eitaa logo
متن روضه اهل بیت (آرشیو کانال روضه های مکتوب)
3.8هزار دنبال‌کننده
25 عکس
16 ویدیو
73 فایل
این کانال پشتیبان کانال روضه های مکتوبه اینجا متون گذاشته میشه راه ارتباط: @Yazahra1357 لینک کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub لینک منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مجلس ابن زیاد 🔴 53. چوب زدن به صورت امام حسین علیه السلام 🔴 54. جمله ابن زیاد: هرگز صورتی به این زیبایی ندیده ام! 🔴 55. جمله انس بن مالک: چهره حسین مانند صورت رسول خدا است! انس بن مالک می گوید: هنگامی که راس حسین علیه السلام را نزد ابن زیاد آوردند در مقابل او در تشتی گذارده شد پس شروع کرد با قضیب خود به چهره امام می زد و می گفت هرگز چهره ای به این زیبایی ندیده ام! انس می گوید گفتم او شبیه پیامبر بود! أنساب الأشراف عن أنس بن مالك : لَمّا جي‌ءَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام إلَى ابنِ زِيادٍ ، وُضِعَ بَينَ يَدَيهِ في طَستٍ ، فَجَعَلَ يَنكُتُ في وَجَنَتِهِ بِقَضيبٍ ، ويَقولُ : ما رَأَيتُ مِثلَ حُسنِ هذَا الوَجهِ قَطُّ . فَقُلتُ : إنَّهُ كانَ يُشبِهُ النَّبِيَّ صلى اللَّه عليه وآله 🔴 56. چوب زدن به لب های امام 🔴 57. جمله زید ابن ارقم: هیچ دندانی به زیبایی دندان حسین ندیدم که گویا مروارید بود. 🔴 58. اعتراض زید بن ارقم به ابن زیاد: دیدم رسول خدا این لبها را می مکید و می گفت خدایا من او را دوست دارم پس تو نیز او را دوست بدار! 🔴 نقل دیگر از اعتراض زید ابن ارقم به ابن زیاد: دیدم رسول خدا لبهای خود را بر این لبان قرار داده بود. 🔴 نقل دیگر از اعتراض زید به ابن زیاد: قسم به خدایی که خدایی جز او نیست دیدم دو لب رسول خدا را که بر این لبها بود و بر آن بوسه می زد نکات بالا از مجموع نقل های ذیل قابل استفاده است: ذهبی در سیر اعلام النبلا از زید ابن ارقم نقل می کند که ابن زیاد قضیبی را برداشت و شروع کرد با چوب لبهای مقدس را برمی داشت به نحوی که دندان های مقدس امام آشکار می شد که من دندانی به زیبایی دندان حسین ندیدم دندانهای او مانند مروارید بود! پس نتوانستم از بلند شدن صدای گریه خود جلوگیری کنم. ابن زیاد گفت ای پیرمرد چرا گریه می کنی! گفتم: آنچه مرا به گریه انداخته است آن حالتی از رسول خدا است که دیدم جایگاه این چوب را می مکید و می بوسید و می گفت خدایا من او ار دوست دارم پس تو نیز او را دوست بدار! متن روایت: «أخرجه العلّامة الذهبي عن زيد بن أرقم في «سير أعلام النبلاء» ج 3/ 315، قال: و يروى عن أبي داود السبيعي، عن زيد بن أرقم قال: كنت عند عبيد اللّه فاتي برأس الحسين عليه السلام فأخذ قضيبا فجعل يفترّ به‏ عن‏ شفتيه‏، فلم أر ثغرا كان أحسن منه كأنّه الدرّ فلم أملك أن رفعت صوتي بالبكاء، فقال: ما يبكيك أيّها الشيخ قلت: يبكيني ما رأيت من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، رأيته يمصّ موضع هذا القضيب، و يلثمه و يقول: «اللّهمّ إنّي أحبّه فأحبّه». 🔴 59. چوب زدن به بینی و دو چشم امام و فرو بردن چوب به لب و دهان مقدس حضرت سعد بن معاذ و عمرو بن سهل می‌گویند: ما نزد ابن زیاد رفتیم و دیدیم که با چوبدستی خود به بینی و چشمان و دهان مبارک امام حسین علیه السّلام می‌زند! زید بن ارقم به ابن زیاد گفت: چوب خود را بردار! زیرا من دیدم پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله لب‌های خود را در این موضعی که تو چوب می‌زنی می‌گذاشت. سپس به شدت گریان شد! ابن زیاد به زید بن ارقم گفت: خدا چشمان تو را گریان کند، ای دشمن خدا! اگر تو پیرمردی نبودی که خرف شده ای و عقل خود را از دست داده ای گردن تو را می‌زدم! زید بن ارقم گفت: من یک موضوعی را برای تو می‌گویم که برای تو از این که گفتم ناگوارتر باشد. من پیغمبر اسلام را دیدم که امام حسن را روی زانوی راست و امام حسین را روی زانوی چپ خود جای داده بود، دست مبارک خود را روی سر هر یک از ایشان می‌نهاد و می‌فرمود: پروردگارا! من این دو کودک را با نیکوکار از مؤمنان (یعنی علی علیهم السّلام) به تو می‌سپارم. اکنون بنگر تو با امانت پیغمبر اعظم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چه می‌کنی! وَ عَنْ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ وَ عُمَرَ بْنِ سَهْلٍ‏ أَنَّهُمَا حَضَرَا عُبَيْدَ اللَّهِ يَضْرِبُ‏ بِقَضِيبِهِ‏ أَنْفَ الْحُسَيْنِ وَ عَيْنَيْهِ وَ يَطْعَنُ فِي فَمِهِ فَقَالَ لَهُ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ ارْفَعْ قَضِيبَكَ إِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَاضِعاً شَفَتَيْهِ عَلَى مَوْضِعِ قَضِيبِكَ ثُمَّ انْتَحَبَ بَاكِياً فَقَالَ لَهُ أَبْكَى اللَّهُ عَيْنَيْكَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ لَوْ لَا أَنَّكَ شَيْخٌ قَدْ خَرِفْتَ وَ ذَهَبَ عَقْلُكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَكَ فَقَالَ زَيْدٌ لَأُحَدِّثَنَّكَ حَدِيثاً هُوَ أَغْلَظُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص أَقْعَدَ حَسَناً عَلَى فَخِذِهِ الْيُمْنَى وَ حُسَيْناً عَلَى فَخِذِهِ الْيُسْرَى فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى يَافُوخِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا وَ قَالَ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ‏ إِيَّاهُمَا وَ صَالِحَ الْمُؤْمِنِينَ فَكَيْفَ كَانَتْ وَدِيعَتُكَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مجلس ابن زیاد: 🔴 60. ابن زیاد از چوب زدن به لبهای امام دست بر نمی داشت و این موجب اعتراض زید ابن ارقم شد. هنگامی که زید دید ابن زیاد دست از چوب زدن به لبهای امام با قضیب بر نمی دارد گفت قضیب خود را از روی این دو دندان بردار پس قسم به خدایی که خدایی جز او نیست دیدم دو لب رسول خدا بر این دو لب بود و آن دو را می بوسید پس زید شروع به گریستن شدید کرد. فلما رآه زيد بن ارقم‏ لا ينجم‏ عن نكته بالقضيب، قال له: اعل بهذا القضيب عن هاتين الثنيّتين، فو الذي لا إله غيره لقد رأيت شفتي رسول اللّه صلّى اللّه عليه [و آله‏] و سلّم على هاتين الشفتين يقبّلهما! ثم انفضخ الشيخ يبكي! 🔴 61. پا زدن ابن زیاد (علیه أشد لعائن الله) به رأس مقدس! سبط ابن جوزی نقل می کند هنگامی که رأس مقدس در برابر ابن زیاد قرار گرفت، کاهن دربار او به وی گفت: بلند شو و روی دهان دشمن خویش پا بگذار! پس بلند شد و چنین کرد سپس به زید ابم ارقم گفت نظر تو چیست؟ زید گفت به خدا دیدم رسول خا دهان خود را بر جایی گذاشته بود که تو اکنون پای خود را گذاشته ای! تذکرة الخواصّ: قالَ هِشامُ بنُ مُحَمَّدٍ: لَمّا وُضِعَ الرَّأسُ بَینَ یَدَیِ ابنِ زِیادٍ، قالَ لَهُ کاهِنُهُ: قُم فَضَع قَدَمَکَ عَلی فَمِ عَدُوِّکَ. فَقامَ فَوَضَعَ قَدَمَهُ عَلی فیهِ، ثُمَّ قالَ لِزَیدِ بنِ أرقَمَ: کَیفَ تَری؟ فَقالَ: وَاللّهِ لَقَد رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله واضِعاً فاهُ حَیثُ وَضَعتُ قَدَمَکَ. 🔴 62. جاری شدن خون از دیوار دار الاماره هنگام رسیدن راس مقدس از دربان ابن زیاد نقل شده است که هنگامی که رأس مقدس امام حسین علیه السلام را آوردند پس در روبروی ابن زیاد گذاردند دیدم از دیوار دار الاماره خون جاری بود. تهذيب الكمال عن بوّاب عبيد اللَّه بن زياد : إنَّهُ لَمّا جي‌ءَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ ، رَأَيتُ حيطانَ دارِ الإِمارَةِ تَسايَلُ دَماً . کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مجلس ابن زیاد: 🔴 63. تهدید به جان امام سجاد علیه السلام 🔴 64. دفاع زینب کبری و جمله ابن زیاد درباره فداکاری زینب سلام الله علیها امالی شیخ صدوق نقل می کند: سپس اسیران را بر ابن زیاد عرضه کردند او دستور داد گردن علی ابن الحسین علیهما السلام را بزنند. پس امام سجاد علیه السلام فرمود : اگر بین تو و این زنان اسیر خویشاوندی برقرار است، یک شخصی را مأمور کن تا ایشان را به وطن برساند. ابن زیاد گفت: خود تو اینان را به وطن خواهی رسانید. گویا ابن زیاد خجل شد و خداوند عزوجل بدین وسیله امام سجاد علیه السّلام را از قتل نجات داد. الأمالي للشيخ الطوسي أَبُو عُمَرَ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيه: ... ثُمَّ عُرِضُوا عَلَيْهِ فَأَمَرَ بِضَرْبِ عُنُقِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ إِنْ كَانَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءِ رَحِمٌ فَأَرْسِلْ مَعَهُنَّ مَنْ يُؤَدِّيهِنَّ فَقَالَ تُؤَدِّيهِنَّ أَنْتَ وَ كَأَنَّهُ اسْتَحْيَا وَ صَرَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الْقَتْلَ در نقل وقعة الطف و ارشاد شیخ مفید مکالمه ای از ابن زیاد با امام سجاد علیه السلام با کمی تفاوت نقل شده است: در وقعة الطف می نویسد: ابن زیاد به علی ابن الحسین نگاه کرد و گفت نام تو چیست؟ فرمود من علی ابن الحسین هستم. گفت مگر خدا علی ابن الحسین را نکشت؟ امام سجاد سکوت کرد. ابن زیاد گفت چرا سخن نمی گویی؟ فرمود: برادری داشتم که نام او نیز علی بود و مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت خدا او را کشت! امام سکوت کرد. ابن زیاد گفت: چرا سخن نمی گویی؟ حضرت این آیه ها را خواندند که خدا است که جان مردم را در هنگام مرگ می گیرد و هیچ کس نیست که میمیرد مگر به اذن خدا! ابن زیاد گفت تو نیز از آنان هستی! (یعنی تو نیز به زودی به امر من از دنیا خواهی رفت!) پس به جلاد دستور داد وای بر تو وی را بکش! در این حال زینب کبری امام را گرفت و گفت ای پسر زیاد کافی است از تو به نسبت به ما! [یعنی بس است آنچه از ما کشتی!] آیا از ریختن خون ما سیراب نشدی! قسمت می دهم به خدا اگر بهاو ایمان داری اگر او را می کشی مرا هم به همراه او به قتل برسان! امام نیز به او گفت اگر بین تو و این بانوان خویشاوندی هست همراه آنان کسی را بفرست که پرهیزگار باشد و با آنان طبق اسلام رفتار کند. ابن زیاد از فداکاری زینب کبری تعجب کرد و به آن دو نگریست و گفت: شگفتا از خویشاوندی! به خدا زینب دوست دارد اگر علی ابن الحسین را بکشم وی را نیز همراه او بکشم! این جوان را رها کنید! [ثم‏] نظر عبيد اللّه بن زياد الى علي بن الحسين، فقال له: ما اسمك؟ قال: أنا علي بن الحسين! قال: أو لم يقتل اللّه عليّ بن الحسين! فسكت. فقال له ابن زياد: مالك لا تتكلّم؟! قال: قد كان لي اخ يقال له أيضا: عليّ، فقتله الناس! قال: إن اللّه قد قتله! فسكت علي [بن الحسين عليه السّلام‏]. فقال له: مالك لا تتكلّم؟! قال: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» « وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» . قال: أنت- و اللّه- منهم. [ثم قال لمريّ بن معاذ الأحمري‏]: و يحك اقتله! [ف] تعلّقت به عمّته زينب فقالت: يا ابن زياد! حسبك منّا! أ ما رويت من دمائنا! و هل أبقيت منّا أحدا! [و] اعتنقته [و] قالت: أسألك باللّه- ان كنت مؤمنا- إن قتلته لمّا قتلتني معه! و ناداه علي [بن الحسين‏]: ان كانت بينك و بينهنّ قرابة فابعث معهنّ رجلا تقيّا يصحبهن بصحبة الاسلام! فنظر إليهما ثم قال: عجبا للرّحم‏! و اللّه ودّت لو أنّي قتلته أنّي قتلتها معه! دعوا الغلام. در ارشاد شیخ مفید همین روایت با کمی تفاوت نقل شده است از جمله این که در انتهای نقل می گوید: «زینب کبری امام را در آغوش کشید و گفت به خدا از وی جدا نمی شوم پس اگر او را می کشی مرا نیز به همراه وی بکش! ابن زیاد مدتی به این دو نگریست و گفت: شگفتا از خویشاوندی! به خدا گمان می کنم زینب دوست دارد اگر علی ابن الحسین را بکشم وی را نیز همراه او بکشم! این جوان را رها کنید! که او با همین بیماری از دنیا خواهد رفت.» و فی الارشاد: ... فَتَعَلَّقَتْ بِهِ زَيْنَبُ عَمَّتُهُ وَ قَالَتْ يَا ابْنَ زِيَادٍ حَسْبُكَ مِنْ دِمَائِنَا وَ اعْتَنَقَتْهُ وَ قَالَتْ وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُهُ فَإِنْ قَتَلْتَهُ‏ فَاقْتُلْنِي مَعَهُ فَنَظَرَ ابْنُ زِيَادٍ إِلَيْهَا وَ إِلَيْهِ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ عَجَباً لِلرَّحِمِ‏ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَظُنُّهَا وَدَّتْ أَنِّي قَتَلْتُهَا مَعَهُ دَعُوهُ فَإِنِّي أَرَاهُ لِمَا بِهِ. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مجلس ابن زیاد: 🔴 65. سنان در مجلس ابن زیاد جمله سنان: رکاب اسب مرا از طلا و نقره پر کن که من بودم که آن پادشاه پاسداشته شده را کشتم! کشتم آن آقایی که بهترین پدر و مادر و بهترین اصل و نسب را داشت. ابن زیاد گفت: وای بر تو اگر می دانستی پدر و مادر او بهترین مردم اند چرا او را کشتی؟ پس دستور داد سر او را از تن جدا کنند. الأمالي للصدوق عن عبد اللَّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه [زين العابدين‌] عليهم السلام : أقبَلَ سِنانٌ لَعَنَهُ اللَّهُ حَتّى‌ أدخَلَ رَأسَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام عَلى‌ عُبَيدِ اللَّهِ بنِ زِيادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ ، وهُوَ يَقولُ : اِملَأ رِكابي فِضَّةً وذَهَبا إنّي قَتَلتُ المَلِكَ المُحَجَّبا قَتَلتُ خَيرَ النّاسِ اُمّاً وأبا وخَيرَهُم إذ يُنسَبونَ نَسَبا فَقالَ لَهُ عُبَيدُ اللَّهِ بنُ زِيادٍ : وَيحَكَ ! فَإِن عَلِمتَ أنَّهُ خَيرُ النّاسِ أباً واُمّاً ، لِمَ قَتَلتَهُ إذَن ؟ فَأَمَرَ بِهِ ، فَضُرِبَت عُنُقُهُ ، وعَجَّلَ اللَّهُ بِروحِهِ إلَى النّارِ . 🔴 66. دستور زینب کبری در کوفه: «جز کنیزان به دیدار ما نیایند، زیرا اینان نیز مانند ما اسارت کشیده اند» ثُمَّ أَمَرَ ابْنُ زِيَادٍ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ أَهْلِهِ فَحُمِلُوا إِلَى دَارٍ إِلَى جَنْبِ الْمَسْجِدِ الْأَعْظَمِ فَقَالَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع لَا يَدْخُلَنَّ عَرَبِيَّةٌ إِلَّا أُمُّ وَلَدٍ أَوْ مَمْلُوكَةٌ فَإِنَّهُنَّ سُبِينَ كَمَا سُبِينَا. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 67. تنگنای معیشتی در زندان کوفه امالی صدوق می نویسد: از حاجب ابن زیاد نقل شده است:«ابن زیاد دستور به زنجیر زدن بر بدن امام سجاد و بردن ایشان و اسیران و بانوان به زندان را صادر کرد. و من نیز با آنان بودم، بر هرکوچه ای که گذر می کردیم پر از مردان و زنان بود که به صورت خود می زدند و گریه می کردند سپس اهل بیت را به زندان انداختند و بر آنان سخت گرفتند. [طبق برخی نسخه ها به جای «ضیق علیهم» تعبیر «طبق علیهم» آمده است که شاید به معنای بسته شدن تمام راههای به زندان حتی سقف آن باشد چنانکه در روایت طبری شخصی با انداختن سن داخل زندان به آنان پیام می داده است.] متن امالی: حدّثنا أبو نعيم، قال: حدّثني حاجب عبيد اللّه بن زياد:«... ثم أمر [ابن زیاد] بعلي بن الحسين ع فغل و حمل مع السبايا و النسوة إلى السجن و كنت معهم فما مررنا بزقاق إلا وجدناه ملآن رجالا و نساء يضربون وجوههم و يبكون فحبسوا في سجن و ضيق عليهم‏ [خ ل طبق علیهم]. 🔴 68. در خطر بودن جان اهل بیت در زندان کوفه در روايتی از عوانة بن حكم كلبى چنين آمده است كه: وقتى حسين علیه السلام كشته شد و اموال و اسيران را در كوفه پيش عبيد اللّه بن زياد آوردند، در آن اثنا كه اسيران را نگهداشته بودند، سنگى در زندان افتاد كه نوشته‏اى بدان بسته بود به اين مضمون:« پيك درباره شما به فلان و فلان روز سوى يزيد بن معاويه روان شد. فلان و فلان روز مى‏رود و فلان و فلان روز باز مى‏آيد. اگر تكبير شنيديد، يقين كنيد كه كشتن است و اگر تكبيرى نشنيديد، امان است؛ ان شاء اللّه.» گويد: و چون دو روز يا سه روز پيش از آمدن پيك شد، سنگى به زندان افتاد كه نوشته‏اى بدان بسته بود با يك تيغ و نوشته چنين بود:« وصيت كنيد و سفارش بگوييد كه فلان و فلان روز در انتظار پيك‏اند.» اما پيك بيامد و تكبير شنيده نشد و نامه [از طرف یزید] آمد كه: اسيران را پيش من فرست.» متن تاریخ طبری قال هشام: و أمّا عوانة بن الحكم الكلبيّ، فإنّه قال: لمّا قتل الحسين و جي‏ء بالأثقال و الأسارى حتّى وردوا بهم الكوفة إلى عبيد اللّه، فبينا القوم محتبسون إذ وقع حجر في السّجن، معه كتاب مربوط، و في الكتاب: خرج البريد بأمركم في يوم كذا و كذا إلى يزيد بن معاوية، و هو سائر كذا و كذا يوما، و راجع في كذا و كذا، فإن سمعتم التّكبير، فأيقنوا بالقتل، و إن لم تسمعوا تكبيرا فهو الأمان‏ إن شاء اللّه. قال: فلمّا كان قبل قدوم البريد بيومين أو ثلاثة إذا حجر قد القى في السّجن، و معه كتاب مربوط و موسى، و في الكتاب: أوصوا و اعهدوا فإنّما ينتظر البريد يوم كذا و كذا. فجاء البريد و لم يسمع التّكبير، و جاء كتاب بأن سرّح الاسارى إليّ. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 حرکت از کوفه به سمت شام 🔴 69. دستور به زنجیر جامعه کشیدن امام سجاد (علیه السلام) از کوفه ابن زیاد دستور داد على بن الحسين عليه السّلام را غل و زنجير گران به گردنش نهادند، سپس ايشان را به دنبال سرها با محفر بن ثعلبه عائدى و شمر بن ذى الجوشن روان كرد. پس آنان را بياوردند تا بدان گروهى كه سرها با ايشان بود، رسيدند و على بن الحسين عليه السّلام در تمام راه با كسى سخن نگفت . 🔴 70. شلوغی کوچه کوفه از مردم گریان در طبقات ابن سعد به نقل از امام سجاد آورده است: ما را از کوفه به سمت یزید بردند و کوچه های کوفه پر از مردمی شد که بر ما گریه می کردند پس بخش عمده ای از شب گذشت و نمی توانستند ما را عبور دهند و من گفتم اینان همانانی هستند که ما را کشتند و الان گریه می کنند. قال: أخبرنا علي بن محمد، عن حباب بن موسى، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن علي بن حسين، قال: حملنا من الكوفة إلى يزيد بن معاوية فغصت طرق الكوفة بالناس يبكون، فذهب عامة الليل ما يقدرون أن يجوزوا بنا لكثرة الناس، فقلت: هؤلاء الذين قتلونا وهم الآن يبكون! 🔴 71. به نیزه کردن سرها در تمام منازل سبط ابن الجوزی نوشته است: «در بین راه سرها درون صندوق بود و به هر منزلی که می رسیدند دوباره سرها را به نیزه می کردند.» ‏. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴تا اینجا به مصائب اسارت آل الله تا خروج اهل بیت از کوفه اشاره شد در مسیر کوفه تا شام نیز مصائبی بر کاروان اهل بیت اتفاق افتاده است که انشاالله در فرصت های دیگر به آن اشاره خواهد شد.🔴