eitaa logo
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
5.4هزار دنبال‌کننده
31 عکس
28 ویدیو
95 فایل
فهرست های «روضه های مکتوب» به پیام های این کانال ارجاع داده می شود همچنین صوت روضه ها و ... راه ارتباط: @Yazahra1357 روضه های مکتوب: https://eitaa.com/rozehayemaktoub منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat تبادل و تبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 21. رویای همسر خولی از فاطمه زهرا به نقل سید هاشم بحرانی 🔸نقل سید هاشم بحرانی در قسمتی از این نقل آمده است: همسر خولی دید که نوری از این سر به آسمان می تابد پس به نزد تشت آمد و از آن صدایی شنید که تا طلوع فجر قرائت می کرد و آخرین چیزی که خواند آیه « و سيعلم الّذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون» بود پس در کنار سر صدایی مانند صدای رعد شنید که فهمید این صدا از تسبیح فرشتگان است. پس به نزد شوهر خویش آمد و گفت من چنین چیزهایی دیده ام چه چیزی زیر این تشت است؟ خولی گفت این سر یک خارجی است که ابن زیاد وی را کشته است و من می خواهم این سر را به نزد یزید ببرم تا اموال زیادی به من عطا کند. پرسی این سر کیست؟ گفت سر حسین بن علی (علیهما السلام) پس زن صیحه ای کشید و از هوش رفت تا اینکه به هوش آمد گفت وای بر تو ای بدترین مجوس تو پیامبر را با این ظلم به اهل بیتش آزار دادی آیا از خدای زمین و آسمان نترسیدی که برای سر پسر برترین زنان عالم جایزه می خواهی؟ سپس از نزد وی با دیده گریان خارج شد و به نزد راس مقدس رفت و آن را بلند کرد و در دامان خویش نهاد و شروع به بوسیدن آن کرد و می گفت خدا قاتل تو ار لعنت کند و دشمن او پیامبر است. شب که تاریک تر شد خواب بر وی غلبه کرد در عالم رویا دید گویا سقف خانه دو نیم شد و نور آن را فرا گرفت ابری سفید امد و از آن دو زن بیرون آمدند و سر را از دامان وی برگرفتند و گریستند پرسدی قسم به خدا شما کیستید؟ یکی از آن دو گفت من خدیجه ام و این دخترم فاطمه زهرا است و ما از تو تشکر می کنیم و خدا از کار تو جزا می دهد و تو در بهشت همراه ما هستی! از خواب بیدار شد و هنوز سر در دامان وی بود صبح که شد شوهر وی آمد و سر را گرفت اما وی حاضر نشد سر را به وی پس بدهد و گفت وای بر تو مرا طلاق بده گفت اول سر را به من بده و هر چه خواهی بکن اما باز هم حاضر به دادن سر نشد و خولی وی را به شهادت رساند و سر را برگرفت. 🔸«روى أنّ عبيد اللّه بن زياد (لعنه اللّه) بعدما عرض عليه رأس الحسين عليه السّلام، دعا بخولى ابن يزيد الأصبحيّ (لعنه اللّه)، و قال له: خذ هذا الرّأس، حتّى أسألك عنه. فقال: سمعا و طاعة. فأخذ الرّأس و انطلق به إلى منزله، و كان له امرأتان أحدهما ثعلبيّة، و الأخرى مضريّة، فدخل على المضريّة، فقالت: ما هذا؟ فقال: هذا رأس الحسين بن عليّ عليه السّلام، و فيه ملك الدّنيا. فقالت له: ابشر فإنّ خصمك غدا جدّه محمّد المصطفى. ثمّ قالت: و اللّه‏ لا كنت لي ببعل، و لا أنا لك بأهل. ثمّ أخذت عمودا من حديد، و أوجعت به دماغه. فانصرف من عندها، و أتى به إلى الثّعلبيّة، فقالت: ما هذا الرّأس الّذي معك؟ قال: رأس خارجيّ، خرج على عبيد اللّه بن زياد، فقالت: و ما اسمه؟ فأبى أن يخبرها ما اسمه، ثمّ تركه على التّراب و جعله عليه إجّانة، قال: فخرجت امرأته في اللّيل، فرأت نورا ساطعا من الرّأس إلى عنان السّماء، فجاءت إلى الإجّانة،(لإجّانة: إناء تغسل فيه الثّياب‏) فسمعت أنينا ، و هو يقرأ إلى طلوع الفجر، و كان آخر ما قرأ: و سيعلم الّذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون، و سمعت حول الرّأس دويّا كدويّ الرّعد، فعلمت أنّه تسبيح الملائكة. فجاءت إلى بعلها، و قالت: رأيت كذا و كذا، فأيّ شي‏ء تحت الإجّانة؟ فقال: رأس خارجيّ، فقتله الأمير عبيد اللّه بن زياد. و أريد أن أذهب به إلى يزيد بن معاوية، ليعطيني عليه مالا كثيرا. قالت: و من هو؟ قال: الحسين بن عليّ. فصاحت و خرّت مغشيّة عليها، فلمّا أفاقت قالت: يا ويلك! يا شرّ المجوس! لقد أذيّت محمّدا في عترته، أما خفت من إله الأرض و السّماء حيث تطلب الجائزة على رأس ابن سيّدة نّساء العالمين. ثمّ خرجت من عنده باكية، فلمّا قام رفعت الرّأس و قبّلته، و وضعته في حجرها، و جعلت تقبّله، و تقول: لعن اللّه قاتلك و خصمه جدّك المصطفى. فلمّا جنّ‏ اللّيل غلب عليها النّوم، فرأت كأنّ البيت قد انشقّ بنصفين و غشيه نور، فجائت سحابة بيضاء، فخرج منها امرأتان، فأخذتا الرّأس من حجرها و بكتا، قالت: فقلت لهما: باللّه من أنتما؟ قالت إحداهما: أنا خديجة بنت خويلد، و هذه ابنتي فاطمة الزّهراء، و لقد شكرناك و شكر اللّه لك عملك و أنت رفيقتنا في درجة القدس في الجنّة. قال: فانتبهت من النّوم و الرّأس في حجرها، فلمّا أصبح الصّبح، جاء بعلها لأخذ الرّأس، فلم تدفعه إليه، و قالت: ويلك طلّقني، فو اللّه لا جمعني و إيّاك بيت‏. فقال: ادفعي‏. لي الرّأس و افعلي ما شئت. فقالت: لا و اللّه لا أدفعه إليك. فقتلها، و أخذ الرّأس، فعجّل اللّه بروحها إلى الجنّة جوار سيّدة النّساء.» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴ورود کاروان به کوفه 🔴 22. جمله حضرت ام کلثوم به نگهبان رأس مقدس : «این هزار درهم را بگیر و سر امام را در مقابل قرار بده تا مردم به دیدن آن مشغول شوند.» 🔴 23. نقش بستن جمله و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون بر دور روی سکه این نکات از روایت مناقب قابل استفاده است: در روایتی از ابن عباس روایت می‌کند که گفت:‌ام کلثوم به دربان ابن زیاد گفت: وای بر تو! این هزار درهم را بگیر و سر مبارک امام حسین علیه السّلام را در جلوی ما ببر و ما را سوار شتران در عقب مردم قرار بده تا مردم از نظر کردن ما منصرف و متوجه سر بریده امام حسین علیه السّلام شوند. آن دربان پول‌ها را گرفت و سر مقدس امام حسین علیه السّلام را جلوتر برد. وقتی صبح شد و آن دربان به پول‌ها نگاه کرد، دید خدا همه آنها را به سنگ تبدیل نموده است! در یک طرف آنها نوشته شده بود: «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ. » -. ابراهیم / ۴۲ - «و خدا را از آنچه ستمکاران می‌کنند غافل مپندار.» و بر طرف دیگر آنها نوشته بود: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. » -. شعراء / ۲۲۳ - «و کسانی که ستم کرده اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.» «فِي أَثَرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ‏ أَنَّ أُمَّ كُلْثُومٍ قَالَتْ لِحَاجِبِ ابْنِ زِيَادٍ وَيْلَكَ هَذِهِ الْأَلْفُ دِرْهَمٍ خُذْهَا إِلَيْكَ وَ اجْعَلْ رَأْسَ‏ الْحُسَيْنِ‏ أَمَامَنَا وَ اجْعَلْنَا عَلَى الْجِمَالِ وَرَاءَ النَّاسِ لِيَشْتَغِلَ النَّاسُ بِنَظَرِهِمْ إِلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ عَنَّا فَأَخَذَ الْأَلْفَ وَ قَدَّمَ الرَّأْسَ فَلَمَّا كَانَ الْغَدُ أَخْرَجَ الدَّرَاهِمَ وَ قَدْ جَعَلَهَا اللَّهُ حِجَارَةً سَوْدَاءَ مَكْتُوبٌ عَلَى أَحَدِ جَانِبَيْهَا وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ‏ وَ عَلَى الْجَانِبِ الْآخَرِ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ‏.»
🔰 نقل مسلم جصاص 🔴 24. تعبیر خارجی درباره امام حسین علیه السلام 🔴 25. خونریزی از پیکر امام سجاد علیه السلام 🔴 26. کف زدن برخی از مردم کوفه 🔴 27. گریه عموم مردم کوفه 🔴 28. توصیف راس مقدس بر روی نیزه: شبیه ترین مردم به پیامبر 🔴 29. بازی نیزه داران با راس مقدس به سمت چپ و راست 🔴 30. گفت و گوی زینب کبری با راس مقدس 🔴 31. گله زینب کبری به راس مقدس از ضربه های دشمن به امام سجاد علیه السلام این نکات از نقل ذیل قابل استفاده است: علامه مجلسی می فرماید: «در بعضی از کتب معتبره دیدم که از مسلم جصّاص نقل شده که گفت: ابن زیاد مرا خواست تا دار الاماره کوفه را تعمیر نمایم. در آن حینی که من درها را گچکاری می‌کردم، ناگاه شنید فریادهایی از اطراف کوفه بلند شد. من متوجه خادم خود شدم و گفتم: چه شده که کوفه دچار ضجه گردیده است؟ گفت: الساعه سر یکی از خارجی‌ها را که بر یزید خروج کرده است آورده اند. گفتم: آن خارجی کیست!؟ گفت: حسین بن علی علیهما السّلام است. من صبر کردم تا خادم خارج شد و آنچنان سیلی به صورت خود زدم که ترسیدم چشمم نابود شود، سپس گچ‌ها را از دست خود شستم و از پشت قصر فرود آمدم و وارد کناسه کوفه شدم. در آن حینی که من ایستاده بودم و مردم در انتظار ورود اسیران و سر شهیدان بودند، ناگاه دیدم تعداد چهل هودج بر پشت چهل شتر نصب شده که زنان و دختران فاطمه زهرا علیها السّلام در میان آنها جای دارند. ناگاه حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام را دیدم که سوار بر شتر عریان و خون از رگ‌های گردنش روان بود و آن بزرگوار در حالی که گریان بود این اشعار را می‌فرمود: ای امت بد رفتار! خدا شما را از باران رحمت خود سیراب نکند، ای امتی که احترام جد ما را درباره ما مراعات نکردید! اگر روز قیامت پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما را جمع کند، شما در جواب ما چه خواهید گفت؟ شما ما را بر پشت شتران بی جهاز می‌گردانید، گویا ما آن افرادی نیستیم که پایه دین را برای شما محکم کرده باشیم! ای گروه بنی امیه! این چه توقفی است که شما درباره مصائب ما می‌کنید و جواب ما را نمی دهید! شما برای خوشحالی که دارید بر علیه ما کف می‌زنید و در زمین ما را به اسارت می برید [ترجمه این عبارت اگر تسبونا با سکون باء باشد به این معنا است و اگر تسبونا با تشدید باء باشد یعنی : به ما ناسزا می‌گویید!] وای بر شما! آیا جد من پیامبر خدا نیست که بشر را از طریق گمراهی به شاه راه هدایت راهنمایی کرد؟ ای واقعه کربلا! حقا که تو غم و اندوه را به ارث به من دادی. خدا پرده افرادی را که با ما بد رفتاری نمودند پاره خواهد کرد. راوی می‌گوید: اهل کوفه به کودکانی که در میان محمل‌ها بودند، خرما و نان و گردو می‌دادند. ولی‌ام کلثوم بر آنان فریاد زد و فرمود: ای اهل کوفه! صدقه بر ما حرام است. سپس آن بانو، آن نان و خرماها را از دست و دهان کودکان می‌گرفت و به روی زمین می‌ریخت. اهل کوفه با این جنایاتی که درباره آنان کرده بودند، برای مصیبت ایشان گریه می‌کردند. سپس‌ام کلثوم سر خود را از محمل خارج کرد و به اهل کوفه گفت: ای اهل کوفه! آرام باشید. مردان شما ما را می‌کشند و زنان شما برای ما گریه می‌کنند؟ خدا در روز قیامت بین ما و شما داوری خواهد کرد. در آن حینی که آن بانو آنان را مخاطب قرار داده بود، ناگاه صدای ضجه بلند شد و سر شهیدان را که سر امام حسین علیه السّلام در جلوی آنان بود آوردند که سری بود نورانی، نظیر ماه، و شبیه ترین مردم بود به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله. محاسن شریف امام حسین علیه السّلام نظیر شبه مشکی بود و رنگ خضاب از آن رفته بود. صورت آن حضرت مثل ماه تابان و گرد بود. نیزه سر و محاسن آن امام مظلوم را به طرف راست و چپ حرکت و بازی می‌داد. هنگامی که زینب علیها السّلام متوجه سر مبارک امام حسین علیه السّلام شد، پیشانی خود را به نحوی به جلوی محمل زد که دیدم خون از زیر مقنعه آن بانو خارج شد. سپس با یک قطعه پارچه به سر امام حسین علیه السّلام اشاره کرد و این اشعار را خواند: ای ماه شب اول! اکنون که به سر حد کمال رسید، خسوف او را به ناگهانی ربود و غروب او را ظاهر نمود ای پاره قلبم! من گمان نمی کردم که این مصیبت عظما مقدر و نوشته شده باشد ای برادر من! با فاطمه صغیره تکلم کن، زیرا نزدیک است که قلبش آب شود ای برادرم! آن قلب تو که بر ما مهربان بود، اکنون چه شده که به ما قسی و سخت گردیده است! ای برادر! کاش علی بن الحسین علیهما السّلام را می‌دیدی که اسیر شده و به علت غم یتیمی طاقت خودداری ندارد آنچه که وی را به وسیله ضربه اذیت و آزار می‌نمایند، در حالی تو را صدا می‌زند که ذلیل و اشکش ریزان است. ادامه در مطلب بعد کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰ادامه پیام قبلی متن عبارت بحار چنین است: «أَقُولُ رَأَيْتُ فِي بَعْضِ الْكُتُبِ الْمُعْتَبَرَةِ رُوِيَ مُرْسَلًا عَنْ مُسْلِمٍ‏ الْجَصَّاصِ‏ قَالَ: دَعَانِي ابْنُ زِيَادٍ لِإِصْلَاحِ دَارِ الْإِمَارَةِ بِالْكُوفَةِ فَبَيْنَمَا أَنَا أُجَصِّصُ الْأَبْوَابَ وَ إِذَا أَنَا بِالزَّعَقَاتِ قَدِ ارْتَفَعَتْ مِنْ جَنَبَاتِ الْكُوفَةِ فَأَقْبَلْتُ عَلَى خَادِمٍ كَانَ مَعَنَا فَقُلْتُ مَا لِي أَرَى الْكُوفَةَ تَضِجُّ قَالَ السَّاعَةَ أَتَوْا بِرَأْسِ خَارِجِيٍّ خَرَجَ عَلَى يَزِيدَ فَقُلْتُ مَنْ هَذَا الْخَارِجِيُّ فَقَالَ- الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع قَالَ فَتَرَكْتُ الْخَادِمَ حَتَّى خَرَجَ وَ لَطَمْتُ وَجْهِي حَتَّى خَشِيتُ عَلَى عَيْنِي أَنْ يَذْهَبَ وَ غَسَلْتُ يَدَيَّ مِنَ الْجِصِّ وَ خَرَجْتُ مِنْ ظَهْرِ الْقَصْرِ وَ أَتَيْتُ إِلَى الْكِنَاسِ فَبَيْنَمَا أَنَا وَاقِفٌ وَ النَّاسُ يَتَوَقَّعُونَ وَصُولَ السَّبَايَا وَ الرُّءُوسِ إِذْ قَدْ أَقْبَلَتْ نَحْوَ أَرْبَعِينَ شُقَّةً تُحْمَلُ عَلَى أَرْبَعِينَ جَمَلًا فِيهَا الْحُرَمُ وَ النِّسَاءُ وَ أَوْلَادُ فَاطِمَةَ ع وَ إِذَا بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع عَلَى بَعِيرٍ بِغَيْرِ وِطَاءٍ وَ أَوْدَاجُهُ تَشْخُبُ دَماً وَ هُوَ مَعَ ذَلِكَ يَبْكِي وَ يَقُولُ- يَا أُمَّةَ السَّوْءِ لَا سُقْيَا لِرَبْعِكُمْ يَا أُمَّةً لَمْ تُرَاعِ جَدَّنَا فِينَا لَوْ أَنَّنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ يَجْمَعُنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا كُنْتُمْ تَقُولُونَا تُسَيِّرُونَا عَلَى الْأَقْتَابِ عَارِيَةً كَأَنَّنَا لَمْ نُشَيِّدْ فِيكُمْ دِيناً بَنِي أُمَيَّةَ مَا هَذَا الْوُقُوفُ عَلَى‏ تِلْكَ الْمَصَائِبِ لَا تُلَبُّونَ دَاعِيَنَا تُصَفِّقُونَ عَلَيْنَا كَفَّكُمْ فَرَحاً وَ أَنْتُمُ فِي فِجَاجِ الْأَرْضِ تَسْبُونَا أَ لَيْسَ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ وَيْلَكُمْ‏ أَهْدَى الْبَرِيَّةِ مِنْ سُبُلِ الْمُضِلِّينَا يَا وَقْعَةَ الطَّفِّ قَدْ أَوْرَثْتِنِي حَزَناً وَ اللَّهُ يَهْتِكُ أَسْتَارَ الْمُسِيئِينَا قَالَ صَارَ أَهْلُ الْكُوفَةِ يُنَاوِلُونَ الْأَطْفَالَ الَّذِينَ عَلَى الْمَحَامِلِ بَعْضَ التَّمْرِ وَ الْخُبْزِ وَ الْجَوْزِ فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ كُلْثُومٍ وَ قَالَتْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ إِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَيْنَا حَرَامٌ وَ صَارَتْ تَأْخُذُ ذَلِكَ مِنَ أَيْدِي الْأَطْفَالِ وَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تَرْمِي بِهِ إِلَى الْأَرْضِ قَالَ كُلُّ ذَلِكَ وَ النَّاسُ يَبْكُونَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ أُمَّ كُلْثُومٍ أَطْلَعَتْ رَأْسَهَا مِنَ الْمَحْمِلِ وَ قَالَتْ لَهُمْ صَهْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ تَقْتُلُنَا رِجَالُكُمْ وَ تَبْكِينَا نِسَاؤُكُمْ فَالْحَاكِمُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَوْمَ فَصْلِ الْقَضَاءِ فَبَيْنَمَا هِيَ تُخَاطِبُهُنَّ إِذَا بِضَجَّةٍ قَدِ ارْتَفَعَتْ فَإِذَا هُمْ أَتَوْا بِالرُّءُوسِ يَقْدُمُهُمْ رَأْسُ الْحُسَيْنِ ع وَ هُوَ رَأْسٌ زُهْرِيٌّ قَمَرِيٌّ أَشْبَهُ الْخَلْقِ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ لِحْيَتُهُ كَسَوَادِ السَّبَجِ قَدِ انْتَصَلَ مِنْهَا الْخِضَابُ وَ وَجْهُهُ دَارَةُ قَمَرٍ طَالِعٍ وَ الرُّمْحُ تَلْعَبُ بِهَا يَمِيناً وَ شِمَالًا فَالْتَفَتَتْ زَيْنَبُ فَرَأَتْ رَأْسَ أَخِيهَا فَنَطَحَتْ جَبِينَهَا بِمُقَدَّمِ الْمَحْمِلِ حَتَّى رَأَيْنَا الدَّمَ يَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ قِنَاعِهَا وَ أَوْمَأَتْ إِلَيْهِ بخرقة [بِحُرْقَةٍ] وَ جَعَلْتْ تَقُولُ- يَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ كَمَالًا غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي‏ كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا يَا أَخِي فَاطِمَ الصَّغِيرَةَ كَلِّمْهَا فَقَدْ كَادَ قَلَبُهَا أَنْ يَذُوبَا يَا أَخِي قَلْبُكَ الشَّفِيقُ عَلَيْنَا مَا لَهُ قَدْ قَسَى وَ صَارَ صَلِيبَا يَا أَخِي لَوْ تَرَى عَلِيّاً لَدَى الْأَسْرِ مَعَ الْيُتْمِ لَا يُطِيقُ وُجُوبَا كُلَّمَا أَوْجَعُوهُ بِالضَّرْبِ نَادَاكَ‏ بِذُلٍّ يَغِيضُ دَمْعاً سَكُوبَا يَا أَخِي ضُمَّهُ إِلَيْكَ وَ قَرِّبْهُ‏ وَ سَكِّنْ فُؤَادَهُ الْمَرْعُوبَا مَا أَذَلَّ الْيَتِيمَ حِينَ يُنَادِي‏ بِأَبِيهِ وَ لَا يَرَاهُ مُجِيبَا» 🔸در ینابیع الموده قندوزی نیز قسمتی از این نقل آمده است با این تفاوت که خونریزی از ران پای امام سجاد علیه السلام را گزارش می کند: قندوزی در گزارش حرکت کاروان اسرا از کربلا نقل می کند: «از ران پای امام سجاد خون می آمد و حضرت می فرمود:«...» و برخی ابیاتی که در بالا ذکر شد را می آورد. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 فرازی از خطبه حضرت زینب 🔴 33. جمله زینب کبری: آیا می دانید چه جگری از رسول خدا پاره کردید؟ و چه زنان کریمه و بزرگواری را از پرده عفاف بیرون کشیدید؟ و چه حرمتی از او هتک کردید؟ 🔴 34. خون باریدن آسمان بعداز شهادت سیدالشهدا این مصائب در خطبه حضرت زینب سلام الله علیها مورد اشاره قرار گرفته است. حضرت در قسمتی از این خطبه می فرماید: «وای بر شما ای مردم کوفه آیا می دانید چه جگری از رسول خدا پاره کردید و و چه زنان کریمه و بزرگواری را از پرده عفاف بیرون کشیدید؟ و چه خونی از او به زمین ریختید؟ و چه حرمتی از او هتک کردید؟ آیا در شگفتید که آسمان خون بارید؟ و حتما عذاب آخرت خوار کننده تر خواهد بود.» «وَيْلَكُمْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ أَ تَدْرُونَ أَيَ‏ كَبِدٍ لِرَسُولِ‏ اللَّهِ‏ فَرَيْتُمْ وَ أَيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ وَ أَيَّ حُرْمَةٍ لَهُ انْتَهَكْتُم‏ [و فی نقل المناقب: و أی حریم له أصبتم؟] ... أَ فَعَجِبْتُمْ أَنْ مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى‏» راوی می گوید: «دیدم مردم در این روز سرگردان شده بودند و گریه می کردند و دستشان را [از روی تاسف و حسرت] در دهان خویش گذاشته بودند.» «فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ النَّاسَ يَوْمَئِذٍ حَيَارَى يَبْكُونَ وَ قَدْ وَضَعُوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهم» 🔴 خطبه فاطمه صغری 🔴 35. جمله فاطمه صغری: شهادت می دهم که فرزندان پیامبر در کناره فرات بدون هیچ جرمی ذبح شدند. زید بن موسی بن جعفر به نقل از امام کاظم به نقل از امام صادق از فاطمه صغری خطبه ای را نقل می کند که فرازی از آن چنین است: شهادت می دهم که فرزندان پیامبر در کناره فرات بدون هیچ جرمی ذبح شدند. «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ص وَ أَنَّ أَوْلَادَهُ ذُبِحُوا بِشَطِّ الْفُرَاتِ بِغَيْرِ ذَحْلٍ وَ لَا تِرَات‏» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
روضه شب دهم محرم الحرام ۵ مرداد ۱۴۰۲.mp3
15.65M
◼️ روضه شب دهم محرم الحرام 📆 پنج شنبه ۵ مردادماه ۱۴۰۲
روضه روز عاشورا دهم محرم الحرام ۱۴۴۵.mp3
17.54M
◼️ روضه روز عاشورا دهم محرم ۱۴۴۵ 📆 جمعه ۶ مردادماه ۱۴۰۲
روضه شب یازدهم محرم الحرام.mp3
14.29M
◼️ روضه شب یازدهم محرم الحرام 📆 جمعه ۶ مردادماه ۱۴۰۲
روضه شب دوازدهم محرم الحرام.mp3
12.01M
◼️ روضه شب دوازدهم محرم الحرام 📆 شنبه ۷ مردادماه ۱۴۰۲
روضه شب سیزدهم محرم الحرام.mp3
14.57M
◼️ روضه شب سیزدهم محرم الحرام 📆 یک شنبه ۸ مردادماه ۱۴۰۲
🔴 خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه 🔴 36. من فرزند کسی هستم که حرمت او را هتک کردند و مال او را غارت کردند و او را به قتل صبر کشتند. 🔴 37. جمله امام سجاد علیه السلام خطاب به برخی مردم کوفه: در قتل پدرم شادی نکنید. فرازی از خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه به نقل احتجاج چنین است: «حضرت زین العابدین علیه السّلام به مردم اشاره کرد و فرمود: ساکت شوید! پس از سکوت مردم، آن حضرت برخاست و بعد از این که حمد و ثنای خدای را به جای آورد و درود بر پیغمبر اعظم اسلام صلّی اللَّه علیه و آله فرستاد، فرمود: ایها الناس! کسی که مرا می‌شناسند که می‌شناسد، کسی که مرا نمی شناسد، من علی بن الحسین ابن علی بن ابی طالب صلوات الله علیهم هستم. من پسر آن کسی هستم که در کنار فرات بدون گناه شهید شد. من پسر آن شخصی می‌باشم که نسبت به وی هتک حرمت شد؛ اموال او را به تاراج بردند؛ اهل و عیال وی را اسیر کردند. من فرزند آن شخصیتی هستم که به قتل صبر به شهادت رسید و یک چنین افتخاری برای من کافی است.» «خَرَجَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ ع إِلَى النَّاسِ وَ أَوْمَى إِلَيْهِمْ أَنِ اسْكُتُوا فَسَكَتُوا وَ هُوَ قَائِمٌ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى نَبِيِّهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ- الْمَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُرَاتِ مِنْ غَيْرِ ذَحْلٍ وَ لَا تِرَاتٍ أَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِكَ حَرِيمُهُ وَ سُلِبَ نَعِيمُهُ وَ انْتُهِبَ مَالُهُ وَ سُبِيَ عِيَالُهُ أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ‏ صَبْراً فَكَفَى بِذَلِكَ فَخْراً» در نقل لهوف و مناقب در ادامه این نقل این ابیات با کمی تفاوت به نقل از امام سجاد علیه السلام نقل شده است: «شگفتى نباشد اگر حسين شهيد شد، پدرش از حسين بهتر و گراميتر بود. اى كوفيان بدان چه به حسين رسيد شادمان مباشيد كه آنچه ما از قتل وی مصيبت دیدیم بسى بزرگتر باشد. شهيد در كرانه نهر كه جانم فدايش باد، و كيفر آن كس كه با او چنين كرد آتش جهنّم است. «وَ لَا غَرْوَ فِي قَتْلِ الْحُسَيْنِ وَ شَيْخِهِ‏ لَقَدْ كَانَ خَيْراً مِنْ حُسَيْنٍ وَ أَكْرَمَا فَلَا تَفْرَحُوا يَا أَهْلَ كُوفَةَ فَالَّذِي‏ أُصِبْنَا بِهِ مِنْ قَتْلِهِ كَانَ أَعْظَمَا قَتِيلٌ بِشَطِّ النَّهْرِ نَفْسِي فِدَاؤُهُ‏ جَزَاءُ الَّذِي أَرْدَاهُ نَارُ جَهَنَّمَا» همچنین فرمود: همین دیروز پدرم و خانواده اش کشته شدند، و مصیبت پیامبر و مصیبت پدرم و فرزندان پدر و جدم را فراموش نکرده ام، از اين مصيبت سينه من شكافته و مجروح و دلم محزون و مقروح است و از تلخى اين غصّه و غم حنجره و حلقم در غايت مرارت و تلخ كامى است و غصه های آن در بستر سینه ام جاری است و در خواست من از شما این است كه «با ما» و «بر ما» مباشيد! « قُتِلَ أَبِي بِالْأَمْسِ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ مَعَهُ فَلَمْ يَنْسَنِي ثُكْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ثُكْلُ أَبِي وَ بَنِي أَبِي وَ جَدِّي شَقَّ لَهَازِمِي وَ مَرَارَتُهُ بَيْنَ حَنَاجِرِي وَ حَلْقِي وَ غُصَصُهُ تَجْرِي فِي فِرَاشِ صَدْرِي وَ مَسْأَلَتِي أَنْ لَا تَكُونُوا لَنَا وَ لَا عَلَيْنَا» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 مصائب راس مقدس در کوفه 🔴 38. نصب سرها در کوفه 🔴 39. گرداندن سرها در تمام کوچه ها و بین قبائل کوفه ابن زیاد نیز دستور داده بود تمام سر ها را در کوفه بر چوب ها نصب کنند و همچنین دستور داد آن سر های مبارک را در تمام بازارهای کوفه و قبائل آن بگردانند. 🔴 40. قرائت قرآن بر فراز نیزه ابن شهر آشوب از ابومخنف نقل می کند وقتی رأس مقدس امام حسین (علیه السلام) در کوفه نصب شد، رأس مقدس حضرت گلویی تازه کرد و شروع به خواندن سوره کهف کرد و تا آیه إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً‏ خواند و در روایت دیگری است وقتی رأس مقدس حضرت را بر درختی نصب کرده بودند از آن شنیده شد :« وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ‏.» منهال بن عمرو می گوید: « رأس مقدس حسین را دیدم که بر روی نیزه این آیه را تلاوت می کرد: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً» یعنی« آیا گمان می کنی که اصحاب کهف و رقیم از نشانه های عجیب ما بودند؟» مردی صدا زد رأس تو ای پسر رسول خدا شگفت انگیز تر است.» همچنین تاریخ مدینة دمشق از سلمة بن کهیل نقل می کند: «سر حسین را بر نیزه دیدم که می خواند: «فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏.» یعنی«به زودی خدا تو را از آسیب آنان حفظ می کند و او شنوا و دانا است.» و همچنین مناقب نقل می کند: «شنیدند حسین بر فراز نیزه میگوید:«لا قوة إلا بالله.» 🔴 41. جدا کردن سر تمام شهدا و رساندن آن به کوفه و شام بدایه و نهایه ابن اثیر نوشته است: که هیچ کشته ای را وا ننهادند مگر سر او را جدا کردند و برای ابن زیاد آوردند و ابن زیاد آن را برای یزید فرستاد. از این جمله می توان برداشت کرد که سر تمام شهدا از جمله عبدالله ابن حسن یا طفل رضیع نیز در بین سرها بوده است. البداية والنهاية : ما قُتِلَ قَتيلٌ إلَّا احتَزّوا رَأسَهُ وحَمَلوهُ إلَى ابنِ زِيادٍ ، ثُمَّ بَعَثَ بِهَا ابنُ زِيادٍ إلى‌ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ إلَى الشّامِ. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 42. سر مقدس قمر بنی هاشم در دست حرمله ملعون در کوفه 🔴 43. به زمین خوردن سر مقدس در اینجا به مناسبت کلام سبط ابن جوزی و برخی دیگر درباره قصه راس مقدس قمر بنی هاشم با حرمله ملعون در کوفه آورده می شود. در کتاب امالی شجری و سبط ابن جوزی و ... آمده است: قاسم بن اصبغ بن نباته نقل می کند: «وقتی سرهای مقدس سید الشهدا و یارانش را به کوفه آوردند سوارانی را دیدم که حامل سرهای مقدس بودند در این میان مردی را دیدم که بر گردن اسب خود سری را آویزان کرده است به مانند ماه شب چهارده که وقتی اسب سر خود را پایین میاورد سر مقدس به زمین می خورد پرسیدم این سوار و این سر کیستند؟ پاسخ دادند: این سوار حرمله و این سر راس مقدس عباس بن علی است. مدتی گذشت حرمله را دیدم که چهره اش سیاه شده بود گویا داخل آتش شده است و بیرون کشیده شده است. علت سیاهی چهره را از او پرسیدم. پاسخ داد: به خدا از روزی که سر عباس را آورده ام هر شب در عالم خواب دو ملک می آیند و بازوی من رامی گیرند و مرا در آتش می اندازند و چهره ام می سوزد. شیخ صدوق در ثواب الاعمال همین روایت را با اندکی تفاوت نقل کرده است از جمله وقتی از سوار علت تغییر رنگ صورت را می پرسد وی می گوید: «مردی زیبا و با چهره سپید از اصحاب حسین را کشتم که بین دو چشم او اثر سجده بود.» و از جمله از قول راوی نقل می کند که:«گفتم: ای کاش سر را بالاتر می آورد مگر نمی بیند اسب با سر چه می کند». البته در روایت صدوق به نام سوار و صاحب سر اشاره نشده است، اما در بلاذری در جمل انساب الاشراف، ابن جوزی در تذکرة الخواص و برخی کتب دیگر به نام سوار و صاحب سر و مقاتل الطالبیین و ینابیع المودة قندوزی به نام صاحب سر یعنی قمر بنی هاشم اشاره کرده اند. آنچه در این میان مورد سوال قرار گرفته این است که در برخی نقل ها در توصیف راس مقدس گفته شده «غلام أمرد» از این رو برای برخی محل پرسش واقع شده است. در الدمعة الساکبة آورده است که واژه «غلام» و واژه «أمرد» لزوما در نوجوان بدون محاسن استعمال نمی شود بلکه شواهدی آورده است که این واژه ها در مورد جوانی که در حالت نشاط و قدرت جوانی است نیز به کار می رود. به هر ترتیب این توصیف یا توجیه لغوی دارد یا می تواند از اشتباه راوی باشد زیرا عمر قمر بنی هاشم در زمان شهادت حدود 34 سال بوده است. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 50. زخم زبان ابن زیاد به زینب کبری: سپاس برای آن خدایی که شما را رسوا کرد و کشت و سخنان شما را تکذیب نمود! بحار به نقل از امالی شیخ صدوق نقل می کند: «سپس ابن زیاد ملعون حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام و زنان را که حضرت زینب علیها السّلام نیز در میان آنان بود، با سر مقدس امام حسین علیه السّلام خواست. ابن زیاد گفت: سپاس مخصوص آن خدایی است که شما را رسوا کرد و کشت و سخنان شما را تکذیب نمود! زینب فرمود: سپاس مخصوص آن خدایی است که ما را به وسیله حضرت محمّد گرامی داشت و ما را به نحو کامل پاک و پاکیزه نمود. جز این نیست که شخص فاسق رسوا و شخص فاجر تکذیب خواهد شد. ابن زیاد گفت: دیدی خدا چگونه با شما اهل بیت رفتار کرد؟ فرمود: خدا مقام شهادت را به آنان نصیب کرد و ایشان به آرامگاه خود رفتند. طولی نمی کشد که خدا تو را با آنان جمع می‌کند و نزد خدا محاکمه خواهید شد. ابن زیاد لعنه الله در غضب شد و تصمیم گرفت زینب را اذیت کند. ولی عمرو بن حریث او را آرام کرد. زینب گفت: یا بن زیاد! این جنایاتی که درباره ما مرتکب شدی برای تو کافی است. تو مردان ما را شهید نمودی. اصل و ریشه ما را قطع کردی، هتک حرمت ما را مباح نمودی، زنان و فرزندان ما را اسیر کردی. اگر دل تو با این جنایات شفا یابد، حقا که شفا یافت. ابن زیاد دستور داد تا آنان را برای دومین بار به زندان بردند و گروهی را برای انتشار قتل امام حسین علیه السّلام به اطراف و نواحی فرستاد.» «ثُمَّ إِنَّ ابْنَ زِيَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ دَعَا بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ النِّسْوَةِ وَ أَحْضَرَ رَأْسَ الْحُسَيْنِ ع وَ كَانَتْ زَيْنَبُ ابْنَةُ عَلِيٍّ ع فِيهِمْ فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أَحَادِيثَكُمْ فَقَالَتْ زَيْنَبُ ع الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا بِمُحَمَّدٍ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً إِنَّمَا يَفْضَحُ اللَّهُ الْفَاسِقَ وَ يُكَذِّبُ الْفَاجِرَ قَالَ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَتْ كَتَبَ إِلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتَتَحَاكَمُونَ عِنْدَهُ فَغَضِبَ ابْنُ زِيَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَيْهَا وَ هَمَّ بِهَا فَسَكَّنَ مِنْهُ عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ فَقَالَتْ زَيْنَبُ يَا ابْنَ زِيَادٍ حَسْبُكَ مَا ارْتَكَبْتَ مِنَّا فَلَقَدْ قَتَلْتَ رِجَالَنَا وَ قَطَعْتَ أَصْلَنَا وَ أَبَحْتَ حَرِيمَنَا وَ سَبَيْتَ نِسَاءَنَا وَ ذَرَارِيَّنَا فَإِنْ‏ كَانَ ذَلِكَ لِلِاشْتِفَاءِ فَقَدِ اشْتَفَيْت‏» 🔴 51. اذن عمومی به حضور مردم در مجلس ابن زیاد 🔴 52. جمله زینب کبری سلام الله علیها به ابن زیاد: مادرت به عزایت بنشیند، ای پسر مرجانه! در نقل لهوف چنین آورده است: ثُمَّ إِنَّ ابْنَ زِيَادٍ جَلَسَ فِي الْقَصْرِ لِلنَّاسِ وَ أَذِنَ إِذْناً عَامّاً وَ جِي‏ءَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ ع فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أُدْخِلَ نِسَاءُ الْحُسَيْنِ ع وَ صِبْيَانُهُ إِلَيْهِ فَجَلَسَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع مُتَنَكِّرَةً فَسَأَلَ عَنْهَا فَقِيلَ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع فَأَقْبَلَ إِلَيْهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ فَقَالَتْ إِنَّمَا يَفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ يَكْذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنَا فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ فَقَالَتْ مَا رَأَيْتُ‏ إِلَّا جَمِيلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ‏ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنْ يَكُونُ الْفَلْجُ يَوْمَئِذٍ هَبَلَتْكَ أُمُّكَ يَا ابْنَ مَرْجَانَةَ. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰وصایای اسماعیل ذبیح به پدر قبل از قربانی ⭕️دو نکته: الف: در برخی روایات ذبیح را اسحاق و مادر وی را ساره دانسته اند که ظاهرا اشتباه در اسم است. ب: معلوم نیست گفتن تمام این نکات در یک روضه به صلاح مجلس باشد لذا باید شرایط جلسه را در نظر گرفت. 🔸در روایت است که اسماعیل در هنگام ذبح به ابراهیم چند وصیت کرد. در المیزان به نقل از مجمع البیان ۴ وصیت نقل فرموده است: ۱. پدر جان! دست و پای من را ببند تا دست و پا نزنم! ۲. لباس خود را جمع کن تا به خون من آغشته نشود تا مادرم لباس تو را این چنین نبیند. ۳. چاقوی خود را تیز کن! ۴. چاقو را سریع بر گلوی من بکش تا ذبح بر من آسان گردد! زیرا مرگ سخت است. در برخی کتاب ها ۴ وصیت دیگر نیز نقل شده است: ۵. مرا به رو به زمین بزن [یعنی سر مرا از قفا ببر!] تا هم تو مرا نبینی که به من مهر بورزی [و دست از ذبح بکشی] و همچنین من چاقو را نبینم و به بی تابی بیافتم! ۶. هر وقت به نزد مادرم رفتی سلام مرا به او برسان! ۷. اگر صلاح دانستی پیراهن من را به مادرم برسان شاید این بیشتر دل او را آرام کند! ۸. پیراهن مرا از تن برون آور تا با همان مرا کفن کنی! نوشته اند: ابراهیم شروع به بوسیدن فرزند کرد و دست و پای او را بست و هرد گریستند! همچنین نوشته اند: هر چه ابراهیم چاقو را کشید گلو را نبرید، سپس او را به رو خواباند و از قفا چاقو کشید اما باز هم اثر نکرد. پس قوچی ظاهر شد ندایی آمد که ابراهیم تو‌ رویای خود را تصدیق کردی! این قوچ فداء اسماعیل است و او را به جای اسماعیل ذبح کن! نوشته اند: وقتی به نزد مادر بازگشتند و به وی خبر دادند مادر به بیتابی افتاد و برخی گفته اند بعد از سه روز از دنیا رفت! منابع: نکته: در متن عربی بعد المیزان نکات جدید شماره گذاری شده است. الميزان في تفسير القرآن ج 17  ص : ۱۵۵: «وفي المجمع ، عن ابن إسحاق: ... . فلما خلا إبراهيم بابنه في شعب ثبير ـ أخبره بما قد ذكره الله عنه فقال : ۱. يا أبت اشدد رباطي حتى لا أضطرب ۲. واكفف عني ثيابك حتى لا ينتضح من دمي شيئا ـ فتراه أمي ۳. واشحذ شفرتك ـ ۴. وأسرع مر السكين على حلقي ـ ليكون أهون علي فإن الموت شديد ـ فقال له إبراهيم : نعم العون أنت يا بني على أمر الله ... . تفسير القرطبي نویسنده : القرطبي، شمس الدين ج 15  ص 104: «وَفِي الْخَبَرِ: إِنَّ الذَّبِيحَ قَالَ لِإِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ حِينَ أَرَادَ ذَبْحَهُ: يَا أَبَتِ اشْدُدْ رِبَاطِي حَتَّى لَا أَضْطَرِبَ، وَاكْفُفْ ثِيَابَكَ لِئَلَّا ينتضح عليها شي مِنْ دَمِي فَتَرَاهُ أُمِّي فَتَحْزَنَ، وَأَسْرِعْ مَرَّ السِّكِّينِ عَلَى حَلْقِي لِيَكُونَ الْمَوْتُ أَهْوَنَ عَلَيَّ  ۵. وَاقْذِفْنِي لِلْوَجْهِ، لِئَلَّا تَنْظُرَ إِلَى وَجْهِي فَتَرْحَمَنِي، وَلِئَلَّا أَنْظُرَ إِلَى الشَّفْرَةِ فَأَجْزَعَ، ۶. وَإِذَا أَتَيْتَ إِلَى أُمِّي فَأَقْرِئْهَا مِنِّي السَّلَامَ. فَلَمَّا جَرَّ إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ السَّلَامُ السِّكِّينَ ضَرَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ صَفِيحَةً مِنْ نُحَاسٍ، فَلَمْ تَعْمَلِ السِّكِّينُ شَيْئًا، ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ عَلَى جَبِينِهِ وَحَزَّ فِي قفاه فلم تعمل السكين شيئا، فذلك قو له تَعَالَى:" وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ" كَذَلِكَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: مَعْنَاهُ كَبَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فَنُودِيَ" يَا إِبْراهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا"» همچنین تفسير الثعلبي (الكشف والبيان) نویسنده : الثعلبي ج : 8 ص : 154 «فلما خلا إبراهيم بابنه في شعب [ثبير] ، أخبره بما أمر ، كما ذكر الله تعالى ، قالوا : فقال له ابنه الذي أراد أن يذبحه : «يا أبت اشدد رباطي حتى لا أضطرب ، واكفف عنّي ثيابك حتى لا ينضح عليها من دمي شيء ، فينقص أجري وتراه أمّي فتحزن ، واشحذ شفريك ، وأسرع مرّ السكين على حلقي ليكون أهون للموت عليّ ، فإنّ الموت شديد ، وإذا أتيت أمي فاقرأ عليها‌السلام مني ، 7. وإن رأيت أن ترد قميصي على أمي فافعل فإنه عسى أن يكون أسلى لها عنّي». فقال له إبراهيم عليه‌السلام : «نعم العون أنت يا بني على أمر الله». ففعل إبراهيم ما أوصاه به ابنه ، ثم أقبل عليه يقبّله ، وقد ربطه وهو يبكي والابن يبكي حتى استنقع الدموع تحت خده ، ثم إنه وضع السكين على حلقه فلم تنحر السكين. قال السدي : ضرب الله صفحة من النحاس على حلقه. قالوا : فقال الابن عند ذلك : «يا أبت كبّني لوجهي على جبيني ، فإنّك إذا نظرت في وجهي رحمتني ، وأدركتك رقّة تحول بينك وبين أمر الله وأنا لا أنظر إلى الشفرة فأجزع». ففعل ذلك إبراهيم ، ووضع السكين على قفاه فانقلب السكين ، ونودي : «يا إبراهيم مه ، قد صدّقت الرّؤيا ، هذه ذبيحتك فداء لابنك فاذبحها دونه» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub ادامه منابع👇👇👇
🔰وصایای اسماعیل ذبیح به پدر قبل از قربانی 🔸ادامه منابع: الروايات التفسيريه في فتح الباري نویسنده : عبد المجيد الشيخ عبد الباري  ج: 2  ص : 985 «جاء عن ابن عباس وهو عند أحمد من طريق أبي الطفيل عنه قال: إن إبراهيم لما رأى المناسك عرض له إبليس عند المسعى فسبقه إبراهيم فذهب به جبريل إلى العقبة فعرض له إبليس فرماه بسبع حصيات حتى ذهب، وكان على إسماعيل قميص أبيض، وثم تله للجبين ۸. فقال : يا أبت إنه ليس لي قميص تكفنني فيه غيره فاخلعه.» تفسير روح المعاني : الألوسي، شهاب الدين ج : 23  ص: 130 «ومنها ما في حديث أخرجه أحمد. وجماعة عن ابن عباس أنه قال لأبيه وكان عليه قميص أبيض يا أبت ليس لي ثوب تكفنني فيه غيره فاخلعه حتى تكفنني فيه فعالجه ليخلعه فكان ما قص الله عز وجل.» المنتظم في تاريخ الأمم و الملوك : ابن الجوزي ج : 1  ص: 279 «فقال لإسحاق: انطلق نقرب قربانا إلى اللَّه، فأخذ سكينا و حبلا ثم انطلق معه حتى إذا ذهب به بين الجبال قال له الغلام: يا أبتاه، أين قربانك؟ قال: يا بني إني أرى في المنام أني أذبحك، فقال إسحاق: اشدد رباطي حتى لا اضطرب، و اكفف عني ثيابك [حتى‌] [2] لا ينتضح عليها/ من دمي فتراه سارة فتحزن، و أسرع مرّ السكين على حلقي ليكون أهون للموت عليّ، و إذا أتيت سارة فاقرأ عليها السلام. 🔸فأقبل عليه إبراهيم يقبله، و قد ربطه و هو يبكي و إسحاق يبكي، ثم إنه جرّ السكين على حلقه فلم يحك السكين، فأضجعه على جبينه فنودي: يا إبراهيم قد صدقت الرؤيا. فإذا بكبش فأخذه، و خلى عن ابنه، و أكب على ابنه يقبله و يقول: اليوم يا بني وهبت لي. 🔸فرجع إلى سارة فأخبرها الخبر فجزعت سارة، و قالت: يا إبراهيم أردت أن تذبح ابني و لا تعلمني. قال شعيب الجبائي: لما علمت بذلك ماتت يوم الثالث.» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مجلس ابن زیاد: 🔴 44. زشت ترین منظره ابوالقاسم بن محمد می گوید هیچ صحنه ای زشت تر از این منظره ندیدم که سر حسین را در مقابل ابن زیاد گذارده بودند و وی به آن ضربه می زد. قَالَ أَبُو الْقَاسِمِ بْنُ مُحَمَّدٍ مَا رَأَيْتُ مَنْظَراً قَطُّ أَفْظَعَ مِنْ إِلْقَاءِ رَأْسِ الْحُسَيْنِ ع بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُوَ يَنْكُتُهُ. 🔴 45. گذاردن سر در مقابل ابن زیاد 🔴 46. چوب زدن ابن زیاد لعین به دندان مقدس امام 🔴 47. جمله ابن زیاد: ای اباعبدالله چقدر زود پیری به تو روی آورده است. 🔴 48. جمله زید ابن ارقم: این لبها که چوب می زنی را پیامبر می مکید. 🔴49. زندانی کردن اهل بیت و بستن زندان بر روی ایشان این نکات از نقل امالی قابل استفاده است. با این توضیح که درباره چوب زدن ابن زیاد لعین به صورت مقدس اباعبدالله نقل های مختلفی آمده است برخی تعبیر چوب زدن به صورت، برخی به بینی و دو چشم و برخی به دندان مقدس امام اشاره دارند که این نقل ها در ادامه خواهد آمد و در نقل ذیل ضربه به دندان مقدس امام نقل شده است. همچنین جملاتی که زید بن ارقم در اعتراض به ابن زیاد گفته است گوناگون نقل شده است که در ادامه این نقل ها خواهد آمد. در نقل زیر به گوینده اشاره نشده است ولی به نظر می رسد او همان زید ابن ارقم باشد. 🔸«حاجب بن زیاد می‌گوید: هنگامی که سر مبارک امام حسین علیه السّلام را برای ابن زیاد آوردند، آن را در میان یک طشت طلا در مقابل او نهادند. وی با آن چوبدستی که در دست داشت به دندان‌های ثنایای امام حسین علیه السّلام می‌زد و می‌گفت: یا ابا عبداللَّه! حقا که پیری به سوی تو سرعت کرد. مردی از آن گروه به ابن زیاد گفت: آرام باش! زیرا من پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را دیدم این موضعی را که تو چوب می‌زنی می‌بوسید و می‌مکید. ابن زیاد گفت: امروز در مقابل جنگ بدر است. سپس دستور داد تا غل و زنجیر بر گردن حضرت امام زین العابدین علیه السّلام نهادند و او را با زنان و اسیران به سوی زندان بردند. من نیز با ایشان بودم. به هیچ کوچه و محلی عبور نمی کردیم مگر این که پر از مرد و زنانی بودند که به سر و صورت خود می‌زدند و گریه می‌کردند. اهل بیت را وارد زندان کردند و در را به روی آنان بستند.» 🔸«الصدوق عن الطَّالَقَانِیُّ عَنِ الْجَلُودِیِّ عَنِ الْجَوْهَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی نُعَیْمٍ قَالَ حَدَّثَنِی حَاجِبُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ: أَنَّهُ لَمَّا جِی ءَ بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ علیه السلام أَمَرَ فَوُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ فِی طَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ جَعَلَ یَضْرِبُ بِقَضِیبٍ فِی یَدِهِ عَلَی ثَنَایَاهُ وَ یَقُولُ لَقَدْ أَسْرَعَ الشَّیْبُ إِلَیْکَ یَا بَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ مَهْ فَإِنِّی رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَلْثِمُ حَیْثُ تَضَعُ قَضِیبَکَ فَقَالَ یَوْمٌ بِیَوْمِ بَدْرٍ ثُمَّ أَمَرَ بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام فَغُلَّ وَ حُمِلَ مَعَ النِّسْوَةِ وَ السَّبَایَا إِلَی السِّجْنِ وَ کُنْتُ مَعَهُمْ فَمَا مَرَرْنَا بِزُقَاقٍ إِلَّا وَجَدْنَاهُ مِلْ ءَ رِجَالٍ وَ نِسَاءٍ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ یَبْکُونَ فَحُبِسُوا فِی سِجْنٍ وَ طُبِّقَ عَلَیْهِمْ» کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مجلس ابن زیاد: 🔴 50. زخم زبان ابن زیاد به زینب کبری: سپاس برای آن خدایی که شما را رسوا کرد و کشت و سخنان شما را تکذیب نمود! بحار به نقل از امالی شیخ صدوق نقل می کند: «سپس ابن زیاد ملعون حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام و زنان را که حضرت زینب علیها السّلام نیز در میان آنان بود، با سر مقدس امام حسین علیه السّلام خواست. ابن زیاد گفت: سپاس مخصوص آن خدایی است که شما را رسوا کرد و کشت و سخنان شما را تکذیب نمود! زینب فرمود: سپاس مخصوص آن خدایی است که ما را به وسیله حضرت محمّد گرامی داشت و ما را به نحو کامل پاک و پاکیزه نمود. جز این نیست که شخص فاسق رسوا و شخص فاجر تکذیب خواهد شد. ابن زیاد گفت: دیدی خدا چگونه با شما اهل بیت رفتار کرد؟ فرمود: خدا مقام شهادت را به آنان نصیب کرد و ایشان به آرامگاه خود رفتند. طولی نمی کشد که خدا تو را با آنان جمع می‌کند و نزد خدا محاکمه خواهید شد. ابن زیاد لعنه الله در غضب شد و تصمیم گرفت زینب را اذیت کند. ولی عمرو بن حریث او را آرام کرد. زینب گفت: یا بن زیاد! این جنایاتی که درباره ما مرتکب شدی برای تو کافی است. تو مردان ما را شهید نمودی. اصل و ریشه ما را قطع کردی، هتک حرمت ما را مباح نمودی، زنان و فرزندان ما را اسیر کردی. اگر دل تو با این جنایات شفا یابد، حقا که شفا یافت. ابن زیاد دستور داد تا آنان را برای دومین بار به زندان بردند و گروهی را برای انتشار قتل امام حسین علیه السّلام به اطراف و نواحی فرستاد.» «ثُمَّ إِنَّ ابْنَ زِيَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ دَعَا بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ النِّسْوَةِ وَ أَحْضَرَ رَأْسَ الْحُسَيْنِ ع وَ كَانَتْ زَيْنَبُ ابْنَةُ عَلِيٍّ ع فِيهِمْ فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أَحَادِيثَكُمْ فَقَالَتْ زَيْنَبُ ع الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا بِمُحَمَّدٍ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً إِنَّمَا يَفْضَحُ اللَّهُ الْفَاسِقَ وَ يُكَذِّبُ الْفَاجِرَ قَالَ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَتْ كَتَبَ إِلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتَتَحَاكَمُونَ عِنْدَهُ فَغَضِبَ ابْنُ زِيَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَيْهَا وَ هَمَّ بِهَا فَسَكَّنَ مِنْهُ عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ فَقَالَتْ زَيْنَبُ يَا ابْنَ زِيَادٍ حَسْبُكَ مَا ارْتَكَبْتَ مِنَّا فَلَقَدْ قَتَلْتَ رِجَالَنَا وَ قَطَعْتَ أَصْلَنَا وَ أَبَحْتَ حَرِيمَنَا وَ سَبَيْتَ نِسَاءَنَا وَ ذَرَارِيَّنَا فَإِنْ‏ كَانَ ذَلِكَ لِلِاشْتِفَاءِ فَقَدِ اشْتَفَيْت‏» 🔴 51. اذن عمومی به حضور مردم در مجلس ابن زیاد 🔴 52. جمله زینب کبری سلام الله علیها به ابن زیاد: مادرت به عزایت بنشیند، ای پسر مرجانه! در نقل لهوف چنین آورده است: ثُمَّ إِنَّ ابْنَ زِيَادٍ جَلَسَ فِي الْقَصْرِ لِلنَّاسِ وَ أَذِنَ إِذْناً عَامّاً وَ جِي‏ءَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ ع فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أُدْخِلَ نِسَاءُ الْحُسَيْنِ ع وَ صِبْيَانُهُ إِلَيْهِ فَجَلَسَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع مُتَنَكِّرَةً فَسَأَلَ عَنْهَا فَقِيلَ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع فَأَقْبَلَ إِلَيْهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ فَقَالَتْ إِنَّمَا يَفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ يَكْذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنَا فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ فَقَالَتْ مَا رَأَيْتُ‏ إِلَّا جَمِيلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ‏ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنْ يَكُونُ الْفَلْجُ يَوْمَئِذٍ هَبَلَتْكَ أُمُّكَ يَا ابْنَ مَرْجَانَةَ. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مجلس ابن زیاد 🔴 53. چوب زدن به صورت امام حسین علیه السلام 🔴 54. جمله ابن زیاد: هرگز صورتی به این زیبایی ندیده ام! 🔴 55. جمله انس بن مالک: چهره حسین مانند صورت رسول خدا است! انس بن مالک می گوید: هنگامی که راس حسین علیه السلام را نزد ابن زیاد آوردند در مقابل او در تشتی گذارده شد پس شروع کرد با قضیب خود به چهره امام می زد و می گفت هرگز چهره ای به این زیبایی ندیده ام! انس می گوید گفتم او شبیه پیامبر بود! أنساب الأشراف عن أنس بن مالك : لَمّا جي‌ءَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام إلَى ابنِ زِيادٍ ، وُضِعَ بَينَ يَدَيهِ في طَستٍ ، فَجَعَلَ يَنكُتُ في وَجَنَتِهِ بِقَضيبٍ ، ويَقولُ : ما رَأَيتُ مِثلَ حُسنِ هذَا الوَجهِ قَطُّ . فَقُلتُ : إنَّهُ كانَ يُشبِهُ النَّبِيَّ صلى اللَّه عليه وآله 🔴 56. چوب زدن به لب های امام 🔴 57. جمله زید ابن ارقم: هیچ دندانی به زیبایی دندان حسین ندیدم که گویا مروارید بود. 🔴 58. اعتراض زید بن ارقم به ابن زیاد: دیدم رسول خدا این لبها را می مکید و می گفت خدایا من او را دوست دارم پس تو نیز او را دوست بدار! 🔴 نقل دیگر از اعتراض زید ابن ارقم به ابن زیاد: دیدم رسول خدا لبهای خود را بر این لبان قرار داده بود. 🔴 نقل دیگر از اعتراض زید به ابن زیاد: قسم به خدایی که خدایی جز او نیست دیدم دو لب رسول خدا را که بر این لبها بود و بر آن بوسه می زد نکات بالا از مجموع نقل های ذیل قابل استفاده است: ذهبی در سیر اعلام النبلا از زید ابن ارقم نقل می کند که ابن زیاد قضیبی را برداشت و شروع کرد با چوب لبهای مقدس را برمی داشت به نحوی که دندان های مقدس امام آشکار می شد که من دندانی به زیبایی دندان حسین ندیدم دندانهای او مانند مروارید بود! پس نتوانستم از بلند شدن صدای گریه خود جلوگیری کنم. ابن زیاد گفت ای پیرمرد چرا گریه می کنی! گفتم: آنچه مرا به گریه انداخته است آن حالتی از رسول خدا است که دیدم جایگاه این چوب را می مکید و می بوسید و می گفت خدایا من او ار دوست دارم پس تو نیز او را دوست بدار! متن روایت: «أخرجه العلّامة الذهبي عن زيد بن أرقم في «سير أعلام النبلاء» ج 3/ 315، قال: و يروى عن أبي داود السبيعي، عن زيد بن أرقم قال: كنت عند عبيد اللّه فاتي برأس الحسين عليه السلام فأخذ قضيبا فجعل يفترّ به‏ عن‏ شفتيه‏، فلم أر ثغرا كان أحسن منه كأنّه الدرّ فلم أملك أن رفعت صوتي بالبكاء، فقال: ما يبكيك أيّها الشيخ قلت: يبكيني ما رأيت من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، رأيته يمصّ موضع هذا القضيب، و يلثمه و يقول: «اللّهمّ إنّي أحبّه فأحبّه». 🔴 59. چوب زدن به بینی و دو چشم امام و فرو بردن چوب به لب و دهان مقدس حضرت سعد بن معاذ و عمرو بن سهل می‌گویند: ما نزد ابن زیاد رفتیم و دیدیم که با چوبدستی خود به بینی و چشمان و دهان مبارک امام حسین علیه السّلام می‌زند! زید بن ارقم به ابن زیاد گفت: چوب خود را بردار! زیرا من دیدم پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله لب‌های خود را در این موضعی که تو چوب می‌زنی می‌گذاشت. سپس به شدت گریان شد! ابن زیاد به زید بن ارقم گفت: خدا چشمان تو را گریان کند، ای دشمن خدا! اگر تو پیرمردی نبودی که خرف شده ای و عقل خود را از دست داده ای گردن تو را می‌زدم! زید بن ارقم گفت: من یک موضوعی را برای تو می‌گویم که برای تو از این که گفتم ناگوارتر باشد. من پیغمبر اسلام را دیدم که امام حسن را روی زانوی راست و امام حسین را روی زانوی چپ خود جای داده بود، دست مبارک خود را روی سر هر یک از ایشان می‌نهاد و می‌فرمود: پروردگارا! من این دو کودک را با نیکوکار از مؤمنان (یعنی علی علیهم السّلام) به تو می‌سپارم. اکنون بنگر تو با امانت پیغمبر اعظم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چه می‌کنی! وَ عَنْ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ وَ عُمَرَ بْنِ سَهْلٍ‏ أَنَّهُمَا حَضَرَا عُبَيْدَ اللَّهِ يَضْرِبُ‏ بِقَضِيبِهِ‏ أَنْفَ الْحُسَيْنِ وَ عَيْنَيْهِ وَ يَطْعَنُ فِي فَمِهِ فَقَالَ لَهُ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ ارْفَعْ قَضِيبَكَ إِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَاضِعاً شَفَتَيْهِ عَلَى مَوْضِعِ قَضِيبِكَ ثُمَّ انْتَحَبَ بَاكِياً فَقَالَ لَهُ أَبْكَى اللَّهُ عَيْنَيْكَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ لَوْ لَا أَنَّكَ شَيْخٌ قَدْ خَرِفْتَ وَ ذَهَبَ عَقْلُكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَكَ فَقَالَ زَيْدٌ لَأُحَدِّثَنَّكَ حَدِيثاً هُوَ أَغْلَظُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص أَقْعَدَ حَسَناً عَلَى فَخِذِهِ الْيُمْنَى وَ حُسَيْناً عَلَى فَخِذِهِ الْيُسْرَى فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى يَافُوخِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا وَ قَالَ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ‏ إِيَّاهُمَا وَ صَالِحَ الْمُؤْمِنِينَ فَكَيْفَ كَانَتْ وَدِيعَتُكَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مجلس ابن زیاد: 🔴 60. ابن زیاد از چوب زدن به لبهای امام دست بر نمی داشت و این موجب اعتراض زید ابن ارقم شد. هنگامی که زید دید ابن زیاد دست از چوب زدن به لبهای امام با قضیب بر نمی دارد گفت قضیب خود را از روی این دو دندان بردار پس قسم به خدایی که خدایی جز او نیست دیدم دو لب رسول خدا بر این دو لب بود و آن دو را می بوسید پس زید شروع به گریستن شدید کرد. فلما رآه زيد بن ارقم‏ لا ينجم‏ عن نكته بالقضيب، قال له: اعل بهذا القضيب عن هاتين الثنيّتين، فو الذي لا إله غيره لقد رأيت شفتي رسول اللّه صلّى اللّه عليه [و آله‏] و سلّم على هاتين الشفتين يقبّلهما! ثم انفضخ الشيخ يبكي! 🔴 61. پا زدن ابن زیاد (علیه أشد لعائن الله) به رأس مقدس! سبط ابن جوزی نقل می کند هنگامی که رأس مقدس در برابر ابن زیاد قرار گرفت، کاهن دربار او به وی گفت: بلند شو و روی دهان دشمن خویش پا بگذار! پس بلند شد و چنین کرد سپس به زید ابم ارقم گفت نظر تو چیست؟ زید گفت به خدا دیدم رسول خا دهان خود را بر جایی گذاشته بود که تو اکنون پای خود را گذاشته ای! تذکرة الخواصّ: قالَ هِشامُ بنُ مُحَمَّدٍ: لَمّا وُضِعَ الرَّأسُ بَینَ یَدَیِ ابنِ زِیادٍ، قالَ لَهُ کاهِنُهُ: قُم فَضَع قَدَمَکَ عَلی فَمِ عَدُوِّکَ. فَقامَ فَوَضَعَ قَدَمَهُ عَلی فیهِ، ثُمَّ قالَ لِزَیدِ بنِ أرقَمَ: کَیفَ تَری؟ فَقالَ: وَاللّهِ لَقَد رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله واضِعاً فاهُ حَیثُ وَضَعتُ قَدَمَکَ. 🔴 62. جاری شدن خون از دیوار دار الاماره هنگام رسیدن راس مقدس از دربان ابن زیاد نقل شده است که هنگامی که رأس مقدس امام حسین علیه السلام را آوردند پس در روبروی ابن زیاد گذاردند دیدم از دیوار دار الاماره خون جاری بود. تهذيب الكمال عن بوّاب عبيد اللَّه بن زياد : إنَّهُ لَمّا جي‌ءَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ ، رَأَيتُ حيطانَ دارِ الإِمارَةِ تَسايَلُ دَماً . کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مجلس ابن زیاد: 🔴 63. تهدید به جان امام سجاد علیه السلام 🔴 64. دفاع زینب کبری و جمله ابن زیاد درباره فداکاری زینب سلام الله علیها امالی شیخ صدوق نقل می کند: سپس اسیران را بر ابن زیاد عرضه کردند او دستور داد گردن علی ابن الحسین علیهما السلام را بزنند. پس امام سجاد علیه السلام فرمود : اگر بین تو و این زنان اسیر خویشاوندی برقرار است، یک شخصی را مأمور کن تا ایشان را به وطن برساند. ابن زیاد گفت: خود تو اینان را به وطن خواهی رسانید. گویا ابن زیاد خجل شد و خداوند عزوجل بدین وسیله امام سجاد علیه السّلام را از قتل نجات داد. الأمالي للشيخ الطوسي أَبُو عُمَرَ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيه: ... ثُمَّ عُرِضُوا عَلَيْهِ فَأَمَرَ بِضَرْبِ عُنُقِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ إِنْ كَانَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءِ رَحِمٌ فَأَرْسِلْ مَعَهُنَّ مَنْ يُؤَدِّيهِنَّ فَقَالَ تُؤَدِّيهِنَّ أَنْتَ وَ كَأَنَّهُ اسْتَحْيَا وَ صَرَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الْقَتْلَ در نقل وقعة الطف و ارشاد شیخ مفید مکالمه ای از ابن زیاد با امام سجاد علیه السلام با کمی تفاوت نقل شده است: در وقعة الطف می نویسد: ابن زیاد به علی ابن الحسین نگاه کرد و گفت نام تو چیست؟ فرمود من علی ابن الحسین هستم. گفت مگر خدا علی ابن الحسین را نکشت؟ امام سجاد سکوت کرد. ابن زیاد گفت چرا سخن نمی گویی؟ فرمود: برادری داشتم که نام او نیز علی بود و مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت خدا او را کشت! امام سکوت کرد. ابن زیاد گفت: چرا سخن نمی گویی؟ حضرت این آیه ها را خواندند که خدا است که جان مردم را در هنگام مرگ می گیرد و هیچ کس نیست که میمیرد مگر به اذن خدا! ابن زیاد گفت تو نیز از آنان هستی! (یعنی تو نیز به زودی به امر من از دنیا خواهی رفت!) پس به جلاد دستور داد وای بر تو وی را بکش! در این حال زینب کبری امام را گرفت و گفت ای پسر زیاد کافی است از تو به نسبت به ما! [یعنی بس است آنچه از ما کشتی!] آیا از ریختن خون ما سیراب نشدی! قسمت می دهم به خدا اگر بهاو ایمان داری اگر او را می کشی مرا هم به همراه او به قتل برسان! امام نیز به او گفت اگر بین تو و این بانوان خویشاوندی هست همراه آنان کسی را بفرست که پرهیزگار باشد و با آنان طبق اسلام رفتار کند. ابن زیاد از فداکاری زینب کبری تعجب کرد و به آن دو نگریست و گفت: شگفتا از خویشاوندی! به خدا زینب دوست دارد اگر علی ابن الحسین را بکشم وی را نیز همراه او بکشم! این جوان را رها کنید! [ثم‏] نظر عبيد اللّه بن زياد الى علي بن الحسين، فقال له: ما اسمك؟ قال: أنا علي بن الحسين! قال: أو لم يقتل اللّه عليّ بن الحسين! فسكت. فقال له ابن زياد: مالك لا تتكلّم؟! قال: قد كان لي اخ يقال له أيضا: عليّ، فقتله الناس! قال: إن اللّه قد قتله! فسكت علي [بن الحسين عليه السّلام‏]. فقال له: مالك لا تتكلّم؟! قال: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» « وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» . قال: أنت- و اللّه- منهم. [ثم قال لمريّ بن معاذ الأحمري‏]: و يحك اقتله! [ف] تعلّقت به عمّته زينب فقالت: يا ابن زياد! حسبك منّا! أ ما رويت من دمائنا! و هل أبقيت منّا أحدا! [و] اعتنقته [و] قالت: أسألك باللّه- ان كنت مؤمنا- إن قتلته لمّا قتلتني معه! و ناداه علي [بن الحسين‏]: ان كانت بينك و بينهنّ قرابة فابعث معهنّ رجلا تقيّا يصحبهن بصحبة الاسلام! فنظر إليهما ثم قال: عجبا للرّحم‏! و اللّه ودّت لو أنّي قتلته أنّي قتلتها معه! دعوا الغلام. در ارشاد شیخ مفید همین روایت با کمی تفاوت نقل شده است از جمله این که در انتهای نقل می گوید: «زینب کبری امام را در آغوش کشید و گفت به خدا از وی جدا نمی شوم پس اگر او را می کشی مرا نیز به همراه وی بکش! ابن زیاد مدتی به این دو نگریست و گفت: شگفتا از خویشاوندی! به خدا گمان می کنم زینب دوست دارد اگر علی ابن الحسین را بکشم وی را نیز همراه او بکشم! این جوان را رها کنید! که او با همین بیماری از دنیا خواهد رفت.» و فی الارشاد: ... فَتَعَلَّقَتْ بِهِ زَيْنَبُ عَمَّتُهُ وَ قَالَتْ يَا ابْنَ زِيَادٍ حَسْبُكَ مِنْ دِمَائِنَا وَ اعْتَنَقَتْهُ وَ قَالَتْ وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُهُ فَإِنْ قَتَلْتَهُ‏ فَاقْتُلْنِي مَعَهُ فَنَظَرَ ابْنُ زِيَادٍ إِلَيْهَا وَ إِلَيْهِ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ عَجَباً لِلرَّحِمِ‏ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَظُنُّهَا وَدَّتْ أَنِّي قَتَلْتُهَا مَعَهُ دَعُوهُ فَإِنِّي أَرَاهُ لِمَا بِهِ. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مجلس ابن زیاد: 🔴 65. سنان در مجلس ابن زیاد جمله سنان: رکاب اسب مرا از طلا و نقره پر کن که من بودم که آن پادشاه پاسداشته شده را کشتم! کشتم آن آقایی که بهترین پدر و مادر و بهترین اصل و نسب را داشت. ابن زیاد گفت: وای بر تو اگر می دانستی پدر و مادر او بهترین مردم اند چرا او را کشتی؟ پس دستور داد سر او را از تن جدا کنند. الأمالي للصدوق عن عبد اللَّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه [زين العابدين‌] عليهم السلام : أقبَلَ سِنانٌ لَعَنَهُ اللَّهُ حَتّى‌ أدخَلَ رَأسَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام عَلى‌ عُبَيدِ اللَّهِ بنِ زِيادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ ، وهُوَ يَقولُ : اِملَأ رِكابي فِضَّةً وذَهَبا إنّي قَتَلتُ المَلِكَ المُحَجَّبا قَتَلتُ خَيرَ النّاسِ اُمّاً وأبا وخَيرَهُم إذ يُنسَبونَ نَسَبا فَقالَ لَهُ عُبَيدُ اللَّهِ بنُ زِيادٍ : وَيحَكَ ! فَإِن عَلِمتَ أنَّهُ خَيرُ النّاسِ أباً واُمّاً ، لِمَ قَتَلتَهُ إذَن ؟ فَأَمَرَ بِهِ ، فَضُرِبَت عُنُقُهُ ، وعَجَّلَ اللَّهُ بِروحِهِ إلَى النّارِ . 🔴 66. دستور زینب کبری در کوفه: «جز کنیزان به دیدار ما نیایند، زیرا اینان نیز مانند ما اسارت کشیده اند» ثُمَّ أَمَرَ ابْنُ زِيَادٍ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ أَهْلِهِ فَحُمِلُوا إِلَى دَارٍ إِلَى جَنْبِ الْمَسْجِدِ الْأَعْظَمِ فَقَالَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع لَا يَدْخُلَنَّ عَرَبِيَّةٌ إِلَّا أُمُّ وَلَدٍ أَوْ مَمْلُوكَةٌ فَإِنَّهُنَّ سُبِينَ كَمَا سُبِينَا. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub