#حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
سیزده سال ، به رویش عسلی آوردم
سیزده سال ، به مویش قمری آوردم
پسر با جگر شیر جمل را دارم
من به همراه خودم پور حسن آوردم
فن شمشیر زنیش مثل حسن بی بدل است
نوهی حیدر کرار به حرم آوردم
زرهاش در دل میدان عمویش باشد
پیش عباس عجب شیر نری آوردم
ازرق شام که هیچ لشکر شام می طلبد
من به همراه خودم لشکر تام آوردم
مدح این شیر به اوراق سما افزون است
پیکری پاره ز بند جگرم آوردم
در دل جنگ به حال دل من میخندن
تا که دیدن عسلی بین عبا آوردم
سینهاش زیر سم اسب به هم کوبیده
جگری پاره شده مثل حسن آوردم
فرشید حقی
چطور این بچه رو مقابل مادربیارَن...نازدانه روبه خیمه بیارَن...😭😭😭😭😭🥀🌾🍂
بعضیا گفتن بدن قاسمو کنار بدن علی گذاشت...😭😭😭😭😭😭🥀یه دست به گردن علی اکبر انداخت...یه دست به گردن قاسم...😭😭😭
گاهی می گفت عزیز برادرم بلند شو ببین حسین غریب وتنهاست...😭😭😭😭😭🥀🌾🍂
امام حسین از قاسم پرسید شهادتو چگونه میبینی پسربرادرم؟🥀🌾🍂
گفت عموجان:اَحلآمِنَ العَسَل...از عسل برام شیرین تره...🌾🍂🌾🍂
نمی دونم فرزند نازَنین امام حسن رو اباعبدالله با چه حالی به خیمه آورد...😭😭😭😭🥀🌾🍂بگم والتماسدعا...😭😭😭😭🌾🍂
جنازه قاسمو کنار بدن به خون خُفته علی اکبر گذاشت...😭😭😭😭🍂حالا نوبت مادر قاسم بودثَریه...کنار جنازه فرزند شهیدش بیاد براش عزاداری کُنه...😭😭😭😭😭🌾اومد...😭🥀
که دیده تازه دامادی، عروسش سنگرش باشد🌾بیاد همه اون شهدایی که وقتی می رفتن جبهه باهمسرانی که هنوز عروسی نکردن وداع میکردن...😭🌾🍂🥀هزار آرزو برمیگشتن... دوباره می رَفتَن...اما اینبار خواهر میدونست دیگه برنَمیگردَن...😭😭😭😭😭😭🌾🍂
شما می دونید خواهرا خیلی برادریَن...دوست داره برادر عروسی کُنه، دست عروسو به دست برادرش بزاره...اما یه وقت میدیدی تاووت براش آوردن...😭😭😭😭🥀🌾🍂این خواهر شهید میگه: کاش تاصبح نمی خوابیدم برادر سیر نگات میکردم...😭😭😭😭چه آرزوهایی تودلم...😭😭😭😭😭آرزوی عروسیت 😭😭😭حنابندونِت...😭😭😭😭😭😭🌾🍂🥀🥀
که دیده...حالا مادر قاسم داره میگه...😭😭😭😭😭🥀🥀🥀
که دیده تازه جوانی، عروسش سَنگَرَش باشد 🥀
حنابندان اواز سُرخی خونِ سَرَش باشد🥀
آی...😭😭😭🍂
بجای نُقل که برقامَتِ داماد می ریزَن 🥀
سِرِشکِ دیده جاری از دوچَشم مادرش باشد🥀
به جای خِلعَتِ شادی که برداماد می پوشَند 🥀
کَفَن درروز خوشبَختی به جِسمِ اَطهَرَش باشد🥀
عروسان را بُوَد مِهریه وباغات درکابین 🥀اما قاسم چی......😭😭😭😭😭😭
عروس کربلا مِهریه اش نَعشِ اَکبَرَش باشد🥀
عروسان رونَما گیرَن از داماد و قومِ او🥀
دراینجا رونَما آن پِیکَرِ از خونِ تَرَش باشد🥀
بازم بگم این خَطوگریه کُنی...😭🌾🍂
بِریزَد نُقل مادربرسَرِ فرزند دامادَش🥀
پِسَرَم چه آرزوهایی داشتم...😭🌾🍂پِسَرَم میخواستم دست عَروسو به دست توبِدَم...😭🌾🍂اما روزگار نَشُد...😭🌾🍂
همه حرفهای مادرای داغ دیده، جوون دیده، شُهَدا همینه...😭😭😭😭😭🌾🍂
یه وقت می بینی مادری یه جوونی از دست میده...😭😭😭😭🍂میگَن مادر بیا با بَچَت وداع کُن...😭😭😭😭😭🍂🌾
اولین حرفی که میزَنه میگه مادر کاش من میمُردَم تابوتَم رودوشِ تو می رَفت به سَمتِ مَزار...😭😭😭😭😭🍂🌾🥀
بِریزَد نُقل مادر برسَرِفَرزَندِ دامادَش🥀
به جای نُقل اینجا تیر وتیغ وخَنجَرَش باشد 🥀
اینم بگم...🌾🌾🌾🌾
به زیرسُمِ اَسبِ اَشقیا آن لاله ی خونین 🥀
به جای تَختِ دامادی به نِی تابان سَرَش باشد🥀
پاشو کم کم...😭😭😭چه حرفایی زداباعبدالله...اینم بگم والتماسدعا از هَمه تون...😭😭😭😭🍂🌾🥀
پاشو کَم کَم۲🍂تاحَرَم راهی نَمونده قاسِمَم😭
خدایا بعضی از این مُصیبت ها که به این ائمه، به این اهل بیت وارد میشه به خُدا سوزناکه بزرگواران...😭😭😭😭😭🍂🌾🥀
پاشو کَم کَم۲ 🍂تاحَرَم راهی نَمونده
کی گرفته کاکُلَت راپِسَرَم🍂روی این خاکا کِشونده
گیسویَت دَستِ نَسیمه🍂تو رَگات خونِ کریمه
پُشتِ توباگریه گُفتَم 🍂نَزَنیدَش این یَتیمه
عموجون نَمیتونَم من۲🍂غریب امام حسن...
که دیگه نَفَس بگیرم 🍂بیا از این رَدِخونَم
تاروزانوهات بِمیرَم 🍂مَنوبین خَنده هاشون
میکُشَن بانِیزه هاشون🍂اُستخون هاموشِکَستَن😭😭😭😭😭😭😭😭🌾🍂🥀
عمو جون نَمیتونَم من🌾که دیگه نَفَس بگیرم
بیا از این رَدِ خونَم 🌾تاروزانوهات بِمیرَم
مَنو بین خَنده هاشون 🌾میکُشَن بانِیزه هاشون
(اُستخون هامو شِکَستَن🌾زیر پای مَرکباشون۲)
عَسَل خوردَم عاقِبَت بُردَم🍂
حِسِ شیرین از عشق پاکِ تو🍂
به جای بابای مظلومَم 🍂
من شُدَم مَست وسینه چاکِ تو🍂
بیا درخون جِسمِ من بِنگَر🍂
بِبین عمو من شُدَم پَرپَر🍂
لَبَم خُشک و دیده ام پُرخون🍂
من شُدم مَحزون بی علی اکبر 🍂
بیا یک لحظه به بالینَم 🍂
روی تو بینَم لحظه ی آخَر...🍂
این یه خَطَم آذری بخونم برای اونایی که آذری زبانَن...🌾🍂🌾🍂🌾
آذری............................
گذاشتن جنازه رو، روزمین...😭😭😭😭😭🥀مادر ثَریه رو صدازَدَن....مادرمیدونه برا بَچَش چگونه گریه کُنه...😭😭😭😭😭🥀مخصوصا آذری زبانها بهتر می دونَن برای فرزندان نوجوانی که از دست میدَن...😭😭😭😭😭🥀چه حرفایی...چه درددِلایی می زَنَن...😭😭😭😭😭🥀
آذری............................
@rozeh_daftary
هدایت شده از نوحه سنتی مجمع الذاکرین اهلبیت (ع)
8.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞تحقیقات انجام شده پزشکی روز دنیا
بر اثراث گریه و سینه زنی بر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام که تا کنون نمی دانستیم
@nooheemajmaozakerin
♦️ کلیپ را چندین مرتبه با آرامش و دقت گوش دهید و برای دیگران هم ارسال کنید
ان شاءالله صدقه ای ماندگار خواهد بود.
2. تنت روی صحرا.mp3
7.31M
#حضرت_قاسم_بن_الحسن
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
#قسمت_اول :
گریز به روضه ی
حضرت زهرا ( سلام الله علیها )
تنت روی صحرا
داری پاهاتو میکِشی
روی خاکا
دارند هلهله مکنند ،
کُل اعدا
دارم جون میدم
پای جسم تو حالا
#عمو_جان
ببین اشک چشممام
چکیده روی گونه ام
برام سخته بعد تو زنده بمونم
#عمو_جان
عبایی نمونده برام اما حالا
رو سینه تو را به حرم میرسونم
شدم قد خمیده
کسی مثل تو این بلا رو ندیده
#عمو
صدات واسه چی شد بریده بریده
#فاطمه_جان
با این نفس کشیدنت
داری کبابم میکنی
فاطمه جان ، مرو مرو
خونه خرابم میکنی
شدم قد خمیده
کسی مثل تو
این بلا رو ندیده
صدات واسه چی
شد بریده بریده
بمیرم که مرکب ،
رو جسمت دویده
غریبی عزیزم
تو هم مثل بابات
نداره رمق دیگه
چشمای زیبات
چه خشکه عزیزم
هنوز روی لب هات
شب ششم ، هیئت ثارالله
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس
دعوتید: به مجموعه کانال وابرگروه مجمع الذاکرین اهلبیت(ع)
ایتا↙️
کانال نوحه👇
@nooheemajmaozakerin
کانال روضه دفتری👇
@matnroozeh
ابرگروه👇👇
انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️
#ابرگروه_متن_و_سبک_نوحه_مجمع_الذاکرین
https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a
ارتباط با مدیر👇
@moslemi_124
╚═══💫💎═╝
خاک پای نوکران اهلبیت سرمه چشم ما😍
3. قسمت دوم.mp3
10.17M
#حضرت_قاسم_بن_الحسن
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
#قسمت_دوم :
گریز به روضه های
حضرت اباالفضل (علیه السلام)
امام حسین (علیه السلام )
تن سالار زینب
به زیر سم مرکب
بر سینه ی شکسته ات
چون دیده آورم
یاد آورم
ز سینه ی مجروح مادرم
خودم دیدم ز بالای بلندی
حسین تشنه لب را سر بریدند
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس
دعوتید: به مجموعه کانال وابرگروه مجمع الذاکرین اهلبیت(ع)
ایتا↙️
کانال نوحه👇
@nooheemajmaozakerin
کانال روضه دفتری👇
@rozeh_daftary
ابرگروه👇👇
انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️
#ابرگروه_متن_و_سبک_نوحه_مجمع_الذاکرین
https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a
ارتباط با مدیر👇
@moslemi_124
╚═══💫💎═╝
خاک پای نوکران اهلبیت سرمه چشم ما😍
#عبدالله_بن_حسن
#قاسم_بن_الحسن
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
آنروز که جای مجتبی خالی بود
در کربوبلا دو یادگارش بودند
#سیدرضا_مؤید
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس
دعوتید: به مجموعه کانال وابرگروه مجمع الذاکرین اهلبیت(ع)
ایتا↙️
کانال نوحه👇
@nooheemajmaozakerin
کانال روضه دفتری👇
@matnroozeh
ابرگروه👇👇
انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️
#ابرگروه_متن_و_سبک_نوحه_مجمع_الذاکرین
https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a
ارتباط با مدیر👇
@moslemi_124
╚═══💫💎═╝
خاک پای نوکران اهلبیت سرمه چشم ما😍
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
◾️ شرح جگرسوز اجازه طلبیدن حضرت قاسم از عمویش سیدالشهداء عَلَيْهِما السّلام
⚡️ وصیت امام حسن به سیدالشهدا و حضرت قاسم علیهمالسلام...
وقتی که نوبت جنگ به اولاد امام حسن علیه السلام رسید، قاسم آمد و عرض کرد که عمو جان! اجازه میخواهم تا به جنگ این کفار بروم!
فَقالَ لَهُ الْحسينُ: يا ابْنَ الْأخِ ! أنتَ مِنْ أخي عَلامَةٌ و اُريدُ أنْ تَبقَىٰ لِأتَسَلَّىٰ بِكَ
▪️امام حسین علیه السلام فرمود: ای پسر برادرم! تو یادگار برادرم هستی و می خواهم که تو باقی بمانی تا به واسطه تو تسلی(از داغ برادر) پیدا کنم.
پس حضرت، اجازه جنگ را به قاسم نداد.
قاسم اندوهگین و ناراحت شد از اینکه چرا امام حسین علیه السلام به برادرانش اجازه جنگ را داده اما به او اجازه جنگ را نداده است و همین که با حالتی محزون گوشهای نشسته بود و سرش را روی پاهایش گذاشته بود،یادش آمد که پدرش حِرزی به بازوی راستش بسته بود و به او وصیت کرده بود که هر وقت دچار اندوه و دردی شد، حرز را باز کند و بخواند و معنایش را بفهمد و هر چه که در آن نوشته شده بود به آن عمل کند.
🔻قاسم با خودش گفت سالهای زیادی گذشته برمن، ومثل این اندوه و درد تا به حال به من دچار نشده است.
پس آن را باز کرد و نگاه کرد که در آن نوشته شده بود:
يَا وَلَدي قاسِمَ، اُوصيكَ إنّكَ إذا رَأيْتَ عَمَّكَ الْحسينَ عليه السّلامُ في كَربَلاءِ وَ قَد أَحَاطَتْ به الْأعْداءُ، فَلا تَتْرُكِ الْبِرازَ وَ الْجِهادَ لِأعْداءِ رَسولِ اللّهِ ، و لا تَبْخَلْ عليه بِروحِكَ، و كُلّما نَهاكَ عَنِ الْبِرازِ عَاوِدُهُ لِيَأذَنَ لَكَ في الْبِرازِ لِتَخُصَّ في السَّعادَةِ الْأبَديَّةِ
▪️ پسر جانم قاسم! تو را وصیت می کنم وقتی که دیدی عمویت حسین علیه السلام در سرزمین کربلا تنها شده و دشمنان او را احاطه کرده اند،پس جنگ در رکاب او را از دست مده و با دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و اله، به قتال برخیز. و از فدا کردن روح و جانت برای عمویت بخل نورز و هر چه که او تو را از جنگ نهی کرد، باز سراغش برو و اصرار کن تا به تو اجازه دهد که به این وسیله سعادت ابدی را به دست آورده ای.
پس قاسم بلند شد به خدمت عمو جان آمد و آن حرز و نوشته امام حسن علیه السلام را به دست عمو داد.
امام حسین علیه السلام وقتی که آن نوشته را قرائت فرمود، شدیداً گریه کرد و ناله و فریاد زد و در نهایت آه سردی کشید و فرمود:
ای پسر برادرم! این وصیت پدرت برای توست؛ اما پدرت وصیت دیگری به نزد من دارد و ناچارم به آن عمل کنم.
🔹پس امام حسین علیه السلام دست قاسم گرفت و به خیمه برد و عباس و عون را خبر کرد و به مادر قاسم فرمود:
آیا برای قاسم لباس جدیدی داری؟
عرضه داشت نه آقا جان!
امام علیه السلام به خواهرش زینب فرمود:
صندوق را برایم بیاور.
وقتی که زینب کبری علیها السلام صندوق را آورد و جلوی امام حسین علیه السلام گذاشت، حضرت آن را باز کرد و قباء امام حسن علیه السلام را بیرون آورد و او را به تن قاسم کرده و عمامه امام حسن را بر سرش گذاشت و دست دخترش را گرفت که از کودکی نام او برای قاسم گذارده بودند.
و عقد او را برای قاسم خواند و دست دخترش را گرفته و در دست قاسم گذاشت و از خیمه بیرون آمد.
قاسم نگاه به دخترعمویش میکرد و گریه میکرد تا اینکه صدای دشمنان را شنید که میگویند:
آیا دیگر مبارزی برای جنگ نیست؟!
پس دست همسرش را رها کرد و خواست که از خیمه بیرون بیاید. همسرش گفت: چه در ذهنت می گذرد و چه میخواهی انجام دهی؟
قاسم گفت:
می.خوام به ملاقات این دشمنان بروم چرا که آنها طلب مبارز میکنند و این من هستم که به جنگ آنها میروم. و به همسرش گفت: مرا رها کن که عروسی ما باشد برای آخرت.
همسرش فریاد زد و با قلبی حزین اشکهایش روی گونهاش جاری شد و گفت:
تو میگویی عروسیمان باشد برای آخرت.
پس من در قیامت تو را چگونه بشناسم؟
و در کدام مکان تورا ببینم؟
قاسم با دستش تکه نخی را پاره کرده و به او داد و گفت: دخترعمو! مرا به واسطه این تکه نخ بشناس و به یاد آور.
پس اهل خیمه از اینکار قاسم شدیدا گریه کردند و همه فریاد و واویلا سر دادند.
برگرفته از:
📚المنتخب، ج۲ ص۳۷۲
📚 الدّمعة السّاكبة،ج ۴ ص۳۱۵
📚أسرار الشّهادة، ص۳۰۵
📚مدينة المعاجز، ص ۲۲۴؛
📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۴۵۷
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَجَ
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس
دعوتید: به مجموعه کانال وابرگروه مجمع الذاکرین اهلبیت(ع)
ایتا↙️
کانال نوحه👇
@nooheemajmaozakerin
کانال روضه دفتری👇
@rozeh_daftary
ابرگروه👇👇
انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️
#ابرگروه_متن_و_سبک_نوحه_مجمع_الذاکرین
https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a
ارتباط با مدیر👇
@moslemi_124
╚═══💫💎═╝
خاک پای نوکران اهلبیت سرمه چشم ما😍
🕊﷽🕊
🏴#روضه_حضرت_علی_اکبر_ع
🏁#آقای_میرزامحمدی
🏴#دفتری_علی_اکبر ع
🏁#ملاعباس_چاوش
🏴#کانال_روضه_حق
🚩#السلامعلیکیااباعبداللهوعلیکیاعلیبنالحسین..
⬅️خدا کنه پدرشهید تو جلسه مون نباشه ،، اگر هم هست من عذر خواهی می کنم ...
جلو پدر نمیشه روضه فرزند خوند...
حالا که حال خوبی داری میگم....
⬅️کاروانی بود به سرپرستی ملاعباس چاووش مازندرانی...
هر سال از مازندران با پای پیاده میومدن کربلا ...
این قافله حرکت کرد شب جمعه بود رسیدن کربلا..
خسته ، گرسنه، تشنه...
همه گفتن ملاعباس ما میریم استراحت کنیم صبح علی الطلوع میایم حرم...
،اما ملاعباس میدونه شب جمعه ها کربلا چه خبره....
با همون خستگی راه که جزو آداب زیارت ابی عبداله ست...
♻️امام صادق(ع) فرمود: حسین ما رو اینجوری زیارت کنید
شعثا ،مغبرا ،جایعا عطشانا،حزینا،مکروبا ...
یعنی هم گرسنه هم تشنه هم خسته هم گردوخاکی ، هم غمگین زیارتش کنید...
⚜ راوی پرسید: چرا یابن رسول الله؟ فرمود : آخه جد ما رو همین جوری کشتند.. هم گرسنه بود..هم تشنه بود ..هم غصه دار بود..هم سرو روش گردو خاکی بود..
رحمت خدا بر این ناله ها...
وعده همه مون پایین پای حسین(ع) ...
فاطمه جان شاهد باش اینا دارن احسان میکنند به تو ، حاشا به کرمت بی بی جان،،،
اینا صبح و شام شون رو با گریه بر حسین تو سپری کردند ..
بگو فاطمه جان من نگران تاریکی قبرمم ،،
نگران برزخ و قیامتم هم هستم..
با همون خستگی اومد وارد حرم شد..
✅ گفت : دفتر روضه مو باز می کنم هر روضه ای اومد می خونم و میرم ..
دفترچه روضه شو باز کرد دید روضه علی اکبر آمد..
عرض ادب کرد روضه شو خوند و رفت منزل اونقده خسته بود خوابش برد...
💠 در عالم رویا دید دارن در میزنن، اومد دم در... دید یکی میگه ملا عباس پاشو آماده باش حسین(ع) داره میاد به دیدنتون ...
هم سفرات هم بیدار کن ..
گفت: به آقا بگین ما میایم محضرشون گفت: نه حضرت فرمودن خودم دارم میرم دیدنشون..
همه رو بیدار کرد..
ابی عبداله تشریف آوردن می خواستن به احترام حضرت بلند بشن ،، آقا فرمود بنشینید پاهاتون خسته است فرمود ملا عباس اومدم چند تا مطلب بهت بگم و برم..
🔰 اول اینکه بهتون خوش آمد بگم خوش اومدید ..
🔰دوم اینکه به اون پیرمردی که امسال نتونست با شما بیاد ،، دم در کفش های عزادارای منو جفت می کرد ،، بهش بگین حسین زیارت تو رو هم قبول کرد ، سلام منو بهش برسونید...
🔰اما مطلب سوم ملا عباس اگه ایندفعه اومدی کربلا شب جمعه رسیدی ،، تو حرم من دیگه روضه علی اکبر نخون ...
چرا آقا؟ فرمود: آخه شب های جمعه مادرم زهرا مهمان منه...
تو که روضه علی اکبرمو خوندی مادرم غش کرد ..
💔#آی_حسین...
چجوری اومد کنار بدن علی اکبرش؟
📚مرحوم شیخ حر عاملی می نویسد از اسب پیاده شد حسین ...
اما دید رمقی به زانوهاش نمونده..
دیدن هفت قدم رو زانوهاش داره راه میره...
هی صدا میزنه: وا ولدا ...
عزیزان همه مقاتل نوشتن تا اینجا کسی صدای گریه حسینو نشنیده بود ...
وقتی اومد کنار بدن علی اکبر
فبکی بکاءا عالیا
دیدن حسین داره بلندبلند گریه می کنه
♻️#حسین....
@rozeh_daftary
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرج
4_5818869770484713128.mp3
7.09M
روضه حضرت علی اکبر
میرزا محمدی
روضه_دفتری👆👆
🕊﷽🕊
🔺#روضه_حضرت_علی_اصغر_ع
▪️#دفتری_علی_اصغر ع
❤️بر عترت مصطفی مکرر صلوات
❤️بر فاطمه و ساقی کوثر صلوات
❤️خواهی گه شود مشکلت آسان بفرست
❤️بر چهره دلربای اصغر صلوات
✨هر شب تو را بزم عزاست مهدی جان
✨داغ دلت از کربلاست مهدی جان
✨مولا نبودی کربلا چه کردند 2
✨با اصغر شیرین زبان چه کردند
((یا صاحب الزمان
الغوث و الامان))
السلام علیک یا رضیع العطشان یا علی اصغر علیه السلام یا باب الحوائج
⭐️دنیا همه دیوانه و شیدای حسین است
⭐️مُهر همگان خاکِ کفِ پای حسین است
⭐️رمزی که شود ضامن ما در صفِ محشر
⭐️لبخند علی اصغر زیبای حسین است
⬅️دلتو ببرم یه لحظه کربلا آی کربلائیا، آی اونایی که حسرت کربلا به سینه دارین ، شش ماهه ابی عبدالله باب الحوائجه....
اگه گرفتاری مشکل داری ناله بزن
((یا باب الحوائج... یا علی اصغر))
بخدا با دستای کوچولوش گره های بزرگی رو باز میکنه...
امروز بند قنداقه علی اصغرو بگیر...
آقا زاده ای که باب الحوائجه...
حالا هر حاجتی داری بسم الله...
((یا باب الحوائج یا علی اصغر))
(همه ناله بزنند)
⬅️میگفت مسافر بودم از شهری به شهر دیگه میرفتم، وسط جاده، وسط راه ، ماشینم خراب شد، با زن و بچه کوچیکم موندم گوشه خیابون...
از ماشین پیاده شدم هر چی دستمو بلند میکردم، بهم اعتنا نمیکردند ماشینا رد میشدند، خدا چه کنم گرماست سوز عطشه،، خدا چه کنم نگام کنند...
میگه یه وقت خانمم صدا زد آی مرد، بیا قنداقه بچمو رو دست بگیر....
(آ گرفتی میخوام چی بگم)....
گفت قنداقه بچمو رو دست گرفتم اومدم وسط خیابون،،،،
میگه یه مرتبه دیدم یکی یکی ماشینها نگه داشتند....ایستادند
آقا چیه..
آقا مشکلت چیه...
آقا چیزی شده...
.....میگه همونجا قنداقه رو بغل گرفتم...
شروع کردم گریه کردن...
هی گقتم حسین حسین حسین....
مگه حسین قنداقه رو دستش نبود کربلا.....
چه کردند با دل ابی عبدالله...
چه کردند با جگر گوشه ابی عبدالله....
امان از دل حسین...3
یا حسین3...
یه لحظه دلتو ببرم کربلا و التماس دعا...آی حاجت دارا، آی گرفتارا، آی جوون دارا،،
⬅️خدا لعنت کنه حرمله رو ..
وقتی مختار قاتلان شهدای کربلا رو گرفت، حرمله رو هم گرفت...
صدا زد حرمله تو که اینقدر سنگدل هستی، اینقدر بیرحم هستی، شد تو کربلا دلت بسوزه...
◀️گفت بله امیر یه جا تو کربلا خیلی دلم سوخت....
(کدوم لحظه بود ای نانجیب)...
گفت اون لحظه ای دیدم حسین قنداقه علی اصغر رو زیر عبا گرفت داره از میدان بر میگرده...
(اوج)
یه قدم سمت خیمه بر میداره ....
دو قدم برمیگرده...
خدا چه کنه حسین..
مادرش رباب چشم انتظاره...
جواب مادر چشم انتظارو چی بده..
یه وقت دیدن ابی عبدالله رفت پشت خیام حرم ..
با غلاف شمشیر داره قبری محیا میکنه...
خدا این طفلُ مادر نبینه...
یه وقت شنید صدای نالهٔ مادری بلنده.....
حسین......
حسین.....
حسین..
حسین تو رو بجان مادرت زهرا س صبر کن حسین....
حسین اگه تو باباشی من مادرش ربابم
بزار یه بار دیگه علیمو ببینم...
(دشتی)
🔺مچین خِشت لحد تا من بیایم
🔺تماشای رُخ اصغر نمایم
🔺دوید او را گرفت با آهُ زاری
🔺که ای اصغر مگر مادر نداری
آخ
▪️تو رفتی و شدم آواره اصغر
▪️وای لباسات پیش مادر مونده اصغر
▪️یقین دانم پدر در وقت دفنِت
▪️برا تو لالایی خونده اصغر
هرچقدر ناله داری به مضطریه ابی عبدالله از سویدای دلت ناله بزن بگو یا حسین.....
به نیت فرج امام زمان،،، شفای همه مریضا،، زفع گرفتاریها،،،
(زمزمه کششی)
((یا باب الحوائج یا علی اصغر))...
❣﷽❣
♨️ #دفتری_علی_اصغر_ع (3)
♨️ #روضه_حضرت_علی_اصغر_ع
♦بر نور جمال پاک احمد صلوات
♦برعطر وجود حی سر مد صلوات
♦بر وجه نکوی وخلق نکوی رسول
♦برخاتم انبیاء محمدوآل محمد صلوات
( #دعای_فرج )
☇ای اهل عزا اجر شما با علی اصغر
☇مهمان حسینیم بگو یا علی اصغر
☇این کودک شش ماهه گل باغ رباب است
☇پرپر شده درگلشن زهرا علی اصغر
☇ای سینه زنان دامن شش ماهه بگیرید
☇چون کرده به هر درد مداوا علی اصغر
☇طفلش مشماری که بود باب الحوائج
☇پرونده ما را کند امضاء علی اصغر
🔲 السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ..
المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ...
المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ
⬅️بریم در خانه ی باب الحوایج ، شیرخواره ابی عبدالله ..
بریم کربلا...
کنار قبر شش گوشه ارباب بی کفن ...
اون آقایی که پایین پاش علی اکبر ع خوابیده...
آخ رو سینه اش علی اصغر ع ...
امان از دل حسین ...
یا حسین 3
⬅️در حالات میرزای قمی نوشتن گاهی 10 روز روضه میگرفت سفارش میکرد ..
میگفت هر 10 روز روضه علی اصغر رو بخونند ..
(گفتن آقا کسای دیگه هم بودند کربلا که شهید شدند.. علی اکبر بوده .. قاسم .. ابالفضل بوده چرا هر ده روز روضه علی اصغر (چرا؟؟))
فرموده بودند..برا اینکه علیاصغر مظلوم بود..
اونایی که تو کربلا بودن زبون داشتند.. از عطش ناله میکردند..
شمشیر داشتن جنگ میکردند..
اما علی اصغر شش ماهه زبون برای حرف زدن نداشت ...
آخ مرد جنگ نبود .. لباس رزم به تن نکرد..
تو آعوش ابی عبدالله پرپر شد..
🔰 بعد فرمودند اگه مشکل دارید اگه هر دری میزنید مشکلتون حل نمیشه..
روضه علی اصغر ع بگیرین ..
خیلی در خونه علی اصغر امام حسینو بزنید ..
امان از دل ابی عبدالله ..
بمیرم برا دل داغدارت یا حسین ..
🎇آی حاجت دارا... جوون دارا ..آی مریض دارا...
( یه لحظه رو یاد کنمو التماس دعا..)
☆هر چه آمد به سرم دست به زانو نزدم
☆جزخداوند به عمرم به کسی رو نزدم
☆روی دستم گل بی برگ و برم را کشتن
☆رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن
☆حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود
☆کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود
⬅️(راوی میگه دیدم ابی عبدالله زیر عبا قنداقه ی خونی پنهان کرده ..متحیره)
آخ یه قدم سمت خیمه برمیداره دو قدم برمیگرده ..
(میگه اینقده دلم برای حسین سوخت منم براش گریه کردم)
با خودم گفتم چرا نمیره سمت خیمه ها ..
دیدم یه عده زن و بچه جلوی خیمه ها منتطرند .. چشم براهند علی برگرده ..
🍁بچه ها دست بابا خونی شده
🍁گمونم شیش ماهه قربونی شده
🍁عبارو طوری رو اصغر کشیده
🍁معلومه خیلی خجالت کشیده
⬅️میگه دیدم ابی عبدالله اومد پشت خیمه ها با غلاف یه قبری کند ..
این بدن مطهرو دفن کرد..
(یه جمله بگم آقا جان یا اباعبدالله..)
آقا جان زخمی ندیده بود این بدن ..
(فقط یه تیر خورد ،، )
نخواستی این بدن رو کسی ببینه ،،
نخواستی خواهراش ببیننه ..
آقا جان نخواستی مادرش رباب ببینه ..
نخواستی عمه اش زینب ببینه ..
آقا جان ...
بمیرم برا اون ساعتی که همه ی این زن و بچه اومدن قتلگاه...
دیگه حرف یه زخم نبود..
(تو ناحیه مقدسه داریم)
فرقةٌ بالسيوفِ ..
فرقةٌ بالرماح ..
فرقةٌ بالحجارةِ ..
فرقةٌ بالخَشَبِ والعصا ..
یه عده با شمشير زدن، یه عده با نيزه، یه عده اى با سنگ، عده اى هم با چوب وعصا
چه کردند با عزیز برادر زینب ...
◾️خاک عالم به سرم کز اثر تیغ سنان
◾️جای یک بوسه ی من بر همه اعضای تو نیست
⚜صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
یا لیتنا کنا معک فافوز فوزا عظیما
دعا👇👇
اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ
وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ
وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِه
ِوَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ
وَ الفائزینَ بلِقائه
🔰جهت شادی روح امام و دو فرزند امام علما صلحا شهدا
گذشتگان علی الخصوص گذشتگان این جمع و بانی محترم مجلس
بخوانید رحمه الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات