eitaa logo
متن روضه اهل بیت (آرشیو کانال روضه های مکتوب)
3.5هزار دنبال‌کننده
25 عکس
15 ویدیو
72 فایل
این کانال پشتیبان کانال روضه های مکتوبه اینجا متون گذاشته میشه راه ارتباط: @Yazahra1357 لینک کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub لینک منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰مصائب اسارت آل الله 🔴 13. غارت خیام و همه وسایل آنان از جمله لباس ها و غارت شتران 🔴 14. غارت چادر، مقنعه، انگشتر، دستبند، گوشواره و خلخال زنان 🔴 15. پاره کردن گوش حضرت ام کلثوم، فاطمه و صفیه 🔴 16. به زمین انداختن آقا امام سجاد علیه السلام این عناوین در مدارک ذیل قابل دستیابی است: 🔸نقل ابن نما در مثیرالاحزان ابن نما در مثیر الاحزان می نویسد: «سپس مشغول غارت خانواده امام حسین علیه السلام و بانوان حرم ایشان شدند تا آنجا که مقنعه از سر زنان یا انگشتر از دستان ایشان یا گوشواره از گوش ایشان یا خلخال از پای ایشان می کشیدند. مردی به نزد دختر امام حسین آمد و چادر از سر او کشید.» «ثُمَّ اشْتَغَلُوا بِنَهْبِ عِيَالِ الْحُسَيْنِ‏ وَ نِسَائِهِ حَتَّى تُسْلَبُ الْمَرْأَةُ مِقْنَعَتُهَا مِنْ رَأْسِهَا أَوْ خَاتَمُهَا مِنْ إِصْبَعِهَا أَوْ قُرْطُهَا مِنْ أُذُنِهَا وَ حِجْلُهَا مِنْ رِجْلِهَا. وَ جَاءَ رَجُلٌ مِنْ سِنْبِسٍ إِلَى ابْنَةِ الْحُسَيْنِ ع وَ انْتَزَعَ مِلْحَفَتَهَا مِنْ رَأْسِهَا وَ بَقِينَ عَرَايَا تُرَاوِجُهُنَّ رِيَاحُ النَّوَائِبِ وَ تَعْبَثُ بِهِنَّ أَكُفٌّ قَدْ غَشِيَهُنَّ الْقَدَرُ النَّازِلُ وَ سَاوَرَهُنَّ الْخَطْبُ الْهَائِلُ. وَ لَمَّا رَأَتِ امْرَأَةٌ مِنْ بَنِي بَكْرِ بْنِ وَائِلٍ وَ قَدْ تَوَزَّعُوا سَلَبَ النِّسَاءِ قَالَتْ يَا آلَ بَكْرٍ أَ تُسْلَبُ بَنَاتُ رَسُولِ اللَّهِ لَأَحْكُمُ إِلَى اللَّهِ يَا لَثَارَاتِ الْمُصْطَفَى فَرَدَّهَا زَوْجُهَا.» نقل بردن چادر اهل بیت در لهوف و ارشاد نیز آمده است، در لهوف این تعبیر آمده است که مردم در این غارت از یکدیگر سبقت می گرفتند:«تسابق القوم ...» 🔸نقل بحار و مقتل الحسین خوارزمی در بحار می نویسد: «پس دشمنان خدا حمله کردند تا اینکه دور خیمه را گرفتند و شمر همراه آنان بود پس به آنان گفت بروید و لباس آنان [یا به نقلی زیورآلات آنان] را بربایید پس وارد شدند وهر چه در خیمه بود بردند حتی گوشواره ای که در گوش ام کلثوم را گرفتند و گوش او را پاره کردند [یا به نقل ابن شهر آشوب گوش او را قطع کردند.] تا آنجا که حتی با زنان برای چادر آنان درگیر می شدند تا به اجبار آن را برگیرند سپس مردم شروع به سرقت تمام اموال از جمله لباس ها زیورآلات و حله ها و شتران را ربودند.» «فأقبل أعداء الله لعنهم الله حتى أحدقوا بالخيمة و معهم شمر فقال ادخلوا فاسلبوا بزتهن [بزیّهن] فدخل القوم لعنهم الله فأخذوا ما كان في الخيمة حتى أفضوا إلى قرط كان في أذن أم كلثوم أخت الحسين‏ ع فأخذوه و خرموا أذنها [و فی نقل ابن شهر آشوب: حتی قطعت أذن ام کلثوم لحلقة] حتى كانت المرأة لتنازع ثوبها على ظهرها حتى تغلب عليه و أخذ قيس بن الأشعث لعنه الله قطيفة الحسين ع فكان يسمى قيس القطيفة و أخذ نعليه رجل من بني أود يقال له الأسود ثم مال الناس على الورس و الحلي و الحلل و الإبل فانتهبوها.»
🔰مصائب اسارت آل الله 🔴غارت خیام 🔸نقل علامه مجلسی از فاطمه بنت الحسین درباره غارت خیام مرحوم علامه مجلسی در بحار از فاطمه بنت الحسین روایتی را نقل می کند که در ضمن آن به نحوه حمله دشمن به خیام و مصائب پیرامون آن اشاره شده است. ایشان می فرماید: « در بعضی از کتب دیدم که فاطمه صغرا می‌گوید: من بر در خیمه ایستاده بودم و به پدرم و اصحاب او نگاه می‌کردم که با بدن‌های بی سر، نظیر قربانی‌ها بر روی رمل افتاده اند و اسبان بر فراز اجسادشان جولان می‌زدند. من با خودم فکر می‌کردم که آیا بعد از پدرم، از دست بنی امیه چه بر سر ما خواهد آمد؟ آیا ما را به قتل می‌رسانند یا اسیر می‌کنند؟ ناگاه دیدم مردی که بر اسب خود سوار است، زنان را با کعب نیزه خود می‌راند و آن زنان به یکدیگر پناهنده می‌شدند. کلیه چادر و دستبند زنان را ربوده بودند و آن زنان فریاد می‌زدند: وا جداه! وا ابتاه! وا علیا! وا قلة ناصراه! (آه از کمی یاور! ) وا حسناه! آیا فریادرسی نیست که به فریاد ما برسد؟ آیا کسی نیست که از ما دفاع نماید؟ قلب من از این منظره دلخراش دچار خفقان شد و اعضای بدنم به لرزه افتادند. لذا از خوف این که مبادا آن مرد نزد من بیاید، از طرف راست و چپ خود را به عمه ام،‌ام کلثوم می‌رساندم. من در همین حال بودم که ناگاه دیدم آن مرد متوجه من گردید. من از او فرار کردم و گمان می‌کردم که از دست او سالم خواهم بود. ناگاه دیدم وی مرا دنبال کرد و من از خوف او از خود بی خود شدم، ناگاه دیدم کعب نیزه در میان کتف من قرار گرفته است! من به صورت به روی زمین سقوط کردم و او گوشم را پاره کرد و گوشواره و مقنعه مرا غارت کرد و خون‌ها همچنان به صورت و سر من فرو می‌ریختند و آفتاب سرم را می‌گداخت. سپس آن مرد به سوی خیمه‌ها برگشت و من همچنان غش کرده بودم. ناگاه دیدم عمه‌ام نزد من آمد و در حالی که گریه می‌کرد، گفت: برخیز تا برویم، من نمی دانم بر سر دختران و برادر علیل تو چه آمده است. من برخاستم و گفتم: ای عمه! آیا پارچه ای هست که من سر خود را از نظر بینندگان به وسیله آن بپوشانم؟ فرمود: دختر جان! عمه ات مثل تو می‌باشد! من نگاه کردم و سر او را نیز باز دیدم، پشت او به وسیله ضربه سیاه شده بود. وقتی ما به سوی خیمه بازگشتیم، دیدم هستی آن را به تاراج برده اند و برادرم علی بن الحسین علیهما السّلام به رو در افتاده است و از کثرت تشنگی و گرسنگی و مرض طاقت نشستن ندارد! ما برای او و او برای ما گریه می‌کردیم.» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰مصائب اسارت آل الله 🔴غارت خیام 🔸نقل علامه مجلسی درباره غارت خیام و کندن گوشواره به نقل از اخنس بن زید همچنین علامه مجلسی روایتی از سدی از اخنس بن زید نقل می کند که در ضمن آن مصیبت های وارد شده بر صفیه بنت الحسین علیها السلام و کندن گوشواره ایشان و بردن زیرانداز زین العابدین علیه السلام را نقل می کند: «از سدّیّ حکایت شده که در شبی که دوست داشتم همنشینی داشته باشم، مردی مهمان من شد. من به او خوشامد گفتم و او را نزدیک خود آوردم و اکرامش کردم و شب نشینی کردیم و سخن می‌گفتیم و آن مرد مانند سیل جاری به سمت دره سخن می‌گفت و من می‌شنیدم. در خلال سخن هایش از کربلا گفت و هنوز خیلی از زمان قتل حسین علیه السّلام نگذشته بود! من آهی از درون کشیدم و ناله ای کامل نمودم. او گفت: تو را چه شد؟ گفتم: تو مصائبی را یاد کردی که در برابر آن هر مصیبتی سهل است. پرسید: آیا روز عاشورا کربلا بودی؟ گفتم: نه و خدا را حمد می‌کنم. گفت: چرا حمد خدا می‌کنی؟ گفتم: به خاطر عدم دخالت در خون حسین علیه السّلام. زیرا جد او صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده: کسی که روز قیامت از او مطالبه خون فرزندم حسین علیه السّلام شود، ترازوی عملش سبک است! پرسید: جد او چنین فرموده؟ گفتم: بله! و آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده: فرزندم حسین علیه السّلام از سر ظلم و تجاوز کشته می‌شود! کسی که او را بکشد، داخل تابوتی از آتش می‌شود و به عذاب نیمی از اهل جهنم گرفتار می‌شود و دست و پایش بسته می‌شود و بویی دارد که اهل آتش از او متأذی می‌شوند! هم از او و هم از کسی که در قتل او مشایعت و متابعت کرده یا به آن راضی شده! «هر قدر که پوستشان بریان گردد»، پوست هایِ دیگری بر جایش نهیم تا «عذاب را بچشند که ساعتی از آنان رها نمی شود» و از آب جوشان جهنم می‌چشند. پس وای بر آنان از عذاب جهنم! گفت: ای برادر! این کلام حضرت را تصدیق می‌کنی؟ گفتم: چگونه تصدیق نکنم در حالی که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده: من دروغ نگفتم و تکذیب هم نشده ام! گفت: شنیده ای که از پیامبر خدا نقل می‌کنند که فرمود: قاتل پسرم حسین عمرش طولانی نمی شود! من قسم به حق تو از سن نود سالگی گذشته ام، با این حال تو مرا نمی شناسی؟ گفتم: نه به خدا قسم! گفت: من اخنس بن زید هستم! گفتم: روز عاشورا چه کردی؟ گفت: من کسی هستم که مأمور شدم اسبانی را که عمر بن سعد مأمور کرده بود، بر جسم حسین علیه السّلام با نعل‌های اسبان بتازانم و پهلوهایش را شکستم و سفره ای را از زیر علی بن الحسین علیهما السّلام که بیمار بود کشیدم تا او را به صورت به زمین زدم و دو گوش صفیه بنت الحسین علیه السّلام را دریدم تا به دو گوشواره ای که در گوش داشت برسم! سدّیّ می‌گوید: دلم به ناله افتاد و اشک چشمانم جاری شد و بیرون رفتم تا راهی برای کشتن او پیدا کنم! ناگهان دیدم چراغ کم سو شده! برخاستم تا آن را روشن کنم که گفت: بنشین! و با غرور از جان به در بردن خود و سلامتی اش تعریف می‌کرد. دستش را دراز کرد تا آتش را روشن کند که ناگهان دستش آتش گرفت. دستش را به میان خاک مالید، ولی خاموش نشد. پس مرا صدا زد که برادر! مرا دریاب. من آب روی آن ریختم، ولی از این عملم کراهت داشتم! وقتی آتش بوی آب شنید، شعله اش بالاتر رفت! او مرا صدا زد که این آتش چیست و چه چیزی آن را خاموش می‌کند؟ گفتم: خود را به میان رودخانه بینداز و او خود را به میان آب انداخت! وقتی جسمش را در آب انداخت، آتش در تمام بدنش مثل چوب تر در گرد و خاک باد شعله کشید و من او را نظاره می‌کردم. پس قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، خاموش نشد تا این که آن مرد سیاه شد و روی آب آمد. {لعنت خدا بر ظالمان و ظالمان می‌دانند که به چه بازگشت‌هایی بازگشت داده می‌شوند.» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰مصائب اسارت آل الله 🔴غارت خیام 🔸نقل شیخ مفید از وضعیت امام سجاد علیه السلام در غارت خیمه ها شیخ مفید از حمید بن مسلم نقل می‌کند که گفت:« ما رفتیم تا به علی بن الحسین علیهما السّلام رسیدیم که روی فرشی افتاده بود و به شدت مریض بود. گروهی از رجاله‌هایی که با شمر بودند، به او گفتند: این شخص علیل را نمی کشی؟ من گفتم: سبحان اللَّه! آیا جا دارد که کودکان هم کشته شوند؟ این شخص کودک است. همین بیماری که دارد او را کافی خواهد بود. من همچنان دفاع می‌کردم تا شمر را از کشتن وی منصرف نمودم. وقتی عمر بن سعد آمد، زنان به صورت او فریاد زدند و گریه کردند! عمر به یاران خود گفت: مبادا احدی از شما داخل خیمه‌های این زنان شوید و متعرض جوان مریض شوید. زنان از عمر بن سعد خواستند آنچه را که به تاراج برده اند مسترد نمایند تا بدن خود را به وسیله آنها بپوشانند. عمر گفت: هر کس هر چه از ایشان به غارت برده است به ایشان بازگرداند. به خدا قسم احدی از آنان چیزی باز نگردانید سپس ابن سعد چند نفر از آن افرادی را که همراه خود داشت، موکل خیمه‌های زنان و علی بن الحسین علیهما السّلام قرار داد و گفت: مواظب باشید که احدی از آنان خارج نشود و کسی ایشان را آزار ندهد.» «و قال المفيد رحمه الله قال حميد بن مسلم فانتهينا إلى علي بن الحسين و هو منبسط على فراش و هو شديد المرض و مع شمر جماعة من الرجالة فقالوا له أ لا نقتل هذا العليل فقلت سبحان الله أ تقتل الصبيان إنما هذا صبي و إنه لما به فلم أزل حتى دفعتهم عنه و جاء عمر بن سعد فصاحت النساء في وجهه و بكين فقال لأصحابه لا يدخل أحد منكم بيوت هؤلاء النساء و لا تعرضوا لهذا الغلام المريض فسألته النسوة أن يسترجع ما أخذ منهن ليستترن به فقال من أخذ من متاعهم شيئا فليرده فو الله ما رد أحد منهم شيئا فوكل بالفسطاط و بيوت النساء و علي بن الحسين جماعة ممن كان معه و قال احفظوهم لئلا يخرج منهم أحد و لا يساء إليهم.» 🔸نقل امالی صدوق از غارت خلخال فاطمه بنت الحسین علیه السلام «فاطمه بنت الحسين فرموده است: « غارتگران بر خيمه ما هجوم كردند و من دختر خردسالى بودم و خلخال‏ طلا بپايم بود مردى آنها را مى‏ربود و مى‏گريست گفتم دشمن خدا چرا گريه ميكنى؟ گفت‏: چرا گريه نكنم كه دختر رسول خدا را لخت ميكنم گفتم مرا واگذار گفت ميترسم ديگرى آن را بربايد فرمود هر چه در خيمه‏هاى ما بود غارت كردند تا اينكه چادر از دوش ما برداشتند.» «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ زِيَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الحسين [الْحَسَنِ‏] عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: دَخَلَتِ الْغَانِمَةُ [الْعَامَّةُ] عَلَيْنَا الْفُسْطَاطَ وَ أَنَا جَارِيَةٌ صَغِيرَةٌ وَ فِي رِجْلِي خَلْخَالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ يَفُضُّ الْخَلْخَالَيْنِ مِنْ رِجْلِي وَ هُوَ يَبْكِي فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ فَقَالَ كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنَا أَسْلُبُ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ لَا تَسْلُبْنِي قَالَ أَخَافُ أَنْ يَجِي‏ءَ غَيْرِي فَيَأْخُذَهُ قَالَتْ وَ انْتَهَبُوا مَا فِي الْأَبْنِيَةِ حَتَّى كَانُوا يَنْزِعُونَ الْمَلَاحِفَ عَنْ ظُهُورِنَا.» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
✍فهرست مطالب درباره مصائب اسارت آل الله مصائب اسارت نکته مهم: لزوم افشای ظلم ظالمان در کنار حفظ حریم اهل بیت 🔸 تبیین اجمالی مصیبت اسارت اهل بیت 🔰 تشریح مصائب اسارت بر اساس متون مقتل 🔴 ۱. طی مسیر بر شتران بدون سایه بان 🔴 ۲. طی مسیر بدون جهاز مناسب (زیر انداز) ۲.۱. مصیبت عظیم نهفته در واژه «أقتاب» ۲.۲ تعابیر گوناگون مقاتل درباره بدون محمل بودن مرکب کاروان ۲.۳. تغییر چهره اسیران کربلا از شدت سختی های مسیر ۲.۴. سابقه جنایت سوار کردن مظلومان بر شتران بی محمل در رفتار بنی امیه 🔴 3. مکشفات وجوههن 🔴 4. جمع شدن مردم برای تماشای اسیران 🔴 5. گرداندن اسیران در بازارها 🔴 6. پابرهنگی اسیران 🔴 7. بستن اسیران با طناب و زنجیر آهن 🔴8. تازیانه زدن و کتک زدن به اهل بیت پیامبر در اسارت 🔴9. کندن گوشواره و به خون کشیدن صورت فاطمه بنت الحسین 🔴10. کعب نیزه زدن بر اسیران و بانوان ⭕️مصائب کاروان مخصوص به عصر عاشورا و روز یازدهم👇👇👇 🔴11. حمله به خیام و به آتش کشیدن آن 🔴12. فرار بانوان حرم از خیام و فریاد و ناله آنان 🔴13. غارت خیام و همه وسایل آنان از جمله لباس ها و غارت شتران 🔴 14. غارت چادر، مقنعه، انگشتر، دستبند، گوشواره و خلخال زنان 🔴 15. پاره کردن گوش حضرت ام کلثوم، فاطمه و صفیه 🔴 16. به زمین انداختن آقا امام سجاد علیه السلام 🔴 ۱۷. ناله های زینب کبری در کنار قتلگاه پس از آتش زدن خیمه ها کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 17. ناله های زینب کبری در کنار قتلگاه پس از آتش زدن خیمه ها در برخی منابع مانند لهوف، مناقب و بحار پس از گزارش بیرون ریختن بانوان حرم از خیام آورده اند بانوان حرم از ظالمین با سوگند درخواست کردند که آنان را از کنار قتلگاه عبور دهند: 🔴در متن عربی ذیل سعی شده است نسخه لهوف، مناقب و بحار در کنار هم گذاشته شود: 🔸ترجمه نقل بحار که تفاوت اندکی با نقل لهوف دارد چنین است: «راوی می‌گوید: به خدا قسم زینب دختر علی علیه السّلام را دیدم که برای حسین ناله و ندبه می‌کرد و با صدایی حزین و قلبی اندوهناک فریاد می‌زد: ای جد بزرگوار! صلوات پادشاه آسمان بر تو باد! این حسین تو می‌باشد که آغشته به خون‌ها است؛ اعضایش قطعه قطعه شده است، و دختران تو اسیر شده اند. شکایت ما به خدا و محمّد مصطفی و علی مرتضی و حمزه سید الشهداء است. وا محمّداه! این حسین تو می‌باشد که عریان است و باد صبا بر جسدش می‌وزد و قتیل زنازادگان شده است. آه از حزن و غم و اندوه من! امروز جدم پیغمبر خدا از دنیا رفته. ای اصحاب محمّد! اینان فرزندان مصطفی هستند که نظیر اسیران رانده می‌شوند. در بعضی از روایات آورده اند که آن بانو فرمود: یا محمّد! دختران تو اسیر شده اند؛ فرزندانت شهید گردیده اند و باد صبا بر اجسادشان می‌وزد؛ این حسین تو است که سرش از قفا جدا شده و عمامه و ردایش به غارت رفته است. پدرم به فدای آن کسی که لشکرش در روز دوشنبه به تاراج رفت! پدرم به فدای آن شخصی که ریسمان خیمه اش پاره پاره شد! پدرم به فدای آن شخص غایبی که امید بازگشت او در کار نیست! آن مجروحی که زخم هایش مداوا نمی شود! پدرم به فدای آن کسی که جان من فدای او است! پدرم به فدای آن شهیدی که از محاسن شریفش خون می‌چکید! پدرم به فدای آن کسی که جد او رسول خدای آسمان است! پدرم به فدای آن شهیدی که سبط پیامبر هدایت است! پدرم به فدای محمّد مرتضی باد! پدرم به فدای خدیجه کبرا باد! پدرم به فدای علی مرتضی باد! پدرم به فدای فاطمه زهرا باد که سرور زنان است! پدرم به فدای آن کسی باد که آفتاب از برایش بازگشت تا نماز خواند! راوی می‌گوید: به خدا قسم که زینب تمام دشمن و دوست را گریان نمود. بعد سکینه جسد امام حسین علیه السّلام را در بر گرفت. سپس گروهی از اعراب اجتماع کردند و او را از جسد مقدس پدرش جدا نمودند.» 🔸متن لهوف: و قلن: بحقّ اللّه إلّا ما مررتم بنا على مصرع الحسين عليه السّلام. فلمّا نظر النّسوة إلى القتلى صحن، و ضربن وجوههنّ. قال: فو اللّه لا أنسى زينب بنت عليّ عليه السّلام‏ تندب الحسين عليه السّلام، و تنادي بصوت حزين و قلب كئيب: يا محمّداه! [فی روایة البحار: وامحمداه] صلّى عليك ملائكة السّماء [فی البحار: ملیک السماء]، هذا حسين مرمّل بالدّماء، [و فی روایة ابن شهر آشوب: صریع بکربلاء] مقطّع الأعضاء [و فی روایة ابن شهر آشوب: مجزوز الراس من القفا] و بناتك سبايا، إلى اللّه المشتكى، و إلى محمّد المصطفى، و إلى عليّ المرتضى، و إلى فاطمة الزّهراء، و إلى حمزة سيّد الشّهداء، يا محمّداه! هذا حسين بالعراء، تسفي عليه الصّبا، قتيل أولاد البغايا، وا حزناه! وا كرباه! اليوم مات جدّي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله، يا أصحاب محمّداه! هؤلاء ذرّيّة المصطفى، يساقون سوق‏ السّبايا. و في رواية: يا محمّداه! بناتك سبايا و ذرّيّتك مقتّلة، تسفي عليهم ريح الصّبا، و هذا حسين محزور الرّأس من القفا، مسلوب العمامة و الرّداء، بأبي من أضحى عسكره في يوم الاثنين نهبا، بأبي من فسطاطه مقطّع العرى [فی نقل ابن شهر آشوب مقطع بالعرا] ، بأبي من لا غائب فيرتجى [فی نقل ابن شهر آشوب: لا هو غائب فیرجی ولا مریض فیداوی]، و لا جريح‏فيداوى، بأبي من نفسي له الفداء، بأبي المهموم حتّى قضى، بأبي العطشان حتّى مضى، بأبي من شيبته تقطر بالدّماء، بأبي من جدّه محمّد المصطفى، بأبي من جدّه‏ رسول إله السّماء، بأبي من هو سبط نبيّ الهدى، بأبي محمّد المصطفى، بأبي خديجة الكبرى، بأبي عليّ المرتضى عليه السّلام، بأبي فاطمة الزّهراء سيّدة النّساء، بأبي من ردّت له‏ الشّمس [حتّى‏] صلّى. [و فی روایة ابن شهر آشوب: أنا الفداء لمن شیبته تقطر بالدماء] قال الرّاوي: فأبكت و اللّه كلّ عدوّ و صديق. [و فی نقل طبقات ابن سعد: فما بقی صدیق و لا عدو إلا اکب باکیاً] ثمّ إنّ سكينة اعتنقت جسد أبيها الحسين عليه السّلام فاجتمعت‏ عدّة من الأعراب حتّى جرّوها عنه. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰اشاره محتشم به مصیبت عبور کاروان از کنار قتلگاه در ترجیع بند جاودان خویش 🔸بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور واهمه را در گمان فتاد هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گريه بر ملائک هفت آسمان فتاد هرجا که بود آهويي از دشت پا کشيد هرجا که بود طايري از آشيان فتاد شد وحشتي که شور قيامت به باد رفت چون چشم اهل بيت بر آن کشتگان فتاد هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخم هاي کاري تيغ و سنان فتاد ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان بر پيکر شريف امام زمان فتاد بي اختيار نعره ي هذا حسين از او سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد 🔴پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول رو در مدينه کرد که يا ايها الرسول🔴 اين کشته ي فتاده به هامون حسين توست وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست اين نخل تر کز آتش جانسوز تشنگي دود از زمين رسانده به گردون حسين توست اين ماهي فتاده به درياي خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست اين غرقه محيط شهادت که روي دشت از موج خون او شده گلگون حسين توست اين خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمين شده جيحون حسين توست اين شاه کم سپاه که باخيل اشگ و آه خرگاه زين جهان زده بيرون حسين توست اين قالب طپان که چنين مانده بر زمين شاه شهيد ناشده مدفون حسين توست 🔴چون روي در بقيع به زهرا خطاب کرد وحش زمين و مرغ هوا را کباب کرد🔴 کاي مونس شکسته دلان حال ماببين ما را غريب و بي کس و بي آشنا ببين اولاد خويش را که شفيعان محشرند در ورطه ي عقوبت اهل جفا ببين در خلد بر حجاب دو کون آستين فشان واندر جهان مصيبت ما بر ملا ببين ني ورا چو ابر خروشان به کربلا طغيان سيل فتنه و موج بلاببين تن هاي کشتگان همه در خاک و خون نگر سرهاي سروران همه بر نيزه هاببين آن سر که بود بر سر دوش نبي مدام يک نيزه اش ز دوش مخالف جدا ببين آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلطان به خاک معرکه ي کربلا ببين 🔴يا بضعةالرسول ز ابن زياد داد کو خاک اهل بيت رسالت به باد داد🔴 کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴مصائب کوفه مصیبت منزل خولی لعین 🔴 18. پنهان کردن راس مقدس در زیر تشت توسط خولی 🔴 19. تابیدن نور به آسمان از راس مقدس 🔴 20. طواف پرندگان سفید بر گرد راس مقدس نقل مصیبت منزل خولی در منابع مختلفی مورد اشاره قرار گرفته است. مشهور این است که خولی سر مقدس را در تنور گذاشته است و این در برخی منابع از روضة الشهدای ملا حسین کاشفی نقل شده است اما نقل منابع متقدم تا حد تحقیق این نوشته «پنهان کردن رأس مقدس در زیر تشت» است، که در ذیل به برخی از آنان اشاره می شود: 🔸نقل طبری و نفس المهموم قال أبو مخنف: حدّثني سليمان بن أبي راشد، عن حميد بن مسلم قال: [...] فأقبل به خولى، فأراد القصر، فوجد باب القصر مغلقا، فأتى منزله، فوضعه تحت إجّانة في منزله، و له امرأتان: امرأة من بني أسد، و الأخرى من الحضرميّين، يقال لها: النّوار ابنة مالك بن عقرب، و كانت تلك اللّيلة ليلة الحضرميّة. قال هشام: فحدّثني أبي، عن النّوار بنت مالك‏، قالت: أقبل خولى برأس الحسين، فوضعه تحت إجّانة في الدّار، ثمّ دخل البيت، فأوى إلى فراشه، فقلت‏ له: ما الخبر؟ ما عندك؟ قال: جئتك بغنى الدّهر، هذا رأس الحسين معك في الدّار. قالت: فقلت: ويلك! جاء النّاس بالذّهب و الفضّة و جئت برأس ابن‏ رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم! لا و اللّه، لا يجمع‏ رأسي و رأسك بيت أبدا. قالت‏: فقمت من فراشي، فخرجت إلى الدّار، فدعا الأسديّة فأدخلها إليه‏، و جلست أنظر، قالت: فو اللّه ما زلت أنظر إلى نور يسطع مثل العمود من السّماء إلى الإجّانة، و رأيت‏ طيرا بيضا ترفرف حولها. 🔸ترجمه: خولى با سر بيامد و آهنگ قصر كرد؛ اما در قصر را بسته يافت و به خانه رفت و سر را زير تشتى نهاد. وى را دو زن بود يكى از بنى اسد و ديگرى از حضرميان به نام نوار، دختر مالك بن عقرب. آن شب، شب زن حضرمى بود. هشام گويد: پدرم به نقل از نوار دختر مالك مى‏گفت: خولى سر حسين را آورد و در خانه، زير لاوكى [تشتی] نهاد. آن‏گاه به اتاق آمد و به بستر خويش رفت. رفت. گفتمش:« چه خبر؟ چه دارى؟» گفت:« بى‏نيازى روزگاران برايت آورده‏ام. اين سر حسين با تو در خانه است.» گويد: گفتمش:« واى تو! نه به خدا، هرگز با تو به يك اتاق نمانم.» از بسترم برخاستم و روى خانه رفتم. خولى زن اسدى را خواست و پيش برد و من نشسته بودم و نگاه مى‏كردم. به خدا نورى را مى‏ديدم كه چون ستون از آسمان به لاوك مى‏تابيد و پرندگانى سپيد ديدم كه در اطراف آن به پرواز بود. 🔸مرحوم علامه مجلسی شبیه همین روایت را در بحار از مناقب و ابن نما و همچنین در جلاء العیون با اندکی تفاوت نقل کرده است. همچنین بلاذری در انساب الاشراف بخشی از این روایت را نقل کرده است. در نقل علامه مجلسی در کتاب جلاء العیون در پایان روایت می گوید: که تفاوت اندکی با نقل بالا دارد چنین است: «ديد كه آن نور از سر منور آن حضرت ساطع است و ملائكه به صورت مرغان سفيد برگرد آن سر آمده‏اند.» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 21. رویای همسر خولی از فاطمه زهرا به نقل سید هاشم بحرانی 🔸نقل سید هاشم بحرانی در قسمتی از این نقل آمده است: همسر خولی دید که نوری از این سر به آسمان می تابد پس به نزد تشت آمد و از آن صدایی شنید که تا طلوع فجر قرائت می کرد و آخرین چیزی که خواند آیه « و سيعلم الّذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون» بود پس در کنار سر صدایی مانند صدای رعد شنید که فهمید این صدا از تسبیح فرشتگان است. پس به نزد شوهر خویش آمد و گفت من چنین چیزهایی دیده ام چه چیزی زیر این تشت است؟ خولی گفت این سر یک خارجی است که ابن زیاد وی را کشته است و من می خواهم این سر را به نزد یزید ببرم تا اموال زیادی به من عطا کند. پرسی این سر کیست؟ گفت سر حسین بن علی (علیهما السلام) پس زن صیحه ای کشید و از هوش رفت تا اینکه به هوش آمد گفت وای بر تو ای بدترین مجوس تو پیامبر را با این ظلم به اهل بیتش آزار دادی آیا از خدای زمین و آسمان نترسیدی که برای سر پسر برترین زنان عالم جایزه می خواهی؟ سپس از نزد وی با دیده گریان خارج شد و به نزد راس مقدس رفت و آن را بلند کرد و در دامان خویش نهاد و شروع به بوسیدن آن کرد و می گفت خدا قاتل تو ار لعنت کند و دشمن او پیامبر است. شب که تاریک تر شد خواب بر وی غلبه کرد در عالم رویا دید گویا سقف خانه دو نیم شد و نور آن را فرا گرفت ابری سفید امد و از آن دو زن بیرون آمدند و سر را از دامان وی برگرفتند و گریستند پرسدی قسم به خدا شما کیستید؟ یکی از آن دو گفت من خدیجه ام و این دخترم فاطمه زهرا است و ما از تو تشکر می کنیم و خدا از کار تو جزا می دهد و تو در بهشت همراه ما هستی! از خواب بیدار شد و هنوز سر در دامان وی بود صبح که شد شوهر وی آمد و سر را گرفت اما وی حاضر نشد سر را به وی پس بدهد و گفت وای بر تو مرا طلاق بده گفت اول سر را به من بده و هر چه خواهی بکن اما باز هم حاضر به دادن سر نشد و خولی وی را به شهادت رساند و سر را برگرفت. 🔸«روى أنّ عبيد اللّه بن زياد (لعنه اللّه) بعدما عرض عليه رأس الحسين عليه السّلام، دعا بخولى ابن يزيد الأصبحيّ (لعنه اللّه)، و قال له: خذ هذا الرّأس، حتّى أسألك عنه. فقال: سمعا و طاعة. فأخذ الرّأس و انطلق به إلى منزله، و كان له امرأتان أحدهما ثعلبيّة، و الأخرى مضريّة، فدخل على المضريّة، فقالت: ما هذا؟ فقال: هذا رأس الحسين بن عليّ عليه السّلام، و فيه ملك الدّنيا. فقالت له: ابشر فإنّ خصمك غدا جدّه محمّد المصطفى. ثمّ قالت: و اللّه‏ لا كنت لي ببعل، و لا أنا لك بأهل. ثمّ أخذت عمودا من حديد، و أوجعت به دماغه. فانصرف من عندها، و أتى به إلى الثّعلبيّة، فقالت: ما هذا الرّأس الّذي معك؟ قال: رأس خارجيّ، خرج على عبيد اللّه بن زياد، فقالت: و ما اسمه؟ فأبى أن يخبرها ما اسمه، ثمّ تركه على التّراب و جعله عليه إجّانة، قال: فخرجت امرأته في اللّيل، فرأت نورا ساطعا من الرّأس إلى عنان السّماء، فجاءت إلى الإجّانة،(لإجّانة: إناء تغسل فيه الثّياب‏) فسمعت أنينا ، و هو يقرأ إلى طلوع الفجر، و كان آخر ما قرأ: و سيعلم الّذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون، و سمعت حول الرّأس دويّا كدويّ الرّعد، فعلمت أنّه تسبيح الملائكة. فجاءت إلى بعلها، و قالت: رأيت كذا و كذا، فأيّ شي‏ء تحت الإجّانة؟ فقال: رأس خارجيّ، فقتله الأمير عبيد اللّه بن زياد. و أريد أن أذهب به إلى يزيد بن معاوية، ليعطيني عليه مالا كثيرا. قالت: و من هو؟ قال: الحسين بن عليّ. فصاحت و خرّت مغشيّة عليها، فلمّا أفاقت قالت: يا ويلك! يا شرّ المجوس! لقد أذيّت محمّدا في عترته، أما خفت من إله الأرض و السّماء حيث تطلب الجائزة على رأس ابن سيّدة نّساء العالمين. ثمّ خرجت من عنده باكية، فلمّا قام رفعت الرّأس و قبّلته، و وضعته في حجرها، و جعلت تقبّله، و تقول: لعن اللّه قاتلك و خصمه جدّك المصطفى. فلمّا جنّ‏ اللّيل غلب عليها النّوم، فرأت كأنّ البيت قد انشقّ بنصفين و غشيه نور، فجائت سحابة بيضاء، فخرج منها امرأتان، فأخذتا الرّأس من حجرها و بكتا، قالت: فقلت لهما: باللّه من أنتما؟ قالت إحداهما: أنا خديجة بنت خويلد، و هذه ابنتي فاطمة الزّهراء، و لقد شكرناك و شكر اللّه لك عملك و أنت رفيقتنا في درجة القدس في الجنّة. قال: فانتبهت من النّوم و الرّأس في حجرها، فلمّا أصبح الصّبح، جاء بعلها لأخذ الرّأس، فلم تدفعه إليه، و قالت: ويلك طلّقني، فو اللّه لا جمعني و إيّاك بيت‏. فقال: ادفعي‏. لي الرّأس و افعلي ما شئت. فقالت: لا و اللّه لا أدفعه إليك. فقتلها، و أخذ الرّأس، فعجّل اللّه بروحها إلى الجنّة جوار سيّدة النّساء.» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴ورود کاروان به کوفه 🔴 22. جمله حضرت ام کلثوم به نگهبان رأس مقدس : «این هزار درهم را بگیر و سر امام را در مقابل قرار بده تا مردم به دیدن آن مشغول شوند.» 🔴 23. نقش بستن جمله و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون بر دور روی سکه این نکات از روایت مناقب قابل استفاده است: در روایتی از ابن عباس روایت می‌کند که گفت:‌ام کلثوم به دربان ابن زیاد گفت: وای بر تو! این هزار درهم را بگیر و سر مبارک امام حسین علیه السّلام را در جلوی ما ببر و ما را سوار شتران در عقب مردم قرار بده تا مردم از نظر کردن ما منصرف و متوجه سر بریده امام حسین علیه السّلام شوند. آن دربان پول‌ها را گرفت و سر مقدس امام حسین علیه السّلام را جلوتر برد. وقتی صبح شد و آن دربان به پول‌ها نگاه کرد، دید خدا همه آنها را به سنگ تبدیل نموده است! در یک طرف آنها نوشته شده بود: «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ. » -. ابراهیم / ۴۲ - «و خدا را از آنچه ستمکاران می‌کنند غافل مپندار.» و بر طرف دیگر آنها نوشته بود: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. » -. شعراء / ۲۲۳ - «و کسانی که ستم کرده اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.» «فِي أَثَرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ‏ أَنَّ أُمَّ كُلْثُومٍ قَالَتْ لِحَاجِبِ ابْنِ زِيَادٍ وَيْلَكَ هَذِهِ الْأَلْفُ دِرْهَمٍ خُذْهَا إِلَيْكَ وَ اجْعَلْ رَأْسَ‏ الْحُسَيْنِ‏ أَمَامَنَا وَ اجْعَلْنَا عَلَى الْجِمَالِ وَرَاءَ النَّاسِ لِيَشْتَغِلَ النَّاسُ بِنَظَرِهِمْ إِلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ عَنَّا فَأَخَذَ الْأَلْفَ وَ قَدَّمَ الرَّأْسَ فَلَمَّا كَانَ الْغَدُ أَخْرَجَ الدَّرَاهِمَ وَ قَدْ جَعَلَهَا اللَّهُ حِجَارَةً سَوْدَاءَ مَكْتُوبٌ عَلَى أَحَدِ جَانِبَيْهَا وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ‏ وَ عَلَى الْجَانِبِ الْآخَرِ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ‏.»
🔰 نقل مسلم جصاص 🔴 24. تعبیر خارجی درباره امام حسین علیه السلام 🔴 25. خونریزی از پیکر امام سجاد علیه السلام 🔴 26. کف زدن برخی از مردم کوفه 🔴 27. گریه عموم مردم کوفه 🔴 28. توصیف راس مقدس بر روی نیزه: شبیه ترین مردم به پیامبر 🔴 29. بازی نیزه داران با راس مقدس به سمت چپ و راست 🔴 30. گفت و گوی زینب کبری با راس مقدس 🔴 31. گله زینب کبری به راس مقدس از ضربه های دشمن به امام سجاد علیه السلام این نکات از نقل ذیل قابل استفاده است: علامه مجلسی می فرماید: «در بعضی از کتب معتبره دیدم که از مسلم جصّاص نقل شده که گفت: ابن زیاد مرا خواست تا دار الاماره کوفه را تعمیر نمایم. در آن حینی که من درها را گچکاری می‌کردم، ناگاه شنید فریادهایی از اطراف کوفه بلند شد. من متوجه خادم خود شدم و گفتم: چه شده که کوفه دچار ضجه گردیده است؟ گفت: الساعه سر یکی از خارجی‌ها را که بر یزید خروج کرده است آورده اند. گفتم: آن خارجی کیست!؟ گفت: حسین بن علی علیهما السّلام است. من صبر کردم تا خادم خارج شد و آنچنان سیلی به صورت خود زدم که ترسیدم چشمم نابود شود، سپس گچ‌ها را از دست خود شستم و از پشت قصر فرود آمدم و وارد کناسه کوفه شدم. در آن حینی که من ایستاده بودم و مردم در انتظار ورود اسیران و سر شهیدان بودند، ناگاه دیدم تعداد چهل هودج بر پشت چهل شتر نصب شده که زنان و دختران فاطمه زهرا علیها السّلام در میان آنها جای دارند. ناگاه حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام را دیدم که سوار بر شتر عریان و خون از رگ‌های گردنش روان بود و آن بزرگوار در حالی که گریان بود این اشعار را می‌فرمود: ای امت بد رفتار! خدا شما را از باران رحمت خود سیراب نکند، ای امتی که احترام جد ما را درباره ما مراعات نکردید! اگر روز قیامت پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما را جمع کند، شما در جواب ما چه خواهید گفت؟ شما ما را بر پشت شتران بی جهاز می‌گردانید، گویا ما آن افرادی نیستیم که پایه دین را برای شما محکم کرده باشیم! ای گروه بنی امیه! این چه توقفی است که شما درباره مصائب ما می‌کنید و جواب ما را نمی دهید! شما برای خوشحالی که دارید بر علیه ما کف می‌زنید و در زمین ما را به اسارت می برید [ترجمه این عبارت اگر تسبونا با سکون باء باشد به این معنا است و اگر تسبونا با تشدید باء باشد یعنی : به ما ناسزا می‌گویید!] وای بر شما! آیا جد من پیامبر خدا نیست که بشر را از طریق گمراهی به شاه راه هدایت راهنمایی کرد؟ ای واقعه کربلا! حقا که تو غم و اندوه را به ارث به من دادی. خدا پرده افرادی را که با ما بد رفتاری نمودند پاره خواهد کرد. راوی می‌گوید: اهل کوفه به کودکانی که در میان محمل‌ها بودند، خرما و نان و گردو می‌دادند. ولی‌ام کلثوم بر آنان فریاد زد و فرمود: ای اهل کوفه! صدقه بر ما حرام است. سپس آن بانو، آن نان و خرماها را از دست و دهان کودکان می‌گرفت و به روی زمین می‌ریخت. اهل کوفه با این جنایاتی که درباره آنان کرده بودند، برای مصیبت ایشان گریه می‌کردند. سپس‌ام کلثوم سر خود را از محمل خارج کرد و به اهل کوفه گفت: ای اهل کوفه! آرام باشید. مردان شما ما را می‌کشند و زنان شما برای ما گریه می‌کنند؟ خدا در روز قیامت بین ما و شما داوری خواهد کرد. در آن حینی که آن بانو آنان را مخاطب قرار داده بود، ناگاه صدای ضجه بلند شد و سر شهیدان را که سر امام حسین علیه السّلام در جلوی آنان بود آوردند که سری بود نورانی، نظیر ماه، و شبیه ترین مردم بود به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله. محاسن شریف امام حسین علیه السّلام نظیر شبه مشکی بود و رنگ خضاب از آن رفته بود. صورت آن حضرت مثل ماه تابان و گرد بود. نیزه سر و محاسن آن امام مظلوم را به طرف راست و چپ حرکت و بازی می‌داد. هنگامی که زینب علیها السّلام متوجه سر مبارک امام حسین علیه السّلام شد، پیشانی خود را به نحوی به جلوی محمل زد که دیدم خون از زیر مقنعه آن بانو خارج شد. سپس با یک قطعه پارچه به سر امام حسین علیه السّلام اشاره کرد و این اشعار را خواند: ای ماه شب اول! اکنون که به سر حد کمال رسید، خسوف او را به ناگهانی ربود و غروب او را ظاهر نمود ای پاره قلبم! من گمان نمی کردم که این مصیبت عظما مقدر و نوشته شده باشد ای برادر من! با فاطمه صغیره تکلم کن، زیرا نزدیک است که قلبش آب شود ای برادرم! آن قلب تو که بر ما مهربان بود، اکنون چه شده که به ما قسی و سخت گردیده است! ای برادر! کاش علی بن الحسین علیهما السّلام را می‌دیدی که اسیر شده و به علت غم یتیمی طاقت خودداری ندارد آنچه که وی را به وسیله ضربه اذیت و آزار می‌نمایند، در حالی تو را صدا می‌زند که ذلیل و اشکش ریزان است. ادامه در مطلب بعد کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰ادامه پیام قبلی متن عبارت بحار چنین است: «أَقُولُ رَأَيْتُ فِي بَعْضِ الْكُتُبِ الْمُعْتَبَرَةِ رُوِيَ مُرْسَلًا عَنْ مُسْلِمٍ‏ الْجَصَّاصِ‏ قَالَ: دَعَانِي ابْنُ زِيَادٍ لِإِصْلَاحِ دَارِ الْإِمَارَةِ بِالْكُوفَةِ فَبَيْنَمَا أَنَا أُجَصِّصُ الْأَبْوَابَ وَ إِذَا أَنَا بِالزَّعَقَاتِ قَدِ ارْتَفَعَتْ مِنْ جَنَبَاتِ الْكُوفَةِ فَأَقْبَلْتُ عَلَى خَادِمٍ كَانَ مَعَنَا فَقُلْتُ مَا لِي أَرَى الْكُوفَةَ تَضِجُّ قَالَ السَّاعَةَ أَتَوْا بِرَأْسِ خَارِجِيٍّ خَرَجَ عَلَى يَزِيدَ فَقُلْتُ مَنْ هَذَا الْخَارِجِيُّ فَقَالَ- الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع قَالَ فَتَرَكْتُ الْخَادِمَ حَتَّى خَرَجَ وَ لَطَمْتُ وَجْهِي حَتَّى خَشِيتُ عَلَى عَيْنِي أَنْ يَذْهَبَ وَ غَسَلْتُ يَدَيَّ مِنَ الْجِصِّ وَ خَرَجْتُ مِنْ ظَهْرِ الْقَصْرِ وَ أَتَيْتُ إِلَى الْكِنَاسِ فَبَيْنَمَا أَنَا وَاقِفٌ وَ النَّاسُ يَتَوَقَّعُونَ وَصُولَ السَّبَايَا وَ الرُّءُوسِ إِذْ قَدْ أَقْبَلَتْ نَحْوَ أَرْبَعِينَ شُقَّةً تُحْمَلُ عَلَى أَرْبَعِينَ جَمَلًا فِيهَا الْحُرَمُ وَ النِّسَاءُ وَ أَوْلَادُ فَاطِمَةَ ع وَ إِذَا بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع عَلَى بَعِيرٍ بِغَيْرِ وِطَاءٍ وَ أَوْدَاجُهُ تَشْخُبُ دَماً وَ هُوَ مَعَ ذَلِكَ يَبْكِي وَ يَقُولُ- يَا أُمَّةَ السَّوْءِ لَا سُقْيَا لِرَبْعِكُمْ يَا أُمَّةً لَمْ تُرَاعِ جَدَّنَا فِينَا لَوْ أَنَّنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ يَجْمَعُنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا كُنْتُمْ تَقُولُونَا تُسَيِّرُونَا عَلَى الْأَقْتَابِ عَارِيَةً كَأَنَّنَا لَمْ نُشَيِّدْ فِيكُمْ دِيناً بَنِي أُمَيَّةَ مَا هَذَا الْوُقُوفُ عَلَى‏ تِلْكَ الْمَصَائِبِ لَا تُلَبُّونَ دَاعِيَنَا تُصَفِّقُونَ عَلَيْنَا كَفَّكُمْ فَرَحاً وَ أَنْتُمُ فِي فِجَاجِ الْأَرْضِ تَسْبُونَا أَ لَيْسَ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ وَيْلَكُمْ‏ أَهْدَى الْبَرِيَّةِ مِنْ سُبُلِ الْمُضِلِّينَا يَا وَقْعَةَ الطَّفِّ قَدْ أَوْرَثْتِنِي حَزَناً وَ اللَّهُ يَهْتِكُ أَسْتَارَ الْمُسِيئِينَا قَالَ صَارَ أَهْلُ الْكُوفَةِ يُنَاوِلُونَ الْأَطْفَالَ الَّذِينَ عَلَى الْمَحَامِلِ بَعْضَ التَّمْرِ وَ الْخُبْزِ وَ الْجَوْزِ فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ كُلْثُومٍ وَ قَالَتْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ إِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَيْنَا حَرَامٌ وَ صَارَتْ تَأْخُذُ ذَلِكَ مِنَ أَيْدِي الْأَطْفَالِ وَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تَرْمِي بِهِ إِلَى الْأَرْضِ قَالَ كُلُّ ذَلِكَ وَ النَّاسُ يَبْكُونَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ أُمَّ كُلْثُومٍ أَطْلَعَتْ رَأْسَهَا مِنَ الْمَحْمِلِ وَ قَالَتْ لَهُمْ صَهْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ تَقْتُلُنَا رِجَالُكُمْ وَ تَبْكِينَا نِسَاؤُكُمْ فَالْحَاكِمُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَوْمَ فَصْلِ الْقَضَاءِ فَبَيْنَمَا هِيَ تُخَاطِبُهُنَّ إِذَا بِضَجَّةٍ قَدِ ارْتَفَعَتْ فَإِذَا هُمْ أَتَوْا بِالرُّءُوسِ يَقْدُمُهُمْ رَأْسُ الْحُسَيْنِ ع وَ هُوَ رَأْسٌ زُهْرِيٌّ قَمَرِيٌّ أَشْبَهُ الْخَلْقِ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ لِحْيَتُهُ كَسَوَادِ السَّبَجِ قَدِ انْتَصَلَ مِنْهَا الْخِضَابُ وَ وَجْهُهُ دَارَةُ قَمَرٍ طَالِعٍ وَ الرُّمْحُ تَلْعَبُ بِهَا يَمِيناً وَ شِمَالًا فَالْتَفَتَتْ زَيْنَبُ فَرَأَتْ رَأْسَ أَخِيهَا فَنَطَحَتْ جَبِينَهَا بِمُقَدَّمِ الْمَحْمِلِ حَتَّى رَأَيْنَا الدَّمَ يَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ قِنَاعِهَا وَ أَوْمَأَتْ إِلَيْهِ بخرقة [بِحُرْقَةٍ] وَ جَعَلْتْ تَقُولُ- يَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ كَمَالًا غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي‏ كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا يَا أَخِي فَاطِمَ الصَّغِيرَةَ كَلِّمْهَا فَقَدْ كَادَ قَلَبُهَا أَنْ يَذُوبَا يَا أَخِي قَلْبُكَ الشَّفِيقُ عَلَيْنَا مَا لَهُ قَدْ قَسَى وَ صَارَ صَلِيبَا يَا أَخِي لَوْ تَرَى عَلِيّاً لَدَى الْأَسْرِ مَعَ الْيُتْمِ لَا يُطِيقُ وُجُوبَا كُلَّمَا أَوْجَعُوهُ بِالضَّرْبِ نَادَاكَ‏ بِذُلٍّ يَغِيضُ دَمْعاً سَكُوبَا يَا أَخِي ضُمَّهُ إِلَيْكَ وَ قَرِّبْهُ‏ وَ سَكِّنْ فُؤَادَهُ الْمَرْعُوبَا مَا أَذَلَّ الْيَتِيمَ حِينَ يُنَادِي‏ بِأَبِيهِ وَ لَا يَرَاهُ مُجِيبَا» 🔸در ینابیع الموده قندوزی نیز قسمتی از این نقل آمده است با این تفاوت که خونریزی از ران پای امام سجاد علیه السلام را گزارش می کند: قندوزی در گزارش حرکت کاروان اسرا از کربلا نقل می کند: «از ران پای امام سجاد خون می آمد و حضرت می فرمود:«...» و برخی ابیاتی که در بالا ذکر شد را می آورد. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 فرازی از خطبه حضرت زینب 🔴 33. جمله زینب کبری: آیا می دانید چه جگری از رسول خدا پاره کردید؟ و چه زنان کریمه و بزرگواری را از پرده عفاف بیرون کشیدید؟ و چه حرمتی از او هتک کردید؟ 🔴 34. خون باریدن آسمان بعداز شهادت سیدالشهدا این مصائب در خطبه حضرت زینب سلام الله علیها مورد اشاره قرار گرفته است. حضرت در قسمتی از این خطبه می فرماید: «وای بر شما ای مردم کوفه آیا می دانید چه جگری از رسول خدا پاره کردید و و چه زنان کریمه و بزرگواری را از پرده عفاف بیرون کشیدید؟ و چه خونی از او به زمین ریختید؟ و چه حرمتی از او هتک کردید؟ آیا در شگفتید که آسمان خون بارید؟ و حتما عذاب آخرت خوار کننده تر خواهد بود.» «وَيْلَكُمْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ أَ تَدْرُونَ أَيَ‏ كَبِدٍ لِرَسُولِ‏ اللَّهِ‏ فَرَيْتُمْ وَ أَيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ وَ أَيَّ حُرْمَةٍ لَهُ انْتَهَكْتُم‏ [و فی نقل المناقب: و أی حریم له أصبتم؟] ... أَ فَعَجِبْتُمْ أَنْ مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى‏» راوی می گوید: «دیدم مردم در این روز سرگردان شده بودند و گریه می کردند و دستشان را [از روی تاسف و حسرت] در دهان خویش گذاشته بودند.» «فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ النَّاسَ يَوْمَئِذٍ حَيَارَى يَبْكُونَ وَ قَدْ وَضَعُوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهم» 🔴 خطبه فاطمه صغری 🔴 35. جمله فاطمه صغری: شهادت می دهم که فرزندان پیامبر در کناره فرات بدون هیچ جرمی ذبح شدند. زید بن موسی بن جعفر به نقل از امام کاظم به نقل از امام صادق از فاطمه صغری خطبه ای را نقل می کند که فرازی از آن چنین است: شهادت می دهم که فرزندان پیامبر در کناره فرات بدون هیچ جرمی ذبح شدند. «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ص وَ أَنَّ أَوْلَادَهُ ذُبِحُوا بِشَطِّ الْفُرَاتِ بِغَيْرِ ذَحْلٍ وَ لَا تِرَات‏» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
ادامه صوت دهه محرم ۱۴۰۲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ روضه شب دهم محرم الحرام 📆 پنج شنبه ۵ مردادماه ۱۴۰۲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ روضه روز عاشورا دهم محرم ۱۴۴۵ 📆 جمعه ۶ مردادماه ۱۴۰۲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ روضه شب یازدهم محرم الحرام 📆 جمعه ۶ مردادماه ۱۴۰۲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ روضه شب دوازدهم محرم الحرام 📆 شنبه ۷ مردادماه ۱۴۰۲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ روضه شب سیزدهم محرم الحرام 📆 یک شنبه ۸ مردادماه ۱۴۰۲
🔴 خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه 🔴 36. من فرزند کسی هستم که حرمت او را هتک کردند و مال او را غارت کردند و او را به قتل صبر کشتند. 🔴 37. جمله امام سجاد علیه السلام خطاب به برخی مردم کوفه: در قتل پدرم شادی نکنید. فرازی از خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه به نقل احتجاج چنین است: «حضرت زین العابدین علیه السّلام به مردم اشاره کرد و فرمود: ساکت شوید! پس از سکوت مردم، آن حضرت برخاست و بعد از این که حمد و ثنای خدای را به جای آورد و درود بر پیغمبر اعظم اسلام صلّی اللَّه علیه و آله فرستاد، فرمود: ایها الناس! کسی که مرا می‌شناسند که می‌شناسد، کسی که مرا نمی شناسد، من علی بن الحسین ابن علی بن ابی طالب صلوات الله علیهم هستم. من پسر آن کسی هستم که در کنار فرات بدون گناه شهید شد. من پسر آن شخصی می‌باشم که نسبت به وی هتک حرمت شد؛ اموال او را به تاراج بردند؛ اهل و عیال وی را اسیر کردند. من فرزند آن شخصیتی هستم که به قتل صبر به شهادت رسید و یک چنین افتخاری برای من کافی است.» «خَرَجَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ ع إِلَى النَّاسِ وَ أَوْمَى إِلَيْهِمْ أَنِ اسْكُتُوا فَسَكَتُوا وَ هُوَ قَائِمٌ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى نَبِيِّهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ- الْمَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُرَاتِ مِنْ غَيْرِ ذَحْلٍ وَ لَا تِرَاتٍ أَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِكَ حَرِيمُهُ وَ سُلِبَ نَعِيمُهُ وَ انْتُهِبَ مَالُهُ وَ سُبِيَ عِيَالُهُ أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ‏ صَبْراً فَكَفَى بِذَلِكَ فَخْراً» در نقل لهوف و مناقب در ادامه این نقل این ابیات با کمی تفاوت به نقل از امام سجاد علیه السلام نقل شده است: «شگفتى نباشد اگر حسين شهيد شد، پدرش از حسين بهتر و گراميتر بود. اى كوفيان بدان چه به حسين رسيد شادمان مباشيد كه آنچه ما از قتل وی مصيبت دیدیم بسى بزرگتر باشد. شهيد در كرانه نهر كه جانم فدايش باد، و كيفر آن كس كه با او چنين كرد آتش جهنّم است. «وَ لَا غَرْوَ فِي قَتْلِ الْحُسَيْنِ وَ شَيْخِهِ‏ لَقَدْ كَانَ خَيْراً مِنْ حُسَيْنٍ وَ أَكْرَمَا فَلَا تَفْرَحُوا يَا أَهْلَ كُوفَةَ فَالَّذِي‏ أُصِبْنَا بِهِ مِنْ قَتْلِهِ كَانَ أَعْظَمَا قَتِيلٌ بِشَطِّ النَّهْرِ نَفْسِي فِدَاؤُهُ‏ جَزَاءُ الَّذِي أَرْدَاهُ نَارُ جَهَنَّمَا» همچنین فرمود: همین دیروز پدرم و خانواده اش کشته شدند، و مصیبت پیامبر و مصیبت پدرم و فرزندان پدر و جدم را فراموش نکرده ام، از اين مصيبت سينه من شكافته و مجروح و دلم محزون و مقروح است و از تلخى اين غصّه و غم حنجره و حلقم در غايت مرارت و تلخ كامى است و غصه های آن در بستر سینه ام جاری است و در خواست من از شما این است كه «با ما» و «بر ما» مباشيد! « قُتِلَ أَبِي بِالْأَمْسِ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ مَعَهُ فَلَمْ يَنْسَنِي ثُكْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ثُكْلُ أَبِي وَ بَنِي أَبِي وَ جَدِّي شَقَّ لَهَازِمِي وَ مَرَارَتُهُ بَيْنَ حَنَاجِرِي وَ حَلْقِي وَ غُصَصُهُ تَجْرِي فِي فِرَاشِ صَدْرِي وَ مَسْأَلَتِي أَنْ لَا تَكُونُوا لَنَا وَ لَا عَلَيْنَا» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 مصائب راس مقدس در کوفه 🔴 38. نصب سرها در کوفه 🔴 39. گرداندن سرها در تمام کوچه ها و بین قبائل کوفه ابن زیاد نیز دستور داده بود تمام سر ها را در کوفه بر چوب ها نصب کنند و همچنین دستور داد آن سر های مبارک را در تمام بازارهای کوفه و قبائل آن بگردانند. 🔴 40. قرائت قرآن بر فراز نیزه ابن شهر آشوب از ابومخنف نقل می کند وقتی رأس مقدس امام حسین (علیه السلام) در کوفه نصب شد، رأس مقدس حضرت گلویی تازه کرد و شروع به خواندن سوره کهف کرد و تا آیه إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً‏ خواند و در روایت دیگری است وقتی رأس مقدس حضرت را بر درختی نصب کرده بودند از آن شنیده شد :« وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ‏.» منهال بن عمرو می گوید: « رأس مقدس حسین را دیدم که بر روی نیزه این آیه را تلاوت می کرد: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً» یعنی« آیا گمان می کنی که اصحاب کهف و رقیم از نشانه های عجیب ما بودند؟» مردی صدا زد رأس تو ای پسر رسول خدا شگفت انگیز تر است.» همچنین تاریخ مدینة دمشق از سلمة بن کهیل نقل می کند: «سر حسین را بر نیزه دیدم که می خواند: «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏.» یعنی«به زودی خدا تو را از آسیب آنان حفظ می کند و او شنوا و دانا است.» و همچنین مناقب نقل می کند: «شنیدند حسین بر فراز نیزه میگوید:«لا قوة إلا بالله.» 🔴 41. جدا کردن سر تمام شهدا و رساندن آن به کوفه و شام بدایه و نهایه ابن اثیر نوشته است: که هیچ کشته ای را وا ننهادند مگر سر او را جدا کردند و برای ابن زیاد آوردند و ابن زیاد آن را برای یزید فرستاد. از این جمله می توان برداشت کرد که سر تمام شهدا از جمله عبدالله ابن حسن یا طفل رضیع نیز در بین سرها بوده است. البداية والنهاية : ما قُتِلَ قَتيلٌ إلَّا احتَزّوا رَأسَهُ وحَمَلوهُ إلَى ابنِ زِيادٍ ، ثُمَّ بَعَثَ بِهَا ابنُ زِيادٍ إلى‌ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ إلَى الشّامِ. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 42. سر مقدس قمر بنی هاشم در دست حرمله ملعون در کوفه 🔴 43. به زمین خوردن سر مقدس در اینجا به مناسبت کلام سبط ابن جوزی و برخی دیگر درباره قصه راس مقدس قمر بنی هاشم با حرمله ملعون در کوفه آورده می شود. در کتاب امالی شجری و سبط ابن جوزی و ... آمده است: قاسم بن اصبغ بن نباته نقل می کند: «وقتی سرهای مقدس سید الشهدا و یارانش را به کوفه آوردند سوارانی را دیدم که حامل سرهای مقدس بودند در این میان مردی را دیدم که بر گردن اسب خود سری را آویزان کرده است به مانند ماه شب چهارده که وقتی اسب سر خود را پایین میاورد سر مقدس به زمین می خورد پرسیدم این سوار و این سر کیستند؟ پاسخ دادند: این سوار حرمله و این سر راس مقدس عباس بن علی است. مدتی گذشت حرمله را دیدم که چهره اش سیاه شده بود گویا داخل آتش شده است و بیرون کشیده شده است. علت سیاهی چهره را از او پرسیدم. پاسخ داد: به خدا از روزی که سر عباس را آورده ام هر شب در عالم خواب دو ملک می آیند و بازوی من رامی گیرند و مرا در آتش می اندازند و چهره ام می سوزد. شیخ صدوق در ثواب الاعمال همین روایت را با اندکی تفاوت نقل کرده است از جمله وقتی از سوار علت تغییر رنگ صورت را می پرسد وی می گوید: «مردی زیبا و با چهره سپید از اصحاب حسین را کشتم که بین دو چشم او اثر سجده بود.» و از جمله از قول راوی نقل می کند که:«گفتم: ای کاش سر را بالاتر می آورد مگر نمی بیند اسب با سر چه می کند». البته در روایت صدوق به نام سوار و صاحب سر اشاره نشده است، اما در بلاذری در جمل انساب الاشراف، ابن جوزی در تذکرة الخواص و برخی کتب دیگر به نام سوار و صاحب سر و مقاتل الطالبیین و ینابیع المودة قندوزی به نام صاحب سر یعنی قمر بنی هاشم اشاره کرده اند. آنچه در این میان مورد سوال قرار گرفته این است که در برخی نقل ها در توصیف راس مقدس گفته شده «غلام أمرد» از این رو برای برخی محل پرسش واقع شده است. در الدمعة الساکبة آورده است که واژه «غلام» و واژه «أمرد» لزوما در نوجوان بدون محاسن استعمال نمی شود بلکه شواهدی آورده است که این واژه ها در مورد جوانی که در حالت نشاط و قدرت جوانی است نیز به کار می رود. به هر ترتیب این توصیف یا توجیه لغوی دارد یا می تواند از اشتباه راوی باشد زیرا عمر قمر بنی هاشم در زمان شهادت حدود 34 سال بوده است. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 50. زخم زبان ابن زیاد به زینب کبری: سپاس برای آن خدایی که شما را رسوا کرد و کشت و سخنان شما را تکذیب نمود! بحار به نقل از امالی شیخ صدوق نقل می کند: «سپس ابن زیاد ملعون حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام و زنان را که حضرت زینب علیها السّلام نیز در میان آنان بود، با سر مقدس امام حسین علیه السّلام خواست. ابن زیاد گفت: سپاس مخصوص آن خدایی است که شما را رسوا کرد و کشت و سخنان شما را تکذیب نمود! زینب فرمود: سپاس مخصوص آن خدایی است که ما را به وسیله حضرت محمّد گرامی داشت و ما را به نحو کامل پاک و پاکیزه نمود. جز این نیست که شخص فاسق رسوا و شخص فاجر تکذیب خواهد شد. ابن زیاد گفت: دیدی خدا چگونه با شما اهل بیت رفتار کرد؟ فرمود: خدا مقام شهادت را به آنان نصیب کرد و ایشان به آرامگاه خود رفتند. طولی نمی کشد که خدا تو را با آنان جمع می‌کند و نزد خدا محاکمه خواهید شد. ابن زیاد لعنه الله در غضب شد و تصمیم گرفت زینب را اذیت کند. ولی عمرو بن حریث او را آرام کرد. زینب گفت: یا بن زیاد! این جنایاتی که درباره ما مرتکب شدی برای تو کافی است. تو مردان ما را شهید نمودی. اصل و ریشه ما را قطع کردی، هتک حرمت ما را مباح نمودی، زنان و فرزندان ما را اسیر کردی. اگر دل تو با این جنایات شفا یابد، حقا که شفا یافت. ابن زیاد دستور داد تا آنان را برای دومین بار به زندان بردند و گروهی را برای انتشار قتل امام حسین علیه السّلام به اطراف و نواحی فرستاد.» «ثُمَّ إِنَّ ابْنَ زِيَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ دَعَا بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ النِّسْوَةِ وَ أَحْضَرَ رَأْسَ الْحُسَيْنِ ع وَ كَانَتْ زَيْنَبُ ابْنَةُ عَلِيٍّ ع فِيهِمْ فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أَحَادِيثَكُمْ فَقَالَتْ زَيْنَبُ ع الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا بِمُحَمَّدٍ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً إِنَّمَا يَفْضَحُ اللَّهُ الْفَاسِقَ وَ يُكَذِّبُ الْفَاجِرَ قَالَ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَتْ كَتَبَ إِلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتَتَحَاكَمُونَ عِنْدَهُ فَغَضِبَ ابْنُ زِيَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَيْهَا وَ هَمَّ بِهَا فَسَكَّنَ مِنْهُ عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ فَقَالَتْ زَيْنَبُ يَا ابْنَ زِيَادٍ حَسْبُكَ مَا ارْتَكَبْتَ مِنَّا فَلَقَدْ قَتَلْتَ رِجَالَنَا وَ قَطَعْتَ أَصْلَنَا وَ أَبَحْتَ حَرِيمَنَا وَ سَبَيْتَ نِسَاءَنَا وَ ذَرَارِيَّنَا فَإِنْ‏ كَانَ ذَلِكَ لِلِاشْتِفَاءِ فَقَدِ اشْتَفَيْت‏» 🔴 51. اذن عمومی به حضور مردم در مجلس ابن زیاد 🔴 52. جمله زینب کبری سلام الله علیها به ابن زیاد: مادرت به عزایت بنشیند، ای پسر مرجانه! در نقل لهوف چنین آورده است: ثُمَّ إِنَّ ابْنَ زِيَادٍ جَلَسَ فِي الْقَصْرِ لِلنَّاسِ وَ أَذِنَ إِذْناً عَامّاً وَ جِي‏ءَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ ع فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أُدْخِلَ نِسَاءُ الْحُسَيْنِ ع وَ صِبْيَانُهُ إِلَيْهِ فَجَلَسَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع مُتَنَكِّرَةً فَسَأَلَ عَنْهَا فَقِيلَ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع فَأَقْبَلَ إِلَيْهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ فَقَالَتْ إِنَّمَا يَفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ يَكْذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنَا فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ فَقَالَتْ مَا رَأَيْتُ‏ إِلَّا جَمِيلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ‏ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنْ يَكُونُ الْفَلْجُ يَوْمَئِذٍ هَبَلَتْكَ أُمُّكَ يَا ابْنَ مَرْجَانَةَ. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰وصایای اسماعیل ذبیح به پدر قبل از قربانی ⭕️دو نکته: الف: در برخی روایات ذبیح را اسحاق و مادر وی را ساره دانسته اند که ظاهرا اشتباه در اسم است. ب: معلوم نیست گفتن تمام این نکات در یک روضه به صلاح مجلس باشد لذا باید شرایط جلسه را در نظر گرفت. 🔸در روایت است که اسماعیل در هنگام ذبح به ابراهیم چند وصیت کرد. در المیزان به نقل از مجمع البیان ۴ وصیت نقل فرموده است: ۱. پدر جان! دست و پای من را ببند تا دست و پا نزنم! ۲. لباس خود را جمع کن تا به خون من آغشته نشود تا مادرم لباس تو را این چنین نبیند. ۳. چاقوی خود را تیز کن! ۴. چاقو را سریع بر گلوی من بکش تا ذبح بر من آسان گردد! زیرا مرگ سخت است. در برخی کتاب ها ۴ وصیت دیگر نیز نقل شده است: ۵. مرا به رو به زمین بزن [یعنی سر مرا از قفا ببر!] تا هم تو مرا نبینی که به من مهر بورزی [و دست از ذبح بکشی] و همچنین من چاقو را نبینم و به بی تابی بیافتم! ۶. هر وقت به نزد مادرم رفتی سلام مرا به او برسان! ۷. اگر صلاح دانستی پیراهن من را به مادرم برسان شاید این بیشتر دل او را آرام کند! ۸. پیراهن مرا از تن برون آور تا با همان مرا کفن کنی! نوشته اند: ابراهیم شروع به بوسیدن فرزند کرد و دست و پای او را بست و هرد گریستند! همچنین نوشته اند: هر چه ابراهیم چاقو را کشید گلو را نبرید، سپس او را به رو خواباند و از قفا چاقو کشید اما باز هم اثر نکرد. پس قوچی ظاهر شد ندایی آمد که ابراهیم تو‌ رویای خود را تصدیق کردی! این قوچ فداء اسماعیل است و او را به جای اسماعیل ذبح کن! نوشته اند: وقتی به نزد مادر بازگشتند و به وی خبر دادند مادر به بیتابی افتاد و برخی گفته اند بعد از سه روز از دنیا رفت! منابع: نکته: در متن عربی بعد المیزان نکات جدید شماره گذاری شده است. الميزان في تفسير القرآن ج 17  ص : ۱۵۵: «وفي المجمع ، عن ابن إسحاق: ... . فلما خلا إبراهيم بابنه في شعب ثبير ـ أخبره بما قد ذكره الله عنه فقال : ۱. يا أبت اشدد رباطي حتى لا أضطرب ۲. واكفف عني ثيابك حتى لا ينتضح من دمي شيئا ـ فتراه أمي ۳. واشحذ شفرتك ـ ۴. وأسرع مر السكين على حلقي ـ ليكون أهون علي فإن الموت شديد ـ فقال له إبراهيم : نعم العون أنت يا بني على أمر الله ... . تفسير القرطبي نویسنده : القرطبي، شمس الدين ج 15  ص 104: «وَفِي الْخَبَرِ: إِنَّ الذَّبِيحَ قَالَ لِإِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ حِينَ أَرَادَ ذَبْحَهُ: يَا أَبَتِ اشْدُدْ رِبَاطِي حَتَّى لَا أَضْطَرِبَ، وَاكْفُفْ ثِيَابَكَ لِئَلَّا ينتضح عليها شي مِنْ دَمِي فَتَرَاهُ أُمِّي فَتَحْزَنَ، وَأَسْرِعْ مَرَّ السِّكِّينِ عَلَى حَلْقِي لِيَكُونَ الْمَوْتُ أَهْوَنَ عَلَيَّ  ۵. وَاقْذِفْنِي لِلْوَجْهِ، لِئَلَّا تَنْظُرَ إِلَى وَجْهِي فَتَرْحَمَنِي، وَلِئَلَّا أَنْظُرَ إِلَى الشَّفْرَةِ فَأَجْزَعَ، ۶. وَإِذَا أَتَيْتَ إِلَى أُمِّي فَأَقْرِئْهَا مِنِّي السَّلَامَ. فَلَمَّا جَرَّ إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ السَّلَامُ السِّكِّينَ ضَرَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ صَفِيحَةً مِنْ نُحَاسٍ، فَلَمْ تَعْمَلِ السِّكِّينُ شَيْئًا، ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ عَلَى جَبِينِهِ وَحَزَّ فِي قفاه فلم تعمل السكين شيئا، فذلك قو له تَعَالَى:" وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ" كَذَلِكَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: مَعْنَاهُ كَبَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فَنُودِيَ" يَا إِبْراهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا"» همچنین تفسير الثعلبي (الكشف والبيان) نویسنده : الثعلبي ج : 8 ص : 154 «فلما خلا إبراهيم بابنه في شعب [ثبير] ، أخبره بما أمر ، كما ذكر الله تعالى ، قالوا : فقال له ابنه الذي أراد أن يذبحه : «يا أبت اشدد رباطي حتى لا أضطرب ، واكفف عنّي ثيابك حتى لا ينضح عليها من دمي شيء ، فينقص أجري وتراه أمّي فتحزن ، واشحذ شفريك ، وأسرع مرّ السكين على حلقي ليكون أهون للموت عليّ ، فإنّ الموت شديد ، وإذا أتيت أمي فاقرأ عليها‌السلام مني ، 7. وإن رأيت أن ترد قميصي على أمي فافعل فإنه عسى أن يكون أسلى لها عنّي». فقال له إبراهيم عليه‌السلام : «نعم العون أنت يا بني على أمر الله». ففعل إبراهيم ما أوصاه به ابنه ، ثم أقبل عليه يقبّله ، وقد ربطه وهو يبكي والابن يبكي حتى استنقع الدموع تحت خده ، ثم إنه وضع السكين على حلقه فلم تنحر السكين. قال السدي : ضرب الله صفحة من النحاس على حلقه. قالوا : فقال الابن عند ذلك : «يا أبت كبّني لوجهي على جبيني ، فإنّك إذا نظرت في وجهي رحمتني ، وأدركتك رقّة تحول بينك وبين أمر الله وأنا لا أنظر إلى الشفرة فأجزع». ففعل ذلك إبراهيم ، ووضع السكين على قفاه فانقلب السكين ، ونودي : «يا إبراهيم مه ، قد صدّقت الرّؤيا ، هذه ذبيحتك فداء لابنك فاذبحها دونه» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub ادامه منابع👇👇👇