامت- كوچك‏ترين نگرانى نداشته باشند؛ چنان كه خداوند در قرآن شريف مى‏فرمايد: قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‏ بگو: اگر در نزد خدا، سراى بازپسين يكسر به شما اختصاص دارد، نه ديگر مردم، پس اگر راست مى‏گوييد آرزوى مرگ كنيد. و اين، تنها اولياى الهى هستند كه مى‏توانند چنين تمنّايى داشته باشند كه: قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‏ بگو: اى كسانى كه يهودى شده‏ايد، اگر پنداريد كه شما دوستان خداييد نه مردم ديگر، پس اگر راست مى‏گوييد درخواست مرگ كنيد. 2. سخنانى چون‏ «نَفْسى لِنَفْسِ الْمُصْطَفَى الطُّهْرِ وِقا.» و يا «إِنّى أُحامى أَبَداً عَنْ دينى، وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الْيَقينِ.» و يا «أَبْشِرى بِرَحْمَةِ الْجَبّارِ، مَعَ النَّبِىِّ السَّيِّدِ الْمُخْتارِ.» كه همگى بيانگر كمال معنوى و آشنايى و شناخت واقعى وى از مقام ولايت است، از جان و روح و حقيقت كدام انسانى غير ايشان، مى‏تواند سرزند؟ لذا نمى‏توان به آسانى از جمله جمله‏ى آن گذشت و از عمق معناى آن صرف نظر كرد. نقل از کتاب فروغ شهادت کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
شب عاشورا: روضه امام حسین علیه السلام روضه زینب کبری سلام الله علیها شب عاشورا قسمت اول شب عاشورا قسمت دوم وداع و پیراهن شب عاشورا قسمت سوم وداع و حضرت سکینه شب عاشورا قسمت چهارم کلمات زینب کبری کنار قتلگاه شب عاشورا قسمت پنجم گفتگوی امام حسین علیه السلام و زینب کبری سلام الله علیها در شب عاشورا گفتگوی امام حسین علیه السلام و زینب کبری سلام الله علیها در شب عاشورا فایل پی دی اف و صوت روضه
شب عاشورا قسمت اول: السلام علیک یا ابا عبدالله امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود فردا ز خون عاشقان این دشت دریا می شود امشب کنار یکدگر بنشسته آل مصطفی فردا پریشان جمعشان چون قلب زهرا می شود امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی فردا صدای الامان زین دشت برپا می شود امشب اگه نگاه کنی تو خیمه های حسین صدای قرآن و مناجات بلنده عباس یه طرف علی اکبر یه طرف قاسم یه جا نشسته اصحاب یه طرف حبیب بن مظاهر بریر زهیر همه مشغول قرائت قرآن و مناجات با خدان امشب کنار مادرش لب تشنه اصغر خفته است فردا خدایا بسترش آغوش صحرا می شود امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود امشب به خیل تشنگان عباس باشد پاسبان فردا کنار علقمه بی دست سقا می شود امشب گرفته در میان، اصحاب، ثارالله را فردا عزیز فاطمه بی یار و تنها می شود امشب به دست شاه دین باشد سلیمانی نگین فردا به دست ساربان این حلقه یغما می شود اما ایکاش فقط انگشترو می برد اما بمیرم فردا عصر عاشورا زینب بیاد نگاه کنه صدا بزنه برادر جان سلیمان جهانی چرا انگشت و انگشتر نداری امشب سر سرّ خدا بر دامن زینب بُوَد فردا انیس خولی و دیر نصارا می شود اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى ؛ النص ؛ ص94وَ بَاتَ الْحُسَيْنُ ع وَ أَصْحَابُهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ وَ لَهُمْ‏ دَوِيٌ‏ كَدَوِيِّ النَّحْلِ مَا بَيْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِد. لهوف : وَ أَخَذَ خَاتَمَهُ بَجْدَلُ‏ بْنُ سُلَيْمٍ الْكَلْبِيُّ وَ قَطَعَ إِصْبَعَهُ ع مَعَ الْخَاتَمِ
شب عاشورا و عصر تاسوعا قسمت دوم: روضه کوتاه عصر تاسوعا هم تا صدای همهمه لشگر بلند شد زینب خودشو رسوند به برادر حسین صدا زد زینب جان الان در رویا جدم رسول الله و بابام علی و مادرم فاطمه رو دیدم به من خبر رفتن می دادن خواهر جان مثل اینکه قرارمون داره نزدیک میشه زینب چنان ناله ای زد محکم به صورتش زد حسین صدازد زینب جان آروم باش صدات به دشمن میرسه دشمن شاد میشم عرضه بداریم یا صاحب الزمان همین زینبی که خبر برادر نتونست تحمل کنه چه کرد اون لحظه که دید ظهر عاشورا حسین آمد کنار خیمه برا وداع یا سکینه علیکن منی السلام صدا زد یه پیراهن کهنه برام بیارید فإنی مقتول مسلوب اینا اگه منو بکشن منو برهنه می کنن ‏ لباس کهنه بپوشید زیر پیرهنش که تا برون نکند خصم بدمنش زتنش لباس کهنه چه حاجت که زیر سم ستور تنی نماند که پوشند جامه یا کفنش موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏3 ؛ ص33 قال: فرفع الحسين رأسه، و قال: يا أختاه! رأيت جدّي في المنام، و أبي عليّا، و فاطمة أمّي، و أخي الحسن عليهم السّلام، فقالوا: يا حسين! إنّك رائح‏ إلينا عن قريب. و قد و اللّه يا أختاه دنا الأمر في‏ ذلك، لا شكّ . فلطمت زينب وجهها، و صاحت [وا خيبتاه-]! فقال‏الحسين: مهلا اسكتي، و لا تصيحي، فتشمت بنا الأعداء. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) / ج‏4 / 109. ثُمَّ قَالَ ع ائْتُونِي بِثَوْبٍ‏ لَا يُرْغَبُ‏ فِيهِ أَلْبَسُهُ غَيْرِ ثِيَابِي لَا أُجَرَّدُ فَإِنِّي مَقْتُولٌ مَسْلُوب و قال فی اللهوف: فَأَخَذَ ثَوْباً خَلَقاً فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تَحْتَ ثِيَابِهِ فَلَمَّا قُتِلَ ع‏ جَرَّدُوهُ مِنْه اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى ؛ النص ؛ ص123
شب عاشورا قسمت سوم: () همه عالم رو غم گرفته بود لحظه وداع حسین ملائکه داشتن تماشا می کردن یه وقت زینب دید برادر به گریه افتاد صدا زد برادر جان چشمت گریان نباشه فرمود چطور گریه نکنم وقتی می بینم ساعتی بعد شما رو به اسیری می برن اما یه وقت دید ناله سکینه بلند شد یه نگاهی به سکینه انداخت گفتن و کان یحبها حبا شدیدا دیدن سکینه رو بغل کرد اشکاشو پاک کرد صدا زد سکینه جان تو دیگه با گریه هات دل بابارو آتش نزن لاتحرقی قلبی بدمعک حسرة ما دام منی الروح فی جثمانی بعد از من گریه فراوان دارید دیدن حسین راه افتاد به سمت لشگر اما بعضی نقل کردن یه وقت دید خواهرش صدا میزنه مهلا یا اخی بذار یه بار دیگه نگات کنم وارد میدان شد کاری کرد مردم یاد رزم علی تو میدان افتادن هربار حمله می کرد برمی گشت وسط میدان صدا میزد لاحول و لا قوة الا بالله شاید می خواست به زینب خبر بده هنوز زمین نیافتادم هر کس زمین می افتاد به حسین خبر می داد اما بمیرم حسین کسی رو نداشت بهش خبر بده غریبانه روی زمین افتاد یه وقت اهل حرم شنیدن یه صدایی از بیرون خیمه ها بلند شد شاید گفتن دوباره حسین برگشته اما بمیرم همه از خیمه ها بیرون دویدند ولی سالار زینب را ندیدند هر کی یه جور درددل می کرد اما میگن مجلس بابا رو دختر گرم می کنه آمد کنار ذو الجناح ذوالجناح یه سوالی دارم میدونم بابامو کشتن اما بگو ببینم یا جواد ابی هل سقی ابی ام قتل عطشانا موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏4 ؛ ص482 و نیز موسوعة شهادة المعصومین ج2 ص381 عن الاسفراینی: ثمّ إنّ الحسين عليه السّلام أراد وداع النّساء، و هو آيس باكي العين، فتلقّته أخته زينب، و قالت له: لا أبكى اللّه عينك.فقال: كيف‏ لا أبكي‏ و عمّا قليل تساقون بين الأعداء فأقبلت سكينة و هي صارخة، و كان يحبّها حبّا شديدا، فضمّها إلى صدره و قال: سيطول بعدي يا سكينة فاعلمي‏ منك البكاء إذا الحمام دهاني‏ لا تحرقي قلبي بدمعك حسرة ما دام منّي الرّوح في جثماني‏ فإذا قتلت فأنت أولى بالّذي‏ تأتينه‏ یا خيرة النّسوان‏ موسوعة الامام الحسین موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏4 ؛ ص476 به نقل از البهبهاني، الدّمعة السّاكبة، 4/ 345- 346- مثله الدّربندي، أسرار الشّهادة،/ 423 همچنین ر،ک: ترجمه ذریعة النجاة ص290 فأراد عليه السّلام أن يخرج من الخيمة، فلصقت به زينب، و قالت: مهلا يا أخي توقّف حتّى أزوّد من نظري وداع‏لأتلاق بعده: فمهلا أخي قبل الممات هنيئة لتبرد منّي لوعة و غليل‏ فجعلت تقبّل يديه و رجليه، و أحطن به سائر النّسوان، يقبّلن يده و رجله‏ این نقل را از آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی و برخی علمای دیگر دیده ام اما عجالتا مدرک آن را پیدا نکردم برخی سایت ها به تذکره الشهدا آدرس داده بودند.
شب عاشورا قسمت چهارم: روضه قتلگاه: روضه زینب کبری: راوی میگه هیچ وقت فراموش نمی کنم زینب را شب عاشورا است روضه باید روضه عاشورایی باشه یه وقت نگاه کنه ببینه هر کی با هر چه در دست داره به بدن عزیز زهرا می زنه چرا این حرفو میگم آخه امام باقر فرمود همه با شمشیر نبود بعضیا با نیزه می زدن بعضیا با تیر می زدن هرکی سلاح نداشت سنگ می زد بمیرم زینب سه چهار سال نداشت دید مادرش بین در و دیوار رسول الله رو صدا می زنه حالا زینب به اضطرار افتاده یه وقت رو کرد به سمت پیغمبر پس با زبان پرگله آن بضعه بتول رو کرد بر مدینه که یا ایها الرسول این کشته فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست. الأصول الستة عشر (ط - دار الشبستري) ؛ المتن ؛ ص122 بعض اصحابنا رواه ان ابا جعفر (ع) قال‏ كان ابى مبطونا يوم قتل‏ ابو عبد الله الحسين بن على عليهما السلم و كان فى الخيمة و كنت ارى موالياتنا كيف يختلفون معه يتبعونه بالماء يشد على الميمنة مرة و على الميسرة مرة و على القلب مرة و لقد قتلوه قتلة نهى رسول الله ص، ان يقتل بها الكلاب و لقد قتل بالسيف و السنان و بالحجارة و بالخشب و بالعصى و لقد اوطأه الخيل بعد ذلك.
مطلبی که در ذیل قرار داده می شود گفتگوی امام حسین علیه السلام و زینب کبری سلام الله علیها است اما با این نکته تلاش شده است چند نقل در کنار هم قرار گیرد و نکته نگفته ای باقی نماند: در ذیل نخست متن عربی روایات و سپس ترجمه آن به صورت مزجی و کنار هم قرار داده شده می آید:
گفتگوی امام حسین علیه السلام و زینب کبری در شب عاشورا (مقایسه نقل ارشاد شیخ مفید با نقل های دیگر): با توجه به تفاوت های اندک بین نقل ارشاد و برخی نقل های دیگر در این نوشته تلاش شده است این نقل ها در کنار هم قرار بگیرد تا ذاکر اهل بیت بتواند در حین مرثیه خوانی از همه این نقل ها استفاده کند. متن عربی روایات به صورت مزجی: قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِنِّي لَجَالِسٌ فِي تِلْكَ الْعَشِيَّةِ الَّتِي قُتِلَ أَبِي فِي صَبِيحَتِهَا وَ عِنْدِي عَمَّتِي زَيْنَبُ تُمَرِّضُنِي إِذِ اعْتَزَلَ أَبِي فِي خِبَاءٍ لَهُ وَ عِنْدَهُ جُوَيْنٌ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ وَ هُوَ يُعَالِجُ سَيْفَهُ وَ يُصْلِحُهُ وَ أَبِي يَقُولُ- يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ‏ خَلِيلِ‏ كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيلِ‏ مِنْ صَاحِبٍ أَوْ طَالِبٍ قَتِيلِ‏ وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ‏ وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلِ‏ وَ كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِي‏ - فَأَعَادَهَا مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثاً حَتَّى فَهِمْتُهَا وَ عَرَفْتُ مَا أَرَادَ فَخَنَقَتْنِي الْعَبْرَةُ فَرَدَدْتُهَا وَ لَزِمْتُ السُّكُوتَ وَ عَلِمْتُ أَنَّ الْبَلَاءَ قَدْ نَزَلَ وَ أَمَّا عَمَّتِي فَإِنَّهَا سَمِعَتْ مَا سَمِعْتُ وَ هِيَ امْرَأَةٌ وَ مِنْ شَأْنِ النِّسَاءِ الرِّقَّةُ وَ الْجَزَعُ فَلَمْ تَمْلِكْ نَفْسَهَا أَنْ وَثَبَتْ تَجُرُّ ثَوْبَهَا [و فی روایة: و كانت ضعيفة القلب‏- فأقبلت تجرّ اذيالها إلى الحسين. و فی روایة: و كانت في موضع آخر منفردة مع النّساء و البنات ] وَ إِنَّهَا لَحَاسِرَةٌ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَيْهِ فَقَالَتْ : [فی روایة: و قالت: يا أخي! و يا قرّة عيني! ] وَا ثُكْلَاهْ لَيْتَ الْمَوْتَ أَعْدَمَنِي الْحَيَاةَ [فی بعض الروایات: الیوم مات جدی رسول الله] الْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي فَاطِمَةُ وَ أَبِي عَلِيٌّ وَ أَخِي الْحَسَنُ يَا خَلِيفَةَ الْمَاضِي وَ ثِمَالَ الْبَاقِي [فی بعض الروایات: یا خلیفة الماضین و ثمال الباقین] [و فی روایة: و بقي ثمال أهل البيت، و اليوم ينعي إليّ نفسه] [و فی روایة: وَ بَكَى النِّسْوَةُ وَ لَطَمْنَ الْخُدُودَ وَ شَقَقْنَ الْجُيُوبَ وَ جَعَلَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ تُنَادِي وَا مُحَمَّدَاهْ وَا عَلِيَّاهْ وَا أُمَّاهْ وَا أَخَاهْ وَا حُسَيْنَاهْ وَا ضَيْعَتَنَا بَعْدَكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏ و فی روایة: يا حسيناه! يا سيّداه! يا بقيّة أهل بيتاه! استقلت و يئست من الحياة و فی روایة آخر: فقالت: بأبي و أمّي أستقتل نفسي لك الفداء. فردّت غصّته، و ترقرقت عيناه بالدّموع و فی روایة: و جعلت أخته تنادي: وا محمّداه! وا أبا القاسماه! اليوم مات جدّي محمّد[فی روایة: جدی رسول الله]، وا أبتاه! وا عليّاه! اليوم مات أبي عليّ، وا أمّاه! وا فاطماه! اليوم ماتت أمّي فاطمة، وا أخاه! وا حسناه! اليوم مات أخي الحسن، وا أخاه! وا حسيناه! وا ضيعتنا بعدك يا أبا عبد اللّه.] فَنَظَرَ إِلَيْهَا الْحُسَيْنُ ع فَقَالَ لَهَا يَا أُخَيَّةُ لَا يُذْهِبَنَّ حِلْمَكِ الشَّيْطَانُ وَ تَرَقْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ وَ قَالَ لَوْ تُرِكَ الْقَطَاةُ لَنَامَ‏ فَقَالَتْ يَا وَيْلَتَاهْ‏ أَ فَتُغْتَصَبُ نَفْسُكَ اغْتِصَاباً فَذَاكَ أَقْرَحُ لِقَلْبِي وَ أَشَدُّ عَلَى نَفْسِي ثُمَّ لَطَمَتْ وَجْهَهَا وَ هَوَتْ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ وَ خَرَّتْ مَغْشِيّاً عَلَيْهَا فَقَامَ إِلَيْهَا الْحُسَيْنُ ع فَصَبَّ عَلَى وَجْهِهَا الْمَاءَ وَ قَالَ لَهَا يَا أُخْتَاهْ اتَّقِي اللَّهَ وَ تَعَزَّيْ بِعَزَاءِ اللَّهِ وَ اعْلَمِي أَنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ يَمُوتُونَ وَ أَهْلَ السَّمَاءِ لَا يَبْقَوْنَ وَ أَنَّ كُلَّ شَيْ‏ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ الَّذِي خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَ يَبْعَثُ الْخَلْقَ وَ يَعُودُونَ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ أَبِي خَيْرٌ مِنِّي وَ أُمِّي خَيْرٌ مِنِّي وَ أَخِي خَيْرٌ مِنِّي وَ لِي وَ لِكُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِ اللَّهِ ص أُسْوَةٌ فَعَزَّاهَا بِهَذَا وَ نَحْوِهِ وَ قَالَ لَهَا يَا أُخَيَّةُ إِنِّي أَقْسَمْتُ فَأَبِرِّي قَسَمِي لَا تَشُقِّي عَلَيَّ جَيْباً وَ لَا تَخْمَشِي‏ عَلَيَّ وَجْهاً وَ لَا تَدْعِي عَلَيَّ بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ إِذَا أَنَا هَلَكْتُ ثُمَّ جَاءَ بِهَا حَتَّى أَجْلَسَهَا عِنْدِي ثُمَّ خَرَجَ إِلَى أَصْحَابِهِ و فی نقل الخوارزمی: ثمّ قال عليه السّلام: يا زينب! و يا أمّ كلثوم! و يا فاطمة! و يا رباب! انظرن إذا أنا قتلت، فلا تشقّقن عليّ جيبا، و لا تخمشن عليّ وجها، و لا تقلن في هجرا.
🔰گفتگوی امام حسین و زینب کبری علیهما السلام ترجمه بحار به نقل از ارشاد و همراه با نقل های دیگر شيخ مفيد از حضرت على بن الحسين عليه السلام روايت ميكند كه فرمود: در آن شبى كه پدرم صبح آن شهيد شد من نشسته بودم و عمه‏ام زينب مرا پرستارى‏ ميكرد. ناگاه ديدم پدرم داخل خيمه خود شد و جوين كه غلام ابو ذر بود نزد پدرم بود. جوين شمشير پدرم را آماده و اصلاح ميكرد. پدر بزرگوارم اين اشعار را ميخواند: 1- يا دهر اف لك من‏ خليل‏ كم لك بالاشراق و الاصيل‏ 2- من صاحب و طالب قتيل‏ و الدهر لا يقنع بالبديل‏ 3- و انما الامر الى الجليل‏ و كل حى سالك سبيلى‏ 1- يعنى اى روزگار اف بر تو باد! چقدر صبح و شام. 2- دوست و جوينده (حق و حقيقت) را مقتول و شهيد ميكنى؟ روزگار به عوض و بدل گرفتن قانع نمى‏شود. 3- جز اين نيست كه اختيار امر (بدست قدرت) خداى جليل است و هر شخص آگاه بيدارى طريقه مرا خواهد پيمود. پدرم اين اشعار را دو يا سه مرتبه تكرار كرد تا من كاملا آنها را شنيدم و فهميدم و دريافتم كه منظور پدرم چيست. گريه راه گلوى مرا مسدود نمود، از گريه خوددارى كردم و ساكت شدم و دانستم كه بلاء مقدر شده است! عمه‏ام زينب نيز آنچه را كه من شنيدم او هم شنيد. او زن بود، شأن زنان اين است كه رقيق القلب و كم طاقت هستند و نتوانست خوددارى كند، لذا از جاى برجست و در حالى كه دامن لباسش به زمين كشيده ميشد و پا برهنه بود خود را به امام حسين عليه السلام رسانيد. [در روایت دیگر آمده است: عمه ام دل نازک بود. همچنین در روایتی آمده است که زینب کبری در هنگام شنیدن این ابیات در جای دیگری بین زنان و دختران بود ] و فرياد زد: [طبق روایتی: نخست صدا زد ای برادرم و ای نور دیده ام] اى كاش مرگ زندگى مرا نابود ميكرد! گويا: امروز مادرم فاطمه از دنیا رفت و پدرم على شهيد شده است و برادرم حسن از دست رفته است! توئى باقيمانده گذشتگان و پناهگاه بازماندگان مائى. و طبق روایتی فرمود: و اینک یادگار خانواده ام باقی مانده است و اما اونیز اکنون از مرگ خود خبر می دهد] [و طبق روایتی عرضه داشت ای حسین من و ای آقای من ای باقیمانده از اهل بیت من اکنون از زندگی بیزار شدم ] [به نقل دیگر عرضه داشت: پدر و مادرم به فدای تو! آیا تو کشته خواهی شد؟ جان به فدای تو! و اشک های زینب جاری شد. ] [و به نقلی زنان گریستند و به صورت ها زدند و گریبان ها چاک زدند و ام کلثوم شروع به ناله کرد که: وَا مُحَمَّدَاهْ وَا عَلِيَّاهْ وَا أُمَّاهْ وَا أَخَاهْ وَا حُسَيْنَاهْ وای از نابودی ما بعد از تو يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏ ] و طبق روایت دیگر خواهرش شروع به ناله زدن کرد که: وا محمّداه! وا أبا القاسماه!امروز جدم رسول خدا درگذشت. وا أبتاه! وا عليّاه! امر وز پدرم علی از دنیا رفت ، وا أمّاه! وا فاطماه! امروز مادرم را از دست دادم، وا أخاه! وا حسناه! امر وز برادرم حسن از دنیا رفت، وا أخاه! وا حسيناه! وای از نابودی ما بعد از تو يا أبا عبد اللّه.] امام حسين عليه السلام متوجه حضرت زينب شد و به وى فرمود: يا اخته! لا يذهبن حلمك الشيطان‏ يعنى اى خواهرم! مبادا شيطان صبر تو را ببرد. سپس چشمان مبارك امام عليه السلام پر از اشك شد و فرمود: لو ترك القطا ليلا لنام‏ يعنى اگر پرنده قطا را يك شب آزاد ميگذاشتند ميخوابيد. زينب كبرا گفت: وا ويلاه آيا تو خويشتن را مظلوم مقهور ميدانى! اين خبر بيشتر قلب مرا جريحه دار ميكند و بر من ناگوارتر است. سپس لطمه بصورت خود زد و متوجه گریبان خويشتن گرديده آن را پاره كرد و بحال غش افتاد! امام حسين عليه السلام برخاست و آب بصورت آن بانوى مظلومه پاشيد و به وى فرمود: اى خواهرم! نسبت به خدا پرهيز كارى را پيشه كن و به شكيبائى كه خدا بتو عطا كند صبور باش، بدان كه اهل زمين خواهند مرد و اهل آسمان باقى نمى‏مانند، هر چيزى غير از ذات مقدس پروردگار هلاك خواهد شد. همان خدائى كه خلق را بقدرت خود آفريده است و خلق را خواهد بر انگيخت و يكه و تنها است. پدرم از من بهتر بود، مادرم از من نيكوتر بود، برادرم از من بهتر بود، وظيفه من و هر مسلمانى اين است كه بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تأسى نمائيم. امام حسين زينب كبرا را به اين قبيل سخنان امر بصبر ميكرد و ميفرمود: اى خواهر! من تو را قسم ميدهم و بايد قسم مرا قبول كنى: لا تشقي علي جيبا و لا تخمشي علي وجها يعنى مبادا دامن خود را براى من چاك بزنى! مبادا صورت خود را در عزاى من بخراشى، مبادا وقتى من شهيد شدم براى من صدا به وا ويلاه بلند كنى سپس پدرم عمه‏ام زينب را آورد و نزد من نشانيد. [و طبق نقلی صدا زد: يا زينب! و يا أمّ كلثوم! و يا فاطمة! و يا رباب! نگاه کنید هنگامی که من کشته شدم بر من گریبان پاره نکنید و بر صورت خویش ناخن نکشید و سخنان نا روا نگویید ] امام عليه السلام پس از اين جريان از خيمه خارج شد. کانال روضه های مکتوب در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/rozehayemaktoub
12. روضه مکتوب شب عاشورا.pdf
186.6K
✍️متن روضه شب عاشورا [بازنشر روضه سال گذشته] صوت روضه شب عاشورا کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
روضه کوتاه شب عاشورا قسمت پنجم گفتگوی امام حسین علیه السلام و زینب کبری سلام الله علیها السَّلَامُ عَلَى خَامِسِ أَهْلِ الْكِسَاءِ السَّلَامُ عَلَى غَرِيبِ الْغُرَبَاءِ السَّلَامُ عَلَى شَهِيدِ الشُّهَدَاءِ السَّلَامُ عَلَى قَتِيلِ الْأَدْعِيَاءِ السَّلَامُ عَلَى سَاكِنِ‏ كَرْبَلَاءَ السَّلَامُ عَلَى مَنْ بَكَتْهُ مَلَائِكَةُ السَّمَاء شب عاشورا است امشب کربلا چه خبره یه سری بزنیم خیمه های حسین امشب غم عالمی به دل زینب کبری افتاده نوشتن ابی عبدالله شروع کرد کم کم دل زینبو آماده کنه همین طور که شمشیر رو اصلاح می کرد با خودش شعری رو می خوند یا دهر اف لک من خلیلٍ ... ای روزگار اف بر تو باد تو دوست خوبی برا حسین نبودی طبق نقل، امام سجاد می فرماید من فهمیدم بابا داره چی میگه بغض گلومو گرفت اما تحمل کردم اما عمه جانم زینب تا این جمله ها رو از حسین شنید شروع کرد به سر و صورت زدن و ناله زدن حسین من لیت الموت اعدمنی الحیاة ای کاش می مردم این روز رو نمی دیدم آخه تو یادگار مادرم بودی یا خلیفة الماضین الیوم مات جدی محمد المصطفی الیوم مات ابی علی المرتضی الیوم ماتت امی فاطمه حسین من هر کدوم از این عزیزانم رو از دست دادم دلم به تو خوش بود اما امشب نشستی داری به من خبر رفتن می دی برخی نوشتن طوری زینب ناله زد دیدن بی بی غش کرد حسین شروع کرد آب پاشیدن و آروم کردن خانم. عرضه بداریم حسین جان این زینب که از شنیدن خبر فراق این طور به سر و صورت می زنه و بیهوش میشه چه می کنه فردا عصر عاشورا ... اون لحظه که میاد کنار گودی قتلگاه یه وقت نگاه کنه ببینه یه بدن بی سر قطعه قطعه زخم وجراحت تمام این بدن رو گرفته زبان حالش این باشه ای بدن بی سر هل انت اخی و ابن امی یعنی ای مصحف ورق ورق ای روح پیکرم آیا تویی برادر من نیست باورم با اینکه در کنار تو یک عمر بوده ام نشناسمت کنون که تو باشی برادرم یه وقت زینب ببینه سکینه خاتون خودش رو برسونه کنار بدن بابا زبان حالش این باشه: یا ابتاه انظر الی عمتی المضروبة حالا هم ناله شو با امام زمان ناله بزن یا حسین [درباره نقل های مختلف شب عاشورا پیام قبل را ببینید] کانال روضه های مکتوب در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/rozehayemaktoub