eitaa logo
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
5.2هزار دنبال‌کننده
27 عکس
18 ویدیو
94 فایل
فهرست های «روضه های مکتوب» به پیام های این کانال ارجاع داده می شود همچنین صوت روضه ها و ... راه ارتباط: @Yazahra1357 روضه های مکتوب: https://eitaa.com/rozehayemaktoub منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat تبادل و تبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۲۸. جسارت مرد شامی در مجلس یزید به حضرت فاطمه بنت الحسین جملات حضرت فاطمه در نقل های مختلف: به خود لرزیدم ... از لباس عمه گرفت... عمه یتیم شدم و خدمتکار دیگران نیز بشوم؟ مرحوم شیخ مفید در إرشاد از فاطمه بنت الحسین علیه السلام نقل می کند: هنگامى كه پيشِ روى يزيد نشستيم ، دلش به حال ما سوخت . مردى سرخ رو از شاميان برخاست و گفت : اى امير مؤمنان ! اين دختر را (منظورش من بودم كه دخترى زيبا بودم) به من ببخش . بر خود و گمان كردم كه اين ، برايشان رَواست . عمّه ام زينب عليهاالسلام را گرفتم و او مى دانست كه اين ، نمى شود.  [در لهوف آمده است: فاطمه به عمّه اش گفت : اى عمّه ! شدم و هم مى شوم؟!] عمّه ام به آن مرد شامى گفت : به خدا سوگند ، خطا كردى و پَستى نشان دادى. به خدا سوگند ، اين ، نه حقّ توست و نه حقّ يزيد . يزيد ، خشمگين شد و گفت : تو خطا كردى . اين ، حقّ من است و اگر بخواهم چنين كنم ، مى كنم . زينب عليهاالسلام گفت : به خدا سوگند ، هرگز ! خداوند ، اين حق را براى تو ننهاده است ، مگر آن كه از دين ما خارج شوى و به دين ديگرى بگروى . يزيد ، از خشم ، عقل از سرش پريد و گفت : با اين گونه سخن ، با من رويارو مى شوى؟! آنانى كه از دينْ خارج شده اند ، پدر و برادرت هستند . زينب عليهاالسلام گفت : تو و جدّ و پدرت ، اگر مسلمان باشيد ، به دين خدا و دين پدرم و دين برادرم ، هدايت شده ايد . يزيد گفت : اى دشمن خدا ! دروغ گفتى . زينب عليهاالسلام به او گفت : تو اميرى و به ستم ، ناسزا مى گويى و به قدرتت ، [نه بُرهانت ،] چيره اى . يزيد ، گويى خجالت كشيد و ساكت شد . آن شامى ، دوباره گفت : اين دختر را به من ببخش . يزيد به او گفت : دور شو ! خداوند ، به تو مرگى دهد كه زندگى ات به پايان رسد ! [1] 🔸توبه مرد شامی به نقل لهوف مرد شامى گفت : اين دختر، كيست؟ يزيد گفت : اين ، فاطمه دختر حسين است و او هم عمّه اش ، دختر على است . مرد شامى گفت : حسين ، پسر فاطمه و على ، پسر ابو طالب؟! گفت : آرى . شامى گفت : اى يزيد ! خدا تو را لعنت كند! آيا خاندان پيامبرت را مى كُشى و فرزندانش را اسير مى كنى ؟! به خدا سوگند ، من جز اين خيال نكردم كه آنان اسيران روم اند . يزيد گفت : به خدا سوگند ، تو را به آنان ملحق مى كنم . سپس فرمان داد گردنش را بزنند . [1] لَمّا جَلَسنا بَينَ يَدَي يَزيدَ رَقَّ لَنا ، فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ أحمَرُ ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، هَب لي هذِهِ الجارِيَةَ ـ يَعنيني ـ وكُنتُ جارِيَةً وَضيئَةً ، فَاُرعِدتُ وظَنَنتُ أنَّ ذلِكَ جائِزٌ لَهُم ، فَأَخَذتُ بِثِيابِ عَمَّتي زَينَبَ. و كانَت تَعلَمُ أنَّ ذلِكَ لا يَكونُ . [قال فی اللهوف: فَقالَت فاطِمَةُ لِعَمَّتِها : يا عَمَّتاه ! اُوتِمتُ واُستَخدَمُ؟] فَقالَت عَمَّتي لِلشّامِيِّ : كَذَبتَ وَاللّه ِ ولَؤُمتَ ، وَاللّه ِ ما ذلِكَ لَكَ ولا لَهُ . فَغَضِبَ يَزيدُ وقالَ : كَذَبتِ ، إنَّ ذلِكِ لي ، ولَو شِئتُ أن أفعَلَ لَفَعَلتُ . قالَت : كَلّا وَاللّه ِ ، ما جَعَلَ اللّه ُ لَكَ ذلِكَ ، إلّا أن تَخرُجَ مِن مِلَّتِنا وتَدينَ بِغَيرِها . فَاستَطارَ يَزيدُ غَضَبا ، وقالَ : إيّايَ تَستَقبِلينَ بِهذا ؟ ! إنَّما خَرَجَ مِنَ الدّينِ أبوكِ وأخوكِ . قالَت زَينَبُ : بِدينِ اللّه ِ ودينِ أبي ودينِ أخِي اهتَدَيتَ أنتَ وجَدُّكَ وأبوكَ إن كُنتَ مُسلِما . قالَ : كَذَبتِ يا عَدُوَّةَ اللّه ِ . قالَت لَهُ : أنتَ أميرٌ تَشتُمُ ظالِما وتَقهَرُ بِسُلطانِكَ . فَكَأَنَّهُ استَحيا وسَكَتَ . فَعادَ الشّامِيُّ فَقالَ : هَب لي هذِهِ الجارِيَةَ ! فَقالَ لَهُ يَزيدُ : اُغرُب ، وَهَبَ اللّه ُ لَكَ حَتفا قاضِيا (الإرشاد : ج 2 ص 121) . [و فی اللهوف: فَقالَ الشّامِيُّ : مَن هذِهِ الجارِيَةُ ؟ فَقالَ يَزيدُ : هذِهِ فاطِمَةُ بِنتُ الحُسَينِ وتِلكَ عَمَّتُها زَينَبُ ابنَةُ عَلِيٍّ . فَقالَ الشّامِيُّ : الحُسَينُ بنُ فاطِمَةَ وعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ؟ ! قالَ : نَعَم . فَقالَ الشّامِيُّ : لَعَنَكَ اللّه ُ يا يَزيدُ ! أتَقتُلُ عِترَةَ نَبِيِّكَ وتَسبي ذُرِّيَّتَهُ ، وَاللّه ِ ما تَوَهَّمتُ إلّا أنَّهُم سَبيُ الرّومِ ! فَقالَ يَزيدُ : وَاللّه ِ لَاُلحِقَنَّكَ بِهِم ، ثُمَّ أمَرَ بِهِ فَضُرِبَت عُنُقُهُ .  الملهوف : ص 218 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 136 و 137 .] 🔴 نکته مهم: این نقل با تفاوت در نقل ها در ارشاد امالی احتجاج لهوف و ... از مصادر آمده است اما مهم اینکه در روایت طبری از عمار دهنی این نکته در مقتل کوتاه منقول از امام باقر علیه السلام نقل شده است. کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub