روضه روز عاشورا دهم محرم الحرام ۱۴۴۵.mp3
17.54M
◼️ روضه روز عاشورا دهم محرم ۱۴۴۵
📆 جمعه ۶ مردادماه ۱۴۰۲
روضه شب یازدهم محرم الحرام.mp3
14.29M
◼️ روضه شب یازدهم محرم الحرام
📆 جمعه ۶ مردادماه ۱۴۰۲
روضه شب دوازدهم محرم الحرام.mp3
12.01M
◼️ روضه شب دوازدهم محرم الحرام
📆 شنبه ۷ مردادماه ۱۴۰۲
روضه شب سیزدهم محرم الحرام.mp3
14.57M
◼️ روضه شب سیزدهم محرم الحرام
📆 یک شنبه ۸ مردادماه ۱۴۰۲
🔴 خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه
🔴 36. من فرزند کسی هستم که حرمت او را هتک کردند و مال او را غارت کردند و او را به قتل صبر کشتند.
🔴 37. جمله امام سجاد علیه السلام خطاب به برخی مردم کوفه: در قتل پدرم شادی نکنید.
فرازی از خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه به نقل احتجاج چنین است:
«حضرت زین العابدین علیه السّلام به مردم اشاره کرد و فرمود: ساکت شوید! پس از سکوت مردم، آن حضرت برخاست و بعد از این که حمد و ثنای خدای را به جای آورد و درود بر پیغمبر اعظم اسلام صلّی اللَّه علیه و آله فرستاد، فرمود:
ایها الناس! کسی که مرا میشناسند که میشناسد، کسی که مرا نمی شناسد، من علی بن الحسین ابن علی بن ابی طالب صلوات الله علیهم هستم.
من پسر آن کسی هستم که در کنار فرات بدون گناه شهید شد.
من پسر آن شخصی میباشم که نسبت به وی هتک حرمت شد؛ اموال او را به تاراج بردند؛ اهل و عیال وی را اسیر کردند.
من فرزند آن شخصیتی هستم که به قتل صبر به شهادت رسید و یک چنین افتخاری برای من کافی است.»
«خَرَجَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ ع إِلَى النَّاسِ وَ أَوْمَى إِلَيْهِمْ أَنِ اسْكُتُوا فَسَكَتُوا وَ هُوَ قَائِمٌ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى نَبِيِّهِ ثُمَّ قَالَ
أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي
فَأَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ- الْمَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُرَاتِ مِنْ غَيْرِ ذَحْلٍ وَ لَا تِرَاتٍ
أَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِكَ حَرِيمُهُ وَ سُلِبَ نَعِيمُهُ وَ انْتُهِبَ مَالُهُ وَ سُبِيَ عِيَالُهُ
أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً فَكَفَى بِذَلِكَ فَخْراً»
در نقل لهوف و مناقب در ادامه این نقل این ابیات با کمی تفاوت به نقل از امام سجاد علیه السلام نقل شده است:
«شگفتى نباشد اگر حسين شهيد شد، پدرش از حسين بهتر و گراميتر بود.
اى كوفيان بدان چه به حسين رسيد شادمان مباشيد كه آنچه ما از قتل وی مصيبت دیدیم بسى بزرگتر باشد.
شهيد در كرانه نهر كه جانم فدايش باد، و كيفر آن كس كه با او چنين كرد آتش جهنّم است.
«وَ لَا غَرْوَ فِي قَتْلِ الْحُسَيْنِ وَ شَيْخِهِ لَقَدْ كَانَ خَيْراً مِنْ حُسَيْنٍ وَ أَكْرَمَا
فَلَا تَفْرَحُوا يَا أَهْلَ كُوفَةَ فَالَّذِي أُصِبْنَا بِهِ مِنْ قَتْلِهِ كَانَ أَعْظَمَا
قَتِيلٌ بِشَطِّ النَّهْرِ نَفْسِي فِدَاؤُهُ جَزَاءُ الَّذِي أَرْدَاهُ نَارُ جَهَنَّمَا»
همچنین فرمود:
همین دیروز پدرم و خانواده اش کشته شدند، و مصیبت پیامبر و مصیبت پدرم و فرزندان پدر و جدم را فراموش نکرده ام، از اين مصيبت سينه من شكافته و مجروح و دلم محزون و مقروح است و از تلخى اين غصّه و غم حنجره و حلقم در غايت مرارت و تلخ كامى است و غصه های آن در بستر سینه ام جاری است و در خواست من از شما این است كه «با ما» و «بر ما» مباشيد!
« قُتِلَ أَبِي بِالْأَمْسِ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ مَعَهُ فَلَمْ يَنْسَنِي ثُكْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ثُكْلُ أَبِي وَ بَنِي أَبِي وَ جَدِّي شَقَّ لَهَازِمِي وَ مَرَارَتُهُ بَيْنَ حَنَاجِرِي وَ حَلْقِي وَ غُصَصُهُ تَجْرِي فِي فِرَاشِ صَدْرِي وَ مَسْأَلَتِي أَنْ لَا تَكُونُوا لَنَا وَ لَا عَلَيْنَا»
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰فهرست مصائب اسارت آل الله
⭕️⭕️⭕️مصائب کوفه⭕️⭕️⭕️
🔴 ۱۸. مصیبت منزل خولی لعین
🔴 ۲۲. ورود کاروان به کوفه
🔴جمله حضرت ام کلثوم به نیزه دار
🔴نقل مسلم جصاص
حالات مردم کوفه
گفتگوی زینب کبری با راس مقدس
شعر امام سجاد و ...
🔴فرازی از خطبه حضرت زینب
🔴 فرازی از خطبه فاطمه صغری
🔴 فرازی از خطبه امام سجاد علیهالسلام
🔴 ۳۸_۴۳ مصائب راس مقدس در کوفه
🔴 ۴۴_۶۰ مصائب مجلس ابن زیاد:
🔴۵۳_۶۲ مصیبت چوب زدن به رأس مقدس ابا عبدالله علیه السلام
🔴 ۶۴. تهدید به جان امام سجاد و فداکاری زینب کبری علیهما السلام
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 مصائب راس مقدس در کوفه
🔴 38. نصب سرها در کوفه
🔴 39. گرداندن سرها در تمام کوچه ها و بین قبائل کوفه
ابن زیاد نیز دستور داده بود تمام سر ها را در کوفه بر چوب ها نصب کنند و همچنین دستور داد آن سر های مبارک را در تمام بازارهای کوفه و قبائل آن بگردانند.
🔴 40. قرائت قرآن بر فراز نیزه
ابن شهر آشوب از ابومخنف نقل می کند وقتی رأس مقدس امام حسین (علیه السلام) در کوفه نصب شد، رأس مقدس حضرت گلویی تازه کرد و شروع به خواندن سوره کهف کرد و تا آیه إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً خواند
و در روایت دیگری است وقتی رأس مقدس حضرت را بر درختی نصب کرده بودند از آن شنیده شد :« وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ.»
منهال بن عمرو می گوید: « رأس مقدس حسین را دیدم که بر روی نیزه این آیه را تلاوت می کرد: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً» یعنی« آیا گمان می کنی که اصحاب کهف و رقیم از نشانه های عجیب ما بودند؟» مردی صدا زد رأس تو ای پسر رسول خدا شگفت انگیز تر است.»
همچنین تاریخ مدینة دمشق از سلمة بن کهیل نقل می کند: «سر حسین را بر نیزه دیدم که می خواند: «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.»
یعنی«به زودی خدا تو را از آسیب آنان حفظ می کند و او شنوا و دانا است.»
و همچنین مناقب نقل می کند: «شنیدند حسین بر فراز نیزه میگوید:«لا قوة إلا بالله.»
🔴 41. جدا کردن سر تمام شهدا و رساندن آن به کوفه و شام
بدایه و نهایه ابن اثیر نوشته است: که هیچ کشته ای را وا ننهادند مگر سر او را جدا کردند و برای ابن زیاد آوردند و ابن زیاد آن را برای یزید فرستاد.
از این جمله می توان برداشت کرد که سر تمام شهدا از جمله عبدالله ابن حسن یا طفل رضیع نیز در بین سرها بوده است.
البداية والنهاية : ما قُتِلَ قَتيلٌ إلَّا احتَزّوا رَأسَهُ وحَمَلوهُ إلَى ابنِ زِيادٍ ، ثُمَّ بَعَثَ بِهَا ابنُ زِيادٍ إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ إلَى الشّامِ.
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 42. سر مقدس قمر بنی هاشم در دست حرمله ملعون در کوفه
🔴 43. به زمین خوردن سر مقدس
در اینجا به مناسبت کلام سبط ابن جوزی و برخی دیگر درباره قصه راس مقدس قمر بنی هاشم با حرمله ملعون در کوفه آورده می شود.
در کتاب امالی شجری و سبط ابن جوزی و ... آمده است: قاسم بن اصبغ بن نباته نقل می کند: «وقتی سرهای مقدس سید الشهدا و یارانش را به کوفه آوردند سوارانی را دیدم که حامل سرهای مقدس بودند در این میان مردی را دیدم که بر گردن اسب خود سری را آویزان کرده است به مانند ماه شب چهارده که وقتی اسب سر خود را پایین میاورد سر مقدس به زمین می خورد پرسیدم این سوار و این سر کیستند؟ پاسخ دادند: این سوار حرمله و این سر راس مقدس عباس بن علی است.
مدتی گذشت حرمله را دیدم که چهره اش سیاه شده بود گویا داخل آتش شده است و بیرون کشیده شده است. علت سیاهی چهره را از او پرسیدم. پاسخ داد: به خدا از روزی که سر عباس را آورده ام هر شب در عالم خواب دو ملک می آیند و بازوی من رامی گیرند و مرا در آتش می اندازند و چهره ام می سوزد.
شیخ صدوق در ثواب الاعمال همین روایت را با اندکی تفاوت نقل کرده است از جمله وقتی از سوار علت تغییر رنگ صورت را می پرسد وی می گوید: «مردی زیبا و با چهره سپید از اصحاب حسین را کشتم که بین دو چشم او اثر سجده بود.» و از جمله از قول راوی نقل می کند که:«گفتم: ای کاش سر را بالاتر می آورد مگر نمی بیند اسب با سر چه می کند».
البته در روایت صدوق به نام سوار و صاحب سر اشاره نشده است، اما در بلاذری در جمل انساب الاشراف، ابن جوزی در تذکرة الخواص و برخی کتب دیگر به نام سوار و صاحب سر و مقاتل الطالبیین و ینابیع المودة قندوزی به نام صاحب سر یعنی قمر بنی هاشم اشاره کرده اند.
آنچه در این میان مورد سوال قرار گرفته این است که در برخی نقل ها در توصیف راس مقدس گفته شده «غلام أمرد» از این رو برای برخی محل پرسش واقع شده است.
در الدمعة الساکبة آورده است که واژه «غلام» و واژه «أمرد» لزوما در نوجوان بدون محاسن استعمال نمی شود بلکه شواهدی آورده است که این واژه ها در مورد جوانی که در حالت نشاط و قدرت جوانی است نیز به کار می رود. به هر ترتیب این توصیف یا توجیه لغوی دارد یا می تواند از اشتباه راوی باشد زیرا عمر قمر بنی هاشم در زمان شهادت حدود 34 سال بوده است.
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 50. زخم زبان ابن زیاد به زینب کبری: سپاس برای آن خدایی که شما را رسوا کرد و کشت و سخنان شما را تکذیب نمود!
بحار به نقل از امالی شیخ صدوق نقل می کند:
«سپس ابن زیاد ملعون حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام و زنان را که حضرت زینب علیها السّلام نیز در میان آنان بود، با سر مقدس امام حسین علیه السّلام خواست.
ابن زیاد گفت: سپاس مخصوص آن خدایی است که شما را رسوا کرد و کشت و سخنان شما را تکذیب نمود!
زینب فرمود: سپاس مخصوص آن خدایی است که ما را به وسیله حضرت محمّد گرامی داشت و ما را به نحو کامل پاک و پاکیزه نمود. جز این نیست که شخص فاسق رسوا و شخص فاجر تکذیب خواهد شد.
ابن زیاد گفت: دیدی خدا چگونه با شما اهل بیت رفتار کرد؟ فرمود: خدا مقام شهادت را به آنان نصیب کرد و ایشان به آرامگاه خود رفتند. طولی نمی کشد که خدا تو را با آنان جمع میکند و نزد خدا محاکمه خواهید شد. ابن زیاد لعنه الله در غضب شد و تصمیم گرفت زینب را اذیت کند. ولی عمرو بن حریث او را آرام کرد. زینب گفت: یا بن زیاد! این جنایاتی که درباره ما مرتکب شدی برای تو کافی است. تو مردان ما را شهید نمودی. اصل و ریشه ما را قطع کردی، هتک حرمت ما را مباح نمودی، زنان و فرزندان ما را اسیر کردی. اگر دل تو با این جنایات شفا یابد، حقا که شفا یافت. ابن زیاد دستور داد تا آنان را برای دومین بار به زندان بردند و گروهی را برای انتشار قتل امام حسین علیه السّلام به اطراف و نواحی فرستاد.»
«ثُمَّ إِنَّ ابْنَ زِيَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ دَعَا بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ النِّسْوَةِ وَ أَحْضَرَ رَأْسَ الْحُسَيْنِ ع وَ كَانَتْ زَيْنَبُ ابْنَةُ عَلِيٍّ ع فِيهِمْ فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أَحَادِيثَكُمْ فَقَالَتْ زَيْنَبُ ع الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا بِمُحَمَّدٍ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً إِنَّمَا يَفْضَحُ اللَّهُ الْفَاسِقَ وَ يُكَذِّبُ الْفَاجِرَ قَالَ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَتْ كَتَبَ إِلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتَتَحَاكَمُونَ عِنْدَهُ فَغَضِبَ ابْنُ زِيَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَيْهَا وَ هَمَّ بِهَا فَسَكَّنَ مِنْهُ عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ فَقَالَتْ زَيْنَبُ يَا ابْنَ زِيَادٍ حَسْبُكَ مَا ارْتَكَبْتَ مِنَّا فَلَقَدْ قَتَلْتَ رِجَالَنَا وَ قَطَعْتَ أَصْلَنَا وَ أَبَحْتَ حَرِيمَنَا وَ سَبَيْتَ نِسَاءَنَا وَ ذَرَارِيَّنَا فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ لِلِاشْتِفَاءِ فَقَدِ اشْتَفَيْت»
🔴 51. اذن عمومی به حضور مردم در مجلس ابن زیاد
🔴 52. جمله زینب کبری سلام الله علیها به ابن زیاد: مادرت به عزایت بنشیند، ای پسر مرجانه!
در نقل لهوف چنین آورده است:
ثُمَّ إِنَّ ابْنَ زِيَادٍ جَلَسَ فِي الْقَصْرِ لِلنَّاسِ وَ أَذِنَ إِذْناً عَامّاً وَ جِيءَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ ع فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أُدْخِلَ نِسَاءُ الْحُسَيْنِ ع وَ صِبْيَانُهُ إِلَيْهِ فَجَلَسَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع مُتَنَكِّرَةً فَسَأَلَ عَنْهَا فَقِيلَ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع فَأَقْبَلَ إِلَيْهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ فَقَالَتْ إِنَّمَا يَفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ يَكْذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنَا فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ فَقَالَتْ مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلى مَضاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنْ يَكُونُ الْفَلْجُ يَوْمَئِذٍ هَبَلَتْكَ أُمُّكَ يَا ابْنَ مَرْجَانَةَ.
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰وصایای اسماعیل ذبیح به پدر قبل از قربانی
⭕️دو نکته:
الف: در برخی روایات ذبیح را اسحاق و مادر وی را ساره دانسته اند که ظاهرا اشتباه در اسم است.
ب: معلوم نیست گفتن تمام این نکات در یک روضه به صلاح مجلس باشد لذا باید شرایط جلسه را در نظر گرفت.
🔸در روایت است که اسماعیل در هنگام ذبح به ابراهیم چند وصیت کرد.
در المیزان به نقل از مجمع البیان ۴ وصیت نقل فرموده است:
۱. پدر جان! دست و پای من را ببند تا دست و پا نزنم!
۲. لباس خود را جمع کن تا به خون من آغشته نشود تا مادرم لباس تو را این چنین نبیند.
۳. چاقوی خود را تیز کن!
۴. چاقو را سریع بر گلوی من بکش تا ذبح بر من آسان گردد! زیرا مرگ سخت است.
در برخی کتاب ها ۴ وصیت دیگر نیز نقل شده است:
۵. مرا به رو به زمین بزن [یعنی سر مرا از قفا ببر!] تا هم تو مرا نبینی که به من مهر بورزی [و دست از ذبح بکشی] و همچنین من چاقو را نبینم و به بی تابی بیافتم!
۶. هر وقت به نزد مادرم رفتی سلام مرا به او برسان!
۷. اگر صلاح دانستی پیراهن من را به مادرم برسان شاید این بیشتر دل او را آرام کند!
۸. پیراهن مرا از تن برون آور تا با همان مرا کفن کنی!
نوشته اند: ابراهیم شروع به بوسیدن فرزند کرد و دست و پای او را بست و هرد گریستند!
همچنین نوشته اند: هر چه ابراهیم چاقو را کشید گلو را نبرید، سپس او را به رو خواباند و از قفا چاقو کشید اما باز هم اثر نکرد.
پس قوچی ظاهر شد ندایی آمد که ابراهیم تو رویای خود را تصدیق کردی! این قوچ فداء اسماعیل است و او را به جای اسماعیل ذبح کن!
نوشته اند: وقتی به نزد مادر بازگشتند و به وی خبر دادند مادر به بیتابی افتاد و برخی گفته اند بعد از سه روز از دنیا رفت!
منابع:
نکته: در متن عربی بعد المیزان نکات جدید شماره گذاری شده است.
الميزان في تفسير القرآن ج 17 ص : ۱۵۵:
«وفي المجمع ، عن ابن إسحاق: ... .
فلما خلا إبراهيم بابنه في شعب ثبير ـ أخبره بما قد ذكره الله عنه فقال :
۱. يا أبت اشدد رباطي حتى لا أضطرب
۲. واكفف عني ثيابك حتى لا ينتضح من دمي شيئا ـ فتراه أمي
۳. واشحذ شفرتك ـ
۴. وأسرع مر السكين على حلقي ـ ليكون أهون علي فإن الموت شديد ـ فقال له إبراهيم : نعم العون أنت يا بني على أمر الله ... .
تفسير القرطبي نویسنده : القرطبي، شمس الدين ج 15 ص 104:
«وَفِي الْخَبَرِ: إِنَّ الذَّبِيحَ قَالَ لِإِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ حِينَ أَرَادَ ذَبْحَهُ:
يَا أَبَتِ اشْدُدْ رِبَاطِي حَتَّى لَا أَضْطَرِبَ،
وَاكْفُفْ ثِيَابَكَ لِئَلَّا ينتضح عليها شي مِنْ دَمِي فَتَرَاهُ أُمِّي فَتَحْزَنَ،
وَأَسْرِعْ مَرَّ السِّكِّينِ عَلَى حَلْقِي لِيَكُونَ الْمَوْتُ أَهْوَنَ عَلَيَّ
۵. وَاقْذِفْنِي لِلْوَجْهِ،
لِئَلَّا تَنْظُرَ إِلَى وَجْهِي فَتَرْحَمَنِي،
وَلِئَلَّا أَنْظُرَ إِلَى الشَّفْرَةِ فَأَجْزَعَ،
۶. وَإِذَا أَتَيْتَ إِلَى أُمِّي فَأَقْرِئْهَا مِنِّي السَّلَامَ. فَلَمَّا جَرَّ إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ السَّلَامُ السِّكِّينَ ضَرَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ صَفِيحَةً مِنْ نُحَاسٍ، فَلَمْ تَعْمَلِ السِّكِّينُ شَيْئًا،
ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ عَلَى جَبِينِهِ وَحَزَّ فِي قفاه فلم تعمل السكين شيئا، فذلك قو له تَعَالَى:" وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ" كَذَلِكَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: مَعْنَاهُ كَبَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فَنُودِيَ" يَا إِبْراهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا"»
همچنین تفسير الثعلبي (الكشف والبيان) نویسنده : الثعلبي ج : 8 ص : 154
«فلما خلا إبراهيم بابنه في شعب [ثبير] ، أخبره بما أمر ، كما ذكر الله تعالى ، قالوا : فقال له ابنه الذي أراد أن يذبحه : «يا أبت اشدد رباطي حتى لا أضطرب ، واكفف عنّي ثيابك حتى لا ينضح عليها من دمي شيء ، فينقص أجري وتراه أمّي فتحزن ،
واشحذ شفريك ، وأسرع مرّ السكين على حلقي ليكون أهون للموت عليّ ، فإنّ الموت شديد ، وإذا أتيت أمي فاقرأ عليهاالسلام مني ،
7. وإن رأيت أن ترد قميصي على أمي فافعل فإنه عسى أن يكون أسلى لها عنّي».
فقال له إبراهيم عليهالسلام : «نعم العون أنت يا بني على أمر الله».
ففعل إبراهيم ما أوصاه به ابنه ، ثم أقبل عليه يقبّله ،
وقد ربطه وهو يبكي والابن يبكي حتى استنقع الدموع تحت خده ، ثم إنه وضع السكين على حلقه فلم تنحر السكين. قال السدي : ضرب الله صفحة من النحاس على حلقه. قالوا :
فقال الابن عند ذلك : «يا أبت كبّني لوجهي على جبيني ، فإنّك إذا نظرت في وجهي رحمتني ، وأدركتك رقّة تحول بينك وبين أمر الله
وأنا لا أنظر إلى الشفرة فأجزع».
ففعل ذلك إبراهيم ، ووضع السكين على قفاه فانقلب السكين ، ونودي : «يا إبراهيم مه ، قد صدّقت الرّؤيا ، هذه ذبيحتك فداء لابنك فاذبحها دونه»
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
ادامه منابع👇👇👇
🔰وصایای اسماعیل ذبیح به پدر قبل از قربانی
🔸ادامه منابع:
الروايات التفسيريه في فتح الباري نویسنده : عبد المجيد الشيخ عبد الباري ج: 2 ص : 985
«جاء عن ابن عباس وهو عند أحمد من طريق أبي الطفيل عنه قال: إن إبراهيم لما رأى المناسك عرض له إبليس عند المسعى فسبقه إبراهيم فذهب به جبريل إلى العقبة فعرض له إبليس فرماه بسبع حصيات حتى ذهب، وكان على إسماعيل قميص أبيض، وثم تله للجبين
۸. فقال : يا أبت إنه ليس لي قميص تكفنني فيه غيره فاخلعه.»
تفسير روح المعاني : الألوسي، شهاب الدين ج : 23 ص: 130
«ومنها ما في حديث أخرجه أحمد. وجماعة عن ابن عباس أنه قال لأبيه وكان عليه قميص أبيض يا أبت ليس لي ثوب تكفنني فيه غيره فاخلعه حتى تكفنني فيه فعالجه ليخلعه فكان ما قص الله عز وجل.»
المنتظم في تاريخ الأمم و الملوك : ابن الجوزي ج : 1 ص: 279
«فقال لإسحاق: انطلق نقرب قربانا إلى اللَّه، فأخذ سكينا و حبلا ثم انطلق معه حتى إذا ذهب به بين الجبال قال له الغلام: يا أبتاه، أين قربانك؟ قال: يا بني إني أرى في المنام أني أذبحك، فقال إسحاق: اشدد رباطي حتى لا اضطرب، و اكفف عني ثيابك [حتى] [2] لا ينتضح عليها/ من دمي فتراه سارة فتحزن، و أسرع مرّ السكين على حلقي ليكون أهون للموت عليّ، و إذا أتيت سارة فاقرأ عليها السلام.
🔸فأقبل عليه إبراهيم يقبله، و قد ربطه و هو يبكي و إسحاق يبكي، ثم إنه جرّ السكين على حلقه فلم يحك السكين، فأضجعه على جبينه فنودي: يا إبراهيم قد صدقت الرؤيا. فإذا بكبش فأخذه، و خلى عن ابنه، و أكب على ابنه يقبله و يقول: اليوم يا بني وهبت لي.
🔸فرجع إلى سارة فأخبرها الخبر فجزعت سارة، و قالت: يا إبراهيم أردت أن تذبح ابني و لا تعلمني.
قال شعيب الجبائي: لما علمت بذلك ماتت يوم الثالث.»
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
🔴 42. سر مقدس قمر بنی هاشم در دست حرمله ملعون در کوفه 🔴 43. به زمین خوردن سر مقدس در اینجا به م
پیام بعد درباره مصائب اسارت آل الله طبق ترتیب شماره گذاری ارسال می شود: