eitaa logo
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
5.4هزار دنبال‌کننده
31 عکس
27 ویدیو
95 فایل
فهرست های «روضه های مکتوب» به پیام های این کانال ارجاع داده می شود همچنین صوت روضه ها و ... راه ارتباط: @Yazahra1357 روضه های مکتوب: https://eitaa.com/rozehayemaktoub منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat تبادل و تبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰وداع امیرالمومنین با فرزندان در لحظه های آخر و پیش بینی شهادت امام حسین 🔸عرق بر پیشانی مبارک حضرت 🔸خداحافظی با تک تک فرزندان 🔸نقل رویای پیامبر و نفرین امت 🔸ای اباعبدالله صبر کن تو شهید این امتی 🔸به استقبال آمدن پیامبر، حمزه و جعفر به نقل از محمّد بن حنفيّه: چون شب بيست‏ويكم شد و شب‏تاريك گشت آن شب، دومين شب حادثه بود پدرم فرزندان و خانواده خود را جمع كرد و با آنان خداحافظى نمود ... سپس آب و غذا آورديم. چيزى ننوشيد. به لب‏هايش نگاه كرديم، به ذكر خدا مشغول بود. پيشانى‏اش عرق مى‏كرد و او با دست خود آن را پاك مى‏كرد. گفتم: پدر! مى‏بينم كه دست بر پيشانى مى‏كشى.فرمود: «پسرم! از جدّت پيامبر خدا شنيدم كه مى‏فرمود:" هرگاه مرگ مؤمن فرا رسد و وفاتش نزديك شود، پيشانى‏اش عرق مى‏كند و مثل لؤلؤ تَر و تازه مى‏شود و ناله‏اش آرام مى‏گيرد"». سپس فرمود: «اى ابو عبد اللّه! اى عون!». سپس همه فرزندانش، كوچك و بزرگ را به اسم، يكى پس از ديگرى صدا كرد. با همه خداحافظى مى‏كرد و مى‏فرمود: «خداوند، جانشين من بر شما خواهد بود. از شما خداحافظى مى‏كنم». و آنان مى‏گريستند. حسن عليه السلام گفت: پدر! چه چيزْ تو را به گفتن اين سخنان وا داشت؟ فرمود: «پسرم! يك شب پيش از اين حادثه، جدّت پيامبر خدا را در خواب ديدم. به‏او از اين‏خوارى و آزارى كه از امّتش كشيدم، شكايت كردم. فرمود:" نفرينشان كن". گفتم: خداوندا! بدتر از مرا جايگزين من در ميان آنان كن و بهتر از اينان را براى من برگزين. به من فرمود:" خداوندْ دعايت را پذيرفت. سه روز ديگر تو را پيش ما مى‏آورد". سه روز گذشته است. اى ابو محمّد! و اى ابو عبد اللّه! سفارش به نيكى مى‏كنم. شما از منيد و من از شمايم». سپس فرمود: «اى ابو محمّد! اى ابو عبد اللّه! گويا مى‏بينم كه از همين‏جا فتنه‏ها بر شما سر برمى‏آورد. پس صبر كنيد تا خدا داورى كند، كه او بهترين داوران است». سپس فرمود: «اى ابو عبد اللّه! . بر تو باد تقواى الهى و صبر بر آزمون خدا». سپس ساعتى از هوش رفت و به هوش آمد و فرمود: «اين پيامبر خداست و عمويم حمزه و برادرم جعفر و ياران پيامبر خدا، و همه مى‏گويند:" براى آمدن نزد ما بشتاب. ما مشتاق توايم"». سپس چشمانش را به چهره همه خانواده‏اش گرداند و فرمود: «از همه شما خداحافظى مى‏كنم. خدا همه شما را پشتيبانى و نگهدارى كند. خداوند، جانشين من در ميان شماست و در جانشين بودن، خداوند برايتان بس است». سپس فرمود: «و عليكم السلام، اى فرستادگان الهى!». سپس اين آيات را خواند: «پس براى چنين پاداشى، عمل كنندگانْ عمل كنند» و «خداوند با كسانى است كه پرهيزگارى داشتند و آنان كه نيكوكارند» و پيشانى‏اش عرق كرد، در حالى‏كه بسيار ذكر خدا مى‏گفت و پيوسته و بسيار خدا را ياد مى‏كرد و شهادتين مى‏گفت. سپس رو به قبله شد، چشمانش را بست، دست‏ها و پاهايش را دراز كرد و گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه، وحده لا شريك له و أشهدُ أنّ محمّدا عبده و رسوله». سپس جان داد. وفاتش شب 21 رمضان، شب جمعه بود، به سال چهلم هجرى‏. ترجمه به نقل از سایت حاج میثم مطیعی منبع: بحار الأنوار: ج 42 ص 293290. ادامه در پیام بعد @rozehayemaktoub
ادامه پیام قبلی متن عربی: بحار الأنوار عن محمّد ابن الحنفيّة: لَمّا كانَت لَيلَةُ إحدى وعِشرينَ و أظلَمَ‏ اللَّيلُ‏ وهِيَ اللَّيلَةُ الثّانِيَةُ مِنَ الكائِنَةِ جَمَعَ أبي أولادَهُ و أهلَ بَيتِهِ ووَدَّعَهُم ... ثُمَّ عَرَضنا عَلَيهِ المَأكولَ وَالمَشروبَ فَأَبى أن يَشرَبَ فَنَظَرنا إلى شَفَتَيهِ وهُما يَختَلِجانِ بِذِكرِ اللّهِ تَعالى، وهُوَ يَمسَحُهُ بِيَدِهِ، قُلتُ: يا أبَتِ أراكَ تَمسَحُ جَبينَكَ فَقالَ: يا بُنَيَّ، إنّي سَمِعتُ جَدَّكَ‏ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: إنَّ المُؤمِنَ إذا نَزَلَ بِهِ المَوتُ ودَنَت وَفاتُهُ عَرِقَ جَبينُهُ وصارَ كَاللُّؤلُؤِ الرَّطبِ وسَكَنَ أنينُهُ، ثُمَّ قالَ: يا أبا عَبدِ اللّهِ ويا عَونُ، ثُمَّ نادى أولادَهُ كُلَّهُم واحِداً بَعدَ واحِدٍ، وجَعَلَ يُوَدِّعُهُم ويَقولُ: اللّهُ خَليفَتي عَلَيكُم، وهُم يَبكونَ، فَقالَ لَهُ الحَسَنُ عليه السلام: يا أبَه، ما دَعاكَ إلى هذا؟ فَقالَ لَهُ: يا بُنَيَّ إنّي رَأَيتُ جَدَّكَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَنامي قَبلَ هذِهِ الكائِنَةِ بِلَيلَةٍ، فَشَكَوتُ إلَيهِ ما أنَا فيهِ مِنَ التَّذَلُّلِ وَالأَذى مِن هذِهِ الامَّةِ، فَقالَ لي: ادعُ عَلَيهِم، فَقُلتُ: و أبدِلني بِهِم خَيراً مِنهُم، فَقالَ لي: قَدِ استَجابَ اللّهُ دُعاكَ، سَيَنقُلُكَ إلَينا بَعدَ ثَلاثٍ، وقَد مَضَتِ الثَّلاثُ، يا أبا مُحَمَّدٍ اوصيكَ ويا أبا عَبدِ اللّهِ خَيراً، فَأَنتُما مِنّي و أنَا مِنكُما ...ثُمَّ قالَ: يا أبا مُحَمَّدٍ ويا أبا عَبدِ اللّهِ كَأَنّي بِكُما مِن ههُنا، فَاصبِرا حَتّى يَحكُمَ اللّهُ وهُوَ خَيرُ الحاكِمينَ. ثُمَّ قالَ: يا أبا عَبدِ اللّهِ ؛ فَعَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ وَالصَّبرِ عَلى بَلائِهِ، ثُمَّ اغمِيَ عَلَيهِ ساعَةً، و أفاقَ وقالَ: صلى الله عليه و آله وعَمّي حَمزَةُ و أخي جَعفَرُ و أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وكُلُّهُم يَقولونَ: فَإِنّا إلَيكَ مُشتاقونَ، ثُمَ‏أدارَ عَينَيهِ في أهلِ بَيتِهِ كُلِّهِم و قالَ: سَدَّدَكُمُ اللّهُ جَميعاً حَفِظَكُمُ اللّهُ جَميعاً، خَليفَتي عَلَيكُمُ اللّهُ وكَفى بِاللّهِ خَليفَةً.ثُمَّ قالَ: وعَلَيكُمُ السَّلامُ يا رُسُلَ رَبّي.ثُمَّ قالَ: «لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ» «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ» وعَرِقَ جَبينُهُ وهُوَ يَذكُرُ اللّهَ كَثيراً، وما زالَ يَذكُرُ اللّهَ كَثيراً ويَتَشَهَّدُ الشَّهادَتَينِ.ثُمَّ استَقبَلَ القِبلَةَ وغَمَّضَ عَينَيهِ ومَدَّ رِجلَيهِ ويَدَيهِ وقالَ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، و أشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ، ثُمَّ قَضى نَحبَهُ عليه السلام.و كانَت وَفاتُهُ في لَيلَةِ إحدى وعِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ، وكانَت لَيلَةُ الجُمُعَةِ سَنَةَ أربَعينَ مِنَ الهِجرَةِ. @rozehayemaktoub
🔰اخبار رسول خدا به امیر المومنین در رویا به شهادت گریه امیر المومنین اشتیاق پیامبر به ملاقات حضرت نگرانی برای شیعیان جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة: أبو طاهر مقلد بن غالب با اسنادش گفت: علی بن ابی طالب علیه السلام در سجده بود و گریه می‌کرد تا اینکه ناله و صدای گریه اش بلند شد. ما گفتیم: ای امیرالمؤمنین گریه ات ما را بیمار و ناراحت و غمگین ساخت، ما هرگز از شما سراغ نداشتیم که این چنین گریه کنید. امام فرمود: من در سجده بودم و در آن نزد پروردگارم دعای خیر می‌کردم، آن گاه خواب چشمانم را ربود و خوابی دیدم که ترسناک و وحشت زده گشتم. دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاده و می‌گوید: ای علی غیبتت طولانی گشت، من دلم برای دیدنت تنگ شده است، پروردگارم به وعده ای که نسبت به تو به من داده بود عمل کرد. من گفتم: ای رسول خدا، خداوند چه چیز نسبت به من به شما وعده کرد؟ فرمود: او به من وعده کرد که جایگاه تو و همسر و دو پسر و خانواده تو در درجات والا در علیین خواهد بود. من گفتم: ای رسول خدا پدر و مادرم فدای شما باد پس شیعیان ما چه می‌شوند؟ فرمود: شیعیان ما با ما هستند، قصرها و منازل آن‌ها مقابل قصرها و منازل ماست. گفتم: ای رسول خدا شیعیان ما در دنیا چه بهره ای می‌برند؟ فرمود: امنیت و سلامتی. گفتم: موقع مرگ چطور؟ فرمود: او برای خود تصمیم می‌گیرد و به فرشته مرگ دستور اطاعتش را می‌دهد. گفتم: آیا حد مشخصی دارد؟ فرمود: مرگ عاشق ترین شیعیان ما مانند این است که یکی از شما در تابستان آب سردی می‌نوشد که دل‌ها با آن جلا می‌یابد، و مرگ بقیه آن‌ها مانند این است که یکی از شما در بستر خود غبطه بخورد مانند بیشترین زمانی که چشمش با مرگ روشن شود. به نقل از ترجمه بحار موجود در سایت قائمیه كنز : أبوطاهر المقلد بن غالب عن رجاله بإسناده المتصل إلى علي بن أبي طالب 7 : وهو ساجد يبكي حتى علا نحيبه وارتفع صوته بالبكاء ، فقلنا : يا أميرالمؤمنين لقد أمرضنا بكاؤك وأمضنا وشجانا [٤]. وما رأيناك قد فعلت مثل هذا الفعل قط ، فقال كنت ساجدا أدعو ربي بدعاء الخيرات في سجدتي ، فغلبني عيني فرأيت رؤيا هالتني وفظعتني ، رأيت رسول الله 9 قائما وهو يقول : يا أبا الحسن طالت غيبتك ، فقد اشتقت إلى رؤياك ، وقد أنجز لي ربي ما وعدني فيك ، فقلت : يا رسول الله وما الذي أنجز لك في؟ قال أنجز لي فيك وفي زوجتك وابنيك وذريتك في الدرجات العلى في عليين ، قلت بأبي أنت وامي يا رسول الله فشيعتنا ، قال : شيعتنا معنا ، وقصورهم بحذاء قصورنا ، ومنازلهم مقابل منازلنا ، قلت : يا رسول الله 9 فما لشيعتنا في الدنيا؟ قال : الامن والعافية ، قلت : فما لهم عند الموت؟ قال : يحكم الرجل في نفسه ويؤمر ملك الموت بطاعته ، قلت : فما لذلك حد يعرف؟ قال : بلى إن أشد شيعتنا لنا حبا يكون خروج نفسه كشراب أحدكم في يوم الصيف الماء البارد الذي ينتقع [١] به القلوب ، وإن سائرهم ليموت كما يغبط أحدكم على فراشه كأقر ما كانت عينه بموته [٢]. بحار ج۴۲ ص۱۹۴ @rozehayemaktoub
خبر دادن رسول خدا به امیرالمومنین درباره شهادت حضرت در جنگ خندق روي أنه جرح عمرو بن عبدود رأس علي 7 يوم الخندق فجاء إلى رسول الله 9 فشده ونفث فيه فبرأ ، وقال : أين أكون إذا خضبت هذه من هذه؟. [٣] [ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: عمروبن عبدود سر مبارک علی علیه السلام را در جنگ خندق شکافت و حضرت به خدمت پیامبر برگشت، ایشان به دست مبارک آن جراحت را بست و بر آن دمید و در همان لحظه بهبود یافت. پس فرمود: من کجا خواهم بود هنگامی که این ریش تو را به این خون سرت خضاب می‌کنند؟ -. ١٣ ـ د : في كتاب تذكرة الخواص ليوسف الجوزي قال أحمد في الفضائل : قال : قال رسول الله 9 : يا علي أتدري من أشقى الاولين والآخرين؟ قلت : الله ورسوله أعلم ، قال : من يخضب هذه من هذه ـ يعني لحيته من هامته ـ. [ترجمه]عدد: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی آیا می‌دانی شقی ترین گذشتگان و آیندگان کیست؟ گفتم: خداوند و رسولش آگاه ترند، فرمود: کسی که این را از این خضاب کند یعنی محاسنش را از خون سرش. بحار الانوار ج۴۲ ص۱۹۵ @rozehayemaktoub
وكان يفطر في هذه الشهر ليلة عند الحسن وليلة عند الحسين وليلة عند عبدالله بن جعفر زوج زينب بنته لاجلها ، لا يزيد على ثلاث لقم  بحار ج۴۲ ص۱۹۸ @rozehayemaktoub
حالات حضرت امیر در شب ضربت خوردن به نقل از حضرت ام کلثوم قسمت اول قالت ام كلثوم بنت أميرالمؤمنين صلوات الله عليه : لما كانت ليلة تسع عشرة من شهر رمضان قدمت إليه عند إفطاره طبقا فيه قرصان من خبز الشعير وقصعة فيها لبن وملح جريش [١] ، فلما فرغ من صلاته أقبل على فطوره ، فلما نظر إليه وتأمله حرك رأسه وبكى بكاءا شديدا عاليا ، وقال : يا بنية ما ظننت أن بنتا تسوء أباها كما قد أسأت أنت إلي ، قالت : وماذا يا أباه؟ قال : يا بنية أتقدمين إلى أبيك إدامين في فرد طبق واحد؟ أتريدين أن يطول وقوفي غدا بين يدي الله عزوجل يوم القيامة أنا اريد أن أتبع أخي وابن عمي رسول الله 9 ما قدم إليه إدامان في طبق واحد إلى أن قبضه الله ، يا بنية ما من رجل طاب مطعمه ومشربه وملبسه إلا طال وقوفه بين يدي الله عزوجل يوم القيامة ، يا بنية إن الدنيا في حلالها حساب وفي حرامها عقاب وقد أخبرني حبيبي رسول الله 9 أن جبرئيل 7 نزل إليه ومعه مفاتيح كنوز الارض وقال : يا محمد السلام يقرؤك السلام ويقول لك : إن شئت صيرت معك جبال تهامة ذهبا وفضة ، وخذ هذه مفاتيح كنوز الارض ولا ينقص ذلك من حظك يوم القيامة ، قال : يا جبرئيل وما يكون بعد ذلك؟ قال : الموت ، فقال : إذا لا حاجة لي في الدنيا ، دعني أجوع يوما وأشبع يوما ، فاليوم الذي أجوع فيه أتضرع إلى ربي وأسأله ، واليوم الذي أشبع فيه أشكر ربي وأحمده ، فقال له جبرئيل : وفقت لكل خير يا محمد. ثم قال 7 : يا بنية الدنيا دار غرور ودار هوان ، فمن قدم شيئا وجده ، يا بنية والله لا آكل شيئا حتى ترفعين أحد الادامين ، فلما رفعته تقدم إلى الطعام فأكل قرصا واحدا بالملح الجريش ، ثم حمد الله وأثنى عليه ثم قام إلى صلاته فصلى ولم يزل راكعا وساجدا ومبتهلا ومتضرعا إلى الله سبحانه ، ويكثر الدخول و الخروج وهو ينظر إلى السماء وهو قلق يتململ ، ثم قرأ سورة « يس » حتى ختمها ،ثم رقد هنيئة وانتبه مرعوبا ، وجعل يمسح وجهه بثوبه ، ونهض قائما على قدميه وهو يقول : « اللهم بارك لنا في لقائك » ويكثر من قول : « لا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم » ثم صلى حتى ذهب بعض الليل ، ثم جلس للتعقيب بحار ج۴۲ ص۲۷۶ ترجمه این نقل را در پیامهای بعدی ببینید @rozehayemaktoub
حالات حضرت امیر علیه السلام به نقل از حضرت ام کلثوم سلام الله علیها قسمت دوم [قالت ام کلثوم:] ثم نامت عيناه وهو جالس ، ثم انتبه من نومته مرعوبا. قالت ام كلثوم : كأني به وقد جمع أولاده وأهله وقال لهم : في هذا الشهر تفقدوني ، إني رأيت في هذه الليلة رؤيا هالتني واريد أن أقصها عليكم ، قالوا : وما هي؟ قال : إني رأيت الساعة رسول الله 9 في منامي وهو يقول لي : يا أبا الحسن إنك قادم إلينا عن قريب ، يجئ إليك أشقاها فيخضب شيبتك من دم رأسك ، وأنا والله مشتاق إليك ، وإنك عندنا في العشر الآخر من شهر رمضان ، فهلم إلينا فما عندنا خير لك وأبقى ، قال : فلما سمعوا كلامه ضجوا بالبكاء والنحيب وأبدوا العويل ، فأقسم عليهم بالسكوت فسكتوا ، ثم أقبل يوصيهم ويأمرهم بالخير وينهاهم عن الشر ، قالت ام كلثوم : ولم يزل تلك الليلة قائما وقاعدا وراكعا وساجدا ، ثم يخرج ساعة بعد ساعة يقلب طرفه في السماء وينظر في الكواكب وهو يقول : والله ما كذبت ولا كذبت ، وإنها الليلة التي وعدت بها ، ثم يعود إلى مصلاه ويقول : اللهم بارك لي في الموت ، ويكثر من قول : « إنا لله وإنا إليه راجعون » « ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم » ويصلي على النبي وآله ، ويستغفر الله كثيرا. قالت ام كلثوم : فلما رأيته في تلك الليلة قلقا متململا كثير الذكر والاستغفار أرقت معه ليلتي وقلت : يا أبتاه ما لي أراك هذه الليلة لا تذوق طعم الرقاد؟ قال : يا بنية إن أباك قتل الابطال وخاض الاهوال وما دخل الخوف له جوف [١] ، وما دخل في قلبي رعب أكثر مما دخل في هذه الليلة ، ثم قال : إنا لله وإنا إليه راجعون فقلت : يا أباه مالك تنعي نفسك منذ الليلة؟ قال : يا بنية قد قرب الاجل وانقطع الامل ، قالت ام كلثوم : فبكيت فقال لي : يا بنية لا تبكين فإني لم أقل ذلك إلابما عهد إلي النبي بحار الانوار ج۴۲ ص۲۷۶ ترجمه این قسمت را در پیامهای بعدی ببینید @rozehayemaktoub
حالات حضرت امیر علیه السلام به نقل حضرت ام کلثوم سلام الله علیها ترجمه قسمت اول 👆👆👆 ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: در شب نوزدهم ماه رمضان و موقع افطار نزد پدرم رفتم و دو قرص نان جو و کاسه بزرگ شیر و نمک نیم کوفته برای افطار برایشان بردم. هنگامی که امام نمازش را خواند برای افطار آمد پس در آن‌ها نگاه کرد و سرش را تکان داده و با صدای بلند گریه کرد و فرمود: دخترکم گمان نمی کردم که دختری آن چنان که تو به من بدی کردی به پدرش بدی کند.‌ ام کلثوم گفت: چرا پدر جان؟ گفت: دخترکم آیا برای پدرت دو خورشت را در یک طبق می‌آوری؟ آیا می‌خواهی که فردای قیامت وقوفم نزد خدای تبارک و تعالی طولانی شود. من می‌خواهم تا پیرو برادر و پسر عمویم رسول خدا صلی الله علیه و آله باشم که تا زمانی که خداوند جان مبارک ایشان را قبض کرد دو خورشت در یک طبق به ایشان داده نشد. دخترکم کسی نیست که خوراک و پوشاک و شراب او خوب باشد مگر اینکه وقوفش نزد خدای عزوجل در روز قیامت طولانی شود. دخترکم در حلال دنیا حساب و در حرامش مجازات و عقاب است، صاحبم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داده که جبرئیل علیه السلام در حالی که کلید گنج‌های زمین را در اختیار داشت به او نازل شد و فرمود: ای محمد خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: اگر بخواهی کوه‌های تهامه را برای تو تبدیل به طلا و نقره می‌کنم. این کلید گنج‌های زمین را بگیر که خداوند در روز قیامت به خاطر آن از بهره و نصیب تو نمی کاهد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل بعد از آن چه اتفاق می‌افتد؟ گفت: مرگ. حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: پس نیازی در دنیا به آن‌ها ندارم، مرا رها کن تا روزی گرسنه باشم و روزی سیر، پس در روزی که گرسنه هستم به درگاه پروردگارم تضرع کنم و از او درخواست کنم و روزی که در آن سیر هستم پروردگارم را شکر کرده و حمد و ستایش کنم. جبرئیل علیه السلام به او فرمود: ای محمد به تمامی خوبی‌ها توفیق داده شدی. پس علی علیه السلام فرمود: دخترکم دنیا خانه غرور و پستی است، پس هر کس چیزی را که از پیش فرستد آن را می‌یابد. دخترکم به خدا سوگند چیزی نمی خورم مگر اینکه یکی از آن دو خورشت را برداری. هنگامی که‌ام کلثوم این کار را کرد به طرف غذا رفت و قرصی نان را با نمک تناول کرد سپس خدا را حمد و ستایش کرد و به نماز ایستاد و همچنان که در رکوع و سجده بود به درگاه خدای سبحان تضرع و گریه می‌کرد. در آن شب ایشان بسیار به خانه ورود و خروج کرد و به آسمان نگاه می‌کرد در حالی که نگران بود و به خود می‌پیچید. سپس سوره «یس» را تا آخر تلاوت نمود و با آرامی خوابید و وحشت زده و ترسان بیدار شد و شروع به پاک کردن صورت با لباسش کرد. پس برخاست و فرمود: «خداوندا دیدارت را به ما عطا فرما» و مکرر می‌گفت: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» و نماز خواند تا قسمتی از شب سپری شد. آنگاه برای تعقیب نماز نشست و در حالی که نشسته بود چشمانش به خواب رفت بعد از مدتی هراسان از خواب بیدار شد.
🔰حالات حضرت در خانه ام کلثوم ترجمه قسمت دوم ام کلثوم گفت: گویی اکنون دارم او را می‌بینم که فرزندان و اهلش را جمع کرد و به آن‌ها فرمود: مرا در این ماه از دست می‌دهید، من امشب خوابی دیدم که مرا ترساند و می‌خواهم آن را برایتان تعریف کنم. گفتند: آن چیست؟ فرمود: من رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم که می‌فرمود: ای علی تو به زودی نزد ما می‌آیی، شقی ترین امت سراغ تو می‌آید و محاسنت را از خون سرت خضاب می‌کند، به خدا سوگند من مشتاق تو هستم و تو در دهه آخر ماه رمضان نزد ما می‌آیی. پس نزد ما بشتاب که آنچه نزد ماست برای تو بهتر و پایدارتر است. هنگامی که آن‌ها سخن حضرت را شنیدند با صدای بلند شروع به ناله و گریه کردند. علی علیه السلام آن را قسم داد تا سکوت کنند و آنان ساکت شدند. پس شروع به وصیت کرد و آن‌ها را به نیکی امر و از منکر نهی کرد.‌ام کلثوم گفت: ایشان در تمام شب بلند شده و می‌نشستند و در سجده و رکوع بودند و هر ساعت بیرون رفته و به آسمان و ستاره‌ها نگاه می‌کردند و می‌فرمودند: به خدا سوگند دروغ نگفتم و به من هم دروغ نگفته شد، این شبی است که در آن وعده داده شدم. سپس به نماز بر می‌گشت و می‌فرمود: خدایا مرگ را برایم مبارک گردان و بکرر می‌فرمود: «انّا لله و انّا الیه راجعون» «و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» و بر پیامبر و خاندان او درود می‌فرستاد و از خداوند بسیار طلب آمرزش می‌کرد. ام کلثوم گفت: وقتی آن شب دیدم که پدرم نگران است و در بستر می‌غلتد و بسیار ذکر و استغفار می‌کند همراه او بیدار ماندم و گفتم: پدر جان چه شده است که امشب طعم خواب را نمی چشی؟ فرمود: دخترم پدرت پهلوانان زیادی به قتل رساند و در معرکه‌های بسیاری وارد شد و هیچ وقت ترسی در دلش بیش از امشب وارد نشد. سپس فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون. من گفتم: پدر جان چه شده که از اول شب به خودتان خبر مرگ می‌دهید؟ فرمود: دخترکم اجل نزدیک و امید قطع شده است.‌ام کلثوم گفت: من گریه کردم و ایشان به من فرمودند: دخترکم گریه نکن، من آن را از خودم نمی گویم بلکه رسول خدا صلی الله علیه و آله به من اطلاع داد. پس ساعتی به خواب فرو رفتند و سپس بیدار شده و فرمودند: دخترکم نزدیک اذان مرا خبر کن. آنگاه به نماز و دعا و تضرع به درگاه خداوند سبحان پرداخت آنچنان که اول شب انجام می‌داد.‌ام کلثوم گفت: من منتظر وقت اذان بودم، هنگامی که موعد اذان فرا رسید، من با کاسه ای آب نزدشان رفتم و بیدارشان کردم. پس وضویی به کمال گرفت و بلند شده و لباسش را پوشید و در را باز کرد و وارد حیاط خانه شد. مرغابیانی در خانه بودند که به برادرم حسین علیه السلام هدیه شده بود. آنها دنبال او به راه افتاده و بال و پر زده و در مقابل او سرو صدا کردند در حالی که پیش از آن شب، سرو صدا نمی کردند. امام علیه السلام فرمود: لا اله الّا الله فریادهایی است که به دنبال آن نوحه خواهد بود و صبح فردا قضای الهی آشکار خواهد شد.
🔰گرفتن لباس حضرت به در و اعلام آمادگی برای شهادت [قالت ام کلثوم:] فلما وصل إلى الباب فعالجه ليفتحه فتعلق الباب بمئزره فانحل مئزره حتى سقط ، فأخذه وشده وهو يقول : اشدد حيازيمك للموت فإن الموت لا قيكا ولا تجزع من الموت إذا حل بناديكا ولا تغتر بالدهر وإن كان يواتيكا كما أضحكك الدهر كذاك الدهر يبكيكا ثم قال : اللهم بارك لنا في الموت ، اللهم بارك لي في لقائك ، قالت ام كلثوم : وكنت أمشي خلفه ، فلما سمعته يقول ذلك قلت : واغوثاه يا أبتاه أراك تنعي نفسك منذ الليلة ، قال : يا بنية ما هو بنعاء ولكنها دلالات وعلامات للموت تتبع بعضها بعضا فأمسكي عن الجواب ، ثم فتح الباب وخرج. بحار ج۴۲ ص۲۷۸ @rozehayemaktoub
🔰ندای جبرئیل و حالات مردم و فرزندان امیرالمومنین در هنگام ضربت خوردن حضرت هنگامی که مردم صدای ناله و ضجه شنیدند هر که در مسجد بود به سوی امام علیه السلام شتافت. آن‌ها دور می‌زدند و از شدت صدمه و ترس نمی دانستند که کجا بروند. آن گاه امیرالمؤمنین علیه السلام را احاطه کردند و خون بر صورت و محاسن مبارکش می‌ریخت و از خون خضاب گشته بود. امام علیه السلام فرمود: این همان است که خدا و رسولش وعده داد و خداوند و رسولش راست گفت. راوی گفت: پس درهای مسجد تکان خورد و فرشتگان در آسمان ندای دعا سر دادند و طوفان سیاه و تندی شروع به وزیدن کرد و جبرئیل علیه السلام بین آسمان و زمین با صدایی که هر انسان بیداری می‌شنید ندا برآورد «به خدا سوگند پایه‌های هدایت و ستارگان آسمان و پرچم‌های تقوا ویران و نابود گشت و ریسمان محکم پاره شد. پسر عموی محمد مصطفی، جانشین و وصی مجتبی، علی مرتضی، سید اوصیا کشته شد. او را شقی ترین شقی‌ها کشت» هنگامی که‌ام کلثوم شنید که جبرئیل علیه السلام خبر مرگ می‌دهد بر صورت و گونه هایش سیلی زده و گریبان درید و فریاد زد: وا پدر جان، وا علیاه، وا محمداه، وا سیداه، آنگاه نزد دو برادرش حسن و حسین علیهما السلام آمده و آن‌ها را بیدار کرد و به آن دو گفت: پدرتان کشته شده است. آن دو بلند شدند و گریه کردند، حسن علیه السلام به‌ام کلثوم فرمود: خواهرم گریه نکن تا از صحت خبر آگاه شویم تا دشمنان سرزنش نکنند. پس بیرون رفتند و دیدند که مردم نوحه سر می‌دهند و می‌گویند: وا اماما وای امیرالمؤمنین، به خدا سوگند امامی عابد و مجاهد کشته شد که برای بت‌ها سجده نکرده است او شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، هنگامی که حسن و حسین علیهما السلام فریادهای مردم را شنیدند صدا زدند: وای پدر جان وای علی جان ای کاش مرگ به زندگی ما پایان دهد. @rozehayemaktoub
متن حدیث بالا👆👆👆 قال الراوي : فلما سمع الناس الضجة ثار إليه من كان في المسجد ، وصاروا يدورون ولا يدرون أين يذهبون من شدة الصدمة والدهشة ، ثم أحاطوا بأميرالمؤمنين 7 وهو يشد رأسه بمئزره ، والدم يجري على وجهه ولحيته ، وقد خضبت بدمائه وهو يقول : هذا ما وعدالله ورسوله وصدق الله ورسوله. قال الراوي : فاصطفقت أبواب الجامع ، وضجت الملائكة في السماء بالدعاء ، وهبت ريح عاصف سوداء مظلمة ، ونادى جبرئيل 7 بين السماء والارض بصوت يسمعه كل مستيقظ : « تهدمت والله أركان الهدى ، وانطمست والله نجوم السماء و أعلام التقى ، وانفصمت والله العروة والوثقى ، قتل ابن عم محمد المصطفى ، قتل الوصي المجتبى ، قتل علي المرتضى ، قتل والله سيد الاوصياء ، قتله أشقى الاشقياء » قال : فلما سمعت ام كلثوم نعي جبرئيل فلطمت على وجهها وخدها وشقت جيبها و صاحت : وا أبتاه وا علياه وامحمداه واسيداه ، ثم أقبلت إلى أخويها الحسن والحسين فأيقظتهما وقالت لهما : لقد قتل أبوكما : فقاما يبكيان ، فقال لها الحسن 7 : يا أختاه كفي عن البكاء حتى نعرف صحة الخبر كيلا تشمت الاعداء فخرجا فإذا الناس ينوحون وينادون : وا إماماه وا أميرالمؤمنيناه ، قتل والله إمام عابد مجاهدلم يسجد لصنم،كان أشبه الناس برسول الله 9 فلما سمع الحسن والحسين 8 صرخات الناس ناديا : وا أبتاه واعلياه ليت الموت أعدمنا الحياة بحارالانوار جلد ۴۲ ص۲۸۲ @rozehayemaktoub
🔰مرثیه امام مجتبی برای پدر: وای کمرم شکست! وتقدم الحسن  فصلى بالناس وأميرالمؤمنين  يصلي إيماءا من جلوس ، وهو يمسح الدم عن وجهه وكريمه الشريف ، يميل تارة ويسكن اخرى ، و الحسن  ينادي : وا انقطاع ظهراه يعز والله علي أن أراك هكذا ، ففتح عينه و قال : يا بني لاجزع على أبيك بعداليوم ، هذا جدك محمد المصطفى وجدتك خديجة الكبرى وامك فاطمة الزهراء والحور العين محدقون منتظرون قدوم أبيك ، فطب نفسا وقرعينا وكف عن البكاء ، فإن الملائكة قد ارتفعت أصواتهم إلى السماء. ترجمه: پس حسن علیه السلام جلو آمد و با مردم نماز خواند و امیرالمؤمنین علیه السلام با حالت نشسته و با اشاره نماز می‌خواند و خون از صورت مبارکش پاک می‌کرد و لحظه ای می‌افتاد و لحظه ای آرام می‌گرفت. حسن علیه السلام فریاد زد: به خدا سوگند بر من سخت است که شما را این چنین ببینم. امام علیه السلام چشمانش را باز کرده و فرمود: بعد از این هراسی بر پدرت نیست، این جدّت محمد مصطفی و مادربزرگت خدیجه کبری و مادرت فاطمه زهرا و حوریان بهشتی هستند که گرد آمده اند و منتظر رفتن پدرت هستند، پس دل شاد و شادمان باش و گریه نکن، به راستی صدای فرشتگان در آسمان بلند شده است. بحارالانوار جلد ۴۳ ص۲۸۳ @rozehayemaktoub
🔰مکالمه حضرت با امام مجتبی و حالات ایشان و یادآوری مظلومیت حسنین در آینده مردم وارد مسجد شده و دیدند که حسن علیه السلام سر مبارک پدرش را بر دامنش گرفته است آن حضرت علیه السلام خون پدر را پاک کرده و جای ضربه را بست و بعد از بستن، باز هم خون از آن بیرون می‌زد و صورتشان سفید آمیخته با زردی گشت در حالی که با گوشه چشم به آسمان خیره می‌شد و زبانش تسبیح و ذکر وحدانیت خدا را می‌گفت. حضرت علیه السلام می‌فرمود: «ای پروردگار بلند مرتبه و بزرگ از تو مسألت دارم» پس حسن علیه السلام سرش مبارکشان را در دامن گرفت و دید که امام بیهوش شده است. در این هنگام به شدت گریه کرد و شروع به بوسیدن صورت و بین چشمان و جای سجده پدر کرد و از قطرات اشک هایش به صورت امیرالمؤمنین علیه السلام چکید. علی علیه السلام چشمانش را باز کرده و حسن علیه السلام را گریان دید و فرمود: پسرکم این گریه برای چیست؟ فرزندم از امروز ترسی بر پدرت نیست، این جدّت محمد مصطفی و خدیجه و فاطمه و حورالعین هستند که گرد آمده اند و منتظر آمدن پدرت هستند، پس خوشحال و شادمان باش و گریه نکن اکنون صدای فرشتگان در آسمان بلند شده است. پسرکم آیا برای پدرت گریه می‌کنی در حالی که در آینده مسموم و مظلومانه کشته می‌شوی؟ و برادرت نیز با شمشیر این چنین کشته می‌شود و شما دو نفر به جد و پدر و مادرتان خواهید پیوست. فدخل الناس الجامع فوجدوا الحسن ورأس أبيه في حجره ، وقد غسل الدم عنه وشد الضربة وهي بعدها تشخب دما ، ووجهه قد زاد بياضا بصفرة ، وهو يرمق السماء بطرفه و لسانه يسبح الله ويوحده ، وهو يقول : « أسألك يا رب الرفيع الاعلى » فأخذ الحسن  رأسه في حجره فوجده مغشيا عليه ، فعندها بكى بكاء شديدا وجعل يقبل وجه أبيه وما بين عينيه وموضع سجوده ، فسقط من دموعه قطرات على وجه أميرالمؤمنين  ، ففتح عينيه فرآه باكيا ، فقال له : يا بني ياحسن ما هذا البكاء؟ يا بني لاروع على أبيك بعد اليوم ، هذا جدك محمد المصطفى وخديجة وفاطمة والحور العين محدقون منتظرون قدوم أبيك ، فطب نفسا وقر عينا ، واكفف عن البكاء فإن الملائكة قد ارتفعت أصواتهم إلى السماء ، يا بني أتجزع على أبيك وغدا تقتل بعدي مسموما مظلوما؟ ويقتل أخوك بالسيف هكذا ، وتلحقان بجد كما وأبيكما و امكما بحارالانوار جلد ۴۲ ص۲۸۳ @rozehayemaktoub
🔰سفارشی دیگر برای قاتل اسیر پس به فرزندش حسن علیه السلام رو کرد و فرمود: فرزندم اسیرت را ببر و با او مهربانی کرده و به او احسان کن، آیا نمی بینی که وحشت زده است و قلبش از ترس و وحشت می‌لرزد. حسن علیه السلام به ایشان فرمود: پدر جان این لعین ستمکار شما را ضربت زد و ما را داغ دار شما ساخت آن گاه می‌گویید که با او مهربانی کنیم؟! علی علیه السلام فرمود: با ظلم در حق ما اهل بیت جز به بخشش و گذشت ما افزون نمی شود و رحمت و مهربانی از عادات ماست نه او، پسرکم به حقی که نسبت به تو دارم قسمت می‌دهم که هر غذا و شرابی که می‌خوری و می‌نوشی به او نیز بده و دست و پاهای او را با غل و زنجیر نبند و اگر من از دنیا رفتم او را به این ترتیب قصاص کن که فقط یک ضربت به او بزن  ثم التفت  إلى ولده الحسن  وقال له : ارفق يا ولدي بأسيرك وارحمه ، وأحسن إليه وأشفق عليه ، ألا ترى إلى عينيه قد طارتا في ام رأسه ، وقلبه يرجف خوفا ورعبا وفزعا ، فقال له الحسن  : يا أباه قد قتلك هذا اللعين الفاجر وأفجعنا فيك وأنت تأمرنا بالرفق به؟! فقال له : نعم يا بني نحن أهل بيت لا نزداد على الذنب إلينا إلا كرما وعفوا ، والرحمة والشفقة من شيمتنا لا من شيمته ، بحقي عليك فأطعمه يا بني مما تأكله ، واسقه مما تشرب ، ولا تقيد له قدما ، ولا تغل له يدا ، فإن أنامت فاقتص منه بأن تقتله وتضربه ضربة واحدة @rozehayemaktoub
🔰درد دل امام حسین و زینبین با پدر و بیهوشی های مکرر حضرت پس حسین علیه السلام در حالی که گریه می‌کرد به ایشان نگاه کرد و فرمود: پدر جان ما بعد از تو چه کسی را داریم؟ هیچ روزی جز روز رسول خدا صلی الله علیه و آله مانند روز تو نیست. به خاطر تو گریه کردن را یاد گرفتم. والله بر من سخت است که شما را این چنین ببینم. علی علیه السلام او را صدا زده و فرمود: ای حسین، ای اباعبدالله نزدیک من بیا. حسین علیه السلام نزدیک او شد در حالی که پلک هایش از گریه زخم شده بود. امام علیه السلام اشک از صورت او پاک کرده و دستش را روی قلبش گذاشت و فرمود: فرزندم خداوند تو را صبر دهد و برای تو و برادرانت جزای بزرگ عطا فرماید. بی تابی ات را فرونشان و گریه را بس کن، خداوند به تو برای مصیبت بزرگت اجر دهد. آنگاه حضرت علیه السلام را وارد اتاقش کردند و ایشان در محرابشان نشستند. راوی گفت: زینب و‌ام کلثوم سلام الله علیهما بر سر بالین حضرت علیه السلام آمدند و ناله سر دادند و گفتند: پدر جان چه کسی کودکان را سرپرستی کند تا بزرگ شوند؟ و چه کسی سرپرستی بزرگ ترها در بین مردم بر عهده گیرد؟ پدر جان اندوهمان بر تو بزرگ و اشک هایمان قطع نمی شود، آن گاه مردم از پشت اتاق صدای گریه و ناله سر دادند و در آن هنگام اشک از چشمان امیر مؤمنین علیه السلام جاری شد و نگاهش را برگرداند و به اهل بیت و فرزندانش نگاه کرد سپس حسن و حسین علیهما السلام را صدا زد و شروع به آغوش گرفتن و بوسیدن آن دو کرد و مدت طولانی بیهوش شد و به هوش آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همین احوال را داشت ایشان نیز لحظه ای بیهوش می‌شدند و لحظه ای به هوش می‌آمدند چون مسموم گشته بودند. ثم التفت إليه الحسین وهو يبكي. فقال له:يا أبتاه من لنا بعدك؟لا كيومك إلا يوم رسول الله من أجلك تعلمت البكاء ، يعز والله علي أن أراك هكذا ، فناداه فقال : يا حسين يا أبا عبدالله ادن مني ، فدنا منه وقد قرحت أجفان عينيه من البكاء ، فمسح الدموع من عينيه ووضع يده على قلبه وقال له : يا بني ربط الله قلبك بالصبر ، وأجزل لك ولاخوتك عظيم الاجر ، فسكن روعتك واهدأ من بكائك ، فإن الله قد آجرك على عظيم مصابك ، ثم ادخل إلى حجرته وجلس في محرابه. قال الراوي : واقبلت زينب وام كلثوم حتى جلستا معه على فراشه ، وأقبلتا تند بانه وتقولان : يا أبتاه من للصغير حتى يكبر؟ ومن للكبير بين الملا؟ يا أبتاه حزننا عليك طويل ، وعبرتنا لا ترقأ [١] ، قال : فضج الناس من وراء الحجرة بالبكاء والنحيب ، وفاضت دموع أميرالمؤمنين 7 عند ذلك ، وجعل يقلب طرفه وينظر إلى أهل بيته وأولاده ، ثم دعا الحسن و الحسين وجعل يحضنهما و يقبلهما ، ثم اغمي عليه ساعة طويلة وأفاق ، وكذلك كان رسول الله يغمى عليه ساعة طويلة ويفيق اخرى ، لانه كان مسموما. @rozehayemaktoub
┈┅❁ـ﷽ـ❁┅┈ علی بن عبدالواحد نهدی در کتاب «عمل شهر رمضان» نقل کرد که اسحاق بن عمار می‌گوید: عده ای از امام صادق علیه السلام پرسیدند: آیا روزی‌ها در شب نیمه ماه شعبان تقسیم می‌گردند؟ آن حضرت فرمودند: به خدا سوگند، خیر. این مطلب در شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان واقع می‌شود؛ به این صورت که در شب نوزدهم دو گروه با هم برخورد می‌کنند، و در شب بیست و یکم تمام امور استوار از هم جدا می‌شوند، و در شب بیست و سوم هر چه را که خداوند جلّ جلاله بخواهد، به صورت سرنوشت حتمی مشخص و امضا می‌کند؛ و این شب، شب قدر است که خداوند درباره آن می‌فرماید: {بهتر از هزار ماه است. } عرض کردم: معنای این که فرمودید: دو گروه با هم برخورد می‌کنند، چیست؟ فرمودند: یعنی خداوند در آن شب، امور مختلف، اعم از تقدیم و تاخیر و اراده و سرنوشت حتمی را گرد می‌آورد. عرض کردم: معنای امضا در شب بیست و سوم چیست؟ فرمودند: در شب بیست و یکم امور از هم جدا می‌شوند و امکان بدا (و تغییر) در آن راه دارد، ولی در شب بیست و سوم امضا می‌گردد و حتمی می‌شود و امکان بدا (و تغییر) در آن راه ندارد. عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَ نَاسٌ یَسْأَلُونَهُ یَقُولُونَ إِنَّ الْأَرْزَاقَ تُقْسَمُ لَیْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، فَقَالَ (علیه‌السّلام): لَا وَ اللَّهِ مَا ذَلِکَ إِلَّا فِی لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ، فَإِنَّ فِی لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ یَلْتَقِی الْجَمْعَانِ وَ فِی لَیْلَةِ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ وَ فِی لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ یَمْضِی مَا أَرَادَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ ذَلِکَ وَ هِیَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ قُلْتُ: مَا مَعْنَی قَوْلِهِ یَلْتَقِی الْجَمْعَانِ؟ قَالَ: یَجْمَعُ اللَّهُ فِیهَا مَا أَرَادَ اللَّهُ مِنْ تَقْدِیمِهِ وَ تَأْخِیرِهِ وَ إِرَادَتِهِ وَ قَضَائِهِ قُلْتُ: وَ مَا مَعْنَی یَمْضِیهِ فِی لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ؟ قَالَ: إِنَّهُ یُفْرَقُ فِی لَیْلَةِ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ، وَ یَکُونُ لَهُ فِیهِ الْبَدَاءُ، فَإِذَا کَانَتْ لَیْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ أَمْضَاهُ، فَیَکُونُ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا یَبْدُو لَهُ فِیهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی. [📚 بحارالأنوار، ج۹۵، ص۱۴۴ https://lib.eshia.ir/71860/95/144 و فی الکافي، ج۴، ص۱۵۸ https://lib.eshia.ir/11005/4/158 و غیرهما من الجوامع الروائية و التفسیریة]
┈┅❁ـ﷽ـ❁┅┈ 💠 عملی کوتاه و پُر اثر در شب قدر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است: هرکس در شب قدر دو رکعت نماز بخواند: در هر رکعت سوره فاتحه الکتاب را یک بار، و سوره «قُل هُوَ اللَّهُ أَحَد» را هفت بار، و وقتی نماز را به پایان برد، هفتاد بار استغفار کند، از جای خود بر نمی خیزد مگر این که خداوند او و پدر و مادرش را می‌آمرزد، و فرشتگانی را می‌گمارد تا سال آینده برای او اعمال نیک بنویسند، و نیز فرشتگانی را به سوی بهشت‌ها گسیل می‌دارد تا برای او درخت بکارند و قصر بسازند و جوی‌ها جاری کنند، 👌 و پیش از آن که از دنیا برود، این‌ها را می‌بیند. 🔻عن النبيّ صلّى اللَّه عليه و آله أنّه قال: من صلّى ركعتين في ليلة القدر، يقرأ في كلّ ركعة فاتحة الكتاب مرّة، و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» سبع مرّات، فإذا فرغ يستغفر سبعين مرّة، لا يقوم‌ من مقامه حتّى يغفر اللَّه له و لأبويه، و بعث‌ اللَّه ملائكة يكتبون له الحسنات إِلى سنة أخرى، و بعث‌ اللَّه ملائكة إِلى الجنان يغرسون له الأشجار، و يبنون له القصور، و يجرون له الأنهار، و لا يخرج‌ من الدّنيا حتّى يرى ذلك كلّه‌. [📚 الإقبال بالأعمال الحسنة(ابن‌طاووس)، ج۱، ص۳۴۴ https://lib.eshia.ir/71423/1/344 و عنه فی البحار و الوسائل و المستدرک و في مفاتیح‌الجنان و ...]
🔰سفارش به رسیدگی به قاتل اسیر هنگامی که حضرت علیه السلام به هوش آمد حسن علیه السلام کاسه شیری به ایشان داد. امام علیه السلام مقداری از آن را نوشید و از باقی آن صرف نظر کرد و فرمود: بقیه را به اسیرتان بدهید، و به حسن علیه السلام فرمود: پسرکم به حقی که نسبت به تو دارم قَسَمت می‌دهم که طعام و شراب او را نیکو گردانید و تا موقع مرگم با او مهربانی کنید و از آن چه می‌خوری و می‌نوشی به او بده تا بخشنده تر از او باشی. آنگاه شیر را به او دادند و از محبتی که امیر مؤمنین علیه السلام در حقش انجام داده بود آگاهش ساختند. ملعون آن را گرفت و نوشید. فلما أفاق ناوله الحسن  قعبا من لبن ، فشرب منه قليلا ثم نحاه عن فيه وقال : احملوه إلى أسيركم ، ثم قال للحسن  : بحقي عليك يا بني إلا ما طيبتم مطعمه ومشربه ، وارفقوا به إلى حين موتي ، وتطعمه مماتأكل وتسقيه مما تشرب حتى تكون أكرم منه ، فعند ذلك حملوا إليه اللبن وأخبروه بما قال أميرالمؤمنين  في حقه ، فأخذ اللعين وشربه. @rozehayemaktoub
🔰مکالمه ابن ملجم لعین با ام‌کلثوم درباره مسموم بودن شمشیر ،‌ام کلثوم سلام الله علیها درحالی که می‌گریست و به او گفت: وای بر تو، پدرم مشکلی ندارد امّا خداوند تو را در دنیا و آخرت رسوا می‌گرداند و سرنوشت تو در آتش هست و در آن جاویدان خواهی بود، ابن ملجم لعنه الله گفت: اگر می‌خواهی گریه کنی زیاد گریه کن؛ به خدا سوگند من این شمشیرم را هزار دینار خریدم و هزار دینار هم داده‌ام تا آن را مسموم کرده اند، اگر این ضربه‌ام را به تمامی کوفیان می‌زدم هیچ یک از آن‌ها جان سالم به در نمی بردند. قال : ولما حمل أميرالمؤمنين إلى منزله جاؤا باللعين مكتوفا إلى بيت من بيوت القصر فحبسوه فيه ، فقالت له ام كلثوم وهي تبكي : يا ويلك أما أبي فإنه لا بأس عليه ، وإن الله مخزيك في الدنيا والآخرة ، وإن مصيرك إلى النار خالدا فيها ، فقال لها ابن ملجم لعنه الله : ابكي إن كنت باكية فوالله لقد اشتريت سيفي هذا بألف وسممته بألف ، ولو كانت ضربتي هذه لجميع أهل الكوفة مانجا منهم أحد. @rozehayemaktoub
🔰سفارش درباره فرزندان فاطمه به دیگر فرزندان ثم التفت إلى أولاده الذين من غير فاطمة وأوصاهم أن لا يخالفوا أولاد فاطمة يعني الحسن والحسين آنگاه به فرزندان دیگر که از غیر فاطمه بودند رو کرد، ایشان را وصیت کرد که با اولاد فاطمه سلام الله علیها یعنی حسن و حسین مخالفت نکنند. @rozehayemaktoub
🔰تاثیر سم بر پاهای مبارک حضرت عن محمد ابن الحنفیة ثم تزايد ولوج السم في جسده الشريف ، حتى نظرنا إلى قدميه وقد احمرتا جميعا ، فكبر ذلك علينا وأيسنا منه ، ثم أصبح ثقيلا  از محمد ابن حنفیه نقل شده است: سپس اثرات سم در بدن مبارکش نفوذ کرد و وقتی ما به پاهایشان نگاه کردیم که قرمز شده است برما گران آمد و از بهبودیشان مأیوس شدیم و او سنگین شد. @rozehayemaktoub
🔰سند جمله فزت و رب الکعبه قوله‌ لما ضربه ابن ملجم: فزت بربّ الكعبة رواه جماعة من أعلام القوم: منهم العلامة ابن الأثير الجزري في «اسد الغابة» (ج 4 ص 38 ط مصر سنة 1285) قال: أنبأنا عمر بن محمّد بن طبرزد، أنبأنا أبو القاسم بن السمرقنديّ، أنبأنا أبو بكر ابن الطبريّ، أنبأنا أبو الحسين بن بشران، أنبأنا أبو عليّ بن صفوان، حدّثنا ابن أبي الدّنيا، حدّثني هارون بن أبي يحيى، عن شيخ من قريش‌ أن عليّا لما ضربه ابن ملجم قال: فزت و ربّ الكعبة. و منهم المؤرخ الشهير ابن قتيبة الدينوري في «الامامة و السياسة» (ج 1 ص 160 ط مصطفى البابى الحلبي بمصر) قال: و ضربه على قرنه بالسّيف فقال عليّ: فزت بربّ الكعبة. و منهم العلامة القندوزى في «ينابيع المودة» (ص 164 و 372 ط اسلامبول) قال: و لمّا ضرب رأسه الشريف بالسّيف قال: فزت و ربّ الكعبة. و منهم العلامة الشيخ عبيد اللّه الحنفي الامرتسرى في «أرجح المطالب» (ص 651 ط لاهور) عن هارون بن يحيى قال: إنّ عليّا لمّا ضربه ابن ملجم قال: فزت بربّ الكعبة (أخرجه ابن الأثير في كامل التواريخ). إحقاق الحق و إزهاق الباطل نویسنده : التستري، القاضي نور الله جلد : 8 صفحه : 795 @rozehayemaktoub