eitaa logo
روضه دفتری مجمع الذاکرین اهلبیت (ع)
3.9هزار دنبال‌کننده
48 عکس
43 ویدیو
7 فایل
شامل اشعار و متن روضه با مدیریت خادم الحسین کربلایی محمد مسلمی ارتباط با مدیر @moslemi_124 لینک کانال @rozehdaftari پذیرش تبلیغات👈 @moslemi_124
مشاهده در ایتا
دانلود
دیگر نمانده هیچ برایت عبا عمو گرچه یتیم طالع بختم مبارک است مستم زعطر چادر خیرالنساء عمو این همون قاسمه که پاهاش به رکاب نمی رسید،ابی عبدالله وقتی از خاک بلندش کرد،می گن: حسین سینه قاسم رو به سینه چسبانید،ابی عبدالله رشیده،سینه ی قاسم رو به سینه گذاشت،نگاه کردن دیدن پاهای قاسم،رو خاک داره کشیده میشه،حسین…………  منبع: کتاب گودال سرخ@rozeh_daftary *****************
متن روضه دفتری شب ششم👆
اشعار روضه شب ششم👇
جانِ من جانِ من ای جانِ حسن باز کن چشم به دامانِ حسن یک عمو    نه   پدری   بابایی یا کمی ناله حسن جانِ حسن لب اگر لطف کنی باز کنی میروم باز به قربانِ حسن هرکه در کوفه نشست و می‌خورد قدری از نانِ علی نانِ حسن همگی بر سرِ تو ریخته‌اند پاره کردند گریبانِ حسن چقدر دورِ خودت پیچیدی آه ای زلفِ پریشانِ حسن مثل این بود حنابندان است خُرد شد آینه بندان حسن لبِ خود باز نکن فهمیدم خورده یک نعل به دندان حسن هر کسی کینه‌یِ من داشت که زد هر کسی بغضِ حسن داشت که زد چه کنم مویِ بهم ریخته را از تو هر سویِ بهم ریخته را آمدم تا نگذارم بِکشد چنگ ، گیسویِ بهم ریخته را نامه بر دستِ تو بود و تا کرد تیغ بازوی بهم ریخته را نعلها پشت به پشت هم خورد بُرد اَبرویِ بهم ریخته را دو سه اَبرو دو سه تا لب داری چه کنم رویِ بهم ریخته را پلکِ تو کاش که پنهان میکرد چشم بی سویِ بهم ریخته را مادرم بر سرت اُفتاده ببین حال بانویِ بهم ریخته را پیشِ زهرا همه جا با خود بُرد نیزه پهلوی بهم ریخته را هرکسی کینه‌ی من داشت که زد هرکسی بغضِ حسن داشت که زد به کنارِ تو امام اُفتاده راهِ این روضه به شام اُفتاده بعدِ او اشکِ حرم ریخته شد مثل او شعر  بهم  ریخته شد سرِ او را که به شام آوردند گوئیا ماه تمام آوردند نیزه‌اش دستِ غلامی می‌رفت گذرِ ازرق شامی می‌رفت مثلِ عباش عجب زیبا بود نورِ پیشانیِ او پیدا بود اینهمه شب دو قمر می‌خواهند به خدا چشم نظر می‌خواهند این زِ ماهانِ بنی‌هاشم کیست به حسن ماه تر از قاسم کیست هر کجا رفت گذر بند آمد حق بده کوچه اگر بند آمد به لبش بود به قرآن الله همه گفتند که سبحان الله میرود پیشِ یتیمان حسین بر سرِ نیزه حسن جان حسین بیوه‌ی ازرقِ شامی اما بود در جمعِ حرامی اما پیرزن بین عروسانش بود چقدر سنگ به دامانش بود شعله بر دخترِ بی جان میزد چنگ بر مویِ یتیمان میزد سنگشان بر پَرِ زینب می‌خورد جای طفلان سر زینب می‌خورد کارِشان زخمِ زبان بود مدام ناسزا بر لبشان بود مدام گرمِ سوزاندنِ معجر بودند پنج زن در پِیِ یک سر بودند شاخه‌ی نخل در آتش می‌بُرد وای بر صورتِ زینب می‌خورد روزها منتظرِ قاسم بود سخت دنبالِ سرِ قاسم بود ماهِ سر نیزه نشین را تا دید وایِ من تا سرِ قاسم را دید آنقدر چنگ زدندش بر نِی آنقدر سنگ زدندش بر نِی ماه در بین قدمها اُفتاد سر رویِ دامنِ زهرا اُفتاد حسن لطفی
طاقت ندارم لحظه ای تنها بمانی  من باشم و در حسرت سقا بمانی  من عبد تو بودم که عبدالله گشتم  نعم الامیری، عالی اعلا بمانی  فریاد هل من ناصرت بیچاره ام کرد  من مرده ام آقا مگر تنها بمانی؟!  قلبم، سرم، دستم همه نذر دو چشمت  من می دهم جان در ره تو تا بمانی  آقا نبینم در ته گودال باشی  ای زینت دوش نبی بالا بمانی  بالا نشینی و تو را پایین کشیدند  زیر لگدها زیر دست و پا بمانی  لعنت به این آب فرات و خنده هایش  راضی شده لب تشنه در این جا بمانی  با این که چندین عضو از جسم تو کم شد  تو تا ابد عشق دل زهرا بمانی  @rozeh_daftary حسین ایزدی
 هرکه خواهد بخدا بندگی آغاز کند  باید عبداللَهی احساس خود ابراز کند  کیست این طفل که در کودکی اعجاز کند  قدرت فاطمی اش بُرده به بابا حَسَنش  کیست این طفل که تفسیر کند مردن را  سهل انگاشت به میدان عمل رفتن را  غیرت حیدری اش ریخت بهم دشمن را  یازده ساله ولی لایق رهبر شدنش   واژه ای نیست به مداحی این آزاده  چه مقامی است خدا داده به آقازاده  از کجا آمد و راهش به کجا افتاده  دامن پاک عمو بود از اول وطنش   بی زِرِه آمد و جان را زِ ره قرآن کرد  بی سپر آمد و دستش سپر جانان کرد  بی رجز آمد و ذکر عمویش طوفان کرد  بی کفن بود ولی خون تنش شد کفنش  از حرم آمدنش لرزه به لشگر انداخت  جان خود را سپر جان عمو جانش ساخت  ای بنازم به مقامش که چه جایی جان باخت  مثل شش ماهه شده شیوۀ جان باختنش  بی درنگ آمد و بر پرچم دشمن پا زد  خوب در معرکه فریاد سرِ اعدا زد  بوسه بر روی عمو از طرف بابا زد  بوسه زد نیزۀ بی رحم به کام و دهنش  چه پذیرایی نابی است در این مهمانی  خنجر و نیزه و شمشیر و سنان شد بانی  عاقبت هم شده با تیر سه پر قربانی  پَرت شد با سرِ نیزه سوی دیگر بدنش  همچو بابا همه اسرار نهان را می دید  بر تن پاک عمو تیر و سنان را می دید  او لگد خوردن دندان و دهان را می دید  دید در هلهله ها ضربه به پهلو زدنش   مَحرم سِر شد و اسرار نهان افشا شد  دید تیر آمد و بر قلب عمویش جا شد  ذکر ((لا حول)) شنید و همه جا غوغا شد  در دو آغوش حسین و حسن افتاد تنش  تیغی آمد به سر او سر و سامانش داد  زودتر از همه کس رأس به دامانش داد  لب خندان پدر آمد و درمانش داد  مادرش فاطمه آمد به طواف بدنش  @rozeh_daftary محمود ژولیده
 تا نیزه‌ای غریب عنان مرا گرفت  پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت  می‌رفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو!  سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت  گویند بو کشیدن گل؛ مرگ مؤمن است  بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت  من سینه ام دُکان محبّت‌فروشی است  آهن‌فروش از چه دُکان مرا گرفت  دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت  سنگی رها نمود و کمان مرا گرفت  از پیرهای زخمی جنگ جمل رسید  هرچه رسید و عمر جوان مرا گرفت  لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی  مومِ عسل چگونه زبان مرا گرفت؟  چون کندوی عسل بدنم رخنه رخنه است  این نیش‌های نیزه توان مرا گرفت  پر شد ز خاک سُمّ فرس چشم زخم من  ریگ روان، همه جریان مرا گرفت @rozeh_daftary محمد سهرابی
سیزده سال ، به رویش عسلی آوردم سیزده سال ، به مویش قمری آوردم پسر با جگر شیر جمل را دارم من به همراه خودم پور حسن آوردم فن شمشیر زنیش مثل حسن بی بدل است نوه‌ی حیدر کرار به حرم آوردم زره‌اش در دل میدان عمویش باشد پیش عباس عجب شیر نری آوردم ازرق شام که هیچ لشکر شام می طلبد من به همراه خودم لشکر تام آوردم مدح این شیر به اوراق سما افزون است پیکری پاره ز بند جگرم آوردم در دل جنگ به حال دل من میخندن تا که دیدن عسلی بین عبا آوردم سینه‌اش زیر سم اسب به هم کوبیده جگری پاره شده مثل حسن آوردم فرشید حقی
چطور این بچه رو مقابل مادربیارَن...نازدانه روبه خیمه بیارَن...😭😭😭😭😭🥀🌾🍂 بعضیا گفتن بدن قاسمو کنار بدن علی گذاشت...😭😭😭😭😭😭🥀یه دست به گردن علی اکبر انداخت...یه دست به گردن قاسم...😭😭😭 گاهی می گفت عزیز برادرم بلند شو ببین حسین غریب وتنهاست...😭😭😭😭😭🥀🌾🍂 امام حسین از قاسم پرسید شهادتو چگونه میبینی پسربرادرم؟🥀🌾🍂 گفت عموجان:اَحلآمِنَ العَسَل...از عسل برام شیرین تره...🌾🍂🌾🍂 نمی دونم فرزند نازَنین امام حسن رو اباعبدالله با چه حالی به خیمه آورد...😭😭😭😭🥀🌾🍂بگم والتماسدعا...😭😭😭😭🌾🍂 جنازه‌ قاسمو کنار بدن به خون خُفته علی اکبر گذاشت...😭😭😭😭🍂حالا نوبت مادر قاسم بودثَریه...کنار جنازه فرزند شهیدش بیاد براش عزاداری کُنه...😭😭😭😭😭🌾اومد...😭🥀 که دیده تازه دامادی، عروسش سنگرش باشد🌾بیاد همه اون شهدایی که وقتی می رفتن جبهه باهمسرانی که هنوز عروسی نکردن وداع میکردن...😭🌾🍂🥀هزار آرزو برمیگشتن... دوباره می رَفتَن...اما اینبار خواهر میدونست دیگه برنَمیگردَن...😭😭😭😭😭😭🌾🍂 شما می دونید خواهرا خیلی برادریَن...دوست داره برادر عروسی کُنه، دست عروسو به دست برادرش بزاره...اما یه وقت می‌دیدی تاووت براش آوردن...😭😭😭😭🥀🌾🍂این خواهر شهید میگه: کاش تاصبح نمی خوابیدم برادر سیر نگات میکردم...😭😭😭😭چه آرزوهایی تودلم...😭😭😭😭😭آرزوی عروسیت 😭😭😭حنابندونِت...😭😭😭😭😭😭🌾🍂🥀🥀 که دیده...حالا مادر قاسم داره میگه...😭😭😭😭😭🥀🥀🥀 که دیده تازه جوانی، عروسش سَنگَرَش باشد 🥀 حنابندان اواز سُرخی خونِ سَرَش باشد🥀 آی...😭😭😭🍂 بجای نُقل که برقامَتِ داماد می ریزَن 🥀 سِرِشکِ دیده جاری از دوچَشم مادرش باشد🥀 به جای خِلعَتِ شادی که برداماد می پوشَند 🥀 کَفَن درروز خوشبَختی به جِسمِ اَطهَرَش باشد🥀 عروسان را بُوَد مِهریه وباغات درکابین 🥀اما قاسم چی......😭😭😭😭😭😭 عروس کربلا مِهریه اش نَعشِ اَکبَرَش باشد🥀 عروسان رونَما گیرَن از داماد و قومِ او🥀 دراینجا رونَما آن پِیکَرِ از خونِ تَرَش باشد🥀 بازم بگم این خَطوگریه کُنی...😭🌾🍂 بِریزَد نُقل مادربرسَرِ فرزند دامادَش🥀 پِسَرَم چه آرزوهایی داشتم...😭🌾🍂پِسَرَم می‌خواستم دست عَروسو به دست توبِدَم...😭🌾🍂اما روزگار نَشُد...😭🌾🍂 همه حرفهای مادرای داغ دیده، جوون دیده، شُهَدا همینه...😭😭😭😭😭🌾🍂 یه وقت می بینی مادری یه جوونی از دست میده...😭😭😭😭🍂میگَن مادر بیا با بَچَت وداع کُن...😭😭😭😭😭🍂🌾 اولین حرفی که میزَنه میگه مادر کاش من میمُردَم تابوتَم رودوشِ تو می رَفت به سَمتِ مَزار...😭😭😭😭😭🍂🌾🥀 بِریزَد نُقل مادر برسَرِفَرزَندِ دامادَش🥀 به جای نُقل اینجا تیر وتیغ وخَنجَرَش باشد 🥀 اینم بگم...🌾🌾🌾🌾 به زیرسُمِ اَسبِ اَشقیا آن لاله ی خونین 🥀 به جای تَختِ دامادی به نِی تابان سَرَش باشد🥀 پاشو کم کم...😭😭😭چه حرفایی زداباعبدالله...اینم بگم والتماسدعا از هَمه تون...😭😭😭😭🍂🌾🥀 پاشو کَم کَم۲🍂تاحَرَم راهی نَمونده قاسِمَم😭 خدایا بعضی از این مُصیبت ها که به این ائمه، به این اهل بیت وارد میشه به خُدا سوزناکه بزرگواران...😭😭😭😭😭🍂🌾🥀 پاشو کَم کَم۲ 🍂تاحَرَم راهی نَمونده کی گرفته کاکُلَت راپِسَرَم🍂روی این خاکا کِشونده گیسویَت دَستِ نَسیمه🍂تو رَگات خونِ کریمه پُشتِ توباگریه گُفتَم 🍂نَزَنیدَش این یَتیمه عموجون نَمیتونَم من۲🍂غریب امام حسن... که دیگه نَفَس بگیرم 🍂بیا از این رَدِخونَم تاروزانوهات بِمیرَم 🍂مَنوبین خَنده هاشون میکُشَن بانِیزه هاشون🍂اُستخون هاموشِکَستَن😭😭😭😭😭😭😭😭🌾🍂🥀 عمو جون نَمیتونَم من🌾که دیگه نَفَس بگیرم بیا از این رَدِ خونَم 🌾تاروزانوهات بِمیرَم مَنو بین خَنده هاشون 🌾میکُشَن بانِیزه هاشون (اُستخون هامو شِکَستَن🌾زیر پای مَرکباشون۲) عَسَل خوردَم عاقِبَت بُردَم🍂 حِسِ شیرین از عشق پاکِ تو🍂 به جای بابای مظلومَم 🍂 من شُدَم مَست وسینه چاکِ تو🍂 بیا درخون جِسمِ من بِنگَر🍂 بِبین عمو من شُدَم پَرپَر🍂 لَبَم خُشک و دیده ام پُرخون🍂 من شُدم مَحزون بی علی اکبر 🍂 بیا یک لحظه به بالینَم 🍂 روی تو بینَم لحظه‌ ی آخَر...🍂 این یه خَطَم آذری بخونم برای اونایی که آذری زبانَن...🌾🍂🌾🍂🌾 آذری............................ گذاشتن جنازه رو، روزمین...😭😭😭😭😭🥀مادر ثَریه رو صدازَدَن....مادرمیدونه برا بَچَش چگونه گریه کُنه...😭😭😭😭😭🥀مخصوصا آذری زبان‌ها بهتر می دونَن برای فرزندان نوجوانی که از دست میدَن...😭😭😭😭😭🥀چه حرفایی...چه درددِلایی می زَنَن...😭😭😭😭😭🥀 آذری............................ @rozeh_daftary
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞تحقیقات انجام شده پزشکی روز دنیا بر اثراث گریه و سینه زنی بر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام که تا کنون نمی دانستیم @nooheemajmaozakerin ♦️ کلیپ را چندین مرتبه با آرامش و دقت گوش دهید و برای دیگران هم ارسال کنید ان شاءالله صدقه ای ماندگار خواهد بود.
2. تنت روی صحرا.mp3
7.31M
( علیه السلام ) : گریز به روضه ی حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) تنت روی صحرا داری پاهاتو میکِشی روی خاکا دارند هلهله مکنند ، کُل اعدا دارم جون میدم پای جسم تو حالا ببین اشک چشممام چکیده روی گونه ام برام سخته بعد تو زنده بمونم عبایی نمونده برام اما حالا رو سینه تو را به حرم میرسونم شدم قد خمیده کسی مثل تو این بلا رو ندیده صدات واسه چی شد بریده بریده با این نفس کشیدنت داری کبابم میکنی فاطمه جان ، مرو مرو خونه خرابم میکنی شدم قد خمیده کسی مثل تو این بلا رو ندیده صدات واسه چی شد بریده بریده بمیرم که مرکب ، رو جسمت دویده غریبی عزیزم تو هم مثل بابات نداره رمق دیگه چشمای زیبات چه خشکه عزیزم هنوز روی لب هات شب ششم ، هیئت ثارالله ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷 از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس دعوتید: به مجموعه کانال وابرگروه مجمع الذاکرین اهلبیت(ع) ایتا↙️ کانال نوحه👇 @nooheemajmaozakerin کانال روضه دفتری👇 @matnroozeh ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a ارتباط با مدیر👇 @moslemi_124 ╚═══💫💎═╝ خاک پای نوکران اهلبیت سرمه چشم ما😍
3. قسمت دوم.mp3
10.17M
( علیه السلام ) : گریز به روضه های حضرت اباالفضل (علیه السلام) امام حسین (علیه السلام ) تن سالار زینب به زیر سم مرکب بر سینه ی شکسته ات چون دیده آورم یاد آورم ز سینه ی مجروح مادرم خودم دیدم ز بالای بلندی حسین تشنه لب را سر بریدند ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷 از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس دعوتید: به مجموعه کانال وابرگروه مجمع الذاکرین اهلبیت(ع) ایتا↙️ کانال نوحه👇 @nooheemajmaozakerin کانال روضه دفتری👇 @rozeh_daftary ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a ارتباط با مدیر👇 @moslemi_124 ╚═══💫💎═╝ خاک پای نوکران اهلبیت سرمه چشم ما😍
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند گل‌های مدینه داغ‌دارش بودند آن‌روز که جای مجتبی خالی بود در کرب‌و‌بلا دو یادگارش بودند ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷 از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس دعوتید: به مجموعه کانال وابرگروه مجمع الذاکرین اهلبیت(ع) ایتا↙️ کانال نوحه👇 @nooheemajmaozakerin کانال روضه دفتری👇 @matnroozeh ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a ارتباط با مدیر👇 @moslemi_124 ╚═══💫💎═╝ خاک پای نوکران اهلبیت سرمه چشم ما😍
◾️ شرح جگرسوز اجازه طلبیدن حضرت قاسم از عمویش سیدالشهداء عَلَيْهِما السّلام ⚡️ وصیت امام حسن به سیدالشهدا و حضرت قاسم علیهم‌السلام... وقتی که نوبت جنگ به اولاد امام حسن علیه السلام رسید، قاسم آمد و عرض کرد که عمو جان! اجازه می‌خواهم تا به جنگ این کفار بروم! فَقالَ لَهُ الْحسينُ: يا ابْنَ الْأخِ ! أنتَ مِنْ أخي عَلامَةٌ و اُريدُ أنْ تَبقَىٰ لِأتَسَلَّىٰ بِكَ ▪️امام حسین علیه السلام فرمود: ای پسر برادرم! تو یادگار برادرم هستی و می خواهم که تو باقی بمانی تا به واسطه تو تسلی(از داغ برادر) پیدا کنم. پس حضرت، اجازه جنگ را به قاسم نداد. قاسم اندوهگین و ناراحت شد از اینکه چرا امام حسین علیه السلام به برادرانش اجازه جنگ را داده اما به او اجازه جنگ را نداده است و همین که با حالتی محزون گوشه‌ای نشسته بود و سرش را روی پاهایش گذاشته بود،یادش آمد که پدرش حِرزی به بازوی راستش بسته بود و به او وصیت کرده بود که هر وقت دچار اندوه و دردی شد، حرز را باز کند و بخواند و معنایش را بفهمد و هر چه که در آن نوشته شده بود به آن عمل کند. 🔻قاسم با خودش گفت سالهای زیادی گذشته برمن، ومثل این اندوه و درد تا به حال به من دچار نشده است. پس آن را باز کرد و نگاه کرد که در آن نوشته شده بود: يَا وَلَدي قاسِمَ، اُوصيكَ إنّكَ إذا رَأيْتَ عَمَّكَ الْحسينَ عليه السّلامُ في كَربَلاءِ وَ قَد أَحَاطَتْ به الْأعْداءُ، فَلا تَتْرُكِ الْبِرازَ وَ الْجِهادَ لِأعْداءِ رَسولِ اللّهِ ، و لا تَبْخَلْ عليه بِروحِكَ، و كُلّما نَهاكَ عَنِ الْبِرازِ عَاوِدُهُ لِيَأذَنَ لَكَ في الْبِرازِ لِتَخُصَّ في السَّعادَةِ الْأبَديَّةِ ▪️ پسر جانم قاسم! تو را وصیت می کنم وقتی که دیدی عمویت حسین علیه السلام در سرزمین کربلا تنها شده و دشمنان او را احاطه کرده اند،پس جنگ در رکاب او را از دست مده و با دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و اله، به قتال برخیز. و از فدا کردن روح و جانت برای عمویت بخل نورز و هر چه که او تو را از جنگ نهی کرد، باز سراغش برو و اصرار کن تا به تو اجازه دهد که به این وسیله سعادت ابدی را به دست آورده ای. پس قاسم بلند شد به خدمت عمو جان آمد و آن حرز و نوشته امام حسن علیه السلام را به دست عمو داد. امام حسین علیه السلام وقتی که آن نوشته را قرائت فرمود، شدیداً گریه کرد و ناله و فریاد زد و در نهایت آه سردی کشید و فرمود: ای پسر برادرم! این وصیت پدرت برای توست؛ اما پدرت وصیت دیگری به نزد من دارد و ناچارم به آن عمل کنم. 🔹پس امام حسین علیه السلام دست قاسم گرفت و به خیمه برد و عباس و عون را خبر کرد و به مادر قاسم فرمود: آیا برای قاسم لباس جدیدی داری؟ عرضه داشت نه آقا جان! امام علیه السلام به خواهرش زینب فرمود: صندوق را برایم بیاور. وقتی که زینب کبری علیها السلام صندوق را آورد و جلوی امام حسین علیه السلام گذاشت، حضرت آن را باز کرد و قباء امام حسن علیه السلام را بیرون آورد و او را به تن قاسم کرده و عمامه امام حسن را بر سرش گذاشت و دست دخترش را گرفت که از کودکی نام او برای قاسم گذارده بودند. و عقد او را برای قاسم خواند و دست دخترش را گرفته و در دست قاسم گذاشت و از خیمه بیرون آمد. قاسم نگاه به دخترعمویش می‌کرد و گریه می‌کرد تا اینکه صدای دشمنان را شنید که می‌گویند: آیا دیگر مبارزی برای جنگ نیست؟! پس دست همسرش را رها کرد و خواست که از خیمه بیرون بیاید. همسرش گفت: چه در ذهنت می گذرد و چه می‌خواهی انجام دهی؟ قاسم گفت: می.خوام به ملاقات این دشمنان بروم چرا که آنها طلب مبارز می‌کنند و این من هستم که به جنگ آنها میروم. و به همسرش گفت: مرا رها کن که عروسی ما باشد برای آخرت. همسرش فریاد زد و با قلبی حزین اشکهایش روی گونه‌اش جاری شد و گفت: تو میگویی عروسی‌مان باشد برای آخرت. پس من در قیامت تو را چگونه بشناسم؟ و در کدام مکان تورا ببینم؟ قاسم با دستش تکه نخی را پاره کرده و به او داد و گفت: دخترعمو! مرا به واسطه این تکه نخ بشناس و به یاد آور. پس اهل خیمه از اینکار قاسم شدیدا گریه کردند و همه فریاد و واویلا سر دادند. برگرفته از: 📚المنتخب، ج۲ ص۳۷۲ 📚 الدّمعة السّاكبة،ج ۴ ص۳۱۵ 📚أسرار الشّهادة، ص۳۰۵ 📚مدينة المعاجز، ص ۲۲۴؛ 📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۴۵۷ ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷 از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس دعوتید: به مجموعه کانال وابرگروه مجمع الذاکرین اهلبیت(ع) ایتا↙️ کانال نوحه👇 @nooheemajmaozakerin کانال روضه دفتری👇 @rozeh_daftary ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a ارتباط با مدیر👇 @moslemi_124 ╚═══💫💎═╝ خاک پای نوکران اهلبیت سرمه چشم ما😍
‍ 🕊﷽🕊 🏴 🏁 🏴 ع 🏁 🏴 🚩.. ⬅️خدا کنه پدرشهید تو جلسه مون نباشه ،، اگر هم هست من عذر خواهی می کنم ... جلو پدر نمیشه روضه فرزند خوند... حالا که حال خوبی داری میگم.... ⬅️کاروانی بود به سرپرستی ملاعباس چاووش مازندرانی... هر سال از مازندران با پای پیاده میومدن کربلا ... این قافله حرکت کرد شب جمعه بود رسیدن کربلا.. خسته ، گرسنه، تشنه... همه گفتن ملاعباس ما میریم استراحت کنیم صبح علی الطلوع میایم حرم... ،اما ملاعباس میدونه شب جمعه ها کربلا چه خبره.... با همون خستگی راه که جزو آداب زیارت ابی عبداله ست... ♻️امام صادق(ع) فرمود: حسین ما رو اینجوری زیارت کنید شعثا ،مغبرا ،جایعا عطشانا،حزینا،مکروبا ... یعنی هم گرسنه هم تشنه هم خسته هم گردوخاکی ، هم غمگین زیارتش کنید... ⚜ راوی پرسید: چرا یابن رسول الله؟ فرمود : آخه جد ما رو همین جوری کشتند.. هم گرسنه بود..هم تشنه بود ..هم غصه دار بود..هم سرو روش گردو خاکی بود.. رحمت خدا بر این ناله ها... وعده همه مون پایین پای حسین(ع) ... فاطمه جان شاهد باش اینا دارن احسان میکنند به تو ، حاشا به کرمت بی بی جان،،، اینا صبح و شام شون رو با گریه بر حسین تو سپری کردند .. بگو فاطمه جان من نگران تاریکی قبرمم ،، نگران برزخ و قیامتم هم هستم.. با همون خستگی اومد وارد حرم شد.. ✅ گفت : دفتر روضه مو باز می کنم هر روضه ای اومد می خونم و میرم .. دفترچه روضه شو باز کرد دید روضه علی اکبر آمد.. عرض ادب کرد روضه شو خوند و رفت منزل اونقده خسته بود خوابش برد... 💠 در عالم رویا دید دارن در میزنن، اومد دم در... دید یکی میگه ملا عباس پاشو آماده باش حسین(ع) داره میاد به دیدنتون ... هم سفرات هم بیدار کن .. گفت: به آقا بگین ما میایم محضرشون گفت: نه حضرت فرمودن خودم دارم میرم دیدنشون.. همه رو بیدار کرد.. ابی عبداله تشریف آوردن می خواستن به احترام حضرت بلند بشن ،، آقا فرمود بنشینید پاهاتون خسته است فرمود ملا عباس اومدم چند تا مطلب بهت بگم و برم.. 🔰 اول اینکه بهتون خوش آمد بگم خوش اومدید .. 🔰دوم اینکه به اون پیرمردی که امسال نتونست با شما بیاد ،، دم در کفش های عزادارای منو جفت می کرد ،، بهش بگین حسین زیارت تو رو هم قبول کرد ، سلام منو بهش برسونید... 🔰اما مطلب سوم ملا عباس اگه ایندفعه اومدی کربلا شب جمعه رسیدی ،، تو حرم من دیگه روضه علی اکبر نخون ... چرا آقا؟ فرمود: آخه شب های جمعه مادرم زهرا مهمان منه... تو که روضه علی اکبرمو خوندی مادرم غش کرد .. 💔... چجوری اومد کنار بدن علی اکبرش؟ 📚مرحوم شیخ حر عاملی می نویسد از اسب پیاده شد حسین ... اما دید رمقی به زانوهاش نمونده.. دیدن هفت قدم رو زانوهاش داره راه میره... هی صدا میزنه: وا ولدا ... عزیزان همه مقاتل نوشتن تا اینجا کسی صدای گریه حسینو نشنیده بود ... وقتی اومد کنار بدن علی اکبر فبکی بکاءا عالیا دیدن حسین داره بلندبلند گریه می کنه ♻️.... @rozeh_daftary ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷
4_5818869770484713128.mp3
7.09M
روضه حضرت علی اکبر میرزا محمدی روضه_دفتری👆👆
🕊﷽🕊 🔺 ▪️ ع ❤️بر عترت مصطفی مکرر صلوات ❤️بر فاطمه و ساقی کوثر صلوات ❤️خواهی گه شود مشکلت آسان بفرست ❤️بر چهره دلربای اصغر صلوات ✨هر شب تو را بزم عزاست مهدی جان ✨داغ دلت از کربلاست مهدی جان ✨مولا نبودی کربلا چه کردند 2 ✨با اصغر شیرین زبان چه کردند ((یا صاحب الزمان الغوث و الامان)) السلام علیک یا رضیع العطشان یا علی اصغر علیه السلام یا باب الحوائج ⭐️دنیا همه دیوانه و شیدای حسین است ⭐️مُهر همگان خاکِ کفِ پای حسین است ⭐️رمزی که شود ضامن ما در صفِ محشر ⭐️لبخند علی اصغر زیبای حسین است ⬅️دلتو ببرم یه لحظه کربلا آی کربلائیا، آی اونایی که حسرت کربلا به سینه دارین ، شش ماهه ابی عبدالله باب الحوائجه.... اگه گرفتاری مشکل داری ناله بزن ((یا باب الحوائج... یا علی اصغر)) بخدا با دستای کوچولوش گره های بزرگی رو باز میکنه... امروز بند قنداقه علی اصغرو بگیر... آقا زاده ای که باب الحوائجه... حالا هر حاجتی داری بسم الله... ((یا باب الحوائج یا علی اصغر)) (همه ناله بزنند) ⬅️میگفت مسافر بودم از شهری به شهر دیگه میرفتم، وسط جاده، وسط راه ، ماشینم خراب شد، با زن و بچه کوچیکم موندم گوشه خیابون... از ماشین پیاده شدم هر چی دستمو بلند میکردم، بهم اعتنا نمیکردند ماشینا رد میشدند، خدا چه کنم گرماست سوز عطشه،، خدا چه کنم نگام کنند... میگه یه وقت خانمم صدا زد آی مرد، بیا قنداقه بچمو رو دست بگیر.... (آ گرفتی میخوام چی بگم).... گفت قنداقه بچمو رو دست گرفتم اومدم وسط خیابون،،،، میگه یه مرتبه دیدم یکی یکی ماشینها نگه داشتند....ایستادند آقا چیه.. آقا مشکلت چیه... آقا چیزی شده... .....میگه همونجا قنداقه رو بغل گرفتم... شروع کردم گریه کردن... هی گقتم حسین حسین حسین.... مگه حسین قنداقه رو دستش نبود کربلا..... چه کردند با دل ابی عبدالله... چه کردند با جگر گوشه ابی عبدالله.... امان از دل حسین...3 یا حسین3... یه لحظه دلتو ببرم کربلا و التماس دعا...آی حاجت دارا، آی گرفتارا، آی جوون دارا،، ⬅️خدا لعنت کنه حرمله رو .. وقتی مختار قاتلان شهدای کربلا رو گرفت، حرمله رو هم گرفت... صدا زد حرمله تو که اینقدر سنگدل هستی، اینقدر بیرحم هستی، شد تو کربلا دلت بسوزه... ◀️گفت بله امیر یه جا تو کربلا خیلی دلم سوخت.... (کدوم لحظه بود ای نانجیب)... گفت اون لحظه ای دیدم حسین قنداقه علی اصغر رو زیر عبا گرفت داره از میدان بر میگرده... (اوج) یه قدم سمت خیمه بر میداره .... دو قدم برمیگرده... خدا چه کنه حسین.. مادرش رباب چشم انتظاره... جواب مادر چشم انتظارو چی بده.. یه وقت دیدن ابی عبدالله رفت پشت خیام حرم .. با غلاف شمشیر داره قبری محیا میکنه... خدا این طفلُ مادر نبینه... یه وقت شنید صدای نالهٔ مادری بلنده..... حسین...... حسین..... حسین.. حسین تو رو بجان مادرت زهرا س صبر کن حسین.... حسین اگه تو باباشی من مادرش ربابم بزار یه بار دیگه علیمو ببینم... (دشتی) 🔺مچین خِشت لحد تا من بیایم 🔺تماشای رُخ اصغر نمایم 🔺دوید او را گرفت با آهُ زاری 🔺که ای اصغر مگر مادر نداری آخ ▪️تو رفتی و شدم آواره اصغر ▪️وای لباسات پیش مادر مونده اصغر ▪️یقین دانم پدر در وقت دفنِت ▪️برا تو لالایی خونده اصغر هرچقدر ناله داری به مضطریه ابی عبدالله از سویدای دلت ناله بزن بگو یا حسین..... به نیت فرج امام زمان،،، شفای همه مریضا،، زفع گرفتاریها،،، (زمزمه کششی) ((یا باب الحوائج یا علی اصغر))...
❣﷽❣ ♨️ (3) ♨️ ♦بر نور جمال پاک احمد صلوات ♦برعطر وجود حی سر مد صلوات ♦بر وجه نکوی وخلق نکوی رسول ♦برخاتم انبیاء محمدوآل محمد صلوات ( ) ☇ای اهل عزا اجر شما با علی اصغر ☇مهمان حسینیم بگو یا علی اصغر ☇این کودک شش ماهه گل باغ رباب است ☇پرپر شده درگلشن زهرا علی اصغر ☇ای سینه زنان دامن شش ماهه بگیرید ☇چون کرده به هر درد مداوا علی اصغر ☇طفلش مشماری که بود باب الحوائج ☇پرونده ما را کند امضاء علی اصغر 🔲 السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ.. المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ... المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ ⬅️بریم در خانه ی باب الحوایج ، شیرخواره ابی عبدالله .. بریم کربلا... کنار قبر شش گوشه ارباب بی کفن ... اون آقایی که پایین پاش علی اکبر ع خوابیده... آخ رو سینه اش علی اصغر ع ... امان از دل حسین ... یا حسین 3 ⬅️در حالات میرزای قمی نوشتن گاهی 10 روز روضه می‌گرفت سفارش میکرد .. میگفت هر 10 روز روضه علی اصغر رو بخونند .. (گفتن آقا کسای دیگه هم بودند کربلا که شهید شدند.. علی اکبر بوده .. قاسم .. ابالفضل بوده چرا هر ده روز روضه علی اصغر (چرا؟؟)) فرموده بودند..برا اینکه علی‌اصغر مظلوم بود.. اونایی که تو کربلا بودن زبون داشتند.. از عطش ناله میکردند.. شمشیر داشتن جنگ میکردند.. اما علی اصغر شش ماهه زبون برای حرف زدن نداشت ... آخ مرد جنگ نبود .. لباس رزم به تن نکرد.. تو آعوش ابی عبدالله پرپر شد.. 🔰 بعد فرمودند اگه مشکل دارید اگه هر دری میزنید مشکلتون حل نمیشه.. روضه علی اصغر ع بگیرین .. خیلی در خونه علی اصغر امام حسینو بزنید .. امان از دل ابی عبدالله .. بمیرم برا دل داغدارت یا حسین .. 🎇آی حاجت دارا... جوون دارا ..آی مریض دارا... ( یه لحظه رو یاد کنمو التماس دعا..) ☆هر چه آمد به سرم دست به زانو نزدم ☆جزخداوند به عمرم به کسی رو نزدم ☆روی دستم گل بی برگ و برم را کشتن ☆رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن ☆حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود ☆کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود ⬅️(راوی میگه دیدم ابی عبدالله زیر عبا قنداقه ی خونی پنهان کرده ..متحیره) آخ یه قدم سمت خیمه برمیداره دو قدم برمیگرده .. (میگه اینقده دلم برای حسین سوخت منم براش گریه کردم) با خودم گفتم چرا نمیره سمت خیمه ها .. دیدم یه عده زن و بچه جلوی خیمه ها منتطرند .. چشم براهند علی برگرده .. 🍁بچه ها دست بابا خونی شده 🍁گمونم شیش ماهه قربونی شده 🍁عبارو طوری رو اصغر کشیده 🍁معلومه خیلی خجالت کشیده ⬅️میگه دیدم ابی عبدالله اومد پشت خیمه ها با غلاف یه قبری کند .. این بدن مطهرو دفن کرد.. (یه جمله بگم آقا جان یا اباعبدالله..) آقا جان زخمی ندیده بود این بدن .. (فقط یه تیر خورد ،، ) نخواستی این بدن رو کسی ببینه ،، نخواستی خواهراش ببیننه .. آقا جان نخواستی مادرش رباب ببینه .. نخواستی عمه اش زینب ببینه .. آقا جان ... بمیرم برا اون ساعتی که همه ی این زن و بچه اومدن قتلگاه... دیگه حرف یه زخم نبود.. (تو ناحیه مقدسه داریم) فرقةٌ بالسيوفِ .. فرقةٌ بالرماح .. فرقةٌ بالحجارةِ .. فرقةٌ بالخَشَبِ والعصا .. یه عده با شمشير زدن، یه عده با نيزه، یه عده اى با سنگ، عده اى هم با چوب وعصا چه کردند با عزیز برادر زینب ... ◾️خاک عالم به سرم کز اثر تیغ سنان ◾️جای یک بوسه ی من بر همه اعضای تو نیست ⚜صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله یا لیتنا کنا معک فافوز فوزا عظیما دعا👇👇 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِه ِوَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ الفائزینَ بلِقائه 🔰جهت شادی روح امام و دو فرزند امام علما صلحا شهدا گذشتگان علی الخصوص گذشتگان این جمع و بانی محترم مجلس بخوانید رحمه الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم ۹۸ یه سوال میکنم ، غیرتیا .. پیش خودم گفتم عمه وسط میدون چیکار میکنه ؟!.. چیشده عمه م رفته وسط میدون .. خوب نگاه کردم دیدم جوونا یه عبا رو گرفتن .. یه بدن قطعه قطعه .. جانم به این ناله ها .. (کار دارم باهات شب علی اکبر ..) گفتم دوبار زن و بچه ریختن بیرون از خیمه ؛ بار دوم کجا بود ریختن بیرون؟! یه بار سر علی اکبر همه از خیمه ریختن بیرون یه بار دیگه هم همه از خیمه ها بیرون دویدن ولی سالار زینب را ندیدن … مرحوم سید بن طاووس ، مرحوم شیخ حر عاملی دوتا از مقتل نویسانی که سندشون معتبره و محکم میگن ، میگن وقتی رسید کنارِ بدن علی اکبر ، همتون دیگه دو سه کلمه رو بلدید لااقل عربی هیچ مقتلی خصوصاً این دو مقتل ننوشتن “فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس” اگه میخواست بگه کنار بدن از اسب پایین اومد این عبارتُ میگفت ؛ من آروم بگم شما داد بزنید .. نوشتن تا نگاهش به علی اکبر افتاد “فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس” با صورت افتاد رو خاک .. همه شهدا و پدرای شهدا فیض ببرن .. نامشون شب هشتم زنده بشه .. از این پدرای شهدا اگه سوال کنی تا خبر شهادت بچه تون رو آوردن اول عکس العملت چی بود؟ همشون بدون استثنا میگن تا بچمونُ خبر دادن به شهادت رسیده دیگه زانوهامون رمق نداشت نشستیم رو زمین .. ابی عبدالله هی میخواست بلند بشه هی میخورد زمین .. آخ این صحنه میکشه .. یه وقت دیدن یه پیرمرد رو زانوهاش داره راه میره ..* بابا ، کنار تو یه دنیا دردم با دستایِ لرزون و سردم رو خاکا دنبالت میگردم .. پاشو ، تنهایی مو مگه ندیدی چه آسون از من دل بریدی باور نمیکنم خوابیدی .. *ابی‌عبدالله کنار هر شهیدی رفت برید مقتلُ ببینید کنار هر بدنی رفت شده دو جمله با اون شهید حرف زده ، اون شهیدم با ابی‌عبدالله حرف زده .. کنار بدنِ حُر ، کنار بدن حبیب ، کنار بدن سعید ، کنار بدن غلام ، کنار بدن قاسم ، کنار بدن اباالفضل ، کنار هر شهیدی رفت اندازه دو جمله با حسین حرف زدن .. تنها شهیدی که هی میگفت یه بابا بگو .. لباتُ رو هم بذار بگو ابا یه بار دیگه صداتو بشنوم .. هرکاری کرد علی حرف نمیزد کار تموم شده بود .. مرحوم مغرم میگه ابی عبدالله نگاه کرد دید انگار یه چیزی تو گلوِ ، گلوشُ گرفته نگاه کرد دید یه لخته خون تو دهان علیِ با انگشت سبابه خونُ در آورد علی دست و پا زد ..* علی دست و پا زد ..* بابا ، تو ابر خون عزیزم ماهِ تو ناپدید شد از خیمه تا به اینجا همه موهام سفید شد از دست جدت آخر دیدم که جام گرفتی ببین چطور رمق رو از زانوهام گرفتی .. *سیر نشدی ؟!سیرم نمیشی از گریه ؟! باشه حالا که ناله داری این یکی رو گوش بده ..* بابا ، تو قفس نیزه و خنجر پر پر زدی میون لشکر زمین زدی باباتُ آخر بابا ، نمیدونم خوابم یا بیدار چی میبینم با چشمایِ تار از بدنت کم شده انگار گل بهار عمرم ، تورو زِ ریشه کندن پاشو ببین باباتُ نشون میدن میخندن *بذار به یاد قدیمیا روضه بخونم .. هر کاری کرد آروم بشه نشد سر و بغل کرد آروم نشد ، سرُ به سینه چسباند آروم نشد .. سینه رو به سینه چسبوند آروم نشد ، “وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ” صورت رو صورت گذاشت آروم نشد همه‌ی بدنُ جمع کرد .. خودشُ انداخت رو بدنِ ارباً ارباً …* حسین ….
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 ای لَبَت خشک‌تر از ساحل دریا پسرم خجلم از تو نشد آب محیا پسرم دیدی آخر همه زانو زدنم را دیدن کمکم کن منِ افتاده ز پا را پسرم مثل تسبیح تنت یکصدویک دانه شده با تنت ذکر گرفتم که خدایا پسرم چه داغی نشوندی ، تو دل من نمون روی خاکا ، با این بدن پاشو بار دیگه ، قدم بزن برای بابا .. دل از دیدن تو ، نمیشه سیر بابات اومده ، ناتوان و پیر ببین خم شدم ، دستمو بگیر عصای بابا .. از خیمه رفتی و ، بردی دل منو دریای من گرفت ، غم ساحل منو میگردم از غمت ، دشت ستاره رو پیدا نمیکنم ، اون جسم پاره رو پر از سوت و کف شد ، دور و برت زمین میخورم ، پیش پیکرت سرم خم شد از غم ، روی سرت نفرین به دنیا .. گل من چه پرپر ، آوردنت گلابم چقد بد ، فشردنت عبا کم اومد واسه ، بردنت ای اِرباً اِربا .. نامرد مردما ، بدجور کشتنت هی جمع میکنم ، منها میشه تنت پاشو نگات کنم ، حتی یه بار علی بابای پیرتو ، تنها نذار علی بهاری که دیده ، خزونشُ نفس‌هاش بریده ، اَمونشُ نشسته کنار ، جوونشُ روضه میخونه .. حسین مونده با ، سوز گریه‌هاش علی و ، پریشونی باباش کسی دل ، نمی‌سوزونه براش دلش چه خونه .. ای میوۀ دلم ، وقت رسیدنت این لشکر حسود ، از شاخه چیدنت از داغ دیدنت ، موهام سفید شده تو زخم خوردیُ ، بابات شهید شده میخوام أِربأ اربا رو برات معنا کنم .. میدونی یعنی چی؟! همچین که افتاد رو گردن اسب؛ تا شمشیر به فرقش زدن این خون ها داره جاری میشه خودشُ انداخت رو گردن اسب که نیفته؛ این خونا اومد جلو چشم اسبُ گرفت اسب تربیت شده‌ست باید برگرده سمت خیمه‌ها .. اما راهُ اسب گم کرد .. عوض این که بره سمت خیمه‌ها رفت توو دشمن گفتن برین کنار تا بیاد.. کوچه رو باز کردن،این طرف و اون طرفه کوچه… کوچه باز کردن ، شمشیرا رو آوردن هرکی هرچی داشت رفت آورد؛ یهو ابی‌عبدالله دید این نیزه‌ها داره بالا میره؛ شمشیرا داره بالا میره… یا اللّه حرفم تمام؛ اینجا یه جا بود تو کوچه یه جوون گیر افتاد، اما یه جوون دیگرم من سراغ دارم توو یه کوچۀ دیگه گیر افتاد … اینجا فرقش اینه، این جوون مَرده میتونه تحمل کنه اما اون جوون… همچین که این دست رفت بالا مادر ما نقش زمین شد….
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 کار از کار گذشته بدنت پاشیده سینه و پهلو و حتی دهنت پاشیده نه فقط من همه ی اهل حرم هم باشند قابل جمع شدن نیست تنت پاشیده خواست با دستش ببندد پلکِ اکبر را نشد خواست تابا گریه شوید پلکِ دیگر را نشد روی زانو چهار دستُ پا رسیده بر سرش خواست زینب نشنود لبخند لشگر را نشد گفت بابایی بگو اما فقط یک با شنید هر چه میکوشید بایِ حرفِ آخر را نشد با دو انگشتش میانِ حلق دنبال چه است خواست تابیرون کشد یک تکه خنجر را نشد *یا اباعبدالله کمک کن امشب برات گریه کنیم ..(زبانِ حال) آخه وقتی از کنار بدن علی اکبر میومد به جای اینکه به سمت خیمه ها بیاد به سمتِ دشمن میرفت .. (چرا ؟ آخه دیگه چشاش جایی و نمیبینه حسین ..)عباس رفت زیر بغلش و گرفت داداش خیمه ها این طرفه .. حسین آرام جانم…. حسین روح و روانم …. خرده های استخوان از سینه بالا میرود خواست تا خالی کند هر بار حنجر را نشد خواست زینب تا که بردارد حسینش را نشد خواست بابا هم کشد تا خیمه خواهر را نشد یک مرتبه برگشت حسین .. گفت بنی هاشم بیاید بدن علی رو بردارید .. دیگه رمق تو پاهام نمونده … هرجا نشستی پنج مرتبه یا حسین
متن زمزمه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 میبینی که حالم ، چه بد حالیه سر به زیر اومدم ، دست من خالیه شده گردنم کج ، که راهم‌ بدی بی‌پناه اومدم ، تا پناهم بدی ازم رو نگیر ، شرمسارم کنارم بمون ، کم نیارم تو داری مثل من ، ولی من به جز تو کسی رو ، ندارم درسته خرابم ، عذابم نکن پیش خوبایِ عالم ، خرابم نکن نبر آبروم و ، پناهم بده سر به راهم کن و ، سوز و آهم بده نمیخوام که از تو ، جداشم میخوام توی راهت ، فداشم اگه آخر عمرمه ، کاش عاشورا فقط ، زنده باشم باباش اومده ، با قد خم شده سایۀ یک علی ، از حرم کَم شده نخندید بهش ، که عزاداره این خنده مرحم واسه اون ، که جا خورده نیست حسین و صدا زد ، علی حیف صداش تو شلوغی‌ها ، گم بود میگن که غریبونه ، جون داد خداحافظیش ، زیر ثُم‌ بود جوونا بیاید که ، حسین ماتشه تیکه تیکه شده ، وقت خیراتشه بیاید که داره ، فاطمه میرسه اونقده پخشه که ، به همه میرسه کنار تنت ، پاره پاره شکسته شده ، داغ داره زیر بازوهاش و ، بگیرید حسین نایِ رفتن ، نداره
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 فاستأذن أباه عليه السلام .. اذن که گرفت اصلاً معطلش نکرد ، بلافاصله فرمود برو .. راه افتاد به سمتِ میدان ،ثمّ نظر إليه نظرة آيِسٍ .. میدونه اونا از علی چیجوری پذیرایی میکنن امامِ .. نظر إليه نظرة آيِسٍ منک .. با ناامیدی یه نگاهی بهش کرد .. دیگه نتونست ادامه بده سرش رو پایین انداخت وأرخى عينيه، فبكى .. راوی میگه نگاه کردم از دو چشم سیدالشهدا اشک جاری شد .. محاسنشُ به دست گرفت ثمّ قال: “اللّهُمّ كُنْ أنتَ الشهيد عَليهم، فَقد بَرَز إليهم غُلامٌ أشبهُ النّاس خَلقاً وخُلقاً ومَنطِقاً برسولك “.. خدایا دارم شبیه ترین مردم به پیغمبر رو به سمت میدان میفرستم .. برا جدم دلم تنگ میشدم به او نگاه میکردم .. هنوز علی به میدان نرسیده رو کرد به عمر سعد فرمود خدا رَحِمت رو قطع کنه .. علی رفت میدان رجز خواند .. اونها نیازی به رجز علی اکبر نداشتن با این حرف های سیدالشهدا .. با اون کینه ای که داشتن .. با اسمی که علی ابن الحسین داشت .. علی ستیز زیاد داشت تو لشگر دشمن .. خودِ سیدالشهدا فرمود لا لشيء كان مني سابقا .. من گناهی نکردم قبل از این ، منو به گناهی نمیتونید متهم کنید .. غير فخري بضياء الفرقدين .. جز اینکه من به دو نور نیّر متصلم .. فاطمه الزهراء أمي وأبى .. قاصم الكفر ببدر وحنين .. از بابام میخواید انتقام بگیرید .. علی رفت میدان .. اگه قاسم ابن الحسن یادِ امام حسن رو زنده کرد علی یادِ امیرالمومنین رو زنده کرد ، یادِ پیغمبرُ زنده کرد .. أنَا عَليّ بن الحسين بن علي .. نحن وبيت الله أولَى بِالنّبي .. من علی ابن حسین ابن علی ام ماییم که اولی به پیغمبریم .. باید شما فدای ما بشید ، امرِ ما مطاعِ .. والله لا يحكم فينا ابن الدعي .. حرام زاده حق حکومت نداره .. فلم يزل يقاتل .. استادِ جنگ بود .. نوه ی امیرالمومنین بود .. حمله کرد کسی جرات نکرد با او بجنگه .. او رو احاطه کردن ، دوره کردن ولی هم جنگید … فلم يزل يقاتل حتى ضج أهل الكوفة … دیگه میترسیدن جلو بیان .. خیلی ها رو به درک واصل کرد . دیدن زیادی هم که بگذره خطرناکه .. او رو دوره کردن .. خدا لعنتشون کنه .. اهل بیت برا این سنگ زدن که توش خیلی جسارته خیلی گریه می کردن .. شروع کردن به سنگ باران کردن .. چند صد نفر .. سپر رو بالا آورد سرِ مبارک رو پشت سپر مخفی کرد ، دیدش محدود شد‌. از جلو که سنگ میزدن ، یه کسی از پهلو .. حسین جان بمیرم برات .. آخه داشت نگاه میکرد .. یه لحظه دید اسب با سوار رفت تو دلِ دشمن .. دورش کردن .. به خدا سخته عباراتِ مقتل رو گفتن .. همین قدر بگم : کاری کردن که همه سهم ببرن .. دورش کردن .. کار به جایی رسید که صداش بلند شد .. عليك السلام هذا جدي رسول الله يقرئك السلام … آقا خودشُ رسوند بالاسرِ علی اکبر سلام الله علیه . چند نفر رو دور کرد اومدن عقب نشستن دلشون میخواست ببینن چه جور آب میشه حضرت .. ایستاد بالاسرِ علی ، نگاهی کرد . راوی میگه تا نگاه کرد به علی دید علی داره جان میده .. جلو چشم سیدالشهدا دست و پا زد .. نشست سیدالشهدا ثم وضع خده على خد ..
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 برای مصیبت امشب ، امام صادق سلام الله علیه برا زیارت پایین پای سیدالشهدا یه جملاتِ عجیبی فرموده ، امام هادی هم همینطور. امام هادی می فرماید شهادت میدهم که تو ای علی اکبر روحی لک الفدا ، تو حجت خدایی ، دینِ خدایی ، پسر دینِ خدایی و پسر حجت خدایی . چرا دین خدایی؟! چون همه ی مظاهرِ بندگی رو تو یک تنه ظهور و بروز دادی روزِ عاشورا .. (همه شنیدیم که سیدالشهدا صلوات الله علیه خونِ گلوی شیرخوار رو به آسمان پاشید )امام صادق سلام الله علیه فرمود علی جان وقتی بابات بالا سرت اومد خونِ تو رو به سمتِ آسمان پاشید .. بعضی ها میگن خونِ علی اصغر چون خونِ معصوم بود شیرخوار بود به آسمان پاشید تا عذاب به زمینیان نازل نشه فعلا نظر رحمت به حالِ ما کرد. اگر به ماها و شیعیان در طول تاریخ نگاه نکرده بود تا هدایت بشن ، حقش بود اهلِ زمین رو نفرین کنه سیدالشهدا . باز هم با خدا معامله کرد سیدالشهدا .. در زیارت ناحیه به سیدالشهدا میگید . أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ .. تو راه خدا سرمایه گذاری کردی صبر کردی .. خونِ علی اکبر هم به آسمان پاشید .. بعد امام صادق یه جمله ای دارند عجیبه میفرماید تو که از دنیا رفتی بعدش پشت هم شهدای اهل بیت رفتند جون دادن تو میدون ، داغ دید پشت داغ سیدالشهدا .. اجازه بدید اینطور مثال بزنم فرض کنید خدای نکرده زلزله ای یا خبر یه عزیزی رو براش بیارن وقتی خبر بعدی میاد قبلیِ کم رنگ میشه دیگه ، هی داغ جدید میاد. امام صادق فرمود هی داغ جدید اومد اما وَ لا تَسكُنُ عَلیكَ مَن أَبیكَ زَفرَةٌ .. تا بابات زنده بود از این داغ تو میسوخت همۀ بدنش .. رفت کنار علقمه ، کمرش هم شکسته شد ، ولی داغِ تو رو فراموش نکرد .. خونِ شیرخوار رو به آسمان پاشید ولی همه ی وجودش برا تو هم میسوخت .. یه مطلبی اشاره کنم و مقتل علی اکبر رو عرض کنم و با هم گریه کنیم . امام سجاد ، امام صادق فرمودن بزرگترین مصیبت برای اهل بیت برای مخدرات مصیبت غربت و شهادت سیدالشهدا بود .. مصیبتِ علی اکبر برا سیدالشهدا از این سِنخ بود ، کان پیغمبر داره میره میدان همین قدر به شما عرض می‌کنم که سیدالشهدا صلوات الله علیه لحظه ای که علی اکبر میخواست بره میدان مضطر شده بود .. حجت الله میخواست میدان بره .. هیچ کس هم نفهمید اون چی کشید .. اومد از باباش اجازه بگیره ، عجیبه شما نگاه کنید خیلی وقتا موذن دیگرانن ، روز عاشورا فرمود علی جان یه اذان بگو برای ما .. از صبح عاشورا نگاه میکنه که این فراغی که ما نمیفهمیم ، اومد از باباش اذن بگیره میدان بره .. اگر نکاتی نبود و مصلحت هایی نبود علی اکبر تا دم آخر نباید به میدان میرفت . همه باید جونشون رو فدای او میکردن .. مولایِ ما ولی امامِ .. امام همیشه خودشُ به دردسر میندازه ، در غم مردم شریکه .. ام وهب خیال نکنه بچه شُ تو راه امام حسین داده ..⚫️⚫️⚫️⚫️🏴🏴🏴🦋🦋🦋🔳🔳🔳کمالی